سرویس تئاتر هنرآنلاین: فلوریان زلر امروز به نامی آشنا در جامعه تئاتر ایران تبدیل شده است. تنها در همین سال میلادی چهار نمایش مهم از او به روی صحنه رفت. پدر، آن سوی آیینه، اگه بمیری و اکنون هم یک ساعت آرامش سید جواد روشن.
نکته جالب توجه درباره نمایشنامههای غالباً ملو درام و گاهی کمدی زلر این است که او روایتهایش را بیپرده، صریح و در لابه لای مسائل روزمره هر کدام از ما و در قالب برشی یکی دو ساعته از زندگی بیان میدارد. ساعتی که شاید همه ما بارها عیناً گذراندهایم و یا اطرافیانمان را ضمن گذران آن دیدهایم. اما با این تفاوت مهم که اکنون زمان هنجار شکنیهای زلر فرا رسیده است. او ابتدا نشان میدهد که تا چه اندازه این مسائل ساده، مثلاً بردن پدر به خانه سالمندان در نمایشنامه پدر و یا پیدا کردن صفحه موسیقی مورد علاقه در یک ساعت آرامش، میتوانند دارای لایههای پیچیده و تو در تو باشند که گاهی ریشه آنها به سالیان درازی پیش از مسئله موردنظر میرسد. آنگاه زلر با همین بیان صریحش ما را در سفری کوتاه به همان سالهای دور و حقایق نهفته و اینک انباشت شده میبرد و بازمیگرداند و آن ساعت به ظاهر ساده و مسئله روتین را به نقطهای انقلابی در زندگی فرد بدل میکند؛ گویی پس از این دیگر فرد نمیتواند به آنچه بود بازگردد. و این دقیقا همان اتفاقی است که در نمایش اخیرش یعنی یک ساعت آرامش روی میدهد.
شاید تا حد زیادی این صراحت و رویکرد مدرن که تا این اندازه بر نمایشهای او حکومت دارند، ناشی از این باشد که او خود نیز به شدت جوان و مدرن است. تنها ۴۰ سال سن و زندگی سادهای در پاریس.
او براستی فرزند زمانه خود است و شاید علت استقبال از نمایشنامههای او نیز همین موضوع باشد. جالب آنکه زلر پیش از ورود به عرصه نمایشنامهنویسی در رشته علوم سیاسی تحصیل کرده و دیدگاه تحلیلگرایانه سیاسی نیز هر چند به هیچ عنوان موضوع اصلی نمایشنامههای اجرا شده او در ایران نبودهاند اما میتوان اثر آنها را نیز در لابهلای دیالوگهای کاراکترهایش احساس کرد.
اما پیش از ورود به این جدیدترین اقتباس از نمایشنامه زلر یعنی یک ساعت آرامش، درباره زلر و نقشی که اکنون تئاتر ما ایفا میکند میتوانیم به دو نقل قول اکتفا کنیم. اولین نقل قول از خانم ساناز فلاحفرد مترجم نمایشنامه زلر است که درباره او در گفتوگو با خبرگزاری مهر گفته: "زلر فضای متفاوتی را در آثارش پدید آورده است. آثار نمایشی او با آنچه تاکنون از ادبیات نمایشی فرانسه خواندهایم فرق دارد. تعداد زیادی از آثار ادبیات نمایشی فرانسه، به دلیل تفاوتهای فرهنگی در ایران قابل فهم نیستند، اما آثار زلر جهان شمولاند."
نقل قول دوم اما از مجید کاظمی کارگردان تئاتر در گفتوگو با خبرگزاری گیل نیوز است: "تئاتر امروز فلوریان زلر است نه ساموئل بکت. در حال حاضر هیچ کجای دنیا کاری از او درست نمیشود. چون حرفش تمام شده است. ولی امروز در فرانسه فلوریان زلر است. مثل همه ما صحبت میکند و مسائلش به مسائل امروز بشری نزدیکتر است."
اما میرسیم به اصل مطلب؛ آیا جدیدترین اثر سید جواد روشن با کارنامه تئاتری پربارش توانسته انتظار مخاطبان را برآورده سازد و لااقل ساعتی آرامش را به آنان پیشکش کند یا خیر؟!
پاسخ به این پرسش تا حدود بسیار زیادی به این نکته بستگی دارد که اصلاً ما با کدام نگاه به این نمایشنامه بایستی بنگریم. نگاهی ساده که تنها ساعتی مفرح برای سرگرم شدن لازم دارد با اندکی چاشنی به قول خودش هنر و یا نگاهی نافذ و دغدغهمند که انتظارش از نمایش چیزی بیشتر است و به دنبال "آنی" میگردد یعنی چیزی که نمایش باید برای ارائه به او داشته باشد. طبیعتاً این نگاه تلاش دارد از لایههای اولیه یک اثر چند لایه عبور کند و لایههای زیرین آن را واکاوی کند.
یکی از نقاط قوت و تحسین برانگیز اثرِ روشن این است که تقریباً هر دو دسته مخاطب خودش را راضی نگه میدارد. به تعبیری بهتر این اثر هم ویژگیهای عامهپسند بودن را تا حدودی در خودش جای داده است و هم میتواند ادعا کند که "آنی" دارد جهت ارائه به خواص.
درباره مخاطب عام فکر میکنم حضور فردی به معروفیت ژوله و بامزگی اجرایش به تنهایی سبب شود که کسی ناراضی به دلیل کمدی بودن نمایش از سالن خارج نشود. خلاصه بگویم ژوله به خوبی بار کمدی اثر را بر دوش میکشد و مخاطب را راضی میکند. البته مابقی عوامل نیز به خصوص کاراکتر همسایه توانستهاند در کنار ژوله خنده را بر لبانمان بنشانند.
به طور کلی با اثر خوش ساختی از نظر اجرا روبهرو هستیم و ایراد خاصی نمیتوان بر این بخش وارد آورد.
به جز در یک کاراکتر و یک نقش که به آن اشاره خواهد شد.
اما درباره لایههای دورنیتر این اثر کمدی و معنایی که نمایش بر بنیان آن شکل گرفته که آن را میتواند مناسب مخاطب خاص کند، بایستی گفت این بار زلر به سراغ یکی از گناهان هفت گانه مسیحیت و شاید بدترین آنها رفته است یعنی دروغ.
زلر در ضمن نمایش یک ساعت آرامشاش به خوبی مفهوم دروغ را واکاوی میکند و کاراکترهای اصلیاش یعنی میشل، ناتالی و پیر را با پیامدهای سهمگین دروغهایشان روبهرو میسازد آن هم دقیقاً در تنها یک ساعتی که از نظر میشل قرار بود آرامش بخش باشد. این یک ساعت در واقع نه تنها آرامشی در پی نداشت بلکه ابتدا آرامش میشل و در پی آن آرامش مخاطب دغدغهمند را در هم میشکند و ما را با پیامدهای سهمگین این گناه از دریچه چشم میشل و خانوادهاش روبهرو میسازد و در پس ذهن ما یادآور میشود که جان مایه داستان میشل شاید داستان بسیاری از ما باشد یعنی دروغهایی که در پس سالها آنقدر تکرارشان کردهایم که برای خودمان هم تبدیل به حقایقی غیر قابل انکار شدهاند.
البته زلر این نکته را نیز به ما یادآوری میکند که پیامدهای این دروغها همواره قرار نیست مانند آنچه در پایان نمایش روی داد ناگهانی، ویرانگر و انقلابی پدید آید. بلکه اینها از مدتها پیش اثر خودشان را بر روان فرد و خانواده میگذارند چنانچه ناتالی همسر میشل مدتهاست که به روانشناس مراجعه میکند و روان بیقراری دارد و از طرف دیگر السا معشوقه دیگر میشل نیز دقیقاً با همین مشکلات روانی روبهروست و به همان روانپزشک مراجعه میکند. گویی بار این گناه بر جسم زنانه این دو بیش از سایر کاراکترها سنگینی میکند.
اما از سوی دیگر خود میشل نیز مشخصاً آنقدر ذهن ناآرامی دارد که تنها و تنها برای ساعتی آرامش چنین دست و پا بزند. و مهمترین تبعه دروغ آنها نیز در قالب کاراکتر فرزند آنها یعنی لاشه موش جلوه کرده است. فرزندی سرکش، ناپایدار بیاعتنا که عملکردش تنها دهن کجی به خانوادهاش و در پس آنها جامعهای است که پدر و مادرش بر ساخته آن هستند.
این داستان تا چه حد برای ما آشناست؟ آیا نه اینکه این دقیقاً روایتی از دنیای مدرن ما و خانوادههای امروزی و شکافهاییست که از آنها به عنوان شکاف نسلی یاد میشود؟
نمایش جواد روشن علاوه بر مفاهیم جالب نمایشنامهاش و تیم بازیگری کارآمدش که پیشتر به هر دو آنها اشاره شد دارای طراحی دکور عالی و موسیقی عالیتر نیز بود. درباره اولی میتوانم به کتاب خانه میشل با آن همه کتاب قطور و رنگ به رنگ اشاره کنم که در واقع این ذهنیت را برای مخاطبش ایجاد میکرد که دقیقاً به اندازه قطر کتابها، میشل و خانوادهاش از خواندن آنها فاصله دارند و درین خانه تنها حکم تزئین دارند.
توجه کنید تمام آنچه درباره کارکتر میشل و همسرش در بند بالا بیان کردم نه از دیالوگ شخصیتها بلکه تنها از دکور به ذهن من متبادر شد و این خود نشاندهنده موفقیت تیم اجرایی درین مهم است.
اما در پایان اگر بخواهم به ایرادات نمایش نیز از دیدگاه خودم اشاره کنم شاید بزرگترین آن مشکلی در خود نمایشنامه زلر باشد که خود موجب مشکل در اجرا شده است.
مشکل اما این است که چگونه ممکن است این را توجیه عقلانی کنیم؟: زنی با مردی رابطه برقرار میکند و تنها ۵ ماه بعدش با بهترین دوست همان مرد ازدواج میکند.
بله ممکن است بگویید این پدیدهای عادی است و ممکن است روی دهد.
پاسخ من این است که ممکن است اما این ممکن نیست که آنچه در بالا توضیح دادم روی دهد به علاوه اینکه اتفاقاً آن مرد اولی یعنی پیر از همان موقع تا امروز در زندگی این زوج حضور پر رنگ داشته باشد و حتی از همه چیز نیز با خبر باشد. پس پرسش مهم؟ چرا ناتالی با پیر ازدواج نکرده و با بهترین دوستش ازدواج کرده در شرایطی که رابطهاش با پیر را تا همین امروز حفظ کرده و تناقض جایی به اوج خود میرسد که میفمیم ناتالی زن وفاداری بوده است و ارتباطش با پیر تنها یک بار روی داده است.
طبیعتاً این ضعف نمایشنامه به کاراکتر پیر و بازیگر آن در نمایش جواد روشن نیز رخنه کرده و پیر را کاراکتری باورناپذیر و زائد نشان داده و بازیگر آن نیز نتوانسته به دادن معنا و محتوا به کاراکترش کمکی کند.
در کل اما نمایش یک ساعت آرامش که اکنون در تماشاخانه ایرانشهر اجرا میشود نمایش خوبیست و تماشای آن را هم به کسانی که به دنبال سرگرمی و کمدی و در واقع ساعتی آرامش و فراغت هستند پیشنهاد میکنم و هم به کسانی که دنبال سلب آرامش خود و کند و کاو در مشکلات بشر بیست و یکمی هستند.
سپهر ضیایی