هنرآنلاین: لیلا بلوکات از بازیگران جوان محبوبی است که طی دو دهه اخیر نقشهای مختلفی را در سینما و تئاتر بر عهده داشته، نقشهایی که هر کدام زوایایی از توانایی او را در این عرصه نشان دادهاند، هرچند که خود او معتقد است؛ هنوز نقش مورد علاقهاش را بازی نکرده است. بلوکات به جز بازیگری در عرصههای مختلفی دیگری نیز فعال است اما بیش از همه خیریه او که به کودکان بدسرپرست، یتیم و سندروم داون کمک میکند، باعث شده که جدای از حرفهاش در میان مردم بیشتر محبوب شود. به بهانه عید نوروز با بلوکات کارنامه چند ساله بازیگریاش و دیدگاههای او نسبت به حرفه بازیگری در تئاتر، سینما و رادیو را مرور کردیم و در کنار آن از علاقهاش به امور خیریه و آیینهای نوروزی هم پرسیدهایم که شما را دعوت به خواندن این مصاحبه میکنیم:
خانم بلوکات؛ بازیگری شما را انتخاب کرد یا شما بازیگری را؟
قطعاً من بازیگری را انتخاب کردم. من از زمانی که خودم را شناختم و از زمانی که توانستم راه بروم، حس میکردم که حتماً باید بازیگری کنم و در ادامه آنقدر سختی کشیدم تا توانستم به بازیگری برسم. ما امروزه بازیگرانی را داریم که یک شبه ره صد ساله را میروند و برخی از آنها هم اصلاً دغدغه بازیگری ندارند و مسیر زندگیشان تنها برحسب یک اتفاق عوض شده و به سمت بازیگری آمدهاند. در واقع آنها را بازیگری انتخاب کرده است، ولی در مورد خودم باید بگویم که من بازیگری را انتخاب کردم. در حال حاضر بالای 20 سال است که دارم کار فرهنگی و هنری انجام میدهم. همیشه میگویم خواستن، توانستن است. من در حرفه هنر هیچ شخصی را پشت سرم نداشتم و حتی تحصیلات دانشگاهیام طراحی فرش بود و به همین خاطر از فضای بازیگری بسیار دور بودم. ورود به حرفه بازیگری برای من به مراتب سختتر از بقیه افراد بود ولی به لطف خدا و پشتکاری که خودم داشتم، بالاخره وارد این حرفه شدم.
آیا اتفاقی رخ داد که شما به بازیگری علاقهمند شدید یا از همان دوران بچگی سینما را دوست داشتید؟
من عاشق فیلم دیدن و بازی کردن بودم. بیشتر عاشق این بودم که یک عده مهمان در خانه جمع شوند و من به آنها بگویم بنشینید تا برایتان برنامه اجرا کنم. معمولاً یک نمایشی که از قبل طراحی کرده بودم را برای مهمانها اجرا میکردم. مادرم همیشه میگوید تو از همان دوران بچگی سودای بازیگری داشتی. من از کودکی با خودم میگفتم چه شغلی میتواند من را به آرزویم برساند تا بتوانم همه چیز را با آن تجربه کنم؟ من عاشق ماجراجویی و هیجان بودم. اینطور شد که به بازیگری رسیدم؛ چون شما فقط در حرفه بازیگری میتوانید شخصیتهای مختلف را تجربه کنید.
آیا از سوی اعضای خانواده هم مورد حمایت قرار گرفتید؟
اوایل اعضای خانوادهام دوست نداشتند که من بازیگر شوم. میگفتند درس بخوان. اصلاً به هیچ عنوان اجازه نمیدادند بازیگر شوم. من آن موقع در تمام تئاترهای مدرسه جایزه میگرفتم. در دوران راهنمایی یکی از معلمها چون میدانست من بازیگری را دوست دارم، به من گفت ما داریم یک نمایش کودک تولید میکنیم و اصرار کرد که من هم در آن نمایش حضور داشته باشم. تمرینات آن نمایش بعدازظهرها بود و خانوادهام اجازه نمیدادند که من به سر تمرینات بروم ولی من یواشکی میرفتم و در فرهنگسرای بهمن به تمرینات گروه اضافه میشدم. خانوادهام هیچوقت نفهمیدند که من این کار را انجام میدادم. آن موقع کم سن و سال بودم ولی راه فرهنگسرای بهمن را یاد گرفته بودم. از خانه ما تا فرهنگسرای بهمن فاصله بسیار زیادی بود، ولی علاقه من به بازیگری باعث میشد که هر طور شده به آنجا بروم. من گاهی از کلاسهایم در میرفتم تا به تمرینات برسم. آن موقع نمایشهای کودک در طی روز اجرا میشد و من به بهانههای مختلف از خانه بیرون میرفتم و تئاتر اجرا میکردم. زمانی که داشتم دیپلم میگرفتم، یکی از دوستانم در سریال "روزهای زندگی" به کارگردانی آقای سیروس مقدم بازی میکرد. یک روز همین دوستم گفت این سریال به یک سری بازیگر جوان احتیاج دارد و تو هم بیا تست بده و من یک روز به آنجا رفتم. ابتدا یک نقش کوتاه به من دادند و من بازی کردم. بعد گفتند ما به یک دختر کوچک هم نیاز داریم که نقش دختر خانم افسانه بایگان را بازی کند. از آنجایی که من یک خواهر کوچکتر از خودم داشتم، به آنها گفتم خواهر من هم هست. بعد خواهرم را آوردم و او هم در این سریال بازی کرد. نقش خواهرم در سریال از نقش خود من هم پررنگتر بود. من با آن سریال برای اولین بار وارد عرصه تصویر شدم.
تئاترهایی که در دوران مدرسه بازی میکردید را خانوادهتان هم میدیدند؟
خیر، خانوادهام هیچکدام از کارهای من را ندیدند. من در آن زمان سه نمایش کودک بازی کردم ولی خانوادهام اصلاً نفهمیدند که من نمایش بازی میکنم. آنها فکر میکردند که من دارم درس میخوانم و کلاس میروم. در نهایت وقتی قرار شد در سریال "روزهای زندگی" بازی کنم، مجبور شدم خانوادهام را هم در جریان بگذارم ولی باز هم میترسیدم که نکند آنها نگذارند من بازی کنم. از آنجا به بعد بود که خانوادهام در جریان بازیگری من قرار گرفتند. برخی روزها خواهرم را هم به سر صحنه فیلمبرداری میبردم. زمانی که سریال "روزهای زندگی" پخش شد، خانوادهام خوششان آمد و دیگر تمام پز شان این شده بود که میگفتند بچههای ما در این سریال بازی کردهاند. از آن به بعد دیگر مشوق من شدند. من همزمان درس هم میخواندم ولی بعدها به خاطر بازیگری مجبور شدم تحصیلاتم را کنار بگذارم. با این حال نگذاشتیم که خواهرم وارد این حرفه شود و به او گفتم بهتر است که درس بخواند.
چطور شد که رشته طراحی فرش را برای تحصیلات دانشگاهی انتخاب کردید؟
واقعیت این است که مجبور شدم. من در هنرستان میخواستم رشته نمایش و فیلم را انتخاب کنم ولی هنرستان منطقه ما این رشتههای تحصیلی را نداشت. برای انتخاب رشته آنقدر دیر اقدام کردم که تنها رشته باقیمانده فرش بود و من فرش را انتخاب کردم.
چطور شد که برای بازیگری به کلاسهای آقای حمید سمندریان رفتید؟
من از طریق سریال "روزهای زندگی" شناخته شدم و بعد به صورت کوتاه در سریالهای دیگر هم بازی کردم ولی دیدم اینطور نمیشود و باید هر طور شده تحصیلات این رشته را بگذرانم و آموزش ببینم. من قبل از سریال "یوسف پیامبر" حدود 6-7 سریال کار کرده بودم و در حرفه خودم شناخته شده بودم. در آن مقطع آقای حمید سمندریان، آقای امین تارخ و آقای میکائیل شهرستانی کلاس بازیگری داشتند و من تصمیم گرفتم چند ترم نزد آقای شهرستانی بروم و بدن و بیان کار کنم. از آن به بعد بازیگری را خیلی بهتر فهمیدم تا اینکه همزمان بازی در سریال "یوسف پیامبر" به من پیشنهاد شد. تماس گرفتند و من هم رفتم تست دادم. ابتدا برای نقش "زلیخا" انتخاب شدم ولی بعد نقش "نفرتیتی" را به من دادند. پس از این سریال بود که مردم کامل من را شناختند، ولی من با خودم گفتم "تو هیچوقت فکر نکن کامل هستی. الان یک نقشی بازی کردی و همه میگویند بهبه، چه بازیگر قشنگی." با خودم گفتم دغدغه تو در بازیگری چیز دیگری است. من اصولاً آدم زیادهخواهی هستم. وقتی سریال "یوسف پیامبر" را میدیدم، از خودم ایراد میگرفتم و میگفتم باید بهتر شوم. آن موقع آقای سمندریان در موسسه کارنامه برای بازیگرانی که بازیگر بودند یک ورکشاپی گذاشتند که طناز طباطبایی، سودابه بیضایی، خاطره اسدی، مهناز افشار، خاطره حاتمی و برخی از بازیگران آقا هم حضور داشتند. من پس از سریال "یوسف پیامبر" حدود دو سال کار نکردم و فقط آموزش دیدم و دوباره یک دوره بدن را اینبار با پیام دهکردی گذراندم. در این مدت سعی کردم خودم را در بازیگری قوی کنم.
کلاسهای آقای سمندریان چقدر روی شما تأثیرگذار بود؟
به نظرم هم کلاسهای آقای شهرستانی و هم کلاسهای موسسه کارنامه خیلی روی من تأثیر گذاشتند. فکر میکنم کلاسهایی که شرکت کردم، اعتماد به نفسم را بالاتر برد و من را قویتر کرد. پس از آن شروع به کتاب خواندن کردم و با خودم میگفتم باید راجع به دکوپاژ، لنزهای دوربین، کارگردانی و همه چیز سینما بدانم.
آیا اساتید به شما میگفتند این چیزها را یاد بگیر یا خودتان سعی کردید یاد بگیرید؟
خودم خواستم همه چیز را یاد بگیرم. من یک کتابخانه دارم که فقط راجع به فیلم، فیلمسازی و نمایشنامه است. آقای شهرستانی هم همیشه اصرار داشت که من نمایشنامه بخوانم. بعد در ورکشاپها میگفتند شعر زیاد بخوان و من شعر میخواندم. من یک دوره کوتاه صداگذاری را نزد آقای دلپاک و مونتاژ را نزد آقای زرینباف یاد گرفتم. در ادامه به صورت ریز ریز از همه چیز برای خودم یک پکیج درست کردم تا راجع به هر چیزی ناآگاه نباشم.
اشاره کردید که ابتدا در سریال "یوسف پیامبر" قرار بود نقش زلیخا را بازی کنید ولی در نهایت نقش نفرتیتی را به شما دادند که آن نقش هم به خوبی دیده شد. به هر حال نفرتیتی یک شخصیت تاریخی و تأثیرگذار است ولی خود این شخصیت یک بخش منفی هم دارد. وقتی سریال "یوسف پیامبر" را بازی کردید، از اینکه بخواهید بخشهای منفی را بازی کنید، نمیترسیدید؟
خوشبختانه ما در سریال "یوسف پیامبر" شخصیت نفرتیتی را خیلی مثبت گرفتیم. شاید تنها وجه منفی نفرتیتی مسئله زن گرفتن او برای حضرت یوسف باشد، چون میگفتند یوسف زن دارد، پس چرا نفرتیتی رفته برای او یک زن دیگر هم پیدا کرده است؟ این تنها بخش منفی شخصیت نفرتیتی بود که از زبان آقای سلحشور عنوان شد. من قبل از سریال "یوسف پیامبر" نقشها و سریالهایی را بازی کرده بودم که اغلب منفی بودند. اوایل نقشهای منفی زیادی را به من پیشنهاد میکردند و من هم حماقت میکردم و میپذیرفتم. از آنجایی که سن و سال زیادی نداشتم، دوست داشتم که نقشهای منفی را بازی کنم.
به هر حال بازی کردن در نقشهای منفی، چند بُعدی و چالشبرانگیز است. چه چیزی به شما شجاعت بازی در نقشهای منفی را میداد؟
ابتدا این را بگویم که اگر کارنامهام را رصد کنید، میبینید که امکان ندارد یک نقش مشابه هم بازی کرده باشم و اکنون میخواهم بگویم که من دیگر نقش منفی بازی نمیکنم. پیش از سریال "یوسف پیامبر" آنقدر شناخته شده نبودم که حق انتخاب داشته باشم و معمولاً کارگردانها من را برای نقشهای منفی دعوت میکردند. من نیز از سختی و کلنجار رفتن با نقش منفی خوشم میآمد و نمیتوانستم به این مسئله که مردم راجع به نقشهای منفی چه فکر میکنند، توجه کنم. اما از یک جایی به بعد یک اتفاقی افتاد که تصمیم گرفتم دیگر نقش منفی بازی نکنم. چون شما هر اندازهام که یک نقش منفی را خوب بازی کنید باز عدهای از مردم هستند که فکر میکنند شما واقعاً آدم بدی هستید و ناخودآگاه نسبت به شما حس منفی پیدا میکنند. من در سریال "یوسف پیامبر" تلاش کردم که نقش "نفرتیتی" را با یک حس مثبت، بازی نرم و لبخند خوب بازی کنم که بسیار تأثیرگذار هم بود. پس از سریال "یوسف پیامبر" به خاطر محبوبیتی که به دست آورده بودم، کامنتهای مثبت زیادی از مردم میگرفتم که از من میخواستند تا دیگر نقش منفی بازی نکنم و من هم تصمیم گرفتم که دیگر نقش منفی بازی نکنم؛ اما متأسفانه به خاطر رفاقتی که با یک سری افراد داشتم، چندین کار منفی دیگر هم بازی کردم. البته نه اینکه نقش من اشتباه بود، در کل کاری که من در آن بازی کردم اشتباه بود چون این کارها من را از مسیر اصلیام دور کرد.
این اتفاقات در چه دورهای رخ داد؟
تمامی این کارها در دهه ۸۰ اتفاق افتاد. من در دهه ۹۰ حدود پنج سال کار نکردم و بعد از آن پنج سال دوباره یک زندگی تازهای را شروع کردم.
آیا کار نکردن شما خودخواسته بود؟
بله. قطعا تصمیم خودم بود که دیگر سریال کار نکنم و آخرین سریالی که کار کردم "زمانی برای عاشقی" به کارگردانی آقای محمدحسین لطیفی بود که سریال بسیار خوبی بود. نقش من نیز نقش متفاوتی بود و من برای این کار جایزه بهترین بازیگر نقش اول جشنواره جام جم را گرفتم. پس از آن سریال دیگر فقط در تئاتر و رادیو کار کردم. یک دورهای هم در یک ورکشاپ 3 روزه بازیگری در شهر کن فرانسه شرکت کردم و متوجه شدم که از آنها خیلی جلوتر هستم. استادان آن ورکشاپ خیلی پایهای و ابتدایی تدریس میکردند و آن ورکشاپ چیزی به من اضافه نکرد ولی تجربه جالبی بود که آن را گذراندم.
در رابطه با بازیگری رادیو با وجود تمام سختیهایی که دارد، بعضیها میگویند چون تمرکز روی صداست، بنابراین مقوله بدن فراموش میشود و در نهایت این تمرکز و دیده نشدن حرکات بدن، فرد را تنبل میکند. شما این تنبلی را چگونه از خودتان دور کردید؟
اتفاقاً من با این حرف مخالفم. رادیو در بیان و صدا خیلی به من کمک کرد. من دختر بسیار پر انرژی هستم و اصلاً تنبل نیستم. رادیو به لحاظ مالی چیزی برای من نداشت و من فقط میخواستم تجربه کنم. اگر در حال حاضر لحن صدای درستی دارم و در سریال "هشتگ خاله سوسکه" چهار صدای مختلف را دوبله میکنم، همه اینها را از رادیو دارم. من با استادان مختلفی فن بیان، بدن و بازیگری کار کردم ولی صدا، لحن و حس و حال من را رادیو تقویت کرد. من به عنوان یک تجربه به رادیو نگاه کردم نه یک شغل. در حال حاضر خیلی خوشحالم که توانستم خودم را در نمایشنامههای رادیویی تقویت کنم. الان وقتی که نمایشنامه میخوانم، دیگر یاد گرفتهام که چطور حسم را به درستی منتقل کنم. اینها آموختههای من از رادیو است.
آن موقع گویندگی هم به شما پیشنهاد شد و یا فقط میخواستید بازیگری کنید؟
در زمانهای مختلف گویندگی و اجرای برنامههای تلویزیونی هم به من پیشنهاد شد ولی من قبول نکردم چون دغدغه اصلی من بازیگری است. در حال حاضر برخی از ورکشاپهای بازیگری با من تماس میگیرند که من بروم برایشان تدریس کنم، ولی من هنوز خودم را در آن اندازه نمیدانم چون خودم دانشآموخته بازیگری از دانشگاه نبودم و تنها با تلاش خودم بوده که توانستهام بازیگری را یاد بگیرم.
وقتی پرونده شما را نگاه میکنیم، جالب است که شما در هر ژانری از فیلمهای سینمایی بازی کردهاید. اشاره کردید که یک جاهایی انتخاب نقشها دست خودتان نبوده است. با این حال پس از اینکه شناختهتر شدید، چقدر از این تنوع نقشها انتخاب خودتان بود؟
من همیشه دلم میخواست که چیزهای زیادی را تجربه کنم. در یک مقطعی با خودم میگفتم تو دختر بدخلقی به نظر میرسی و همه فکر میکنند باید نقشهای منفی را به تو بدهند. بعد در سریال "یوسف پیامبر" بازی در یک نقش مثبت را تجربه کردم که دیگران دوستم داشتند. اینطور شد که گفتم بگذار خودم را امتحان کنم. وقتی به من بازی در یک فیلم کمدی پیشنهاد شد، با خودم گفتم که من بازیگر کمدی نیستم ولی با دو دلی پیشنهاد بازی در فیلم کمدی را هم قبول کردم. معتقدم تجاربی که به دست آورده بودم باعث شد که من در نمایش "شیروانی داغ" بدرخشم. من آن نقش را درست بازی کردم. همیشه با خودم میگویم ژانرهای مختلف را تجربه کنم تا ببینم چه چیزهایی به من میدهد. در یک برهه زمانی خیلی تنها بودم. پس از سریال "یوسف پیامبر" اغلب کارگردانهای سینما و تلویزیون به من گفتند بازی تو در این سریال عالی بود و از این به بعد فقط در سینما کار کن. حتی یک سری تهیهکنندهها من را منع کردند که دیگر در تلویزیون کار نکنم. من هم به هوای اینکه یک نقش خوب بازی کنم، حدود دو سال کار نکردم. من آن موقع 22 سالم بود ولی با توجه به گریمی که در نقش "نفرتیتی" داشتم، همه فکر میکردند هیبت درشتی دارم، به همین خاطر نقشهای سن بالایی به من پیشنهاد میکردند. اصلاً یک مقطعی افسرده شده بودم. من دوست داشتم خودم را بازی کنم و نمیخواستم نقش مادر بازی کنم. تمام آن کسانی که به من میگفتند کار نکن، خودشان داشتند کار میکردند و هیچ سراغی هم از من نمیگرفتند. واقعاً خیلی تنها بودم. من سن زیادی نداشتم و هر شخصی، هر چیزی به من میگفت را گوش میدادم، به همین خاطر تصمیمات اشتباهی میگرفتم. هیچکس هم نبود دست من را بگیرد. من اگر روزی به جایی برسم، حتماً میگویم که جز آن بالایی هیچکس من را در این حرفه درست راهنمایی نکرد. در حال حاضر اگر دخترانی را ببینم که تازه دارند برای رسیدن به این حرفه تلاش میکنند، حرفهایی را میزنم که خودم دوست داشتم یک روزی یک نفر این حرفها را به من بزند. من در یک مقطعی بازیگری را کنار گذاشتم تا دیگر کار اشتباه نکنم. آن موقع خیریهام را هم راهاندازی کرده بودم و مشغول فعالیت در این زمینه شده بودم.
خودتان بیشتر دوست داشتید در کدام ژانر بازی کنید و مخاطبان شما را چطور بشناسند؟
من بازیگر تراژدی - ملودرام هستم و دوست دارم نقشهایی که بازی میکنم چالشبرانگیز باشند. معمولاً بین آثار هنری و آثار تجاری، بازی در آثار هنری را انتخاب میکنم. بازیگر بسیار حسی و دلی هستم و اگر یک قصهای روی من تأثیر بگذارد، قطعاً درگیرش میشوم. با این حال دوست دارم که مخاطبان بگویند لیلا بلوکات یک بازیگر توانمند است و در هر ژانری میتواند بازی کند. من نمیخواهم همیشه ویترین یک دختر زیبارویی را بازی کنم که قرار است اغواگر باشد. دوست دارم به همان اندازه که میخندانم، به همان اندازه هم بگریانم. من بیشتر از اینکه شهرت را دوست داشته باشم، محبوبیت را دوست دارم. در حال حاضر برخی از بازیگران شهرت دارند اما ضد مخاطب هستند.
فکر میکنید فضای مجازی چقدر میتواند برای یک بازیگر مهم باشد؟
فضای مجازی برای من نه مهم است و نه تاثیرگذار. من در سریالهای "لحظه گرگ و میش" و "هشتگ خاله سوسکه" که دو سریال کاملاً متفاوت هستند بازی کردهام و این دو سریال الان به صورت همزمان دارند پخش میشوند. واکنش مخاطبان به این سریالها، بسیار متفاوت است. مخاطبان برای سریال "گرگ و میش" به من توهین میکنند ولی سریال "هشتگ خاله سوسکه" باعث شده تا من هر کجا که میروم کودکان با مهربانی به سمتم بیایند. شما در حرفه بازیگری وقتی نقش قاتل، دزد یا کلاهبردار را بازی میکنید، مردم نسبت به شما آنقدر حس بدی ندارند تا اینکه نقش زن دوم یا معشوقه یک مرد زندار را بازی میکنید. من در سریال "گرگ و میش" وقتی میخواستم سکانسی که "یاسمن" میآید شوهرش را در خانه من میبیند را بازی کنم، واقعاً برایم سخت بود و فکر میکردم اگر خودم به جای یاسمن بودم چه کاری میکردم؟
اخیراً گفته میشود که تهیهکنندگان وقتی میبینند فالوورهای یک بازیگر در اینستاگرام بالا میرود، نظرشان نسبت به آن بازیگر بیشتر جلب میشود و به او پیشنهاد همکاری میدهند. به نظر شما آیا این موضوع واقعیت دارد؟
من فکر میکنم این موضوع خیلی محدود است. در فضای هنری بیشتر به محبوبیت و چهره بازیگر توجه میشود، اما واقعیت این است که سرمایهگذارها به تعداد فالوورها توجه بیشتری دارند. حتی به من هم در این فضا پیشنهاد کار تبلیغاتی دادند اما من قبول نکردم. بازیگرها برای گرفتن تبلیغات سعی میکنند فالوورهایشان را بالا ببرند که این اتفاق باعث میشود حاشیه آنها هم بالا برود. بازیگرهای خیلی مطرحی در این حرفه هستند که تعداد فالوورهایشان به ۱۰۰ هزار نفر هم نمیرسد. من خودم هم به فالوورهای زیاد باوری ندارم. فالوورهای زیاد من تنها به خاطر بازیگر بودنم نیست، بلکه تعدادی از آنها به خاطر کارهای اجتماعی است که انجام میدهم. در واقع من به خاطر تبلیغات و تهیهکنندها فالوور جمع نمیکنم.
میزان دستمزدی که بهعنوان بازیگر میگیرد چقدر برای شما مهم است؟
در حال حاضر دستمزد برای من بسیار مهم است ولی اگر نقش را دوست داشته باشم خودم را پایبند به دستمزد نمیکنم، چون فکر میکنم این نقش میتواند مسیرم را خجسته کند. اما برای بعضی فیلمها که تمایل خاصی برای حضور در آنها ندارم، قیمتی را تعیین میکنم و اگر با آن قیمت موافقت نشود، بازی نمیکنم.
بازیگر مقابل چقدر برای شما اهمیت دارد؟ چون من این را دیدهام که بعضی بازیگرها شرط میگذارند که اگر فلان بازیگر باشد و یا نباشد سر کار میآیند و در غیر این صورت پیشنهاد بازی در آن پروژه را رد میکنند.
من هیچوقت این کار را نمیکنم. تیم بازیگران یک مجموعه برای من خیلی مهم است ولی هیچوقت نمیگویم فلانی بیاید یا نیاید. من از یک جایی به بعد که متوجه اشتباهاتم شدم، دیگر عوامل و فیلمنامه جزو اولویتهایم شد. من بعد از خواندن فیلمنامه اولین چیزی که میپرسم این است که تیم بازیگرانتان چطور است؟ اما به این نگاه نمیکنم که چه کسی قرار است مقابل من بازی کند، بلکه به کلیات تیم بازیگران نگاه میکنم تا در چارچوب و ارنج من باشند. اما اگر مورد توجه من نباشند هیچوقت این را بیان نمیکنم، بلکه با احترام میگویم من نیستم. همین اواخر چهار نمایش برای فروردین و اردیبهشت به من پیشنهاد شد که دو تا از این کارها را بسیار دوست داشتم، اما گفتم نمیتوانم بیایم چون اولاً هنوز خستگی سه کار گذشته در تنام هست و ثانیاً فروردین و اردیبهشت سر فیلم هستم و در اردیبهشت یک سفر ده روزه هم دارم. الان برای من این مهم است که ببینم یک نقش چیزی به من اضافه میکند یا نه. در کل من ذاتاً اینطوری نیستم که شرط بگذارم باید شخص یا اشخاص خاصی همبازی من باشند. امیدوارم این روحیه در آینده هم در من باقی بماند و از من دور نشود.
چقدر در فیلمنامه دخالت میکنید؟
هیچوقت دخالت نمیکنم اما پیشنهاد زیاد میدهم. خوشبختانه پیشنهادهایی که دادهام تابحال خوشایند نویسنده و کارگردان بوده است چون متن را بسیار با دقت و با جزئیات میخوانم و بعد نت برمیدارم و سوالم را میپرسم یا نظرم را میگویم. معمولاً پیشنهادهایی که میدهم را دوست دارند و در بسیاری مواقع از آنها استفاده میکنند. نگاهم در این چیزها خیلی دقیق و خوب است. وقتی متن را میخوانم، میگویم این متن میگیرد یا نمیگیرد. در مورد فیلم سینمایی هم همینطور است. به هر حال شم تهیهکنندگی هم دارم و دیگر بعد از 20 سال خون جگر خوردن یک ذره در این زمینه قوی شدهام.
به تمرین قبل از فیلمبرداری چقدر معتقد هستید؟
من به دورخوانی قبل از فیلمبرداری اعتقاد دارم، بخاطر اینکه شما در دورخوانیها به یک ماهیتی میرسید و خودتان را به نظر کارگردان نزدیک میکنید و یا کارگردان میفهمد استنباط شما از آن نقش چیست. اعتقادم این است که باید یک دورخوانی نسبی و کوتاه انجام شود. بعضیها میگویند ما هیچ اعتقادی به دورخوانی نداریم و بعضیها هم اصلاً وقت نمیکنند، چون امروز با آخرین بازیگر فیلمشان قرارداد میبندند و فردا پروژه را کلید میزنند. در صورتیکه اگر شما قبل از فیلمبرداری با کارگردان صحبت کنید و با هم به یک جمعبندی برسید، حتماً خروجی کار بهتر خواهد شد. در تئاتر هم همینطور است و شما متن را بارها میخوانید و چیزهای زیادی از آن میفهمید اما وقتی به اجرا میرسید، متوجه میشوید که با متنی که روز اول خوانده بودید، زمین تا آسمان فرق میکند. من اعتقادم این است که دورخوانی و صحبت با کارگردان باید باشد.
آیا تا به حال پیش آمده که به یک کارگردان بگویید، میخواهم با شما کار کنم و من را انتخاب کنید؟
بله. چند کارگردان هستند که دوست دارم برایشان بازی کنم. مثلاً آقای همایون اسعدیان جزو کارگردانهایی است که من به ایشان گفتم علاقه دارم با شما کار کنم و خوشبختانه موقعیتش هم پیش آمد. کار کردن با بهرام بهرامیان هم بهخاطر تکنیکال بودنش را دوست داشتم. بهرام همیشه در شرایط سخت کار میکند و شما باید خودتان را در شرایط سخت آماده کنید. بهرام هم جزو کارگردانهایی است که گفته بودم دلم میخواهد با هم کار کنیم و این اتفاق افتاد. شاید خیلی از بازیگرها دوست نداشته باشند که بگویند دوست دارند با فلان کارگردان کار کنند ولی من به طور مثال به خانم پریسا بختآور گفتم، عاشق این هستم که با آقای فرهادی کار کنم. چه کسی دوست ندارد با آقای فرهادی کار کند؟ من کار کردن با کارگردانهایی که بهروز هستند را دوست دارم. ما کارگردانهای بهنام بسیاری داریم که سینمای ما مدیون آنهاست ولی وقتی الان فیلم میسازند، مورد توجه قرار نمیگیرند، چون سلیقهشان هنوز قدیمی است، در حالیکه الان کارگردانهای جوان خوبی آمدهاند که آنقدر نوآوری دارند و بهروز هستند که کارهایشان دیده میشود و طبیعتاً من از حضور داشتن در آثار اینچنینی لذت میبرم. شما باید بزرگان سینما را در ویترین و قاب نگه دارید و به آنها احترام بگذارید و از آنها یاد بگیرید و تجربه کسب کنید، اما قطعاً دغدغه من را کارگردان جوانی که بهروز است جواب میدهد.
آیا حاضر هستید برای کارگردانهایی که دوست دارید با آنها کار کنید اما تابحال کار نکردهاید، سرمایه سر فیلمشان ببرید و نقش بگیرید؟
خیر، این کار را نمیکنم. من 20 سال زحمت نکشیدهام که این کار را بکنم. البته بماند که پیشنهادات زیادی در این زمینه داشتهام. الان خیلی از بازیگران خانم و آقای ما دارند این کار را میکنند. سوپراستار ما سرمایه میبرد و دستمزد خودش را برمیدارد و نقش اول فیلم را هم بازی میکند. این یک اتفاق طبیعی شده است. من الان دارم تهیهکنندگی میکنم و قطعاً یک تهیهکننده خواهم شد، به خاطر اینکه میگویم تا چه زمانی صبر کنم تا نقشی که دوست دارم را بازی کنم؟ به خودم میگویم میتوانی خانم خودت باشی و تیم و کست بگذاری و خودت آن نقشی که دوستش داری را بازی کنی. اما اینکه من صرفاً به یک جایی سرمایه تزریق کنم و آن آدم هم فقط به خاطر این به دنبال من بیاید، اصلاً. نقشهایی هم بوده که بسیار دوست داشتهام و میدانستم که با آن نقشها میتوانستم چند پله صعود کنم اما چون نیت این بوده که لیلا بلوکات را بیاورند تا بتوانند از قِبَل او سرمایه تزریق کنند، پیشنهاد همکاری آنها را نپذیرفتهام. من در کل زندگی 20 ساله کاریام معامله نکردهام و نخواهم کرد. اگر میخواستم این کار را بکنم، میتوانستم ده سال پیش این کار را انجام بدهم و الان جایگاهم از خیلیها بالاتر بود، ولو اینکه خیلی از بازیگران معروف ما آن موقع که کار اول سینماییشان را انجام دادند، پول دادند و موفق هم شدند. یعنی یکبار پول دادند اما توانستند نشان بدهند که بازیگر هستند و موفق شدند. خیلیها هم پول دادند و هزینه کردند ولی نتوانستند بمانند. این را هم بگویم که هنوز کارگردانی پیدا نشده است که لایههای نهفته بازیگری من را بیرون بکشد. من آرزویم این است که با کارگردانی کار کنم که از من یک چیز دیگری در بیاورد. من را به سختی و تکاپو بیندازد اما از من یک چیز دیگری رو کند. این اتفاق برای من نیفتاده است. هنوز نقش مورد علاقهام به من پیشنهاد نشده است. امیدوارم این اتفاق در آینده بیفتد.
آیا هیچ موقع وسوسه نشدهاید که بر اساس کاراکتری که دوست دارید بازی کنید، یا خودتان بنویسید و یا سفارش بدهید برایتان بنویسند؟
وسوسه شدهام اما هنوز آدم آن را پیدا نکردهام. من همانطور که خودم را فیلمساز نمیدانم و خودم را تهیهکننده میدانم، به تواناییهای خودم نگاه میکنم و هیچوقت خودم را نویسنده نمیدانم. بماند که من واقعاً نوشتهام و خیلی هم مینویسم. گاهی طبع شاعرانهام بیرون میزند و شعر، متن، خاطره، قصه و رمان مینویسم. برای دل خودم این کار را میکنم و اصلاً چیزی نیست که بخواهم آن را به ثبت برسانم. دوستان نویسنده زیادی هم دارم اما هنوز آدمی که احساس کنم میتواند آنچه که مد نظرم است را بنویسند را پیدا نکردهام.
برای نمایشنامه یا فیلمنامه؟
هم فیلمنامه و هم نمایشنامه. من همیشه وقتی دوستانم را میبینم، میگویم اگر طرح یا متن آمادهای دارید به من بدهید تا بخوانم. این را به شما بگویم که حداقل 4 تا از فیلمهای امسال جشنواره فیلم فجر به من پیشنهاد شده بود. بعضی از فیلمنامه را میخواندم و میگفتم عجب متنی است ولی وقتی فیلم را دیدم اصلاً مورد پسندم نبود. اتفاقاً این فیلمها گروه بسیار خوبی داشتند و بازیگرانشان نامزد سیمرغ هم شدند اما خود فیلمها مورد توجه قرار نگرفتند. آنجا به خودم گفتم چقدر خوشحالم که تحمل کردم و این پروژهها را به دست نگرفتم.
ورزش از کجا وارد زندگیتان شد؟
ورزش را از بچگی دوست داشتم. پدرم ورزشکار بود و ما بچههای اسکی بودیم و اسکی همیشه توأمان با ما بود. من انرژی زیادی دارم و ورزش هم من را شاداب، پرانرژی و در عین حال آرام میکند. من وقتی به خاطر یک فیلم حدود 6 ماه از ورزش کردن عقب میافتم، روحیهام کسل میشود. انگار ورزش برای من مثل اعتیاد شده است. از آنجایی که از بچگی زمینه ورزش را داشتم، با ورزش روحیهام آرامتر است و در وضعیت سلامتی بهتری قرار میگیرم.
اسبسواری را از چه زمانی شروع کردید؟
10 سال پیش. داییهای من اسب داشتند و به باشگاه سوارکاری میرفتند، من هم تصمیم گرفتم به سراغ سوارکاری بروم. احساس کردم یک بازیگر باید سوارکاری هم بلد باشد. این بماند که حتی از فیلم "سمفونی نهم" هم بهخاطر اینکه من سوارکاری بلد بودم با من تماس گرفتند. در مورد خیلی از کارها این اتفاق افتاده است. من معتقدم یک بازیگر باید زبان و سوارکاری بلد باشد و بدنش ورزیده باشد. وقتی بدن و جسم شما آماده است، برای هر نقشی انعطاف دارید و میتوانید از پس آن بر بیایید. من از والیبال و ورزشهای رزمی هم سررشتهای دارم و با خودم میگویم شاید یک روزی چنین نقشهایی به من پیشنهاد شود. خیلی دوست دارم نقش یک دختر ورزشکار را بازی کنم.
یادم است شما یک تیم والیبال هنرمندان هم داشتید. تکلیف آن تیم چه شد؟
الان تیم اسکواش بانوان هنرمند فعال است و بچههای تیم والیبال هم همچنان هستند اما شما به یکباره میبینید بازیگرها شلوغ میشوند و دیگر نمیتوانند در تیم باشند. من جزو فعالین تیم بانوان هنرمند والیبال بودم. ما مسابقات خیریه میگذاشتیم و حتی با تیم ملی والیبال بانوان هم مسابقه دادیم. من از یک جایی به بعد گفتم خودم بهصورت مجزا و منفک برای خودم تمرین کنم تا زمانی که دوستان هنرمند نبودند، همچنان بتوانم در قالب یک تیم والیبال قرار بگیرم و بازی کنم. وگرنه بچههای تیم والیبال همچنان هستند و کارشان را انجام میدهند اما من میگویم هر چیزی باید یک چارچوبی داشته باشد. من در همه چیز بسیار منظم و مدیر هستم و وقتی در یک فضایی نابسامانی ببینم، در روحیهام تأثیر میگذارد. البته به واسطه کارهای زیادی که دارم، جزو بیبرنامهترین آدمها هستم و واقعاً الان نمیدانم که دو ساعت دیگر ممکن است کجا باشم؛ اما همیشه سعی میکنم هر کاری که میخواهم انجام بدهم و یا به من محول شده است را به بهترین نحو انجام دهم.
بنابراین آیا میشود گفت شما کمالگرا هستید؟
بله. من برای خودم خیلی ارزش قائل هستم و خیلی خودم را دوست دارم. اما گاهی به خودم ظلم میکنم تا به دیگران ظلم نشود. شاید این ذات من است که باعث شده است خیریه بزنم و این همه بچه داشته باشم.
چطور میشود که لیلا بلوکات بازیگر که دارد فیلم و تئاتر بازی میکند و سرگرم ورزش است، از یک مقطعی تصمیم میگیرد خودآگاه یا ناخودآگاه برای بچههای کمتوان خیریه بزند؟
این اتفاق به طور خودآگاه افتاد. من در 11 سالگی داشتم برادرم را از دست میدادم. برادر 6 سالهام از طبقه ششم پرت شد و به کما رفت و دکترها جوابش کردند و ما روزگار تلخی را میگذراندیم. ما مدام به بیمارستان میرفتیم و میآمدیم و من آنجا بچههای ناتوان جسمی را میدیدم. من آن موقع نذر کردم که خدا برادرم را برگرداند تا من سعی کنم به تمام بچههای یتیم، بیسرپرست و مریض کمک کنم. فردای شبی که من نذر کردم برادرم به هوش آمد. من حس و حال کودکانه و عجیبی داشتم و میگفتم خدا حرف من را شنیده است. بعد از اینکه برادرم به هوش آمد، دکترها گفتند او معلول میشود ولی خدا را شکر برادرم سالم برگشت و الان اتفاقات خوبی هم برایش افتاده است. گذشته از این ماجرا، پدر و بخصوص مادر من علاقه زیادی به کمک کردن به دیگران داشتند و حتی یادم میآید لباسی که من دوستش داشتم را به دختر همسن و سال من که لباس خوبی نداشت میدادند و میگفتند برای تو یکی دیگر میخریم. به همین خاطر من هم یاد گرفته بودم که باید به دیگران کمک کنم. تا یک جایی پول نداشتم این کار را انجام بدهم تا اینکه سعی کردم معروف شوم و در بازیگری به یک جایی برسم که خیریه بزنم. من خیریهام را از سال 90 راهاندازی کردم. بدون مجوز هم این کار را انجام دادم. دنبال مجوز نبودم و فقط دنبال این بودم که نذرم را ادا کنم و بچهها را سرپرستی کنم، اینطور استارت خیریه را زدم. من ابتدا 8 بچه را تحت پوشش قرار دادم و کم کم دیدم بچههای زیادی از خانوادههای بدسرپرست، یتیم و سندروم داون دارم. به مرور دیدم تعداد بچههای من دارد زیاد میشود و من نمیتوانم به تنهایی از عهده آنها بر بیایم. به همین خاطر فکر کردم باید از بهزیستی و خیرین کمک بگیرم و نتیجتاً به بهزیستی رفتم و برای خیریهام مجوز گرفتم.
راهاندازی مرکز خیریه مهر لیلا چه تأثیری در زندگی شخصی خودتان ایجاد کرد؟
بعد از راهاندازی خیریه مهر لیلا معجزاتی در زندگی من رخ داد که تحت تأثیر آن هر شخصی را که میبینم، میگویم تا میتوانی کمک کن و دست خیر داشته باش. اصلاً در حد پنج هزار تومان یا خریدن یک روغن و هدیه دادن به یک خانواده. من معجزات کمک کردن را در زندگیام دیدهام.
اسم خیریه مهر لیلا را چطور انتخاب کردید؟
چون بچهها من را مامان لیلا یا خاله لیلا صدا میزنند، دوستان میگفتند یک اسمی بگذار که اسم خودت هم در آن باشد. اینطور شد که اسمش را گذاشتم خیریه مهر لیلا. من اینکه یک خانواده خیلی خوب دارم و گره بسیاری از مشکلاتم باز میشود را معجزه دعای خیر این بچهها میبینم. بچهها همیشه دعا میکنند جایزه بگیرم و به یک جایگاهی برسم و من اگر یک روزی سیمرغ بلورین بگیرم، آن را نتیجه دعای بچهها میدانم.
آیا لیلا بلوکات در بازیگری برای خودش انتها گذاشته است؟
اصلاً. هیچوقت نخواهم گذاشت. من فکر میکنم اگر 90 سالم شود هم میگویم دنیای بازیگری انتها ندارد. به نظرم تمام شدن هر چیزی، مرگ تدریجی و مرگ روحی آدم است. من الان 35 سالم است و هنوز میگویم کودک درونم 12 ساله است. اگر 60 ساله شوم هم همین را میگویم. هنوز تشنه یادگیری هستم و به همین خاطر هیچوقت برای چیزی انتها نمیگذارم.
با اینکه نوازنده هستید چرا هیچ موقع کنسرت نگذاشتید؟
من نوازنده نیستم.
اما میدانم که شما چند سالی است دارید ساز میزنید.
اولاً پیانو یک سازی است که شما حالا حالاها باید بزنید تا به یک مهارت قابل قبولی برسد. بعد من در سی و چند سالگی تازه شروع به ساز یاد گرفتن کردهام و از بچگی در این زمینه کار نکردهام. در این زمینه خیلی ضعیف هستم اما به آواز فکر میکنم. من قبل از اینکه بخواهم موزیسین شوم و یک سازی را به طور حرفهای بنوازم، فکر میکنم شاید بتوانم خواننده خوبی شوم. در آواز هم حرفهای نیستم ولی آواز هم چیزی است که در کنار بازیگری دارم پیش میبرم چون فکر میکنم آواز بسیار میتواند به بازیگری کمک کند. من از همه چیز دارم به نفع بازیگری سوءاستفاده میکنم، به جز خیریهام که از بازیگری به نفع آن سوءاستفاده کردهام. یعنی گفتهام حالا که معروف شدهای میتوانی از اعتبار و عزتت در راستای کار خیر استفاده کنی.
تا به حال پیش آمده که کسی در کار خیر به شما نه بگوید؟
بله خیلی.
چرا؟ مگر کار خیریه نیست؟
بعضیها مدلشان طوری نیست که کمک کنند. در عوض آدمهایی هم داریم که خودشان میگویند دوست دارند بیایند به بچهها سر بزنند. بعضیها هم بد قول هستند و میگویند امروز یا فردا میآییم ولی نمیآیند. علی کریمی که اسطوره فوتبال ما است میآید و تا ساعت سه نیمه شب پای بچهها میایستد. تا شخصی به خیریه نیاید و نبیند، نفس و عزت کار را درک نمیکند ولی آنهایی که میآیند، هر سال میآیند چون نفس کار را فهمیدهاند. آنهایی که بد قولی کردهاند و دلشان نخواسته بیایند، شاید فکر میکنند لیلا بلوکات دارد شوآف میکند و این ذهنیتهاست که مانع آمدن آنها میشود.
یک سؤال کلیشهای هم بپرسم. از بین تئاتر، سینما، تلویزیون و رادیو کدام را بیشتر میپسندید؟ اگر در یک مقطعی از این چهار مدیوم به شما پیشنهاد کار بدهند، کدام را ترجیح میدهید؟
تئاتر و سینما. انتخاب بین تئاتر و سینما برایم خیلی سخت است. تئاتر یک دنیا و فضای عجیبی دارد و هر شب به تو درس میدهد. سینما هم به لحاظ اعتباری و به لحاظ اینکه مردم بیشتر بتوانند تو را بشناسند، دنیای خودش را دارد. این دو مدیوم برای من در اولویت هستند.
آیا از عید و مراسم نوروز خوشتان میآید؟
من بسیار مدرن و در عین حال سنتی هستم! به آیینهای سنتیمان بسیار احترام میگذارم و دوستشان دارم. من واقعاً به سفره و سبزی پلوی شب عید اعتقاد دارم. در 5 سال اخیر از 10 روز مانده به عید تا آخر فروردین در ایران نبودهام ولی هر جای دنیا که بودهام سفره هفت سین را پهن کردهام. من به ماههای محرم و رمضان، عید نوروز و دیگر مناسبتها احترام میگذارم. عید و چهارشنبهسوری سنت ماست و من دوستشان دارم.
دوست دارید دور سفره هفتسین با خانواده بنشینید یا تنها؟
قطعاً با خانواده. پارسال خیلی تلاش کردم با خانواده باشم و در نهایت موفق شدم. شب عید با خانواده بودم و فردای آن روز سفر کردم.
تعطیلات عید را دوست دارید؟
اگر تهران باشم تعطیلات شهر را به خاطر خلوتیاش دوست دارم. من چون آدم دغدغهمندی هستم هیچوقت آرامش ذهنی ندارم. بنابراین تنها چیزی که میتواند من را برای مدتی از هیاهوها دور کند این است که همه ادارهها و همه جا تعطیل باشد و من هم بدون دغدغه یک مقدار به استراحت بپردازم. وقتی در ایام نوروز در تهران باشم، مدام تأکید میشود که صله رحم را به جا بیاورم تا خانواده پدری یا مادریام ناراحت نشوند. من بازیگر هم هستم و اگر جایی نروم میگویند خودش را گرفته است و این باعث شده که شرایط ما سختتر هم باشد. اما اگر به سفر بروم شرایط متفاوت میشود. اگر در تهران بمانم فکر میکنم چهار روز بعد خسته شوم.
آیا تا به حال پیش آمده است که در ایام نوروز در تهران باشید اما وانمود کنید که نیستید تا مهمان سراغتان نیاید؟!
نه نمیتوانم! به همین خاطر میگویم وقتی در سفر هستم خیالم راحت است که آرام هستم و کسی هم از من توقعی ندارد اما وقتی در تهران باشم به هیچ عنوان نمیتوانم آدمها را گول بزنم.
دوست دارید برای سفر بیشتر به خارج از ایران بروید یا ایران را کشف کنید؟
من ایران را کشف میکنم و در عین حال به سفرهای خارجی هم میروم. به نظرم ایران بسیار زیباست. من میگویم کسی که میرود خارج را بگردد، باید قبلش ایرانگردی کرده باشد. ایران منظرهها و مکانهایی دارد که شما وقتی آنها را ببینند واقعاً حیرتزده میشوید. شما ابتدا میتوانید ایران را کشف کنید و بعد به خارج از کشور بروید و با فرهنگهای مختلف آشنا شوید. شناخت فرهنگ بخصوص برای من که بازیگر هستم ضرورت بیشتری دارد و باعث میشود در بازیگری هم از این شناخت بهره ببرم. میخواهم بگویم که من صرف اینکه یک استراحتی کرده باشم به یک جایی نمیروم و مسائل دیگر هم برایم مهم است.
از میان شهرهای ایران کدام را بیشتر دوست دارید؟
اگر شهرهای زیبای شیراز، اصفهان، مشهد، آبادان و اهواز و شمال را کنار بگذاریم، من یک روستاهایی را دیدهام که کمتر در موردش حرف زده شده و شاید حتی اسم خاصی هم ندارند که بتوانم بگویم چه روستایی و متعلق به کدام شهر هستند ولی من وقتی آنها را دیدم واقعاً لذت بردم. واقعاً همه جای ایران را دوست دارم.
در پایان اگر صحبتی باقی مانده است بفرمایید.
همدیگر را دوست داشته باشیم و قضاوت نکنیم.