سرویس تئاتر هنرآنلاین: مریم معترف از هنرمندان فعال عرصه تئاتر، سینما و تلویزیون است که فعالیت حرفهای خود در تئاتر را از سال 1347 با نمایش "درس" به کارگردانی پری صابری آغاز کرده است. او دارای لیسانس بازیگری و کارگردانی از دانشکده هنرهای زیبا و فوق لیسانس زیباییشناسی تئاتر از دانشگاه سوربن پاریس است. از مریم معترف میتوان به عنوان یکی از مدیران دلسوز و پیگیر تئاتری در سالهای اخیر یاد کرد هرچند که پیگیری او در بازسازی محل سابق اداره تئاتر تاکنون نتیجهای نداشته است اما او همچنان دلسوزانه قصد دارد که این مهم را به پایان برساند. به بهانه ایام نوروز، گپ و گفتی درباره سالها فعالیت این هنرمند داشتهایم که در ادامه میخوانید:
شما فعالیت حرفهای تئاتریتان را سال 47 با نمایش "درس" به کارگردانی پری صابری شروع کردید؟
من آن زمان دانشگاه رفته بودم و استاد حمید سمندریان کار من را در دانشگاه دیده بودند. ایشان با خانم پری صابری گروهی به اسم "پاسارگاد" داشتند. در آن زمان، پری صابری در نظر داشت تا نمایش "درس" را کار کند و یک دختر کوچک 12 ساله را برای یکی از نقشها میخواست و من برای آن نقش انتخاب شدم. با اینکه سنم بیشتر بود، وقتی روی صحنه رفتم همه فکر میکردند من واقعا کوچک هستم و در نقدهایی که نوشتند هم از من به عنوان دختر خردسال یاد کردهاند. این موضوع برای خانم صابری بسیار جالب بود و هرجایی میرفتیم میگفت این همان دختر خردسالی است که میگفتید. نقش مقابلم در این نمایش را آقای محمدعلی کشاورز بازی میکرد.
پیش از این نمایش، در آثار دیگری حضور داشتید.
بله کارهایی انجام داده بودم، اما حرفهای نبود. از بچگی به بازیگری علاقمند بودم و زمانیکه با پدر و مادرم سینما میرفتیم در خانه کارهای هنرپیشههای فیلمها را تقلید میکردم. خاطرم هست کلاس ششم دبستان که بودم، گفتیم جمع شویم و کاری انجام دهیم و متن را خودم نوشتم و حتی تمرین هم کردیم. خانه یکی از همکلاسیهای ما دیوار به دیوار مدرسه بود و او گفت بیایید خانه ما تمرین کنید. درگذشتهها برخی میان پذیرایی و ناهارخوری پرده میزدند و ما پرده خانه آنها را پرده سن تصور کرده بودیم و برای دوستانمان آن طرف پرده اجرا میکردیم، همینطور که پرده را میکشیدیم یکدفعه کنده شد و مادرش بعدازظهر که به منزل آمد با دوستمان کلی دعوا کرد. هنوز با او دوست هستم و یاد خاطرات میکنیم. به دلیل عشق و علاقه به این هنر بود که به دانشگاه هنرهای زیبا رفتم و خوشبختانه خانوادهام نیز موافق بودند و سال اول دانشگاه توسط آقای سمندریان به خانم صابری معرفی شدم و به دنیای حرفه تئاتر وارد شدم.
در سن کودکی به واسطه تماشای فیلم سینمایی یا دیدن نمایش خاصی بود که شما به عرصه بازیگری علاقهمند شدید؟
پدرم کارمند وزارت دارایی بود و به همدان منتقل شد. من آنجا مدرسه میرفتم و خاطرم است یک روز گفتند هرکس دوست دارد به دیدن نمایش بیاید، عصر پول بیاورد تا از طرف مدرسه به تئاتر برویم. ابتدا خانواده مخالفت کردند اما من آنقدر اصرار کردم که اجازه دادند که به تماشای تئاتر بروم. نمایشی اجرا شد که ربطی به بچهها نداشت و قصهاش مربوط به بزرگسالان بود. داستان پدری بود که پول نداشت خرجی بچههایش را بدهد و به سختی کار میکرد. وقتی به خانه آمدم، این نمایش در ذهنم مانده بود و فکر میکنم جرقهای شد که دنبال کار بازیگری بروم. بچهها در کودکی عروسکهایشان را به عنوان بچهشان در نظر میگیرند و خواهر من هم اینگونه با مادرم بازی میکرد. اما من عروسکهایم را میچیدم و برای هرکدام اسمی میگذاشتم و نقشی قائل میشدم. انگار گرداننده آنها بودم و ناخودآگاه حس میکنم ذوق بازیگری در ذهنم بود و به مرور این عشق رشد کرد.
پس از نمایش "درس" چه اتفاقی افتاد؟
من خیلی کارها کردم، برنامه برای کودکان و... برنامهای بود به اسم "رادیو تهران" که بعدازظهرهای جمعه پخش میشد که حاوی نمایشهایی از نویسندههای بزرگ جهان بود. در 17 سالگی اولین نقشم را آنجا بازی کردم در نمایشی به اسم "نگاهی از پل" اثر آرتور میلر که نقش دختر را برعهده داشتم و با سیروس ابراهیمزاده، ژاله، بهشتی و... همبازی بودم و کم کم کار تلویزیونی پیشنهاد شد و در آثار تلویزیونی آقای سمندریان هم بازی کردم؛ مانند نمایش "خمره" اثر پیرآندلو با همراهی ثریا قاسمی، اسماعیل محرابی و... البته این اتفاقات مربوط به دهه 40 بود. لیسانس که گرفتم دوست داشتم ادامه تحصیل بدهم و به این دلیل که اینجا هنوز تحصیلات تکمیلی این رشته نبود به فرانسه رفتم که همزمان با آغاز انقلاب بود و به ذوق انقلاب همه یکسالی از درسهایمان عقب افتادیم. با حضور امام خمینی (ره) در نوفل لوشاتو ما نیز مدام به آنجا میرفتیم تا ببینیم چه خبر است و... پس از انقلاب چندماهی به ایران آمدم و سپس به فرانسه برگشتم و در رشته زیباییشناسی تئاتر درسم را ادامه دادم. البته در سال 51 پس از شرکت در آزمون تهیهکنندگی به عنوان تهیهکننده رسما وارد تلویزیون شدم. یک سالی نیز در مدرسه تلویزیون که امروز نام آن دانشگاه صداوسیما شده، دوره گذراندم و استخدام رسمی آنجا شدم و شروع به کار کردم. پس از مدتی به این دلیل که تئاتر را بیشتر دوست داشتم خودم را به وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی منتقل کردم تا دو یا سه سال پیش که بازنشسته شدم در ارشاد بودم و همچنان کار تئاتر را ادامه میدهم.
دهه 64 برای شما در سینما سالهای پرکاری بود. از فعالیت در سینما بگویید؟
بله کارهایی انجام دادم. سال 64 "آن سوی مه" از مرحوم منوچهر عسگرینسب را کار کردم. بعد فیلمهای "آپارتمان 13" یدالله صمدی، "دستمزد" مجید جوانمرد، "تا غروب"، "سایه خیال" و... و همینطور سریالهایی مثل "خانه در انتظار" که همه مربوط به دهه 60 است.
چه شد که از سینما فاصله گرفتید؟
همه این کارها برای خودش وقت میخواهد، کار تئاتر بسیار زمانبر بود. ابتدا متن را انتخاب کنی، ایده بدهی، بازیگرهای مورد نظرت را کنار خودت جمع کنی و تمرینات شروع شود، همه پروسه زمانبری است. وقتی پیشنهاد کار در فیلم سینمایی میشد به این دلیل که سرکار تئاتر بودم، مجبور میشدم آن را رد کنم. نمیتوانستم گروه تئاترم را رها کنم و بروم سر فیلمبرداری و به این ترتیب از سینما فاصله گرفتم. کار اصلی و ذوقام تئاتر بود. چند سریال خیلی خوب هم بود که با اوج چند کار نمایشی من همزمان شد و واقعا دوست داشتم بروم که نشد.
شما مدتی به کار تدریس هم مشغول بودید، چه چیزی باعث شد که تدریس را رها کنید؟
من مستمر تدریس نمیکردم. گاهی در آموزشگاهها، دانشگاه اراک، دانشکده صداوسیما و... تدریس میکردم. به این کار علاقه داشتم، اما با یک دست مگر چند هندوانه میتوان برداشت؟ من نزدیک به 10 سال رئیس اداره تئاتر بودم. وقتی مسئولیتی را میپذیرم یا تا آخرش میمانم یا اصلا همان ابتدا قبول نمیکنم. باری به هرجهت هیچ کاری نمیکنم. وقتی مسئولیت خانه تئاتر را پذیرفتم در طی روز همیشه آنجا بودم. زمانیکه به محل جدید ساختمان اداره تئاتر رفتیم بچهها میگفتند واقعا تا این حد پیگیری میکنید که نرخ چوب و آهن و... را هم میدانید؟ همیشه فکر میکردم حالا که قرار است سالن نمایش را بسازیم و من اینجا هستم، باید همه چیز درست انجام شود و بدون برنامهریزی ساختمان را نسازیم و برویم بالا. خانه تئاتری که در خیابان موسوی قرار دارد اجارهای است و هرسال هم اجارهها را بالا میبرند. اگر ساختمان قدیم را بسازند، درست است که هزینهبر است اما میتوانند سالن بلک باکس 100 نفره بسیار خوبی بسازند. پلاتو تمرین داشته باشد و ...
زمان مدیریت آقای مهدی شفیعی به منظور بازسازی خانه تئاتر سابق پیگیرتر بودید. چطور شد که شما هم کنار کشیدید؟
بله آقای شفیعی میدانست که من تا چه اندازه علاقهمند و پیگیری بازسازی این مجموعه هستم. او هم به پیگیری این موضوع علاقه داشت و زمانیکه به وزارتخانه میرفت از من هم میخواست که با او بروم و پیگیر شویم و کارمان انجام شود. حتی اگر لازم بود مسئله مطبوعاتی شود، از پیشکسوتانی چون علی نصیریان، ایرج راد و... میخواستم که صحبت کنند چرا که آنها با اداره تئاتر زندگی میکردند و آنجا را محل زندگیشان میدانند. در دوران مدیریت خانم خواجه نوری بازسازی در این مجموعه انجام شد و از همه هنرمندان قدیمی دعوت کردیم که به اداره تئاتر بیایند. این اتفاق برای آنها بسیار جالب بود، تمام اتاقها را گشتند و خاطراتشان را مرور کردند. همه هنرمندان از آن اداره خاطره داشتند و وقتی خانه نمایش را میدیدند لذت میبردند. وقتی ساختمان خیابان شهید موسوی را اجاره کردیم، همه قدیمیهای تئاتر آمدند و گفتند اشکال ندارد موقت اینجا باشیم ولی اداره تئاتر خودمان را درست کنیم و برگردیم. آن روزها خیلی قشنگ بود. 10 سال گذشته و هیچ اتفاق خاصی در جهت تعمیرات بنای اداره تئاتر نیفتاده است.
آقای شهرام کرمی پیگیر این موضوع نیستند؟
او هم پیگیری میکند ولی خبری نیست. من تا جایی که میتوانم پیگیری میکنم. متاسفانه مدتی معتادان در محل ساختمان قدیمی اداره تئاتر جمع میشدند. دیدم در مطبوعات نوشتهاند ادراه تئاتر؛ محل معتادان. من این خبر را خواندم و تماس گرفتم و با آقای قادر آشنا مدیرکل وقت اداره کل هنرهای نمایشی صحبت کردم و گفتم منظورشان چه بوده؟ متوجه شدم اداره تئاتر مخروبه را گفتند که کسی به آن رسیدگی نمیکند و... متاسفانه این وضعیت هنوز هم ادامه دارد.
کارگردانی را چه سالی شروع کردید؟
سال 69 با نمایش "آهوان و آدمها" نوشته هوشنگ اسدی کارگردانی را تجربه کردم. این اثر برداشتی از افسانهای ترکمنی بود و در سالن اصلی تئاتر شهر آن را اجرا کردیم و سپس این نمایش را در گرگان در سالن "فخرالدین اسعدگرگانی" به صحنه بردیم. بعد از آن طنز تلخی کار کردم که در سالن چهارسو اجرا رفتم و مربوط به جنگ بود، به این دلیل که قهرمانان نمایش جنوبی بودند به دعوت ارشاد هرمزگان در شهرهای مختلف آن استان از رودان تا بندر لنگه نمایشمان را اجرا کردیم و مردم واقعا از آن استقبال کردند و شهری در استان هرمزگان نبود که این نمایش را در آن اجرا نکرده باشیم.
با توجه به اینکه از سال 92 فعالیت مدیریتی نداشتید و وقتتان تقریباً آزاد بوده، چرا تا این حد از تئاتر فاصله گرفتهاید و آخرین کاری که روی صحنه آوردهاید، نمایش "تاریخ انقضا" است که آن را در حوزه هنری اجرا کردهاید؟
به این دلیل که اجرای نمایش این روزها واقعا مشکل شده است. گرفتن سالن و تامین بودجه مکان اجرا چندان آسان نیست. ضمن اینکه اصلا دوست ندارم بدون برنامهریزی کاری را انجام دهم بلکه علاقمندم کاری به صحنه ببرم که به دلم بنشیند و حس کنم حرف مهمی برای گفتن دارد. اصولاً آثار اسطورهای ایرانی را که از ادبیات ما به خصوص شاهنامه برآمده باشد را خیلی دوست دارد به این دلیل که فکر میکنم شاهنامه اثری جهانی در حد ایلیاد و اودیسه و بالاتر از آن است. شعرهای فردوسی به واقع دکوپاژ شده است و همه اسطورههای ما را در خود جا داده است. تا به حال برای بزرگسال در حوزه شاهنامه آثاری را اجرا کردهام؛ نمایش "فرود سیاوشان" که داستان فرود پسر سیاوش است که بیگناه مثل سیاوش کشته میشود. این نمایش را به سبک تعزیه اجرا کردم هرچند که کلام تعزیهای نبود بلکه از نظر فرمی تعزیه بود و تماشاگر دور مینشست و موسیقی تعزیهای نواخته میشد. این نمایش را در سالن سایه هم اجرا کردم. یک کار دیگری از شاهنامه داشتم به اسم "مادر همه اسفندیاران" که داستان کتایون مادر اسفندیار و خودش بود و آن را در سالن قشقایی روی صحنه آوردیم. هر دو نمایشنامه را حسن باستانی نوشته بود. من طرح را به او دادم و آقای باستانی لطف کرد و آنها را نوشت. "قصههای من و تو رستم و شاهنامه" را به این دلیل کار کردم که دوست داشتم برای بچهها پیرامون شاهنامه کاری کنم. با حسن باستانی صحبت کردم و ایدهها و خواستههایم را گفتم که دلم میخواهد اثری بازی در بازی باشد. بچهها و حتی بزرگترها خیلی از این کار خوششان آمد و گفتند ما تا به حال به شاهنامه اینگونه نگاه نکرده بودیم. اتفاق دیگری که در این نمایش داشتیم، این بود که وسایل صحنه همه از متریالهای بازیافتی بود. به فائزه فیض که عروسکها را طراحی کرد، گفتم کار سادهای برای من انجام بده و اصلاً دنبال عروسکهایی که همهجا میبینیم، نیستم. او طرح را آماده کرد و طبق خواسته من این طراحی که هم ایرانی و هم ساده بود، اجرا شد. ما این نمایش را که اولین بار در تالار هنر به صحنه آوردیم، در جاهای مختلف نیز اجرا کردیم. استقبال خیلی خوب بود، شبهای آخر بلیت کار کمیاب شده بود ولی مجبور بودیم به خاطر گروه بعدی که کارش آماده بود، اجرا را تمام کنیم. در بجنورد سالنی است که 400- 500 نفر ظرفیت دارد، این سالن طی این اجرا بیش از ظرفیت پرشده بود و باور نمیکردم در شهرهای دیگر اینقدر استقبال شود! پس از مدتی آن را در فرهنگسرای ابنسینا روی صحنه بردیم و به ما گفتند تاکنون این نوع نمایشها در سالن ما اجرا نشده و بیشتر تئاترهای آزاد به ابنسینا میآمدند. ما از خانم معصومه ابتکار که آن زمان رئیس سازمان محیط زیست بودند به دلیل توجه به مسئله محیط زیست و استفاده از وسایل بازیافتی تقدیرنامهای دریافت کردیم، خانم ابتکار بسیار از این اثر خوششان آمده بود و همچنان هم از من می پرسد دیگر نمایش "من و تو رستم و شاهنامه" را اجرا نمیکنی؟!
برنامهای برای اجرای مجدد آن دارید؟
دنبال سالن هستیم. این نمایش سه چهار بازیگر بیشتر ندارد که به شیوه بازی در بازی است. همه چیز آماده است و اگر سالن پیدا کنیم کار را به صحنه میبریم. فعلاً با تماشاخانهای صحبت نکردیم و هنوز فضای خوبی برای اجرای این نمایش پیدا نکردهایم. ما به دنبال فصل خوبی هستیم که با درس و امتحان بچهها تداخل نداشته باشد.
سفرهای متعددی به فرانسه دارید.
من خودم در فرانسه درس خواندم و پسرم هم همین کار را کرد و در رشته سینما در فرانسه به دانشگاه رفت و بعد از آن ازدواج کرد و بچهدار شد و کارش تصویربرداری است.
دوست نداشتید نمایشتان را در فرانسه به صحنه ببرید؟
اتفاقاً دوست دارم و پیشنهاد هم دارم، اما نیاز است کسی داشته باشیم که پیگیری کند و به دنبال سالن باشد و ما بدانیم وقتی با گروه به آنجا میرویم به اندازه کافی برای نمایش تبلیغ شده و هزینهها تأمین میشود. خودم به صورت شخصی نمیتوانم هزینهها را بپردازم. زمانی که در فرانسه درس میخواندم، با بچهها چند اجرای خیابانی داشتیم، اما تا به حال در فرانسه کار جدی روی صحنه نبردهام.
آیا هیچوقت دغدغه آن را نداشتهاید که در کشور فرانسه تئاتر کار کنید؟
دوست دارم به عنوان ایرانی کارهایی که اینجا انجام میدهم را در فرانسه هم اجرا کنم، ولی این مسائل نیاز به شخصی دارد که کمک کند و کارمان را پیگیری کند.
سال 97 در تئاتر برای شما چگونه گذشت؟
مدتی است قصد دارم نمایشنامهای از اکبر رادی به نام "منجی در صبح نمناک" را که تا به حال روی صحنه نرفته است را اجرا کنم. با خانواده آقای رادی در این باره صحبت کردم. آقای رادی پیش از فوتشان هم خودشان آن را به من پیشنهاد داده بودند تا به روی صحنه ببرم. منتهی نمایش طولانی است و حدود چهار ساعت میشود. به آقای رادی گفتم این اثر خیلی قشنگ است، اما ما تماشاگری نداریم که چهار ساعت و نیم به تماشای تئاتر بنشیند. سال گذشته همسر و پسر بزرگ اکبر رادی روی متن کار کردند و نمایشنامه کوتاهتر شده است و با آنها صحبت کردم و اجازه دادند نمایش رابه صحنه ببرم. سال گذشته در نظر داشتم آن را کار کنم، اما بازیگرانی که در نظر داشتم به دلیل ماه رمضان و بیکاری در آن زمان، به سفر رفته بودند و دیدم نمیشود بازیگرانم را هم عوض کنم. صحبت کردم و قرار شد امسال در سالن ناظرزاده کرمانی ایرانشهر این اثر را اجرا کنم.
شما طی سال به تماشای تئاترهای بسیاری مینشینید. نظرتان را نسبت به نمایشهایی که سال گذشته روی صحنه دیدید، بفرمائید.
امروز وضعیت تئاتر خیلی پیچیده است. سالهای گذشته تئاتر کمک دولتی داشت و برآورد میکردند که نمایش این هزینهها را دارد و به همان میزان کمک هزینه به گروه داده میشد. مدتی این کمک هزینهها را کم کردند و کار سختتر شد. وقتی گروهی جمع میشود باید چند ماه بروند و بیایند و به هر حال باید حقوقی داشته باشند که زندگی را بگذرانند. گروه نیاز به هزینههایی دارد که بدون آن نمیتوان کار کرد و اگر قیمت بلیت همتراز با هزینههای نمایش تعیین شود هم مخاطب میگوید تئاتر گران است و بلیت آن نمایش را نمیخرند. زمانیکه دولت کمک و حمایت نمیکند، گروه از فروش بلیت درآمدش را به دست میآورد. اگر قیمت بلیت نمایش همتراز با هزینههای اثر نباشد ماچه کار کنیم؟! تئاتر کارکردن شبیه خودکشی شده است. گروهها به اجبار کارهای طنز اجرا میکنند (هرچند که من با طنز مخالف نیستم)، منظورم تئاترهای تجاری است که در سینماها آخر شب به صحنه میروند. این گروهها پول خودشان را در میآوردند، اما تئاترهای جدی، نمیتواند در این شرایط به راحتی کارش را انجام دهد. متاسفانه ما شبیه کشورهای دیگر نیستیم. همه جای دنیا دولتها کمک میکنند تا گروه تئاتر و کارهای هنری فاخر روی پای خودشان بایستند و از بین نروند. ما اینگونه نیستیم. ما کمپانی تئاتر نداریم، بنابراین کارگردان گروه را جمع میکند و کارش را انجام میدهد و اصلا معلوم نیست سود میکند یا ضرر. تازه شاید مجبور شود از جیب خودش هزینهها را بپردازد و این مسائل شرایط را سخت کرده است.
از ایام نوروز خاطره ویژهای دارید؟
عید تماماً خاطره است. در کودکی عاشق لباسهای نو بودم و ذوق میکردم. زمانیکه لباس نو میپوشیدم و همه من را نگاه میکردند خجالت میکشیدم و زیرچشمی نگاهشان میکردم. عید نوروز برای من هنوز هم خاص است و سعی میکنم حتی اگر نشد حتما یک جوراب نو بپوشم. به پسرم هم همین را میگویم و آنها هم به خاطر من لباس نو میپوشند. نوروز را باید با نویی و تازگی شروع کرد و مطمئنم تاثیرش را میگذارد. بعضی از افراد میگویند عید برای بچهها است اما من میگویم باید این چیزها را دوست داشته باشم تا احساس زنده بودن کنیم و افسرده نشویم. امیدوارم همه امسال حالشان خوب باشد و از درون شاد باشند.
حس و حال خودتان را نسبت به سفره هفت بفرمائید؟
با آن عشق میکنم و یکی دوماه پیش از عید همیشه در فکر تدارک وسیلههای آن هستم و به طراحی آن فکر میکنم. مدتی است که برخی به هفتسین ایراد میگیرند و مثلاً میگویند سبزه هفتسین را نکارید به این دلیل که چند تن گندم حیف میشود. من این حرفها را قبول ندارم چرا که خود من یک مشت گندم میکارم و بعد هم در سیزدهبهدر آن را در محلی میگذارم تا گنجشگها دانههایش را بخورند. این کار چه اشکالی دارد؟ ما سعی میکنیم مدام تلخ باشیم. چرا اینطور شدهایم؟ عید ما واقعی است و با بهار همهچیز تازه میشود و این تازه شروع زندگی است. بعضی از افراد سریع به مسافرت میروند که دید و بازدید نکنند اما من معتقدم دید و بازدیدها واقعا قشنگ است و بسیاری از فامیلها را چندبار در روز میبینیم و من این اتفاقات را دوست دارم. در جشنواره تئاتر فجر هر روز هنرمندان دیگر را میدیدیم و یکی از هنرمندان حرف جالبی عنوان کرد و گفت این جشنواره شبیه عید شده و همه هر روز یکدیگر را میبینند و من گفتم واقعا انگار عید تئاتریها است. اینگونه نگاه کردن زیبا است و من همه سنتهایمان را دوست دارم.
چند سال است هنرمندان سر سفره هفت سین هنرآنلاین برای تئاتر آرزوهایی میکنند هرچند به تبع وضعیت جامعه خیلی از آنها محقق نشده است. شما چه آرزویی برای تئاتر کشور در سال 98 دارید؟
آرزوی من این است که تئاتر در سال آینده رونق گیرد و به روزهای اوج خودش نزدیک شود و هنرمندان تئاتر نگران گذران زندگی نباشند بلکه فکر کنند چطور میتوانند زیباتر اجرا کنند تا واقعیتر باشد. امیدوارم مردم نسبت به تئاتر مهربانتر باشند و بیشتر به دیدن نمایشها بیایند. عدهای که دور از تئاتر هستند هم اگر کار خوبی باشد به دیدن تئاتر میآیند و مطبوعات و صدا و سیما هم باید بیشتر به تئاتر بپردازند. صدا و سیما همانطور که برای پفک آگهی بازرگانی پخش و زیرنویس میکند و پول میگیرد، برای تئاتر به صورت مجانی این کار را انجام دهد تا تئاتر رونق گیرد، چرا که تاثیر زیرنویسها در جذب مخاطب تئاتر بسیار است. در دورهای 30 ثانیه زیرنویس تبلیغ تئاترها از تلویزیون پخش میشد و این موضوع باعث شد تا افراد بسیاری نام سالنها و نمایشها را میدیدند و جذب آنها میشدند. مردم به نسبت تئاتر بیشتر به سینما میروند به این دلیل که تبلیغاتش هم بیشتر جلوی چشم همگان است.
در سال 97 موضوع تئاتر لاکچری خیلی باب شد، نظر شما در این باره چیست؟
به نظرم زمانیکه هزینهای برای کاری صورت میگیرد، باید این هزینه برگشت داشته باشد در غیر این صورت نمیتوان آن را ادامه داد. آثاری که تحت عنوان تئاتر لاکچری مطرح شدند، نمایشهایی هستند که بلیتشان حدود 200 هزار تومان بود. این نمایشها هزینه دکور و لباس بسیار زیادی داشتند در حالیکه سالن اجرای آنها هم خصوصی بود. بازار این نوع تئاتر اتفاقاً گرم است و هر شب عده بسیاری بلیت میخریدند و بیننده هم دارند. اگر این آثار خوب نبودند که بازارش کساد میشد و درصورتی که مخاطبان مخالف آنها بودند که بلیت نمیخریدند و به دیدن این نمایش نمیرفتند! چند وقت پیش استاد تئاتری از ایتالیا در اداره تئاتر سخنرانی داشتند، او در برنامهاش عنوان کرد در شمال ایتالیا و منطقه کوچکی، سالنهای مختلفی ساخته شده است و... و حضار از ایشان سوال کردند؛ آیا کسی به دیدن این نمایشها میآید، نظر میدهند؟ سانسور میشوید؟ او گفت کسی سانسور نمیکند اما همه آثار بازتاب اجتماعی دارند و اگر نمایشی بد باشد به دیدنش نمیآیند. در کشور ما نمایشی که هزینه میلیونی کرده نمیتوان بلیت 10 هزار تومانی برایش در نظر گرفت. از نظر من این برخوردها کمی شخصی است و حرفهای نیست.
در سال گذشته فعالیتی در زمینه هنری نداشتید؟
خیر. بازی که نکردم و درگیر اجرای خودم بودم که به سال جدید موکول شد.
نکته آخر؟
امیدوارم سال 98 برای همه مردم کشور پربار باشد و مشکلات اقتصادی که به جامعه فشار میآورد برطرف شود و با جهان رابطه خوبی داشته باشیم و سنتهای خودمان را هم حفظ کنیم. محکم روی پایمان بایستیم و دوستیمان را نیز با دیگران خراب نکنیم. آرزو میکنم تئاتر سالی پربار داشته باشد و هنرمندان مملکت موفق باشند.