سرویس تئاتر هنرآنلاین: نمایش "پدران" از معدود نمایشهایی است که در سالهای اخیر ویژه گروه سنی نوجوان اجرا شده است. این نمایش که کاری از مهدی فرشیدی سپهر است، درباره رابطه دختران نوجوان با پدرانشان است. "پدران" ابتدا در تالار هنر روی صحنه رفت و پس از آن در بیست و پنجمین جشنواره بینالمللی تئاتر کودک و نوجوان همدان نیز اجرا شد و جوایزی از جمله اثر برگزیده نوجوان را دریافت کرد. این نمایش به تازگی در بخش مهمان سی و هفتمین جشنواره بینالمللی تئاتر فجر نیز روی صحنه رفت، همچنین این اثر نمایشی روز 14 اسفندماه ساعت 10 و 15 در سالن اصلی تئاتر شهر مشهد در جریان برگزاری جشنواره تئاتر رضوی اجرا خواهد شد. از آنجا که این نمایش درباره نوجوانان است، با سه بازیگر نوجوان آن گفتوگویی داشتهایم که در ادامه میخوانید:
هلیا و هستی هاشمی و ارغوان دماوندی سه بازیگری هستند که پای صحبت آنها نشستیم. هلیا و هستی دو خواهر دو قلو هستند و همراه با ارغوان سه چهار سالی است که در مدرسه سینما تئاتر هنر هفتم آموزش تئاتر میبینند. هر سه نوجوان، 14 سالهاند و با نمایش "پدران"، اولین حضور حرفهای خود را روی صحنه تئاتر تجربه کردهاند.
در اینجا بیان این نکته هم ضروری است که چون طرف گفتوگوی ما سه نوجوان بودند، در طول گفتوگو به دلیل هیجانهای زیادشان گاه به میان صحبت یکدیگر میدویدند و ما نیز به دلیل درک همین هیجانها، گفتوگو را به همان شکل تنظیم کردیم.
چگونه برای بازی در نمایش "پدران" انتخاب شدید؟
هلیا هاشمی: آقای سپهر (کارگردان نمایش) در مدرسه هنر هفتم تدریس میکردند و ما هنرجوی ایشان بودیم. زمانی که کار قبلیشان "عقل صورتی" را اجرا میکردند، گفتند کار بعدیام درباره دختران است و بیشتر بازیگرانم دختر هستند. ما این پیشزمینه ذهنی را داشتیم تا اینکه دو سال بعد در ایسنتاگرامشان فراخوانی دادند و ما هم خود را معرفی کردیم چون شاگردشان بودیم، ما را میشناختند. اسفند پارسال کارمان را شروع کردیم و تمرینهایمان حدود شش ماه طول کشید چون یک تئاتر کارگاهی بود.
یعنی از شما هم ایده میگرفتند؟
هستی هاشمی: بله و این خیلی خوب بود. این طور نبود که یک متن مشخص را بیاورند و بگویند بر اساس این، کار را پیش ببریم. پیشنهاد میآورند ولی اتود میزدیم و با رای جمع پیش میرفتیم. همه در خلق نمایش مشارکت داشتیم.
هلیا هاشمی: و بعد به جشنواره تئاتر کودک و نوجوان همدان رفتیم. پارسال هم آقای سپهر "عقل صورتی" را اجرا کردند و جوایز خیلی زیادی گرفته بودند. امسال هم "پدران" جایزه ویژه جشنواره، کارگردانی و جایزه بهترین کار نوجوان را گرفت.
به عنوان یک نوجوان فکر میکنید نمایش "پدران" چقدر توانسته بود تصویر درستی از نوجوانان ارایه دهد؟ چقدر با آن احساس نزدیکی میکردید؟
هستی هاشمی: کاملا نزدیک بود. حتی اگر آقای سپهر هیچ اطلاعاتی درباره نوجوانان نداشتند که داشتند، به هر حال ما هشت دختر نوجوان در آن نمایش بودیم و با مسایل ما آشنا و به ما نزدیک شدند.
ارغوان دماوندی: تئاتر "پدران" واقعا درباره نوجوانها بود. خیلی از بچهها در این سن با پدر و حتی مادرشان رابطه نزدیکی ندارند. وقتی به این سن میرسیم، سرد شدن در خانوادهها خیلی بیشتر میشود و من تا به حال تئاتری ندیده بودم که این طوری حس نوجوانها را بگوید چون خودم یک نوجوان هستم، به نظرم واقعا حس نوجوانی ما را نشان میداد.
هلیا هاشمی: من هم این حس نزدیکی را داشتم. آقای سپهر اول گفتند موضوع درباره پدران نیست درباره دختران است در رابطه با پدرانشان. نه فقط دختران بلکه نوجوانها.
هستی هاشمی: آقای سپهر گفتند پدرانی که الان روی صحنه هستند، پسرانی هستند که سبیل درآوردهاند و قطعا آنان هم در نوجوانی با پدرانشان مساله داشتهاند.
هلیا هاشمی: مشکلات و دغدغههایمان را پرسیدند و به خاطر همین است که توانستند خیلی به نوجوانها نزدیک شوند و ارتباط برقرار کنند. با اینکه خودشان هم میگویند خیلی از مشکلات را به خاطر عرفی که وجود دارد، نمیتوانیم نشان بدهیم و به ما مجوز کار نمیدادند اما توانستیم بخشی خیلی کوچکی از مسایل نوجوانان را نشان دهیم.
هستی هاشمی: به قول آقای سپهر، ما نوجوانهای سانسور شده بودیم!
با توجه به اینکه در جشنواره فجر و قبلش هم در جشنواره کودک اجرا داشتید، این اجراها، برای خودتان چگونه تجربهای بود؟
هستی هاشمی: "پدران" واقعا گروه منسجمی داشت و از نظر هنری هم یک کار کامل بود، نمایشنامهاش، صحنهها و ... وقتی یک نوجوان این نمایش را میدید، جذب آن میشد هرچند ناچار به حذف خیلی چیزها بودیم ولی با این وجود، کاری کامل بود و دقیقا به نوجوانان میپرداخت.
از اولین تجربه اجرای حرفهایتان در تالار هنر و جشنواره کودک و نوجوان بگویید.
هلیا هاشمی: تالار هنر حال و هوای دیگری برای اجرا داشت و چون یک تالار معتبر بود. حس خیلی خوبی داشتیم که برای اولین بار که چند نفر هزینه میکنند که کار ما را ببینند. تجربه خاصی بود. شاید ترس، شادی، هیجانزدگی...
هستی هاشمی: هر جای دیگری هم که بودیم، شاید این حس را داشتیم ولی برای من خیلی لذتبخش بود و اینکه پشت صحنه تئاتر را میدیدم؛ اتاقهای گریم، لباس، و ... همدان هم که اولین سفر کاریمان بود. در یک سالن حرفهای اجرا داشتیم. ظرفیت سالن بوعلی همدان دو برابر و حتی سه برابر تالار هنر بود. پانصد ششصد تماشاگر داشتیم که هم کودک بودند و هم بزرگسال و نوجوان و انرژیشان، فوقالعاده بود.
ارغوان دماوندی: صحنه حرفهای خیلی حس و حالش فرق داشت با اتودهای کلاسی که میزدیم و یک جورهایی توانستیم خودمان را آزمایش کنیم. اینکه این همه وقت کار کردیم، نتیجه کارمان روی صحنه چیست و چگونه میتوانیم کارگردان را راضی کنیم. واقعا اجراهای اول که حس و حال عجیبی بود، تجربه نداشتیم که مثلا صد نفر آمدهاند کار ما را ببینند.
هلیا هاشمی: خیلی خوب بود که برای کسب تجربه در این کار بودیم و اصلا به دستمزد فکر نمیکردیم. اینکه تماشاگر میآید و کار ما را میبیند و حس و حالش چیست. تجربه اول آدم نباید انتظار پول داشته باشد.
ارغوان دماوندی: وقتی کار را شروع کردیم، میدانستیم در هنر، پولی نیست ولی ما با علاقهمان جلو میرویم چون بازیگری برایمان عمیق است و به آن عشق داریم و به این اهمیت نمیدهیم که در آینده میتوانیم چقدر پول داشته باشم یا یک ماشین مدل بالا زیر پایمان باشد، به موتور هم راضی هستیم! همین که یک پایی باشد که به پلاتوهای تمرین برویم، کافی است.
پس قضیه برایت جدی است ارغوان...
ارغوان دماوندی: بله، خیلی، بیشتر از چیزی که فکرش را میکنید! همین که آدم سی شب اجرا میرود، قضیه برایش جدی میشود.
هلیا هاشمی: همین که آدم با هر حالی اجرا برود، ممکن است در آن روز بدترین اتفاق دنیا برایمان افتاده باشد، باید با همان حسی اجرا برویم که شب قبل رفتهایم. با اینکه تئاتر یک موجود زنده است که ممکن است هر اتفاقی در آن بیفتد ولی باید حست را حفظ کنی. این هم کار را سخت میکند و هم جذاب.
از تجربه حضور در جشنواره تئاتر فجر هم صحبت کنید.
هلیا هاشمی: پارسال در جشنواره تئاتر فجر بودم و در نمایش "مات" بازی کردم ولی تجربه حرفهای نبود که بخواهم درباره آن حرفی بزنم. اولین کار حرفهایام "پدران" بود. حسی که در اجرای "پدران" در جشنواره فجر داشتم، شاید هیجان بود. تقریبا شبیه همان حس و حالی که در همدان داشتم ولی شاید چون همدان اولین سفر کاریام بود، هیجانانگیزتر بود اما جشنواره فجر برایم مهمتر است که بازیام را بهتر ارایه بدهم و انرژی بیشتری بگذارم. تنها حسی که دارم، هیجان و افتخار است.
هستی هاشمی: بعد از اجرای همدان دیگر ترسهایمان ریخت وقتی با 500 تماشاگر اجرا رفتیم. شب قبلش مدام میخواندیم.
چه میخواندید؟
هستی هاشمی: هفتاد سوالی که آقای خطیبزاده (یکی از مربیان تئاترمان) در موسسه داده بودند.
هلیا هاشمی: البته در بازیگری استرس خیلی طبیعی است و اگر نداشته باشی، خیلی عجیب است. اگر بیخیال باشی یعنی کارت برایت اهمیت ندارد.
هستی هاشمی: برای من همدان خیلی مهمتر از فجر بود چون تمرکزش بر کار کودک و نوجوان و حرفهایتر بود چون در شهر دیگری اجرا کردیم. تنها امتیاز جشنواره فجر این بود که در سالن دیگری اجرا داشتیم. همدان مهمتر بود اینکه با گروهی به سفر میرویم و در جشنواره فجر آن چیزی که برایم اهمیت داشت، این بود که دوباره با گروه دور هم جمع شدیم.
وضعیت تئاتر در مدرسههایتان چگونه است؟
ارغوان دماوندی: در دبستانمان تئاتر خیلی جدیتر بود و خیلی بیشتر به علاقه بچهها اهمیت میدادند ولی الان که به دبیرستان آمدهایم، به خاطر درس، خیلی تحت فشار هستیم و برای مدرسه، درس بیشتر از هنر اهمیت دارد. فکر میکنم همه دبیرستانیهایی که به هنر علاقه دارند، این مشکل را داشته باشند. در مدرسه برای هنر هیچ ارزشی قایل نمیشوند اما خوب نیست زیاد به درس اهمیت بدهند چون درس، همه چیز نیست.
هستی هاشمی: دقیقا همان چیزی که ارغوان گفت. تا دبستان تئاتر برایشان خیلی مهم بود و خیلی هزینه میکردند و معلم میآورند ولی برای بچهها خیلی جدی نبود. وقتی به راهنمایی آمدیم، مدرسه اولمان خیلی به فعالیت فوق برنامه اهمیت میدادند ولی مدرسه امسالمان اصلا اهمیتی نمیدهند و مدیرمان تمام تلاشش را میکند که گروه تئاترمان از هم بپاشد. بچهها هم که اصلا جدی نمیگیرند و فقط برای فرار از درس به تئاتر میآیند.
هلیا هاشمی: من و هستی که با هم به یک مدرسه میرویم و اکثر نظراتمان شبیه هم است. بچهها تئاتر را زیاد جدی نمیگیرند و به فکر فرار از کلاس هستند. البته آموزش تئاتر هم درست نیست بخصوص در مدارس دولتی. برای کارمان نه کارگردان میآورند و نه طراح. اصلا هزینه نمیکنند.
هستی هاشمی: برای ما متن را کپی نمیکردند. خودمان باید متن را دستنویس میکردیم.
ارغوان دماوندی: به من گفتند برو متن پیدا کن! تئاتر مدرسه را به من دادهاند. وقتی کمک خواستم گفتند همه کارها را خودت باید انجام بدهی. چند نفر را از بین بچهها انتخاب کن. متن و جای تمرین هم در اختیارت نمیگذاریم. زنگ ورزش به ناظم گفتیم میخواهیم جایی تمرین کنیم ولی او گفت بروید سر کلاستان!
هستی هاشمی: اینکه انتخاب متن را به خودت واگذار کردهاند، خوب است ولی مدرسه ما حاضر نبودند چند تا کاغذ را در صفحه فتوکپی بگذارند و گفتند به تعداد بچهها، متن را بنویس!
هلیا هاشمی: در مدرسه هیچ خبری از تئاتر نیست و هیچ اهمیتی نمیدهند. معلم پرورشی ما فکر میکند یکسری میزانسن و طراحی صحنه وجود دارد و همه چیز کاملا معین است و باید طبق همان پیش برویم.
هستی هاشمی: و بچهها هم بخندند. یعنی انتظارشان این است چیزی اجرا کنیم که بچهها بخندند!
ارغوان دماوندی: مدرسه ما هم گفتند کمدی باشد! چند نفر از بچهها را انتخاب کن، یک نقش اضافه کن و یک کار کمدی اجرا کن! حالا این بچهها اصلا قبلا کار نکردهاند و هیچ تجربهای ندارند و بیشتر برای فرار از کلاس میآیند.
تئاتر برای شما چه مزیتی دارد؟ نسبت به نوجوانهایی که با آن آشنا نیستند، از چه امتیازی برخوردار هستید؟
هلیا هاشمی: وقتی تئاتر را شروع کردم، بعد از سه چهار ماه کاملا احساس کردم کلا دنیا را طور دیگری میدیدم، نه مدرسهام، همکلاسیهایم یا خانهای که در آن زندگی میکردهام، همه دنیا را طور دیگری میدیدم. انگار قبلا عینکی روی چشمانم بود که تفکرم را نسبت به یکسری چیزها میبست ولی حالا انگار نگاهم به همه چیز عوض شده بود و فکر میکنم بچههایی که در موسسات هنری یا مدرسه تئاتر کار میکنند، دیدشان خیلی عمیقتر میشود و به مسایل سطحی فکر نمیکنند. با اینکه همه نوجوانها با یکسری مسایل درگیر هستند ولی به جز اینها یک جور حس عمیقتری نسبت به دنیا داشتم و آن را قشنگتر میدیدم. الان هم میبینم خیلی از هم کلاسیهایم دیدی که نسبت به سینما دارند این است فیلمی ببییند که فقط حال کنند و خوش بگذرانند و بخندند. حتی نمیگویند یک فیلم کمدی ببینیم، میگویند یک فیلم خندهدار ببینم!
هستی هاشمی: برایشان مهم نیست چیزی که میبینند ارزش هنری دارد یا نه. اصلا فکر و ذهنشان را درگیر میکند یا نه!
هلیا هاشمی: بیشتر نوجوانان به فکر آیندهشان نیستند. با اینکه یکی از مسایل مهم ما انتخاب رشته است، کسی که پایه هشتم است نمیداند سال بعد میخواهد چه رشتهای انتخاب کند. تازه سال بعد منتظر مینشیند ببیند مادرش چه رشتهای برایش انتخاب میکند! ولی تئاتر، خیلی کمک بزرگی به من کرده و چند سال است هدفم مشخص شده. لزوما قرار نیست هر کس به تئاتر میآید، هنرمند و مثلا مارلون براندو بشود بلکه میآیی که زندگیت تغییر کند. تئاتر، به خیلی چیزها کمک میکند، چه از نظر فن بیان یا زبان بدن که در هر شغلی خیلی به آدم کمک میکند. به رفتار اجتماعی آدم خیلی کمک میکند، اعتماد به نفس را بالا میبرد. هر شغلی که در آینده داشته باشی، تئاتر به آن خیلی کمک میکند چون همه هنرها را در خود دارد. ارتباط مستقیم با نقاشی، عکاسی، گریم و ... دارد. به نظر من تئاتر، یک جور زندگی است.
ارغوان دماوندی: همه حرفهایی که هلیا زد، درست است. تئاتر واقعا زیستن و زندگی کردن است. حرف دیگری نمیماند چون شروع بازیگری، آدم را خیلی تغییر میدهد. وقتی تو در جایگاههای مختلف قرار بگیری، آدمهای مختلف را بازی کنی، واقعا دیدت نسبت به دنیا عوض میشود و تاثیری بر تو میگذارد که با هیچ چیزی قابل مقایسه نیست. درباره انتخاب رشته هم، همه به این فکر میکنند که پدر و مادرشان چه میگویند ولی ما که بازیگری را انتخاب کردهایم، باید دنبال علاقهمان برویم.
خانوادهات موافق هستند؟
ارغوان دماوندی: کاملا. با حمایت مادرم این کار را شروع کردم و مادرم تقریبا سی شب اجرای "پدران" را دید و همدان کنارم بود و میدانم که هست. شاید پدر و مادر بعضی از بچهها اول کار، موافق نباشد ولی اگر آنان با پدر و مادرشان صحبت کنند و از تاثیر تئاتر بگویند که چقدر برایشان آموزنده و مفید است، حتما راضی میشوند.
هلیا هاشمی: کاملا. اولین تئاتری که دیدم، سه سالم بود. برای مادرم خیلی مهم بود که تئاتر ببینیم. از خردسالی و کودکی مرتب تئاتر میدیدیم.
هستی هاشمی: برایشان خیلی مهم بود که اگر تئاتر بازی نمیکنیم، حتما تئاتر ببینیم. خصوصا که الان تئاتر درمانی خیلی مرسوم شده است.
ارغوان دماوندی: برای مادر من خیلی مهم بود که کتاب بخوانیم. قبل از اینکه حروف الفبا را یاد بگیریم، مادر من کتابهای برادرم را، برایم میخواند. یعنی اول چند کتاب خواندم تا حروف الفبا را یاد گرفتم.
هستی هاشمی: یک حرفی که زیاد از پدرم شنیدم، این بود تحت هر شرایطی حتی اگر شهر دیگری برویم، آخر هفتهها شما را به تهران میبرم که کلاستان را از دست ندهید. از این طرز فکرشان خیلی خوشم میآید. یعنی حتی اگر مخالف هم بودند که کاملا موافقند، خیلی به عقیدهمان احترام میگذارند.
هلیا هاشمی: خصوصا که ما الان خارج از تهران هستیم و پدرم برای اجرای "پدارن" هر سی شب دنبال ما میآمدند و خیلی ما را حمایت کردند. حمایت خانواده خیلی مهم است ولی اگر خانوادهای موافق هم نباشند، با صحبت کردن و اینکه یکی دو بار کار بچههای خود را بینند و متوجه شوند که آنها چقدر رشد کردهاند، قطعا هر پدر و مادری از رشد بچه خود خوشحال میشود.
ارغوان دماوندی: اگر پدر و مادرتان مخالفند، برایشان تئاتر بازی کنید، به آنها بگویید چه حسی دارید چقدر تجربه میکنید، حتما راضی میشوند! ارزش هنر در کلمه وصف نمیشود. زندگی ما سه تا آنقدر با هنر آمیخته شده که نمیتوانم زندگی بدون آن را تصور کنم.