سرویس تئاتر هنرآنلاین: اجرای نمایش "رستم و سهراب" به کارگردانی میرکمال میرنصیری و بازی 30 نفر از توانیابان آسایشگاه خیریه کهریزک در دهمین روز از سی و هفتمین جشنواره تئاتر فجر را شاید بتوان یکی از اتفاقات مبارک در این عرصه قلمداد کرد، هم از این رو که نمایش درمانی به عنوان یکی از شاخههای مهم هنر تئاتر مورد توجه قرار گرفته و نیز اتفاق از آن جهت که این حرکت به همت انسانهایی رقم میخورد که با وجود محدودیتهای شدید جسمی و حرکتی، عزمشان را جزم میکنند تا به گفته کارگردان این نمایش "بودنشان را برای خود و دیگران اعلام کنند"؛ این جمله که بر پوستر نمایش نیز حک شده و شاید بشود گفت مرامنامه این پروژه محسوب میشود و همچنین حضور 30 نفری که همگی بر روی ویلچر بر صحنه نمایش حاضر میشوند و برخی از آنها با سختی و زحمت زیاد دیالوگهایشان را ادا میکنند، همه و همه یادآور مفاهیمی هستند که رد پایشان را میشود در فلسفههای اگزیستانسیال سراغ گرفت.
گرچه کارگردان این اثر چنین ادعایی ندارد که مثلا خواسته مفهومی فلسفی را تقریر کند اما آنچه در طی این نمایش میبینیم به تمامی واجد چنین مفاهیمی است. برای مثال تاکیدی که فیلسوفان وجودی بر موضوع "اراده" و "اختیار" دارند و آن جمله معروف سارتر که اغلب ما خوانده یا شنیدهایم با این مضمون که: " اگر یک فرد معلول نتواند در مسابقه دو اول شود، تنها خودش مقصر بوده" و همچنین تاکیدی که آنها بر مفهوم "مسئولیت" و اهمیت "تجربه زیسته شده" برای "درک حقیقت" دارند، به تمامی در نمایش "رستم و سهراب" در جامه هنر بر قامت فلسفه مینشیند.
رستمی که روی ویلچر نشسته شاید تنها وجه اشتراکش با رستم شاهنامه، در یکی بودن نامشان است، اما او بر روی همان ویلچر، ساحتی دیگر از وجود را تجربه میکند، تجربهای که بیشک رستم شاهنامه نیز از آن بیبهره بوده؛ تجربهای که حاصل رنج و ریاضتی چندین ساله است و تنها اوست که به چنین درکی نائل آمده و با حضورش بر روی صحنه بر آن است تا ما را نیز در این کشف و شهود با خود همراه کند و رستمی دیگر را پیش چشم ما بیافریند؛ رستمی که به گفته کارگردان این نمایش، گرچه قادر نیست روی پایش بایستد و شمشیر و گرز به دست گیرد، اما رستموار با ناامیدی و یاس به نبرد بر میخیزد و خویشتنی جدید را بازمیآفریند.
وقتی 30 بازیگر نمایش "رستم و سهراب" روی صحنه حاضر میشوند، حتی پیش از آنکه عناصر زبان، موسیقی و... به خدمتشان درآید، بودنشان را _چنان که پیشتر نیز گفتهاند_ با بودنشان اعلام میکنند و همه حکایت همین است: اراده آمدنِ بر صحنه و پذیرفتن مسئولیتِ مواجهه و تعامل با جهان بیرونی هرچند که دشوار و رنجآور باشد؛ مواجههای که در نهایت، نوعی "گشودگیِ وجود به سوی حقیقت" را هم برای بازیگران و هم برای مخاطبان به ارمغان میآورد و این البته یکی از هنرهای زبان هنر است که میتواند همه این مفاهیم را نه به زبان غامض و الکن فلسفه که با معجزه شهود نصیب مخاطب کند.