سرویس تئاتر هنرآنلاین: شعر نه تنها سرچشمه دیگر هنرها بلکه همواره منبع الهامی برای هنرهای دیگر از جمله نمایش، نقاشی، خوشنویسی و غیره بوده است. در ادبیات کلاسیک غرب نمایشنامهها منظوم بودهاند؛ علاوه بر آن نمایش از روح شاعرانه برخوردار بوده که حاصل کشف و شهودی ماورایی و شاعرانه است. از تمام این ابعاد (یعنی نظم و معانیِ شاعرانه) ادبیات کلاسیک فارسی میتواند منبعی غنی برای اقتباس نمایشی باشد. اما این کاری ساده به نظر نمیرسد. دیدنی و نمایشی کردن مفاهیم حکیمانه، اندیشههای سنگین و ادبیاتِ عارفانه، به تخصص در نمایش و فراتر از آن به درکی عمیق از این اندیشههای ارزشمند نیاز دارد.
گروه آران، با کارگردانیِ بهروز غریبپور تاکنون اپراهای عروسکیِ زیادی را به صحنه برده است که بخش عمده آن از ادبیات داستانی، عرفانی، عاشقانه و حماسیِ منظومِ فارسی اقتباس شده است: "رستم و سهراب"؛ "اپرای حافظ"؛ "اپرای سعدی"؛ "اپرای خیام"؛ "اپرای لیلی و مجنون" و "اپرای عشق".
نمایشی و دیدنی کردن اندیشههای خیام یا حتی حافظ کاری ساده نیست. با اینکه در اپرای خیام زندگیِ خیام دستمایه داستانی نمایش بود اما غریبپور زندگیِ خیام را از دریچه اندیشههای فلسفیِ خیام و اشعار و آثارِ او نمایش داد و توانست شعر و اندیشه خیام را نمایشی کند.
آخرین اثرِ این گروه با نامِ "اپرایِ عشق" بر اساسِ داستان "شیخ صنعان" اثر فریدالدین عطار است. این داستان گرچه اثری عاشقانه است اما سرشار از معانی فلسفی و عرفانی است و نگرشِ عرفانی عطار درباره عشق در آن آشکار است. شیخِ صنعان که در زهد یگانه روزگار است، در خواب عاشقِ دختری ترسا (مسیحی) میشود. به دستور دختر ترسا از دین خود برمیگردد؛ به بتان سجده میکند؛ شراب مینوشد؛ خوکبانی میکند و در آخر در یک سیرک مضحکه همگان میشود. شیخ با دعایِ یارانش از عشقِ دختر دست میشوید اما حالا دخترِ ترسا عاشقِ شیخ شده است و نزد شیخ میرود درحالی که به دینِ اسلام درآمده است اما چون به درکی جدید رسیده که ورایِ اوست، در دامان شیخ میمیرد. علاوه بر اینکه طرحِ داستانیِ نمایش با طرحِ داستانی شیخ صنعانِ عطار تا حدودی متفاوت است؛ گاهی در اندیشه سمتوسوهایی دیگر گرفته است. برای مثال در شیخ صنعانِ عطار، دخترِ ترسا بتپرست نیست بلکه به شیخ دستورِ پرستیدنِ بت میدهد اما نمایش، دخترِ ترسا و ندیمانِ او را مشتی بتپرست و کافر نشان میدهد. حتی برای ساختن فضای دربار دخترِ ترسا، رومی را میسازد که یادآورِ روم و یونان باستان است تا رومی که قطبِ دین مسیحیت بوده. اما اندیشهی عرفانیِ عطار حفظ شده است. شیخ از اوجِ ایمان به پایینترین درجه انسانی میرسد و خودش را در یک عشقِ زمینی گم میکند و رسوای خاص و عام میشود. اما گویی تمام اینها برای این است که او دوباره خودش و خدای خودش را بشناسد. تمامِ این مراحل به یک خان یا مرحله سلوک شباهت دارد. در نهایت تحولِ دختر گرچه یکباره و در خواب و رؤیا صورت میگیرد اما مبنایی عارفانه دارد؛ این تحول با پرداختِ داستانی نمیتواند شکل بگیرد و فقط با شناخت از اندیشههای عارفانهای مانند فنایِ فیالله قابل توجیه است. شاید زیباترین صحنه نمایش هم زمانی است که دختر ترسا بر اثر این تحول جان به جانآفرین تسلیم میکند.
غریبپور با انتخابِ ابیاتی از بزنگاههای داستانیِ شیخ صنعان و جاریِ کردنِ آن بر زبانِ شخصیتها روایتِ داستانی را ایجاد کرده است. اما بخشهایی از نمایش، بیانگرِ شوری عاشقانه است که از غزلیاتِ عطار استفاده شده. این ابیات با توجه به اپرایی بودنِ نمایش، با آواز خوانده میشود. بخشهایِ کوتاه و کمی به نثر است و بدون آواز اجرا میشود. نویسنده و کارگردان خط و فضایِ داستانی و عرفانیِ شیخ صنعان را همزمان حفظ کرده است. برایِ ساختن فضای عارفانه، خواب و رؤیا و ساختنِ حالاتِ روحی شخصیتها (بهخصوص شیخ صنعان) از نور و فضاهایی مهآلود استفاده کرده است. گاهی به نظر میرسد تمامِ صحنه روی ابرها شناور است. گاهی دو عروسک رویِ صحنه است، یکی شیخ صنعانی که در حال بیانِ دیالوگ است و عروسکی دیگر که نماینده درونیات شیخ صنعان است. برای مثال وقتی شیخ صنعان از حالتِ درونش میگوید که مانند کشتی در طوفان است، در زمینه صحنه شیخ صنعان رویِ یک کشتی و درونِ فضایی مهآلود شناور است. بیشترِ اوقات دختر ترسا رویِ صحنه حضور دارد؛ چون شیخ صنعان مدام او را در حضور خودش میبیند. وقتی شیخ از دین اسلام برمیگردد و غرق در عشق و دشواریهای آن شده، شمای عروسکی و نمادین از او گهگاه از میان صحنه با صلیبی بر دوش میگذرد. کارگردان به شکلی ظریف اندیشه مسیحی را نیز وارد اثر نمایشیاش میکند. فضاسازیها باعث شده اثر از زاویه دید وهمگونه شیخ صنعان دیده شود. این فضاسازی به جز ساختنِ فضای وهم، رؤیایی و مهآلود بستری برای بروز و ظهورِ اندیشههای عارفانه شیخ صنعانِ عطار میشود. عروسک که نمایاننده شخصیت و بازیگر است هم به عنوان سوژهی شناسا و هم رسانا عمل میکند. چون نمیتوان حالات روحی را با چهره نشان داد، "حرکت" مهمترین عاملِ نمایشِ درونیاتِ شخصیت میشود که نمادین از آن بهره گرفته شده است. همانطور که اشاره شد، صحنه، نور و صدا نیز به کمک میآید. تغییر لباس نیز تغییر ظاهری و درونیِ شخصیت را نشان میدهد. برای مثال وقتی دختر ترسا متحول میشود لباس سفید به تن دارد. گرچه رنگِ سفید بیشتر به دین مسیحی تعلق دارد و اگر میخواست به اسلام درآمدنِ دختر ترسا را نمایش دهد بهتر بود از رنگِ سبز استفاده میکرد. خودِ عطار میگوید: سبزپوشان را در فراز و در فرود / جمله پوشیدند از آن ماتم کبود. سبزپوشان به یاران مسلمان شیخ اشاره دارد. اما به جز اینها، رنگِ سفید خوانشی فراتر دارد و میتواند معنایِ پاکی و حتی خلوصی عارفانه را بدهد. غریبپور از هنرهای دیگر هم برای نمایشِ اندیشهاش بهره میگیرد. برشی از نقاشیِ آفرینش میکلآنژ در ابتدا و انتهای نمایش دیده میشود که به ازلی و ابدی بودن عشق اشاره دارد.
این بار هم بهروز غریبپور هم لطفِ داستانی و هم اندیشهای عرفانی را عرضه و نمایشی کرده است. در واقع او مفهومی نادیدنی را دیدنی کرده است. البته درک و دریافتِ خودش را هم به آن افزوده است و اثر عارفانه شیخ صنعانِ عطار را با کمک ابزارهای نمایشی، نمایشی کرده است و توانسته تماشاگر را 110 دقیقه بر صندلیاش میخکوب کند.