سرویس تئاتر هنرآنلاین: دیتر کومل از شهر کوچک فرایبورگ آلمان و با گروهش به نام مارین باد، حضورش در ایران بین سالهای 82 تا 87 به درازا کشید که با اجرای چند نمایش در ایران و دعوت از گروههای ایرانی برای اجرای در جشنواره فرایبورگ و در نهایت اجرای یک کار مشترک این روابط بینافرهنگی صورت گرفت.
به هر تقدیر او هم کارگردانی بود که به گونهای دیگر تئاتر ما را در مسیر آزمون و خطا قرار میدهد و افزون بر اجرای اساطیری و افسانهای، در زمینه تئاتر کودک و نوجوانان نیز پیشنهادهای در خور تاملی را به تئاتر ما القا میکند. شوربختانانه مرگش در سال 87 برای همیشه ما را از این تعامل انسانی و هنری بازداشت اما این حضور حتما در میان هنرمندان دو کشور بنابر تاثیرات رد و بدل شده همچنان پایدار هست.
البته حضور دیتر کومل نیز همانند هر کارگردان دیگری به ایران راحت نبوده چون همیشه مخالفخوانیها هست که مانع از ارتباط و توسعه فرهنگی خواهد شد. او در این باره میگوید: ما نمیخواستیم ابتدا در فستیوال شرکت کنیم . اختلاف نظرهایی نیز در این ارتباط میان اعضای گروه بود. چون شایعات زیادی درباره وضعیت اجتماعی و سیاسی ایران وجود داشت. این مواردی بود که روزنامههای ما به صورت سطحی درباره آن صحبت کرده و میکنند. اما بالاخره بعد از مشورت و همفکری تصمیم گرفتیم حرکت کنیم. به هر صورت آمدیم و با ورود به ایران متوجه شدیم هر آنچه درباره ایران فکر میکردیم فقط پیش داوری بوده است. این طبیعی است تا آدم حرکت نکند و آن محل به خصوص را نبیند تصورش از آن محل و آدمها تصور باطلی خواهد بود.
دیتر کومل
دیتر کومل (1944 تا 2008) گروه تئاتر مارین باد را در سال 1973 افتتاح کرد که در سال 1989 به طور رسمی بخش عمدهای از فعالیتهایش را به تولید نمایش برای کودکان و نوجونان اختصاص داد.
شاید دیتر کومل کارگردان آن چنان برجستهای در سطح جهانی نباشد اما در همان میزانی که حضور داشت بسیار قدرتمندتر از تئاتر ما خود را میشناساند. اگر کمی به داشتههایش در فرایبورگ دقیق شویم، میبینیم که مسیر درست تئاتر کردن را پیموده و همین نکته کلیدی است که از او یک کارگردان قابل پذیرش میسازد.
او درباره سالن اجرایش میگوید: ما یک سالن تئاتر خاص خودمان داریم. سالن ما حمام قدیمی است که در قرن نوزدهم ساخته شده و بسیار زیباست. این امکان به وجود آمد که ما از آن استفاده کنیم. در واقع میتوانیم صحنه را آن طور که میخواهیم طراحی کنیم. برای این منظور نیز ابتدا تعداد تماشاگران را در نظر میگیریم و بعد سالن را طراحی میکنیم.
او برای کودکان یک سالن با گنجایش 138 صندلی را در همان مکان در سال 1989 راهاندازی کرد.
شاید داشتن گروه و استقرار و حمایتش تحت سیطره یک کمپانی، مقدمهای برای پیوستگی فعالیتهای یک گروه را ضمانت کند و در این باره نیز میگوید: ما یک کمپانی تئاتر هستیم و از طرف دولت استخدام نشدهایم. ما به عنوان یک گروه تئاتر آزاد هم از سوی استان و هم از سوی دولت کمک هزینه دریافت میکنیم اما هیچ قراردادی با دولت نداریم، به همین دلیل نمیتوانند به ما فشار بیاورند. ما امکانات زیادی در اختیار داریم و آنطور که بخواهیم فعالیت میکنیم. مواردی پیش میآید که دولت میتواند تمام تئاترها را ببندد و اگر همه تئاترها دولتی باشند، فاجعه پیش میآید. در تئاترهای دولتی مدیر یک تئاتر اگر پیشرفتی نداشته باشد پس از هفت سال عوض میشود. اما در تئاتر خصوصی وضع به گونه دیگری است. ما میتوانیم مسایل سیاسی روز را مطرح کنیم. برهمین اساس گردهماییهایی در تئاتر برگزار میکنیم و به مسایل مختلفی از جمله ایران و... میپردازیم.
کومل همچنین یک تالار برای برگزاری همایشها با گنجایش 76 نفر را در سال 2002 راهاندازی کرد. کومل همچنین در شهر اشتوتگارت یک جشنواره تئاتر در آغاز قرن بیست و یکم راه انداخت. او در تاریخ 19 ژوئن 2008 درگذشت که در زمان مرگ به دلیل بیماری سرطان 64 ساله بود.
پارسیفال
یک گروه تئاتر آلمانی با نام فرایبورگ نمایش "پارسیفال" را پس از تمام شدن جشنواره بینالمللی (آسیایی) سنتی و آیینی در سال 82 به مدت سه روز در تالار اصلی تئاتر شهر اجرا کرد. این اجرا در پی تصمیم مرکز هنرهای نمایشی -مبنی بر اجرای آثار خارجی در تمام ایام سال و محدود نشدن این ارتباطات- صورت میگیرد. این نمایش به کارگردانی "دیتر کومل" اجرا شد و همزمان با این نمایش، "تانکرد دورست" نویسنده سرشناس آلمانی نویسنده نمایش "پارسیفال" میهمان مرکز هنرهای نمایشی بود. این نمایش نوشته مشترکی است از تانکرد دورست و تاورسو لااهلر و برگرفته از افسانه میزگرد "مرلین" است. افزون بر نویسندگان، گرهاردیودر منتقد تئاتر نیز این گروه اجرایی را در سفر به ایران همراهی کرد. در این نمایش، پارسیفال که در جست وجوی سعادت و رستگاری است سفری را از جهان سدههای میانه تا عصر جدید طی میکند. گروه "مارین باد" همچنین نمایش شاعرانه و کودکانه "داستان عمو کوتوله"را که برای هر دو گروه سنی کودکان و بزرگسالان طراحی شده است، اجرا کردند. اجرای این دو نمایش در ایران با برنامههای جنبی مانند سخنرانی، گردهمائی، جلسه پرسش و پاسخ با هنرمندان تئاتر و نیز دراماتورژها و دانشجویان همراه بود. همچنین جهت حمایت سیاست توسعه فرهنگی در زمینه تئاتر کودکان و نوجوانان، وولف گانگ اشنایدر، استاد مطالعات فرهنگی در هیلدسهایم، دبیر جهانی مجمع بینالمللی تئاتر کودک و نوجوان و عضو انجمن مشورتی موسسه گوته این گروه را همراهی کرد. کارگردان هنری تئاتری مارین باد، دیتر کومل، عضو کمیته آلمانی مجمع بینالمللی تئاتر کودک و نوجوان هست. این سفر فرهنگی به ایران حاصل همکاری موسسه "گوته" و مرکز هنرهای نمایشی ایران بود که خواستار تبادلات فرهنگی در زمینه تئاتر بین دو کشور ایران و آلمان است. قابل توجه است که تبادلات فرهنگی بین ایران و آلمان ابتدا از سال 2001 بین دو شهر اصفهان و فرایبورگ آغاز شد. هزینه این سفر به منظور گفت و گوی فرهنگی اسلامی -اروپایی توسط موسسه گوته و همکاری شهر فرایبورگ و ایالت بادن وورتمبرگ تامین شده است.
اسرار شبانه
دیدن یک نمایش عروسکی عامهپسند و موزیکال از کشور آلمان به نویسندگی گوس پنسیون براساس داستانی از میشل تورنیه به نام "پرو" یا "اسرار شب" و به کارگردانی دیتر کومل برای خیلیها طی دو شب اجرا جالب مینمود. جالب بودن یک نمایش آلمانی که برگرفته از یک افسانه ایتالیایی است، آن هم در شهر تهران و آغاز قرن بیست و یکم که حقایق شیرینی را برای ما روشن میکند.
در این نمایش، اتفاقی روی میدهد که در نوع خود بینظیر مینماید و همین اتفاق خوشایند به ذهن و روح متکی بر ناخودآگاه گروهی تاکید میورزد، و آن است که تحت هر شرایطی انسان ولو ماهیت درونی خود را از دست داده باشد، هنوز هم به گذشته دور خود وابسته و پیوسته است.
در نمایش "اسرارشب" قصه و قصهپردازی عاشقانه (لیریک) رکن اصلی است و مردم هنوز با قصه عجین و دوست هستند، و اگر هزاران نمایش مدرن و آوانگارد ببینند باز هم نمایش عاشقانه و قصهپرداز را به هر نوع دیگری ترجیح میدهند. برای آنکه قصهگویی و قصهپردازی جزء لاینفک آدمی است، از همان آغاز تاکنون عادت به شنیدن و دیدن قصههای مورد علاقهاش داشته است و در طول تاریخ نیز با بهرهمندی از قوه تخیل بارها و بارها آثار ارزشمندی را با مضامین عمیق و انسانی خلق کرده است. "اسرار شب" نیز از این قاعده مستثنی نیست، بلکه با یک داستان بسیار لطیف و عاشقانه که حکایت از دلدادگی یک زن رختشوی که روزها کار میکند و علاقمند به خورشید است، با یک نانوا که به ماه علاقه دارد و شبها کار میکند، دارد. حالا بین این دو، شب و روز، جدایی و فاصله میاندازند تا در این فاصله به کشف خود و عشق مشغول باشند. پس از نامزدی زن رختشوی با یک مرد نقاش، مرد نانوا هم از کار و زندگی میافتد و نانواییاش تعطیل میشود. رختشویخانه هم که به حال خودش رها شده است. مرد نقاش و زن رختشوی روزهای خوشی را در ماه عسل طولانی مدت خود پشت سر میگذرانند تا اینکه بین آن دو اختلاف ایجاد میشود و زن با دریافت نامه مرد نانوا، برای جدایی از مرد نقاش و بازگشت به خانهاش تصمیم قطعی میگیرد... زن و مرد در پایان با حضور ماه و خورشید میروند که یک زندگی باشکوه را برای عمر جاودانه تدارک ببینند.
این داستان ساده و معمولی جذابیت فوقالعادهای دارد، این داستان، عشق حقیقی را آنگونه تصور میکند که باید باشد. بنابراین هر لحظه این ارتباط شیرینتر از لحظه قبلیاش است و در پایان تماشاگر با خوشحالی از دیدن این پایان خوشی که دل به دلدار رسیده است، تالار اصلی تئاتر شهر را ترک میکند با این جمله کوتاه که نمایش جالبی بود!
آنچه موجب اعتبار و جذابیت این قصه شیرین در اجرای نمایش میشود، همانا حضور عروسکها و عروسکگردانهای مقتدر و خوشرفتار است. اگر بین این دو عروسک و بازیدهندگان عروسک ارتباط حسی برقرار نمیشد، هیچگاه تماشاگر هم در صحنه چیزی فراتر از تعدادی عروسک خشک و بیروح نمیدید. اما عروسکگردانها با حوصله و ظرافت روح و حس خود را در عروسک میدمند تا بتوانند از پس تصویرگری یک عاشق و معشوق حقیقی برآیند.
آن قدر عروسکها در صحنه طبیعی و زنده جلوه میکنند که هیچ تفاوتی با آدمها ندارند و عروسکگردانان در جانبخشی به آنها سنگ تمام گذاشتهاند. از سوی دیگر موسیقی زنده و روایتگری دو زن و مرد آوازخوان بر تغزلی شدن لحظات و شور و شوق عاشقانه و پروبال گرفتن هیجانات و احساسات میافزاید تا تماشاگر، با شور و شیدایی فزونتری آنچه را مشاهده میکند، دنبال کند.
طراحی صحنه نیز با تقسیم سمت راست و چپ صحنه به رختشویخانه و نانوایی و در میان، جایی برای قایق سواری و در ته صحنه جایی برای ماه عسل زن رختشوی و مرد نقاش به ترکیببندی قابل لمس و پذیرش میرسد. این ترکیببندی ساده و ابتدایی، پوشاننده سادگی فهم است که باید همه چیز در لفافه همین سادگی و لطافت شکل گرفته باشد. به عبارت دیگر، موفقیت اجرای "اسرار شب" نیز پیروی از این سادگی بیش از حد است، در هیچ حرکت و عنصری پیچیدگی و سنگینی دیده نمیشود. همه چیز ساده و سبک مینمایند و به مانند یک عشق ساده و لطیف همه چیز عیان میشود، موسیقی هم از سادگی بهرهمند است، بازیگران نیز با تکنیکهای ساده و ملایم با عروسکها ارتباط برقرار میکنند، و در ساخت عروسکها نیز سادگی موج میزند.
در کل تماشاگر از دیدن و شنیدن آنچه در صحنه میگذرد، لذت میبرد و ضمن آنکه به دریافت درستی از عشق میرسد و از هوس گریزان میشود، با خاطرهای خوش "اسرار شب" را در بایگانی ذهنش میسپرد.
دکتر قطبالدین صادقی، استاد دانشگاه و کارگردان نیز در نشست نقد و بررسی که یکروز پس از اجرای این دو نمایش (اسرار شب و شبهای خواهران برونته) برگزار شد، در مورد نویسنده داستان نمایش گفت: میشل تورینه یک شخصیت شناخته شده ادبی است و آلمانشناس است. تحصیلات وی در زمینه فلسفه بوده است. او به رماننویسی روی آورد و از این جهت باید به این نمایش گروه "مارین باد" که برگرفته از رمان تورینه است توجه بیشتری داشت. عامل اسطوره و تخیل در تمام آثار تورینه دیده میشود. بازنویسی این رمانها برای کودکان و نوجوانان از کارهای شگفتانگیز و بینظیر است. کتابهایش در فرانسه و کشورهای دیگر نیز محبوبیت بسیاری دارد و مورد استفاده قرار میگیرد. این نویسنده در رمانهایش تخیل و واقعیت را تلفیق میکند و معتقد است اگر کتابهای کودکان، بزرگ و پر محتوا نباشد نمیتواند پاسخگوی این گروه سنی بود. تورینه ادبیات کودکان را بسیار مهم میداند و اصلاً آن را کوچک نمیپندارد. در نوشتههای تورینه اسطوره به کمک نویسنده میآید تا دنیای امروز را بهتر درک کرده و برخلاف همگان معتقد است که اسطورهها زادگاه جوامع دموکرات و منظم هستند. اتکای به فلسفه بُعد دیگر آثار این نویسنده است. او از افکار ناب فیلسوفانی چون کانت و اسپینوزا در آثارش استفاده میکند و به همین دلیل بسیاری او را قاچاقچی فلسفه میدانند.
او در ادامه پیرامون داستان نمایش "اسرار شبانه" گفت: شخصیت "پرو" یک دلقک فرانسوی است که در قرن ١٨ خلق شده است. دلقکی محزون و نوجوان و به همین دلیل کارگردان و گروه مارین باد این رمان را هوشمندانه استفاده میکند.
او در مورد جنبههای مختلف این نمایش گفت: این نمایش یک معنای توراتی دارد و معنای دیگر آن یک مفهوم تربیتی است، زیرا بُعد اندیشه و پرورش آن در این اثر به کار گرفته شده و در مرحله بعد نیز پرورش احساسهای ناب بشری و آشتی کودکان و نوجوانان با طبیعت و تربیت تخیل، عواملی است که در این نمایش به درستی مطرح میشود. این نمایش راهنمای تربیتی برای نوجوانان به ویژه دختران است. زیرا که این نمایش به جوانان میآموزد که بعد از هر شکستی راهی برای بازگشت وجود دارد. ساختار اسرار شبانه بر مبنای چهار فصل است و به تعبیری اینکه تجربهها میمیرند و به آغاز بر میگردند. نمایش دارای ساختاری اپیزودیک و رمانگونه است. هم چنین ترکیب بازی با عروسکها ساختاری متنوع و زیبا را به وجود آورده است. ماجرای قصه در چهارراه تعارض های آلمان غربی و شرقی روایت میشود و به نوعی این نمایش این فصل را جشن میگیرند. چهره عروسکها به شدت زنده است و بدون تردید بازی نرم با عروسک و تسلط بر آن است. از طرفی دیگر ترکیب موسیقی و رقص و تنوع رنگ در صحنه فضایی جشنگونه همراه با شادی کودکانه را روی صحنه به وجود میآورد.
شبهای خواهران برونته
"شبهای خواهران برونته" در ادامه تجربه کارگردانی کومل اثری به غایت تصویری و دراماتیزه از زندگی سه خواهر رماننویس انگلیسی است که توسط زوزانه اشنایدر نوشته شده است. اشنایدر بهعنوان نمایشنامهنویس آلمانی تلاش میکند تا بر اساس سرگذشت زندگی این سه خواهر رماننویس که بسیاری از لحظات زندگی خود را در فقر و انزوا سپری کردند، نمایشنامهای تأثیرگذار خلق کند. اینکه چگونه زندگی این سه خواهر بر اساس یادداشتها و اتوبیوگرافی آنها تبدیل به نمایشنامه شده، سؤالی است که همواره قابل طرح بوده است.
آنچه در ابتدای رویارویی با این متن به ذهن متبادر میشود، تلاش نویسنده در موشکافی و بررسی تفکر سه خواهر نویسنده، بهعنوان خواهران برونته؛ آن، امیلی و شارلوت هر یک با تمایلات و علایق خاص خویش، در ناامیدی و انزوا و افسردگی ناشی از این انزوا، کوشیدند تا وضعیت موجود را تغییر بدهند و از قِبَل آن امیدوارانهتر به زندگی نگاه کنند.
دیتر کومل در نگاه زیباییشناختی خود از جهان صحنه زندگی این سه خواهر را با تصاویری کاملاً پرداخته شده در پیش روی مخاطب قرار داد. کومل از نور و موسیقی آنقدر بهجا، به اندازه و کاربردی و در جهت تقویت حس و حال فضای صحنه و شخصیتپردازی آنها استادانه و متبحرانه سود برد که به راحتی صحنه را مسخّر تماشاگر کرد. صحنهپردازی و بازیها آنقدر محکم و درست بود که صحنه به خدمت متن و اجرا درآمده بود. حتی فاصلهگذاری نیز به کمک اجرا درآمده تا هم مدتزمان نمایشنامه طولانیتر شود و هم اجرا به ارتباط بیشتری با مخاطب بینجامد. طراحی صحنه به کمک چند نردبان و صندلی و دیوار فلزی و کمدهایی که در دو طرف صحنه قرار داشت، پدید آمد. از نردبانها، به کاربردیترین شکل ممکن استفاده شده بود. در لحظاتی از آنها بهعنوان پلکان اتاقها و منزل استفاده میشد و در لحظاتی نیز بهعنوان تختخواب، که تصاویری کاملاً بدیع ایجاد میکرد در لحظات دیگری از آن به عنوان میز و در زمانی نیز حکم همان نردبان را پیدا میکرد. چنین استفاده بهینهای، حکایت از خلاقیت در صحنهپردازی و طراحی صحنه دارد. موسیقی در میان صحنهها، در تقویت حس صحنه قبل یا بعد خود، مؤثر واقع میشد و به کمک اجرا درمیآمد.
دیتر کومل به همراه دراماتورژ خود استفان وایلند، درامی روی صحنه خلق کردند که تا مدتها ذهن و تفکر مخاطبان خود را مشغول به خود میکند و این همان هدفی است که اثر صحنهای دنبال میکند و گروه اجرایی و کارگردان بهدنبال آن هستند. "شبهای خواهران برونته" البته نشان از درک دیگری از زیباییشناسی صحنه دارد؛ اینکه همه عوامل اجرایی و صحنهای در خدمت نویسنده و کارگردان قرار گیرند تا معانی و مفاهیم در پس متن به زیبایی و خوبی و با قدرت تمام جاری و ساری شود تا بتواند ذهن و روح تماشاگران را تسخیر کند. خواهران برونته البته از عنصر دیگری هم در روی صحنه بهره بسیار برده بود؛ بازیگری. بازی سه بازیگران آن در نقش سه خواهر برونته همگی در جهت برونسازی شخصیت آنها شکل گرفته بود. دانیلامر، رناته اویرمایر و کیرستن تروشتت آنچنان با صلابت و مهارت در صحنه ظاهر شدند که گویی این سه بازیگر همان سه خواهر برونته واقعی هستند. بازیهای آنها هنگام دوختن ملحفهها از بهیادماندنیترین لحظات بازی و لحظات صحنه این نمایش محسوب میشود.
شیطان با سه شاخه موی طلایی
نمایش "شیطان با سه شاخه موی طلایی" که جزو اولین اجراهای گروه "مارین باد" آلمان است و به 17 سال پیش برمیگردد، بر اساس یکی از داستانهای قدیمی اروپا شکل گرفته است.
نمایش"شیطان با سه موی طلایی" به نویسندگی "فردریش.ک.واشتر" و به کارگردانی دیتر کومل روزهای چهارم و پنجم دیماه 84 در تالار اصلی مجموعه تئاتر شهر روی صحنه رفت. این نمایش براساس یکی از قصههای عامیانه "برادران گریم" برای کودکان و نوجوانان تنظیم شده بود.
در این قصه عامیانه آمده است که پادشاهی برای پسر جوانی شرط میگذارد که برای ازدواج با دخترش باید سه مو از سر شیطان بیاورد و در این راه مادر بزرگ شیطان است که پسر را برای غلبه بر شیطان کمک میکند.
یکی بود، یکی نبود...در روستایی خدمتکاری بود جسور و شاداب که هیچ چیزی برای از دست دادن نداشت مگر یک زندگی پر از کار و ترس. به همین خاطر از شیطان و مرگ وحشتی نداشت. مادر بزرگ شیطان به خدمتکار جوان و پهلوانان یک زندگی دوباره - همان طور که اشاره میکند - و مخاطره آمیز هدیه میکند. این خدمتکار در دستان سربازان قرار میگیرد، بعدتر به خانه دزدان میلغزد، جایی که در آن باید تا دم مرگ برود، به قصد این که در نهایت در عروسیاش با دختر پادشاه مجدداً خود را دریابد. پایان خوش.
پایان خوش!... خدمتکار و دختر پادشاه، در این بین در عشق به یکدیگر میسوزند، آنگاه پادشاه جهنم را به داماد هدیه میکند، جایی که بعدتر خطرات و شیطان با آن دماغ ریز و نازک در انتظار او هستند.
ما سال جدید را با شروع مجدد "شیطان با سه موی طلایی" آغاز میکنیم. شیطان خود را در برابر یک غازچران جوان قرار میدهد. با شجاعتش و اعتقاد محکم به این که هر فردی میتواند با بستن طره مو، شانس بیاورد. او میداند که هرکس میتواند بخت و اقبال خود را تغییر دهد، با وجود این که بعضی اوقات نیازمند بوسهای از مادر بزرگ شیطان و حمایت دوستان است.
ماریون کلوتسر، منتقد درباره این نمایش نوشته است: دوباره چرخه زمان به اول آن باز میگردد. در سال 1989 تئاتر جوانان و کودکان فرایبورگ با نمایش "شیطان با سه موی طلایی" نوشته اف.ک.واشتر در مارین باد افتتاح شد. این نمایش به کارگردانی دیتر کومل به مدت 150 دقیقه با کمی تغییر مجدداً اجرا میشود و بار دیگر افتتاحیه باشکوهی برای نمایش برگزار میشود.
قصه برادران گریم به یک نمایش جادهای و جسورانه تبدیل شده است. "خندهدار بود اگر موقعی که شانس به یک آدم بدبخت بیچاره رو میکرد، اون رو هوا نمیزدش."
بالا دستی، بالا است و پایین دستی، پایین و آن وسط باد بسیار سردی از گرسنگی و نزاع زوزه میکشد. مادربزرگ شیطان نیرنگی را طراحی میکند و موجود ساده بدبختی را از مرگ میرهاند، کسی که مدعی است با شانس و اقبال به دنیا آمده است. غازچران احمق با سرخوشی و سردماغی مسیر برگشت را شروع میکند و واقعاً هم هیچکس نمیتواند بلایی سرش بیاورد: نه نگهبان قصر، نه جنگل، نه حتی خود شیطان، به راستی که شانس و اقبال با اوست! برای پایانی خوش یک عروسی راهزنان و یک اریکه شاهانه برای او فراهم است.
تغییر نقشهای ناگهانی، سر و صدا و جنبوجوش...
گروه تئاتر "مارین باد"، قصهای با تصاویر قوی را که گاه خیلی عمیق و گاه عجیب و غریب به نظر میرسد، روایت میکند. هیچگاه از کشش داستان کم نمیشود. این آوازها بین "برشت" و آوازهای کوچه بازاری در حرکت است و ضخامت فرش این داستان را بیشتر میکند و به آن غنای کیفیتیِ بیشتری میبخشد.
ولی آن چیزی که اجرای این نمایش را چنین یکدست و هماهنگ میکند طنز و اصالت داستان است. آنها برای افراد بیباک 8 سال به بالا هم چیزهایی برای خنداندن با خود دارند.
دامنه تاثیر
دیتر کومل میآمد که اجرا کند و در ضمن کار گزینش کند برای اینکه در جشنواره خودش در فرایبورگ اجرا کند. البته او مانند روبرتو چولی کارگردان آلمانی فرصت زیادی برای این تبادلات فرهنگی نداشت اما او هم در این بده بستان فرهنگی بسیار موثر بود چون هم رویکرد متفاوتی داشت و هم در زمینه تئاتر کودک و نوجوان پیشنهاد دهنده بود و محمد عاقبتی یکی از این کارگردانان ایرانی است که در مراوده با تئاتر دیتر کومل به درک تازهای برای کار کودک و نوجوان رسیده که اتفاقا در همه کارهایش این دگرگونی مشهود است.
دیتر کومل سال 82 دو نمایش "سرخاب" و "میبوسمت و اشک" کار محمد عاقبتی را به آلمان دعوت کرد. بعدها نیز نمایشهای "دو متر در دو متر جنگ" کار نیما دهقان، "تنها خدا میتواند مرا بیدار کند" کار محمد عاقبتی و "واقعیت اینه که خورشید دور ماه میگرده" کار سیامک احصایی در فستیوال فرایبورگ اجرا شدند.
محمد عاقبتی که نمایش "اسکار و مامان صورتی" را برای شرکت در جشنواره بینالمللی تئاتر کودک و نوجوان در سال 87 اجرا کرد، اجرای این اثر را ادای دین به "دیتر کومل" ـ کارگردان فقید آلمانی ـ دانست. این نمایش نخستینبار به سفارش تئاتر "مارین باد" آلمان و به دعوت "دیتر کومل" در سال 85 تولید شد و عاقبتی بعد از دو سال تصمیم گرفت این اثر را با رویکردی متفاوت در جشنواره کودک اصفهان اجرا کند. او که پیش از این همین نمایش را با نام "تنها خدا حق دارد بیدارم کند" در آلمان اجرا کرده بود، درباره تفاوتهای اجرای این نمایش با ورسیون قبلی آن توضیح داد: در اجرای نخست که با کارگردانی مشترک بنده و "جلیله هیبتان" به صحنه رفته بود، گروه مخاطب ما عموما بزرگسالان بودند اما در اجرای اخیر مخاطبان اصلی ما نوجوانان هستند و بههمین دلیل مفاهیم را آن قدری آسانتر کردهایم و فضای سنگین اثر هم قدری تعدیل شده است. این نمایش با بازی لیلی رشیدی و داریوش موفق اجرا شد. حضور این دو بازیگر هم به تغییر فضای کلی کار کمک زیادی میکرد، البته مهمترین انگیزهی عاقبتی از اجرای این نمایش، پرداختن به مفاهیم فلسفی و جدی است که در تئاتر کودک و نوجوان کمتر مورد توجه قرار میگیرد. اما او تلاش میکرد وارد محدودهای شویم که کمتر تجربهشده و از این رهگذر مفاهیمی مانند ترس، زندگی، مرگ، نفرت و .... را مورد توجه قرار میداد. کودکان بسیاری به دلیل بیماری سرطان از بین میروند ضمن اینکه نمیتوان فهم و ادراک کودکان را مرزبندی کرد زیرا که بچهها عمیقترین مسایل را از زاویه دید خودشان مینگرند. متن نمایش "اسکار و مامان صورتی" توسط محمد چرمشیر نوشته شده و بازخوانی داستان "اسکار و خانم صورتی" اثر اریک امانوئل اشمیت بود.
دیتر کومل همچنین قراردادی با مرکز هنرهای نمایشی بسته بود که بشود یک کار مشترک بین گروه مارین باد و تهران انجام شود که سرطان و مرگ این کارگردان کمی این پروژه را به عقب انداخت اما در نهایت اشتفان وایلند از کارگردانان همین گروه این پروژه را به سرانجام رسانید.
این نمایش "آخرین پر سیمرغ" نام گرفت که محمد چرمشیر آن را بنابر اقتباسی از شاهنامه فردوسی نوشت و همچنین آن را از سوی نشر نی منتشر کرد که اتفاقا در زمستان 1388 و به کارگردانی اشتفان وایلند در مجموعه تئاتر شهر روی صحنه رفت.
در این نمایش هنرمندانی چون رناته اوبرمایر، هاینسل اشپاگل، سباستین منگس، دانیلا مور، فاطمه معتمدآریا، مائده طهماسبی، پرویز پورحسینی، هدایت هاشمی، نگار عابدی و اشکان خطیبی به ایفای نقش پرداختند.
چرمشیر نمایشنامه را به دیتر کومل، کارگردان فقید تئاتر آلمان، تقدیم کرده است که در مقدمه خود بر این نمایشنامه ضمن بیان چرایی و چگونگی نگارش این اثر، نوشته است: "آخرین پر سیمرغ" تجربهای است از همنشینی دو فرهنگ که تلاش کردهاند، افتراقات خود را به نفع اشتراکاتشان به کنار گذارند. حتی اینک که خوانندگان ایرانی آن را به زبان خود میخوانند شاهد این درهم آمیزی خواهند بود. چرا که این متن از همان آغاز بر این باور پافشاری کرد که مخاطب غیر ایرانی نیز باید آن را بفهمد و درک کند.
کومل همچنین مراوداتش منحصر به برگزاری جشنواره و حضور در جشنواره تئاتر فجر و اجرای عمومی در تهران و اصفهان نبود. او به واسطه اعتقادات و افکارش، در جشنواره تئاتر فرایبورگ آلمان یک سمینار تحت عنوان "ایمان و نمایش" برگزار کرد که طی برگزاری این سمینار دکتر قطبالدین صادقی، آتیلا پسیانی و فرهاد مهندسپور نیز سخنرانی داشتند.
جمع بندی
به هر روی دیتر کومل هم یک فصل ویژه هست هم در برگزاری تئاتر فجر و هم اجرای عمومی تئاتر ایران که اگر روز به روز شاهد شکوفایی تئاتر هستیم، یقینا به دلیل برخورداری از این تعاملات دو گانۀ فرهنگی است و ای کاش هیچگاه این نوع برخوردها و گفتگوهای متمدنانه قطع نشود.
چنانچه برای جمعبندی میتوان به گفتههای دیتر کومل در یک گفتگو اشاره کرد، او بر این باور هست: "تئاتر ایران را من یک تئاتر خوب و جالب میدانم. تئاتری است که تقریباً پیشرفته است؛ ولی جای پیشرفت زیادی دارد. من سال قبل در جشنواره اصفهان جزو هیأت داوران بودم و دو سه کار را به آلمان دعوت کردم. این چند کار هم کارهای خوبی بودند و من خیلی آنها را دوست داشتم. به نظر میرسد در کارهای فنی، هنوز جای کار زیادی دارد و باید بیشتر کار شود. همچنین در تربیت نیروها باید بیشتر دقت شود. به نظر میرسد کارگردانها و بازیگران باید آموزشهای بهتری ببینند. فکر میکنم شما در مسیر درستی قرار دارید. مخصوصاً با برگزاری این جشنوارهها باید با کشورهای خارجی ارتباط بیشتری برقرار کنید. به نظرم در راه خوبی قرار دارید و باید تقویت شوید. من خودم نماینده تئاتری هستم که به مقوله هنر تئاتر، عمیقتر نگاه میکند و با این دیدگاه در ایران کارهای خوبی را دیدهام."
باشد این راه پیوسته باشد!
منابع:
آخرین پر سیمرغ محمد چرمشیر از راه رسید، ایبنا، سه شنبه ۳ اردیبهشت ۱۳۹۲ .
از آنتیگونه تا خواهران برونته، گزارش مجله صحنه، شماره 18.
آشفته، رضا، نگاهی به نمایش "اسرار شب" اثر "دیتر کومل، خبرگزاری مهر، ۶ بهمن ۱۳۸۳.
آشفته، رضا، مترجم، درباره گروه و زندگی دیتر کومل، به نقل از سایت گروه مارین باد.
بهره مند، شیما، نقد و بررسی نمایش اسرار شبانه توسط دکتر قطب الدین صادقی، ایران تئاتر، یکشنبه ۱۱ بهمن ۱۳۸۳.
صدیقی، بهزاد، اسرار شبانه و شب های خواهران برونته، صحنه ، شماره اسفند 1383 - شماره 38 (3 صفحه - از 88 تا 90).
فشندی، مریم، گفتگو با دیتر کومل، ایران تئاتر، شنبه ۱۰ بهمن ۱۳۸۳.
عاقبتی، محمد، به یاد دیتر کومل، در گفتگو با ایسنا، 7 مهر 1387.
کومل، دیتر، در گفتگو با مهر، بهمن ۱۳۸۴.
کومل، دیتر، کارگردان نمایش شیطان با سه شاخه موی طلایی از کشور آلمان در گفتگو با مجلۀ نمایش اسفند 84.
محمودی، خسرو، عبداالهی، علی، (مترجمان)، معرفی نمایش"شیطان با سه موی طلایی"کاری از کشور آلمان،ایران تئاتر، یکشنبه ۲ بهمن ۱۳۸۴.