سرویس تئاتر هنرآنلاین: کلاوس پیمان، کارگردان برجسته و سرشناس آلمانی با گروه تئاتر آنسامبل برلین دو بار در دهه 80 به تهران آمد، و این خود دیباچۀ نوینی برای ارائه آثاری مدرن در ابعاد استاندارد بینالمللی است که شوربختانه تعداد کمتری متوجه گستره تاثیرات تئاتر او شده بودند که پشتوانه قرص و حکمی چون برتولد برشت را با خود دارد.
اگر هم متوجه این گستره شده باشند؛ لابُد از پس اجرای آن برنیامدهاند که این مهم نیازمند زمان و گذراندن تمرینها و اجرای نمایشهای گوناگون انجام شدنی است.
پیمان یکبار با نمایش "ریچارد دوم" اثر شکسپیر در سال 80 به جشنواره تئاتر فجر تهران آمد، اما در این باره کمتر بحث و گفتگو شده و انگار این مهم بودن رویداد در زمان خودش چندان آشکار نبود. اما حضور "کلاوس پیمان" در بیست و ششمین جشنواره بینالمللی تئاتر فجر با نمایشنامه "ننه دلاور" از برشت که اجراهای موفق آن را در سراسر جهان روی صحنه برده، بیشک این بار یک اتفاق مهم و درخور توجه در تئاتر کشورمان را بارها آشکار کرده، اتفاقی که این بار بسیاری از هنرمندان و مشتاقان انگار چشم به راهش بودند و انتشار نقدها و نظرهای فراوان هم گویای چنین چیزی است.
به طور چکیده میشود میزان تاثیر او را در بازیگری، تحلیل و طراحی صحنه دنبال کرد.
در این جُستار به دنبال ارائه شناختی نسبی از این کارگردان و بررسی تاثیرات ممکن از این حضور دوگانهاش خواهیم بود که شاید به دلیل کهولت سن کلاوس پیمان دیگر حضورش در تهران و صحنه تئاتر شاید ناممکن باشد.
کلاوس پیمان
کلاوس پیمان که 81 ساله است، متولد ۷ ژوئن ۱۹۳۷ است. او کار هنری خود را به عنوان دانشجوی تئاتر در هامبورگ آغاز کرد و از سال ۱۹۶۶ تا ۱۹۶۹ به عنوان کارگردان با رتبه بالا در تئاتر فرانکفورت یعنی آم تورم (تات) کار میکرد. مدتی مدیریت تئاترهای مشهوری در شهرهای فرانکفورت، اشتوتگارت، و بوخوم آلمان را عهدهدار بود.
کلاوس پیمان نوجوانی خود را در وضعیت ناگوار اقتصادی طی سالهای 1930 در شهر "برهمن" پشت سر گذاشت. در گذر زمان برای رسیدن به جایگاه امروزین مسیرهای پرفراز و نشیبی را طی کرد، با نویسندگان سرشناسی چون "توماس برنهارد"، "پتر هندکه"، "الفریده یلی نیک" (برنده جایزه نوبل ادبیات) طرح دوستی ریخت و اجرای اول آثار آنها را عهدهدار شد.
ایرج زهری، منتقد در گزارشی دربارۀ آغاز فعالیتهای نمایشی پیمان، مدیر "تئاتر آنسامبل" (برلن)، به نقل از دفتر جشنواره "هزاره سوم" چنین مینویسد: "سال 1966 است. اول ماه ژوئن یک ماهی (وال) راه گم کرده، از رودخانه "راین" سر درمیآورد؛ 2 ژوئن، سفینه فضایی آمریکا روی ماه مینشیند؛ 6 ژوئن به فرمان مائوتسه تونگ، مخالفخوانها را در دانشگاه پکن به محاکمه میکشند؛ در 8 ژوئن دانشجویان هلندی علیه جنگ آمریکا در ویتنام، در مجلس هلند اعلامیه پخش میکنند. همان شب در "تورم تئاتر" شهر فرانکفورت چهار هنرپیشه و کارگردانی اهل مباحثه و مبارزه، همه جوان، نمایش "ناسزا به تماشاگر"، اثر، پتر هاندکه، نویسنده بیست و چهار ساله، را روی صحنه میآورند."
نویسنده هم در آغاز از زبان هنرپیشگان میگوید: "این نمایشنامه مرز نیست، ما بازی نمیکنیم، هنرپیشه نیستیم، اسم مستعار نداریم، ما نقش نداریم، همین است که هستیم...
در طول جشنواره پنج فیلم از کارگردانیهای پیمان در سینما "کازابلانکا" بوخوم همراه با مصاحبههای تلویزیونی با او نمایش داده شد: "ناسزا به تماشاگر" از پتر هاندکه، "نمایش ساز" از توماس برنهارد، "ریچارد دوم" از شکسپیر، "تورکاتوتاسو" از گوته، "کشتار هرمن 38" از هاینریش کلایست. خودش نیز در "شاواشپیل بوخوم" دو نمایش روی صحنه آورد: "جای پای گمگشتگان" از پتر هاندکه و "کلاوس پایمن برای خود شلوار میخرد و بعدش باهم میرویم غذا میخوریم" از توماس برنهارد که در این یک، خود او، کنار کارگردانی بازی هم میکرد.
کلاوس پیمان و "پتر اشتاین" دو کارگردان سرشناس از دیرباز با هم رقابتی تنگاتنگ داشتند و هر یک با پذیرفتن مسئولیت تئاترهای ممتاز و اجراهایی تحسینبرانگیز تا امروز هم رقیب هم محسوب میشوند. پیمان کارگردانی را از شهر هامبورگ شروع کرد و پس از فعالیت در تئاترهای "بروانشوایگ"، "اشتوتگارت"، "بوخوم"، "وین"، بالاخره سر از تئاتر انسامبل برلین درآورد که به احتمال زیاد مسئولیت در این تئاتر آخرین تلاش هنری او خواهد بود.
پس از آن از سال ۱۹۸۶ مدیریت "بورگ تئاتر" وین در اتریش به او واگذار شد که تا سیزده سال ادامه داشت. در این سیزده سال کلاوس پیمان با گردآوری بیش از صد و شصت نفر از دست اندرکاران در این تئاتر درخشانترین فصل تئاتر در وین را پایهگذاری کرد. طی مدتی که پیمان مدیریت اجرایی و هنری "بورگ تئاتر" وین را عهدهدار بود، در کل 114 نمایش به اجرا درآمد و این موفقیتی برای او محسوب میشد و دراین باره معتقد است: "وقتی برای صرف غذا به رستوران روستای دورافتادهای میروم، مهمانان حاضر در محل همه از تئاتر میگویند، حیرتانگیز است و من از این رویداد جدا نمیشوم."
در این سالها "بورگ تئاتر" وین به المپ تئاتر اروپا شهرت یافت و برجستهترین کارگردانان اروپا از قبیل گئورگیو اشترهلر، پیتر سادک، هاینس نوین فلز، آینر شلیف، و جرج تابوری را به کار در این تئاتر کشاند.
تا سالهای 1970 در این تئاتر نمایشنامههای سیاسی محض به اجرا درمیآمد، او با اجراهای خود کوشید با طرح مسائل اجتماعی بُعد ادبی کارها را برجسته سازد. به طور مثال در سالهای 1990 وقتی نمایشی از پتر هاندکه را به اجرا درآورد باعث شد اختلافنظرهای گوناگونی در جامعه دامن زده شود.
اوایل قرن بیست و یک وقتی پیمان در اشتوتگارت برای جراحی دندان به یک زندانی "فراکسیون ارتش سرخ" آلمان کمک مالی کرد، دامنه خشونت سیاسی بالا گرفت، همین کار باعث شد تا این شهر را به قصد بوخوم ترک کند.
او از اواخر سال ۱۹۹۹ و اوائل سال ۲۰۰۰ کار خود را در "برلینر آنسامبل" که در سال ۱۹۴۹ توسط برتولت برشت پایهگذاری شده و یکی از معتبرترین تئاترهای آلمان است، پی گرفته است.
کلاوس پیمان تاکنون دو جایزه بزرگ تئاتر آلمان را از آن خود کرده است. یکی در سال ۱۹۹۵ بخاطر قدردانی از کل فعالیتهای هنریاش و دیگری در سال ۲۰۰۲ به عنوان پیشکسوت تئاتر.
تصمیم کلاوس پیمان بخاطر اجرای نمایش "موتر کوراژ" با اعتراض گروهی از فعالان سیاسی ایرانی در خارج از کشور روبرو شد. یکی از انجمنهای یهودیان برلین نیز بطور جداگانه اعتراض خود را به اجرای نمایش "ننه دلاور" در تهران اعلام داشت.
کلاوس پیمان در پاسخ به گروهی که روز هشتم فوریه، هنگام اجرای نمایش "ریچارد سوم" در تئاتر برشت به نمایش اعتراضی دست زدند، اجرای نمایش "ننه دلاور" در جشنواره فجر تهران را مهمترین اجرای سالهای اخیرِ "برلینر آنسامبل" در خارج از آلمان قلمداد کرد. کلاوس پیمان اجرای نمایش "ننه دلاور" در تهران را با درونمایه ضد جنگ، آن هم در شرایط کنونی، دارای اهمیت ویژهای می داند.
کلاوس پیمان میگوید: "حرف ما برای همگان قابل درک است. ما با مردم سر و کار داریم و نه با قدرتهای درگیر. نمایش ما در شهری بزرگی چون تهران برای تماشاگرانی کنجکاو و هوشیار اجرا خواهد شد، نه برای دولتمندان. چنانچه در برلین هم مخاطب ما آنگلا مرکل و گرهارد شرودر نیستند."
کلاوس پیمان از ضرورت اجرای نمایش خود در تهران با قاطعیت دفاع کرده و گفته است: "کار ما همبستگی با اهل سیاست نیست، بلکه هدیهای است به علاقمندان تئاتر."
پیمان متعهدانه وظیفه خود دانست که مانند "برشت" به اجرای نمایشهای سیاسی بپردازد، اما به طور یقین نقطه حرکت، تعریف و تشخیصاش از آنچه لازمه تئاتر سیاسی است با برشت متفاوت هست.
برلین آنسامبل
گروه تئاتر "برلینر آنسامبل" توسط برتولت برشت و همسرش هلنه وایگل در سال ۱۹۴۹ بنیان گذارده شد و با اجرای نمایش "ننه دلاور" تحسین همگان را بر انگیخت. پس از بازگشت "برشت" از تبعید، این گروه نخست در ساختمان تئاتر "ولفگانگ لنگهوف" آلمان فعالیت میکرد. در سال ۱۹۵۴ گروه "برلینر آنسامبل" به مکان اصلیاش در تئاتر "امشیف بائوردام" منتقل شد. یک سالن تئاتر پر خرج که با وجود خسارت اندکی از جنگ، نیاز به تغییراتی در ترکیب داخلیاش محسوس بود. در واقع این همان سالنی بود که برشت در سال ۱۹۲۸ "اپرای سه پولی" را در آن به اجرا درآورده بود. برشت "دایره گچی قفقازی" و سپس نمایش "زندگی گالیله" را به طور مشترک با "اریک انگل" در این مکان روی صحنه برد. از جمله همکاران نزدیک برشت میتوان به "کاسپار نهر" و "کارل ون اپن" (طراحان صحنه)، "پائول دیسائو" و "هانس آیسلر" (آهنگسازان) و الیزابت هاپتمن (دراماتورژ) اشاره کرد. پس از درگذشت برشت در سال ۱۹۵۶، هلنه وایگل مدیریت هنری این گروه را عهدهدار شد و کارگردانان جوانی از جمله "مانفرد کارگ" و "ماتیاس لنگهوف" فرصتی یافتند که دوره جدیدی را با گروه تئاتر "برلیتر آنسامبل" آغاز کنند.
این گروه با اجرای نمایشهایی چون: "صعود مقاومتناپذیر آرتورو اویی" با بازی درخشان اکهارد شل در نقش "اویی" و نیز اجراهای به یادماندنی نمایشهای "کوریولان" و "مادر" به کارگردانی هلنه وایگل کسب شهرت کرد. در سال ۱۹۷۰ زمانی که "رز برگهاوس" مدیر هنری این گروه شد، فرصتی برای تجدید سازمان هنری و سیاسی آن به وجود آمد.
اکثر نمایشهای "برگهاوس" سانسور و یا توقیف میشدند و علاوه بر آن کارگردانهای جوانی از جمله "بی.کی.تراگلهن" و "آینار شلف" به همراه آندریاس رینهارت (طراح صحنه)، سنت به جا مانده از برشت در اجرای نمایشها را مورد تردید قرار دادند. ناسازگاری و اعتراض اعضا گروه به روشهای تجربی "برگهاوس" باعث شد در سال ۱۹۷۷ "مانفرد وک ورث" جایگزین "برگهاوس" در سمت مدیریت هنری شود. "والکر براون" و "گئورگ سیدله" (نویسندگان) و هورست ساجرت که صحنههایی از نمایش "اورفاوست" را روی صحنه برد، حیات تازهای به فعالیتهای نمایشی گروه بخشیدند. اما به سبب محدودیتهای سیاسی، گروه در وضعیت نامساعدی قرار گرفت. در سال ۱۹۹۲ درست دو سال پس از اتحاد دو آلمان، "برلینر آنسامبل" که تحت مدیریت گروهی از کارگردانهای جوان از جمله ماتیاس لنگهوف، فریتز ماکاردت، هاینر مولر، پیتر پالیتزیچ، و پیتر زادک اداره میشد، از حالت نیمه دولتی به غیر دولتی تغییر شکل داد اما در عین حال از کمکهای مالی مسئولان دولتی بهره میگرفت. طولی نکشید که این گروه مدیریتی تجزیه شد و "هاینر مولر" که شاید از مهمترین منتقدان برشت به حساب میآمد اما همواره نسبت به برشت و آثارش صادقانه برخورد میکرد، مدیر و کارگردان هنری گروه شد. نمایش "صعود مقاومتناپذیر آرتورو اویی" برشت که هاینر مولر آن را با بازی "مارتین واتک" در نقش اصلی به روی صحنه برد، به یکی از موفقترین نمایشهای تاریخ "برلینر آنسامبل" بدل شد. برنامههای بعدی مولر متشکل از مثلث "برشت، مولر ، شکسپیر" به عنوان یک میراث، هدایتگر "برلینر آنسامبل" شد. پس از در گذشت مولر در سال ۱۹۹۵، تعیین جانشین برای اداره تئاتر، این موسسه فرهنگی شاخص را که به نمادی از فرهنگ تبدیل شده بود، به چالش کشاند.
از سویی این گروه همزمان نیز با بحران دیگری هم مواجه شده بود. به دلیل مشکلات مالی، ساختمان تئاتر توسط یک موسسه غیر انتفاعی که رالف هوخ هوت (درام نویس)، آن را اداره میکرد، در حال خریداری بود. کسی که به نظر میرسید برای بازگشایی تئاتر طرحهایی داشت. مساعدت مسئولان شهر برلین این مشکل را حل نمود و جست و جویی دوباره برای یافتن یک کارگردان، مدیر جدید آغاز شد. در نهایت "کلاوس پیمان" مدیر موفق و با انگیزه "بورگ تئاتر" وین، به این مقام منصوب شد. گروه تئاتر " برلینر آنسامبل " در ژانویه ۲۰۰۰ بازگشایی شد و طی چند ماه نوسازی وسیعی در آن صورت گرفت.
ریچارد دوم
گروه تئاتر "برلینر آنسامبل" هم اکنون نیز در فهرست معتبرترین گروههای نمایشی جهان به فعالیت مشغول است. این گروه در سال۱۳۸۰ نمایش "ریچارد دوم" شکسپیر را به کارگردانی کلاوس پیمان در چهارچوب جشنواره بینالمللی تئاتر فجر در تالار وحدت با استقبال پرشور اهالی هنر روی صحنه برد.
کلاوس پیمان در سال 1999 و در هنگام تصدی ریاست تئاتر برلینر آنسامبل به فکر اجرایی از "ریچارد دوم" میافتد. این اثر که شاهکار پیمان محسوب میشود، پس از آن در زمره بهترینهای رپرتوار اجراهای برلینر آنسامبل قرار میگیرد.
دستیار پیمان، آکیم فریر یک طراحی سیاه و سفید برای این کار در نظر میگیرد و توماس براش نیز ترجمه جدیدی از اثر به دست میدهد.
ناصح کامگاری طراح صحنه، نمایشنامهنویس و کارگردان کشورمان در مقام منتقد، "هملت" کار توماس اوسترمایر، دیگر کارگردان نامدار آلمانی را که در تهران اجرا شده، بهانهای قرار میدهد برای یادآوری طراحی صحنه "ریچارد دوم" کلاوس پیمان که حالا تاثیرش را در یک کار برجسته آلمانی با خود به تهران میآورد و در این باره مینویسد: "یکی دیگر از تصاویر غالب نمایش "هملت" اوسترمایر که هم در میزانسن کارگردانی و هم در تصویرپردازی دراماتیک طراحی صحنه نمود مییابد، دنیای لجنآلود "هملت" است، تصویرپردازی صحنه (شنوگرافی) ترکیبی از لباسهای امروزی- و نه تاریخی- را بر تن بازیگران میکند و تودهای خاک و گل بر کف صحنه میریزد و بارها و بارها لباس و پوشش شیک و امروزی آنها را به لجن میکشد. (این تصویر اوسترامایر بسیار تحت تاثیر طراحی کارگردان هم وطنش "کلاوس پیمان" است که دنیای شکسپیری "ریچارد دوم" را ابتدا با یک معماری سفید و تمیز آراست و سپس با شلنگ آب پرفشار و گل و لای که بر صحنه آورد، گل اندود کرد. از قضا، صحنه "اسلب استیک" دست و پازدن هوراشیو با شلنگ آب در نمایش "هملت" نیز، مشابهتی تمام با چنین صحنهای در نمایش "کلاوس پیمان" داشت.) بخش عمدهای از موفقیت نمایش "هملت"، مدیون همین طراحی صحنه ساده اما خلاقانه است که نه فقط به قیاس تئاتر ایران بلکه در مقیاس تئاتر اروپا نیز پرهزینه و حجیم است؛ سازه و داربستهای مرتفع که برای استقرار پروژکتورهای نوری تعبیه شده و حرکت میز متحرک از عمق به جلوی صحنه را نیز فراهم میکند.
ننه دلاور و فرزندانش
در سال 2007 پیمان اجرایی باشکوه و بینظیر از "ننه دلاور و فرزندان" برشت دست زد. اجرایی که بینندگان جشنواره فجر هم از آن بینصیب نماندند و اجرای باشکوه آن را در تالار وحدت تهران ملاحظه کردند. "ننه دلاور" یا تاریخ جنگهای سیساله که موضوع و شخصیت نمایشنامه خود را از یکی از حکایتهای گریملس هاوزن شاعر حماسهسرای قرن هفدهم اقتباس کرده است. ماجرا به هنگام جنگهای سیساله روی میدهد. ننه دلاور گاری خود را از میدان جنگ به میدان جنگ دیگری میکشاند. او که میخواهد بازار کسبش رونق داشته باشد به صحنه جنگ روی میآورد. ولی جنگ همه فرزندانش را یکی پس از دیگری از او میستاند. نگره ضد جنگ اثر که به گفته یکی از منتقدان این اثر را "شاهکار ضد جنگ جهان" مینامند. صحنه با سکوی بلند گردی که دورتادور صحنه اصلی گذارده شده بود، محدود شده بود و ننه دلاور در چرخشی بیپایان به دور سکوی گرد به دنبال جمعآوری ثروت از طریق بازار سیاه و جنگ بود. هر صحنه گوشهای از این حماسه شگفت را باز میسازد که وحدت بینقض آن حول چند قله تکوین مییابد: مرگ "سویسی". پسر دوم ننه دلاور و مرگ کاترین، دختر لال او. او در این میانه برای منافع شخصی خود غر میزند. سبک و سنگین میکند یکی به دو میکند تا بر سر ضعیفتر از خود کلاه بگذارد و عشق مادری تنها دریچه باقیمانده به جهان آزادی است و از این راه است که "در جهانی که خوبی غیرممکن است" به دنبال کشف خوبی باشد.
پیمان در اجرای خود به مبارزه با این گرایش خاصه آلمانی که مصائب قابلاجتناب و قابل تبیین حاصل از فلان نظام غلط اجتماعی را سرنوشتی محتوم و تغییرناپذیر میشمارد یک آن غفلت نمیورزد. هنگامی که ننه دلاور در همان صحنه اول میخواهد برای هرکس سرنوشتی را که در انتظار اوست پیشگویی کند خود قرعه میکشد، یعنی بهراستی جای سرنوشت مینشیند. آیا مسئولیتی را که در تدارک شوربختیهای خود به عهده دارد، ممکن است روشنتر از این بیان کرد؟ گفتوگویی که ننه دلاور از همان صحنه نخست تا به آخر با جنگ دارد. درحالیکه پیشگویی او که خود بهتمامی آن را ساخته تحقق مییابد به نمایشنامه وحدت و عظمت میبخشد.
نمایش موتر کوراژ که به زبان فارسی "ننه دلاور" ترجمه شده است، از مشهورترین آثار برتولت برشت، شاعر و نمایشنامه نویس بزرگ آلمانی است، که از بدو تاسیس تئاتر برشت تاکنون، چه در دوران پس از فرو ریزیِ دیوار برلین و چه پیش از آن بارها به نمایش درآمده است.
برتولت برشت در این نمایش که پیش از پایان جنگ جهانیِ دوم نوشته شده و درونمایهای ضدِ جنگ دارد، با دیدی موشکافانه، بیش از همه نفعطلبیِ جنگ افروزان و فریبکاریهای آنان را به نقد کشیده است.
"ننه دلاور" یکی از نمایشنامههای سبک اپیک (حماسی –روایی) برشت است. تعریف سبک را خود برشت پدید آورد و با سبک روایی و حتی حماسی یونان باستان متفاوت است هر چند الهام گرفته از آن است. برشت با استفاده از ساختار روایی سعی در این دارد که مخاطب صرفا نظارهگر باشد و به جزیی از نمایش و قصهها و احساسات آن تبدیل نشود. ننه دلاور به یاری تکنیک فاصلهگذاری و شکستن توهم نمایشی به تماشاگر فرصت اندیشیدن میدهد. در حقیقت برشت با فن فاصلهگذاری مانع از خروج هیجان و احساسات صرف تماشاگر میشود. چنانچه در همین فرصت پدید آمده مخاطب میتواند تا مرحله نقد وضعیت بوجود آمده پیش رود. برشت در این نمایشنامه سعی کرده است که تاثیرات وحشتناک جنگ بر انسانها را نشان دهد. ننه دلاور که تمام منفعت خود را در جنگ کسب میکند در حالیکه فرزندانش را در جنگ از دست میدهد کماکان زمانی که صرفا حس میکند صلح شده است نگران میشود. برشت دورانی را در ذهن مخاطب خلق میکند که درستکاری معنا ندارد و انسانهای درستکار تشویق نمیشوند. هم زمانی زمان نگارش نمایشنامه با آغاز جنگ جهانی دوم، این نمایشنامه هشداری بزرگ از یک متفکر در آن زمان بوده است. تاثیر نمایش به حدی است که ما در پایان نمایش به هیچ عنوان تحریک نمیشویم زندگی ننه دلاور را دنبال کرده یا تجربه نمائیم. ولی حتی نمیتوانیم از رفتارهای او متنفر باشیم.
اجرای کلاوس پیمان به دلایلی چند فرصت مناسبی را مهیا میکند تا بار دیگر و از زاویه دید اجرای او نظری دوباره به تکنیکهای برشت داشته باشیم. نخست آنکه امروزه پیمان را به عنوان بزرگترین میراثدار تئاتر برشت در دنیا میشناسند. کسی که هماکنون سرپرستی گروه برلینر آنسامبل را بر عهده دارد. دوم آن که وفاداری پیمان به اثر برشت امری مشهود است و این وفاداری تا بدانجا پیش میرود که بسیاری از حرکات و طراحیهای این اجرا برگرفته از اجرای برشت از این اثر است. به خصوص اجراهایی که برشت در دهه 50 از این اثر ارائه داد.
پیمان در این اجرا سعی دارد با دیدی وفادارانه آموختههایش از تئاتر برشت را به نمایش بگذارد. بهخصوص آنکه اجرای "ننه دلاور" برای بزرگداشت پنجاهمین سالمرگ برشت آماده شده است.
دامنه تاثیر
در سال 80 با اجرای نمایش "ریچارد دوم" به کارگردانی کلاوس پیمان از شاگردان و پیروان مکتب برشت در آنسامبل برلین متوجه استانداردهای بینالمللی شدیم و این خود نمودار وضعیتی بود که میتوانست تلاش تمام گروهها را معطوف به خود گرداند که دقیقاً رعایت چه اصولی میتواند بر قدرت و تأثیر تئاتر بیفزاید. این گروه حد و حدود جهانی شدن را بر ما آشکار میکرد و این رؤیا و آرزو دیگر میتوانست در دایره زحمات و خلاقیتها سمت و سوی هنری بگیرد و در این 17 سال شاهد نمونههای بارزی در بازیگری تئاتر بودهایم که میتوانند در مقام الگوهای استاندارد بارها مورد مطالعه قرار بگیرند؛ یعنی رسیدن به چنین بازیها و قابلیتهایی میتواند گستره قابل پذیرشی را برای جهانی شدن گروهها و افراد (بازیگران و کارگردانها) فراهم کند.
ما وقتی، نمایش باشکوه "ریچارد دوم" از کلاوس پیمان را دیدیم، حسرت خوردیم که کدام کارگردان ما میتواند به درستی تالار وحدت را لبریز از تصویر و زیبایی کند؟! این آرزو برآورده شد با نمایش "شکار روباه" دکتر رفیعی در سال ٨٧، اما "در خاطرات و کابوسهای..." رفیعی این آرزو ابعاد تازهای یافت و حتی باشکوهتر از حرکت قبلی در این تالار نمایان شد. آری، بازیهای این نمایش اقتدار بازیهای "شکار روباه" را ندارد و متن هم در اندیشه و بازنمایی آن باز هم برابری نمیکند با "شکار روباه"، اما این بیانصافی است که نخواهیم میزانسن باشکوهتر و فضاسازی برجستهتر دکتر علی رفیعی را نادیده بینگاریم.
وقتی برای سهراب سلیمی در گفتوگویی درباره نمایش "وانیک" در تالار باران، از اجرای "ریچارد دوم" به کارگردانی کلاوس پیمان مثال میزنم با آنکه به زبان آلمانی اجرا شد اما چنان بازیها قرص و محکم و تکنیکی بود که هنوز هم به عنوان بازی معیار مورد استناد واقع میشود، او هم اشاره میکند به نمونهای اشاره کردی که دیگر جای بحث نمیگذارد.
سلیمی بر این باور است: "وقتی مثال کلاوس پیمان را میزنید و به مورد مشخصات و توانمندیهای این آدم به عنوان فردی نادر که صاحب فکر خلاق است، باید گفت که جادوی قضیه اینجاست که شاهد یک اجرا به زبان آلمانی هستیم و جالب اینجاست که مثال برجسته من و شما همین "ریچارد دوم" است که بسیاری از مخاطبان ایرانی را به وجد آورده است. شاید برخی هم بودند که از نمایشنامه "ریچارد دوم" ویلیام شکسپیر بیخبر بودند و از قصه آن اطلاعی نداشتند اما آنها هم تحت تاثیر این اجرا قرار گرفتند. در آنجا هم رابطه تنگاتنگی بین کارگردان و بازیگران بوده است که بنابر تحلیل درستی وارد جغرافیایی شوند که مد نظرشان بوده است. ما نیز در گروهمان چنین رهاوردی را مدنظر قرار دادهایم تا همدیگر را بشناسیم و بنا بر شناخت درست از زبان اجرا بتوانیم بده بستانی را انجام دهیم. دوباره تاکید میکنم که بدون تحلیل درست و بدون شناخت درست تئاتر نمیتوان کاری را به انجام رساند."
او توانسته بعد از اجرای کلاوس پیمان به ارتباطی برسد و بنا بر توصیه این کارگردان آلمانی متن "آخر خط" اثر پیتر تواین را در تالار سایه کار کرده است. او از همانجا بر توانمندی بازیگران برای ارائه تحلیل درست از یک متن اصرار ورزیده است که در عین حال تک سویه نباشد. او به جامعیت نگاه پیرامون صحنه و گسترش آن تاکید میکند و از آن سوی نیز لازم است بازیگر با تحلیل متن آشنا باشد. در این حالت یک گروه میتواند به همراه کارگردان متن را بدرستی تحلیل کنند. "وانیک" نمایشی است که ما را تحت تاثیر قرار میدهد چون بیآنکه در رد معنا بکوشد سعی میکند با شکلی درست ترما را در برداشت معنای لازم آزاد بگذارد.
حسرتی دوباره در جمع بندی
به هر تقدیر حضور کلاوس پیمان با هر میزان تاثیری هم یک اتفاق ناب و نافراموش شدنی است و هم در تاریخ تئاتر ما از آن به نیکی یاد خواهد شد.
در سال 82 وقتی نصرالله قادری نمایش "گاهی اوقات برای زنده ماندن باید مُرد" را کار کرده بود و من هم برای انجام گفتگویی در کنارش نشستم؛ او از بازگشت کلاوس پیمان با حسرت و آرزو یاد میکرد و در این باره معتقد بود: "متاسفانه در دنیای نقدمان کمتر با این قضیه روبه رو میشویم که اثر را به ذات اثر بررسی و نگاه کرده باشیم. بیشتر به حواشی اثر میپردازیم. مثلاً وقتی چولی "خانه برنارد آلبا" را به صحنه آورد، همه اثر را ول کردند و شروع کردند به نقد چولی. از قبل من پیش بینی کرده بودم که حواشی کار چولی از اصل کارش بیشتر خواهد بود. وقتی با اثر ارتباط برقرار نمیکنیم و دریافتش نمیکنیم، نمیتوانیم دربارهاش نقد بنویسیم. منتقد تا زمانی که با اثر ارتباط برقرار نکرده، و دوستش ندارد، نمیتواند دربارهاش نقد بنویسد. ای کاش کلاوس پیمان این امکان را مییافت که دوباره به ایران بیاید. اگر این طور میشد از حاشیهپردازیها شروع میشد که مثلاً پشت پرده بین دولت ایران و آلمان یک معامله فرهنگی شکل گرفته و این آدم دوباره به جشنواره فجر آمده است.
البته این آرزو برآورده شد و البته برخلاف چولی بسیاری با پیمان موافق بودند اما این حضور تبدیل به ماجرایی سهگانه نشد؛ انگار حسرتی دوباره برای تئاتر ما شکل گرفته باشد مگر کارگردانان ما نیز موفق به چنین اجراهایی شوند.
منابع:
اسدی، علیرضا، نگاهی به گروه تئاتر برلینر آنسامبل، مشهدتئاتر، 21 آذر 95.
آشفته، رضا، امپراتوری بازیگران، روزنامه ایران/ شماره : 6221 ۵ خرداد ۱۳۹۵ .
آشفته، رضا، سهراب سلیمی، کارگردان نمایش وانیک، روزنامه ایران شماره 6058 صفحه 8 (تئاتر).
آشفته، رضا، پاییز باشکوه تئاتر، روزنامه شرق > شماره 2487 15/10/94 > صفحه 9 (هنر).
آشفته، رضا، گفت وگو با نصرالله قادری کارگردان نمایش"گاهی اوقات برای زنده ماندن باید مرد"، همشهری، دوشنبه ۸ اردیبهشت ۱۳۸۲ - شماره ۳۰۳۵.
جهانشاهی، جاهد، یادداشتی دربارۀ کلاوس پیمان، ایران تئاتر، سهشنبه ۲۳ بهمن ۱۳۸۶ .
سرفراز، جلال، نگاهی به اجرای نمایش ننه دلاور در تهران،بی بی سی، شنبه 16 فوریه 2008 - 27 بهمن 1386.
شیرازی، علی، 'بیگانهای به نام برشت' ننه دلاور، خبرگزاری آفتاب، جمعه 26 بهمن 86.
صادقی، غزاله، ننه دلاور و کلاوس پیمان، دنیای اقتصاد، شماره 1458 به تاریخ 24/11/86، صفحه 32 (نگاه سوم ).
عظیمی، احمد، چهره های جهانی 35 سال تئاتر فجر، ایران تئاتر، یکشنبه ۲۶ دی ۱۳۹۵.
ایرج زهری، پرواز از قرون وسطا به امروز، صحنه، شماره 51.
کامگاری ناصح، حق با تماشاگر ایرانی بود، روزنامه شرق > شماره 2512 14/11/94 > صفحه 14 (هنر).
میرشاه ولد، مینو، برلینر آنسامبل در پاریس، ایران تئاتر، شنبه ۲۱ آذر ۱۳۸۸ .
ننه دلاور و فرزندانش، گزارش دویچه ووله، پنجشنبه بیست و پنجم بهمن ۱۳۸۶.