سرویس تئاتر هنرآنلاین: فرخ قاسم نویسنده، بازیگر و کارگردان تاجیک با آنکه ایران زمین را قبله خود میدانست، هنگامی که به تهران آمد و در جشنواره تئاتر فجر شرکت کرد، نمیدانست که ضمن تاثیرپذیری با یادآوری تئاتر ملی، تاثیر پابرجایی را به تئاتر ایران القا میکند.
این کارگردان تاجیکستانی و به عبارت بهتر هنرمند تربیت شده اتحاد جماهیر شوروی بود که اسم و رسمی داشت و زمانی که به تهران آمد و کارش را اجرا کرد، خیلیها هنوز هم حیران آن حضور و تاثیرند. قاسم، عنوان رسمی "هنرپیشه مردمی تاجیکستان" را از سوی دولت این کشور دریافت کرده بود. در سال ۲۰۰۴ در هلند، بنیاد شاهزاده کلائوس به خاطر "نوآوریهای او" و "دید شاعرانهاش به تئاتر" یکی از ده جایزه سال ۲۰۰۴ را به او اختصاص داد.
یوسف گمگشته بازآید
فرخ قاسم در دهه 70 به جشنواره تئاتر فجر آمد و این آمدنش بسیاری را مشتاق کرد که مثل او تئاتر کار کنند، بیآنکه بدانند منابع و جهت اصلی این حرکت در خود ایران هست و او در دل ممنوعیتهای اتحاد جماهیر شوروی از ابراز هویتهای فردی و ملی منع شده و اکنون خود پاره پارهاش را در ایران –خراسان- بزرگ میجُست.
زمانی او به ایران آمد که علی منتظری، مدیر وقت مرکز هنرهای نمایشی، طرح ورود مجدد استادان و کارگردانان پیشکسوت تئاتر را پیش روی داشت و هنرمندانی چون حمید سمندریان، پری صابری و علی رفیعی پیرو این طرح امکان فعالیت دوباره یافتند؛ هر چند هنوز بهرام بیضایی به این قضیه ورود پیدا نکرده بود، بنابراین ورود یکی شبیه به او در صحنه پایتخت ایران میتوانست یادآور چنین امکان فراموش شدهای باشد که تئاتر ایرانی هم مدل و الگویی برای شدن و بودن در صحنه تئاتر است.
حضور در قبلهگاه
فرخ قاسم در زمان حضورش در ایران در سال 70 با انتشار یادداشتی ضمن اشاره به قلبهگاهش ایران زمین و برخورداری از فرهنگ ناب و اصیل این سرزمین نوشت: گروه تئاتر اهارون تاجیکستان با نمایشنامهای به نام "یوسف گمگشته باز آید به کنعان" به سوی برادران خود آمدهاند؛ یوسف، تمثیل همه ارزشهای گرانقدر انسانی است که در حلقه برادران غافل و جاهل که نیازشان از این جهان جز آز نیست گرفتار آمده است، اما کوشش میکند که به آنان درس عشق و یگانگی بیاموزد، کوششی که اکنون هر یک از ما همچون "یوسفی" گرفتار آمده در فشار فرهنگهای دیگر به ناچار باید به آن نظر داشته باشیم تا به "کنعان" یگانگی فرود آییم.
آغازگر
قاسم آغازگر یک راه بود و در مسیر خلاقهاش میخواست آموزههایش از تئاتر روسی را به کنار بگذارد و تئاتر تاجیکیاش را آشکار کند که ریشه در سنتها، آیینها و ادبیات شعری و منظوم ایران زمین داشت و حالا دلش میخواست گمگشتهاش را آشکار کند و اصالت وجودیاش را فریاد کند. چنین هم شد چون او در ناخودآگاهش هنر را جست و جو میکرد و باید که تئاتر ملیاش را بنیانگذاری میکرد که ریشههای غنی و مشترکی با تئاتر ایران دارد و درست همان مسیری بود که عبدالحسین نوشین و بعدها عباس جوانمرد، علی نصیریان، بهرام بیضایی و... در ایران تعریف و در صحنه متجلیاش ساختند. اما کارگردان تاجیک هم برای رسیدن به این پویایی و تاثیر مسیر دشواری را پیش روی داشته است چون هیچ طرح و نقشهای پیش رویش نبوده و در آن روزگار تئاتر هم همانند ارزاق همگانی به شکل اجباری و کوپنی در تاجیکستان عرضه میشده و مردم و دانشآموزان که یکی هم خودش بوده، از سر ناچاری باید بلیت میخریده و به تئاتر میرفتهاند چون خواست حزب کمونیست و اراده سران شوروی را برآورده سازند اما او اهل دل و خراسان بزرگ بوده و باید نسبتهای حقیقیاش را آشکار میکرده و چه جایی بهتر از تئاتر که میتواند آیینه تمام نمای وجود آدمی باشد.
فرخ قاسم در پایان دهه ۱۹۸۰ و حوالی پایان عمر شوروی بود که نمایشنامه "خانهسوزان" را با محتوایی بهکلی متفاوت و هشداری صریح به سردمداران وقت روی صحنه تئاتر جوانان شهر دوشنبه برد. این بار آموزگاران گیشه باز نکردند و از بلیتهای اجباری خبری نبود. اما صدها داوطلب تماشای "خانهسوزان" پشت در تئاتر صف بسته بودند و پس از تماشای نمایش، با شگفتی از هنر و جسارت کارگردان آن تالار را ترک میکردند. "خانهسوزان" پیام آیندهنگرانه فرخ قاسم، کارگردان و هنرپیشه این تئاتر بود که وقوع آتشسوزی یا هرج و مرجی فراگیر را پیشگویی میکرد و با بانگ "از خواب گران خیز!" به سر میرسید. "از خواب گران خیز!" چنان در دل و ذهن جوانان نشسته بود که در اعتراضات چند سال بعد، به شعار اصلی میدانها و راهپیماییها تبدیل شد.
اما مقامات وقت که رو به مسکو بودند، اجازه برخاستن از خواب گران را هم نداشتند و تنش سیاسی و اجتماعی در فضای کشور محسوستر از پیش بود. این بار فرخ قاسم پیام برّندهتر و سهمگینتری را ابلاغ کرد و با بصیرتی فوقالعاده امکان درگیریهای داخلی را پیشگویی کرد.
"یوسف گمگشته..." فرخ قاسم که در سال ۱۹۹۰ با تئاتر تازه بنیاد "اهارون"اش آن را روی صحنه برد، ضمن ایجاد انقلابی فراگیر در هنر تئاتر تاجیکستان، احتمال وقوع انقلابی زلزلهآسا در فضای سیاسی و اجتماعی کشور را مطرح میکرد و احتمال این را که شاید یوسفان دیگری قربانی کینهورزی برادرانشان واقع شوند و در چاه بیفتند. "یوسف گمگشته باز آید به کنعان" که با آغاز جنبشهای ملی و طرح پرسشهایی از هویت ملی تاجیکان مصادف شد، هزاران بیننده را به خود جلب کرد. تفسیر نموداری "بشنو از نی..." روی صحنه رفت و از "وصل دوباره با اصل خویش" حکایت کرد. رویکرد تازه فرخ قاسم به هنر تئاتر و آب و رنگ ملی تئاتر اهارون موضوع داغ محافل فرهنگی آن روزگار بود.
یوسف گمگشته منظوم بود، مرکب از ابیات مولوی و حافظ و عطار و جامی. به هیچ نمایشنامهای نمیمانست؛ نه کلامش، نه مرامش، نه پیامش. از بازگشت به خود میگفت. حرکات دورانی و سماعگونه بازیگرانش روی صحنهای ساده که چیزی به جز یک دانه چرخ بزرگ و یک ریسمان دراز و یک چوبه دار بلند نداشت، همراه با چکامههای کلاسیک که بیشترشان تا چند سال پیش از آن ممنوع بودند، منتقدان رسمی را در حیرت نشانده بود. آنها یا پیام نمایشنامه را درنیافتند و یا شاید چون پیام آن را دریافته بودند، قلم به نقد کوبنده نمایشنامه راندند و آن را ناکام خواندند.
اما تالار نمایش "یوسف گمگشته" هرگز خلوت نبود. "یوسف" غوغا بپا کرد و به اندازهای کامگار شد که همان منتقدان مجبور شدند آغاز مرحلهای تازه در هنر تئاتر تاجیک را اذعان کنند. "یوسف گمگشته" عرفان را بازآفرید، تئاتر را با مردم آشتی داد و تولد مکتب هنری فرخ قاسم را رقم زد. پیروان این مکتب اکنون در همه کشورهای آسیای میانه یافت میشوند. نمایشنامه "یوسف گمگشته..." برای فرخ قاسم در همان سال ١٩٩٠ جایزه رودکی تاجیکستان را به ارمغان آورد.
بدینگونه، "اهارون"، نخستین تئاتر مردمی تاجیکستان در دوران شوروی، به قلب مردم راه یافت اما دو سال پس از نمایش "یوسف گمگشته"، تاجیکستان در حریق جنگ خانگی سوخت که در تاجیکستان به آن "جنگ برادرکش" میگفتند.
زندگی
فرخ قاسم (۱۹۴۸–۲۰۱۰) کسی است که نوآوری را در تئاتر تاجیکستان به ارمغان آورد. او اجراهایی را بر اساس آثار مولانا، زرتشت، متون قرآنی و عارفان صوفی روی صحنه برده است.
پدر و مادر فرخ قاسم، محمدجان قاسموف و مشرقه قاسموا از هنرپیشههای تئاتر تاجیکستان بودند. به گفته دوستان خانوادگی، او راه رفتن را در صحن تئاتر آموخت. با این که هم پدر و هم مادر او از هنرپیشگان سرشناس تاجیکستان و حتی اتحاد شوروی بودند، برای فرزندشان زندگی آسودهتری را میخواستند و با تمایل او برای تحصیل در دانشگاه هنرهای زیبا مخالفت کردند.
فرخ وارد رشته فیزیک دانشگاه دولتی تاجیکستان شد و برای یک سال با کامگاری در آنجا تحصیل کرد. اما شور و اشتیاقش به تئاتر، او را رها نمیکرد. در نتیجه بطور پنهانی وارد رشته بازیگری دانشگاه هنرهای زیبای دوشنبه شد و پدرش را در برابر امر انجام شده قرار داد. "محمدجان قاسمف" دیگر چارهای نداشت جز این که به انتخاب پسرش تن در دهد.
پس از ختم دانشگاه در سال ١٩٦٩ فرخ قاسم کار را در تئاتر لاهوتی دوشنبه آغاز کرد و در نمایشنامههای متعددی نقش آفرید. در دوره بازیگری، معروفترین نقشهای او نقش مبارک خان در نمایشنامه "فریاد عشق" اثر غنی عبدالله، عبدالسلام در "علامه ادهم" از ساتم اولغزاده و نقش لنین در "با امضای لنین" اثر عبدالسلام عطابایف بود. از هنر او تقدیر میشد، اما خود فرخ احساس رضایت نمیکرد. او تلاش میکرد در هنر تئاتر تاجیکستان نقش بارزتری داشته باشد و میپنداشت که تنها از راه تهیه نمایشنامهها میتوان به این هدف دست یافت اما فعالیت تئاتر لاهوتی - به مانند دیگر نهادهای شوروی پیشین - مبتنی بر اصل سختگیرانهای بود که کسی را در زمینهای بیرون از تخصصش به کار نمیگماشت.
با توجه به این که تخصص رسمی فرخ قاسم "بازیگری" بود، به او اجازه تهیه نمایشنامهها داده نشد. اما هنر والای فرخ مدیریت تئاتر را متقاعد کرد که او از پس تهیه نمایشنامهها هم بر خواهد آمد. بدینگونه فرخ قاسم نخستین نمایشنامههایش را با نامهای "عشق من – الکترا" و "توده ریاکاران" تهیه و اجرا کرد. سالها پس از آن همین تئاتر معروف تاجیکستان از فرخ قاسم خواست که لطفی کند و تهیه چند نمایشنامه لاهوتی را به دوش بگیرد.
او در سال ۹۰ در دوران جنگهای داخلی تاجیکستان و فروپاشی شوروی، تئاتر "اهارون" را تاسیس کرد. "یوسف گمگشته"، "اسفندیار"، "دجال"، "شاه فریدون" و "شیخ صنعان" مهمترین نمایشنامههایی بود که این تئاتر روی صحنه برد.
این نمایشها که نمونههای تئاتر ملی تاجیک شناخته میشود، تئاتر تاجیکستان را دگرگون ساخت. شماری از این نمایشها در اروپا نیز اجرا شده است.
فرخ قاسم در بهمن 88 پس از 11 سال تحمل درد و بیماری ناشی از سکته مغزی فوت کرد و پیکرش در گورستان لوچاب در شمال شهر دوشنبه در کنار دیگر چهرههای برجسته فرهنگ تاجیک به خاک سپرده شد.
تئاتر ملی و گروه آهارون
عبدالمؤمن شریفی بازیگر و مدرس تئاتر تاجیکستان درباره شکلگیری گروه تئاتر آهارون میگوید: تا این که ”فرخ قاسم” که استاد من در دانشکده هم بود در سال ۱۹۹۰ گروه تئاتر” آهارون” (زمین خدایان) یا به زرتشتی آخارون را بنیان نهاد و ما جمع زیادی از بازیگران و هنرمندان جوان تئاتر برای کار با آن گروه، به او پیوستیم و من از فرغان تپه به دوشنبه برگشتم. فرخ قاسم با نمایش “یوسف گمگشته باز آید به کعنان” کار خود را آغاز کرد، نویسنده و کارگردان این نمایش خود فرخ قاسم بود و من در این نمایش ایفای نقش کردم. او اولین کسی بود که در هنر نمایش در تاجیکستان ما را با فرهنگ ملی و بومی آشنا کرد و تئاتر ملی ما را پایهگذاری کرد.
از نظر شریفی؛ تئاتر تاجیک همان تئاتر روس است، پیشتر آنها هنر تئاتر نداشتند. یک عده از جوانان تاجیک را در ابتدای حکومت کمونیستی بردند به مسکو که تحصیل تئاتر بکنند مثل هاشم گدا، آنها پایهگذار تئاتر در این کشور هستند در همان مکتب روسی.
در این باره نظام نورجانف نویسنده تاریخ فرهنگ و هنر نمایش تاجیک مینویسد: کارگردانهای ما همان کارهای ارایه شده دانشگاهی را در این جا اجرا میکردند. تنها کسی که این قالب را شکست فرخ قاسم بود که به تناسب فرهنگ بومی ما تئاتر ملی را ایجاد کرد. تا این که فضای سیاسی در دهه هشتاد یک مقدار باز شد و فرخ قاسم که تحصیل کرده شهر دوشنبه بود، از آن موقعیت استفاده کرد و به ایران رفت و با نمایش و نمایشنامهنویسی آن جا آشنا شد و با خود کتابهای زیادی از نمایشنامه تا چیزهای دیگر آورد و پس از آن با همین تاثیرگیری تئاتر ملی را به وجود آورد.
بنابر نظر کارشناسان تئاتر تاجیکستان، به هر حال فرخ قاسم بیشتر روی موضوعهایی کار میکند که از ادبیات کلاسیک تاجیک گرفته شدهاند. از آثار مولانا، عطا، جامی، حافظ و فردوسی اثرهایی را خلق کرده است. اما نکته اینجاست که آثارش متاسفانه میان عدهای به حیث درامنویسی شناخته نمیشود. عدهای میگویند فرخ قاسم چند اثری نوشت و روی صحنه آورد، موضوع و محتوای آثارش خاص کار خودش است. یک قصه را در میان گذاشته پارهای غزلها را از متون ادب فارسی دنبال هم چیده از آنها اثر صحنهای میسازد، این اثرها درامنویسی نیست. اما اگر ما امروز دعوای درامنویس بودن داریم اثری نوشتهایم و در همان اثر بحث بر سر آن در میگیرد که مرغ همسایه چند دانه تخم کرد و برای آن دیالوگهای زیاد را پشت هم چیده یک اثری از 40-50 صفحه آماده کنیم و دعوا کنیم این درامنویسی است وای بر حال ما! فرخ قاسم گناهی نکرده است که او را به حیث درامنویس محکوم کنیم. اروپاییها در مواد بدیعی که دارند از متون 1000 ساله خوب استفاده میبرند، به همین دلیل، ما آنها را میشناسیم. بنابراین مادامی که خود تاجیکها فعال نباشند، این گنجینه گرانبهای ادبیات و فرهنگ به فراموشی سپرده میشود. این که کارهایی مثل “فریاد عشق”، “رستم و سهراب” غنی عبدالله، “خسرو و شیرین” و غیره آماده شدهاند مگر کافی است؟ شاید عدهای اثرهای فرخ قاسم مثل “یوسف گمگشته”، “اسفندیار”، “دجال”، “شیخ صنعان”، “فریدون”، “قصه عشق” را درام نمیدانند، اما فرخ قاسم امروز به حیث یک کارگردان و درامنویس قوی که سبک و اصول خودش را دارد باید برای آیندگان باعث عبرت باشد. این آثار در مسکو، تهران، تاشکند و دیگر شهرهای دنیا به نمایش گذارده شدهاند و با استقبال زیاد مردم روبهرو شدهاند.
کلش، منتقد، درامشناس روس بعد از تماشای “یوسف گمگشته” گفته بود: این اثر در ردیف آثار شکسپیر قرار دارد. اعطای جایزه پرنس کلاوس به فرخ قاسم تاییدی جهانی بر هنر ملی او در تئاتر تاجیک است.
ما ایرانی هستیم
فرخ قاسماف، نویسنده و کارگردان تاجیک که سال 81 در اهواز با نمایشهای "یوسف گمگشته" و "شاه فریدون" در جشنواره ایران زمین به صحنه رفت، ضمن اشاره به این مطلب که وقتی برای اولین بار وارد ایران شدیم، احساس کردیم به وطنمان آمدهایم، گفت: وقتی من در ایران میشنوم که میگویند گروههای تئاتری از خارج آمدهاند، متاسف میشوم. تاجیکستان، خارج نیست؛ تاجیکستان جزو ایران است. این نویسنده و کارگردان 67 ساله به گفته خودش سعی میکند در نمایشنامههایش همین معنی را منعکس کند و بپرورد. او گفت: میخواهیم در تاجیکستان این فکر را گسترش دهیم و بیش از دیگران مردم تاجیک به این موضوع واقف باشند؛ چراکه فرهنگ تاجیک و ایرانی از منظر تاریخی، یکی هستند. قاسم اف در خصوص حس خود از ایران، اضافه کرد: ما فرزندان رودکی و تشنگان "آب جوی مولیان" هستیم.
دامنه تاثیر
فرخ قاسم حالا که نزدیک به نه سال است، از میان ما رفته اما همچنان دامنه تاثیراتش در تاجیکستان و حتی در ایران باقی است.
یکی از نمونههای درخشان اجرای نمایش "دیوانگی، سال 93" به کارگردانی برزو عبدالرزاق است که حتی به دلیل داشتن سویههای تند و انتقادی برای چند روز توقیف و دوباره رفع توقیف شد. نمایشنامه "دیوانگی. سال ۹۳" طلسم سکوت دیرینه محافل هنری کشور را شکست و به شیوه نمایشنامه "یوسف گمگشته بازآید به کنعان"، ساخته فرخ قاسم در اوایل دهه ۱۹۹۰ میلادی، نفس تازهای در رگهای فرسوده تئاتر دمید و حرف تازهای را از صحنه فریاد زد. برزو عبدالررزاق، سازنده "دیوانگی" معتقد است که وظیفه یک روشنفکر تولید و پخش اندیشههای نوین است، اما "متاسفانه، امروزه جامعه روشنفکر تاجیکستان این تکلیف خود را فراموش کرده است."
نمایشنامه با این جمله به پایان میرسد، که "حتی اگر تعدادتان اندک است، بگویید که بسیاریم و آن وقت حرف آخر با شما خواهد بود."
یکی از نمونههای تاثیر گرفته که در دهمین دوره جشنواره تئاتر رضوی در سال 94 رخ داد، همانا اجرای نمایش "نیم مُرده" کار علی عابدی بود. علی عابدی این نمایش را با همکاری بازیگران تاجیک روی صحنه برد. نمایشی که به اعتقاد بسیاری از صاحب نظران، در کنار افتتاح تالار شمس بجنورد، برگ برنده این دوره محسوب میشد. اینان واقع از همان سال حضور فرخ قاسم به چنین پیوست و کار مشترکی دلبسته شدهاند.
چنانچه قربان صابر بازیگر نمایش "نیم مُرده" که از بازیگران گروه آهارون هست، میگوید: نمایش "یوسف گمگشته" که کار شادروان فرخ قاسم بود و در چند دوره جشنواره تئاتر فجر به ایران آورده بودیم، با نمایش "اسفندیار" هم اینجا بودیم و بعد دیرتر در فجر بیست و هفتم با "رستم و سهراب" در کارگردانی سلطان عثماناف شرکت کردیم و من جایزه بهترین نقش مردانه را داشتم. همه این کارها را علی عابدی دیده بود و میشناخت.
و علی عابدی نیز میافزاید: وقتی پیشنهاد شد که با تاجیکستان کار کنم به جهت اینکه با این گروه آشنا بودم سراغ آنها رفتم. بیست سال قبل نمایش "یوسف گمگشته" را از گروه آقای قربان صابر دیده بودم که کارگردانی آن بر عهده فرخ قاسم بود و شش ماه در تهران اجرا شد. تاثیرگذاری آن نمایش که در دوران دانشجوییام دیده بودم موجب شد تا از طریق فضای مجازی به جستجوی این گروه در تاجیکستان بپردازم.
جمع بندی
فرخ قاسم به اعتقاد بسیاری در تاجیکستان، نابغهای تمام عیار در هنر تئاتر بود. برزو عبدالرزاق، کارگردان سرشناس تئاتر درباره او میگوید که همراه با مرگ فرخ قاسم؛ "جستجوی شیوههای تازه بیان هنری هم از کشور رخت بربست."
به باور نور تبرف، درامنویس و منتقد تئاتر، فرخ در پیشه خود در تاجیکستان سدههای ۲۰ و ۲۱ همتا ندارد. و شاعر گلرخسار صفی، میگوید: شعر پارسی را که در تاجیکستان به زانو نشسته بود، فرخ قاسم دوباره بر کرسی نشاند و میان تودهها برد. بیگمان، نام و یاد فرخ قاسم برای سالهای سال ماندگار خواهد بود.
به هر تقدیر این کارگردان به ایران هم آمده و تاثیرات خود را بر جای گذاشته و رفته است و چه بهتر از این که او هم با حضور در جشنواره تئاتر فجر یا جشنواره ایران زمین خودی نشان داده و ما را هم متوجه خودمان کرده است و حالا ما متوجه این حضور متکثر هستیم که به شکلهای گوناگون در میان اهالی نوجو و جوان نیز قابل دیدن هست و همه به نوعی میخواهند در رواج این تئاتر ملی خودی نشان دهند.
منابع:
آرام، امید، در جستجوی پیوندهای گمشده، سایت جدید آنلاین، 26 تیر 86.
رجبیان، داریوش، فرخ قاسم، پیشگام و آینده نگر، جدید آنلاین، 20 بهمن 88.
رجبیان، داریوش، "دیوانگی" در دوشنبه، جدید آنلاین، 14 اردیبهشت 88.
صدیقی، علی، گفت وگو با عبدالمؤمن شریفی بازیگر و مدرس تئاتر تاجیکستان، شهروند، 3 آگوست 2017 .
فرخ قاسم؛ درامنویس صاحب سبک تاجکستان، ایسنا، 13 آذر 83.
فرخ قاسم اف کارگردان تاجیک: ما ایرانی هستیم، روزنامه جام جم، شنبه 04 آبان 84.
فرخ قاسم، تئاتر: پیام فرخ قاسم به خوانندگان کلک، بهمن و اسفند 1370 - شماره 23 و 24 (1 صفحه - از 230 تا 230).
یزدان دوست، علی، گفتگوی شبستان با بازیگر بین المللی تاجیکستان؛ بخش اول، سوم شهریور 94.
یزدان دوست، علی، گفتگو شبستان با کارگردان نمایش "نیم مرده" در جشنواره رضوی، 29 مرداد 94.