سرویس تئاتر هنرآنلاین: این روزها نمایش "شاباش خوان" به کارگردانی غلامرضا عربی، توسط گروه تئاتر "باران"، متشکل از دوازده بازیگر نابینا، در تماشاخانه استاد انتظامی خانه هنرمندان ایران روی صحنه میرود. در همین ارتباط گفتوگویی داشتهایم با کارگردان این نمایش که بر اساس متنی از محمد چرمشیر اجرا میشود؛ عربی از نحوه شکلگیری گروه تئاتر "باران"، مشکلاتی که پشت سر گذاشتهاند و پیش رو دارند، مسائل فنی این نمایش، پذیرفته نشدن "شاباش خوان" در جشنواره فجر و.. میگوید. به گفته او، "شاباش خوان" به تماشاگرانش امید میدهد و این رسالت هنر است.
گروه تئاتر "باران" کار خود را چگونه آغاز کرد و تاکنون چه مسیری را پیموده است؟
گروه تئاتر "باران" کار خود را اواخر سال 92 در کانون نابینایان فرهنگسرای بهمن آغاز کرد؛ اعضای گروه ما بازیگر حرفهای تئاتر نبودند و اساسا از بازیگری سررشتهای نداشتند. در شرایطی کار خود را شروع کردیم که تعدادی از بچهها حتی قادر به صحبت کردن نبودند و برخی توانایی راه رفتن نداشتند. حدود 15 ماه در فرهنگسرای بهمن تمرین کردیم؛ در این مسیر، از نمایشنامه "فصل بهار نارنج" نسخه صوتی تهیه کردیم و در اختیار بچههای گروه قرار دادیم و آنها نمایشنامه را گوش دادند و به حافظه سپردند. در ادامه کارِ نمایشنامهخوانی انجام شد و بهتدریج حرکت روی صحنه را آغاز کردیم؛ در نهایت آن نمایشنامه را به اجرا رساندیم و در مجموعه تئاتر شهر، اداره تئاتر، جشنواره تئاتر شهر و جشنواره فجر روی صحنه بردیم. پس از آن، کار روی نمایش "شاباش خوان" را شروع کردیم و به مدت 11 ماه تمرینات آن در اداره تئاتر انجام شد. اولین اجرای این نمایش در محل اداره تئاتر بود و در حال حاضر آن را در خانه هنرمندان ایران اجرا میکنیم. کار و پروژه پنجساله ما تا امروز یک کار پژوهشی بوده است و بدعتهایی در تئاتر گذاشتهایم که تا پیش از این وجود نداشته است. اگر کسی بخواهد چنین کاری انجام دهد، حالا میتواند با مشورت ما زمان کارش را از یکسال به 6 ماه تقلیل دهد. کار سختی انجام دادیم و در این راه هزینههای بسیار زیادی متحمل شدیم؛ بدون اینکه مورد حمایت ارگان یا سازمانی قرار بگیریم، جز اینکه برای انجام تمرینات محل اداره تئاتر را در اختیار داشتیم.
انتخاب نمایشنامهها بر چه اساسی بوده و آیا تغییری در متن اصلی اتفاق افتاده است؟
انتخاب نمایشنامه بسیار مهم است، اما نمایشنامهای برای بچههای نابینا نوشته نمیشود. ما به تناسب نیاز گروه، نمایشنامه "شاباش خوان" را انتخاب کردیم و فضاسازی آنرا خودمان انجام دادهایم. هیچ تغییری در نمایشنامه اتفاق نیفتاده است و کلمهای از نمایشنامه استاد چرمشیر کم یا زیاد نشده است. "شاباش خوان" نمایشنامهای معناگرا، تغزلی و پر از امید است. این نمایشنامه حتی یک خط توضیح صحنه ندارد و صرفا مبتنی بر دیالوگ است. در واقع نویسنده دست کارگردان را در فضاسازی کاملا باز گذاشته است که با آن هر کاری میتوان کرد. ما تلاش کردیم بهترین اتفاق را رقم بزنیم؛ هم یک تئاتر اجرا کنیم و هم تماشاگر را از ابتدای نمایش درگیر چشمان بازیگران نکنیم. در غیر اینصورت، ممکن است تماشاگر از یکسو با حس ترحم نمایش را تماشا کند و از سوی دیگر آنقدر در مساله بینایی غرق شود که دیگر به مفهوم نمایش توجه نکند. بنابراین از ماسک استفاده کردهایم و تنها در نقطه عطف نمایش است که ماسکها را برمیداریم تا تماشاگر بداند آنچه تماشا کرده چندین برابر آنچه حس کرده، کار دشواری بوده است. ما به مرور زمان و با مرارت به این شیوه رسیدیم. نمایشنامه ما فضای رئال ندارد و این به ما کمک میکند. در نمایشنامه رئال از بازیگرتان رفتار رئال میخواهید. اما از بازیگر نابینا نمیتوان چنین انتظاری داشت. مگر اینکه فضایی مانند خانه هنرمندان ایران در اختیار شما باشد و بتوانید برای چند سال متوالی در آن مکان تمرین کنید تا بازیگر بتواند مثل یک بازیگر دارای بینایی تمام گوشه و زوایای محیط اطرافش را بشناسد. این کار نیاز به ممارست و زمان طولانی دارد. بنابراین در شرایط فعلی، فضای سوررئال باب میل ما بود. البته نمایش "فصل بهار نارنج" به مساله نابینایان مرتبط بود؛ در انتهای آن نمایش بازیگر شخصیت اصلی بینایی خود را از دست میداد و در واقع شاهد یک سایکودرام و دراماتراپی بودیم. آن یک نمایش روز بود اما ما آنرا به فضای سوررئال سوق دادیم. اگر این کار را نمیکردیم، باورپذیری تماشاگر پایین میآمد. در تئاتر نمیتوانیم صرفا به خودمان فکر کنیم، بلکه باید فضایی ایجاد کنیم که در نهایت منتج به باورپذیری تماشاگر شود.
طراحی صحنه این نمایش چه ویژگیهایی داشته است؟
طراحی صحنه "شاباش خوان" کاملا خاص این بچهها است. طراحی صحنه تئاتر از روی خلاقیت، با توجه به نیاز نمایشنامه و فضاسازی نمایش صورت میگیرد؛ ما علاوه بر این موارد باید به این هم فکر کنیم که بازیگران ما توانایی دیدن ندارند. در این شرایط راههای زیادی برای انتخاب نداریم، اما بهرغم تمام محدودیتها 12 بازیگر روی صحنه داریم که همه حرکت میکنند و در برخی صحنهها چند نفر همزمان در حال حرکتاند، بدون اینکه برخورد یا اشتباهی داشته باشند. اجرای ما کاملا از روی نظم و علم هندسه است و سانتیمتر به سانتیمتر همه چیز را محاسبه کردهایم. با تغییر بافت در سطح کف صحنه و بکارگیری حس لامسه و کمک گرفتن از اصوات توانستیم مساله نابینا بودن بازیگران را روی صحنه حل کنیم.
آیا تمهیدات بازیگری خاصی هم در نظر گرفته شده است؟
اساسیترین ابزار یک بازیگر چشمان اوست، پیش از بدنش و پیش از صدایش و پیش از تخیلش. چشمان بازیگر است که تماشاگر را روی جای خود مینشاند. بازیگر میتواند صدای خوب یا خلاقیت نداشته باشد اما به جایگاه بازیگری دست پیدا کند. 80 درصد بازی را چشمان بازیگر شکل میدهد، او به چشمان تماشاگر خیره میشود و از این طریق است که حس را منتقل میکند، نه از طریق دیالوگ و لحن. اما آیا بازیگران ما ناتوان محسوب میشوند؟ خیر. همانطور که خود ما نمیتوانیم مثل یک وزنهبردار وزنه بزنیم یا مثل یک دونده بدویم و در حقیقت محدوده توانایی ما جای دیگری تعریف میشود. پس نابینایی دلیل بر ناتوانی نیست. بازیگر ما از توانایی دیدن با چشم برخوردار نیست اما این دلیل نمیشود که در بازیگری ناتوان باشد. شیوه بازیگری او در بخش دیگری تعریف میشود که ما سراغ آن بخش رفتیم. دنیای تئاتر، دنیایی است که در آن تمام رویاهای کودکی تا بزرگسالی را در آن دستیافتنی میبینید. ما به این فکر کردیم که چه چیزی را میتوانیم جایگزین بینایی کنیم؟ گزینههای متفاوتی وجود داشت که از همه آنها بهره گرفتیم. ما در نمایش از تصاویر استفاده کردیم و تلاش کردیم تصاویری به تماشاگر بدهیم که هر کدام از آنها مثل یک تابلو نقاشی باشد. تماشاگر نیاز به یک جایگزین دارد تا مساله بینایی را حل کند. ما از موسیقی استفاده کردیم تا ریتم نمایش را برای تماشاگر تعریف کند. بازیگران با ماسکی که به صورت خود میزنند از حالت رئال خارج میشوند و تماشاگر با بازیگر رئال مواجه نیست. تماشاگر نمیتواند بگوید چرا شخصیت "ستاره" لنگ میزند؟ تماشاگر نمیتواند بگوید که بازی او اشتباه است چون اساسا در فضای رئال بازی نمیکند. ما میتوانیم ستارهای داشته باشیم که رفتار متفاوتی داشته باشد. الزامی وجود ندارد که یک ستاره آنگونه که ما تصور میکنیم راه برود. میتوانیم یک پرنده خاص داشته باشیم. بازیگر شخصیت "ستاره" لنگ میزند چون در زندگی طبیعی خود نیز لنگ میزند. ما خصوصیات درونی و بدنی تک تک بچهها را وارد شخصیت نمایشی آنها کردیم. در عوض اینکه نقش را درون بازیگر ببریم تا آنرا بازی کند، خودِ واقعی بازیگر را آوردیم و در درون نقش جای دادیم. تماشاگر ما دارد یک تئاتر معمولی میبیند تا زمانی که بازیگران ماسک خود را برمیدارند. در آن لحظه، ارزشگذاری هنری ذهنی تماشاگر تغییر میکند. چون پیش از آن فکر میکرد یک بازیگر معمولی دارد این نقشها را بازی میکند. تماشاگر منقلب از سالن خارج میشود و تاثیر ما روی تماشاگر قابل کتمان نیست. تمام اینها در حالی است که با محدودیتهای زیادی هم مواجه هستیم؛ باید به مخاطب، صحنه، کیفیت اجرا و به بازیگری که از توانایی دیدن با چشم برخوردار نیست نیز فکر کنیم.
در دوره پیش جشنواره فجر حضور داشتید. چه شد که در این دوره کار گروه پذیرفته نشد؟
من از دلیل پذیرفته نشدن "شاباش خوان" در جشنواره فجر خبر ندارم. اگر ارزش فنی کار گروه ما را درک میکردند رد نمیشدیم. رئیس مرکز هنرهای نمایشی این نمایش را ستایشانگیز دانست و تمام هنرمندان و اساتیدی، مانند دکتر خاکی، که نمایش را دیدند چنین نظری داشتند. این نظرات ما را متقاعد میکند که مسیری درست در پیش گرفتهایم و این نظرات است که عیار کار ما را مشخص میکند. پذیرفته نشدن "شاباش خوان" در جشنواره تئاتر فجر، یک نقطه سیاه است. به مخیله ما خطور نمیکرد که با اینهمه تلاش و کار تحقیقی از جشنواره باز بمانیم. ما میتوانستیم در جشنواره فجر حضور داشته باشیم و تجربیات این کار را منتقل کنیم و حتی با کمپانیهای خارجی تماس برقرار کنیم و با "شاباش خوان" در فستیوالهای مختلف دنیا حضور پیدا کنیم. به نظرم در حق این نمایش کملطفی شد. "شاباش خوان" قابلیتهای خاصی داشت که میتوانست در جشنواره فجر معرفی شود، اما این اتفاق نیفتاد. برای داوری چنین کاری باید ببینید که ما کجا بودهایم و به کجا رسیدهایم و چه مسیر دشواری را طی کردهایم. باید ببیند دادههای ما چه بوده و چه نتیجهای از آن گرفتهایم. شرایط بازیگران ما شرایط متفاوتی است. اگر دادههای کار را ندانیم میتوانیم ایرادات زیادی از "شاباش خوان" بگیریم. ولی اگر بدانیم برخی بازیگران ما تا همین یک سال پیش حتی جملهای با کسی صحبت نمیکردند، به فن بیان او ایراد نمیگیریم. اگر بدانیم بعضی بازیگران تا چندی پیش راه نمیرفتند، از نحوه ایستادن آنها روی صحنه انتقاد نمیکنیم. هیچکس نمیتواند نمایش ما را با یک گروه حرفهای مقایسه کند. چون محدوده توانایی ما متفاوت است. ما باید با خودمان مقایسه شویم؛ داوران باید از خود بپرسند چه انتظاری از یک فرد نابینا در اجرای تئاتر دارند و بعد نمایش ما را ببینند تا متوجه شوند فراتر از انتظار ظاهر شدهایم. پنج سال پیش بچههای ما دستان یکدیگر را گرفتند و پیش رفتند. بدون اینکه از کوچکترین تجهیزات و امکاناتی برخوردار باشیم. بازبینهای ارشاد را متقاعد کردیم که ما میتوانیم و آنها به ما اعتماد کردند و نتیجه اعتمادشان را گرفتند. مسیر ما با گروههای تئاتر دیگر متفاوت است و خودمان را با خودمان قیاس میکنیم. این کار امید ما را بیشتر میکند. ما میتوانیم "شاه لیر" را هم اجرا کنیم؛ اما با کیفیتی دیگر، با نوع نگاهی دیگر و فرمی دیگر و چه بسا "شاه لیر" ما زیباتر باشد. نمایش "شاباش خوان" تا پیش از این اجرای عمومی نداشته است چون نمایشنامه بسیار دشواری است، اما ما آنرا اجرا کردیم. ما داشتههای خود را وارد نمایشنامه کردیم، در عین اینکه باید تماشاگر را راضی نگه میداشتیم، از بازیگر مراقبت میکردیم که آسیب نبیند و.. . گروه ما 25 نفر عوامل دارد. برای هر کدام از بازیگران تقریبا یک نفر در کنار ما حضور دارد، چون بازیگرانمان نیاز به مراقبت ویژه دارند. رفت و آمد آنها در سطح شهر به هیچوجه آسان نیست. ما گروه آسیبپذیری داریم و اگر هر کدام از بازیگران آسیب ببینند، کل کار گروه تعطیل میشود چون امکان جایگزینی افراد را نداریم. جامعه نابینایان جامعه پرخطری است و این یکی از دادههاییست که در هنگام داوری کار باید در نظر گرفته شود. اگر تئاتر را برای تمام جامعه میدانیم، جامعه نابینایان نیز جزو جامعه است. با دانستن این مسائل است که میگوییم "شاباش خوان" میتوانست در جشنواره فجر حضور داشته باشد. ندیدن این دادهها و نپذیرفتن گروه در فجر را بیانصافی میدانم.
تاثیر تئاتر بر خودِ بازیگران و زندگی شخصی آنها چه بوده است؟
"شاباش خوان" یک دراماتراپی است و پیش از آنکه روی تماشاگرش تاثیر بگذارد، باید روی بازیگرش تاثیر میگذاشت. ما با بازیگرانی مواجهیم که آسیب اجتماعی دیدهاند؛ آنها در دورهای از زندگی خود دچار افسردگیهای بسیار عمیقی میشوند. ما در این نمایش بازیگرانی داریم که تا پیش از آن قادر به دیدن جهان اطراف خود بودند و در سالهای اخیر نابینا شدهاند. این افراد یک دوره سوگ را پشت سر میگذارند که میتواند دو تا پنج سال به طول بیانجامد. ما با اجرای تئاتر این دوره سوگ را کوتاه میکنیم. بعضی از بچهها دو سال از خانه خارج نشده بودند و برخی دیگر راه نمیرفتند، بعضی سخن نمیگفتند اما روی صحنه تئاتر آمدند و الان در پی اجراهای بعد هستند. این امید اول در درون بازیگر بهوجود آمده است که حالا میتواند آنرا با شرایط متعادل و خوبی به تماشاگر منتقل کند. البته تصور میکردیم هرچه جلوتر برویم میتوانیم از حمایت ارگانهای مختلف بهره ببریم و به کار وسعت ببخشیم. اما در واقعیت این اتفاق نیفتاد؛ برای نمونه، بهزیستی باید کانون تئاتر نابینایان را راهاندازی کند که میتواند زیرنظر مرکز هنرهای نمایشی فعالیت کند. اگر قرار است بچههای معلول وارد جامعه شوند، نباید آنها را خاص دید. باید کنار آنها نشست. نباید آنها را متفاوت دید. آنها به حضور در جامعه نیاز دارند، جامعهای که دست آنها را بگیرد.
چه انتظاری از نمایشهای خود دارید؟
آنچه ما علاقه داریم تماشاگر پس از دیدن نمایش با خود به همراه ببرد، امید است. همانطور که شخصیت اصلی داستان ما برای رسیدن به سعادت، از هر طیفی از جامعه اطرافش که اکثرا زنان هستند، کمک میگیرد. تئاتر باید به زندگی امید ببخشد. به شخصه مخالف تئاترهای ابزوردی هستم که با کیفیتهایی که امروزه میبینیم اجرا میشوند. درامنویسی سالهای اخیر ایران سیاه است. کار هنر سیاهنمایی نیست. سیاهی در دنیا وجود دارد ولی هنرمند باید راهگشا باشد و زیباییهای دنیا را نشان دهد. فلسفه هنر در زیبایی است وگرنه پلشتیها را همه ما بهطور طبیعی حس میکنیم. ما میدانیم زیر پوست این شهر چه میگذرد ولی اگر دقیقا همان را روی صحنه بیاوریم تماشاگر از جایی به بعد همراهی نمیکند. هنرمند باید جامعهاش را امیدوار کند و ما این کار را انجام میدهیم. ما از امید حرف میزنیم و چه از این بهتر؟ تئاتر باید به زندگی امید دهد و ما هم به خودمان و هم به تماشاگرمان امید میدهیم. حداقل کاری که میکنیم این است که با احساسی خوب تماشاگر خود را بدرقه میکنیم. امکان ندارد مخاطب ما با حال بد از سالن بیرون رود. ممکن است پس از دیدن نمایش اشک بریزد، اما اشک شوق از حالِ خوش. بازیگران ما خود در فشار و سختی شدید زندگی میکنند، اما از امید حرف میزنند. در این شرایط تماشاگر نیز مشکلاتش را فراموش میکند و با خود میگوید که میتوان با امید زندگی کرد. کار هنرمند این است و جهت کار هنری باید به سمت امید باشد. فلسفه هنر اینست که دست به دست یکدیگر دهیم و ما با توجه به شرایط و امکاناتمان، تلاش خود را کردهایم. "شاباش خوان" کاری علمی، تکنیکال و پر از امید است.