سرویس تئاتر هنرآنلاین: در پاییز و زمستان سال 97 هم انگار همای سعادت با رویا تیموریان یار بوده است که پس از سالها بازیگری حالا یکی از مقتدرترین بازیهایش را در نمایش "خانه برناردا آلبا" از شاهکارهای نمایشی فدریکو گارسیا لورکا با ترجمه احمد شاملو و کار علی رفیعی اجرا کند.
بازی رویا تیموریان در نقش برناردا آلبا موید یک بازی قابل تامل و چشمگیر است که شاید برای این بازیگر یک نقطه اوج باشد و انگار که این بازیگر دارد در آستانه استانداردهای جهانی ما را شگفتزده میکند.
به هر روی میدانیم که تئاتر ایران پیشینه زیادی در ورود به تئاتر غربی ندارد و همین خود عاملی است که نسبت به تئاتر آنجا هنوز هم فاصلهها و گسستهای ملموسی را احساس کنیم و بازیگری نیز یکی از گرایشها و عناصر تئاتری است که در ارتباط با تئاتر جهان هنوز که باید با آن استانداردها و شاخصهای بازیگری فاصله دارد و ما کمتر شاهد هنرنمایی بازیگران تئاتر ایران در آن چهارچوبها خواهیم بود. شاید انگشت شمار بازیگران ما -آن هم هرازگاهی- توانستهاند در این اندازههای جهانی و ترازهای بینالمللی خودی نشان بدهند. برای مثال بازی سیامک صفری در "شکار روباه" (کار علی رفیعی، 1387، وحدت)، محمدحسن معجونی در "ایوانف" (کار امیررضا کوهستانی، 1390، ایرانشهر)، رضا کیانیان در "حرفهایها" (کار بابک محمدی، 1373، قشقایی)، پیام دهکردی در "مرد بالشی" (کار محمد یعقوبی، 1394، ایرانشهر)، فرهاد آییش در "سقراط" (کار حمیدرضا نعیمی، 1394، وحدت)، مهدی فتحی در "بینوایان" (کار بهروز غریب پور، 1375، بهمن)، گلاب آدینه در "بیوههای غمگین سالارجنگ" (کار شهاب حسینپور، 1392، چهارسو)، مجید آقاکریمی در "مخزن" (کار جلال تهرانی، 1390، مولوی)، مسعود دلخواه در "روال عادی" (کار محمدرضا خاکی، 1389، چهارسو)، مرتضی اسماعیلکاشی در "مفیستو" (کار مسعود دلخواه، 1396، مولوی) و... در این استاندارد بینالمللی شناسایی میشود و با توجه به اینکه در جشنواره بینالمللی تئاتر فجر هر سال شاهد اجراهای متعددی هستیم و هرازگاهی هم کارهای ممتاز به تهران دعوت شدهاند، دیگر این ذهنیت از بازیهایی ممتاز در کارهای اروپایی و دیگر قارههای جهان قابل درک است. اما در ایران ما هنوز این رسم ممتاز تبدیل به روال عادی و رایجی نشده و هرازگاهی یک بازیگر این فرصت را مییابد که خودی نشان دهد و فرامرزی حضورش را در صحنه بنمایاند.
سه بازی از خسروی
رویا تیموریان از سال 58 و در بیست سالگی بازیگری در سطح حرفهای را آغاز کرد اما در آن سالها و در دهه 60 با حضور در سه کار از رکنالدین خسروی توانست به رموز بازیگری به معنای حقیقیاش آشنا شود و این را باید در تمام آن بازیگرانی که در کارهای خسروی حضور دارند سراغ گرفت. این استاد بازیگری همه را به گونهای متاثر از حضور خلاقه خواهد کرد و بازیها را به مرحله برجسته شدن نزدیکتر خواهد کرد.
رویا تیموریان را باید از شاگردان رکنالدین خسروی به شمار آورد، چون او در جوانی در سه نمایش به کارگردانی این کارگردان نامدار و تاثیرگذار کشورمان را بازی کرده است. تولد (۱۳۶۷)، ادیپوس (۱۳۶۸) و باغآلبالو (۱۳۷۲–۱۳۷۱) سه نمایشی هستند که خواه ناخواه در روال کاری این بازیگر تاثیرگذار بودهاند و البته او با هنرمندان دیگری چون منیژه محامدی و بهزاد فراهانی نیز کار کرده است. به هر روی ما او را بیشتر بازیگر ناتورالیستی میبینیم و این خود در کارهای رکنالدین خسروی امری ریشهدار و کاربردی است.
او خود درباره تجربه کارشاش در کارهای خسروی معتقد است: "من این شانس را داشتهام که با استادهای بزرگی مثل مرحوم حمید سمندریان، مرحوم رکنالدین خسروی و بسیاری دیگر همکاری و شاگردی کنم. چندین سال تئاتر را به شکل تجربی کار کردم. مثلاً ما وقتی میخواستیم کاری را شروع کنیم درباره "ادیپ" شش ماه راجع به آن تحقیق کردیم. آن زمان هم که مثل امروز دسترسی به اطلاعات ساده نبود. خود آقای خسروی مطالب را پیدا میکرد، ترجمه میکردند و به ما میرساندند. هر کاری با جناب خسروی انجام میدادیم یک پروسه شش ماهه تحقیقاتی داشتیم. از صبح میرفتیم سالن و خیلی روزها غروب آفتاب را نمیدیدیم. با یک ساک غذا و فلاسک چای میرفتیم سر کار و فقط یک ساعت ظهر اجازه استراحت و غذا داشتیم. همه تحقیق و تمرین فن بیان و میزانسنها و..."
چنانچه تیموریان به یاد استادش و در مراسم سوگواریاش چنین گفت: "به بهانه خسروی اینجا هستیم. او اولین کسی بود که به یاد بازیگر آورد میتواند در کنار فن بیان و اظهار احساسات خود هنگام بازی، خلاقیت در لحظه نیز داشته باشد."
بازی در بینوایان
رویا تیموریان سالهاست در صحنه تئاتر حضور دارد و همواره نیز در صحنه سربلند بوده چون با انرژی تمام و جدیت و تمرکز بالا به تئاتر میآید و برایش نقش آفرینی و حضور در صحنه بسیار مهم است. دقیقا این ویژگیها در تمامی کارهایش مشهود است و حتما همین نکتهها در بازیهای تصویریاش هم رعایت میشود... نگارنده نخستین بازی مقتدرش را در نقش مادر کوزت نمایش "بینوایان" در سال 75 به یاد دارد. او در آنجا بنابر هدایت درست بهروز غریبپور میتوانست در ابعاد بزرگ تالار فرهنگسرای بهمن خودی نشان دهد. اقتدار او در آنجا نشان دادن یک زن بیچاره بود که میخواست جانثاریاش را برای دختر بچه یتیمش نشان دهد. این بیچارگی را نه در فرومایگی که در بلند مرتبگی انسان باید بازی میکرد و میتوانست دردها و ضجههای آن زن را در آن شرایط مفلوک رخنمایی کند. اما این بار با کسب تجربههای بسیار به جایگاهی رسیده که میخواهد در مقامی شامخ بر حضورش تاکید کند و این اقتدار را در ارائه نقشی مقتدر و مستبد به تماشا درآورد. در "بینوایان" موقعیت پست و نقش بلندمرتبه و در "خانه برناردا آلبا" موقعیت بالا و نقش فرومایه است و در این فراز و نشیب است که فقر و ثروت و نداشتن و داشتن انسان را به چالش واداشته که در فروتنی و تکبر خودی نشان دهد و رویا تیموریان شناخت قابل پذیرشی در درک این انسان با تمام خوب و بدش و تمام خیر و شرش ارائه میکند. این شناخت به لحاظ تکنیک بازی حالا اوجی یافته و انگار که این فرصت طلایی است و اگر دوباره تکرار شود و فراز بیشتری بیابد این خود به مرور یک نقطه عطف برای تیموریان تلقی خواهد شد.
بازی در عروسی خون
تیموریان در سال 78 در نمایش "عروسی خون" علی رفیعی بازی کرد و این خود شد سرآغاز حضوری متفاوت در صحنه و شاید سرآغازی برای حضور در تالارهای بزرگی چون تالار وحدت که کار هر بازیگری نیست که بخواهد در این ابعاد بزرگ و گسترده خودی نشان دهد و به همین دلیل این بازیگر درباره حضورش در کارهای رفیعی گفته است: "اولین همکاری من با دکتر رفیعی به 18-19 سال پیش برمیگردد که تجربه و افتخار همکاری با ایشان در "عروسی خون" را داشتم. آنجا هم تقریباً صحنه خالی و فقط شامل یک میز، صندلی و یک اسکوپ در انتهای صحنه بود. راستش فکر کنم مقوله بازی در صحنههایی که برای تئاتر نیستند و برای اپرا ساخته شدهاند این مسأله را دارند. سقف بلند و عمق و وسعتی که دارند باعث میشود تا بازیگران با انرژی بیشتر و تمرکزی بالا روی صحنه حاضر باشند و چنین کاری بسیار سخت است. راستش را بخواهید من اصلاً به این موضوع فکر نکردم. در "عروسی خون" هم بهش فکر نکردم. فقط سعی کردم راهنماییهای دکتر را درست بهکار بگیرم. تجربهای که طی اینهمه سال و کار کردن در کنار بزرگانی چون رکنالدین خسروی و علی رفیعی، کسب کردم باعث شده تا دیگر تمرکزم را بر نکتههای دیگری بگذارم. من به کارگردانی که دارم مطمئنم و میدانم بازیگر را در بهترین جای قابی که در ذهن دارند جای میدهد. همه اینها را وقتی در ذهن مرور میکنیم یک وجه دیگر هم به ذهنمان میآید و آن طراحی صحنههای مینیمال دکتر رفیعی است که کار را سخت میکند. یکی از خصوصیات دکتر رفیعی این است که با تمام این ویژگیها که کار را ممکن است سخت کند اما از طرف دیگر ایشان به بازیگرش بسیار اهمیت میدهد و تمام تلاشش بر این است تا طوری صحنهگردانی کند که بهترین جاها مشخص شود؛ آنهم به کمک خود بازیگر. این بازیگران چندین ماه تمرین کردهاند و درست هدایت شدهاند و چنین پروسهای قطعاً باید نتیجه خوبی داشته باشد.
بازی در خانه چولی
رویا تیموریان در سال 81 در همین نمایش "خانه برناردا آلبا" به کارگردانی روبرتو چولی آلمانی هم بازی کرد که در آنجا نقش پونسیا را بازی میکرد و البته در آن اجرا دو صحنه اول متن حذف شده بود و او درباره این قضیه گفته بود: "چولی معتقد است هر کارگردانی با انتخاب نمایش میتواند دیدگاههای خود را پیاده کند و قرار نیست براساس چارچوب نمایشنامه پیش برود. در حقیقت او با مونولوگها و دیالوگهایی که در ابتدای نمایشنامه وجود دارد، دو شخصیت گفته شده را پرداخت میکند، یعنی هر دو بازیگری که این دو نقش را بازی میکنند، باید همه اطلاعات دو صحنه اول را (به عنوان بیوگرافی) دو شخصیت حفظ کنند که این برای بازیگر مشکلتر است؛ یعنی بدون دیدن آن دو صحنه، تاثیر آن را در بازیها ببینیم. وقتی بخشی از این دو صحنه نخست نمایشنامه را میخواندم، به قسمتی برخوردم که در آن پونسیا درباره نفرتش از برناردا با خدمتکار دیگر سخن میگوید؛ اما در نمایش احساس میشود چولی نخواسته است پونسیا را چندان متنفر از برناردا نشان دهد. چولی بعد دیگری از شخصیت پونسیا را در ارتباط با برناردا دیده و آن را برجسته کرده است؛ در عین حال ما این تنفر را به گونهای در برخورد پونسیا با دختران برناردا میبینیم؛ او مرتب در حال تحریک کردن دخترهاست. پونسیا آگاهترین شخصیت نمایش است و تنها کسی است که میداند در آینده نزدیک چه اتفاقی میافتد، چون به اندازه کافی تجربه زندگی دارد و مرتب در طول نمایش هشدار میدهد. از طرف دیگر، پونسیا هیچ وقت ارتباط نزدیکی با برناردا ایجاد نمیکند؛ مگر در یک صحنه که نزدیک شدن آن دو نفر در آن صحنه به دلیل این است که پونسیا آن جمله مهم را به برناردا بگوید؛ جمله نامزد واقعی جدید، آدلاست.
بازی در خانه برناردا آلبا رفیعی
رویا تیموریان حالا در "خانه برناردا آلبا" کار علی رفیعی نقش برناردا آلبا یا مادر دختران را بازی میکند. مادری که اصل و مرکز ثقل است. او که در پایان عمر شوهرش و درواقع با مرگ این مرد جایگزین شده که همه کاره و سالار این خانه باشد؛ خواه ناخواه ادامه دهنده همان سنت دیرینه است و باید که درست مثل یک مرد این سالارمندی یا مردسالاری را رخنمایی کند. بنابراین باید صلابت و شکوهی به نقش بدهد. این خانواده ثروتمند و در نظم کلاسیک زمیندار و ملاک هست و این نیز بر اغنای مالی و مادی آدمها اشاره میکند که ثروت همیشه عامل تکبر، خودپسندی و اقتدار و حتی تفرعن بوده است؛ حالا ثروتمندی که غیر از این هست و فروتنی و تواضع را پیشهاش کرده خلاف آمد جریان هست و حتما از سلوکی متعارف برخوردار هست. با آنکه این خانواده مذهبی تند و تیز هستند از نگاه مقتدرگرایانه و واپسگرایانهای نیز برخوردار هستند. اینها همان کدها و نشانگانی است که به درستی در بازی رویا تیموریان نمودار است. این صلابت و شکوه را هم در نوع راه رفتنش و هم در نوع نگاه کردنش میبینیم. راه رفتن نمود عینی نقش در جریان بازی است. او کند راه میرود، یعنی مسن هست و سنگینی در راه رفتن بیانگر اخلاقگرایی و مذهبی بودن است که زن نباید از تحرک بیش از حد برخوردار باشد که جلف و سبک مینماید. چشمها نمودار درون نقش است. این زن مهمرگو ویرانی است. او ویرانگراست. کسی است که حالا قدرت یافته برای حکومت کردن... در اینجا حکم حکم اوست و این یعنی اگر چیزی غیر از این باشد، باید از بین برود... او بارها دخترها را با دست و پا کتک میزند و زبان تند و نیشداری هم دارد و گوشه و کنایههایش پر و بال زنانی را که با او در ارتباط هستند، میگیرد و تیری است که بر دلها نفوذ میکند... عینیت یافتن این چیزها وجاهت بازی را میرساند... گاهی در همان نگاه و چشمهای تند و نافذی که تیموریان برایش ساخته و پرداخته است و گاهی هم در بیان کلامی متوجهاش خواهیم شد. در عین حال تیموریان روشمندی خود را در بازی دارد و در ارائه نقش درونگرایانهتر و واقعگرایانهتر نسبت به بقیه عمل میکند. همچنین نقش هم باید اینطوری ارائه شود، اما بقیه نقشها باید که پر از انرژی و چابکانهتر باشند چون جوانترند و شور زندگی را باید به صحنه بیاورند؛ هرچند این زندگی در حال نابودی است و اینها دارند از درون میپوسند اگر به مراد دلشان و عشق و وصال نرسند... انسان باید که عشق را تجربه کند و باید که به هر دری بزند تا آن را بیابد که فراتر از عشق هیچ حس و حالی نیست و فرقی هم نمیکند که مجازی و حقیقی باشد!
تیموریان درونیتر بازی میکند چون نقش میطلبد و البته این همان روشی خلاقهای است که از خسروی آموخته و در عین حال گاهی هم فیگورهای ویژه رفیعی را هم مدنظر قرار میدهد چنانچه در زمان کتک زدن دخترها از این بدن آماده و فیگورهای قدرتمند بهره میبرد... بیشتر بازی او در حالت سر و چشمها پژواک مییابد. اینکه باید زهرآلود باشد و اینکه زندگی را به تدریج فلج کند و آهسته هسته ویرانی و مرگ را در این کهنهسرا وارد کند، از همین نگاه کردن میتراود. این همان وجه درونی و پنهان بازیگری است که این بازیگر کهنهکار از آن بهره لازم را میبرد و مخاطب را تحت تاثیر قرار خواهد داد.
به هر حال باید که زن با همان نگاه تک ساحتی و مستبد اما ابعاد چندگانه حضور، بازی شود. اینکه مجالی برای زندگی نیست مگر به دور از او و در هیاهویی که دختران در خلوت بازی میکنند. پدر مرده است و اینها باید 8 سال سوگوار باشند و این زیادهروی محض است؛ مردگان زود فراموش میشوند و زندگی یک روال عادی است و باید هم چنین باشد... اما برناردا خلاف آمد این جریان را میخواهد. او دلش میخواهد دختران سیاه جامه بپوشند و چشمشان به هیچ مردی نیفتد اما اینان بالغاند و نیازمند همسر و مگر میشود غریزه را تا این حد سرکوب کرد؟! این همان چالشی است که در این بند و حصار رهایی را باید به ارمغان آورد و حالا آدهلا دختری است که مقابل مادر صفآرایی میکند که خود را به پپه برساند، حالا به هر قیمتی هست و البته که نگاه او فراتر از تصاحب یک مرد است.... او فقط میخواهد این چهارچوب زورمندانه مادرش را از بین ببرد... رویا تیموریان بودن و نبودش باید محسوس باشد... او در زمانی که حضور دارد، با نگاهش همه را سر جایشان مینشاند و با زبانش سدی میشود برای ابراز عقیده و بگومگو...
تیموریان اشیا را به درستی مال خود میکند که بتواند بازیاش را پیش ببرد و در واقع نقشش را به نمایش بگذارد. او در خانه برناردا آلبا با صلیب و کتاب مقدس به درستی کنار میآید. پوزیشن کتاب گرفتن، کتاب باز کردن، کتاب نگاه کردن و در عین حال طوری حرکت میکند که صلابت صلیب بر بدنش رخنمایی کند و بشود او را به جایی مرتبط دانست که پیامدش این خواهد شد. یعنی او در سطح این نشانهها را میشناسد و نه در ژرفا؛ برای همین کتاب و صلیب برجسته میشوند بیآنکه برناردا محتوایی از آن را به درستی درک کرده باشد وگرنه باید رهنمون مهر و مهربانی میبود و نه خشم و ویرانی... او همچنین به رنگ پوشش جلا میبخشد و در دل این تیرگی لباسها به درستی حرکت میکند و چشمها را متوجه این بافت و درازای لباسهای تیره میکند و این در مسیر بازی درست و در مواجهه با آن چیزی است که بیانگر اقتدار بازیگری است. او سیاهی را بازی میکند و از سوگواری یک پدر، دختران را به سوگی دیگر مینشاند که در آن خواهری (مارتیریو) خواهر دیگر (آدهلا) را به راحتی میکشد. این دختران قربانی سیاهپوشی و تیره روزی نادانی مادرانهای هستند که بخت همه را به مرگ و نیستی سوق میدهد. تیموریان برناردا را میشناسد.
جمع بندی
ای کاش بتوان بازیهای بیشماری را در تئاتر ایران دید که در آنها حضور بازیگرن دلالت بر آفرینشگریهای ناب کند و ما متاثر از حال و هوایی شویم که در آن تئاتر شکل گرفته باشد. رویا تیموریان در "خانه برناردا آلبا" نمونه بارزی برای تحلیل و واکاوی در امر بازیگری استاندارد است و این همان مرزهای شگفتی در هنر است که ما را خواهان تئاتر میکند.
منبع:
گفتگو با رویا تیموریان، روزنامه جام جم، دوشنبه 28 مرداد
گفت وگو با رؤیا تیموریان؛ بازیگر نقش برناردا آلبا؛ روزنامه ایران، 11 دی 97