به گزارش هنرآنلاین به نقل از کانون ملیمنتقدان تئاتر ایران، جواد عاطفه بااشاره به اینکه از 4 سال پیش برایاجرایدر تئاترشهر اقدام کرده و هر بار هم به دلایلیاین اجرا به تعویق افتاده تا اینکه به طور ناگهانیامسال و در شهریور ماه اعلام میشود که در تالار سایه به دلیل عدم حضور گروهی فرصتی برای اجرا پیش آمده، آیا متنی برای اجرا دارد و از آن سو هم محدودیت زمانی امکان اجرای یک متن بلند و چند نفره را فراهم نمیکرده، بنابراین کارگردان ترجیح میدهد که یک تک گویینمایشی را اجرا کند. برایهمین ظرف 48 ساعت متن "برفک" را مینویسد با آنکه سالها نطفه این متن در ذهناش منعقد شده بود.
این نمایشنامهنویس مهاجرت را یک پدیدۀ عجیب و امروزی میداند که در کشور ما نیز میلیون نفر مهاجرت کرده و یا دغدغۀ مهاجرت دارند.
این کارگردان یادآور شد که از سویدیگر هزینه کردن برای آوردن بازیگران شناخته شده نیز برایش مقدور نبوده و ترجیحاً به یک اجرایتک نفره بسنده کرده که زیر دین کسیباقی نماند.
عرفانیپهلوانی، منتقد و مدرس با انتقاد از دانشجویان تئاتر که از نشست نقد و بررسیاستقبال نکردهاند با آنکه اطلاعرسانی هم شده است، درباره "برفک" گفت: انسان مهاجر یک مفهوم آرکیتایپیدر عرفان شرق است. در ادبیات سرزمین ایران هم با چنین مفهومی شعرهای بسیاری سروده شده است چنانچه حافظ در اینباره میگوید:
من ملک بودم و فردوس برین جایم بود
آدم آورد در این دیر خراب آبادم
و از آنجا که در متن "برفک" به ضرورت و نیاز مهاجرت پرداخته میشود، و مناسبات مهاجرت در آن تغییر کرده اما همچنان جای پرداختن دارد، میتواند متن در خور تاملی باشد.
او در ادامه به فیلمهای اصغر فرهادی اشاره کرد که در آنها موتیف اصلی میتواند مهاجرت باشد و برای همین در انتخاب سوژه جواد عاطفه درست عمل کرده و این نکته در خور ستایش هم هست که به این نیاز پاسخ میدهد که در آن دارد به چالشهای این زمانی و این مکانی میپردازد و در ادامه به 4 وظیفۀ اصلی روشنفکر و به تبعش هنرمند اشاره کرد و گفت: یک، فرزند زمانش باید باشد، دوم فرزند مکانش باشد و سوم به چالشهایاین زمانی و این مکانیاش پاسخ بدهد و نکته چهارم هم این هست که ضمن شناساندن آن مساله بتواند راهکاری هم برای برون رفت از آن پیشنهاد کند که البته در نکته چهارم محل بحث و مناقشه هست که برخی معتقدند که درمان و نسخه پیچیدن کار هنرمند نیست و برخی این را هم کار هنرمند می دانند.
پهلوانی پرداختن به مونولوگ را همانند مرض سرطانی دانست که این روزها به شکل گسترش یافتهای در کشور ما فراگیر شده که در اصل هم نمیتواند یک درام نمایشی باشد اما به گونهای بازتاب شرایط زندگی روزگار ماست.
این منتقد شتابزدگی در نوشتن "برفک" را قابل انتقاد دانست که ای کاش شرایط به گونهای بود که از سر حوصله نوشته میشد و با بارها نوشته شدن رویکاغذ به مرحلۀ پختهتر از حال حاضر میرسید. چنانچه اگر جواد عاطفه بخواهد این متن را کار کند حتما در آن تغییراتیخواهد داد.
او همچنین گفت: در اجرای مونولوگ این سوالها پیش میآید که پاسخ دادنش امریحیاتی است، برای کی حرف میزند؟ و چرا دارد حرف میزند؟ تمهیدات گوناگونیهم برای اجرایی شدنش اندیشه شده است. مثلا در اجرای مضرات دخانیات نوشته چخوف که یک سخنرانی است و همچنین با استفاده از تلفن، آیفن، و موارد دیگر این حرف زدنها اجرایی میشود. همچنین این کاراکترها اغلب از یک بیماری روانی رنج میبرند و در "برفک" هم چنین کاراکتری دیده میشود شاید این قابل تعمیم باشد اما اقناع کننده نیست چون باورپذیر نیست که چنین بیماری در یک تایم کم این همه صحبت کند. انگار که در این شتابزدگی متن نیمه کاره رها شده است.
جواد عاطفه هم گفت: این زن دارد با صدایبلند حرف میزند اما شرایط جامعه به گونهایاست که به سادگی نمیتوانم چیزی را صد در صد بپذیرم و همچنین رد هم نمیکنم. به نظر پیشرفت تکنولوژی شرایط انواع بیماری را به وجود آورده، برایمثال وقتی در مترو به سر میبریم... در آن زیر با آنکه موبایلها خط هم نمیدهد اما بنابر عادت بارها آن را از جیب در میآوریم، باز میکنیم، میبینیم و بعد میبندیم و... از این نمونهها بسیار هست که دلالت بر بسیاری بیماریهای روانیمیکند و اگر من "برفک" را در 48 ساعت نوشتهام اما اگر متن کامل نمیشد هرگز اجرایش نمیکردم. اگر بهرام بیضایی و ویلیام شکسپیر هم بعد از یک یا چند سال به سراغ متنهایشان بروند باز هم بنابر ضرورت زمانی حتما بازنویسیشان میکردند، من هم چنین میکنم. ما الان هم هر شب کلمه به کلمه و صحنه به صحنه را بررسی میکنیم و در آن تغییر ایجاد میکنیم.
پهلوانی هم افزود: حتما تا پایان اجرا این تغییرات را انجام میدهید.
جواد عاطفه بیآنکه بخواهد قضاوت کند گفت: هر مسافر و مهاجری چه در سفر درون مرزی و چه برون مرزی بنابر دیدهها و شنیدهها و رویدادها به نتایجی خواهد رسید و این بستگی دارد که سر راهش چه کسانیقرار بگیرند. الان این زن هم دارد به دلایلیکه ریشه در مسائل جامعهاش دارد، از خود و سرزمیناش میگریزد اما در آنجا هم قرار نیست که اتفاقات خوشایندی پیش رویش باشد بنابراین در همین ذهنیتش نرفته از آنجا برمیگردد چون حس میکند که داییناهید میخواهد از او سوءاستفاده کند بنابراین میکشدش و...
او افزود: اگر این شخص بیمار روانیاست، میدانم اگر یک ساعت دارد صحبت میکند چیز عجیبی نیست چون در یک نقطه دارد همه حرفهایش را با صدای بلند میگوید. چون او را از واقعیت زندگیگرفتهام و الان آدمها حتی از سایه خودشان هم میترسند.
رضا آشفته منتقد هم در ادامه ضمن پذیرفتن تکگویی نمایشیبه عنوان درام روزگار فعلیکه اتفاقاً در این سیسال اخیر هم در آمریکا به عنوان ساختاریفراگیریبرایبیان دردها و بیماریهایدرونیبشر به کار گرفته میشود، در ایران ما در این چند سال اخیر خیلیها متوجه این شیوۀ اجرایی برایبیان مسائل آدمها شدهاند که "برفک" هم از این قاعده مستثنی نیست اما در آن با توجه به آنکه یک ذهنیت به شیوه سیال ذهن دارد به عینیت در میآید و از آنجا که تئاتر در اکنون میگذرد و این بر خلاف رمان هست که همواره اتکایش به زمان گذشته هست و برای همین باید کدهای بهتری برایمعلوم شدن عنصر مکان و زمان بشود که این منتزع شدن از واقعیت بتواند با اشارههای متکیبه واقعیت بارزتر درک شود. اینکه این زیرزمین دقیقاً در تهران، همدان یا استکهلم است، باید معلومتر باشد و زمانش معلومتر باشد که دقیقا ظرف چه مدتی و دقیقا کیدر حال گذر هست... و این گونه میشود این دردی که در خاورمیانه، آفریقا و آمریکای لاتین نمود عینیاش بارز هست، از این متن قابل تعمیم استنباط کرد و این باعث درک بهتر آن خواهد شد.
عاطفه پاکبازنیا بازیگر کار هم که پیش از این در دو نمایش دیگر تک نفره برایجواد عاطفه بازیکرده و این سومین تجربهاش در دو سال اخیر استة، با اشاره به اینکه دوست دارد تکگویی نمایشی بازی کند گفت که این به معنای این نیست که دوست ندارد در متن چند نفره هم بازی کند اما در آن متن چند نفره هم باز هم دوست دارد به جای دیالوگ دچار تکگویی شود و انگار باز هم گفتوگویی انجام نمیشود و صدایی شنیده نمیشود. او در برفک هم از این حرافیزن و صداییکه شنوندهایندارد لذت میبرد و این زن انگار در ذهنش مدام دارد با صدایبلند حرف میزند اما در بیرون دچار سکوت هست.
پهلوانی در ادامه با تاکید بر باورپذیری آثار هنری فارغ از سبک و شیوههایشان گفت: اینکه این آدم با خود حرف میزند هم باید برایمن نوعی باورپذیر باشد چنانچه من شرک و اسپایدرمن و هر نوع انیمیشنی را باور میکنم.
او همچنین عنصر صدا را امتیاز بارزی برایاجرای "برفک" دانست که اگر پس از دقایقی به دلیل عادت کردن گوش آن صداها به فراموشی سپرده میشود که باید برایآن هم تمهیدی اندیشیده شود.
آشفته عنصر نور را براینشان دادن وضعیت مناسب دانست که در بودن منابع درست نوری مناسب مناسبات و اتفاقات ذهنی و میزانسنهاییکه منجر به فضاسازی میشود، بر ما معلومتر خواهد شد چنانچه در آن دو اجرای قبلیعاطفه در تماشاخانه دا به دلیل نبودن منابع نوریکامل انگار که اجرا به چشم نمیآمد. اما در برفک نورها فضا را میسازند و شخصیت مسیر حرکت ذهنیاش را بر ما معلوم میکند که از یادآوری و واگویه چه چیزهاییدارد رنج میبرد.
جواد عاطفه هم در جمعبندیاش گفت که نور، صدا و بازیگر سه عنصر اصلیدر اجرای برفک بوده که در نبود و کمبود هر کدام اجرایش دچار نقصان شده است و امیدوار هست که مخاطب بتواند با دیدن برفک از آن لذت لازم را ببرد.
این کارگردان در دو سال اخیر خانم ایکس و دده خانم را در تماشاخانه دا اجرا کند، که اینها مربوط به یک سه گانه هستند که هنوز اپیزود سومش اجرا نشده است. اما برفک هم یک تکگویی نمایشی که در آن یک زن در مرز چهل سالگی و بلوغ فکریاش دارد از خود میگریزد و... "برفک" ساعت 20 در تالار سایه اجرا میشود.