سرویس تئاتر هنرآنلاین: پنج نمایشنامه "آتشسوزیها" نوشته وجدی معود، "هنرمند گرسنگی و خروج از گرسنگی هنرمند" نوشته تادئوش روژهویچ، "پرتره" نوشته اسلاومیر مروژک، "دومین محاکمه سقراط" نوشته آلن بدیو و "آه شب شیرین" نوشته تادئوش کانتور با ترجمه محمدرضا خاکی در مراسمی تحت عنوان "شب نمایشنامه" در سالن شهناز خانه هنرمندان ایران رونمایی شد. این پنج نمایشامه توسط انتشارات "روزبهان" منتشر شدهاند.
محمدرضا خاکی در مراسم رونمایی ترجمههایش گفت: من خودم را مترجم نمیدانم، اما آثار متعددی ترجمه کردهام. من در ابتدا بازیگر تئاتر بودم و به مرور در مقام کارگردان قرار گرفتم. در ابتدا همواره دوست داشتم، تمام نمایشنامههایی که ترجمه کردهام را روی صحنه ببرم، اما چنین کاری هرگز میسر نمیشود.
او افزود: قریب به ۱۵ سال است که بهصورت منظم به ترجمه نمایشنامه روی آوردهام و در این میان به ادبیات نمایشی معاصر لهستان علاقه دیرینه و خاصی دارم. پیش از آن که با آثار روُژهویچ و کانتور و چند تن دیگر از چهرههای تئاتر معاصر لهستان آشنا شوم با آثار اسلاومیر مروژک آشنا شده بودم. در واقع نمایشنامههایی از اسلاومیر مروژک مانند "کارول" و "بر پهنه اقیانوس" جزو اولین نمایشنامههایی بود که در نوجوانیام خواندم و از همان دوران این علاقه شخصی در من شکل گرفت. در دهههای ۴۰ و ۵۰ نمایشنامههای متعددی از نمایشنامهنویسان مختلف به فارسی ترجمه شد و علاقه من هم به تئاتر و ادبیات نمایشی لهستان به همان سالها برمیگردد.
او افزود: با این که تئاتر اروپایی با نهضت ترجمه به ایران وارد شده است و ترجمه آثار نمایشنامهنویسان دنیا را خوب شروع کردیم، اما به مرور در این حوزه عقب ماندیم. متاسفانه تا دوره بسیار طولانی این ترجمه تنها معطوف به نمایشنامه بود. این آثار از سوی تعدادی استاد زبان که آشنایی با تئاتر نداشتند ترجمه میشدند و همین امر موجب میشد که شخصیتهای نمایشها از نظر زبانی هویت نداشتند و همه با یک زبان فاخر حرف میزدند. یکی دیگر از ایرادهایی که حوزه ترجمه متون نمایشی در این دوره وارد است، عدم ترجمه کتابهایی درباره کارگردانی و شیوههای اجرایی است.
خاکی ادامه داد: در دوران دانشجویی در "جشن هنر شیراز" این شانس را داشتم که شاهد نمایش "کلاس مرده" کانتور باشم. زمانی که این نمایش را دیدم هیچ چیزی از آن نفهمیدم، اما این نمایش من را رها نمیکرد و بعدها زمانی که برای ادامه تحصیل به خارج رفتم متوجه شدم بخشی از این ناتوانی من برای فهم این نمایش عدم شناخت من از تئاتر خودمان، تختحوضی و تعزیه بود.
او افزود: تئاتر در چهارچوب شکل میگیرد. بعدها زمانی که در فرانسه بودم دوباره شانس این را پیدا کردم که دوباره در سال ۱۹۸۲ نمایش "کلاس مرده" کانتور را ببینم و آنجا متوجه شدم که زمانی که در "جشن هنر شیراز" این نمایش را دیده بودم، چقدر ذهن آگاهی داشتم. زبان "کانتور" به شعر پهلو میزند و سرشار از تصویر است. "کانتور" چون شاعر و درعینحال یک مجسمهساز است، هنرهای تجسمی نقش مهمی در کارهایش دارند و لحظه به لحظه در آثارش تصویر میسازد.
این مدرس دانشگاه گفت: "آلن بدیو" به عنوان یک فیلسوفِ سیاسی معاصر، چهره قابل توجهی است که هنوز هم به سنتهای انقلابی وفادار است و قرائنی خاصِ خود از فلسفه سقراط و مفهوم "حقیقت" افلاطونی دارد. در عرصه تئاتر هم نظرات جالبی دارد و نمایشنامهنویس مطرحی هم هست. به گمان من او در "دومین محاکمه سقراط" هیچچیزی از یک نمایشنامهنویس برجسته کم ندارد و به ضرورت پیوند تئاتر و فلسفه تاکید میکند و تا حدودی آدم را یاد نمایشنامههای سارتر و ضرورت نمایشیکردن فلسفه میاندازد.
او در بخش پایانی سخنانش گفت: نمایشنامه "دومین محاکمه سقراط" نوشته آلن بدیو درباره داستان مشهور سقراط است. "آلن بدیو" در این نمایشنامه داستان سقراط را معاصرسازی کرده و درحالی که دادگاه تجدیدنظر برای سقراط برگزار نشد، در دل قصهاش برای سقراط دادگاه تجدیدنظر تشکیل میدهد و سقراط بعد از ۲۵۰۰ سال در این دادگاه حاضر میشود.
خاکی در پایان سخنانش گفت: چندین سال پیش دوباره در دادگاهی در آتن برگزار شد و در این دادگاه سقراط محاکمه شد و اتفاقا در این دادگاه تبرئه شد. او پس از آن بخشی از نمایشنامه "دومین محاکمه سقراط" را برای حاضران خواند.
رضا سرور: ابزود درآثار"مروژک" ریشه در سیاست دارد
رضا سرور، مترجم و منتقد تئاتر گفت: با اینکه محمدرضا خاکی از فرانسه ترجمه میکند اما علاقه انکارناپذیری نسبت به تئاتر لهستان دارد و تاکنون آثار متعددی از نمایشنامهنویسان لهستانی به فارسی ترجمه کردهاند. نخستین کتابی که او از تئاتر لهستان ترجمه کرده، نمایشنامه "شهادت پیوتر اوهه" نوشته اسلاومیر مروژک بود و بلافاصله پس از آن "پرتره" نوشته اسلاومیرمروژک را ترجمه کرد.
او افزود: خاکی همچنین چندین نمایشنامه از تادئوش روژه ویچ ترجمه کرده است. او همچنین نمایشنامه "آه شب شیرین" نوشته "تادئوش کانتور" را ترجمه کرده که یکی از مهمترین و دشوارترین آثاری است که خاکی به فارسی ترجمه کردهاست.
او درباره نمایشنامه "پرتره" نوشته اسلاومیر مروژک گفت: به رغم این که مروژک به عنوان یکی از نمایشنامهنویسان سبک ابزورد شناخته شدهاست، اما کار او با ابزوردنویسانی چون بکت و یونسکو تفاوت بنیادین دارد. درآثار بکت و یونسکو آن چیزی که ابزورد تلقی میشود به مساله وانهادگی، مسئله تراژدی زبان و مسئله وجود مربوط میشود اما در آثار نویسندگان بلوک شرق از جمله روژه ویچ، کلیما، واسلاهاول و مروژک، ابزورد و یاوگی فقط به مسئله وجود ربط پیدا نمیکند بلکه ریشه آن در سیاست است.
این مترجم ادامه داد: این پوچی را ما در کشورهایی که تحت سلطه حکومتهای توتالیر هستند، بیشتر شاهد هستیم، جامعهای که درآن شرایط زندگی یاوه شده است. دراین جوامع به نوعی ما با ابزورد سیاسی روبرو هستیم. تاثیر بکت و کافکا بر آثار مروژک مشهود است. اما به واسطه زیستن مروژک در لهستانی که هم جباریت فاشیست و کمونیسم را تحمل کرده است، او ناخودآگاه به نوعی ابزورد سیاسی روی می آورد.
سرور با بیان این مطلب که تمام نمایشنامههای مروژک وجه تمثیلی دارند، گفت: همزمان درنمایشنامههای او طنز سیاهی وجود دارد که در هر لحظه که شاهد اتفاق گروتسکی هستید، به شدت یاد یک اتفاق واقعی میافتید.
به گفته این نمایشنامهنویس، آن چه که در رانسه اضطراب وجودی نامیده میشود و موجب شکلگیری ابزورد میشود، در بلوک شرق و هر کشوری که تحت حکومت توتالیر زندگی میکند، موجب شکلگیری پوچی میشود تاریخ است. روژه ویچ هم همانند مروژک درآثارش وجه تمثیلی ابزورد و طنز سیاه را دارد. روژه ویچ در جریان جشن هنر شیراز دو بار به ایران سفر کرد و مدتی هم در خانه ایرج زهری زندگی کرد.
او افزود: رضا براهنی برای من نقل میکرد که روژه ویچ عنوان میکرد که نزدیکترین نمایشنامهنویس ایرانی به او غلامحسین ساعدی است. او به ساعدی گفت هر اشتباهی که در زندگیات به عنوان یک نویسنده دوست داری بکن، اما هرگز مهاجرت نکن. متاسفانه جراحت هگلی این است که ساعدی هیچ اشتباهی نکرد جز مهاجرت.
اصغر نوری: "وجدی معود" دلبستگی اسطورهها و تراژدیهای یونان است
اصغر نوری درباره نمایشنامه "آتش سوزی" نوشته وجدی معود گفت: وجدی معود بازیگر و کارگردان لبنانی کانادایی است. او با همکاری دوست بازیگرش تئاتر "اپارلو" را بنا نهاد و نخستین نمایشنامهاش را نیز در همین تئاتر کارگردانی کرد. او نقشهای خوبی دربرخی از نمایشهای مهم بازی کردهاست. او هیچ گاه بازیگری را رها نکرد و درهفت نمایشاش همزمان در مقام کارگردان و بازیگر ایفای نقش کردهاست.
او در کنار بازیگری و کارگردانی تعدادی از آثار مهم دنیا را نیز اقتباس کردهاست. وجه بازیگری و کارگردانی او باعث شد کهاو در مقام نمایشنامهنویس بیش از هر چیزی به ویژگیهای اجرایی متنهایش توجه کند نه جنبه ادبی آنها. او همواره طرح نمایشهایش را با بازیگرانش درمیان میگذاشت و در خلال تمرین دیالوگها را مینوشت و از نظرات عوامل نمایشاش برای نوشتن نمایشنامه بهره میگرفت.
به گفته نوری، وجدی معود زمانی به نمایشنامهنویسی روی آورد که تئاتر غرب دوباره داشت به کلام و متن نمایشی باز میگشت واین پس از طی دورهای حدودا ۴۰ ساله بود که در آن متن و کلام رفته رفته از صحنه حذف میشد و تئاتر غرب تحتتاثیر نظریههای اجرایی بزرگانی چون آنتوان آریو بیشتر به اجرایی تبدیل میشد که کلام و متن ادبی دیگر در آن جایی نداشت.
او افزود: وجدی معود همواره در نوشتههایش دلبستگیاش را بهاسطورهها و تراژدیهای یونان باستان نشان داده است. در آثار او با اسطورههای نوینی مواجه میشویم که راویشان نویسنده امروزی است که مجذوب اسطورههای کهن شده است. قدرت شاعرانگی نمایشنامههای او صحنههایی در اوج تنشهای عاطفی میآفریند. جامعه شناسی و روان شناسی، حریم شخصی از دیگر مولفههایی هستند که در آثار او به چشم میخورند. خانواد یکی از محورهای اصلی نمایشنامهها به شمار میرود.
محمدحسین میربابا: تئاتر "کانتور" قاعده گریز، یله، رها و نامتعارف و ناممکن است
محمدحسین میربابا درباره نمایشنامه "آه شب شیرین" نوشته تادئوش کانتور گفت: در لهستان قرن بیستم سه جریان مهم تئاتری وجود داشت، تئاتر استودیو به سرکردگی هنرمند مطرح میم توماشوسکی، تئاتر آزمایشگاهی به رهبری گروتوفسکی و کریکوت به مدیریت تادئوش کانتور. کانتور با بازی با واژه سیرک کلمه "کریکوت" را ساختهاست.
او افزود: کانتور خودخواسته از تئاتر رسمی و دولتی فاصله گرفت و هر نوع کمک دولتی را رد کرد. او همانند گروتوفسکی حتی جریان تئاتر آوانگارد زمان خودش را به خاطر استفاده از امکانات دولتی محکوم میکرد و به همین شکل استقلال تام خود را از هر آن چه وابستگی به منابع دولتی بود اعلام کرده و در زیرزمینها تمرین و اجرا میکرد.
به گفته میربابا، تئاتر برای کانتور سفر به ناشناختهها و ناممکنهاست. آواز تمام نامهای رسمی در تئاتر گریزان است و از این رو تئاتر برای او کارکردی شبیه به سیرک دارد. او تئاتر را ناممکن، تئاترصفر، تئاتر پایینترین مرتبه، تئاتر سفرو تئاتر مرگ مینامد. ازاین رو همواره صحنه سیرک در پس ذهن او وجود داشتهاست. او تمام بیانیهها وانقلابهای هنری را کنار گذاشته و آنها را عامل گمراهی مخاطب میداند.
او افزود: کانتور با رویکرد آکادمیک نسبت به تئاتر هم به شدت مخالف است، به همین خاطر از پذیرفتن مراتب رسمی و شناخته شده سرباز میزند. تئاتر کانتور به عنوان صحنه سیرک شناخته میشود. تئاتر او به نوعی تئاتر اقلیت است. اقلیت از حیث زبانی که نویسنده انتخاب کرده و از حیث جایی که نویسنده ایستاده و جهان را نگاه میکند و از حیث تفاوت آشکار در روایت کردن و کانتور از این نظرها حامل تئاتر اقلیت است.
به گفته میربابا، تئاتر کانتور از نوعی سرخوردگی از دستگاههای ایدئولوژیک و رهایی بخش میآید. او در زمان اشغال لهستان در کنار دیوارهای محلهای یهودینشین در کراکوف زندگی میکرد و از نزدیک شاهد هولوکاست بود. او هنرمندی است که زندگی زیسته و مشاهداتاش را در آثارش منعکس کرده است.
او افزود: کانتور پس از اشغال فرانسه توسط نازیها همواره پرسش آدرنور را تکرار می کرد که پس از آشوتیس بازنمایی هنری چه معنایی دارد؟ از نظر او تنها شی ارزش هنریاش را از دست نداده بود، بلکه جنبه تراژیک نمایش و کارکترهای اسطورهای پا به عرصه زندگی روزمره گذاشته بود.
این منتقد هنری با بیان این مطلب کانتور از دور ریختنیها به عنوان آکسسوار و ابزار طراحی نمایشهایش استفاده میکرد، گفت: او از دور ریختنیها نه تنها برای طراحی صحنه تئاترهایش بلکه برای ساخت مجسمهها بهره میبرد. او با هنر انتزاعی ونمادگرایی عصر خودش ناسازگاری داشت. به همراه جمعی از همفکرانش در لهستان مخفیانه تئاتر مستقل را راهاندازی کرد و بهاجرای نمایش در زیرزمین، مخروبهها و آپارتمانها روی آورند.
به گفته میربابا، کانتور معتقد بود که در نمایش بازیگر به هیچ وجه بر اشیا برتری ندارد و متن به هیچ وجه عنصر بنیادین نیست. برای او در تئاتر متن حکم باروت را دارد که باید منفجر شود. اومعتقد بود ما متن را بازی نمیکنیم، بلکه ما با متن بازی میکنیم. او در نمایشها همواره در نقش کارگردان بر روی صحنه حضور داشت.
او افزود: درنمایشنامههای کانتور مرگ و خاطره دو موضوع مهم فلسفی هستند.او در آثارش به نوعی به بازشناسی از معنای گذشته و مرگ برای لهستان پس از جنگ میپردازد. او از مخالفان فاشیسم وکمونیست روسی است و همین موضوع زیباشناسی خاص آثار او را شکل داده است. تئاتر او قاعده گریز، یله، رها و نامتعارف و ناممکن است.
امیر خراسانی: لیبرال دموکراسی علیه سقراط است
امیر خراسانی هم درباره کتاب "دومین محاکمه سقراط" نوشته آلن بدیو گفت: پس از خواندن این کتاب، از این که با یک مترجم توانمند آشنا شدهام بسیار هیجان زده هستم. ترجمهاین کتاب بسیار درخشان است. کتاب "دومین محاکمه سقراط" بسیار منقلب کننده است من خواندن این نمایشنامه را به همه توصیه میکنم.
او افزود: "دومین محاکمه سقراط" اثر بسیار معاصری است، تصور کنید سقراط را از ۲۵۰۰ سال پیش از قبر بیرون بیاورند و بخواهند او را محاکمه کنند. خود این موقیعت بسیار دراماتیک است. از این جهت که ما واکنش بسیار مضحکی با او خواهیم داشت. او تا را حدودی لیبرال دموکراتیک درک خواهیم کرد. خواهوناخواه چارهای جز این نخواهیم داشت. تصویر "سقراط" دراین وضیعت میتواند به چگوارایی تبدیل شود که تصویر آن بر روی تیشرت چاپ شدهاست. ما در وضیعتی به سر میبریم که فریادهای بسیار متنوعی از گوشه و اطراف به گوش میرسد که اساسا حقیقتی وجود ندارد. عدهای حقیقت را یک بازی زبانی میدانند که جز در آن بازی زبانی به حقیقت دسترسی نخواهیم داشت. عدهای هم حقیقت را یک برخواست اجتماعی عنوان میکنند که میتوانیم درباره حقیقتهای مختلف قرارداد کنیم.
به گفته این مترجم، سودای نظریههای مختلف گرداگرد ما را فرا گرفته است. در واقع حقیقتی وجود ندارد و اساسا ما دسترسی به حقیقت نخواهیم داشت. به هیچ وجه قرار نیست ما پوینده راه حقیقتی باشیم. حقیقت یک بازاراست. به همین دلیل است که لیبرال دموکراسی علیه سقراط است. چون لیبرال دموکراسی معتقد است که دست بازار تعیین میکند که حقیقت چیست. شما در لیبرال دمواکراسی باید تقلا کنید بجنگید یکدیگر را بدرید تا کسی که پیروز میشود تعیین کند که اساسا حقیقت چیست. به همین دلیل از این منظرحقیقت همین تناقض بقایی است که در هر لحظه در بازار شاهد هستیم.
او افزود: دراین نمایشنامه بناست، سقراط با تمهیدات دراماتیکی در دوران معاصر محاکمه شود. روی کلمه معاصر من تاکید خاصی دارم. همانگونه که حقیقت اساسا برای ما بلاموضوع شدهاست، معاصر نیز برای ما چنین وضیعتی پیدا کرده است. مثلا شما فیلمهای علی حاتمی را در نظر بگیرید و درسوی دیگر نظریه "انحطاط" سید جواد طباطبایی را بگذارید. این دو از این نظرکه به لحاظ هستی شناختی کار واحدی انجام میدهند، با هم همخوان هستند.
خراسانی با بیان این مطلب که ما ایرانیها در چاله زمانی که معاصر نیست گیر افتادهایم، گفت: ما ایرانیها گذشته با شکوهی داشتهایم که در آن فرهایزدی، خرد ایرانی واندیشه سیاسی داشتیم، ولی در حال حاضر به دلیل افول آن گذشته درچالهای زمانی گیر کردهایم، درنتیجه زمانی میتوانیم رستگار شویم که بتوانیم آن گذشته باشکوه را احیاء کنیم. کافیست تمام دنیا درباره خودشان این گونه فکر کنند و در چنین شرایطی ما اساساً غیرسیاسی میشویم. دلیل آن هم این است که سیاست مستلزم همجواری بدنهای معاصر است.
او افزود: بهاین معنی که من لهستانی، من مکزیکی، من ایرانی فکر کنیم که در یک زمان واحد قرار داریم، نهاین که من ایرانی تصور کنم که در یک زمان باستانی کهن قرار دارم و آنها تصور کنند که دریک زمان دیگر هستند.اگر ما پارادایمهای زمانی داشته باشیم که نتوانند با هم گفتوگو کنند، سیاست و اخلاق ناممکن میشوند. چون هر دو مستلزم هم جواری بدنهای معاصر هستند. بدنهایی که در یک جغرافیا قرار دارند. ازاین منظر سقراط به ما خیلی معاصر است.
خراسانی گفت: ما و یونانیها در وضیعت مشابهای قرار داریم و دلیل آن این است که ما با هم همجوار هستیم و درطول تاریخ سابقه نداشته که ما این قدر معاصر باشیم. ازاین جهت "دومین محاکمه سقراط" نمایشنامهای است که امروز میتوانیم آن را در تهران، فرانفکورت و آدیس آباباآن را بخوانیم. پرسش این جاست، اگر قرار باشد که سقراط را دوباره در دادگاه محاکمه کنیم، چه رأیی بهاو میدهیم. بی شک ما آدمهایی که در دوران استارتاپها، دوران تقدس بیل گیس، اپل، ماکروسافت زندگی میکنیم، آیا سقراط میتواند جایی در مختصات زندگیمان داشته باشد؟ درچنین شرایطی باید سقراط را تبدیل به یک قصه یا افسانه کنیم. جنگجویی که روزگاری برای حقیقتی باستانی میجنگید.
او با بیان این مطلب که تاریخ چپ از این منظر تاریخ مبتنی بر امید به تعویق افتاده است، گفت: پس از مارکس در تاریخ چپ همواره با این سوال محوری مواجه میشویم که پس چه زمانی انقلاب رخ میدهد؟ چرا به جای انقلاب اجتماعی ما همواره با انقلابهای فنآورانه مواجه میشویم؟ گویا قرار است فنآوری پیشرفته جای همه انقلابهای اجتماعی را بگیرد و حتی آن را واژگون کند. ما در تمام این سالها شاهد انواع و اقسام رخدادهای فرهنگی، علمی وتکنولوژی بودهایم.
خراسانی ادامه داد: ما در دل اسطورهها زندگی میکنیم و لحظهای نمیتوانیم تصور کنیم که سقراط به عصر ما بیاید تا محاکمه شود. اگر او به عصر ما بیاید تبدیل به یک تئاتر تلویزیونی میشود در این شرایط بارها میتوانیم او را ببینیم. اساسا ما نمیتوانیم بهاین دل ببندیم که کسی همچون سقراط در روزگار ما پیدا شود که بخواهد بگوید حقیقت وجود دارد. ما امروزه در وضیعت لیبرال دموکراسی دست و پا میزنیم و آلن بدیو در بخش عمده نمایشنامه "دومین محاکمه سقراط" در حال جنگ با فیلسوفان نو است. این فیلسوفان شباهت عمدهای با اصلاحطلبان ایرانی دارند و از انقلاب، نیچه، مارک و هگل بیزار هستند.
این منتقد در بخش دیگر سخنانش گفت: در نمایشنامه "دومین محاکمه سقراط" حتی یکی از قضات نیز از زبان فیلسوفان نو حرف میزند و اتفاقا خصم فلسفی "بدیو" همین فیلسوفان نو هستند. به همین دلیل است کهاو در آثارش از سوژه وفادار دفاع میکند. سوژهای که بتواند به رخداد و حقیقت وضیعت وفادار باشد.
دراین مراسم حامد کنی مدیر انتشارات روزبهان نیزگفت: انتشارنمایشنامه درانتشارات روزبهان سابقه طولانی دارد و "چهار صندوق" و "هشتمین سفرسندباد" قدیمیترین نمایشنامههایی هستند که در روزبهان منتشر کردهایم. در طول فعالیت انتشارات روزبهان آثارمتعدد نمایشی را منتشر کردهایم.
او درباره ترجمههای محمدرضا خاکی گفت: تاکنون پنج عنوان از نمایشنامههایی که محمدرضا خاکی ترجمه کردهاند توسط انتشارات روزبهان منتشر شده است. این مجموعه بسیار ارزشمند هستند و امیدواریم کهاین همکاری همچنان تداوم داشته باشد.