سرویس تئاتر هنرآنلاین: محمد میرعلیاکبری نویسنده و کارگردانِ تئاتر از حدود سه سالِ قبل، به صورت ناپیوسته و این بار شش ماه به صورت پیوسته با گروهی بسیار جوان نمایشی را آماده اجرا کرده که برخی از بازیگران هنرجوی آن، اولین بار است روی صحنه تئاتر میروند. نمایش "کاردآجین" نوشته و به کارگردانی محمد میرعلیاکبری، حاصل این ماههای آموزش و ماههای تمرین نمایش است که پس از یک دوره اجرای آزمایشی در تماشاخانه همای سعادت از سیزدهم دیماه در سالن شماره دو خانه نمایش مهرگان به مدت دو هفته اجرای حرفهای خواهد داشت. بازیگران "کاردآجین" به ترتیب حروف الفبا: لیلی ابراهیمزاده، فرشید حاجیان، ستاره حبیبی، سحر حسامی، محسن خانی، عطیه رضایی، سحر روهینا، پریسا سجودی، اکرم سلمان، متین شهبازی، عسل عبیری، کسری کاریان، کامیار گرامی، محمد منفرد؛ مشاور پروژه: سعید دولتی؛ طراحصحنه و لباس: پریسا سجودی؛ طراح پوستر و بروشور: رضا کهنمویی؛ موسیقی: علیرضا دزفولی؛ گروه کارگردانی: فرشید حاجیان، کسری کاریان، ملیکا محمد صادق، دستیار دوم: عسل عبیری دیگر عوامل این نمایش هستند. مجری طرح این نمایش که پایه آموزشی و امکان جمع شدن و آموزش این جوانان را فراهم کرده، موسسه همای سعادت است. حال به بهانه اجرای نمایش "کاردآجین" با ویژگیهای خاص و با بازی یک تیمِ بسیار جوان، گفتوگوی مفصل روزبه حسینی، نویسنده، دراماتورژ و کارگردان تئاتر را با محمد میرعلیاکبری (خالق کاردآجین)، در پی میخوانید.
از آغاز راه بگو. از تحصیلات هنری، از ساخت فیلم تا نگارش فیلمنامه، از نمایشنامهنویسی و کارگردانی تئاتر تا ... کدام برای تو اولویت دارد؟ هر دوره مشغولِ یک کار میشوی، گاه در حوزه تصویر، گاه صحنه. هریک کجای جهان محمد میرعلیاکبری قرار میگیرند؟
من ابتدا با ساخت فیلم کوتاه شروع کردم. اولین فیلم کوتاهی که ساختم سال 1372 بود. هنوز هجده سالم تمام نشده بود که با یک دوربین سوپر هشت اولین فیلم کوتاهم را ساختم. یک فیلم پنج دقیقهای. من حدود بیست فیلم کوتاه ساختم. در دوران دانشجویی فیلمسازی من شدت گرفت. البته رشته دانشگاهی من تئاتر بود. چون نتوانستم رشته سینما در دانشکده سینما و تئاتر قبول بشوم به دانشگاه آزاد رفتم که فقط رشته نمایش داشت. من ورودی سال 73 کارشناسی نمایش گرایش ادبیاتنمایشی دانشکده هنر و معماری هستم و در همان دانشکده ارشد ادبیاتنمایشی خواندهام. اینکه چه شد وارد کار تئاتر شدم؛ برای پایاننامهام باید یک نمایشنامه مینوشتم و نوشتن نمایشنامه بسیار برایم لذتبخش بود. برای همین تصمیم گرفتم که نمایشنامهنویسی را به جد ادامه بدهم و از آنجا که کارهای من غیرمتعارف بود و کسی مایل نبود که آن را روی صحنه ببرد، خودم پا جلو گذاشتم و کارگردانی آنها را به عهده گرفتم. این چنین بود که وارد عرصه اجرایی تئاتر شدم. البته درست است که فیلمسازی برایم جذاب است ولی تئاتر اولویت بیشتری برای من دارد. آن دورهای هم که از تئاتر فاصله گرفتم و به فیلمنامهنویسی روی آوردهم به خاطر این بود که شرایط مدیریتی آن روزهای کشور اجازه نمیداد شخصی مثل من اثری روی صحنه ببرد. فاصلهام از تئاتر اجباری بود.
اولین بار با نمایش "زرتشت" که یک شب در جشنواره بینالمللی تئاتر دانشجویی در تالار مولوی اجرا شد و شب دوم اجازه اجرا پیدا نکرد. یادم هست من دو تک گویی را بعد از تو باید در مولوی اجرا میکردم و یک شب سالن خالی ماند.
به یاد دارم. بهمنماه 1380
گفتم دانشگاه؛ بگو در دانشگاه و بیرون چه درسهایی دادهای؟ چهقدر به تعلیم دانشگاهی و چه قدر به آموزش کارگاهی باور دارید؟
من یک بار در دانشگاه مربی بودم؛ رشته شخصیتشناسی و مبانی نمایشنامهنویسی. بیشترین دوران مربی بودن و تعلیم هنرجویان در آموزشگاههای خصوصی بوده. پنج سال به صورت تخصصی مربی فیلمنامهنویسی و ساخت فیلمکوتاه بودم. چند ترمی هم مربی بازیگری بودم که برای مدتی تدریس را کنار گذاشتم. از منظر من آموزش هنر، مخصوصا تئاتر، باید به شیوه کارگاهی باشد. زیرا هنرجوی تئاتر باید تئاتر را در حین عمل و انجام آن یاد بگیرد. هر چند که منکر دانشگاه و آکادمی نیستم. تئاتر به سواد نظری هم نیازمند است و یکی از راههای کسب این سواد، بودن در محیط آکادمیک است. ولی در حین تحصیل این رشته باید بصورت عملی با آن درگیر بود؛ خود من کارگردانی را به صورت تجربی یاد گرفتهام و میتوانم بگویم هر چند که تحصیلات آکادمیک نمایشنامهنویسی دارم، ولی نویسندگی برای صحنه را از نوشتن زیاد و خواندن زیاد آموختم.
علاقه زیادی به تاریخ و فلسفه و اساطیر دارید. علاقه شما به کتب عهد جدید و قدیم و مکاتب ادبی و آرکائیزم در ادبیات و گاه زبان کاملا واضح است. منشأ و سرچشمه کجاست؟
تئاتر ابتدا آیین بود. در یونان باستان تلاقی بین مذهب، اسطوره، سیاست و گفتوگو منجر به خلق درام و نمایش شد. علاقه من به تاریخ، اسطوره و مناسک به خاطر ریشه تئاتر در اینهاست. چرا که همیشه معتقدم تئاتر هنری سیاسیست و با نگاهی فلسفی به تاریخ و اسطوره مینگرد. برای همین تا میتوانستم در تاریخ، مذهب و اسطوره کندوکاو کردم. دومین مسئله مهم، اعتقاد به زیرساخت نمایش براساس کهنالگوها هستم. یعنی معتقدم همه درامهای بزرگ بر روی کهنالگو و آرکیتایپ بنا شدهاند. زیرا کهنالگوها به درام تشخص میدهند. همیشه مثال زدهام که یک فرد اصیل به خاطر خانواده فرهنگی و رشد در یک اجتماع فرهیخته شکل میگیرد. یعنی از رفتار اجتماعی یک شخص میتوان به شخصیت والدینش پی برد. درامی که ریشه در کهنالگو دارد، اصیل و محکم است. کهنالگو را همیشه باید در اسطوره، تاریخ و مذهب جستوجو کرد و معانی فلسفی آن را دریافت.
چهطور یک موضوع به اصطلاح برای تو دغدغه میشود؟ فضای روز و جامعه، تخیل، چه چیزهایی مسأله میشوند برای نوشتن؟
نخست این را بگویم که اجتماع، سیاست و شرایط روز برایم بسیار مهم است و همیشه تحتتاثیر آنها هستم. اینکه به تاریخ اشاره میکنم برای این است که شرایط حال را وصل به تاریخ میدانم. یعنی عللی در تاریخ وجود داشته که شرایط امروزه به وجود آمده. دوم اینکه به سوژهای میپردازم که ذهنم مدتهاست قلابش شده است. شده سالها به یک طرح فکر میکنم و مثلا در سه هفته تمام نمایشنامه را مینویسم.
تنوع ساختاری در نمایشنامهنویسی و تنوع موضوعی در آثار شما زیاد است. تعریف معینی از درام داری یا هر نمایشنامه ساختار خود را نسبت به مضمون باید پیدا کند؟
قطعا هر درام ساختار خودش را تعریف میکند و میسازد. ساختمان هر صحنهنوشت به مفاهیم و موضوع آن برمیگردد. ولی برای من مهمترین چیز، تجربهگرایی و قدم گذاشتن در عرصههاییست که پیش از این برایم تجربه نشده. عشق من به نمایشنامهنویسی به خاطر تجربهگرایی در آن است. اگر بخواهم نمایشنامه متداول بنویسم برایم کسالتبار است. برای همین به موضوعها و ساختارهای متنوعی میپردازم.
خودت در دانشگاه نمایشنامهنویسی خواندی ولی تجربی کارگردانی کردی. چهقدر دانشگاه و چه میزان تجربه عملی میتواند در کارگردانی و پیشبرد آن مؤثر باشند؟
تجربه مهمترین بخش کار تئاتر است. من منکر آکادمیک بودن نیستم ولی مهمترین بخش کار کردن و تجربه کردن است. البته هرکس هم میتواند بدون رفتن به دانشگاه با خواندن کتابهای مختلف سواد خود را بالا برده و خود را یک آکادمیسین در این زمینه کند.
در نمایشنامههایت از جملههای فلاسفه، رمانها و شعرهای مورد علاقهات استفاده میکنی. دنبال بینامتنیت هستی یا صرفاً تفنّن است؟ در نمایشنامههایت شخصیتها این جملات را میگویند و انگار شعر و عبارت به خورد شخصیت رفته است.
من از صنعت اشاره در نمایشنامههای کولاژیام بیشتر استفاده میکنم. مثلا زرتشت، فوزیون و پولانسکی که ساختار کولاژیک دارند، صنعت اشاره (استفاده از کلام دیگران یا متنهای دیگران در کار) بسیار حضور دارد. در کارهای کولاژیک یک فضای دادائیستی حاکم است. مثلا در فوزیون بخشهای از رمان برادران کارامازوف را میبینید که با حالتی دادائیستی خراب شده یا تعریف شده است. این صنعت فقط مختص یکی از ساختارهایی بود که سالها به آن میپرداختم. در واقع سعی میکردم از آن به یک ساختار شخصی برسم.
در فضای تخیلی، سینما و ادبیات، نوشتهای؛ تعلق به این فضا از کجا آمده؟
در این رابطه که چرا چند نمایشنامهام را در ژانر علمیتخیلی قلم زدهام، به خاطر علاقه زیاد من به سینماست. ولی چون هیچوقت نتوانستهام فیلمی در این ژانر بسازم (چون در کشور ما زیرساختهایی برای ساخت چنین فیلمی وجود ندارند.) برای همین در تئاتر وارد این سبک شدم. این ژانر بوده که همیشه علاقهمند آن بودهام.
ادبیات در ذاتِ خود، چهقدر روی خودت و آثارت تأثیر داشته است؟
ادبیات، البته بیشتر ادبیات داستانی، همهچیز من است. بسیار به آن وابستهام. رمان، داستانکوتاه، شعر و نمایشنامه. بسیار از آنها وام میگیرم. زندگی و شخصیتم بسیار وابسته به ادبیات داستانیست. زیرا من همیشه و همواره عاشق داستان بودهام. داستان همه زندگی من است. داستان تمام زندگی من را تحتشعاع قرار داده. اینکه بیشتر نمایشنامه مینویسم تا فیلمنامه، زیرا نمایشنامه به عنوان ادبیات ماندنیست، ولی فیلمنامه دستور ساخت یک فیلم است. هرچند که آن هم برایم بسیار مهم است. ولی پیوند نمایشنامه با ادبیات ناگسستنی است.
خشونت کجای نمایشهای تو قرار میگیرد؟ از دیدگاه کسانی چون "مک دونا" لذت میبری یا سعی در پیروی داری؟ میدانم که پیش از ترجمه آثارِ او، در نمایشهایت، پر از نوع خاصی از خشونت و ترس و هرمان بود. اینها تعلق توست یا حُکمِ فضای یک نمایش است؟
من به مارتین مکدونا ارادتمندم. ولی همانطور که اشاره کردی پیش از نشر آثار او کارهای من جهان وحشت داشته. البته خشونت من با خشونت مکدونا بسیار متفاوت است. البته خشونت فقط مخصوص او نیست. شکسپیر هم خشن است. تیتوسآندرونیکوس نمونه واضح این مسئله است. خشونت و بیرحمی در بسیاری از نمایشنامهها هست. در نمایشنامههای سنهکا، در پینتر، در کالیگولای کامو. وقتی هدا گابلر تمام دستنوشته کتاب لاوبرگ، تمام رنج یک عمر زندگی آن مرد، را در آتش شومینه میاندازد، بسیار خشنتر از نمایشنامههای مکدوناست. یا در باستان وقتی ادیپ چشمهایش را کور میکند. خشونت و بیرحمی از ابتدا در داستانهای من وجود داشته، زیرا جهان درام از ابتدا خشن بوده. نه لزوما اینکه از صحنههای زد و خورد یا قتل استفاده کنم، بلکه جهان داستانهای من بسیار بیرحماند و این ریشه در جهانی دارد که در آن زندگی میکنیم.
سال 94 از تو دعوت کردم برای کارگردانی "زرتشت" نوشته خودت که انبوهی از شخصیت بود برای جمع جوانی حدود شصت نفره که در گروه وَ ناگهان برای دورهای دو ساله جمع شده بودند. علت برای من دسیپلین خاص تو در کارگردانی و در هر کاری بود. این رفتارِ مدیریتی را با حرفهایها هم داری. این مدل، چه پیامد و چه دستاوردهایی در زمینه مدیرت کارگردانی، برای تو داشته است؟
نظم و انضباط برای من، نه تنها در تئاتر بلکه در زندگی شخصی هم مهم بوده. این به خاطر نوع تربیت خانوادگی من است. من زیر نظر یک پدر نظامی و یک مادر معتقد به اصول و قواعد اخلاقی و اجتماعی رشد کردم. در کل معتقدم که نظم مهمترین عامل شکلگیری یک کار نمایشیست. یک نمایش بدون نظم شکل خوبی ندارد. البته مدیریت قهری با مدیریت نظم و انضباط و اصول فرق دارد. من در کارهایی مدیریت قهری داشتهام نه دیسیپلین. خودم به این مدیریت غلط پی بردم و نزدیک دوسال درسهای مدیریتی خواندهام و در کارهای جدیدم با آن شیوه کارگردانی میکنم. هم خودم راضیام هم گروهی که با آن کار میکنم.
بعد از اجرای سفر به نهایتِ دور، چند تجربه به عنوان کارگردان و تجربهای هم به عنوان نویسنده داشتی که در سالنهای خصوصی روی صحنه رفتند. وضعیت چگونه بود؟ بیماری تئاتر خصوصی چیست؟ مشکلات چیست؟
سالن خصوصی شمشیر دولبه است. در تجربه پولانسکی ضرر مالی بدی کردهام. البته در نمایش پولانسکی تهیهکننده پشت کار را خالی کرد و من برای اینکه کار تعطیل نشود و زحمات شش ماهه از بین نرود زیر این دین رفتم. سالن خصوصی میخواهد درآمد خود را داشته باشد. اجاره میدهد، پول آب، گاز و برق میدهد که معمولا سرسامآور است. حقوق کارمند دارد. در این شرایط وقتی نمایش نمیفروشد کاری به ضرر تو ندارد. کف فروش را میگیرد. البته پردیس تئاتر شهرزاد در نمایش "عددهای نشده" با من قرارداد گیشه بست. متاسفانه اجرا زمان مناسبی نداشت. جامجهانی بود و کل کشور در فکر فوتبال و بازیهای ایران. آن نمایش چون یک کمدی وودی آلنی بود پتانسیل فروش خوبی داشت. سالن خصوصی مشکلات و مزیت خودش را دارد ولی بهتر از هیچ است. در سالن دولتی مدتها باید صبر کنی تا نوبت اجرا به تو بدهند. برای همین اگر میخواهی ممتد اجرا داشته باشی راهی جز اجرا در سالن خصوصی نیست.
در "همای سعادت" بچههای جدیدترین نمایشات، "کاردآجین" را پیدا کردهای. اینها از چه سطحی برخوردارند. چه دورههایی را گذراندند؟ چگونه با برخی از آنها (12 نفر) و باقی، کنار آمدی؟ نقطه آغاز کارگاه و خود "کاردآجین" از کجا بود؟ از دل اتودهای بچهها یا طراحی و ایدهپردازیِ خودت؟
از آخر بگویم: در کل در این کارگاه ایده تا اجرا، اتوودی زده نشد. نقطه شروع (واقعه کارداجین در عاشورا) در ذهن من شکل گرفت. من با بچههای این کارگاه شش ماه گذراندم. مصاحبه کردم، آشنا شدم، رفاقت کردم و برای آنها شخصیت مناسبشان را طراحی کردهام. برای هر کس داستانکی ساختم و به واقعه اصلی پیوند زدم. شش ماه تمرین ممتد کمک کرد که بچههای کارگاه به متن مسلط شوند. متن بارها بارها با حالتی بدون حس روخوانی شد. بعد از مسلط شدن روی متن، تمرین هجاخوانی انجام شد. بعد به بازیگران حس تزریق شد و در نهایت میزانسن سرپا شد.
باز هم دوست داری با جوانها ادامه دهی؟ نقشهات برای روزهای بعد چیست؟
دوست دارم با جوانترها بیشتر کار کنم. کم تجربهتر هستند از این جهت خوب است که حرفشنوتر هستند. من میتوانم آنطور که معتقدم رشدشان دهم ولی در کنارش هر از گاهی در تئاتر حرفهای هم کار میکنم. البته کارهای کم پرسوناژتر. برای من هنرجو و حرفهای، تئاترشهر یا یک سالن کوچک فرقی ندارد. برای من مهم است که نمایشنامهام روی صحنه برود البته با بهترین کیفیت.
سوژهها تو را پیدا میکنند یا نوشته محلی برای زدن حرفها و بیان ایدئولوژی توست؟
کلا دنبال ایده و ایدهلوژی نیستم. قصه و داستان ابتدا به سراغ من میآید که هر کدام مضمون خودشان را به همراه دارند.
در چه نمایشهایی به جز "کاردآجین"، فضای روز جامعه را دنبال کردهای؟
در سه گانه فجر در بانکوک بهخصوص "سویکابوی"، "عددهای نشده" و "گورخرهای مرده" این فضای کف اجتماع وجود دارد و قطعا در آثار بعدی ادامه خواهم داد. این دوره سوم نمایشنامهنویسی من است. دوره اول آثار کولاژی مثل زرتشت و فوزیون. دوره دوم آثار علمیتخیلی مثل "سولاریس"، "الاویاتان"، "ناتورالیسم" و "سفر به نهایت دور" و حالا در دوره سوم نمایشنامهنویسیام هستم.
در "کاردآجین" رفتهای به سمتِ واقعیت به معنای خاص. کمی به سمت تئاتر مستند رفتهای و شیوه خاص روایتگری در آن؛ شیوه قصهگویی هم پاره پاره و قطعهقطعه است.
به تازگی تئاتر مستند و وجه اجتماعیسیاسی آن برایم جذابیت دارد. البته تئاتر مستند شیوههای متفاوتی دارد. نمایش "کارداجین" تئاتر مستندگونه است نه تئاتر مستند مطلق. فضای "کارداجین" بر خلاف نمایشهای پیشین من عینیتر است. بیشتر فضاسازی و شخصیتپردازی به مستندگونگی میزند. اما شاخهشاخه شدن داستانها؛ این ساختار غیرخطی و چند شاخهای را از ساختار ادبیات آمریکای لاتین الهام گرفتم. فضایی سیال و ضدتکداستانی. شاید بسیاری معتقدند این شیوه در درام و صحنه تئاتر جواب نمیدهد. ولی من خواستم این ساختار را در "کارداجین" تجربه کنم.
موسیقی برای من در نوشتنِ شعر و رمان و نمایش، مهمترین ایدهدهنده است. برای تو کجای کار و ذهنات قرار میگیرد؟ چه نوع موسیقی، الهام بخشِ تو میشود؟
فضای موسیقی بسیار به من هم کمک میکند. بیشتر باخ، گوستاو مالر، موتزارت و شوپن گوش میدهم.
اصلا بگذار یک سؤالِ از عمومِ تأثیراتی که از آثارِ ادبی و هنری گرفتهای و هم از علاقههای تو به آثارِ ادبیات و هنر بپرسم؛ در چندین بخش البته. فیلمساز ایرانی و در جهان، رماننویس ایرانی و در جهان، نمایشنامهنویس ایرانی و در جهان.
فیلمساز در ایران: سهراب شهیدثالث، اصغر فرهادی؛ در جهان: اینگمار برگمان، تئو آنجلوپولوس، آکیرا کوروساوا، استنلی کوبریک و به تازگی کریستوفر نولان؛ رماننویس مورد علاقهام در ایران: رضا براهنی، اسماعیل فصیح؛ در جهان: داستایفسکی، همینگوی، مارکز؛ نمایشنامهنویس در ایران: عباس نعلبندیان؛ در جهان: هاینر مولر، ایبسن، چخوف، اورپید، سنهکا، کریستوفر مارلو.
این خصلتِ قصهخوان و قصهدوست و قصهسازِ تو بسیار برای رماننویسی مناسب است. قصد نداری رمان بنویسی؟
بسیار وسوسه شدهام رمان بنویسم. ولی فعلا میخوام روی درامنویسی متمرکز باشم. میخوام به نمایشنامههایم سر و شکل بدهم. شاید بعد از پنجاه سالگی به رماننویسی رو آوردم. ولی فعلا فقط درام.