سرویس تئاتر هنرآنلاین: "از کجا آمدهایم" نمایشی است به کارگردانی محمد عاقبتی که به یکی از مهمترین سوالهای کودکان پاسخ میدهد: "ما از کجا میآییم یا چه طور متولد میشویم؟ مخاطب نمایش "از کجا آمدهایم" کودکان بالای ۴ سال هستند. این نمایش با همراهی انجمن راه: پروژه قایم باشک تهیه شده است و نمایشنامه آن را مهدی چاکری نوشته است. بازیگران و بازیدهندگان عروسک آن محمد هادی عطایی و الکا هدایت هستند.
چرا من به دنیا آمدم؟، من از کجا آمدهام؟، بچهها چطوری درست میشوند؟، من چطوری و چند وقت تو شکم مامان بودم و سوالهایی از این قبیل را همه ما در کودکی از پدر و مادرمان پرسیدیم و بچههای امروز هم میپرسند. پاسخ به این سوال و دیگر سوالهای کودکان به روشهایی مثل خودت بزرگ شدی میفهمی یا هر بچهای تولدش یک رازِ که فقط فرشتهها میدونن و... نه تنها کمکی به کودک نمیکند بلکه از نظر روانشناسی مسیر فکر، خلاقیت و نگاه کودک به دنیا را آشفتهتر میکند. در این نمایش با مشاورههای علمی که کارگردان با متخصصها و روانشناسها داشته به پاسخ قانعکنندهای برای بچهها میرسد.
نمایش "از کجا اومدیم "بدون هیچگونه حاشیهپردازی مخاطب را با چالش اصلی روبرو میکند، آن را برایش حلاجی کرده، به سوالات، ابهامات و دغدغههایش پاسخ و در نهایت یک رهاورد منحصر به فرد به خانوادهها و چند رهاورد ویژه به کودکان هدیه میدهد.
نمایش "از کجا اومدیم" به خانوادهها راه پاسخگویی منطقی به فرزند را نشان و این تلنگر را برای آنها به همراه دارد که اگر فرزندتان ابهاماتش را در خانه پاسخ نگیرد در بیرون از خانه پیگیر خواهد شد و این سلب اعتماد میتواند خطرات غیرقابل جبرانی با خود به همراه داشته باشد، لذا نیاز است از صور مختلف پاسخی دقیق و قابل درک برای ابهامات فرزند یافت و کنجکاویهای او را نادیده نگرفت.
به بهانه اجرای این نمایش، باید اشاره کنیم که کم نیستند افراد و گروههایی که بنا به ضرورت و اتفاقهایی که در گوشه و کنار جامعه میافتد و ممکن است فقط بازتاب اندکی از آنها به گوش ما برسد، دغدغه زندگی بدون آسیبهای روانی و جسمی برای کودکان این آب و خاک را دارند و تلاش میکنند تا کودکان با روانی سالم به استقبال دیگر مراحل زندگی و مواجهه با آن بپردازند. "انجمن راه" فعالیت خود را بیشتر از پنج سال پیش با هدف آگاهی رسانی برای بالا بردن سلامت جنسی در جامعه آغاز کرد و در آبانماه سال 1396 به عنوان یک انجمن خیریه در حوزه سلامت به ثبت رسید. یکی از پروژههای این انجمن، "قایم با شک"، پروژهای با هدف آگاهیرسانی برای پیشگیری از کودک آزاری جنسی است. هنر اگر تنها راه نباشد، قطعا بهترین راه برای فرهنگسازی در میان خانوادهها و آموزش به کودکان است.
آنچه در ادامه خواهید خواند حاصل میزبانی هنرآنلاین از محمد عاقبتی کارگردان و مهدی چاکری نویسنده نمایش "از کجا اومدیم؟" و گپ و گفتی است که با آنها داشتیم.
طرح "قایم باشک" مدتی است آغاز شده و در بین کودکان و آموزش پرورش و جاهایی که به نوعی با آموزشهای نوین برای کودکان و نظریههای نوین در ارتباط است، جای خود را باز کرده و توانسته آموزههای خودش را جایگزین شیوههای قدیم کند. نمایش "از کجا آمدیم" توانست ترکیب و تعامل خوبی در راستای هدفهای خوبی باشد که این طرح شروع کرد. لطفا در مورد این طرح توضیحاتی بفرمایید.
محمد عاقبتی: ابتدا از شما و هنرآنلاین تشکر میکنم برای وقتی که برای این نمایش و پروژههای کودکان میگذارند. داستان پروژه "قایم باشک" ترکیبی است از بچههایی که تحصیلات تکمیلی و خیلی بالایی در زمینه مدیریتی و آموزش و روانشناسی دارند و انجمنی به نام "انجمن راه" به راه انداختند با طرح و برنامههای مختلف برای کودکان. من وارد جزئیاتش نمیشوم؛ اما یکی از پروژههای "انجمن راه" قایم باشک است که هدفش پیشگیری از کودک آزاری و آزار جنسی و کنترل بوده و هست. وسایل کمک آموزشی برای بزرگترها است که زیر نظر وزارت ارشاد و سازمان بهزیستی و چندین سازمان دیگر کار میکنند. نحوه کار و آموزش و فعالیتهای آنها از استانداردهای قابل تأییدی برخوردار بود و مورد استقبال قرار گرفت و به تدریج تبدیل به یک NGO موفق و تاثیرگذار شد. در مقطعی که تصمیم گرفتم برای کودکان اثر نمایشی تولید کنم، ایده و طرحم را با این دوستان مطرح کردم. آنچه امروز میبینید ماحصل گفتگوهایی بود که با این دوستان داشتیم و الان که موفق شدیم، هم حاصل حمایت معنوی آنها است. این NGO از طریق خیریه و کمکهای مالی مردمی حمایت میشود و این دوستان از طریق علمی و تخصصی به ما کمک میکنند.
البته فکر میکنم برعکس این مورد که درباره "تولد" بود در کار قبلی (تنها خدا حق دارد بیدارم کند) که در مورد "مرگ" بود، پیش از اینها ذهن و انگیزه شما و مسیر فعالیتهای تئاتری به این سمت و سو رفته بود که بتوانید ذهن کودکان را در تئاتر فارغ از آنچه که در حال حاضر تئاتر کودک ما به شیوه بسیار قدیمیاش به آن میپردازد، تجربه کند و ببیند. گمان میکنم محمد عاقبتی و گروهش مسیری را انتخاب کرده که در تئاتر کودک با تجربههای جدید تاثیرگذار باشد.
محمد عاقبتی: طراحی ما برای این نمایش یک طراحی دوگانه است، از کجا آمدهایم و به کجا میرویم است. و در بازتولید نمایش و اجرای دوباره آن در شهر رشت با دراماتورژی که مهدی چاکری روی کار انجام داد خیلی بهتر و درستتر شد و چند قدم رو به جلو رفتیم. نمایش به مخاطب خود نزدیکتر و در عین حال همان محتوا و همان تم (درون مایه) را ادامه میداد. در تکمیل صحبتها باید بگویم که به عنوان کارگردان بیشتر فکر میکنم اگر کودک بودم دوست داشتم در مورد چه چیزهایی بدانم. آنچه در ذهنم گذشته را با همکارانم در میان میگذارم، وجوه دیگر را آنها طراحی میکنند و پیش میبرند.
ابتدا به مسئله آموزشی بودن آن فکر میکنید یا نه؟
محمد عاقبتی: نه، تئاتر کودک در همه جای دنیا یک مقوله جدی است، اگرچه اینجا برایش مرز و محدودیت و پیش قضاوت وجود دارد. ولی فرقی ندارد. این حد و مرزها و تقسیمبندی برای تمام محتواهایی که در حیطه ذهن انسان میگذرد اتفاق میافتد. ذهن کودک ذهن تکامل یافتهای نیست مخصوصا در مواجهه با مسائل اجتماعی. سوالهای زیادی سالها با شکل و شمایل مختلف برای کودک بوجود میآید و بیشتر اوقات آن را نمیپرسند. اما او به دلیل مختلف از پرسیدن خودداری میکند. من فکر میکنم نحوه برخورد با این موارد امروزه تغییر کرده. پس صرفاً مسئله آموزش نیست، مسئله این است که من یا مهدی چاکری برای این محتواهای جدی اسم بهتری میگذارم. آنچه که من و همکارانم دوست داریم در حیطه تئاتر کودک وارد آن شویم، محتواهایی هستند که خارج از عرف اجتماعیاند و مطرح شدن یا نشدن آنها مسئله است.
وقتی صحبت از تئاتر کودک میشود اغلب گمان میکنند، خیلی سهلالوصول است. اما در زمان نگارش، ایده یا حتی در انتخاب واژهها محدودیتهای بسیاری دست و پای هنرمند را میبندد. برای شما به عنوان دراماتورژ و نویسنده این چالش چگونه است؟
مهدی چاکری: وقتی من به عنوان نویسنده برای تئاتر بزرگسال مینویسم، مخاطب، شرایط موجود و آنچه نوشته شده را درک میکند، اما در تئاتر کودک چنین نیست، برای گفتگو با کودک و ساخت درامی مخصوص آنها باید به دوباره و با نگاه نو به کلمهها فکر و نگاه کنیم تا به یک ساز و کار و زبان جدید دست پیدا کنیم. کار کودک برای من به عنوان نویسنده چالش بسیار عجیبی بود و صادقانه میگویم، هر بار که به تماشای اجرا مینشینم فکر میکنم به عنوان نویسنده کارم را درست انجام ندادم، چون ما بسیاری از چیزها را در یک روندی خاص یاد میگیریم و فکر میکنم این پله دوم برای من بود. اگر کار دیگری به من پیشنهاد شود، قطعاً ساز و کار من تغییر خواهد کرد و روند دیگری را انتخاب خواهم کرد. شاید باورش سخت باشد اما برای 10 یا 15 صفحه متن شاید ده برابر یک کار معمولی نوشتم تا به این چند صفحه برسم. این نشان دهنده این است که نوشتن برای کودکان بسیار سختتر از نوشتن برای بزرگسالان است. برای کودکان برخی مسائل تمام شده نیست. برای کسی که مسائل برای خودش تمام شده خیلی مشکل است که بخواهد همانها را برای کودکان توضیح دهد.
مواجهه شما آقای عاقبتی به عنوان کارگردان و شما آقای چاکری به عنوان نویسنده با مخاطبان نمایش چگونه بود؟ چه بازخوردهایی را تجربه کردید؟ من پس از اجرا دیدم که همچنان بچهها با خانوادهها با سوال و جوابهای جدید مشغول صحبت هستند. به نظر خودم دلیلش به خاطر تناقضهایی است که در تربیتهای رایج جامعه ما وجود دارد چه در جامعه یا محیط خانواده یا مهدکودک یا جاهایی که بچهها از طرح پرسش منع میشوند یا پاسخ دلخواهشان را نمیگیرند. شما از مخاطب خود چه بازتابی را دیدید؟
محمد عاقبتی: در این بخش از گفتوگو به سوال حساسی رسیدیم. بدون حضور متخصص نمیشود بعد از دیدن نمایش از بچهها درباره کاری که بار روانشناختی دارد گفتگو کرد. ولی همین که خانواده بچه را به دیدن این نمایش میآورد یعنی اینکه پذیرفتهاند که بالاخره بچه با مسائل و سوالهای به ظاهر سادهای مواجه میشوند که باید برای قانع کردن و پاسخ به آنها سطحی برخورد نکنیم. خانواده با کودکش به گروه نمایش برای ارتباط با کودک فرصت میدهند و بدلیل شرایط بزرگسالارانه در جامعه ما این ما هستیم که برای کودکان تصمیم میگیریم ولی کماکان مردم اگر مطمئن باشند که دارند به جای درستی میروند به گروهها اعتماد بیشتری میکنند. من به شخصه کمتر انتقاد شنیدم که چرا این مسئله مطرح شده است. شروع و تا حدی پاسخگویی و طرح مسئله با گروه اجرایی است ولی ادامه آن با مشاوران و متخصصین کودک و خانواده است. ما به خانواده پیشنهاد میکنیم که با مشاورین برای ادامه این ماجرا در ارتباط باشند. در متن چندبار گفته میشود: "باید از مامان و بابام بپرسم." و نکته مهم این است که به بچه گفته میشود تو از پدر و مادر یا هرکسی که اعتماد داری هر سوالی را میتوانی بپرسی. (یعنی یاد میدهیم که تو باید با این آدمها طرح مسئله کنی) این نمایش تازه پس از اینکه بچهها از سالن بیرون آمدند با سوالهای جدیدی که برایشان مطرح خواهد شد، آغاز میشود که پدر ومادر با کمک متخصصین و مشاورین باید راه را ادامه دهند. البته سیستم آموزش، ارگانها، آموزش و پرورش و برخی نهادهای آموزشی فعالیتهای جدیدی را شروع کردهاند و میدانند که اینها واقعیت هستند. حرف زدن از تابوها نه تنها بد نیست بلکه مفید است.
مطرح کردن و پاسخ دادن به سوالات در نمایش شما و آن مسیری که پدر و مادر نمایش شما با آن کلنجار رفتند تا بتوانند یک پاسخ قانعکننده به بچهها بدهند، برای نویسنده و کارگردان قطعا باید پاسخهای متعددی در نظر داشته باشند تا به این پایان رسیدید که چگونه جواب داده شود؟
مهدی چاکری: ما هشت یا نه تا پایان متفاوت برای نمایش در نظر گرفته بودیم ولی این پایان به تأیید چند پزشک و روانپزشک و رواندرمانگر رسید و از نظر هنری هم برای خودمان این پایان قابل قبول بود. بدلیل حساسیتی که آقای عاقبتی روی کارشان دارند چند دکتر سر تمرینهای ما آمدند و نظرشان را اعلام کردند و این پایانبندی منتخب شد.
فانتزی این کار بدلیل وجود عروسک و شیوه کار با نمایشهای "تنها خدا میداند" و "ماهی سیاه" شما فرق میکرد. چرا در این کار به جای کودک از عروسک استفاده کردید؟
محمد عاقبتی: ما از ابتدا میدانستیم به دلیل گروه سنی مخاطب میخواهیم از عروسک استفاده کنیم. مخاطب ما بالای چهار سال است در نتیجه روش پرداخت متفاوت بود. یکی از راههایی که برای ارتباط بهتر و از طرفی نتیجهای که میخواستیم به ما کمک میکرد، عروسک بود. چون فانتزی که در ذات عروسک وجود دارد برای بچهها باورپذیرتر است، تا یک آدم زنده یا حتی یک بچه پنج یا شش ساله. عروسک برای غیر ممکنها دست را باز میگذارد. اما تغییراتی دادیم مثلا عروسکگردان را به جای پوشاندن صورت از ابتدا به عنوان یک مادر یا بازیدهنده میبینیم.
محمد عاقبتی به این شیوه کارش را ادامه میدهد یا این یک فصلی از تجارب شماست؟
محمد عاقبتی: این انتخابها حاصل شرایط درونی خودم، اجتماع، موقعیت بیرونی و درونی است. نمیتوان پیشبینی کرد در آینده چه میشود. اما الان که دارم تئاتر کودک کار میکنم انگار یک آلترناتیو برای خودم و گروهم هستم. در تئاتر کودک مخاطب اعتراض خود را نسبت به نمایش با گریه کردن یا نخوردن چیپس یا ریختن آن بر روی زمین یا از پدر و مادر میخواهد او را از سالن بیرون ببرند، میرساند و اصلا به گروه یا پشت صحنه من کاری ندارد. من و گروهم در خلوتی آرام شروع به کار کردهایم. کار کردن برای کودک به مراتب سختتر از کار برای بزرگسال است. انگار در برف راه میروی. در عین اینکه محدودیت داری، میخواهی خلاق هم باشی. هم آموزش دهی هم سرگرم کنی. بچه فقط برای دیدن نمایش میآید و جز این هیچ چیز دیگری نیست. دوست دارم برای بچهها فیلم هم بسازم چون به نظرم در این بخش هم خلاء وجود دارد.
مهدی چاکری: وقتی در حال نوشتن متن بودیم به مسئلهای برخوردیم که من نمیدانستم ولی استادها به ما گوشزد کردند. مسئله لمس کردن بچهها بود که ما نباید روی صحنه نشان میدادیم که شخصیتی که هیچ ارتباطی با بچه ندارد، نباید بچه را لمس کند، به هیچ عنوان. برای اینکه لمس کردن باعث میشود که کودک به آدم غریبه اعتماد کند و ما نمیدانیم بازتاب این لمس کردن ممکن است چه باشد؟. نوشتن برای کودکان اگر بخواهد روند درستی را پیش بگیرد پر از این نکات ریز و مهم است که رعایت آن ضروری است؛ در حالیکه در نمایش بزرگسال این تو هستی که رئیسی و مثلا دوست داری شکسپیر را متفاوت ببینی. اگر علاقه نداری میتوانی به دیدن نمایش نیایی. اما در تئاتر کودک باید چگونه و صحیح ببیند مهم است. و باید سعی کنید نظر رئیس را جلب کرد و اینکه چقدر موفق میشوید را باید منتقدین و متخصصین نظر دهند.
محمد عاقبتی: آنقدر که در کار بزرگسال فردیت اهمیت دارد این در کار کودک خیلی متفاوت است.
شاید تلنگری به شما زده شده و نیازسنجی بین مخاطبهای نمایشها داشتید که این احساس باعث شده شما به سمت تئاتر کودک بروید.
محمد عاقبتی: زمانی که به تهران بازگشتم واقعا تصمیم گرفته بودم برای کودکان کار کنم و دست آدمها را بگیرم و آلوده این کار کنم. ولی ترجیح میدهم اگر کاری برای شکلگیری و پروش اندیشه یک نسل یا گروهی از مخاطبها است، برای کودکان باشد. هرجا این اتفاق بیفتد برای ما نقطه امیدواری است چون سرمایهگذاری برای آینده است. در هرجای دنیا تئاتر بزرگسال خوب باشد تئاتر کودک خوب هم هست یا هر جا که تئاتر کودک خوب هست تئاتر بزرگسال خوب هم هست. متاسفانه ما از منظر مدیریتی نسبت به مخاطبمان بسیار عقب هستیم.
در صحبتهایتان اشاره کردید اگر میخواهیم تئاتر بزرگسال خوب داشته باشیم باید تئاتر کودک خوب داشته باشیم.
محمد عاقبتی: بازی برد برد، بازی چند وجهی است. این فقط در تئاتر نیست. شما هر چیز خوبی که میخواهید داشته باشید به نظرم سرمایهگذاری کردن برای این گروه سنی است. این حرف تبلیغی نیست. من اگر از الان شروع کنم و به مخاطبم خوراک خوب بدهم، انگار دارم برای آینده میکارم. ولی سینمای ما برای کودک هیچ رونقی ندارد، یا اصلا تئاتر کودک هیچ رشدی نداشته است. حضور یک گروه نمایشی در هر مهدکودک که نمیشود رشد تئاتر کودک. یا اگر حتی سالنی برای تئاتر کودک ساخته میشود ولی کیفیت اجراها تغییر نکرده است. جذب مخاطب و کشاندن مردم به سالن تئاتر بسیار مشکل است. به نظر من تئاتر بزرگسال داشتن، جامعه با نشاط و آرام داشتن، جامعهای که روحیه نقد و انتقاد و بررسی داشته باشد جامعهای است که صداقت داشته باشد. باید وقتی سؤال میشود: از کجا آمدهام؟ دروغ نشنوم. باید از این سن آموزش داد، وگرنه این دروغ انعکاس پیدا میکند و بزرگ و بزرگتر میشود و کل زندگی ما را میگیرد. و مسئولین غافلند که چه چیزی را دارند از دست میدهند.
در فیلمها یا تئاترهای گذشته بیشتر داستانها درباره در موقعیت خاص و غیر معمول قرار گرفتن و یا تلاش بچهها برای رهایی از یک موقعیت بود. اما اکنون شما پرسشهای متفاوتی را برای بچهها مطرح میکنید. درونمایه، طرح و شیوه پاسخ به این پرسشها را چگونه طراحی میکنید؟
مهدی چاکری: به نظرم اگر میخواهید یک سؤالی را ایجاد کنید، بهتر است یک سؤالی مطرح شود که در کنار آن چند سؤال دیگر نیز پاسخ داده شود. سعی کردیم در این نمایش و نمایش بعدی که آقای عاقبتی تصمیم گرفته تولید کند به پاسخ صحیح فکر کنیم که به بسیاری از سؤالات کودکان جوابگو باشد.
محمد عاقبتی: امروزه با وجود دسترسی به اینترنت و ماهواره تجارب هر کودک در هر خانواده با خانواده دیگری فرق دارد؛ در حالی که در گذشته تجارب من و همکلاسیهایم یکی بود. تغییر مکانیزم آموزشی باعث شده آگاهی بیشتر و سؤالهای ما متعددتر شود. بنابراین تقلا برای رساندن مخاطب به پاسخها باید بیشتر شود. سرعت خواستهها و سؤالات کودکان بیشتر از سرعت کمکها و پاسخهای ماست. بنظر ما عقبتر هستیم، ما هنوز در مطرح کردن محتواها مشکل داریم.
چقدر نقش خانواده را در این محدودیتها یا هدایت غلط ذهن بچهها دخیل میدانید؟
محمد عاقبتی: به تبع تکنولوژی و اطلاعات و فضاهای باز تبادل اخبار، ده سالی است که همه چیز تغییر کرده. امروزه به مدد همین نتورکهای اجتماعی، تبادل اطلاعات میشود و ما بزرگترها خودمان عقب ماندیم و هنوز درگیر فرهنگها و سنتها هستیم که باید چه بگوییم چه نگوییم، به ما نگفتند پس ما هم نگوییم. مادران ما در شرایط گذشته به فکر سیر کردن شکم بچهها بودند. الان طبقه متوسط زیاد شده و در مواجهه با تهیه خواستههای بچهها هستند. به نظرم بخش زیادی از این ماجرا متوجه سطح نگاه و شکل نگاه هنرمند است. حداقل هنرمندانی که برای کودکان کار میکنند. من برای اجرا در تالار هنر یکسال به دیدن نمایشهایی که در تالار هنر اجرا میشوند رفتم. کارها از استاندارد خوبی برخوردار نیستند و امیدوارکننده نیستند. اگر به سراغ مسائل مهم که میرویم اینقدر رمانتیک و ژورنالیستی با آن برخورد میکنیم که بیشتر دلمان باید بسوزد تا اینکه فکر کنیم که یک اتفاقی باید بیفتد. استثناهایی هم وجود دارد، مثلاً نمایش "پدران" مهدی فرشیدی سپهر بسیار نمایش خوبی است. برای کودک کمبود موضوع نیست، تمام مسائلی که برای بزرگسال حل شده است برای کودک سؤال است. ولی شکل گفتناش فرق میکند.
طرح مسئله برای کودک مهارت میخواد و ماهیتش با جسارت متفاوت است.
محمد عاقبتی: من پروژههای بسیاری داشتم ولی این موضوع را انتخاب کردم چون فکر میکردم کمتر به آن پرداخته شده و در آن به بسیاری از بخشها مثل خانواده یا آموزش پرداختم. در این پروژه مرکز هنرهای نمایشی ما را حمایت کردند. ولی این را با صدای بلند میگویم، درصد زیادی از فعالان و هنرمندان ما عقبتر از کودکان هستند.
شاید به این دلیل باشد که از زاویه دید خودشان به مسئله نگاه میکنند نه از زاویه دید بچهها.
محمد عاقبتی: بله، از زاویه دید بچه نمیبینند. تالار هنر تنها تالار تخصصی تئاتر کودک است با امکاناتی بسیار قدیمی و غمانگیز. به این دلیل است که نمایشی نیامده که از سالن خواستههایی داشته باشد و یا به مسئولین فشاری برای تجهیز سالن بیاورد. به نظرم هنرمندان به دلیل آرمانگرا نبودن به همین کم بسنده میکنند.
چرا در هیچ کجای نمایش از بچههای حاضر در سالن کمک نگرفتید؟ در طول اجرای نمایش دیده میشد که بچهها دوست داشتند، پاسخ دهند یا به روی صحنه بیایند.
محمد عاقبتی: میتوانستیم ولی میخواستیم دیوار چهارم را حفظ کنیم. ما خواستیم قصهگویی اتفاق بیفتد و در لابهلای قصه به آن سؤال پاسخ داده شود. به دلیل حساسیت موضوع بود اگر با تماشاچی تعامل نکردیم. تمرکز از موضوع گرفته میشد، بنابراین برگرداندن تماشاگر به موضوع کار سختی میشد.
مهدی چاکری: ما دیوار چهارم را حفظ کردیم، چون بچهها در هر شرایط پاسخگو بودند ولی ما دنبال یک جواب صریح و روشن بودیم. اگر تعاملی انجام میشد با یک هجمه زیادی از پاسخها طرف میشدیم که شاید 99% آن اشتباه بود. ما اتفاقاً داشتیم کاری میکردیم که به یک جواب صحیح برسیم. من فکر میکنم تکنیک اینتراکتیو (تعامل) در تئاتر کودک به اشتباه استفاده میشود. این تکنیک به گروه سنی بالاتر و در مورد مسائلی همچون مسائل اجتماعی و غیره مورد استفاده قرار میگیرد. در گروه سنی که مخاطب بداند پاسخ کنار دستی متعلق به خودش است و پاسخی که لزوماً من هم همان جواب را باید بدهم. بنابراین چون در نمایش دنبال پاسخ صحیح و صریح بودیم، سعی کردیم آنچه در مورد تکنیکها بود مثل؛ دیوار چهارم، تکنیک نشنیدن بازیگر روی صحنه، مثل تکنیک قایم شدن، همه را سعی کردیم حفظ کنیم تا بتوانیم پاسخ صریح و صحیح را بدهیم. شاید اگر وارد بازی پرسش و پاسخ میشدیم تبدیل به یک فاجعه مسخره بازی میشد.
محمد عاقبتی: بله، هر شب این اتفاق میافتد. این خصلت بچههاست که آنچه را میدانند، میخواهند بگویند و در طول نمایش حرف میزنند و این نشانه ارتباط برقرار کردن با نمایش است. اما اینکه همزمان با شروع آهنگ بدون ریتم شروع به دست زدن میکنند یا حتما باید چیپس و پاپ کورن بخورند یا به روی صحنه بروند از خاصیت تالار هنر است. این اتفاق در سالن پالیز در زمان اجرای "ماهی سیاه" نمیافتاد.
مهدی چاکری: البته از طرف گروه سعی میشود تعاملی انجام نشود. بیشتر نمایشهایی که در این سالن اجرا میشود ممکن است با مخاطب تعامل پرسش و پاسخی داشته باشند، ولی الزام نیست. همچنان که در حین اجرای نمایش بیشتر بچهها با دقت نمایش را تماشا میکردند.
رفت و برگشت بین فضای واقعی و فانتزی و تخیلی جزو کارهای شماست. به نوعی امضای شماست. در این نمایش چطور گنجانده شده، از متن یا از تعامل اجرا به این مطلب رسیدید؟
محمد عاقبتی: بخش عمده آن از متن است، اینکه ما چطور آن را عملی کردیم مربوط به اجراست ولی بخش عمده از متن بود. مهدی چاکری پیشنهاد داد که بابابزرگ با هواپیما بیاید. اول فکر کردم منطق ندارد ولی دیدم چه خوب که بابابزرگ با هواپیمای تک نفره بیاید و هر وقت خواست پایین بیاید.
در ابتدا با حضور بازیگر به عنوان پدر و مادر و عروسک با عنوان بچه این ارتباط برقرار شد و مخاطب هم پذیرفت...
محمد عاقبتی: رفت و آمد بین فانتزی و واقعیت را ما نیاز داریم. در یک محدودهای که خیلی از واقعیت دور نباشد کار را شروع میکنم، قواعد را به هم ریخته و مقداری پرسپکتیوهای خودمان را تغییر میدهیم. در نمایش رگههایی گذاشتیم که به نظر میآید که این سفر در ذهن این بچه اتفاق میافتد. سفری اودیسهوار که من خیلی دوست دارم. فانتزی و سفر یک جور قاعده است.
مهدی چاکری: باورپذیری برای بزرگسال بسیار سختتر از کودک است. وقتی داشتم با اتکا به فانتزی متن را مینوشتم باید بر میگشتم به دوران کودکی خودم. مثلاً پلنگ صورتی وقتی لباساش را در میآورد باز هم صورتی است و من هیچگاه نمیپرسیدم و الان تأثیرش را روی خودم میبینم، با من ماند تا الان و سعی کردم در متن آورده شود. اگر نشده امیدوارم تماشاگر من را ببخشد.
و به روال همیشه: نکته پایانی؟
محمد عاقبتی: پیشنهادم این است وقتی یک اثر کودک روی صحنه میآید به خاطر آینده این مملکت است، همه ما نسبت به این گروه از مخاطب مسئولیت داریم. در جامعه ما هنوز تئاتر یک ضرورت نیست. بنابراین وظیفه هنرمند ارائه یک اجرای استاندارد است که تأیید شود. مابقی خصوصاً سازمانها و نهادهایی که مسئولیت دارند، شرایط دیده شدن آثار را فراهم کنند. برای گروه شاید منفعت مالی کوتاه مدتی داشته باشد که یک ارگان تعدادی از بلیتها را خریداری کند چون یک محدودیت وجود دارد. ولی دیده شدن کارهای خوب مسئولیت و تعهدش باید بر عهده دیگران هم باشد و حمایت کنند، زیرا منفعت آن برای آینده کودکان است. برای من و گروهم منفعت مالی ندارد ولی ارزش معنوی بسیار بالایی دارد. اگر امروز به کودکان خوراک خوب بدهیم آینده را تضمین کردیم. ولی متأسفانه اینقدر جامعه بزرگسالسالارانه است که هیچکس وظیفه خود نمیداند. امیدوارم از این خواب خود خوابزده بیدار شویم. من به عنوان کارگردان، نویسنده، بازیگر همه وظایف خود را انجام دادیم، وظیفهای هم به عهده مسئولین است زیرا این منفعت برای همه است.
من از ابتدا به مهدی هم گفتم که اگر کپی کار و متن را گروههای دیگر نمایشی خواستند به شرط آنکه بدانیم گروه کیست و چه هدفی دارد ما به رایگان آن را در اختیارشان میگذاریم و امیدوارم که مخاطبان زیادی از نمایش"از کجا آمدهایم" دیدن کنند.