سرویس تئاتر هنرآنلاین: افروز فروزند تاکنون نمایش‌هایی چون "مردی که می‌خواست مرد بماند"، "روی زمین"، "مافیا"، "اتاق رویا" و "بهمن" را روی صحنه آورده است. او از 6 آبان‌ماه نمایش "حریق" را در سالن ناظرزاده کرمانی تماشاخانه ایرانشهر اجرا کرد و در تجربه جدیدی این اثر نمایشی را برخلاف دیگر آثارش به صورت کارگاهی آماده اجرا کرد. چند روزی است که اجراهای این نمایش به پایان رسیده است و هنرآنلاین درخصوص نحوه شکل‌گیری نمایش "حریق" و روند تمرینات و اجراهای این اثر با افروز فروزند و میثاق زارع و حمیدرضا فلاحی دو تن از بازیگران این نمایش گپ وگفتی داشته است که در ادامه می‌خوانید:

 

خانم فروزند، وقتی به پرونده کاری شما نگاه می‌کنیم، به این نتیجه می‌رسیم که شما بیشتر به بیان رابطه‌ها تمایل دارید. حالا ممکن است این رابطه‌ها مثل نمایش "مردی که می‌خواست مرد بماند" بین دو نفر آدم باشد و یا مثل نمایش‌های "روی زمین" و "مافیا" کمی گسترده‌تر باشد و در سطح جامعه کلانی شکل بگیرد. چرا این‌قدر پرداختن به رابطه‌ها برای شما اهمیت دارد؟

افروز فروزند: چون زندگی ما را رابطه‌ها می‌سازند. من وقتی زندگی خودم را از کودکی مرور می‌کنم، می‌بینم زندگی من چیزی غیر از روابط با اطرافیان، جامعه و اشیاء نیست. حتی زندگی یک آدم منزوی و تنها هم رابطه او با چیزهایی است که دارد. حالا این دارایی‌ها ممکن است جاندار باشند و یا بی‌جان. من هیچ‌وقت به این موضوع فکر نکرده‌ام که کارهای من براساس روابط پی‌ریزی شده است ولی الان که شما می‌گویید، فکر می‌کنم که می‌توانم چنین توصیف و تحلیلی درباره کارهایم داشته باشم.

وقتی درباره رابطه در کارهای شما صحبت می‌کنیم، در ایده آغازین یک ضد رابطه وجود دارد و آدم‌ها با هم ارتباط ندارند ولی در ادامه رابطه‌های قطع‌شده تبدیل به ارتباط می‌شوند. مثلاً در نمایش "مردی که می‌خواست مرد بماند"، کاراکتر زن بیرون از خانه کار می‌کند و مرد در خانه منتظر اوست و مدام در حال نقشه‌ کشیدن است که یا جلوی کار کردن زنش را بگیرد و یا جلوی زندگی اجتماعی خودش را. ما در لحظات اول فکر می‌کنیم زن و شوهر یک رابطه سخت و از هم گسیخته داشته باشند ولی وقتی زن وارد خانه می‌شود، می‌بینیم اتفاقاً رابطه این‌ها می‌تواند یک رابطه گرم باشد اما آموزه‌های اجتماعی و چیزی که از بیرون وارد خانه می‌شود، باعث به وجود آمدن عدم ارتباط است و انگار دارد رابطه را به خطر می‌اندازد.

افروز فروزند: درست است. در نمایش "مردی که می‌خواست بماند" کاراکتر مرد احساس خطر می‌کند و فکر می‌کند باید یک چیزی را از بین ببرد تا چیز دیگری که خودش ترجیح می‌دهد را نگه دارد. شاید این تعریف در نمایش "حریق" نگنجد و شاید ترسی که در آن نمایش وجود دارد هم در "حریق" معنا نداشته باشد.

اتفاقاً در نمایش "حریق" هم ترس وجود دارد. مثلاً در مورد زن طبقه سوم که باردار است و شوهرش در زندان است.

افروز فروزند: یک ترسی همیشه همراه همه ما وجود دارد. حتی آدم‌هایی که به لحاظ مالی، جانی و عاطفی تأمین هستند هم این ترس را دارند. ما در اطراف‌ خودمان آدم‌هایی را داریم که از همه لحاظ تأمین هستند اما همیشه یک نگرانی دارند. طبیعتاً نگرانی آنها یک دلیلی دارد و همه‌اش ادا نیست. آدم بدون نگرانی نمی‌تواند زندگی کند. من فکر نمی‌کنم نمایش ما بر اساس یک ترس ساخته شده باشد. به نظرم بیشتر رابطه‌ها و زندگی آدم‌های نمایش براساس یک فاکتور و فشار بیرونی شکل گرفته است.

افروز فروزنده

در تمام نمایشنامه‌های شما همیشه یک نیروی بیرونی وجود دارد که خانه و خانواده را به خطر می‌اندازد. مثلاً در نمایش "اتاق رویا" یک عامل بیرونی باعث می‌شود که ترس در بین خانواده به وجود بیاید اما این ترس در نمایش "روی زمین" به شکل دیگری است. در نمایش "بهمن" وقتی گروه تئاتری می‌خواهند یک نمایشی را جمع کنند و روی صحنه ببرند، با یک هراسی از بیرون مواجه می‌شوند که نکند نمایش پرفروشی نباشد تا آدم‌ها بتوانند به موقع پول خودشان را بگیرند. این نیروی بیرونی در نمایشنامه‌های "مافیا" و "حریق" هم وجود دارد.

افروز فروزند: من در همه کارهایم تلاش کرده‌ام که درگیری آدم‌ها با خود را نشان دهم. در نمایش‌های "بهمن" و "روی زمین" هم این درگیری را داشتیم ولی در نمایش "مافیا" برجسته‌تر بود. با این حال معتقدم که این درگیری‌ها در نمایش "حریق" کمی از درگیری فلسفی انسان‌ها جدا شده است، یعنی درگیری‌ها کمی بیرونی ‌شده‌اند. ممکن است بعضی‌ها این‌گونه توصیف کنند که درگیری‌ها در نمایش "حریق" از عمق کمتری برخوردار است، در صورتی‌که من معتقدم از عمق کمتری برخوردار نیست بلکه کمی شناخت‌شده‌تر و واضح‌تر است. درگیری‌ها در نمایش "مافیا" به اعماق وجود آدم‌ها می‌رفت و آدم‌ها با خودشان درگیری داشتند. در واقع کاری به دیگران نداشتند و آدم‌ها در رابطه با مسئله اصلی قصه بیشتر خودشان را مورد قضاوت قرار داده بودند. در نمایش "حریق" خوددرگیری‌ها کمتر است و آدم‌ها بیشتر با عوامل بیرونی درگیر هستند. طبیعتاً به همین خاطر شکل رابطه‌ها هم به گونه‌ دیگری اتفاق می‌افتد.

من تصورم بر این است که عمق فاجعه در نمایش "حریق" بسیار بیشتر از نمایش "بهمن" است چون در "حریق" یک نگاه اجتماعی‌تر را می‌بینیم، در حالی‌که در نمایش "بهمن" نگاه کمی شخصی‌تر است.

افروز فروزند: من در نمایش "بهمن" درباره انسان و در نمایش "حریق" راجع به اجتماع حرف زده‌ام. به نظرم در نمایش‌های "مافیا"، "بهمن" و "روی زمین" موضوع فردیت اهمیت زیادی دارد ولی در نمایش "حریق" بیشتر به جمع پرداخته شده است. برای من یکی از سختی‌ها و جذابیت‌های کار این بود که داشتم از یک زاویه دیگری به آدم‌ها نگاه می‌کردم. در نمایش‌های قبلی داشتم به صورت فردی به این مسئله نگاه می‌کردم ولی در نمایش "حریق" آدم‌ها را در یک جمع تعریف ‌کردم. تعریف کردن یک نفر در جمع، سخت‌تر از تعریف کردن تنهایی آدم‌ها است.

آقای زارع شما چه نظری دارید؟

میثاق زارع: من فکر می‌کنم آن ترسی که در موردش صحبت کردید و گفتید از یک نیروی بیرونی نشأت می‌گیرد، به خاطر عدم امنیتی است که در بیرون از خانه‌ها وجود دارد. وقتی در بیرون از خانه حاشیه امنیت وجود نداشته باشد، به هر حال آن ترس به خانه‌ آدم‌ها نیز نفوذ می‌کند. ما در طول تمرینات نمایش "حریق" با هم صحبت می‌کردیم که بیایم برای دو ساعت هم که شده با خودمان مواجه شویم. یعنی هر کسی ممکن است خودش را در بین 18 شخصیت نمایش ببیند و بگوید من این‌گونه هستم. همان‌طور که خانم فروزند اشاره کردند، ما در نمایش "حریق" حرف گنده نمی‌زنیم بلکه مسئله مهم مواجه شدن خودمان با موقعیت پیش آمده را مطرح می‌کنیم و ماجرا خارج از خودمان نیست. یعنی ممکن است مثل تک تک اعضای ساختمان همان‌طوری دعوا کنیم و یا از کوره در برویم و بی‌بند و بار شویم.

به زعم من افروز فروزند در نمایش "حریق" یک بازگشت به نگاه اجتماعی در نمایش‌های قبلی خودش دارد. کاملاً درست می‌گویید که نمایش "حریق" نسبت به نمایش‌های قبلی‌تان اجتماعی‌‌تر است. مثلاً نگاه شما در نمایش "اتاق رویا" و یا در لحظاتی از نمایش "روی زمین" اجتماعی‌تر است. حتی ما در نمایش "مردی که می‌خواست مرد بماند" هم با یک معضل اجتماعی روبه‌رو هستیم چون مرد فکر می‌کند حاکمیت خودش بر خانواده از بین رفته است و حالا می‌خواهد حاکمیت خودش را نشان دهد. به هر حال یک نگاه اجتماعی وارد رابطه زن و شوهر شده است. من فکر می‌کنم شما در نمایش "حریق" دوباره به آن نگاه اجتماعی برگشته‌اید. نظر خودتان چیست؟

افروز فروزند: من همیشه خودم را اجتماعی‌نویس می‌دانم چون واقعاً طور دیگری نه می‌توانم فکر کنم و نه بلدم بنویسم. واقعاً دغدغه‌ دیگری هم ندارم. دغدغه اجتماع برای من آن‌قدر بزرگ است که نمی‌گذارد به چیزی دیگر و یا طوری دیگر فکر کنم. به همین خاطر نمی‌دانم برگشتن به نگاه اجتماعی چیست چون کارهای من همیشه دغدغه اجتماعی داشته‌اند. همیشه سعی کرده‌ام که با مسائل روز پیش بروم. اینکه چقدر موفق بوده‌ام را نمی‌دانم ولی واقعاً همیشه تلاش کرده‌ام که به‌روز باشم. یکی از دلایلی که خیلی دوست دارم با جوانان کار کنم این است که معتقدم فقط جوانان می‌توانند یک نمایش را به‌روز نگه دارند چون جوان‌ها دغدغه روز را دارند. هر نسلی نگاهش به هر چیزی متعلق به نسل خودش است. من وقتی یک شخصیتی را می‌آورم و درباره آن حرف می‌زنم، جوان‌ها آن شخصیت را مطابق روز تحلیل می‌کنند ولی این کار برای من و نسل من کار سخت‌تری است. به همین خاطر همیشه خودم را اجتماعی‌نویس می‌دانستم و هیچ‌وقت احساس نکرده‌ام که دارم از دغدغه‌های اجتماعی فاصله می‌گیرم.

رابطه شما با جوانان از نمایش "بهمن" شروع شد چون قبلاً با بازیگران حرفه‌ای کار می‌کردید. درست است؟

افروز فروزند: من پیش از نمایش "بهمن" با بازیگران نسل خودم کار می‌کردم. مثلاً در نمایش "روی زمین" فقط یکی دو بازیگر از سنین پایین‌تر بودند و بقیه بازیگرها 30 سالگی را گذرانده بودند. آن موقع احساس می‌کردم خودم به اندازه کافی به‌روز هستم و اجتماع را می‌شناسم چون به اندازه کافی در اجتماع بودم. البته هنوز هم در اجتماع می‌چرخم و فکر نمی‌کنم از اجتماع فاصله گرفته باشم. ما وقتی درباره سیاست، عشق و خانواده حرف می‌زنیم، طبیعتاً نگاه من با نگاه یک جوان 22- 23 ساله خیلی متفاوت است. این تفاوت نگاه، هم برایم جذاب بود و هم دیدم خیلی به آن نیاز دارم. من بدون شک دوست دارم که به دغدغه‌های نسل خودم و نسل قبل از خودم نیز بپردازم ولی واقعیت این است که باید برای به‌روز بودن دغدغه‌ها با نسل جدید کار کرد. وقتی خودتان را از جوانان جدا بدانید، قطعاً نمی‌توانید راجع به آنها حرف بزنید. اگر حرف بزنید هم حرف‌های شما جعلی است. من تلاش کردم که اگر جوان‌ها نمایش ما را می‌بینند، بگویند من این آدم‌ها را می‌شناسم. خودم هم بسیار احساس نیاز می‌کنم که باید توسط جوانان به‌روز شوم.

خانم فروزند، شما قبلاً هم نمایش‌هایی کار کرده‌اید که متن آن در طول تمرین دچار تغییرات شده است اما انگار تغییرات متن در تمرینات نمایش "حریق" بیشتر بود. این‌گونه نیست؟

افروز فروزند: ما تمرینات نمایش "حریق" را با یک صفحه سفید شروع کردیم و همه با خودمان یک سری ایده به سر تمرینات آوردیم. ابتدا ایده‌ها را وسط ریختیم و شروع به حذف و اضافه کردیم. در نهایت تقریباً با اتفاق آرا به یک طرح واحد رسیدیم که آن طرح را میثاق زارع ارائه داده بود. من در کارهای قبلی با نمایشنامه سر تمرینات می‌رفتم و پس از محک خوردن نمایشنامه توسط بازیگرها به مرحله تغییر، حذف و اضافه می‌پرداختم.

چطور شد که در نمایش "حریق" تصمیم گرفتید با یک نمایشنامه تکمیل‌نشده به سر تمرینات بروید؟

افروز فروزند: من سالیان سال بود که دوست داشتم یک کار کارگاهی انجام بدهم تا ببینم آیا می‌توانم از پس این کار بر بیایم یا نه. در نهایت احساس کردم که می‌شود اما باز هم دلهره و ترس داشتم که شاید نتوانم. به همین خاطر به بچه‌ها گفتم: "ممکن است من نتوانم، الان فکر می‌کنم که می‌توانم ولی شاید یک ماه بعد بگویم نمی‌توانم ادامه بدهم. بنابراین من را درک کنید و اگر یک روزی گفتم بچه‌ها من نمی‌توانم، از من دلخور نشوید." خوشبختانه بچه‌ها همه جوره و حتی شاید بیشتر از خودم پای کار ماندند. دوست داشتم پیش از اینکه دیر شود این کار را انجام بدهم.

شروع یک تمرین شش ماهه با توجه به فضای این روزهای تولید تئاتر برای شما خطرناک نبود؟ از این جهت می‌گویم که بنا بر هزار و یک دلیل ممکن بود پروژه در اواسط تمرینات تعطیل شود، به طور مثال یا خودتان به‌عنوان نویسنده و کارگردان کم بیاورید و یا بازیگرها قرارداد دیگری داشته باشند و بخواهند پروژه را ترک کنند.

افروز فروزند: من همه این مسائل را پیش‌بینی کرده بودم و همه در جلسات درباره این مسائل صحبت کرده بودیم و به یک نظر واحد رسیدیم. به هر حال همه عوامل نمایش "حریق" دوست داشتند که این اتفاق بیفتد و این کار کارگاهی انجام شود. ابتدا به سرانجام آن فکر نمی‌کردیم بلکه فقط به انجام پروژه فکر می‌کردیم و می‌گفتیم این روند است که به ما می‌گوید به سرانجام می‌رسیم یا نه. روزهای اول با تعداد بیشتری دور هم جمع شدیم ولی برخی از افراد پس از دو سه جلسه گفتند ما نمی‌توانیم در این نمایش حضور داشته باشیم. آن تعدادی که ماندند هم خودشان را با شرایط تمرین همراه کردند. ما فکر کردیم در کنار هم خیلی چیزها یاد می‌گیریم. من با خودم گفتم اگر از هر 20 نفر حداقل یک چیز یاد بگیرم، حداقل می‌توانم یک برداشتی از کار داشته باشم و اگر پروژه به سرانجام برسد که چه عالی. برای تولید و فروش نگرانی داشتیم و متأسفانه آن‌طور که فکر می‌کردیم برای دیدن نمایش "حریق" تماشاگر نیامد. فضای تئاتر ما فضایی است که مخاطبان چیزهای دیگری را ترجیح می‌دهند. من فکر می‌کردم ذهن شرقی ما ایرانی‌ها یک ذهن قصه‌پسند است که دوست دارد قصه بشنود و مخاطبان حداقل به خاطر شنیدن قصه هم که شده نمایش ما را می‌بینند اما الان فکر می‌کنم یواش یواش قصه هم دارد از تئاتر ما حذف می‌شود. ظاهراً مخاطبان همچنان چیزهای دیگری را به قصه ترجیح می‌دهند که آن مدل تئاتر در توان و سلیقه من نیست. شاید در آن زمینه هم باید خودم را به‌روز کنم.

میثاق زارع

آقای زارع، خانم فروزند اشاره کردند که ابتدا چندین ایده وارد اتودهای اولیه‌ گروه شد ولی در نهایت ایده شما پذیرفته شد. ایده اولیه شما چطور شکل گرفت؟ آیا اتفاقی که در نمایش می‌افتد برای خود شما رخ داده بود و یا چون روزهای جام‌جهانی برای ما یک اتفاق اجتماعی بود، این ایده به ذهن شما رسید و آن را مطرح کردید؟

میثاق زارع: ما وقتی شروع به گفتن ایده‌های‌مان کردیم، در درجه اول به دنبال بستری می‌گشتیم که بتوانیم در آن 18 بازیگر داشته باشیم و همه نیز به یک اندازه‌ در متن قصه حضور داشته باشند. تقریباً بالای 25- 26 ایده روی تخته آمد. من از 10 سال پیش یک طرحی داشتم که اصلاً ربطی به فوتبال نداشت. طرح من یک بستری داشت که در آن یک ساختمان چهار طبقه‌ وجود داشت. ما در این ساختمان، 20 دقیقه زمانی می‌بینم و بعد به طبقه عقب برمی‌گردیم و 20 دقیقه دیگر را می‌بینیم. منتها طرح من یک موقعیت زمانی دیگری داشت و طبیعتاً آدم‌ها با داستان‌های دیگری مواجه بودند ولی آن بیس و ایده به اتفاق آرا در تمرینات پذیرفته شد و داستان‌ها در طول تمرینات ساخته شد.

افروز فروزند: ما در ابتدا فقط طرح یک ساختمان را تصویب کردیم و هیچ قصه و داستانی نداشتیم. همه ما این نوع ساختمان‌ها را می‌شناسیم چون مدل زندگی بسیاری از آدم‌ها به همین صورت است. برای ما فرم روایی قصه که هر طبقه در یک زمان واحد تکرار می‌شود هم جذاب بود. وقتی ایده ساختمان تصویب شد، فکر کردیم این 20 دقیقه که بعدها تبدیل به 26- 27 دقیقه شد، در چه زمانی بگذرد بهتر است؟ زمانی که میثاق زارع طرح اولیه را داده بود، مربوط به شب‌های قبل از عید بود ولی ما فکر کردیم که بیاییم آن را کمی فراگیرتر و بحرانی‌تر کنیم. در نتیجه به بحث فوتبال رسیدیم و به 20 دقیقه قبل از فوتبال ایران و پرتغال در رقابت‌های جام‌جهانی پرداختیم. کم کم آدم‌های ساختمان و قصه‌ آنها را پیدا کردیم. همه این کارها با رأی‌گیری انجام می‌شد و فقط تصمیم من نبود. ما از همان اول پذیرفته بودیم که همه چیز باید با نظر جمعی انتخاب شود. به همین خاطر همه چیز تا لحظه آخر به رأی گذاشته ‌شد. در حال حاضر تمام آرایه‌هایی که روی صحنه می‌بینید، با نظر جمع شکل گرفته است.

اگر به جایی می‌رسیدید که نظرها مساوی می‌شد، حرف آخر را چه کسی می‌زد؟

افروز فروزند: طبیعتاً حرف آخر را من می‌زدم ولی این اتفاق به ندرت پیش می‌آمد که نظرها مساوی شود. شاید فقط یکی دو بار بود که من گفتم فلان اتفاق بیفتد بهتر است.

با توجه به شناختی که از شخصیت شما دارم، می‌دانم که اصولاً از فوتبال دور هستید و هیچ علاقه‌ای به فوتبال ندارید. حتی یادم است که برای نمایش "مافیا" مجبور شدید چند قسمت از برنامه نود را ببینید و یا بروید راجع به فوتبال و اتفاقات فوتبال مطالعه کنید. این بار چطور پذیرفتید به چیزی بپردازید که زیاد به آن علاقه ندارید؟

افروز فروزند: اتفاقاً ایده اینکه قصه در مورد 20 دقیقه پیش از یکی از بازی‌های تیم ملی ایران در جام‌جهانی باشد را من دادم. واقعیت این است که من فوتبالی نیستم ولی فهمیده‌ام که مردم چقدر تب فوتبالی دارند و می‌دانم که این تب حتی فروکش هم نمی‌کند. ما در دوره‌ای داشتیم تمرین می‌کردیم که همه تب و تاب قبل از جام‌جهانی را داشتند و این تب و تاب آنقدر بالا بود و هست که با گذشت ماه‌ها از جام‌جهانی هنوز هم بحث راجع به آن جذاب است. بنابراین یکی از جذابیت‌های نمایش "حریق" بخش فوتبالی آن است.

میثاق زارع: وقتی بحث جام‌جهانی و تیم ملی می‌شود، فوتبال در پشت قضیه قرار می‌گیرد و بیشتر بحث ملیت اهمیت پیدا می‌کند. حتی کسانی که فوتبال نمی‌بینند هم آن شب‌ها پای تلویزیون می‌نشینند و فوتبال می‌بینند.

افروز فروزند: من فوتبال‌های عادی تیم ملی را نمی‌بینم ولی در جام‌جهانی همه فوتبال‌های ملی را نگاه می‌کنم چون مسئله فقط فوتبال نیست. من وقتی می‌بینم که همکاران و دوستانم در خانه‌های خودشان نشسته‌اند و دارند فوتبال نگاه می‌کنند، طبیعتاً با خودم می‌گویم من در این شرایط چرا باید کار دیگری انجام بدهم؟ به همین خاطر می‌نشینم فوتبال نگاه می‌کنم تا حداقل فردا با دوستانم حرف‌های مشترکی بزنیم. تنها چیزی که من از فوتبال می‌دانم این است که یک عده دارند دنبال توپ می‌دوند. بنابراین هیچ تحلیلی برای فوتبال ندارم ولی با این وجود مسابقه تیم ملی در جام‌جهانی برای من هم جذاب است.

در طول تمرینات پیش آمد که به صورت دست جمعی بنشینید و فوتبال ببینید؟

افروز فروزند: بله. ما بازی دوم و سوم ایران در رقابت‌های جام‌جهانی را با هم تماشا کردیم و اتفاقاً تجربه جذابی بود.

تماشای دسته‌جمعی فوتبال‌ کمکی هم به درام نمایش کرد؟

افروز فروزند: قطعاً کمک کرده است ولی نمی‌دانم چه کمکی! روز اول که ما برای تمرین کنار هم جمع شده بودیم، دو سه نفر از بازیگران‌مان در نمایش "مافیا" بازی نکرده بودند و ما مجبور شدیم تمرینات نمایش "حریق" را تعطیل کنیم و 3- 4 روز فقط نمایش "مافیا" را بازی کنیم. پس از آن یک اتفاق دیگری افتاد و دیگر نیازی نبود بابت دیالوگ‌ها به بازیگرها تذکر بدهم. مسئله با هم فوتبال دیدن نیز همین‌طور است. وقتی یک تب و تابی به وجود بیاید، قطعاً یک کمکی می‌کند که شاید شما ندانید این کمک در چه زمینه‌ای اتفاق می‌افتد ولی به هر حال کمک می‌کند چون روح جمعی در هنگام تماشای فوتبال تأثیری روی آدم می‌گذارد و آن تأثیر جایی خودش را نشان می‌دهد، مخصوصاً در قصه‌ای که درباره فوتبال است.

ایده چهار طبقه از کجا آمد؟ عدد چهار برای شما مهم بود و یا ساختمان می‌توانست پنج یا شش طبقه هم باشد؟

میثاق زارع: من 10 سال پیش حدود یکی دو ماه این ایده را با چند نفر از دوستانم در موسسه فرهنگی وهنری "کارنامه" سابق تمرین کردم ولی توانایی لازم را در خودم ندیدم که بتوانم نمایش را روی صحنه ببرم. وقتی داشتم با خانم فروزند کار می‌کردم، فکر کردم چه موقعیتی بهتر از اینکه این ایده به ثمر بنشیند چون افروز فروزند توانایی اجرای این کار را داشت. شاید ایده چهار طبقه بودن ساختمان به ذهن ریاضی‌طور من برمی‌گردد. حس می‌کردم سه طبقه ناقص و پنج طبقه زیاد است.

افروز فروزند: من اگر قرار بود متن نمایشنامه "حریق" را خودم بنویسیم، بدون شک ساختمان را سه طبقه سه واحدی در نظر می‌گرفتم. در حال حاضر چهار طبقه دو واحدی داریم ولی مطمئن هستم که اگر خودم متن را می‌نوشتم به سه طبقه سه واحدی می‌رسیدم. من اعداد فرد را دوست دارم ولی الان همه جوره روی اعداد زوج استوار هستیم. مثلاً چهار طبقه دو واحدی، یعنی هشت واحد داریم. البته یکی از واحدها خالی است اما هیچ‌کس از من سوال نکرد که ماجرای آن واحد خالی چیست! در صورتی‌که ما از روز اول فکر می‌کردیم یک واحد باید خالی باشد. در نهایت برای یکی از واحد ساختمان به صورت ناخودآگاه قصه‌ای تعریف نکردیم و آن واحد خالی ماند.

چرا آن یک واحد را خالی در نظر گرفتید؟

میثاق زارع: اول نمایش "حدیث" در آن واحد را می‌زند ولی کسی در را باز نمی‌کند.

افروز فروزند: من در ذهن خودم یک دری را تصور می‌کردم که جلوی آن نرده آهنی کشیده شده باشد ولی بعد دیدم چنین چیزی تمرکز را از تماشاگر می‌گیرد.

افروز فروزنده- میثاق زارع- حمیدرضا فلاحی

از همان ابتدا این ایده وجود داشت که همه قصه‌ها بیرون از خانه اتفاق بیفتد؟

افروز فروزند: بله چون شکل دیگری نمی‌شد. ما یک راه‌پله داشتیم و دلایل مختلفی هم پیدا کردیم که قصه ما در راه‌پله تعریف شود ولی بعد یک سری چیزها پیدا کردیم که دیدیم غیر از این نمی‌شود. مثلاً دیدیم درهای بسته را دوست داریم چون اتفاقی است که پشت آن تحلیل وجود دارد و برای ما قصه، شخصیت و جزئیات و ریزه‌کارهای جذاب می‌آورد. تمرین کارگاهی در ماه‌های اولیه به این صورت است که آدم مدام عقب‌نشینی و پیش‌روی می‌کند. کار کارگاهی، جاذبه و دافعه زیادی دارد چون دارد در لحظه شکل می‌گیرد. من همیشه نمایشنامه‌ها را از قبل می‌نوشتم و جاذبه و دافعه متن هم همان موقع نوشتن برایم پیش می‌آمد. البته بخش زیادی از آن جاذبه و دافعه هم در تمرینات شکل می‌گرفت. من هنوز هم یک روزهایی از خواب بیدار می‌شوم و می‌گویم زور که نیست، نمی‌خواهم تئاتر کار کنم! به همین خاطر کارهای اول برایم خیلی ترسناک بودند ولی در کارهای آخر می‌دیدم که این مسئله ممکن است بخش مشترکی بین همه تئاتری‌ها باشد. به همین خاطر خیلی راحت از سر می‌گذراندم. در نمایش "حریق" چون همه چیز در لحظه اتفاق می‌افتاد، تعداد جذابه‌ها و دافعه‌ها و عقب‌نشینی‌ها و پیش‌روی‌ها زیاد بود ولی همه این اتفاقات به من به‌عنوان نویسنده و کارگردان خیلی کمک کرد. مطمئن هستم که به بازیگران هم کمک کرده است. به هر حال وقتی یک نمایشنامه آماده به بازیگر پیشنهاد می‌دهم و بازیگر هم می‌پذیرد، مطمئن می‌شوم که بازیگر یک اعتمادی به من دارد و می‌داند که من این کار را می‌توانم انجام بدهم ولی وقتی همه چیز را از صفر شروع می‌کنم، همه نگاه‌ها فرق می‌کند. در کار کارگاهی حتی اعتماد به نویسنده و کارگردان هم کافی نیست چون ممکن است بازیگر ته دل خودش بگوید که نکند این کار به سرانجام نرسد. واقعاً نمی‌دانم دوباره حاضر می‌شوم کار کارگاهی انجام بدهم یا خیر ولی می‌دانم نمایش "حریق" تجربه خیلی سختی بود. اگر کار کارگاهی کنم، حتماً شرایط را به شکل دیگری تعریف می‌کنم. حتماً زمانی این کار را انجام می‌دهم که هیچ کار دیگری نداشته باشم و به هیچ کار دیگری فکر نکنم. شاید تعداد را کمی جمع و جورتر می‌کنم. به هر حال آدم نباید یک تجربه را عیناً تکرار کند و باید مشکلاتی که وجود دارد را برای کار بعدی اصلاح کند. وقتی خودم را در آینه می‌بینم، احساس می‌کنم به لحاظ ظاهری آدم شش هفت ماه پیش نیستم و بیشتر از شش ماه پا به سن گذاشته‌ام چون کار گروهی دشواری زیادی دارد که من روز اول به آن فکر نمی‌کردم. البته می‌دانستم که می‌خواهم کار سختی انجام بدهم ولی کمی در اندازه‌ها اشتباه کردم. با این حال آن‌قدر لذت‌ داشت که همه حاضر بودیم شش ماه هر شب ساعت 9 بدون غر زدن بیاییم و تا ساعت دو نیمه شب تمرین کنیم. نه حاشیه داشتیم و نه بداخلاقی.

بنابراین سختی کار از کجا می‌آید؟

افروز فروزند: ما سختی رسیدن به سر منزل مقصود را داشتیم. هنوز هم می‌گویم کاش دو ماه بیشتر تمرین می‌کردیم. بدون شک کار من از سایر اعضای گروه سخت‌تر بود. اگر همه اعضا یک بخشی از کار را برعهده داشتند، من کل کار را برعهده داشتم. یعنی علاوه بر سرپا نگه داشتن خودم، باید 18 شخصیت را هم خلق می‌کردم و سر پا نگه می‌داشتم. واقعاً کار سختی بود ولی آن‌قدر لذت‌بخش بود که بخواهم این کار را انجام بدهم. من آدم بی‌تعارفی هستم و کارهایی که زیاد نگرانم کند را انجام نمی‌دهم. وقتی از نیمه تمرینات عبور کردیم، فهمیدم خیلی کار سختی است ولی چون لذت می‌بردم، می‌دانستم از آن لذت انرژی هم می‌گیرم. آن‌قدر از بچه‌های گروه انرژی می‌گرفتم که دیگر رویم نمی‌شد بگویم من نمی‌توانم.

آقای زارع، چطور توانستید شش ماه از زندگی خودتان را برای تمرین نمایش "حریق" بگذارید؟

میثاق زارع: خیلی سخت بود ولی سعی کردیم با یک سری تمهیدات و برنامه‌ریزی‌ها پیش برویم. مثلاً ساعت تمرینات را زمانی گذاشتیم که به کار و اجرای کسی لطمه نخورد و نهایت ماجرا این بود که بازیگر از زمان استراحتش می‌زد. واقعیت این است که با توجه به شرایط حال حاضر تولید تئاتر، شما یا باید کار نکنید و یا آن طوری که دوست دارید کار کنید. در حال حاضر شرایط برعکس تاریخ تئاتر و سینمای ایران و جهان شده است، شما یا باید در تلویزیون دیده شوید که از سوی کارگردان‌ها برای تئاتر انتخاب شوید و یا باید در نمایش‌های مزخرفی که در سالن‌های خصوصی بدون نظارت و مدیریت اجرا می‌شوند، بازی کنید. در غیر این صورت باید کاری که دوست دارید را انجام بدهید منتها بهای آن را هم بپردازید. به نظرم معادله سختی نیست. واقعاً جای تأسف دارد که بازیگران تئاتر پس از یک عمر فعالیت در حوزه تئاتر باید در سینما و تلویزیون کار کنند تا بتوانند در تئاتر پول در بیاورند. این موضوع دردناک است. من نمی‌دانم تا چه زمانی می‌توانم در این سیستم ادامه بدهم ولی با این وضعیت فکر می‌کنم فقط تا آخر امسال تئاتر کار کنم و بعد شاید یک سال به صورت کامل تئاتر کار نکنم تا ببینیم چه اتفاقی می‌افتد.

آیا تمامی اعضای گروه هر شب در تمرینات حاضر می‌شدند؟

افروز فروزند: بله. البته تمرینات ما یک شب در میان بود و ما به مدت سه ماه یک شب در میان تمرین می‌کردیم. ابتدا همه اعضای گروه در تمرینات شرکت می‌کردند ولی بعد وقتی قصه و نقش‌ها مشخص شد، توانستیم به برخی از بازیگران در بعضی شب‌ها استراحت بدهیم. البته من و بچه‌های پشت صحنه در تمام جلسات تمرین حضور داشتیم. فکر می‌کنم تا پیش از اجرای نمایش "حریق" دو ماه بدون وقفه سر تمرینات بودم. شاید باور نکنید که من گاهی روزی 12 ساعت سر تمرینات بودم چون چهار طبقه داشتیم و برخی روزها سه طبقه را به مدت سه چهار ساعت تمرین می‌کردیم. به همین خاطر است که می‌گویم سخت گذشت. انگار من در عرض شش ماه چهار نمایشنامه نوشته‌ام. چند روز پیش یکی از دوستانم تماس گرفت وگفت می‌خواهم یک نمایشنامه بنویسی، گفتم آن‌قدر خالی هستم که هیچی ندارم و اگر نمایشنامه‌ای هم بنویسم، قطعاً نمایشنامه خوبی نخواهد شد. من مثل یک ورزشکار، دوپینگ ذهنی کردم که توانستم در این مدت چهار نمایشنامه بنویسم. من هر آنچه که داشتم را گذاشتم تا نمایش "حریق" به اجرا برسد. به همین خاطر فکر می‌کنم تا شش ماه دیگر نتوانم چیزی بنویسم. من به بچه‌ها یکی دو ماه آخر کمی استراحت دادم ولی خودم استراحت نکردم.

مسائل اقتصادی‌ نمایش را چطور حل کردید؟

افروز فروزند: من چون در خانه بین‌الملل بامداد کار می‌کنم، تمرینات‌مان را هم همان‌جا برگزار کردیم. تمرینات ما شب‌ها بود و اعضای گروه‌ روزها سر کارهای درآمدزای خودشان می‌رفتند. ما ساعت استراحت‌مان را به تمرین تئاتر اختصاص دادیم. من از روز اول ‌گفتم ساعت درست تمرین تئاتر از ساعت سه چهار بعدازظهر تا هشت نه شب است چون در آن زمان ذهن‌ها فعال است و خسته نیست ولی وقتی دیدم قرار است ما شش هفت ماه تمرین کنیم، گفتم ما نمی‌توانیم کارهای درآمدزای خودمان را کنار بگذاریم. از تنها چیزی که می‌توانستیم بگذریم، خانواده و استراحت‌مان بود. من بسیاری از شب‌ها ساعت چهار صبح به خانه می‌رسیدم و بعد دوباره صبح باید بیدار می‌شدم و سرکار می‌رفتم. خانواده‌های ما واقعاً شش هفت ماه اذیت شدند.

اگر پروسه تمرین شما یک پروسه عادی بود، فکر می‌کنید نمایش "حریق" این قابلیت را داشت که بخواهید از بازیگران چهره استفاده کنید؟

افروز فروزند: هر بازیگری که بیاید می‌تواند جای خودش را پیدا کند. یک روز فرهاد رشیدی می‌گفت دارم فکر می‌کنم اگر جواد پولادی می‌آمد، کدام نقش را بازی می‌کرد؟ گفتم هیچ‌کدام از این نقش‌ها متعلق به جواد پولادی نیست چون او اگر می‌آمد نقش خودش را می‌آورد. در واقع شکل قصه عوض می‌شد. اگر بازیگر چهره هم می‌آمد، جای خودش را پیدا می‌کرد.

میثاق زارع: من فکر می‌کنم اگر همین نمایشنامه را به بازیگران چهره پیشنهاد می‌دادند، ممکن بود آنها نپذیرند چون اصولاً دوست ندارند نقشی را بازی کنند که هم‌تراز سایر نقش‌ها است.

افروز فروزند: من برای نمایش "مافیا" فکر می‌کردم بهتر است یک بازیگر چهره بیاورم تا فروش نمایشم تضمین شود. اتفاقاً به بازیگر چهره هم پیشنهاد دادم ولی او گفت من بازی نمی‌کنم چون نمایش هفت نقش نزدیک به هم داشت. بازیگر چهره چنین نقشی را نمی‌پذیرد و می‌گوید اگر هفت تا نقش نزدیک به هم وجود دارد، پس باید هر هفت شخصیت را بازیگران چهره بازی کنند. دوست ندارد کنار یک بازیگر کم تجربه بازی کند.

افروز فروزنده

جالب است که بازیگران چهره در سینما و تلویزیون حاضر می‌شوند که در کنار یک بازیگر جوان، نیمه حرفه‌ای و کم سابقه بازی کنند ولی در تئاتر این اتفاق صورت نمی‌گیرد. چرا؟

افروز فروزند: به نظرم چندین عامل باعث به وجود آمدن این اتفاق می‌شوند. عامل اول این است که بازیگرهای چهره می‌دانند نقش‌های خوب در سینما نسبت به تئاتر بهتر دیده می‌شوند. در واقع سینما هم پول بیشتر دارد و هم مخاطبان گسترده‌تر. در تئاتر چندین آپشن وجود دارد که ممکن است بازیگر را به سمت خودش بکشاند. یکی نقش خوب است و دیگری پول خوب. گروه خوب و کارگردان خوب هم مؤثر هستند. یعنی یکی از این آپشن‌ها باید به بازیگر لذت بدهد تا پیشنهاد بازی در تئاتر را بپذیرد. به نظرم اگر نمایش حداقل یکی از این فاکتورها را نداشته باشد، بازیگر با پذیرفتن آن نقش اشتباه کرده است. حالا ممکن است بازیگر بگوید به خاطر کارگردان خوب و یا هم‌بازی‌های خوب این پیشنهاد را بپذیرم تا بروم از آنها یاد بگیرم. اگر بازیگر چهره پیشنهاد بازی در یک نمایش که نقش اول آن را یک بازیگر جوان بازی می‌کند را بپذیرد، قطعاً دستمزد زیادی تقاضا می‌کند. من می‌دانم که چنین اتفاقی دارد رخ می‌دهد. نکته دیگر این است که تئاتر خیلی مهجور است. من اتفاقاً خیلی خوشحالم که بازیگرهای چهره می‌آیند در تئاتر بازی می‌کنند چون برخی بازیگران سینما فهمیده‌اند که باید بازیگری را از تئاتر شروع می‌کردند ولی بنا بر دلایلی این اتفاق نیفتاده است و حالا آنها احساس نیاز کرده‌اند که به تئاتر آمده‌اند. این اتفاق باعث می‌شود حداقل جوانان بفهمند که ابتدا باید یک سری چیزها را از بازیگری یاد بگیرند. به نظرم این مسئله که بازیگران سینما چه بلایی بر سر تئاتر می‌آوردند نیز در مرحله دوم قرار دارد. آن‌وقت ما تئاتری‌ها نباید بپذیریم که یک بازیگر سینما بیاید و در کار اعمال سیاست کند. با این حال من در قدم اول از حضور آنها استقبال می‌کنم. البته خودم اهل استفاده از بازیگران چهره نیستم و بیشتر ترجیح می‌دهم با جوانان کار کنم چون بازیگر چهره بیشتر خودش را روی صحنه می‌آورد و من نمی‌خواهم این اتفاق بیفتد. به هر حال این تعریفی است که خودم به کار داده‌ام ولی فکر نمی‌کنم حضور یافتن چهره‌های سینمایی در تئاتر کار غلطی باشد.

میثاق زارع: البته باید با سیاست درست بیایند. در حال حاضر سیاست‌های اشتباه و عدم نظارت باعث شکل‌گیری این اتفاقات شده است.

افروز فروزند: من معتقدم بخشی از بلاهایی که الان سر تئاتر ما آمده است از طرف سالن‌های خصوصی است.

میثاق زارع: سر و کله سالن‌های خصوصی از کجا پیدا شد؟ مرکز هنرهای نمایشی بودجه را قطع کرد و به گروه‌های تئاتری گفت خودتان باید از گیشه پول در بیاورید. در نتیجه سالن‌های خصوصی به وجود آمدند. سالن‌های خصوصی هم قوانین خودشان را دارند. گروه‌ها چون پول سالن‌های خصوصی را نمی‌توانند در بیاورند، مجبور می‌شوند از بازیگران چهره استفاده کنند.

افروز فروزند: بدون تعارف مشکل از طرف دولت است که ما را مثل بچه‌های یتیم‌ رها کرده و گفته خودتان بروید پول‌تان را در بیاورید و یک پولی هم به ما بدهید. یک زمانی دولت به گروه‌ها پول می‌داد ولی الان ما داریم به دولت پول می‌دهیم و برای آنها درآمدزایی می‌کنیم. من وقتی تعداد کم تماشاگران را می‌بینم دلزده می‌شوم و با خودم می‌گویم که من دیگر یا تئاتر کار نمی‌کنم و یا به شکل دیگری کار می‌کنم. البته همچنان با بازیگران چهره کار نمی‌کنم. در همه جای دنیا استقبال از تئاترهایی که بازیگر چهره دارند بیشتر از تئاترهایی است که بازیگر چهره ندارند و من از این بابت اصلاً ناراحت نیستم.

طی‌ ماه‌های اخیر بسیاری از افراد ساخت و ساز تئاتر برادوی را با ساخت و ساز تئاتر خودمان مقایسه می‌کنند و می‌گویند در برادوی هم چهره‌هایی مثل مریل استریپ، نیکول کیدمن و آل ‌پاچینو بازی می‌کنند ولی واقعیت این است که ساخت و سازها تفاوت دارد. شما چطور فکر می‌کنید؟

افروز فروزند: چهره‌هایی که نام بردید پول وارد تئاتر می‌کنند. اما بازیگران چهره برای تئاتر ما پول نمی‌آورند. البته تقصیر آنها نیست چون سیاست‌گذاری‌های ما درست نیست. باید به آنها بگویند شما پول‌تان را از مردم بگیرید تا ما پول‌مان را به یک سری گروه‌ها بدهیم تا آن گروه‌ها بازیگران جوان را تبدیل به بازیگران چهره کنند. من برای دو سه نفر از بازیگران نمایش "حریق" آینده درخشانی را می‌بینم منتها باید به صورت درست حمایت شوند. یک نفر باید من را به‌عنوان کارگردان حمایت کند تا من هم بتوانیم بازیگران جوانم را حمایت کنم. اگر افراد ببینند سیاست‌گذاری‌ها درست است، کارگردان‌های دیگر هم می‌آیند از جوان‌ها حمایت می‌‌کنند. من کارم را با عشق و علاقه شروع کردم ولی الان فکر می‌کنم که آیا بچه‌ها حاضرند برای کار بعدی این پروسه را تکرار کنند؟ قطعاً حاضر نمی‌شوند. اما اگر سازوکار درستی وجود داشت، بازیگر با خودش می‌گفت من هم لذتم را می‌برم و هم کارم را می‌کنم.

حمیدرضا فلاحی

آقای فلاحی، نظر شما در این‌باره چیست؟

حمیدرضا فلاحی: همه ما کار می‌کنیم که حال‌مان خوب باشد و از کارمان لذت ببریم. ضمن اینکه ما داریم از این راه امرار معاش می‌کنیم و این یک واقعیت است. من شخصاً با تمام سختی‌ها و جبری که در جامعه حاکم است، زمان تمرینات نمایش "حریق" حالم خوب بود و این حس و حال خوب، من را ترغیب می‌کرد که در کنار گروه باشم. ممکن است در برخی از پروژه‌های تصویری و تئاتری این حال خوب برای من وجود نداشته باشد. یک نکته هم راجع به تئاتر برادوی بگویم که در تئاتر برادوی چهره‌ها می‌آیند و با حضور آنها صنعت تئاتر رونق می‌گیرد و چرخه مالی جریان پیدا می‌کند ولی آنجا یک سازوکاری وجود دارد که هنرمند تئاتر هم صاحب ارزش و احترام است. یعنی کسوت و دانش هنرمند تئاتر هم در کار حس می‌شود و ملموس است. من فکر می‌کنم نباید این‌گونه باشد که چون هنرمندان سینما با خودشان پول می‌آوردند، پس باید فقط به آنها احترام گذاشته شود. البته آنها هم زحمت کشیده‌اند و باید باشند ولی به نظرم باید یک مدیریت صحیح و درست باشد که همه با هم به موازات همدیگر پیش برویم. همه ما معتقد هستیم که تئاتر در جامعه تولید اندیشه می‌کند و دولت باید از تئاتر اندیشمند و نمایش‌هایی که دارند این جریان را پیش می‌برند حمایت کند. وقتی افروز فروزند از بازیگران چهره استفاده نکرده است، پس باید یک جایی از او حمایت شود. احساس می‌کنم بسیاری از تئاتری‌ها دارند انگیزه خودشان را از دست می‌دهند و اگر انگیزه آنها از دست برود، بسیاری چیزهای دیگر هم به موازات آن از دست خواهد رفت. واقعاً حیف است.

بسیاری از افراد می‌گویند این دوره یک دوره گذار است که پس از یکی دو سال می‌گذرد و دوباره وضعیت تئاتر سامان می‌یابد. شما فکر می‌کنید ما واقعاً در دوران گذار هستیم و یا در دورانی افتاده‌ایم که اصلاً انتهای آن مشخص نیست؟

میثاق زارع: من فکر می‌کنم این پروسه از دولت آقای احمدی‌نژاد شروع شد. دولت ایشان هیچ علاقه‌ای به تئاتر نداشت و محصول آن دوره تئاترهایی شد که کمتر تفکر داشتند. در واقع به لحاظ فکری فقط یک سری تصاویر به تماشاگر می‌داد. از آن دوره به بعد تئاترهایی مثل "تیغ کهنه" به کارگردانی نادر برهانی‌مرند را کمتر دیدیم. بودجه سالانه تئاتر پیش از دولت آقای احمدی‌نژاد هفت میلیارد تومان بود ولی از سال 88 به بعد با وجود تورم، نصف شد و به سه میلیارد تومان رسید. بعد مبحث تئاتر خصوصی را مطرح کردند. ما وقتی شورای نظارت و ارزشیابی، مرکز هنرهای نمایشی و وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی را داریم، تئاتر خصوصی معنایی ندارد و تئاترمان فقط به لحاظ مالی تبدیل به تئاتر مستقل می‌شود. سالن‌های خصوصی به گروه‌ها می‌گویند که ما از شما یا کف فروش می‌گیرم و یا درصد. شما اگر گزینه کف فروش را انتخاب کنید، پس باید هر طور که شده بفروشید. وقتی قرار است بفروشید، مجبور می‌شوید به بازیگران چهره روی بیاورید. اگر بازیگران خوبی قبول نکنند، شما مجبور هستید به بازیگران درجه دوم و سوم تلویزیون روی بیندازید تا با استفاده از آنها بتوانید پول سالن را در بیاورید. به نظرم این دوره گذار نیست و حتی در حال بدتر شدن است. یعنی قرار نیست که به گذشته برگردیم و اوضاع بهتر شود. در حال حاضر افروز فروزند در اتاق فرمان ناامید می‌شود و می‌گوید من دیگر تئاتر کار نمی‌کنم و من هم با این شرایط می‌گویم نهایتاً بتوانم تا آخر امسال کار کنم چون روحم اذیت می‌شود. حمیدرضا فلاحی با 25 سال سابقه کار در تئاتر نیز همین حرف‌ها را می‌زند. بنابراین این اتفاقات نشان می‌دهد که جریان دیگری دارد غالب می‌شود و رو می‌آید. در حال حاضر تعدادی از بازیگران طرفداران زیادی دارند، اگر هم دوره این بازیگرها تمام شود باز 5 نفر دیگر می‌آیند و تا زمانی که یک مدیریت درستی اتفاق نیفتد، مدام این جریان تکرار می‌شود. من معتقدم اگر الان یک راننده تاکسی هم پول کافی داشته باشد، به راحتی می‌تواند در تئاتر کار تولید کند. ما واقعاً داریم به قهقهرا می‌رویم و این مسائل حالا حالاها درست شدنی  نیست.

حمیدرضا فلاحی: من متأسف هستم که چرا تمام گذارهای این مملکت به نسل ما می‌خورد! واقعاً چرا همه دوره‌های گذار را ما باید تجربه کنیم؟ در حال حاضر وقتی از بیرون به تئاتر نگاه می‌کنیم، تعداد گروه‌ها بسیار زیاد است و تعداد سالن‌های اجرایی هم با احتساب سالن‌های خصوصی زیاد شده است و همه چیز رونق گرفته است اما من معتقدم که همه این‌ها مثل یک بادکنکی است که باد شده و خوش آب و رنگ هم هست ولی به‌زودی می‌ترکد و صدای آن گوش خیلی‌ها را آزار می‌دهد. چنین اتفاقی اصلاً خوب نیست. اگر این جریانات هدایت و کنترل نشود، اغلب ما به عقب رانده خواهیم شد چون نه انگیزه خواهیم داشت و نه رمقی. من واقعاً متأسف هستم.

افروز فروزند: دوره گذار یک تعریفی دارد. اصلاً می‌توانیم دوران گذار را با دوران بلوغ تشبیه کنیم که یک سری تغییرات در جسم و روح یک جوان به وجود می‌آید و حتی زشت می‌شود ولی بعد که این دوره را گذراند، زیبا می‌شود و به قول معروف جا می‌افتد. برای دوران گذر هم باید همین اتفاقات بیفتد و ما باید یک زمانی را طی کنیم تا با چیزهایی که از قبل داریم و چیزهایی که در حال به دست آوردن‌شان هستیم، آداپته شویم. ما آن‌قدر شرایط اجتماعی‌مان بحرانی است و مسائل مهم‌تری در کشورمان وجود دارد که تئاتر برای مدیران در درجه دهم اهمیت قرار دارد. بنابراین اصلاً روی آن سرمایه‌گذاری نمی‌کنند. مدیریت تئاتر فکر می‌کند که چگونه مبلغی پول را میان کارمندان و هنرمندان تقسیم کند. اگر بخواهیم به همین شکل نگاه کنیم، ما الان 40 سال است که در دوره گذار به سر می‌بریم و این دوره تمامی هم ندارد چون مدام یک سری چیزها عوض می‌شود، بدون اینکه یک چیز درست‌تری به جای آن بیاید. به همین خاطر من معتقدم که بیشتر در دوره فترت قرار داریم و یک رکود همه جانبه وجود دارد. من زیاد امیدوار نیستم که این دوره‌ها بگذرد. ما در دوره گذار باید یک سری تغییرات هم داشته باشیم ولی من به این نتیجه رسیده‌ام که ما هیچ تغییری نکرده‌ایم. این تعریف دوره گذار نیست و ما باید ببینیم که آیا توقع تماشاگر عوض شده و آیا چیز دیگری می‌خواهد یا خیر. به نظرم تماشاگر هیچ چیزی نمی‌خواهد و فقط دوست دارد چشمش سیر شود.

میثاق زارع: شخصی مثل نوید محمدزاده خودش از تئاتر آمده و ما می‌دانیم که او چقدر زحمت کشیده است. او در حال حاضر دارد تهیه‌کننده گروه‌های جوان می‌شود و آنها را حمایت می‌کند. نمایش‌های خوبی را ارائه می‌دهد که مردم بروند کارهای خوب ببینند و لذت ببرد. ما اگر آدم‌هایی مثل نوید محمدزاده داشته باشیم که احساس مسئولیت کنند، مشکلات‌مان کمتر می‌شود ولی متأسفانه نداریم. من مطمئن هستم که یک کارهایی می‌کنند که خود نوید هم انگیزه خودش را از دست بدهد.

حمیدرضا فلاحی: دوره گذار از چی به چی؟! ما تا هفت هشت سال پیش دستمزد خودمان را از مرکز هنرهای نمایشی می‌گرفتیم. آن موقع 80 درصد فروش گیشه متعلق به گروه‌ها بود و 20 درصد فروش برای سالن‌ها. با این حال ما در تئاتر احساس کمبود می‌کردیم. در حال حاضر به جایی رسیده‌ایم که یک سالنی مثل سالن ایرانشهر که ادعای رایگان بودن دارد هم از افروز فروزند کف فروش می‌گیرد. مدیر این سالن می‌گفت ما چون سالن رایگانی هستیم، تقاضای بالایی داریم و این سالن متعلق به پدیده‌ها و پیشکسوت‌ها است. من نمی‌دانم تعریف پدیده در این مملکت چه چیزی است. اول باید این تعریف مشخص شود.

افروز فروزند: من دو سال پیش به این دلیل که صد درصد فروش گیشه متعلق به گروه‌ها بود، ترغیب شدم از سالن ایرانشهر برای اجرا نوبت بگیرم اما پارسال وقتی اسم من در آمد، درصد‌ها 90 به 10 شد و الان 80 به 20 با کف فروش شده است. من وقتی این مسئله را مطرح کردم، به من گفتند شهرداری در آن دو سال خیلی ضرر کرد. گفتم منِ تئاتری چرا باید تاوان مدیریت غلط شهرداری را بدهم؟ چرا مدیر غلط بالای سر ما می‌گذارید؟ اشتباه از ما تئاتری‌ها است که به هر مدیریت غلطی تن می‌دهیم و مدام از آنها تعریف می‌کنیم.  

خانم فروزند، شما در ابتدای گفت‌وگو به نحوه شکل‌گیری ایده و قصه نمایش "حریق" اشاره کردید اما کاراکترها از چه زمانی وارد شدند؟ مثلاً از چه زمانی قرار شد کاراکتری که حمیدرضا فلاحی بازی می‌کند و دخترش در طبقه چهارم بازی کنند؟

افروز فروزند: ابتدا قصه‌ها شکل گرفت و بعد فکر کردیم این قصه‌ها با چه شخصیت‌هایی می‌تواند نمایش داده شود. ما یک وایت‌برد داشتیم و هر چه به ذهن‌مان می‌رسید را می‌نوشتیم. یک روز همه با سه چهار شخصیت مختلف به تمرینات آمدند و ما با 40- 50 شخصیت مخلتف روبه‌رو شدیم. در نهایت به این 18 شخصیت رسیدیم چون فکر کردیم این شخصیت‌ها بهتر می‌توانند قصه ما را تعریف کنند. نکته دیگر این است که نقش‌ها برای این بازیگرها نوشته شد. معمولاً بازیگرها می‌آیند که به نقش‌ها جان بدهند ولی ما خواستیم بازیگرها به بازی گرفته شوند. تقریباً تمام تلاش ما این بود که 18 نقش مناسب پیدا شود وگرنه شخصیت‌های جذاب‌تری به ذهن ما می‌رسید اما با سن و سال و شرایط اعضای گروه منطبق نبود.

افروز فروزنده- میثاق زارع- حمیدرضا فلاحی

اینکه هر کدام از شخصیت‌ها در چه طبقاتی ساکن باشند هم از همان‌جا شکل گرفت؟

افروز فروزند: بله. البته درستش این بود که خانواده‌ای که اسباب‌کشی می‌کند در آخرین طبقه ساکن شوند چون ما مدام رفت‌وآمد کارگرها را می‌بینم. ما ابتدا فکر کردیم چه قصه‌ای می‌تواند کنار خانواده اسباب‌کش جذاب شود. پس از اتودهای فراوان دیدیم که ترکیب دو تا دو تا، درست‌ترین ایده در بین داشته‌های‌مان است.

حمیدرضا فلاحی: یک بخشی از آن هم براساس مهندسی اجرایی شکل گرفت. مثلاً حضور خانواده اسباب‌کش در طبقه چهارم باعث شد که ما ورود و خروج کارگرها را در همه طبقات داشته باشیم. همان‌طور که خانم فروزند گفتند، واقعاً دست ما برای آدم‌هایی که می‌خواستیم به آنها بپردازیم خیلی باز بود. بچه‌ها همه پر و پیمان کار کرده بودند. در واقع علاوه بر مهندسی اجرایی، کارکرد شخصیت‌ها در طبقات و جذابیت‌شان در برخورد با همسایه‌ها نیز در شکل‌گیری جهان نمایش نقش داشت.

افروز فروزند: جالب است که در تمرینات ما تمام بازیگرها همه شخصیت‌ها را بازی کردند و بعد انتخاب کردیم که چه کسی کدام نقش را بازی کند. دخترها همه نقش‌های دختر را اتود کردند و پسران هم همه نقش‌های پسر را اتود زدند. حتی جوان‌ها هم حداقل یک‌بار نقش پدر و مادر را اتود کردند. مثلاً حتی 22- 23 ساله‌ها هم جای کسانی نشستند که 40 ساله بودند چون فکر می‌کردیم از این طریق داریم از خلاقیت همه استفاده می‌کنیم. حتی اگر بازیگر یک دیالوگ، موقعیت و چالش جدید برای شخصیت می‌آورد هم برای ما جذاب بود.

حمیدرضا فلاحی: من حتی نقش کارگرها را هم اتود زدم.

در قصه شما همه آدم‌ها دچار بحران هستند و یا دچار بحران می‌شوند و فقط چهار جوان امروزی که آمده‌اند دوست‌شان را سوپرایز کنند و برایش تولد بگیرند دچار بحران نیستند. البته آنها هم حال طبیعی ندارند.

افروز فروزند: شاید بحران آن جوان‌ها در جای دیگری و قبل از قصه رخ داده باشد. به نظرم اتفاقاً در جامعه ما بحران اصلی را آن جوان‌ها ترسیم کردند. چهار جوانی که هیچ تفریح و کاری ندارند و فقط به چیزهایی مثل فوتبال و مهمانی دلخوش هستند.

میثاق زارع: من فکر می‌کنم آنها هم بحران دارند ولی شیوه برخوردشان با بحران با سایر شخصیت‌ها فرق می‌کند. ما در نسل جدید هم همین برخوردها را می‌بینیم. انگار نسل جدید کمی کمتر دغدغه‌مند هستند و خودشان را به لحظات می‌سپارند.

اشاره کردید که همه چیز به صورت دموکراتیک پیش رفت و همه بازیگرها برای همه نقش‌ها اتود زدند. واقعاً شما به این نتیجه رسیدید که همین بازیگرها برای نقش‌ها مناسب هستند و یا فعل امر دست داد و این بازیگرها برای این کاراکترها انتخاب شدند؟

افروز فروزند: من در نمایش "حریق" 18 بازیگر مختلف با توانایی‌ها و شرایط متفاوت داشتم. برخی از آنها برای دو سه نقش مناسب بودند ولی بعضی‌ها فقط مناسب یک نقش بودند. مثلاً ممکن بود من فکر کنم خانم و یا آقای ایکس در فلان نقش بهتر جواب بدهد ولی مجبور بودم نقش دیگری را به او بدهم چون بازیگری که قرار بود نقش مدنظر را بازی کند، در جای دیگری جواب نمی‌داد. من آدم‌ها و نقش‌ها را جلوی خودم گذاشتم و دیدم بعضی از بازیگرانم فقط برای یکی از نقش‌ها جوابگو هستند. به همین خاطر نقش‌ها به این شکل تقسیم شد وگرنه می‌دانم ممکن بود برخی بازیگرها در بعضی نقش‌ها درخشان‌تر از نقش الان‌شان بازی کنند. سعی کردم یک بالانسی برقرار شود و همه چیز یکنواخت باشد. از روز اول تفکر همه این بود که همه به یک اندازه دیده شویم و نقش و کار را دوست داشته باشیم. در واقع همه چیز به طور مساوی و عادلانه تقسیم شود.

میثاق زارع: ما حتی داشتیم به این نتیجه می‌رسیدیم که جای بازیگرها در برخی شب‌ها عوض شود.

افروز فروزند: یعنی مثلاً میثاق زارع و یا حمیدرضا فلاحی در شب‌های مختلف دو سه نقش متفاوت بازی کنند. البته به برخی بازیگرها فقط یک نقش می‌خورد. چنین کاری خیلی جذاب است ولی پروسه تمرین ما را بسیار طولانی می‌کرد. من خودم چنین ایده‌ای را دادم ولی بعدها اصلاً به روی خودم نیاوردم چون کار خیلی سختی است.

طراحی صحنه شما براساس ضرورت همزمانی با اجرای یک گروه دیگر شکل گرفته است و یا همان چیزی است که از ابتدا در ذهن شما و منوچهر شجاع به‌عنوان طراح صحنه وجود داشت؟

افروز فروزند: در ذهن من چنین طراحی‌ای نبود ولی از یک جایی به بعد این طراحی کم کم یک شکل‌هایی گرفت. چندان به این ضرورت فکر نکردیم که قرار است با یک گروه دیگر اجرا برویم ولی می‌دانم طبیعتاً این اتفاق در ذهن منوچهر شجاع افتاده است. اصلاً همه طراحان صحنه ما این مدلی نگاه می‌کنند که اغلب نمایش‌ها قرار است با یک نمایش دیگر اجرا بروند. ابتدا منوچهر شجاع چند طرح آورد و ما فکر کردیم این طرح بیشتر به کار ما می‌خورد و کار را حداقل یک پله بالاتر می‌کشد.

ما در نمایش "حریق" وقتی که قصۀ هر طبقه تمام می‌شود یک صدای جیغ گنگی می‌شنویم که هیچ‌کدام از کاراکترها نمی‌دانند این صدا از کجا می‌‌آید اما استنباط من این بود که این جیغ یک جیغی است که اجتماع دارد بر اثر آواری که دارد بر سرش خراب می‌شود، می‌کشد. درست است؟

افروز فروزند: این همان جیغ فرو خورده‌ای است که همه ما داریم و دوست داریم یک جایی آن را رها کنیم ولی موقعیتش پیش نمی‌آید و مدت جیغ طولانی‌تر و کش‌دارتر می‌شود. البته من یک تعبیر دیگری هم برای خودم داشتم که این جیغ صرفاً جیغِ تک تک ما نیست بلکه جیغ "رها"یی است که گم شده است، البته این تعبیر جیغ را محدودتر می‌کرد و من دلم نمی‌خواست آن جیغ محدود شود. دوست داشتم یک جیغ فراگیرتر و وسیع‌تر باشد.

افروز فروزنده- میثاق زارع- حمیدرضا فلاحی

و اما صحبت‌های پایانی؟

حمیدرضا فلاحی: من به شخصه نمایش "حریق" را خیلی دوست دارم و خوشحالم که در این نمایش و در کنار دوستان حضور دارم. آرزو می‌کنم به تمام گروه‌هایی که به تولید اندیشه در تئاتر فکر می‌کنند بها داده شود تا بتوانند پیش بروند.