سرویس تئاتر هنرآنلاین: مهیار هزار جریبی در نمایش "زنان بیشهگل" یک دهکده را آفریده است. من نمیدانم این دهکده همانند بیل خیالین است یا در جغرافیای مناطق شمالی سرزمین ما واقع شده است؛ اما میدانم بیشهگل هم مانند بیل یک دهکده تمثیلی است که میتواند فراتر از یک دهکده باشد و رویدادهایی در این دهکده به وقوع میپیوندد که ماهیت استعاری و نمادین دارد. مانند: گاو شدن بمونی و سالارخان، حضور سیال عروسان بیشهگل (رعنا، منیر، نسا) در صحنه نمایش و از سویی دیگر این بیشهگل سرزمینی در جغرافیایی ایران است که حوادث تاریخ معاصر (جنگ تحمیلی) را بازنمایی میکند. پس بیشهگل در عین حال که تاریخگرا است تاریخ گریز، مکان گریز و استعاری نیز هست.
"زنان بیشهگل" همانند "باشو غریبه کوچک" استاد بیضایی میگوید دشمن در خانه پنهان شده است. سالار و بمونی دشمن زنان بیشهگل هستند آنان فرافکنی میکنند. زمانی که دامادهای بیشهگل در مصاف با دشمن مردم ایران هستند سالار و بمونی زنان بیشهگل را یغما میکنند.
نگاه نمایش "زنان بیشه گل" به تاریخ جنگ اگر چه تازگی ندارد اما خطشکنی مدیران جشنواره و دعوت نمایشهایی از این دست ستودنی است. نباید فرافکنی کنیم و تنها انگشت اشاره به دشمن خارجی نشانه رویم اگرچه ما آسیبهای بیشماری از امپریالیسم خوردهایم اما اگر تاریخنگر باشیم دشمنان بیشماری داشتیم که وانمود کردند با ما دوست هستند اما نبودند.
به نمایش بازمیگردیم، نمایش میکوشد در دو محور افقی و عمودی پیش برود. محور افقی همان رویدادهای نخستین نمایش است؛ مردان بیشهگل به نبرد رفتهاند تا از کیان ایران اسلامی دفاع کنند و تنها مردی که در بیشهگل مانده آقا برار، نادانک مردی تهی مغز و دیگری سالار که میکوشد با تبانی، بمونی زنان بیشهگل را بکوچاند تا به گنج دست یابد زیرا نمیداند گنج را در کدام تکه از زمین بیابد. سالار پس از ناکامیاش در کوچاندن زنان بیشهگل، با دسیسهچینی و تبانی با بمونی گاوهای زنان بیشهگل را میکشد.
محور عمودی نیز همان کابوسهای بمونی است که زنان بیشهگل را میبیند. این زنان هستند که بمونی را وادار به اعتراف میکنند تا راز این جنایت سر به مهر را افشا کند.
در محور افقی رویدادها واقعگرایانه و رئالیستی است اما در محور عمودی همه چیز رنگ و بوی سمبولیسم (نمادگرا) دارد. در این محور عمودی عروسان بیشهگل حضور دارند و با یادآوری گذشته بیشهگل در زمان اکنون، بمونی را وادار به اعتراف میکنند. در این محور میتوان به تاویل و تفسیر و رازگشایی از نمادها و نشانهها پرداخت.
به محور افقی بازمیگردیم آیا توالی این رویدادها از منطق واقعگرایانه پیروی میکند. سالار حتی با کوچاندن زنان بیشهگل هم نمیتواند به گنج دست یابد اگر نمیداند گنج در کجای زمین پنهان شده است و اگر هم میداند میتواند بدون دانستگی زنان بیشهگل به گنج دست یابد.
به تصور من مشکل نمایش در دراماتورژی آن نهفته است، این نمایش را نباید تلفیقی از رئالیسم و سمبولیسم (نمادگرا) پنداشت این نمایش یک نمایش سمبولیسم است.شوربختانه نمایش با پررنگ کردن محور افقی میکوشد نمایشی آمیخته از دو مکتب متضاد باشد.
در محور افقی کاوه کاوشگر است او میخواهد از گذشته بمونی و پدرش سالار آگاهی یابد اما حضور کاوه در این نمایش تنها بهانهای میشود تا عروسان بیشهگل که اکنون مردهاند، کابوسوار در خیال بمونی پدیدار شوند. بهانه کاوه برای دانستن گذشته و مطرح شدن نقشه گنج در این محور پدیدار میشود اما کاوه کنشگر نیست او انسانی است که در جهان واقعگرا زیست میکند و هرگز کابوسهای بمونی را نمیشناسد و تنها شاهد سرگشتگی بمونی است و بیآنکه کوششی کند راز بمونی را در مییابد و به آسانی نقشه گنج پدر را به او میدهد و بمونی که روشن نیست چرا ناگهان دیوانهوار نقشه را میبلعد. ای کاش کاوهای نبود و این محور افقی شکل نمیگرفت. این نمایش در ذهن بمونی و باحضور زنان بیشهگل به وقوع میپیوست آن زمان با کاستن این جزئیات واقعگرایانه ما شاهد یک نمایش نمادگرا بودم. با این وجود نمایش کنونی بسیار زیباست.
زیبایی این نمایش به سیال بودن مکان نمایش بازمیگردد. نمایش با سه صندوق آغاز میشود که یادآور نمایشواره سنتی "چهار صندوق" است که نمایش استاد بیضایی بر اساس این نمایشواره سنتی نگاشته شده است. در این صندوقها عروسان بیشهگل حضور دارند مردگانی که اکنون شاهد زندگان هستند و با گشوده شدن صندوقها بیرون میآیند اما این بار برخلاف نمایش سنتی چهار صندوق پای کوبان نیستند شادی برنمیانگیزند و گویش یکدیگر را به سخره نمیگیرد، بلکه دردی تاریخی و رنجی هولناک را واگو میکنند.
شاید دردانگیز شدن نمایشواره سنتی چهار صندوق در بازنمایی امروزینش در دو نمایشنامه "چهار صندوق" استاد بیضایی و نمایش "زنان بیشهگل" به نگاه روشنفکرانه استاد بازمیگردد که به باور من مهیار هزار جریبی هم در این نمایش تحت تاثیر نگرش استاد است.
طراحی صحنه این نمایش که توسط سیدحسین فداییحسین انجام شده است براساس مکتب سمبولیسم (نمادگرا) است. صحنه نمایش قهوهخانهای که اکنون تبدیل به قبرستانی شده است و این قبرستان سیالوار در مکان قهوهخانه پیدا و پنهان میشود.جانشینی قهوهخانه و قبرستان به این معنا است که اکنون این دو مکان هر دو واجد ارزشهای معنایی یکسان هستند.
صحنه نمایش اینگونه طراحی شده است؛ برفراز قهوهخانه توری ماهیگیری گسترده شده است اما در قسمت پایین صحنه یک قهوهخانه سنتی محلی بازنمایی میشود. در انتهای صحنه بخش میانی پرده توری نمایان است که پشت این پرده هم فضای نمایش است. اندکی جلوتر یک مانکن عروس بدون سر و با تنپوش سنتی نمایان است. در این صحنه سنتی – آیینی، آداب و رسوم مردمان شمال مانند پایکوبی و جشن عروسی اجرا میشود. این صحنه همزمان به بازنمایی یک دهکده روستای شمال ایران میپردازد و از سویی دیگر پدیدار شدن عروسهای بیشهگل به صحنه ویژگی جادویی میبخشد که قرابت بیشماری با مکتب سمبولیسم (نمادگرا) دارد.
در نمایش "زنان بیشهگل" کارگردان هوشمندانه نمایشوارههای سنتی، بازیهای نمایشی و آداب روستایی را فرامیخواند تا نمایشی ملی تولید کند. نمایشی که مدرن است و رفتار انسان امروز را به چالش میکشد.
عکس : مهدی آزادبخت