سرویس تئاتر هنرآنلاین: "نقاشی اشر" جدیدترین اثر گروه تئاتر بوهمی است که پیش از این نمایشهایی همچون "لانه خرگوش"، "پینوکیو"، "مدهآ" و "نمیدونم فردا چی میشه" را اجرا کردهاند. میکروتئاتر "دینید اینچ" آخرین اجرای این گروه بود که در مرداد و شهریور امسال در عمارت روبرو و سالن استاد انتظامی خانه هنرمندان روی صحنه رفت.
"نقاشی اشر" پیش از هر چیز، قصه مهیج و بانمکی دارد؛ آرام، پسرِ نقاشی که همهجا را سیاه و سفید میبیند، احتمال میدهد با خوردن رنگ اکریلیک مشکل بیناییاش حل شود! ولی چون چندان از نتیجه کار مطمئن نیست، از برادرش "سپاس" میخواهد به جای او خوردن اکریلیک را امتحان کند و اگر زنده ماند، یک تابلو نقاشی از اِشِر- نقاش مشهور هلندی- را صاحب شود! بستر رویدادهای نمایش و حتی دیالوگها، در ظاهر همه منطقی و رئالیستی به نظر میرسند اما ساختار مدرن و آمیخته با بلاهت شخصیتها، جهانی کارتونی و تخیلی پدید آورده که هر اتفاقی را روی مرز "ممکن هست" یا "ممکن نیست" پیش میبرد.
در توضیح این نمایش نوشته شده با نگاهی به نمایشنامه "ستوان آینیشمور" نوشته "مارتین مک دونا".
مارتین مکدونا میراثدار روندی است که درامنویسی قرن بیستم طی کرد. کمدی موقعیت، تئاتر ابزورد، تئاتر شقاوت، درام خانوادگی- اجتماعی آمریکایی و نمایشنامهنویسی با مایههای پستمدرنیستی.
اگرچه گروه نمایشی بوهمی بر برداشت آزاد از نمایشنامه مک دونا تاکید دارند اما جهان فکری و مختصات درام "مک دونا" در نمایش بروزی عینی و البته بجا و همسان با تفکر نویسنده و کارگردان نمایش "نقاشی اشر" پیش رفته است.
فریبرز کریمی کارگردان، محمدحسین معارف نویسنده، آوا درویشی و نوید فیاض بازیگران این نمایش در یک عصر پاییزی میهمان هنرآنلاین بودند تا درباره ایده تا اجرای این نمایش گپوگفتی با هم داشته باشیم.
با نگاهی به مجموع نمایشهایی که تا امروز در گروه نمایش "بوهمی" روی صحنه بردهاید، به نظر میرسد دنبال تجربهها و شیوههای اجرایی جدید هستید. از ایدههای اولیه و دستاوردهایی که تاکنون داشتهاید، بگویید. آیا نمایش "نقاشی اشر" دستاوردی ایدههای قبلی است یا هر بار یک تجربه جدیدی را محک میزنید؟
فریبرز کریمی: ما سال 1390 تصمیم گرفتیم یک گروه تشکیل دهیم. در دوره دانشجویی حضور در جشنواره تئاتر دانشگاهی و جشنواره تئاتر تجربه دانشگاه تهران را تجربه کردیم. پس از آن کارهایی مثل "لانه خرگوش" که پایاننامه من بود و "پینوکیو" که پایاننامه خانم شیما عرب بود را اجرا کردیم و این کارها برای ما تبدیل به خمیرمایهای شدند که بتوانیم بعداً از آنها استفاده کنیم.
همدوره و همنسلهای شما در همان سالها علاقه چندانی برای ادامه تجربههای گذشته نداشتند و کارهای متفاوتی با عنوان "تئاتر تجربی" و سبکهای شخصی را با آزمون و خطا روی صحنه بردند. به عبارتی مد شده بود و اسم بیشتر کارها تجربی بود! شما چه دلمشغولی داشتید؟
فریبرز کریمی: نخستین کارهای ما بیشتر رویکرد فانتزی داشت. بعضی وقتها رویکرد عروسکی هم داشتیم. کار کردن در حیطه تئاتر عروسکی برای ما جذاب بود. اما کارهایی هم انجام دادیم که عروسکی محسوب نمیشدند و فقط فانتزی بودند. یک فاز دیگری که روی آن تجربه کردیم و سعی کردیم خودمان را در آن محک بزنیم، شکل کارهای روانشناختی بود که بیشتر مورد توجه شخص من است و ذهنم را درگیر کرده. این کارها از "لانه خرگوش" و "نمیدونم فردا چی میشه" شروع و بعد به "مدهآ" و "بهارشکنی" منتهی شد. این فاز دیگری از کارهایی بود که ما انجام دادیم. نمایش "سرزمینهای شمالی" که خانم عرب کارگردانی کرد هم از همین دست کارهایی بود که بیشتر بُعد روانشناختی شخصیتها در آن اهمیت داشت.
به نظر میرسد، فانتزی و درونمایه روانشناختی که به آن اشاره کردید، هسته مرکزی تفکر شما بهعنوان کارگردان، انتخاب و بعد توسط سایر اعضای گروه پذیرفته و به امضاء گروه شما تبدیل شده است. نظر خودتان چیست؟
فریبرز کریمی: من خودم شخصاً بهعنوان کارگردان اصراری ندارم که در هر کاری حتماً این امضاء وجود داشته باشد اما این امضاء ناخودآگاه در فرم و شکل اجرایی کار مشخص میشود. ما سعی میکنیم با طراحها، آهنگساز و سایر عوامل نمایش به یک ایده مشترک برسیم.
آقای معارف، همکاری شما با گروه تئاتر "بوهمی" در جایگاه نویسنده چگونه شکل گرفت؟
محمدحسین معارف: من عضوی از گروه تئاتر "بوهمی" نیستم ولی در چند نمایش با این گروه همکاری داشتهام. اعضای گروه "بوهمی" آدمهایی هستند که به لحاظ فضای ذهنی میتوانم با آنها احساس نزدیکی کنم و از طرفی خیالم راحت باشد که متن هم به بهترین حالت کارگردانی میشود. اما در مورد نمایشنامه "نقاشی اشر" بیشترین چیزی که برای من اهمیت داشت، ضرورت قصه و داستانپردازی بود. این بیشترین چیزی بود که سعی کردم در سطح نمایشنامه به کاملترین شکل خودش به مخاطب منتقل شود.
بحث فانتزی در اجرا یک مفهوم جداگانه با بحث فانتزی در نمایشنامه است چون در زمان تعمیم پیدا میکند. شما این را چطور توانستید در نمایشنامه "نقاشی اشر" بیان کنید؟ به آنچه که در ذهن خودتان بوده است پایبند بودید و یا سعی کردهاید به اثر مبدأ وفادار باشید؟
محمدحسین معارف: ابتدا این را بگویم که اسم نمایشنامه "نقاشی اشر" را نمایشنامه اقتباسی نمیگذارم و ضمناً دوست دارم این توضیح را هم بدهم که قبل از نمایشنامه "نقاشی اشر" یک نمایشنامه 70- 80 صفحهای نوشته بودم که اسمش "پنهان کردن" بود. در کنار آن نمایشنامه شخصیتهای جدیدی را تعریف و اضافه کردم. آن نمایشنامه خیلی رئالیستیتر بود. قضایای علت و معلولیاش در جهان علی و عادی خودمان میگذشت. من یک چکیدهای از آن شخصیتها را در درجه اول برای خودم ساختم. در واقع شخصیتهای نمایشنامه "پنهان کردن" در نمایشنامه "نقاشی اشر" تبدیل به چکیده و غلوهایی در شخصیتپردازی شدند که در این نمایشنامه میتوانستم با آنها بازیهای متفاوتی انجام دهم. وقتی شخصیتها برای خودم و فضای منطقی نمایشنامه خودم شکل میگیرد، تازه میتوانم آنها را در جهان مکدونایی و یا جهان اشری پیاده کنم تا ببینم به طور مثال در جهانی مثل نقاشیهای اشر چگونه واکنش نشان میدهد. با قرار دادن شخصیتها در فضاسازی نقاشیهای اشر، فانتزی کار برای خودم خیلی پختهتر شد. در این موقعیت میتوانم به ادبیاتش برسم و آن را در حالت درست به مخاطب منتقل کنم.
آقای فیاض، نخستین ارتباط مخاطب با اثر پس از روشن شدن صحنه با شما آغاز میشود. شما نقش "فردی" را بازی میکنید که تضادها و تناقضهای زیادی دارد. چطور با این شخصیت و ریزهکاریهای رفتاریاش همراه شدید؟
نوید فیاض: چیزی که فریبرز کریمی در تمرینها خیلی روی آن تأکید داشت این بود که ما چندان نمیخواهیم کار طنز کنیم و قرار نیست تلاش کنیم تماشاگر بخندد، بلکه ما فقط از وجه رئال دور میشویم. بنابراین من مابهازای واقعی روانشناختی و درونگرایی شخصیت را میگرفتم و حسهایش را درمیآوردم و این باعث میشد اتفاق درستی در نمایش بیفتد. این بستر اصلی کار بود که با هم آن را پیش بردیم. قرار نبود مکث بیخود وجود داشته باشد. تاکید میکنم که قرار نبود که بگوییم ما یک اجرای طنز داریم. تعبیرهای مختلفی میشود داشت. میشود از عنوان کمدی سیاه برای این نمایش استفاده کرد. اما در مورد شخصیت "فردی" فکر میکنم بقیه شخصیتها یک مقدار فانتزی دارند که همان اول معلوم میشود اما فردی چون فرد عاقل جمع است و همه چیز را منتقدانه میبیند، وجه فانتزی این شخصیت از زاویهای دیگر دیده میشود. یعنی من تلاشی نمیکنم که یک موتیفی (ریزه کاری) از این شخصیت نشان بدهم، بلکه از موقعیت میگیرم که این من را به درجهای از عصبانیت یا ترس و اضطراب میرساند و باعث میشود شخصیت من همسان فانتزی بقیه شخصیتها شود.
خانم درویشی، به نظر من شخصیت "پنتی" به خاطر اینکه از سایر شخصیتهای نمایش تضادهای رفتاری بیشتری دارد، متفاوتترین شخصیت در "نقاشی اشر" است، شما که بازیگر این نقش هستید چطور فکر میکنید؟ چه تحلیلی از آن دارید؟
آوا درویشی: برای من نخستین چیزی که به لحاظ احساسی بین شخصیتها وجود دارد این است که رابطه "پنتی" و "آرام" واقعاً یک رابطه بااحساس است. برخلاف اینکه "آرام" نسبت به بقیه اعضای خانواده خشمی دارد و میخواهد از آنها انتقام بگیرد، "پنتی" بهعنوان زنش تنها کسی است که واقعاً "آرام" دوستش دارد. حتی "آرام" در آخر نمایش میگوید "من میخواهم پنتی را زیر بغلم بگذارم و از این خانه فرار کنم". بنابراین "پنتی" در عین حال که با تمام وجودش از "آرام" میترسد ولی یک عشقی بین او و "آرام" وجود دارد.
در طول نمایش درباره عشق و ترس صحبت میشود ولی هیچکدام از آنها باورپذیر نیست. به نظر من خیلی آگاهانه به مخاطب القا میشود که هیچکدام واقعیت ندارند. درست است؟
آوا درویشی: ما واقعی بازیاش میکنیم ولی موقعیتی که وجود دارد، اصلاً یک موقعیت واقعی نیست. من ابتدا "پنتی" را خیلی بیرونیتر بازی میکردم، یعنی آن را شخصیتی میدیدم که ایدههای اشتباه و غیرکاربردی میدهد و شاید یک خرده از بیرون خنگ به نظر برسد ولی من کم کم این ویژگیها را از شخصیت گرفتم و مدام درونیتر و واقعیترش کردم. بعد به اینجا رسیدم که منِ واقعی یعنی آوا درویشی دارم از این شرایط میترسم و نمیخواهم یک شخصیت خنگ را نشان بدهم. "پنتی" این ویژگیها را هم دارد ولی دستاویز من این نیست که فقط بخواهم سادهلوح بودن را برای نقش "پنتی" نشان دهم. بنابراین آنچه که شما میگویید شاید به خاطر فضای کلی کار است که واقعی است اما واقعی هم نیست! یعنی ما واقعاً میترسیم ولی ورود "آرام" و دیالوگها باعث میشود که حس نکنیم همه چیز واقعی است، در حالیکه ما داریم همه کارها را خیلی رئال انجام میدهیم.
اشاره کردید که نه میشود گفت نمایش رئال است و نه میشود گفت رئال نیست. به نظر میرسد نمایش در فضایی اتفاق میافتد که نمیشود برایش تاریخ یا مکان خاصی قائل بود، در واقع نمایش در هر جا و هر زمانی میتواند اتفاق بیفتد. درباره این مسئله صحبت کنید و اینکه آیا شخصیتهایی مثل "پنتی" و "فردی" در جهان فعلی مابهازای بیرونی دارند یا خیر؟
فریبرز کریمی: قطعاً دارد. به نظر من همه مابهازای بیرونی دارند و میتوانند واقعی باشند. داستان برای ما در تهران امروز اتفاق میافتد و کاراکترها ایرانی هستند. متن "نقاشی اشر" وقتی به اجرا رسید یک تغییر بسیار بزرگ پیدا کرد. ما مجبور شدیم که متن را تغییر دهیم به دلیل تم (درون مایه) قصه و خشونتی که در کار وجود داشت از ما خواسته شد که تمرکز را از روی ایرانی بودن کار برداریم. طبیعی است که ما میخواستیم کارمان روی صحنه برود و به همین خاطر مجبور شدیم اسمها را تغییر دهیم اما سعی کردیم در اجرا یک کدهایی بگذاریم که مخاطب احساس کند کار خارجی نیست. مثلاً دو صحنه در نمایش وجود دارد که شخصیتها "پنتی" را "پانتهآ" صدا میکنند. یا "فردی" هم دو بار توسط مادرش "فردین" صدا زده میشود. مخاطب باید با دقت نمایش را ببیند تا متوجه این کدگذاریها شود. حتی کاراکترها یکی دو جا روی ایران یا شاهنامه هم تأکید میکنند. ما این کدگذاریها را در طراحی لباس هم داشتیم. مثلاً "پگی پور" یک لباس کاملاً امروزی دارد. یا "پنتی" یک لباسی که خیلی از دخترهای جوان ممکن است بپوشند، پوشیده است. لباسهای "فردی" و "آرام" هم لباسهای عادی است. من اصلاً نمیخواستم تأکیدی روی خارجی یا عجیب و غریب بودن لباسها داشته باشم. در مورد صحنه هم همینطور بود. صحنه یک راز درونی در خودش دارد که یکی استفاده از کف بهعنوان دو طبقه بودن است و دیگری استفاده از آینهها برای اینکه تماشاگر زاویههای دید مختلفی داشته باشد. اینها به واقعی شدن هم کمک میکنند. همه چیز در صحنه ما واقعی است و استفاده از آنها هم استفاده واقعی است؛ از سهپایه، بوم و قلممو گرفته تا مداد، اجاق گاز و غیره. این خواسته من بود، به این دلیل که تماشاگر بیشتر و بهتر بتواند ارتباط برقرار کند. ما اگر میخواستیم بگوییم اینجا یک جهان عجیب و غریب فانتزی است، تماشاگر از همان ابتدا در ذهنش میگفت پس من قرار است یک سری چیزهای عجیب و غریب ببینم اما من برای اینکه مخاطب در دل فانتزیها نرود و کاراکترها را واقعاً باور کند و احساس کند اینها میتوانند واقعی باشند، تصمیم گرفتم در بازیگری و ارکان اجرایی از المانهای (نشانههای) واقعی استفاده کنم اما یک جاهایی همه این واقعیتها شکسته میشود.
البته یک جا نیست. واقعیتها مرتب شکسته میشود و دوباره برمیگردد.
فریبرز کریمی: درست است. نکته جالبی که اتفاق میافتد این است که با این اتفاقهای عجیب و غریب همچنان رویکرد شخصیتها واقعی است.
به خاطر اینکه از همان مواجهه اول با صحنه و نمایش یک اتفاقی میافتد که مخاطب تمام غیرواقعی بودنها را میپذیرد. حتی از یک جایی من تعجب میکردم که من و بقیه داریم به خشونتها میخندیدیم. چه اتفاقی برای نمایش میافتد که فاجعه، خون و خشونت برای مخاطب ترسناک نیست؟
فریبرز کریمی: این چیزی است که در متن هم بود. وقتی حسین (نویسنده) متن را نوشت و بعد در موردش صحبت کردیم، هر دو به این مسئله رسیدیم و این پایه اساسی کار بود. ما به این موضوع و اشتراک نظر رسیدیم که دارد در جهان به شدت فانتزی، عجیب و غیرواقعی متن "نقاشی اشر"، اتفاقهای واقعی رقم میخورد و ما باید این را به صورتی بازسازی کنیم که مخاطب باور کند و در عین حال واقف شود که اینها واقعی نیستند. یعنی ما باید در مرز یک جهان غیرواقعی و خیال با یک جهان کاملاً رئالیستی و واقعی حرکت میکردیم.
من احساس میکنم نمایش شما یک گروتسک (طنز تلخ) خاصی دارد که با آن گروتسک کلاسیکی که ما میشناسیم متفاوت است.
محمدحسین معارف: چند مسئله وجود دارد. آن چیزی که در درجه اول نمایشنامه را برای من تبدیل به درام میکند این است که علیرغم آن ابزوردیتهای که شما گفتید این نمایش انگار دارد یک حرف جهانشمولی را میزند که هر کجا میتواند اتفاق بیفتد، همزمان این اتفاق نمیافتد چون ما میبینیم اتفاقها دارد در ایران رخ میدهد. این چیزی است که این اثر را در درجه اول برای من مخاطب ایرانی که میتوانم با یک ایرانی دیگر همذاتپنداری کنم، غمگین میکند. بحث بعدی در مورد عناصری مثل خشونت یا خون است که به نمایشنامه شکل میدهد. استفادههایی که از این عناصر در سطح نمایشنامه میشود به شکلی بوده که مثلاً یک موقعیت ترسناک، واکنش خنده را میگیرد. در واقع تماشاگر به جای آزاد کردن ترس، خنده را آزاد میکند. یا اینگونه بگویم که ترس خودش را با خنده آزاد میکند. مثلاً وقتی تماشاگر میبیند مغز یک شخصی میچکد، همزمان یادش میافتد که این واقعی نبود بلکه یک تصویر تئاتری بود که من دیدم.
بیتفاوتی آدمها به مرگبارترین چیزهای ممکن هم عجیب است، به طوریکه حتی شخصیت مادر هم به فکر خودش است....
محمدحسین معارف: یادم است در تمرینها داشتم در مورد صحنه صحبت کردن "پنتی" و "فردی" در کارگاه صحبت میکردم که به فریبرز میگفتم این اتاق برای من مثل این میماند که انگار دو نفر آدم زیر یک سقف هستند ولی هر کدام در یک فضای جدایی قرار دارند چون دغدغه مشترک هر دو این است که توسط فرد سومی که دارد میرسد، خورده نشوند. انگار به جز آن هیچ دغدغه مشترکی ندارد، به همین خاطر این دو نفر میتوانند هر جای متفاوتی باشند. این برای هر 5 نفر صدق میکند. این 5 نفر انگار زیر یک سقف هستند ولی 5 ذهنی هستند که به سختی دارند در دو طبقه خانه جا میشوند.
پس با این دید پیش برویم که قصه نمایش درباره شرایط فعلی ایران است.
محمدحسین معارف: خیر! ما لزوماً این حرف را نمیزنیم! ما میگوییم این اتفاقها دارد در ایران میافتد.
فکر نمیکنید با این کار دارید برای آدمهایی که در شرایطی مشابه با شخصیتهای نمایش "نقاشی اشر" قرار گرفتهاند، یک چشمانداز تعریف میکنید؟
فریبرز کریمی: ما در جایگاهی نیستیم که بخواهیم چنین چشماندازی را پیشبینی کنیم. امیدوارم چنین اتفاق وحشتناکی نیفتد. واقعیت این است که شخصیتهایی با این ویژگیها ممکن است در هر جایی وجود داشته باشند. البته ما یک ذره ویژگیهای آنها را اگزجره (اغراق آمیز) کردهایم. آنچه که ما ارائه دادهایم، به هیچ وجه چشماندازی برای جامعه خودمان نیست، به خاطر اینکه این همه آدم دیوانه شاید در یک جهان واقعی دور هم جمع نشوند. اتفاقهای خیلی عجیبتر از این هم در جهان واقعی ما میافتد که باعث میشود این اتفاقهای غیرواقعی باورپذیر شود.
محمدحسین معارف: گاهی بسیاری از تماشاگرها در برخورد با عجیبترین صحنهای که میتوانند ببینند هم تعجب نمیکنند. در واقع تعجب در بین هیچکدام از عناصر واکنشی آنها وجود ندارد. گاهی من با خودم میگویم یعنی تماشاگر در زندگی خودش چه چیزهایی دیده که حالا از دیدن چکیدن مغز یک آدم تعجب نمیکند و برای او این اتفاق تعجببرانگیز نیست!
فریبرز کریمی: ما در جامعهای زندگی میکنیم که یکی از وحشتناکترین اتفاقها، اعدام کردن است اما میبینیم مردم ما صحنه اعدام را بهعنوان یک اتفاق جذاب ثبت میکنند و با دیگران به اشتراک میگذارند. فکر میکنم با توجه به چنین رفتارهایی، لحظههای نمایش ما آنقدر هم عجیب و غریب نیست. اگر ما نمایش "نقاشی اشر" را در خارج از ایران اجرا کنیم، شاید بسیار خشونتبارتر به نظر برسد ولی ما در کشوری زندگی میکنیم که این خشنونتها برای تماشاگر بیشتر خندهدار و تفریحی است.
آقای کریمی، شما در ابتدای گفتوگو به ترکیب سبکها اشاره کردید. در "نقاشی اشر" و پیشتر نمایشهای دیگر چنین تجربهای داشتید که خوب هم درآمده است و هرکدام سر جای خودشان هستند. اما چقدر از این موضوع ویژه گروه تئاتر "بوهمی" است و چقدر وامدار این مسئله است که نمایش "نقاشی اشر" زیر نفوذ نام نمایشنامهنویس مطرحی مثل "مارتین مکدونا "است که بر تئوریهای خودش نسبت به مسئله ترکیب سبکها پایبند است؟
فریبرز کریمی: در وهله اول فکر میکنم محمدحسین معارف روی این مسئله فکر کرده است. نمایشنامه "نقاشی اشر" اقتباس آثار مارتین مکدونا و به ویژه نمایشنامه "ستوان آینیشمور" نیست بلکه یک نگاهی به تمام آثار مکدونا و آن نمایشنامه خاص است.
درباره نمایش "مدهآ" هم اینگونه بود؟
فریبرز کریمی: بله دقیقاً. البته آن نمایشنامه را من نوشته بودم. من به شخصه بهعنوان کارگردان دارم مسیری را طی میکنم که در این مسیر تجربههای مختلفی را به دست میآورم. برای خودم جذاب است که با سبکها بازی کنم و شاید با ریسک بیشتر به آن بپردازم. ما در اجرا یک مقولهای داریم که جزو شیوه تئاتر کلاسیک محسوب میشود، در واقع داریم یک چیزی شبیه واقعیت را به تماشاگر نشان میدهیم. من بهعنوان یک کارگردان و حتی مخاطب تئاتر شاید این قضیه برایم جذابیت نداشته باشد که بخواهم یک تئاتر واقعی را نشان دهم. ما بیشتر باید با بازنمایی واقعیت بازی کنیم. در رابطه با نمایش "نقاشی اشر" باید بگویم که آن شکل و فرم اجرایی کلاسیکی که این نمایش دارد، به کاری که من در نمایش "مدهآ" انجام دادم میچربد. من نمیتوانم دقیقاً اسم آن را تلفیق سبک بگذارم. این چیزی است که ناخودآگاه در درام پست مدرن اتفاق میافتد و ما تحت تأثیر آن هستیم چون در یک دنیای پست مدرن زندگی میکنیم.
سختترین بخش تئاتر پست مدرن برعهده بازیگران است. در واقع آن چیزی که باید به مخاطب القا شود، فکر کارگردان است که از طریق بازیگر القا میشود. انجام چنین کاری سخت و پیچیده است. نظر شما چیست؟
فریبرز کریمی: ما هم اتفاقاً پروسه خیلی سختی را در تمرینات داشتیم. در این شیوه، بازیگر باید یک بخش زیادی از خودش را روی صحنه بیاورد. شیوه بازیگری نمایشهای "بهارشکنی" و "مدهآ" کمی راحتتر از شیوه بازیگری نمایش "نقاشی اشر" بود چون در آن نمایشها بازیگر نقش پررنگتری پیدا میکرد و شخصیتپردازیها همانند کاراکترپردازیهای تئاتر نبود؛ اما در نمایش "نقاشی اشر" یک شکل مساوی وجود دارد. یعنی علاوه بر شخصیتپردازیهای موجود در نمایشنامه، باید یک بخشی هم از خود بازیگر وجود داشته باشد.
مهمتر از همه اینکه همه کاراکترها در یک سطح هستند و ما نمیتوانیم بگوییم کدام کاراکتر قهرمانتر است و کدام کاراکتر پایینتر. در سبکی که شما در کارگردانی و نویسندگی انتخاب کردهاید، وظایفی که برعهده بازیگران است خیلی سخت و دشوارتر میشود. خانم درویشی نظر شما چیست؟
آوا درویشی: ما زمانی که نمایش "مدهآ" را روی صحنه بردیم با خودمان میگفتیم چرا باید یک نمایشی که بارها اجرا شده است را دوباره به همان شکل اجرا کنیم؟ من در آن نمایش از دغدغههای زندگی واقعی خودم و پر رنگ شدن مسئله مهاجرت در متنی که آقای کریمی نوشته بودند، استفاده کردم و به طور کلی بیشتر روی عنصر مهاجر بودن مدهآ تأکید کردیم. یک بخشی از قصه از من بود و یک بخش هم از متن نمایشنامه "مدهآ". در نمایش "نقاشی اشر" مدام فکر میکردم که خودم در این موقعیت قرار دارم و باید یک سری ویژگیهای دیگری هم به خودم اضافه کنم ولی اصلاً نباید "پنتی" را بهعنوان یک تیپ به تماشاگر معرفی کنم. سختی کار اینجا بود که خیلی راحت میشد آن کاراکتر را به تیپ نزدیک کرد. من حتی تا اوایل اجرا به شدت با خودم درگیری داشتم. درست آنجایی که آدم باید چیزی از احساساتش را بروز بدهد، من باید چیز دیگری را بروز بدهم. برای من تمام شخصیتها و ویژگی آنها خیلی واقعی است. اما جمع شدن آنها در خانه باعث میشود که اتفاقهای غیرواقعی به وجود بیاید، وگرنه تمام خصلتهایی که ما در بازیهایمان و ذهن نقشهایمان ساختهایم، به شدت واقعی هستند. مثلاً استرس "فردی" برای من کاملاً واقعی است.
این واقعیتی که شما به آن اشاره میکنید باز هم آدم را به تیپ نزدیک میکند. چه تمهیدی به کار بردید که بازیهایتان تبدیل به تیپ نشود و همسطح باشد؟
آوا درویشی: این مسئله شاید به خود من برگردد و خود من باشم که دارم این کارها را انجام میدهم. من واقعاً دارم از آمدن "آرام" میترسم، در حالیکه شاید کاراکتر "پنتی" کمتر بترسد. مثل یک ترازویی است که من مدام دارم آنها را بالانس میکنم. گاهی یک ایدهای میدهم که باعث میشود چند درصد بیشتر نقش "پنتی" را بازی کنم ولی گاهی واقعاً خودم میشوم و بهعنوان یک فرد از آمدن "آرام" میترسم.
آقای فیاض شما چه نظری دارید؟
نوید فیاض: خانم درویشی حرفهای درستی زدند. اما من میخواهم به کمی عقبتر برگردم و تجربههایی که قبلاً با فریبرز کریمی داشتهام را بگویم. ما از دوره دانشجویی کارهایی به شدت فانتزی و هایپر رئالیسم اجرا میکردیم. در کارهای فانتزی تکلیف مشخص است، شما مدام اتود میزنید (امتحان میکنید) و ایده میدهید تا فانتزی خوبی بیرون بیاید. در شخصیتهای رئالیستی که بازی میکنید هم مدام به مابهازاهای بیرون و آدمهای اطرافتان نگاه میکنید. اجرای نمایش "نقاشی اشر" چالش سنگینی است چون کارگردان و نویسنده متن یک فضای خاصی را به وجود آوردهاند که من بهعنوان بازیگر بین دنیای واقعی و دنیای فانتزی یک رفت و برگشت دارم. البته نمیشود اسم آن را فانتزی گذاشت. فانتزی آن بخشی از موقعیت اجرا و بستر است که شما را وادار میکند در آن بیفتید. آنجایی از نمایش "نقاشی اشر" برای من چالشبرانگیز بود که خرده موقعیتهایی مثل ترسها و اضطرابها همه واقعی هستند اما وقتی میخواستیم از فیلمهایی که دیده بودیم نمونه بیاوریم، نمیتوانستیم بگوییم باید مثل فلان بازیگر باشد. اگر میخواستیم اینگونه پیش برویم، بیشتر به تیپ نزدیک میشدیم و هزار و یک مورد باید مثال میزدیم و اینها را ترکیب میکردیم. برای رسیدن به این هدف باید کل گروه بازیگری روی یک خط راه میرفت. نکته مثبت فریبرز کریمی این است که ترکیب گروه بازیگرها بسیار برایش اهمیت دارد. مخصوصاً در نمایش "نقاشی اشر" خیلی مهمتر میشد که همه بازیگرها یکدست شوند. بازیگران نباید تک تک پیش میرفتند بلکه باید همه بازیگران حواسشان روی یک مسئله متمرکز میشد. دقیقاً چالش اصلی ما همین بود که کسی بالاتر از بقیه قرار نگیرد.
در صحنه "نقاشی اشر"، از عناصری استفاده شده که علاوه بر کمک به پیشرفت معنایی داستان، بار زیباییشناسی هم دارد. به طور مثال، آینه هم به زیباییشناسی کمک میکند و هم بار معنایی و سمبولیک دارد و یا ترکیب رنگهای سیاه، سفید و خاکستری و حتی شطرنجی بودن صفحه هم برای مخاطب معنا دارد. ایده اصلی طراحی صحنه چگونه شکل گرفت و اینکه در طراحی صحنه بیشتر مسئله کاربردی بودن برای شما مطرح بود و یا سمبلیک بودن؟
فریبرز کریمی: من و نیما تبریزی (طراح صحنه) در گذشته کارهای زیادی با هم انجام دادهایم و همدیگر را کامل میشناسیم. ما در این نمایش با هم کشتی گرفتیم تا بتوانیم به یک نتیجه برسیم! طوفانی از ایدهها داشتیم که مدام میآمدند و میرفتند. دلایل رفتن آنها نیز گاهی خوب نبودن ایده نبود بلکه نداشتن بودجه کافی و یا مثلاً دو اجرایی بودن سالن بود! نمایش ما خیلی دیر تک اجرایی شد و ما با همان ایدهها تمرین کرده بودیم و نمیتوانستیم به ایدههای اولیه برگردیم. ما خیلی محکم روی این مسئله ایستادیم که دکور را به هیچ وجه دو طبقه نمیکنیم. برای من و نیما تبریزی این مسئله مهم بود که باید در طراحی صحنه یک خلاقیتی وجود داشته باشد. صرف دکوراتیو بودن صحنه برای ما جذاب نبود. بنابراین ما گفتیم اول از همه روی کف بیاییم ولی طراحی صحنه را به شکلی انجام دهیم که تماشاگر باور و تخیل کند که اینجا دو طبقه است. بعد ایدهها به تدریج کاملتر شدند. مثلاً ما در متن نمایشنامه یک کاراکتر اصلی با نام "آرام" داریم که کوررنگ است و همه جا را سیاه و سفید میبیند. یک اتفاق خیلی مهمی داریم که در واقع مهمترین اکت در نمایش است که آن رنگخوراندن "نینجون" و "آرام" است. ما پیرامون همه این مسائل فکر و ایدهپردازی کردیم. به سراغ سبک آپآرت رفتیم که اشر از آن سبک وام گرفته است. در واقع فضای درام نمایش "نقاشی اشر" تا یک حدی به سمت اشر و لوپی که در کارهای اشر وجود دارد پیش میرود ولی به قدری نیست که بگوییم پایه و اساس نمایش ما لوپ است. بنابراین ما گفتیم تا یک حدی میتوانیم این ایده را حفظ کنیم. ما اگر از بالا طراحی صحنه و لوگوی کار را ببینیم، اینها کمی از همدیگر وام گرفتهاند و کم کم سراغ گرافیک کار هم میروند. ما سعی کردیم بین طراحیها یک خط ربط به وجود بیاوریم. به همین جهت استفاده از رنگ خیلی مهم شد. ابتدا فکر کردیم همه چیز را سیاه و سفید بگیریم ولی بعد گفتیم میتوانیم از یک سری رنگهای خیلی خاصی استفاده کنیم. بعد به تدریج براساس همان زیباییشناسی که از آن صحبت کردیم، به این ایدههای بصری رسیدیم که ما میتوانیم از نقاشی، چوب، جنس بوی چوب و قلممو استفاده کنیم. ما وقتی به کارگاه نقاشی میرویم، اینطور چیزها خیلی برای ما بو دارد.
شاید جالب میشد که شما مثلاً از بوی رنگ و کلاس نقاشی استفاده میکردید ولی استفاده از چنین ابزاری در تئاتر شهر خطرناک است!
فریبرز کریمی: یک کارهایی را نمیشد انجام داد. ما سعی کردیم کاری کنیم که تماشاگر همه این چیزها را تخیل کند. نورپردازی قسمت پشت روشنتر است و دارد این تأثیر را بیشتر میکند. ما سعی کردیم یک تکه شبیه آشپزخانه داشته باشیم. ضمن اینکه ما نشانههای واقعی هم داریم. مثلاً گفتیم اگر گاز و یا تلویزیون داریم، پس واقعاً بیاییم از آنها استفاده کنیم و صرف دکوراتیو (تزئینی) بودن نباشند و یا به نحوی استفاده شود که حتی معنا پیدا کند. مثلاً "نینجون" و "پگی پور" زمانی که میخواهند "آرام" را بکشند، در تلویزیون با دقت برنامه "میکیماوس" را تماشا میکنند. همه اینها برای خودمان ابعاد زیباییشناسی پیدا میکند. مخاطب هم ممکن است با کار ما ارتباط بگیرد و یا این اتفاق نیفتد.
ایده آهنگسازی به چه شکل اتفاق افتاد؟
فریبرز کریمی: من با کسری پاشایی (آهنگساز) هم از قبل کار کرده بودم. کسری تقریباً در همه تمرینهای ما شرکت میکرد. من، محمدحسین معارف و کسری پاشایی جلسههای زیادی با هم برگزار کردیم تا ببینیم مخاطب باید در نمایش "نقاشی اشر" چه نوع موسیقیای بشنود. من در تمام کارهای خودم هیچوقت بخش انتخاب موسیقی نداشتهام و همه کارهایم آهنگسازی شدهاند، چون برایم مهم است که یک نمایش موسیقی مخصوص خودش را داشته باشد. ما در مورد اینکه من و یا محمدحسین معارف چه چیزی میشنویم خیلی صحبت کردیم. حتی در مورد اینکه خود کسری پاشایی بهعنوان آهنگساز وقتی متن را میخواند و بازیها را میبیند، چه چیزی میشنود هم حرف زدیم.
آوا درویشی: حتی از ریتم بازیها و احساس بازیگران هم حرف زدیم. مثلاً کسری پاشایی یک سمپل میساخت و آن را برای ما پخش میکرد و بعد ما با آن سمپل تمرین میکردیم. کسری احساس ما را میپرسید و میگفت الان به شما چه احساسی دست میدهد؟ مخصوصاً آنجایی که ریتم موسیقی با ریتم صحنه بالا میرود را هماهنگ کرده بود.
نوید فیاض: کسری پاشایی تأکید میکرد که ما بازیگرها باید تمپوی (ریتم درونی) خودمان را در دیالوگ گفتن تنظیم کنیم. یعنی علاوهبر توجه به حس خودمان روی صحنه، باید به اینکه ریتم کلی فضا چطور دارد پیش میرود هم توجه میکردیم که این مسئله به تمپوی درونی خود ما و لحنی که داریم بستگی داشت.
محمدحسین معارف: کسری پاشایی کار سختی داشت چون باید فضای قصه را دریافت میکرد و آن فضا را به موسیقی تبدیل میکرد. من با توجه به چند کار آخری که از کسری شنیدهام، فکر میکنم این کار با فاصله زیاد نسبت به آنها جلوتر است و بهعنوان نویسنده احساس میکنم یک درک موسیقیایی خوبی از متن من صورت گرفته است که واقعاً برایم لذتبخش است.
نوید فیاض: در آن بخش مهمی که "آرام" دارد آرام آرام برمیگردد، واقعاً موزیک است که ریتم را نگه میدارد. من از برخی تماشاگرها شنیدم که میگفتند ما موزیک را نمیشنیدیم. در واقع موسیقی علیرغم اینکه ریتم را نگه میدارد ولی شنیده نمیشود.
فریبرز کریمی: از لحظه تماس تلفنی "فردی" و "آرام" تا جایی که "آرام" میرسد، موسیقی حدود یک ربع بدون وقفه اجرا میشود، منتها در بکگراند (پس زمینه) کار است. تماشاگر شروع موسیقی را میشنود و میفهمد ولی بعد موسیقی در لایه زیرین اجرا قرار میگیرد و در همان لایه زیرین باقی میماند. ممکن است تماشاگر هم آن را بشنود ولی موسیقی دارد تمپو و ریتم کار را میسازد و بازیگرها بر اساس آن ریتمشان را شکل میدهند. به نظرم این ویژگی خیلی مهمی است که کسری پاشایی به نمایش اضافه کرد.
طراحی نور خیلی به شما کمک کرده که طراحی صحنه را یک طبقه در نظر بگیرد و دیگر نیازی نبود که بخواهید تقسیمبندی کنید. درباره طراحی نور هم توضیح دهید.
فریبرز کریمی: آقای رضا خضرایی خیلی دیر به گروه اضافه شد ولی وقت با هم صحبت کردیم، ایشان سریع متوجه شد که نمایش ما چه فضایی دارد و چه جنس نوری میخواهد. آقای خضرایی خیلی حرفهای به این نکته رسید و طراحی ایشان اجرای رضایتکنندهای داشت. در جلساتی که ما در مورد طراحی صحنه داشتیم، پرناز کریمی بهعنوان طراح گرافیک حضور داشت و در بحث شکل طراحی صحنه و زیباییشناسی کار بسیار تأثیرگذار بود. پیش از آنکه طراحی صحنه ما شطرنجی شود، این طرح در تبلیغات ما به وجود آمده بود. این اتفاق رابطه بین طراحها را میرساند.
طرح شطرنجی بودن طراحی صحنه به تحلیل داستان کمک میکند. درست است؟
فریبرز کریمی: من نمیدانم این طرح چقدر میتواند کمککننده باشد ولی برای ما بیشتر بُعد زیباییشناسی آن اهمیت داشت. ما نمیخواستیم تداعیکننده شطرنج باشد چون شطرنج خیلی قاعدهمند و روی اصول است. نمایش ما هم یک قرارداد و اصول غیر واقعیتر دارد اما نمیدانم مخاطب چقدر این مسئله را به داستان ربط میدهد و چقدر از آن استفاده میکند. اتفاقاً برایم خیلی جذاب است که بدانم.
پس از اجرای نمایش "نقاشی اشر" میخواهید چه کاری را روی صحنه ببرید؟
فریبرز کریمی: کار بعدی خودم را نمیدانم ولی گروه ما در آینده دو کار خواهد داشت. من سال گذشته نمایش "بهارشکنی" را در بخش "تمرین اجرا" جشنواره تئاتر فجر اجرا کردم. در این بخش نمایشهایی که کامل نبودند روی صحنه رفتند. ما پروژه نمایش "بهارشکنی" را از سال 96 شروع کردیم که بخش زیادی از متن را محمدحسین معارف نوشته است و داریم آن را کامل میکنیم. کار دیگر گروه ما نمایش "سرزمینهای شمالی" است.
و اما صحبت های پایانی؟
فریبرز کریمی: نمایش "نقاشی اشر" یک اتفاق بسیار لذتبخش و هیجانانگیز برای من بود و من خوشحالم که با تمام عوامل توانستیم به یک زبان مشترک برسیم. شاید چنین اتفاقی در همه پروژهها رخ ندهد. در طول تمام اجراهای ما هیچ گونه تکصدایی اتفاق نیفتاده و ما سعیمان این بوده است که همه چیز در یک دایره شکل بگیرد. واقعاً دست همه عوامل درد نکند.