سرویس تئاتر هنرآنلاین: مهدی فرشیدیسپهر از هنرمندان فعال عرصه تئاتر کودک و نوجوان است که متولد سال 1360 است. او فعالیت خود را در زمینه تئاتر را از سن هفت - هشت سالگی آغاز کرده است. فرشیدی سپهر ضمن اینکه آثار نمایشی را برای مخاطبان کودک و نوجوان علیالخصوص نوجوان روی صحنه میآورد آموزشهایی نیز برای والدین و مربیان در سراسر ایران به ویژه در مناطق محروم دارد. در ادامه سلسله گفتوگوهایی که به بهانه برگزاری بیست و پنجمین جشنواره بینالمللی تئاتر کودک و نوجوان با فعالان این عرصه داشتهایم در این بخش نظرات و دیدگاههای مهدی فرشیدی سپهر را درباره تئاتر کودک و نوجوان جویا شدیم که در ادامه میخوانید:
از ابتدای ورودتان به تئاتر بفرمایید؟
من از هفت و یا هشتسالگی و به واسطه حضورم در مدرسه با مقولهای به نام تئاتر آشنا شدم. آن زمان یک واژه در ذهن من وجود داشت به نام صداسیما و نه صدا و سیما و تصور میکردم منتهای دستیابی به این عرصه یعنی تئاتر، صداسیما است. دو، سه سالی طول کشید تا این جهل از من گذر کرد و آن زمان بود که تازه متوجه شدم که این هنر چه تیغ جراحی عمیقی است و البته صدا و سیما تنها یکی از ابزارهای بهرهبرداری در حوزه هنرهای نمایشی است. اینکه این هنر تا چه اندازه توانسته است در جهان و در تمام مناسبات آن گسترش پیدا کند و اینکه چه انسانهایی بودند که به دلیل صادق بودن درصدد هدایت ابنای بشر تلاش کردند به حبس افتاده و یا شکنجه شدند. خوشحالم که پیش از آنکه من به سیزده یا چهاردهسالگی برسم به نقطهای رسیدم که این هنر از شکلی که برایم شهرتآور شود تبدیل به نوعی طبابت اجتماعی شد. من در این نقطهای که ایستادهام حتی سیکل هم ندارم اما هنوز مطالعه میکنم چون نه امتحان دارم و نه قرار است کنکور بدهم. من مدرسه را ترک کردم چرا که آن طوری که احساس میکردم پیش نمیرفت و رفتار انسانی در محیط مدرسه به حداقل خود رسیده بود و به همین دلیل ته این اَلَک تنها هنر بود که برای من باقی ماند و چون کاری غیر از هنر نداشتم بنابراین تصمیم گرفتم خود را در این وادی به جایی مناسب و استاندارد برسانم و در نتیجه سال 74 در مدرسه هنرپیشگی صدا و سیما که در آنجا امثال سیامک صفری و گلاب آدینه حضور داشتند، وارد شدم. آنها به من آموختند که هنرهای نمایشی با روان، جسم، جان و زندگی آدمی درآمیخته است و براین اساس شکل دیگری از این هنر در نزد من اثبات شد و به این نتیجه رسیدم که نمیتوان و نباید از طریق این هنر به شهرت رسید و به صورت کامل من در پانزدهسالگی چنین حسی که باید درباره هنر داشته باشم را در خود کُشتم.
گویا همین ایام تولد سی و هشت سالگی شماست که جا دارد آن را به شما تبریک بگوییم. از آن زمان که چنین روحیهای را در خودتان تقویت کردید تا به این لحظه در چه مسیری گام برداشتید؟ تصور میشود که شما با تئاتر کودک شروع کرده باشید؟
بیست و دو سه سالی از زمانی که به این یقین رسیدم که صدا و سیما و امثال آن نمیتواند اتفاقی را رقم بزنند و اساساً در این وادی نباید به دنبال به شهرت رسیدن بود، میگذرد. البته من با تئاتر کودک شروع نکردم و همانطور که گفتم با تئاتری آغاز کردم که تصور میکردم باید ته آن به شهرت من منتهی شود. تا اینکه سال 76 از طریق دوستانی همچون حسین یکتا عربانی، محمود نورایی، مهدی مهدیآبادی و جعفر مهیاری با تئاتر کودکان آشنا شدم، گروه کوچکی نیز تشکیل دادیم که البته دیری نپایید و دوستان به واسطه مشکلاتی که داشتند هر کدام به سمتی سوق پیدا کردند و البته چیزی که همچنان ما را رها نمیکرد سودای تئاتر بزرگسال بود چرا که در مواجهه با کودکان نه اینکه اصولاً آنها مخاطبان شاد و بامزهای هستند بلکه به این جهت که نمیتوان حرفهای عمیق و حتی فلسفی را به آن زد، بسیاری از دوستان به همین دلیل تئاتر کودک را رها کردند. این در حالیست که میتوان به شرط داشتن رسانه برای کودکان که متأسفانه اکنون این قشر سنی فاقد رسانه هستند چنین مطالبی را نیز با آنها در میان گذاشت. به ویژه زمانی که دیگر از بهرام بیضایی اثری را در مورد کودکان و نوجوانان شاهد نبودیم، کیومرث پوراحمد دیگر مجموعهای در حال و هوای "قصههای مجید" را نمیساخت و ما در آن روزگار از روی ردپایی که امثال آنها بر جای گذاشته بودند، متوجه شدیم که در این بیرسانه بودن دنیای کودکان باید به فکر تولید نمایشی براساس جهان هستی آنها بود تا بتوان برای آنها از این طریق حرف زد.
از صحبتهای شما چنین برداشت میشود کرد که شما اصلاً به تحصیلات آکادمیک معتقد نیستید و بیشتر تمایل به تجربهگرایی دارید؟
اتفاقاً برعکس منتها من سال 67 در شرایطی به مدرسه رفتم که در اصل محیط آموزشی وجود نداشت و بدترین رفتارها را من در آن شاهد بودم و بعد که به سن تحصیلات آکادمیک رسیدم این آکادمیک بودن از من آنقدر دور بود که من شخصاً امکان دسترسی به آن را نداشتم. اما همچنان با بسیاری از اساتید آکادمی رابطه استاد و شاگردی خودم را حفظ کردهام، من حتی در دانشگاه تنکابن درس داده و میدهم و تجربه تدریس در دانشگاه سوره هم داشتم، پایاننامه در پردیس هنرهای زیبا ساخته و اجرا کردهام اما هیچ وقت محیط دانشگاه با ساختار و مختصات فعلی را قبله عالم نمیدانم چراکه تصور میکنم اتفاقاً محیط دانشگاه حواس هنرجویان را پرت میکند و آنها بیشتر دغدغه گذراندن واحدهای درسی خود را دارند و یا شاید دغدغه اتفاقاتی که در سلف دانشگاه میافتد و بنابراین به این دلیل من خود را درگیر چنین محیطی نکردم و با تجربه آن را آموختم، هرچند ممکن است این نسخهای که مرا خوب میکند برای فرد دیگری کشنده باشد.
تصور میکنید تئاتر کودک و نوجوان نیازمند اختصاص یک گرایش دانشگاهی است؟
بله، به طور حتم. باید یک رشته دانشگاهی داشته باشیم و تصور میکنم زمانی خانم جدیکار و همکارانشان تلاش کردند که این اتفاق در قالب یک واحد مجزا در دانشگاه بیفتد هرچند که تلاشهای آنها بینتیجه ماند. ما رشته تئاتر عروسکی داریم اما تئاتر کودک و نوجوان نه و انگار که این شهر بیشهردار است که تبدیل شده است به یک مقوله دمدستی که در نهایت خیلی بخواهیم در آن تلاش کنیم نقش یک روباه بدجنس و یا نقش پینوکیو در آن بازی میشود. در حالیکه این مسئله روایتی است که بارها و بارها در کتابها آن را خواندهایم و یا قصه آن برای ما تعریف شده است و ما امروز یک نمایشنامه که حرف حال جامعه زده شود را نداریم و در نتیجه یا متنهای خارجی ترجمه میشوند و یا شاهد اجرای متنهای کلیشهای هستیم.
چرا ما فاقد نمایشنامههایی مختص کودکان هستیم؟
اینکه چرا ما فاقد یک نمایشنامه مختص کودک هستیم دلیلش آن است که دیدگاه روشنی در این زمینه نداریم اگر روزی صمد بهرنگی قصه ماهی سایه کوچکی را مینویسد که آرزوی رسیدن به دریا را دارد و حتی از مادربزرگش هم نمیترسد، چنین روایتی یعنی میل به تحول و تغییر در زندگی و این امر از آنجا ناشی میشد که او معلمی در آذربایجان بود که تصور میکرد تهران جای خوبی است. امروز ما بزرگترین مسئلهای که با آن در مقولات مربوط به کودک درگیر هستیم بیمعلمی است. به ویژه که تئاتر کودک و نوجوان ما محلی برای کسب درآمد شده است، وگرنه نمایشنامه نوشتن برای تئاتر و یا فیلمنامه خوب نوشتن برای سینما معجزه نیست. من همینجا از دوستان پیشکسوتی همچون محمد چرمشیر، محمد یعقوبی و جلال تهرانی درخواست میکنم که تا زمان باقی است به حوزه ادبیات نمایشی کودک و نوجوان هم ورود کرده و آثاری ماندگار را از خود به یادگار بگذارند. یک روز یکی از کارگردانهای تئاتر کودک و نوجوان که آثاری نه عمیق بلکه سطحی و سالن پرکن تولید میکند را دیدم، او به من گفت مدیر یکی از سالنهای نمایشی کودک و نوجوان بروشور کار کودک و نوجوانی که اندیشه در آن وجود دارد را مقابل بروشوری از نمایشی سطحی گذاشت و گفت: "برای من ارزش این کار سطحی بیشتر از کاری است که در آن تفکری وجود دارد اما از آن استقبالی نمیشود". میخواهم بگویم که برای آن مدیر، بیلان کاری و آمار فروش بلیت بیشتر از آنکه در آن اندیشهای طرح شود، ارزش دارد. به نظر من سالندارانی که چنین تفکری را به جامعه هنری دیکته میکنند و هنرمندانی که از سر ترس و برای ماندن در چنین شرایطی و کار کردن تن به هر شرایطی میدهند در اوضاع بلبشوی تئاتر کودک و نوجوان مسئول هستند. بچههایی که مخاطب چنین آثاری میشوند افرادی هستند که بعدها بیشترین بزههای اجتماعی را مرتکب خواهند شد، از یک راننده بیادب، سیاستمدار بیاخلاق و فردی که حداقل به خانواده خود خیانت خواهد کرد. ونگوگ میگوید: "من به روز جزا اعتقاد دارم و در آن روز کسانی که هنر را به سطح امیال پست خود پایین آوردند، مجازات حواهند شد..." بله، اینگونه نیست که در آخرت تنها عبادت کردن ملاک باشد بلکه من و توی هنرمند اگر قدرت هنری داشته باشیم و آن را صرف شادی سطحی و موضعی مخاطب خود کرده باشیم مورد بازخواست قرار خواهیم گرفت. شخصاً 5 سال نقش روباه دم زنگوله را بازی کردم که تنها قصدش این بود که بچهها را بخنداند اما واقعیت این است که تئاتر باید ناجی مخاطب شود و به بسیاری از مجهولات او پاسخ بگوید و زندگی تنها این نیست که بهداشت در آن رعایت شود و یا در نهایت جامعه را با استفاده از هر ابزاری شاد نگاه داریم. تئاتر ابزاری بسیار قوی است و میتواند در قلب جامعه نفوذ پیدا کند.
شما چقدر مطالعه روانشناسی و جامعهشناسی در حوزه تولیدات نمایشی کودک و نوجوان دارید؟
بسیار زیاد و به ویژه فلسفه کودکان که امروزه به اسم "فَبَک" در جهان توسط متیو فیلدمن و در ایران توسط دکتر قائدی مطرح است و من آنها را مطالعه میکنم. البته شخصاً از روانشناسی دل خوشی ندارم و از آن گلهمندم اما این امر موجب نمیشود که من آن را مطالعه نکنم با این وجود بیشتر تحت تأثیر سهرودی، سعدی و حافظ و بوعلی سینا هستم و آنها بیشتر از امثال یونگ و فروید برایم اهمیت دارند. مثلاً سهروردی کتابی دارد تحت عنوان "فی احوال طفولیه"، کسانی که در حوزه کودک و نوجوان فعالیت میکنند حتماً باید آن را بخوانند چرا که در آن سهروردی چگونگی رشد یک انسان را به خوبی بازگو میکند و البته دلم میخواهد از "عقل سرخ" و "آواز پر جبرائیل" که از حیث خیالپردازی تکاندهنده هستند نیز نامی بیاورم. بیان شد که چرا در حوزه کودک و نوجوان در زمینه نمایشنامهنویسی شاهد کار شاخصی نیستیم و من باید بگویم که یکی از دلایل اصلی آن این است که ما اصولاً در این حوزه با اینگونه آثار بیگانه و قهر هستیم.
شما "نمایش خلاق" تدریس میکنید، درست است؟
نه، این یک سوءتفاهم است. من در حوزه آموزش تنها با سه قشر والدین، معلمان، مدیران و هنرمندان سر و کار دارم و اعتقاد دارم که آنها باید با دادن برخی اطلاعات نوین در عرصه تئاتر کودک و نوجوان به روز شوند و این روند باید گسترش پیدا کند. امروز اگر پدر و مادری حرفش از سوی فرزندش خریدار ندارد دلیل آن این است که آنها جادوی کلامشان را از دست دادهاند و من آموزش میدهم که آنها چگونه میتوانند با استفاده از هنرهای نمایشی نفوذ کلام خود را احیا کنند. معلمی که صرفاً حقوق میگیرد تا سر کلاس درس تنها به ذکر طرح درسی بسنده کند باید این مهارت را برای او به وجود آورد که کلام نافذی داشته باشد تا درصد گیرایی شاگردانش در طرح موضوعات درسی ارتقا یابد. من با تداعی لحظات نمایشی و نه روحانی مدت 10 سالی است که در راستای تقویت جسم، جان و ورزیده کردن اشخاص، آن هم با استفاده از هنری که پیشینه حداقل 4 هزار ساله دارد سعی در تغییر شرایط دارم و بیشتر هم وقت و انرژی خود را صرف مناطق محروم میکنم و بیان من در قالب کارگاههایی که در این راستا برگزار میکنم در سطحی بسیار پایین و عامهفهم جای دارد.
چند سالی است که صحبت از توقف اجرای تئاتر در مدارس است و اینکه بنا به دلایلی آموزش و پرورش از انجام فعالیتهای تئاتری گروههای اجرایی در مدارس ممانعت میکند، نظر شما در این مورد چیست؟
هم از این اتفاق ناراحتم و هم خوشحال. ناراحتی من به این دلیل است که آموزش و پرورش یکی از ابزارهای مؤثر در روند آموزش را در محیطهای آموزشی سلب کرده است که دلیل آن هم این است که اساساً مدیران و مسئولان آموزش و پرورش ما آگاهی و اطلاعات چندانی از تئاتر ندارند و مثلاً اگر موضوع تئاتر یک امر فلسفی باشد با این واهمه که نکند اجرای چنین نمایشی به اشاعه فرهنگ غربی منجر شود از آن ممانعت به عمل میآورند که این طرز تلقی اصلاً درست نیست. از طرفی اگر قرار باشد تئاتری که در محیطهای آموزشی متداول میشود تئاتری باشد سطحی و بیهویت که در آن به طور مثال "چند عموی دوبنده پوش رنگارنگ" به مسخرهبازی بپردازند و تنها به فکر جیغ و هورا و سروصدای بچهها باشند هم به نظرم این تئاتر اگر نباشد بهتر است. اساساً تئاتر کودک و نوجوان نباید به نتیجهای منتهی شود. شاید شنیده باشید که مثلاً در مواجهه با مسئولان و مدیران آموزش و پرورش وقتی طرحی فرهنگی و هنری به منظور اجرا پیشنهاد میشود آنها فوراً سؤالی که مطرح میکنند این است که نتیجهاش چیست و یا مثلاً شما به دنبال چه هستید؟ در حالیکه تئاتر نباید به نتیجهای منتهی شود که در این صورت تبدیل به کاری سفارشی میشود که قرار است مقاصد و مطامع فرد و یا مجموعهای را تأمین کند. به جرئت میتوانم بگویم که چنین تئاتری فاسد است. به نظرم اصلاً آموزش و پرورش باید دست از مدیریت تئاتر بردارد و این حوزه را به اهل فن و کارشناسان آن واگذار کند. تئاتر کودک و نوجوان در مدارس اگر میخواهد به یک سامانی برسد باید متولی آن اشخاصی همچون گلاب آدینه و یا فاطمه معتمدآریا باشند چرا که در غیر اینصورت و براثر اصراری که آموزش و پرورش در تولیت تئاتری از خود نشان میدهد به دلیل سیاستگذاری غلط نتیجهاش این میشود که بچههایی تربیت شوند که چون قرار است آن چیزی شوند که ما انتظار داریم بنابراین افرادی بزدل و بدون داشتن اعتماد به نفس بار میآیند.
ما در زمینه تئاتر کودک و نوجوان با فقر مکان نمایشی و سالن اختصاصی این ژانر تئاتری مواجه هستیم که نهایت به دو تالار هنر و کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان ختم میشود، چه نظری در این مورد دارید؟
یک زمانی قرار بود تالار حافظ به این امر نیز اختصاص پیدا کند و پس از اجرای نمایش "مترسک" توسط حسن معجونی، بخشی از ظرفیت این سالن نیز اختصاص به تئاتر کودک و نوجوان پیدا کند که این اتفاق روی نداد. برای من که اغلب تئاتر نوجوان تولید میکنم مواقعی پیش آمده است که با مراجعه به سالنهای مخصوص نمایش کودک و نوجوان آنها این نمایش را به حوزه بزرگسال مرتبط دانسته و در مراجعه به سالنهای رسمی تئاتر نیز به دلیل فضای نوجوانانه آن، اجازه اجرا در چنین سالنهایی به من داده نمیشود. اصلاً من میگویم که مشکل ما در زمینه تئاتر کودک و نوجوان سالن نیست چرا که مثلاً پردیس تئاتر خاوران زمانی با احداث چندین سالن که اختصاص به این تئاتر داشت توانست در این زمینه ظرفیتسازی کند اما در مقطعی با این امر مواجه شدیم که سالنهای آنها اصطلاحاً خالی از تماشاگر اجرا میروند. مشکل ما در حوزه تئاتر کودک و نوجوان نبود تبلیغات درست است، نه بیلبوردی در شهر اختصاص به این تئاتر داده میشود، نه تیزری در تلویزیون ویژه این تئاتر پخش میشود و مثلاً برای رونق مخاطب در سالنهایی در پردیس تئاتر خاوران نیاز به کارگیری هنرپیشههای نامآشنا داریم که البته در آن شرایط هم مردم به دیدن آن نمایش نمیآیند بلکه برای دیدن فرد مورد نظر میآیند.
ما در حوزه تئاتر کودک و نوجوان، پژوهشی را شاهد نیستیم و یا اگر وجود دارد آنچنان مطرح نیست، شما دلیل آن را در چه میدانید؟
اگر هم پژوهشی صورت بگیرد به نظر من اینکه چندان مطرح نمیشود را باید تقصیر رسانهها گذاشت که بیشتر به دنبال افراد سرشناس برای مصاحبه میروند در حالیکه آن افراد برای خودشان سایت و پایگاهی برای مصاحبه دارند و دیگر نیازی برای انجام مصاحبه با آنها نیست و بیشترین توان و انرژی اهالی رسانه باید صرف مصاحبه و مطرح شدن افرادی شود که تریبونی برای مطرح کردن پژوهشها و تحقیقات خود ندارند.
آثار تولیدی در حوزه تئاتر کودک و نوجوان را در قیاس با استانداردهای جهانی چگونه ارزیابی میکنید؟
من اعتقاد دارم مثل هم هستیم. من به کشورهای زیادی از جمله آلمان، فرانسه، بلژیک و تونس سفر کردهام. در آنها حتی کشورهای اروپایی هم تئاتری وجود دارد که میتوان آن را به جریان فاسد تئاتر کودک و نوجوان تعبیر کرد و البته بخشی از آن نیز تئاتری خردورز است. من شش ماه پیش اجرایی در فرانکفورت به نام "بیچیز" داشتم و تصور من در مورد این شهر آن است که باید بنمایههای فلسفی و اندیشهای در آن زیاد باشد اما در زمان اجرای این نمایش که در نریشنی اشاره به اندیشه به جهان هستی کردم در کمال ناباوری مشاهده کردم که عدهای به حالت تمسخر به این گفته خندیدند و پس از پایان اجرا در مواجهه با اغلب آنها دیدم که اتفاقاً نگاه آنها نیز به برخی حوزههای اندیشهای همچون نگاه عوامانه ما در ایران به این موضوعات است. من هم در قرچک ورامین اجرا داشتم و هم در تروپن کشور هلند و در هر دوی این اجراها احساس من این بود که در مواجهه با مخاطب هم در فرم و هم در محتوا هم میشود به چیزهای ایدهآل اندیشید و هم در مواجهه با طیف خاصی از مخاطب نمیتوان او را وارد عرصه جدی اندیشهای کرد، به همین دلیل تفاوت چندانی را میان خودمان و کشورهای خارجی و به ویژه اروپائیان در روایت نمایشی با استفاده از تفکری خلاق و امکانات صحنه نمیبینم.
اکنون شاهد برگزاری بیست و پنجمین جشنواره بینالمللی تئاتر کودک و نوجوان هستیم. نظرتان در مورد این جشنواره چیست؟
این جشنواره باید برگزار شود و اگر ایدهآل من را بخواهید که اصلاً میگویم این جشنواره باید هر شش ماه یک دفعه برگزار شود. با این وجود باید مطالبی را در مورد برخی آسیبهای این جشنواره بگویم. نخست اینکه چرا باید بازبینی آثار این جشنواره از طریق دی وی دی صورت گیرد؟ بسیاری از گروههای خلاق نمایشی در دورترین نقاط ایران هستند که حرف تازهای برای گفتن دارند اما امکان تصویربرداری از اثر خود را هم ندارند و این کار اجحاف در حق آنهاست. نکته دوم در مورد داوری آثار است که معمولاً یک گروه سه نفره مسئولیت آن را به عهده دارند در حالیکه باید یک هیئت 20 نفره با تخصص و گرایشات مختلف در این جشنواره حضور داشته باشند که به تحلیل نمایشها به منظور انتخاب بهترینهای آنها بپردازند که البته اساساً تصور من این است که رقابتی وجود ندارد بلکه بودجهای برای جشنواره در نظر گرفته شده است که باید به شکلی عادلانه و در قالب جایزه همه از آن سهمی برند و از جشنواره رضایت داشته باشند؛ به این لحاظ باید در مدیریت این جشنواره تجدیدنظری صورت گیرد.
جشنواره داوران آثار کودک و نوجوان را مشترک درنظر گرفته است و برخی همکاران شما به این مسئله معترض بودند به نظر شما این امر کارشناسی شده است؟ در مورد "پدران" نمایشی که شما آن را برای حضور در این دوره از جشنواره ارائه کردید نیز توضیح دهید؟
من هم کار کودک میسازم و هم نوجوان که البته بیشتر گرایش من به سمت کار نوجوان است. با این کاری که در جشنواره شاهد آن هستیم به نوعی سوءتفاهم در حوزه تولیدات نمایشی در این ژانر را افزایش میدهیم چرا که در حوزه نوجوان مسائلی مطرح میشوند که کمی جدیتر از حوزه کودک هستند. در تئاتر چیزی وجود دارد که در سایر رسانهها نمیتوان آن را یافت، چه بسیار حرفهای عاشقانهای که فرد در حالت عادی نمیتواند بزند اما تئاتر این جرئت را میدهد که تو آن را در مقابل مخاطب بزنی. اگر شاهد مواجهه مخاطب با نمایش "پدران" بودید این قضیه را به خوبی درک خواهید کرد که با وجود گسترش و پیشرفتی که در حوزه رسانه به وجود آمده است اما همچنان تئاتر کارکرد خود را داراست و مواجهه مخاطب با آن به گونهای است که انگار هیچ رسانه دیگری وجود ندارد.
غیر از این اجرا در آینده تصمیم به انجام چه کاری را دارید؟
برای تولید نمایشی براساس فیلمنامه "باشو غریبهای کوچک" که در سال آینده قصد انجام آن را دارم به دنبال نوجوانی سیهچرده هستم که مثلاً در آبادان و دزفول پی او میگردم تا خانوادهاش را مجاب کنم در این پروژه با من همکار شود. به غیر از این مشغول نگارش و جمعآوری فیلمنامههایی کوتاه و سه دقیقهای هستم که آن هم ویژه کودک و نوجوان است تا آنها را به ترتیب بسازم که امیدوارم تعداد آنها به 10 فیلم برسد و آنها را برای استفاده اقشار مختلف مردم در فضای مجازی و شبکههای اجتماعی بگذارم. یکی از آنها اتفاقاً تولید شده است و تا چند روز دیگر در فضای مجازی پخش خواهد شد. در اصل این کار نمای بسته از چهره افرادی است که در مسابقه فوتبال حضور دارند و ریاکشن آنها در مواجهه با صحنههای شاد و غمانگیز فوتبال است و در نمای مقابل مثلاً اعلام میشود که به چاپ و انتشار آثار سهراب سپهری مجوز داده نشده است.
و حرف آخر؟
حرف آخر اینکه برای نشان دادن استعدادهای خود هنر نسازیم بلکه هنر و به ویژه هنرهای نمایشی را تبدیل به ابزاری برای طبابت اجتماعی کنیم.