مجلس اول): "نامبرده" میکوشد تراژدی باشد و تجربیات دردناک یک انسان هنرمند را به گونهای تاثیرگزار بیان کند به گونهای که تماشاگر فارغ از آنکه هنرمند است یا تماشاگر عام بتواند در تراژدی فردی هنرمند به نام اصغردشتی سهیم باشد. با او همذاتپنداری کند با او همرنج شود و بیاندیشد که چگونه میتوان زیست تا به جای فروپاشی دردناک اصغر دشتی شادمانه زندگی کند. اما "نامبرده" علارغم کوشش بیشمار اصغر دشتی تنها به یک تراژدی شخصی و یک خاطره تلخ فردی محدود میشود و در نهایت تنها با واکنش دردمندانه دوستان هنرمند دشتی میانجامد. آتیلا پسیانی، رامین سیاردشتی، نگار جواهریان و ایلناز شعبانی و چند رفیق نزدیک دشتی میکوشند با بازآفرینی آن خاطره تلخ او را تسلا دهند.
اما چرا تراژدی شخصی و رنجهای اصغر دشتی به یک تراژدی فراگیر تبدیل نمیشود؟ برای اینکه تجربه دشتی یک تجربه شخصی است و رنج او فراگیر نیست.
علیاصغر دشتی غمگین است از اینکه نمیتواند نمایشی بزرگ (به لحاظ تولید و اجرا ) را بر مبنای "شبهای روشن" داستایوفسکی در شهر سنپترزبورگ محل رویدادهای داستان تولید کند و فستیوال روس به تعهداتش پایبند نیست.
علیاصغر دشتی غمگین است برای اینکه سالیان سال در تهران میزید و برای اصغر دشتی شدن توانایی گپ زدن با لهجه مادریاش (یزدی) را از دست داده است. علی اصغر دشتی غمگین است ...
این رنجهای شخصی بیانگر آن است که اصغر دشتی تنها تصویر خودش را در آیینه میبیند. از اینرو نمیتواند اندوه خود را تا اندازه اندوهی تراژیک گسترش دهد.
خوشبختانه اصغر دشتی یک هنرمند شادکام است. اما این شادکامی؛ شوربختانه به پاشنه آشیل او تبدیل شده است. برای تبین اندیشهام اصغر دشتی و اتوبیوگرافیاش (نامبرده) را با اتوبیوگرافیهای سامان ارسطو "همتون منو میشناسین" و "خودکار بیکار"؛ مقایسه میکنم.
ارسطو در اتوبیوگرافیهایش نه تنها رنجهای شخصیاش بل رنجها و اندوهان ترنسهای بیپناهی را فریاد میزند که جز او پناهی ندارند ارسطو افشاگرانه فریاد میزند من ترنس بودم و ترنس بودن جرم نیست! ترنسها را دریابید!
چه ضرورتی دارد در زمانهای که دشتی از پروژه بزرگ خود نام میبرد و بهگونهای بر اهمیت خود در این فستیوال صحه میگذارد. ارسطو از ترنس بودن خود سخن بگوید. بسیارانی نمی دانند ارسطو ترنس بوده است چرا باید بدانند؟ ارسطو مانند یک قهرمان تراژدی خود را قربانی میکنند تا ترنسها رستگار شوند.
ارسطو و دشتی هر دو از آزادیهای قانونی خود در ایران بهره میبرند یکی برای نمایاندن بلند پروازیهایش و دیگری برای دیده شدن دیگران. کوشش ارسطو به نتیجه رسیده است و ترنسها در نمایش دیگران به صحنه میآیند .کوششهای اصغر دشتی اما....!
همزمان با نمایش "خودکار بیکار"، نمایش "آبی مایل به صورتی" به کارگردانی ساناز بیان به صحنه آمد و منتقدان در تارنماهای دولتی به بهانه نقد تئاتر به موضوع تراجنسیتیها (ترنسها) پرداختند به عنوان مثال: نگاه کنید به مقاله "گمشده در تنهای تنها" نقد مقایسهای بر دو نمایش "آبی مایل به صورتی" کار ساناز بیان و "خودکار بیکار" اثر سامان ارسطو نوشته اردشیر شیرخدایی، منتشرشده در تارنمای ایران تئاتر در تاریخ سهشنبه ۲۸ آذر ۱۳۹۶.
و در ادامه باید بنویسم ...
استاد رضا براهنی درباره شاعر مینویسد شاعر باید تجربه زیستن در جهنم را داشته باشد. تجربهای که بدون شک اصغر دشتی فاقد آن است. من هم شادکام هستم که اصغر دشتی آن اندازه بیرنج است که بزرگترین رنجش ناکامیاش در فستیوال روس است.
من شادکامم ....!
مجلس دوم:
این بار میخواهم از زاویه دیگری نمایش "نامبرده" را بررسی کنم من نمایش "نامبرده" را یک کمدی ارزیابی میکنم. آیا "نامبرده" آگاهانه یک نمایش کمدی است یا ناخواسته به علت نبودن یک شخصیت تراژدی و یک موقعیت تراژدی تبدیل به کمدی شده است؟
آیا دشتی آگاهانه به سوی کمدی رفته است و خواسته با ناکامی خودش و دوستان سوگوارش شوخی کند؟
به گمانم اصغر دشتی نبودن درونمایه، موقعیت و شخصیت تراژدی را با فرم هنرمندانهاش پوشش میدهد. فرمی که از مولفههای شبیهخوانی استفاده میکند تا کمدی اصغر دشتی را طراحی کند. در حقیقت میتوان "نامبرده" را یک شبیه مضحک (کمدی ) نامید.
تحلیل فرم نمایش "نامبرده":
(1) حضور آتیلا پسیانی که وانمود میکند گرباچف است و مصاحبه اصغردشتی با او زیباست اینکه اصغر دشتی شوخطبعانه (به گمان من) ناکامیاش را با او هم سطح میداند و شکست شخصیاش با موضو ع کلانی مانند فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی هم سنگ میداند.
(2) اصغر دشتی با غیبتش از صحنه و با پنهان کردن خود در روساخت اثر میکوشد تا با پیکرهبندی دوباره در ژرف ساخت اثر منتشر شود. علیاصغر دشتی خود در سه قالب علی باقری، اصغر پیران و رامین سیار دشتی پیکرهبندی کند تا یک موضوع کم اهمیت؛ ناکامی شخصیاش را با واکنشهای حسی عاطفی بازیگرانش به گونهای فراگیر نشان دهد.
(3) علیاصغر دشتی با پوشاندن تنپوش قجری برتن باقری، پیران و سیاردشتی شوخطبعانه وانمود کند که مذاکره ساده او با مسئولان فستیوال واجد ارزشهای تاریخی است ایجاد یک مناظره ساده با تمهیدات فرم به اندازه تصمیمگیری دولتها بر سر مرزبندی حکومت ایران و روس حایز اهمیت است.
(4) علیاصغر دشتی نگار جواهریان را جایگزین معینالبکاء تعزیه میکند. نگار جواهریان معینالبکاء این شبیه مدرن است. نگار جواهریان مویه میکند رنج دشتی را فراگیر میداند و جواهریان بارها نسبت به غیب اصغر دشتی در این مجلس و سکوت کردن معصومانه او دردمندانه اعتراض میکند.
جواهریان مانند زنان قجری پوشیه میگذارد و شاهد اجرای مجلس مذاکرهای است که علی باقری، اصغر پیران و رامین سیاردشتی هر بار نقش اصغر دشتی، مترجم و مدیر فستیوال را به گونهای سیال بازی میکنند.
درحقیقت این سه بازیگر شبیه اصغر دشتی؛ شبیه مترجم و شبیه مدیر فستیوال هستند و مجلس قربانی شدن اصغر دشتی را اجرا میکنند. این مجلس شبیهخوانی (مدرن) بدون آوازهای حزنانگیز و به صورت جلسههای پی درپی بازسازی میشود. در این جا دشتی آگاهانه از فرم شبیهخوانی استفاده میکند اما با زدودن محتوا فرمی دلخواه و کمیک به دست میآورد.
(5) آتیلا وانمود میکند گورباچف است یا به عبارتی شبیه گورباچف است. او شاهد جلسههاست؛ از سوی دیگر آتیلا مانند ناظری بیطرف تعزیه مضحک سالیری و موزارت را تصویربرداری میکند.
(6 ) آتیلا مانند شاهدی دردمندانه بر سر اصغر دشتی بوسه میزند و مشتاقانه کوریوگرافی او را فیلمبرداری میکند.
(7) و پانتهآ پناهیها شبیه مادر اصغر دشتی را به عهده دارد. او دردمندانه شاهد این اجرا است.
(8) پانتهآ پناهیها و آتیلا پسیانی و نگارجواهریان نه به عنوان بازیگر مانند ابزاری فرمی به کار میروند آنان شاهد تاریخی این روایت هستند. پانتهآ بودن، آتیلا بودن و نگار بودن مهم است آنان این روایت را مستند میکنند و آن را به شکل فرم صورتبندی میکنند.
(9) اصغر دشتی میکوشد با تاریخسازی، تاریخ را تهی از خود کند و آن را آنگونه که میخواهد نمایش بدهد آتیلا؛ گورباچف است. کسانی که پیکر اصغر دشتی را شبیهسازی میکنند ایرانیان دوران قاجار هستند و اصغر دشتی یک ایرانی که تاریخ و هنر را آنگونه که میخواهد بازسازی میکند؛ اما رندانه وانمود میکند بیطرف است و با نبودنش در جلسههای فستیوال حضورش و اهمیت خود را فریاد میزند.
(10) آیا دشتی آگاهانه به سوی کمدی رفته است و خواسته با ناکامی خودش و دوستان سوگوارش شوخی کند؟ آیا این همه خلاقیت و این وانمودسازی برای آن است که اصغر دشتی ساعتی با بیان محتوایی تهی اما فرمی سرگرمکننده تماشاگر را به وجد بیاورد؟