سرویس تئاتر هنرآنلاین: "زندگی جاده است، و اگر ازش پرت افتادی یا خواستی میانبر بزنی، خداحافظ: جاده گم شد، تمام شد! و جادۀ بلندتر یعنی زندگی طولانیتر اصل ادامۀ سفر است، نه رسیدن به مقصد؛ گذشته از اینها، مقصد که همیشه یکی است: مرگ."
برشی از رمان مرگ و پنگوئن نوشته کورکف
نمایشنامه "مرگ و پنگوئن" را محمد چرمشیر با اقتباس از رمانی به همین نام نوشته "آندری کورکف" نویسنده مشهور اهل اوکراین نوشته و پیام دهکردی آن را کارگردانی کرده است.
رویدادهای رمان در شهر "کییف" پایتخت اوکراین رخ میدهد. رمان "مرگ و پنگوئن" بهطورکلی و به زیباترین شکل فضای بسته و ناامن اجتماعی اوکراین پس از جدایی از شوروی را نشان میدهد، اما چنین بستر جغرافیایی در متن چرمشیر به دلایلی که در ادامه خواهد آمد، حذف شده است. پیام دهکردی نیز بر آن بوده که قابلیتهای متن را در اقتضائات زمانی و اجتماعی پژواک دهد و تا حدودی نیز موفق هست چون نگاه تیزبینانهاش ما را بر آنچه باید به زیبایی تام و تمام دقیق میکند البته اگر کاستیهایی هم هست، آنقدر نیست که بر این روال بازنمایی شده از هراس موجود کاسته شود.
درباره کورکف
"مرگ و پنگوئن" عنوان مشهورترین رمان آندری کورکف(-۱۹۶۱) است. کورکف را نامآورترین نویسنده اوکراینی پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی دانستهاند. کتابهای کورکف اکنون در شمار پرفروشهای ادبیات اروپا هستند. اولین رمان کورکف دو هفته قبل از فروپاشی شوروی چاپ شد؛ گویا کورکف اولین کتابش را با هزینه شخصی خودش به چاپ رسانده است و در حالی که توزیع ساماندهی شده کتاب هم در دوران هرج و مرج اوکراین پس از شوروی وجود نداشت، مجبور شد شخصاً کتابهایش را توزیع کند و بفروشد.
کورکف تاکنون ۱۹ رمان نوشته است که "مرگ و پنگوئن" برجستهترین آنهاست. طنز سیاه، وقایع پس از فروپاشی شوروی و سورئالیسم درونمایههای این اثر به یادماندنی است. این کتاب به ۳۷ زبان زنده دنیا ترجمه شده است.
در اوکراین دهۀ ۹۰ میلادی، فاصلۀ زندگی تا کشته شدن به دست مافیا، یک پنگوئن است. ویکتور نویسندهای با انگیزه است که با میشا، پنگوئن خانگیاش، تنها زندگی میکند. ویکتور با هدف نوشتن رمان وارد کار میشود، اما از نوشتن آگهیهای ترحیم سر در میآورد. ویکتور با سرخوردگی کارش را ادامه میدهد اما با استقبال سردبیر نشریه مواجه میشود و...
رمان و نمایشنامه
محمد چرمشیر رمان "مرگ و پنگوئن" اثر شاخص کورکوف را در زمان اقتباس نمایشی دگرگون میکند. اگر متن مرتبط با تاریخ و جغرافیای ویژهای است؛ در نمایشی از این زمان، نشانههای بارز را که میتواند دلالتهای سیاسی را آشکار کند، دور میریزد و در بستری بدون جغرافیا بر ابعاد فلسفی و درک شبه ابزورد آن تاکید بیشتری میورزد. در نمایشنامه چرمشیر دیگر از اتحاد جماهیر شوروی، نظام بسته کمونیستی، استقلال اوکراین در دهه 90 سده 20 خبری نیست بلکه در آن سیاههای از رویدادها و شخصیتهایی باقی مانده است که در یک فضای مخوف و گانگستری به ناچار باید زیست کنند بیآنکه بدانند در آن، همه بر هم آسیب میزنند.
به نظر منتقد نیویورکر، رمان معناباخته، پوچ، ولی شیرین و دلچسب است. رمان، داستان پنگونی را روایت میکند که نویسندهای سختکوش به نام ویکتور سرپرستی و مراقبت از این پنگوئن را به عهده میگیرد، زیرا باغوحش شهر کییف از عهده تامین غذای حیوانات باغوحش برنمیآید. ویکتور نام پنگوئن خود را که اکنون حیوان خانگی محسوب میشود "میشا" میگذارد. مردم در آن منطقه بیشتر خرس خانگی خود را میشا مینامند.
این بخش نخست در کل از نمایشنامه چرمشیر حذف شده است چون در آن، این دیباچه نمیتواند کارایی نمایشی داشته باشد و همان بهتر که حذف شود اما نمایشنامه او سوار بر دومین روایت معناباخته رمان هست. از آنجایی که روزنامه محلی آخرین داستان ویکتور را برای چاپ نمیپذیرد، اما در عوض از او میخواهد آگهی ترحیم بنویسد. سردبیر روزنامه بلافاصله متوجه نبوغ خاص ویکتور در مختصر و موجزنویسی شده و او را ترحیمنویسی بااستعداد و خوشقریحه میداند و به او پیشنهاد میکند که "آگهی ترحیمی بنویسید که تاکنون هیچکس به این شیوه در رسای مرگ کسی ننوشته است". حقوقی مناسب نیز در نظر میگیرد که در رمان معادل با سیصد دلار است اما دلار نیز یک نشانه اقتصادی و وابستگیاش به کشور آمریکا و نظام سرمایهداری را آشکار میکند و این هم باید در متن چرمشیر حذف شود چون همه نشانگان سیاسی در کلیت اثر پاک شدهاند و فقط نشانگان کمونیستی از آن پاک نشده است.
به هر روی ترحیمنویسی هم در شرایط عادی و متعارف اتفاق نمیافتد و این خود نیز یک اتفاق نادر و منحصر بفرد است که هم رمان و هم نمایشنامه را از آن بهرهمند و جذاب میکند. تنها وضعیت نامطلوب و ناخوشایند این است که ویکتور آگهی ترحیم اشخاصی را مینویسد که هنوز دارند زندگی میکنند.
انگار که روزنامهها در سراسر جهان فایلها و ستونهایی از آگهی ترحیم از پیشنوشتهشده دارند که در زمان مناسب آن را چاپ میکنند، طولی نمیکشد که ویکتور در مییابد آگهیهای ترحیم او لیست ترور یک گروه ناشناخته است و نشریه تنها یک پوشش است. او و میشا به تلهای کشیده شدهاند که ظاهراً گریزی از آن نیست...
اما کار ویکتور گواه و شاهدی بر این ادعاست که با این شیوه نامانوس میتوان مرگ را به گمراهی کشاند. درحقیقت، کژی، گمراهی و فساد همه جا را فرا گرفته است. شخصیتهایی که نویسنده به تصویر کشیده است یا شغل و حرفهای ندارند و یا در استخدام سازمانهای تبهکار هستند و برخی بدون شک به روزنامهای وابسته هستند که ویکتور برای آن آگهی ترحیم مینویسد. گانگسترهایی با رفتار دوستانه و مرموز بدون اینکه در بزنند، به آپارتمان ویکتور رفتوآمد میکنند و گاهی حتی در قفلشده آپارتمان را نیز باز میکنند و وارد منزل او میشوند (البته اینها در رمان هست و در نمایش آنچه باید در طراحی صحنه نمایان هست؛ به این شکل که خانه ویکتور بی در و پیکر هست). یکی از آنها که میشا نام دارد و هم نام پنگوئن ویکتور هست؛ در رمان دختر چهار سالهاش را به همراه اسلحه و کیفی پر از دلار به ویکتور میسپارد اما در اینجا این دختر جوان هست و البته معلوم نیست که در کیفش چه چیزی را پنهان کرده است و با خود نیز اسلحهای نمیآورد. ویکتور به ندرت نسبت به وضعیتهایی که برای او پیش میآید واکنش نشان میدهد و تنها دغدغهاش داشتن زندگی بهتر و عجین شده با شیوههای زندگی عجیب است که او هیچ تمایلی ندارد از راز و رمزهای نامتجانس آن سر در بیاورد. تنها چیزی که او میخواهد این است: در مقابل شرایط موجود بردباری پیشه نماید و تمام، نقطه سر خط.
ترور و کشتن انسانها که همگی نشانی از شرایطی زندگی است از رمان به نمایش سرایت میکند. وقتی ویکتور در مورد رابطه خودش با این حوادث تحقیق و تفحص میکند، سردبیر روزنامه به او هشدار میدهد که "کل ماجرا همانی است که برایت تعریف میشود و اگر به چیزی غیر از این فکر میکنی نه به کارت و نه به وجود خودت در اینجا نیازی نیست." رمان "مرگ و پنگوئن" سعی دارد اثری دلهرهآور با خصوصیات دغدغههای وجودی انسان باقی بماند، نمایش دهکردی نیز بنابر خطوط ترسیم شده چرمشیر چنین حکایتی را دارد پر رنگ میکند.
ویکتور از چشمه و منبع الهامی مینوشد که میتوان آن را بیمیلی و بدخواهی مفرطی دانست که مانع پیشرفت اوکراین از زمان استقلال شده است که در نمایش این وجه کلیتر یعنی عدم پیشرفت کشور در زیر سطرهای متن نمایشی چرمشیر پنهان است. در واقع همچنان در نمایش، ویکتور مردی مالیخولیایی است. انسانی که مسکوت و متوقف شده و با روانی آشفته و پریشان رها شده است. بین ویکتور و سونیای جوان که به او سپرده میشود هیچ رابطه عاطفی به وجود نمیآید. همچنین در رمان پرستار جوانی هست که برای مراقبت از دختربچه به آنها ملحق میشود که در نمایش به دلیل جوانتر گرفتن سونیا به کل این نقش حذف شده است. کورکف در این رمان دلیل از خودبیگانگی مردم در جامعه را قومیت محلی و فرقهای مردم اوکراین میداند و شخصیت ویکتور را جزء کوچکی از این قومیت میداند که زمانی تحت سلطه روسها بوده است اما در نمایش این از خود بیگانگی به دلیل عدم آشنایی و نامتجانس شدن ویکتور نسبت به دیگران استَ؛ با آنکه برای روزهایی به بازی گرفته میشود و تن به هر کاری میدهد که خود را زنده نگه دارد.
کار ترسناک و مخوف ویکتور مستلزم این است که او به دلایل مرگ قریبالوقوع سوژههای خود اشاره کند و خبر مرگ آنها را با جملات دردناک و مرثیههای سوگوار مزین کند، بهطوریکه آنها به شکل خندهدار و مضحکی تسلیم مرگ شدهاند و در برابر مرگ بسیار ضعیف هستند و درعینحال جملات باید احساسات خواننده را نیز برانگیزد.
رمان "مرگ و پنگوئن" چرخهای از تبانی تبهکاران را به تصویر میکشد که ویکتور در این چرخه مهرهای است شبیه به شخصیتهای آلفرد هیچکاک. اما در مورد میشا، پنگوئن داستان چه میتوان گفت؟ میشا با پوست سیاهوسفید که شبیه به کت و شلوار تاکسیدو که مخصوص میهمانیهای رسمی است در گوشه آپارتمان ویکتور منتظر غذاست یا کسی او را قرض گرفته تا در مراسم خاکسپاری یکی از تبهکاران شرکت کند، چون حضور او وقار و عظمت مراسم را دوچندان میکند. البته در نمایش چنین کارکردی برای حضور در مراسم تدفین از میشای پنگوئن سلب شده و او فقط عاشقانه و با حسادت به ویکتور دلبستگی نشان میدهد. البته سونیای جوان موفق به کشف چنین حس و حالتی میشود که پنگوئن چشم دیدن سونیا را ندارد و حتی خواسته او را خفه کند.
میشا حیوانی زبانبسته، منفعل و فاقد عکسالعمل است که در بین وعدههای غذایی ماهی یخزدهای به او داده میشود و به زندگیاش ادامه میدهد. این نوع زندگی بیشباهت به نوع زندگی همشهریهای ویکتور نیست. ویکتور میتواند متوجه شود که پنگوئن مانند خود او افسرده و غمگین است. رمان "مرگ و پنگوئن" هجوی خندهدار در مورد تنهایی است. به این معنی که زن، مرد و پنگوئنهای اتحاد جماهیر شوروی برای بقا و تداوم زندگی به یکدیگر نیاز دارند، اما نمیتوانند با یکدیگر روابط حسنه و دوستانه یا حتی روابط مبتنی بر اهداف مشترک ایجاد کنند. آنها در کشور ناآرام، فاسد و ورشکسته- قاره نارضایتی- زندگی میکنند که معناباختگی و پوچی به کمک خوانندگان آثار کورکوف میآید تا مفاهیم و معانی فراتر از تحمل، شکیبایی و بردباری را جستوجو کند. اما در نمایش این بیارتباطی بدون اشاره سیاسی و با تاکید بر روال سیاسی یک جغرافیای مشخص در یک برهه تاریخی معین دارد، روایت میشود و شاید این ابزورد به طور دقیقتری در نمایش و فراتر از رمان دارد به وقوع میپیوندد.
سبک و ژانر
نمایش "مرگ و پنگوئن" چیزی بین کمدی و تراژدی است و درواقع به لحاظ ژانر در آن تلفیق تراژدی و کمدی به یک میزان قابل درک و لمس است و البته بخشی از این تلفیق از دل رمان میآید و بخشی نیز بر مبنای اقتباس چرمشیر صورت گرفته و در نهایت نیز گروه اجرایی که در ماجرای هدایتهای بازیگری چنین مصداقی را مورد توجه و هدفگذاری قرار داده است، در ایجادش تاثیرگذار بوده است.
نمایش "مرگ و پنگوئن" دارد تنهایی انسان امروز را به سخره میگیرد که البته برای این تنهایی نیز از بیرون تهدیدی چون مرگ وجود دارد. اینکه آدمها نه میتوانند تنها بمانند و اگر هم بخواهند تنها بمانند همیشه نیروهای مزاحم مانع از این تنهایی میشوند و سر آخر نیز مرگ چون آواری بر سر این تنهایی خراب خواهد شد بنابراین این حال ویران را میشود نوعی شبه ابزورد و همانند سبک و سیاق ادبی اروپای شرقیها آن را یک کمدی سیاه در نظر گرفت. تا آنجایی که تنهایی مطرح میشود و بعد مساله شغل و درآمد ویکتور به دنبالش درمیآمیزد، کمدی ذینفوذ است اما از آنجایی که ترحیمنامهنویسیهای قابل پیشبینی برجسته میشود و همگی آنان به کام مرگ فرو میروند و در نهایت اهالی رسانه و خود ویکتور و پنگوئناش نیز از این تهدید مرگ در امان نخواهد ماند، تراژدی بر کلیت اجرا چیره میشود. این نمایش کمدی سیاه تلقی میشود چون در آن صرفا خندیدن حضور ندارد و بر آن تلخی و هراس نیز موثر است و درواقع روال غیر عادی بر کمدی چیره میشود و رفته رفته این تهدیدها و هولناکی مرگ ما را دچار نوعی تراژدی قابل درک میکند و این خود همان سیاهی حاکم بر روابط و ماجراهاست که انگار از همان ابتدا به ساکن نیز این روال برهم ریخته به ناچار با چنین تلخی و اندوه ناشی از مرگ همراه خواهد شد.
به لحاظ بن مایه نیز باید در نظر گرفت که در این متن؛ تنش، بیثباتی و فضایی از ترس و کشتار و ناامنی در یک جامعه تازه استقلال یافته چالش برانگیز خواهد شد، چون در این فضای ناامن حضور قدرت و مافیای حزبی و سیاسی پیش برنده همه ماجراهاست و درواقع در آن مقطع تاریخی (دهه نود سده 20) این فضای مخوف برای اروپای شرقی بسیار مملوس است.
متن شاید القاگر فضای جنایی، پلیسی و گانگستری باشد اما خوانش دهکردی نیز مزید بر علت میشود که جنبههای دیگری نیز از آن به صحنه افزوده شود و آن هم جنبههای اجتماعی کار است که در وضعیت متکثر به همه جا سرایت میکند و نوعی روانشناسی اجتماعی را در برخواهد گرفت که به نوعی یک خوانش کاملاً سایکوتیک و اجتماعی خواهد بود.
مباحث تکنیکی
طراح صحنه (مجتبی رجبی) جلوه مینیمالیستی به خود گرفته است چون در یک مستطیل در کف صحنه شنهای ساحلی ریخته شده و یک میز و دو صندلی در طرفیناش قرار گرقته است و در آن کنج نیز یک یخچال کوچک نظاره میشود. این مختصر همه آن چیزی که در یک خانه واقع میشود بیآنکه در، دیوار و پنجرهای در آن لحاظ شده باشد و وسایل خانه نیز به اختصارترین شکل ممکن ارائه میشود.
طراح نور (عابس خلقی) به دنبال یک بیان فراواقع در برخی از لحظات برآمده است و در بقیه موارد نیز تاکیدها بسیار درونی است و این واگویهها در فضای نوری اکسپرسیونیستی بر آن دردهای درونی واخورده نظارت میکند و اشارههای مستقیمی است بر آنچه از درون دردناک و هولناک این آدمها به بیرون میتراود. خیزشی از رنجهای حاکم بر فضا که از سوی صاحبان قدرت بر مردمان آن روزگار تحمیل شده است.
طراح لباس (ندا نصر) در آن بلبشوی عجیب و غریب همچنان بر لباسهای روز و واقعی تاکید کرده است که همه چیز جلوه واقعی به خود بگیرد. یک وضعیت که در آن آدمهای نوین گرفتار هستند.
موسیقی (آنکیدو دارش) فضاساز هست و دلالت آشکار دارد بر یک نظم فرو خورده و اینکه باید ترسی حاکم شود بر همه چیز.
ماریا حاجیها نیز به دنبال همان روال واقعیتر است که این آدمها بیچون و چرا مشخص کننده صورتها و حالتهای درست و واقعی داشته باشند و انگار اینها در کنار ما زیست میکنند.
طراح و سازنده عروسک (رویا ناصری) پنگوئن نیز به دنبال هم شکل واقعیتر از این پرنده است هر چند اِشری فراتر از واقعیت برایش در نظر گرفته شده و هم میخواهد توان و کاراییاش را در اجرا بالاتر برده باشد که در آن دختربچه (باران وقار کاشانی) بتواند درون تنپوشی قرار بگیرد و در نمایاندن یک پنگوئن کم نیاورد.
بازی ها
بازیگران تیزبینانه گزینش و هدایت شدهاند و شاید بیشتر فضاسازی بر همین بازیها سوار باشد. به ویژه عباس جمالی که به درستی ویکتور را بازی میکند و اوست که مرکز ثقل اتفاقات است و در بودن اوست که همه روابط و رویدادها سروسامان میگیرد. این بازیگر خیلی عادی و بیاغراق دارد کار خودش را میکند. خیلی خونسرد و بیتفاوت دارد فقط مینویسد آن هم درباره آدمهایی که باید بمیرند تا آگهی ترحیمشان در روزنامه چاپ شود بیآنکه بداند که این کاری اسفانگیز و درواقع هولناک هست و در پس آن ماجراهایی از پیش تعیین شده دارد به این مرگها و رویدادها سامان میدهد و نوعی کشتار دور از واقع دارد به وقوع می پیوندد.
مهران امامبخش در نقش سردبیر اتکایش به دادههای متن است و در حد پذیرش حضورشان را رقم میزند و شاید بیشتر از اینها هم در متن برایش فضایی ترسیم نشده باشد اما او هم یک محور اصلی است و شرارت را در واقع سردبیر رقم میزند و بازی با تمام موذی بودنش میتوانست ممکن شود. یعنی هنوز بازیگر میباید تلاشی کند که بر آن شرارت پنهان و بعد آشکار دلالت کند. محمدحسین زیکساری در نقش سرگرد میخواهد اول شیرین باشد، بعد ماجراجو و قانونمند و سر آخر ریسکپذیر که او در این راه ناکام میماند و طعمه مرگ میشود. محمد شهباز طهرانی فقط یک پیک است با آنکه میتواند بیشتر ما را متوجه رویدادهای بعدی و در واقع هولناک آن کند که او و سونیا را تهدید و به کام مرگ میکشاند. فرید قبادی، میشا را طوری بازی میکند که بر بار مخوف فضا تاکید کند. عارفه لک، سونیا را تا حدی لوس و ماجراجو بازی میکند، به هر حال دختر مردی است که در این ماجراها باید موثر باشد چون عامل کشتارهاست و آنچه باید در شرارت رخ بدهد به دست او اعمال میشود. امین موحدیپور با شتاب در پی بازی کردن مردی است که پنگوئنشناس است و این شتاب میافزاید بر ناشناختگیهایی که ریشه در عدم درک پنگوئن دارد چون اگر ارتباط و بعد شناختی بود مطمئنا مهر و عواطفی هم میبود که مانع از طردشدگی و در نهایت کشتنش شود. باران وقارکاشانی دختری که در درون تنپوش عروسک پنگوئن را هدایت میکند و او از پس این مهم برمیآید چون آنچه باید از سوی این پنگوئن قابل تصور میشود به ویژه یکنواختی، کسالت و در واقع افسردگیاش.
پایانبندی
در هر اجرایی این کارگردان است که با شیوه اجرایی و در واقع جمعآوری عناصر و عواملش یک متن را برای مخاطبانش در صحنه ترسیم میکند و تالیف غایی از هر متنی به دست او در صحنه رقم میخورد.
کارگردان "مرگ و پنگوئن" (پیام دهکردی) نسبت به کارهای قبلیاش تواناتر و هوشمندانهتر عمل کرده است. او آدم هوشیاری است و به بیداری در نگاه و پرداختن به موضوعات قابل لمس و در توجه به ملحوظات متعهدانه تاکید بسیار میکند. هر چند در متن چرمشیر از این نگاه پرهیز شده است اما دهکردی همچنان در اجرا به نکاتی ملحوظ توجه نشان میدهد که باز هم بشود در زمان اجرا بر این نگاه متعهدانه تاکید ورزیده شود. شاید این دیگر در حد یک تلنگر باشد و دیگر از آن شوریدگی و حال انقلابی تهی شده باشد. اما به همین تعبیر دارد نرم و چابک کار خودش را میکند و در هماهنگیها و ترکیببندیهایش به دنبال ارائه میزانسنهایی است که بشود روشنایی ایجاد کرد برای آنچه باید درک و فهمیده شود.
منابع:
مرگ و پنگوئن/ اندری کورکف/ ترجمۀ شهریار وقفی پور/ تهران: نشر روزنه.
درباره مرگ و پنگوئن نوشته کورکف، علی چنگیزی، وبلاگ جامعه کهنه.
کن کالفوس، مرگ و پنگوئن؛ یک کمدی سیاه، مترجم: لیلا عبدالهیاقدم، مد و مه/سه شنبه ۱۸ خرداد ۱۳۹۵.