سرویس تئاتر هنرآنلاین: احسان بدخشان نویسنده نمایشنامه "شاهکار "جمالزاده" است که چندی پیش در تماشاخانه پالیز به کارگردانی لادن نازی روی صحنه آمد. به بهانه اجرای این نمایش گفتوگویی با او داشتهایم که در ادامه میخوانید:
درباره پیشینه فعالیتتان در عرصه نویسندگی و درام نویسی بفرمائید؟
حضور من در تئاتر از بازیگری آغاز شد. روزی، دوستی به من گفت که در اداره تئاتر، فوق برنامه دانشگاه (پلی تکنیک تهران) کارگردانی آمده است و اگر بیکاری بیا بازی کن. من گفتم؛ من از کجا تئاتر از کجا؟... باده را گردانید ساقیا و من وارد تئاتر شدم.. منظور از ساقی هم استادم حمید پورآذری است و منظورم از باده نمایش دور دو فرمان بود که در پارکینگ دانشگاه ما اجرا شد. پس از آن همراه استاد به فرهنگسرای بهمن رفتم در نمایش "دایره گچی" هم بازی کردم. القصه آنکه تا سال 93 بازی کردم که در نهایت در انتهای آن سال اجرایی رفتم که اصلا آن را دوست نداشتم. هر شب که اجرا تمام میشد پیش خودم می گفتم چرا من اینجام؟... وقتی آن کار تمام شد... یک سال تئاتر کار نکردم فقط شبها میرفتم دور گنبد دوار تئاتر شهر مینشستم و فکر میکردم آیا باید تئاتر کار کرد یا من اهل مصائبش نیستم. تا روزی خانه استادم پورآذری رفتم و گفتم شما چرا تئاتر کار میکنید؟ ایشان فرمودند این یک انتخاب هست. و بعد فهمیدم که باید انتخاب کرد که یا کار کنم یا نکنم. یک سال بود که داشتم انتخاب میکردم که وقتی پای خودم رو از در خانه ایشان بیرون گذاشتم، انتخاب کردم که برگردم. ولی مشکل آن بود که در شهرک صنعتی کار میکردم و نمیرسیدم سر تمرینها باشم و بازی کنم. این شد که فکر کردم چطور ارتباطم را با تئاتر حفظ کنم و راحتترین آنها راه قلم و کاغذ بود. ولی حالا که دارم مینویسم از انتخاب خودم و نقشی که در تئاتر بازی میکنم بیشتر راضی هستم...از سال نود و چهار کارهای من روی صحنه رفته. یعنی یک سال بعد از شروع به قلم راندن. اولی "نگهبان لونا" نمایشی رادیویی به کارگردانی محقق منتظری وبعد از آن "توریست" به کارگردانی بهنود بهلولی و بعد "مرگ آسید کاظم" که هویدا است اقتباسی است از نمایشنامه سترگ استاد محمود استاد محمد روان شاد و چند کار هم بازنویسی متن کردم و حالا هم "شاهکار جمالزاده" در پالیز به کارگردانی لادن نازی و "گودی پران" در عمارت روبرو به کارگردانی نازیلا احمدی بزرگوار.
درباره نمایشنامه "شاهکار" و روند نگارش متن بفرمائید؟
تخم آن سر تمرینهای محقق منتظری برای نمایش "یک مهمانی باشکوه" کاشته شد. لادن نازی آنجا بازی میکرد و من که سر تمرینهای محمد میرفتم با او آشنا شدم. روزی گفت که میخواهد نمایشی عروسکی روی صحنه ببرد و من هم گفتم دوست دارم متنی بنویسم که عروسکها روی صحنه زندهاش کنند. تاکید خانم نازی بر متنی بود که ایرانی بودنش کاملا حس شود و از آنجا که متوجه شدم کار قبلی ایشان "دیوان تئاترال" استاد زنده یاد محمود استاد محمد و عکسهایی که از آن کار به من نشان دادند و علاقه ایشان به ادامه دادن همان راه در مسیر اجرایی را دیدم. سعی کردم اثری را برای ایشان بنویسم که بتوانند در زمینه اجرا کمکشان کند که یاد شاهکار استاد جمالزاده افتادم و پیشنهاد دادم که ایشان مطالعه بفرمایند. اگر دوست داشتند برایشان بنویسم. ابتدا یک اتود ده دقیقهای شروع اثر نوشتم و به ایشان عرض کردم که در ادامه چه مسیری را میخواهم پیش بروم که پس از خواندن رمان توسط ایشان، موافقت فرمودند و من هم نوشتم. البته ناگفته نماند که چند باری اثر بازنویسی شد که این مسئله با گفتوگوهای بنده و ایشان اتفاق افتاد. براساس ایده دیگران نوشتن عموما بازنویسی میخواهد خیلی باید کارگردان و نویسنده با هم هماهنگ باشند که نویسنده همان متن ابتداییش مورد تایید کارگردان قرار بگیرد که امیدوارم در کارهای آتی این اتفاق با ایشان و چند بزرگوار دیگر بیفتد.
آیا این متن از متن شاهکار جمالزاده بهره گرفته است؟
سعی بر وفاداری بوده. زیرا فضای رمان موافق طبع خانم نازی آمد. قصه کامل وفادار است به رمان و شیوه نگارش دیالوگها نیز بسیار نزدیک به شکل نگارش رمان است. البته بحث مدیوم در اقتباس همانطور که میدانید بسیار حائز اهمیت است. برای پیدا کردن خط تصویری که باعث حفظ خط داستانی رمان میشود باید موقعیتهایی را خلق کرد. به طور مثال در رمان فصلی وجود دارد که جمالزاده زبان تحلیلگر به خود میگیرد و به مخاطب منبع میدهد که نظر در مورد نوشتن از سوی بزرگان ادبیات چه هست. ما نمیتوانیم در تئاتر روبروی مخاطب بشینیم و گفتوگوی تحلیل راه بیندازیم. مجبور بودیم برای دراماتیزه کردن آن فصل موقعیتی خلق کنیم که خط قصه حفظ شود.
در اجرا به کارگردانی لادن نازی به ایدهآل ذهنیتان رسیدید؟
بله. خیلی زیاد. ایشان حتی به من اجازه میدادند که سر تمرینها بیایم. حتی بعضی مواقع ایشان اجازه میدادند در مورد موقعیتها و توضیح اتفاقات در متن، من با بازیگران عزیز کار رو در رو صحبت کنم. البته اینها همه با نظارت مستقیم ایشان بود. هر تغییری نیز در متن اتفاق میافتاد با من در میان میگذاشتند و با مشورت حقیر آن را اعمال میکردند.
نمایشنامه چه موضوع اجتماعیای را مطرح میکند با توجه به اینکه دغدغه متن حوزه ادبیات و زبان فارسی است؟
مسئله اثر، دغدغه شخصی نویسندهای است که پرسش دارد چرا باید بنویسد؟ اصلا نوشتن به چه کار آید؟ اما جمالزاده با هوشمندی آن را به مسئلهای بزرگتر وصل میکند که نویسنده یا همانا روشنفکر از سوی جامعه درک نمیشود و دلیل آن را شکافی میداند که از سوی افرادی که لاف روشنفکری میزنند ایجاد شده. آنها تخریبگران پل ارتباطی میان روشنفکر و جامعه خود هستند که اینجا در قالب اول شخص و در واقع مصائب خودش با آنها حرف زده.
در عصر مدرن و تکنولوژی و ارتباطات نگارش چنین متنهایی چقدر مخاطب خود را پذیراست؟
در این عصر هم ما از این معضلات بسیار داریم. روشنفکران ما در همین اثر هم نمیتوانند با مردمشان ارتباط برقرار کنند. آنها حتی آواره میشوند از دیار خودشان. به خاطر اشعارشان. به خاطر نوشتههایشان یا مجبور میشوند به شرایط و ضوابطی تن در بدهند که مطابق خواستههایشان نیست. اینها همان تخریبچیهای پل ارتباطی آنها هستند.به نظر من مسائل انسانی در همه عصرها وجود دارد. تنها شکل و شمایلش فرق میکند. کار ما آن است که خاک از روی آن اشکال برداریم و شمایل حقیقی آن را به مخاطب بازنمایی کنیم.