سرویس تئاتر هنرآنلاین: سهیلا نجم استاد دانشگاه، پژوهشگر و مترجم است و از دوره دانشجوییام (نیمه 70 خورشیدی) با کتاب تئاتر در ژاپن با نام او آشنا شدهام و این آشنایی هنوز هم به درازا کشیده شده است چون همه کتابها و مقالاتش را در این سالها خواندهام و هنوز هم میخوانم... او بانوی احساس است و اهل شعر و نوشتن و کارگردانی... سالها در دانشکدههای هنری تدریس کرده و صداوسیما زودتر از موعد او را بازنشست کرده، در حالیکه هنوز هم میل تدریس دارد و دلش میخواهد در کنار جوانان باشد و میتواند یک الگوی موثر باشد برای اینکه در همه زمینهها راه را برای کار بلدیها بیابند... به هر حال استاد و راهنما داشتن در زمان دانشگاه یک نعمت است و قدردانی از زحمات بیدریغش برای ارتقای فرهنگی ایران میتواند او را که همواره در زمینه تئاتر شرق (ایران، هند، چین و ژاپن) فعال بوده است، پایدار و پویندهتر از پیش نگهدارد... او در فرانسه و دانشگاه سوربن دکترایش را گذرانده و همه این سالها وقت و نفساش را صرف آموزش و پژوهش کرده و یک معلم جدی و پیگیر برای ارتقای دانش هنرجویانش بوده است... برای او که این روزها دوره بهبودی از یک عمل را پشت سر میگذارد، آرزوی تندرستی و سرافرازی میکنیم که بودنش نعمتی است برای همه ما... نامش نیک و رسمش پایدار باد!!!
سهیلا نجم دارای مدرک دکترای مطالعات تئاتر و هنرهای نمایشی از دانشگاه سوربن پاریس است. او هماکنون در دانشکدههای مختلف تدریس میکند و به گونهای نیز وقتش صرف نوشتن و پژوهشهای بنیادینی میشود که در تداوم پژوهشهای پیشنیناش درباره تئاتر شرق انجام میشود.
"بهرام بیضایی از نگاهی دیگر: بررسی چهار اثر سینمایی بهرام بیضایی"، تالیف "هنر نقالی در ایران"، "کتاب طنین" و ترجمه "نمایش ژاپنی؛ زنده هزار ساله" نام کتابهای منتشر شده سهیلا نجم است.
کتاب طنین (انتشارات سروش) در واقع نخستین نشریه دانشگاه صدا و سیماست که به سر دبیری سهیلا نجم در سال 1368(دهه آغازین تدریس و همکاری او در دانشکده صدا و سیما) منتشر شد.
نمایش و تئاتر ژاپنی یکی از جلوههای مهم نمایش شرقی است که همواره مورد بهرهبرداری جمع بزرگی از کارگردانان و نظریهپردازان نمایش معاصر جهان قرار گرفته است و به شکل مختلف در مقام یکی از پدیدههای نمایشی غرب، الگوی صحنههای بیشماری از نمایشهای شرقی شده است. "نمایش ژاپنی، زندۀ هزارساله" (سروش 1370 ، چاپ دوم 1389) مجموعهای از مقالات چند تن از استادان دانشگاه و صاحبنظران نمایش ژاپنی است که به مناسبت برگزاری نخستین نمایشگاه تئاتر ژاپن در پاریس، توسط خانم سولانژ تیری، استاد دانشگاه سوربن، گردآوری شده است. کتاب ضمن طی روندی تاریخی، از آئین نمایشی تا تئاتر مدرن ژاپن، خواننده را به تدریج در حال و هوای خاص نمایش این سرزمین قرار میدهد و او را با ابعاد مختلف انواع نمایش کلاسیک و نوین ژاپنی آشنا میسازد.
کتاب "هنر نقالی در ایران" نوشته "سهیلا نجم" توسط فرهنگستان هنر (مؤسسه تألیف، ترجمه و نشر آثار هنری "متن") منتشر شده است. این کتاب مجموعهای پژوهشی است که به طور جامع و مدقق به بررسی، تجزیه و تحیل هنر نقالی میپردازد و هنر نقالی ایران را در زمینههای تعریف، پیشینه، انواع و اشکال نقالی و فنون و تکنیکهای آن از گذشته تا به امروز مورد بررسی قرار میدهد. "هنر نقالی در ایران" را میتوان از بهترین و جامعترین آثار تحقیقی درباره هنر نقالی با دیدگاههای متمایز معرفی کرد؛ زیراکه نویسنده بیش از سه دهه به مطالعه و بررسی تمام منابع نوشتاری فارسی و غیر فارسی اعم از سفرنامهها، دایرةالمعارفها، کتابها، تذکرهها، قصهها، نمایشنامهها، فیلمنامهها به ویژه طومارهای نقالی، مقالات و حتی روزنامهها و بسیاری منابع دیگر پرداخته و پای نقل بسیاری از نقالان نشسته و همچنین مصاحبهها و گفتوگوهای بسیاری را با نقالان، نقاشان پردههای نقل، طومار نویسان، استادان دانشگاه، پژوهشگران و سایر متخصصان در این زمینه انجام داده است. کتاب "هنر نقالی در ایران" نوشته سهیلا نجم در بهار 1390 توسط مؤسسه تألیف، ترجمه و نشر آثار هنری فرهنگستان هنر منتشر و چاپ اول آن در 460 صفحه عرضه شده است.
در کتاب بیضایی از نگاهی دیگر (بررسی 4 اثر سینمایی بهرام بیضایی)؛ سهیلا نجم چهار اثر برجسته بهرام بیضایی را در چهار گفتار بررسی کرده است: گذر از آیینه تاریخ در "مرگ یزدگرد"، تصویر زن و زیرساخت اسطورهها در "باشو غریبه کوچک"، نگاهی به فیلمنامه "دیباچه نوین شاهنامه" و "مسافران" از دیدگاهی دیگر.
در پیشگفتار کتاب آمده است: "هر یک از این 4 اثر، خود نقطه عطفی در آثار بیضایی و نیز سینمای پس از انقلاب قرار میگیرد." نیاز بشر برای دریافت معنای هستی دور و برش، اسطورههایی را به وجود آورده که در نفس خود هم سوال و هم جواباند، مانند اسطورههای مربوط به باروری، تولد خلقت، دورافتادگی از اصل و بازگشت به اصل که به اعتقاد من، زیرساز اسطورهای فیلم "باشو غریبه کوچک" تا حدودی به همین مفهوم بازمیگردد؛ زیرساز اسطورهای که به ازلیترین پرسشها، هراسها و نیازهای بشری مربوط است. "بیضایی از نگاهی دیگر" با شمارگان 700 نسخه و با قیمت 6000 تومان توسط نشر رسم به قفسه کتابفروشیها راه یافته در سال 94 است.
کتاب "بررسی ویژگیهای ساختاری تله فیلم" که ابتدا به صورت پژوهش برای مرکز تحقیقات صدا و سیما توسط سهیلا نجم صورت گرفته بود و در تعداد محدودی به چاپ رسید، سپس با حذف و افزودن برخی مطالب و تصاویر به صورت کتاب با تیراژی بالاتر توسط انتشارات سروش در خرداد، 1395 به چاپ رسید. کتاب شامل یک مقدمه، هفت فصل و پنج ضمیمه است.
روحیه پژوهشگری در شما چطور شکل گرفت و چطور شد که به فکر تألیف کتاب افتادید؟
من در یک خانواده فرهنگی بزرگ شدم. پدرم استاد دانشگاه بود و این روی فرزندان هم تأثیراتی میگذارد. از همان دوران بچگی کنجکاوی شناختن بسیاری چیزها و موضوعات در من وجود داشت. مثلاً در دوره دبستان درباره ابن سینا و سعدی تحقیق میکردم و گاه با کمک دوستانم مطالب جمعآوری شده را به شکلی نمایشی سخنرانی میکردم و برای مدرسه نمایشهایی ترتیب میدادم و شعر دکلمه میکردم. این علاقه به پژوهش و نمایش در دبیرستان به همین شکل ادامه پیدا کرد و در نهایت رشته ادبی که رشته مورد علاقهام بود را برای تحصیل انتخاب کردم. یادم است که سخنرانی مبسوطی همراه با صحنهآرایی درباره گلستان سعدی انجام دادم و از روز جمعه دکوراسیون و فضای کلاس را برای شنبه و اجرای کنفرانس آماده کردم. کلا همیشه همراه با خصلت پژوهشگری، یک نوع خصلت نمایشی و تئاتری هم در من بوده است.
پس ضمن کنجکاوی و پژوهشگری، به جنبههای تئاتری هم فکر میکردید؟
بله. خیلی دوست داشتم پژوهشهایم را سخنرانی کنم و گاهی به سخنرانیها شکل پرفورمنس بدهم. امکانات محدودی داشتم ولی باهمان امکانات کارهایی انجام میدادم، یا نمایشهایی اجرا میکردم.
پدرتان هم شما را کمک میکرد؟
تا یک سنی بله او مشوق و یارم بود ولی از یک جایی به بعد طبعا دیگر خودم پیش رفتم. پدرم استاد الهیات بود و به نظرم ایشان یک پدیده بود چون دنبال همه چیز میرفت. خیلی آدم کنجکاوی بود و حرفههای زیادی مثل بازیگری، تربیت بدنی، نقاشی و موسیقی را آزمود ولی در نهایت رشته الهیات را انتخاب کرد چون همراه با ذوق هنری تمایلات مذهبی و عرفانی داشت. ما اصالتاً تهرانی هستیم و من هم در تهران به دنیا آمدم. نجمالدوله، پدر نجوم ایران جد من بوده است و نام خانوادگی ما که نجم است هم از همانجا آمده. عبدالغفار نجمالدوله اصالتاً اصفهانی و مانند پدرش استاد نجوم و ریاضیات بود و همراه پدر برای تدریس در مدرسه دارالفنون به تهران آمد و ماندگار شد و علم نجوم جدید و نگارش کتابهای آموزشی و آمار و غیره را بنیان گذاشت و برای نخستین بار نقشه شهر تهران و تقویم را ایجاد کرد و بسیاری کارهای علمی مهم دیگر که بحث مفصلی است و خارج از زمان اندک گفتوگوی ماست.
بنابراین میشود گفت که زمینههای علمی و استعداد پژوهشگری در خانواده شما وراثتی است.
بله، شاید اینگونه باشد، در هر حال این زمینهها در خانواده ما وجود داشته است و من از بچگی ذهن کنجکاوی داشتم.
در خانوادهتان کسی در زمینه هنرهای نمایشی فعالیت نداشته است؟
پدرم شاعر و نقاش بودند و یک دورهای هم در جوانی هنرجوی هنرستان هنرپیشگی بودند همراه با علی اصغر گرمسیری و نصرتالله کریمی و چندتن دیگر که از نامآوران نمایش ایران شدند. ولی بیش از هر چیز شخصا به هنرهای نمایشی گرایش داشتم. من همزمان در رشته حقوق و هنرهای نمایشی دانشگاه تهران قبول شدم ولی هنرهای نمایشی را انتخاب کردم. انتخاب سختی بود ولی شهامت این کار را داشتم و بعد از اینکه لیسانسم را از دانشکده هنرهای زیبا گرفتم، برای ادامه تحصیل در مقطع فوق لیسانس و دکتری به فرانسه رفتم و در دانشگاه سوربن پاریس درس خواندم. در فرانسه خیلی راحتتر درس میخواندم و کار میکردم. در ایران یک سری محدودیتها برایم وجود داشت که به همین خاطر بیشتر به سراغ آموزش هنر و تئاتر رفتم و درباره آنها نوشتم. پیشنهادات بازیگری هم زیاد داشتم ولی بیشتر دنبال نگارش و تدریس بودم. بعد هم ازدواج کردم و دیگر دنباله بازیگری را نگرفتم. این در حالی است که من در مدرسه هم از این کارها انجام میدادم. نمایشنامههای کم حجم مینوشتم و این کار من را ارضاء میکرد. در دوران بچگی هر کسی یک شغلی را دوست داشت. یکی میخواست خلبان شود، یکی دکتر و دیگری مهندس. من میگفتم میخواهم معلم شوم و بالأخره معلم شدم. شاید به خاطر تأثیر مثبتی بود که پدرم روی من گذاشت. در دوره دبستان هم به بچهها درس میدادم یا یادم میآید که ما یک همسایه معلم هم داشتیم که من به ایشان میگفتم اگر میشود من بیایم به صورت حقالتدریسی درس بدهم. در حالیکه هنوز در دبیرستان درس میخواندم ... خلاصه معلمی را خیلی دوست داشتم.
در کشور ما همه میدانند که معلمی شغل با ارزشی است ولی بعضی از کشورها حق و حقوق معنوی معلمها را توأم با حق و حقوق مادی رعایت میکنند. حتی در آلمان وقتی حقوق معلمها از پزشکان بالاتر رفت و پزشکان معترض شدند، خانم آنگلا مرکل در جواب اعتراض پزشکان گفت که اگر معلمها نباشند، پزشکی هم نخواهد بود. متأسفانه این نوع تفکر هنوز در جامعه ما جا نیفتاده است.
درست است. بعضی از معلمها و استادها روی من هم تأثیر بسیار مثبتی گذاشتند و آنها را تا آخرین لحظه عمرم فراموش نمیکنم.
استادهای خوبتان را میتوانید نام ببرید؟ کسانی که روی شما تأثیرات مثبت گذاشتند تا شغل معملی را پیشه کنید.
زمانی که در ایران درس میخواندم، استادهای موجهی در رشته تئاتر نداشتیم. در واقع یک چیزهایی با یک چیزهای دیگری اشتباه گرفته میشد ولی از وقتی که آقای بهرام بیضایی مدیریت دپارتمان تئاتر دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران را به عهده گرفتند، استادهای خوبی مثل دکتر محمد کوثر، آقای داریوش آشوری، شمیم بهار و خیلیهای دیگر را به دانشکده هنرهای زیبا آوردند. آقای بیضایی در این زمینه بسیار جدی بودند و روش تدریسشان بسیار خوب و تاثیرگذار بود و پیچیدگیها را بسیار ساده و شفاف بیان میکردند. یک استاد بسیار باسواد و مسلطی هم در فرانسه داشتم به نام پروفسور برنارد دُرت که هیچوقت فراموششان نمیکنم. پروفسور دُرت به قدری خوب و شفاف درس میداد که از جاهای مختلف سر کلاس ایشان میآمدند و تا انتهای راهرو مینشستند و به صحبتهای ایشان گوش میکردند. وقتی درس دادن معلم خوب و گیرا باشد، همه را جذب خودش میکند همینطور مادام آن اوبرسفلد استاد راهنمایم که علیرغم سختگیری، بسیار باسواد و مهربان بود. چند درصد از تدریس کردن به میزان علم آدم برمیگردد و بقیهاش هنر منتقل کردن علم است. نحوه انتقال در هر کاری مهم است. من معلمهای دبستانم خیلی جذاب نبودند. البته یکی از آنها خوب و مهربان بود. آن زمان فرهنگ دیالوگ خیلی در جامعه رایج نبود ولی از بچگی خصلت دیالوگ برقرارکردن با من بود. 5 سالم بود که به مدرسه رفتم. روبروی خانه ما یک مدرسهای وجود داشت که من با حسرت به دانشآموزانش نگاه میکردم و بعد در خانه گریه میکردم که دوست دارم به مدرسه بروم ولی نمیگذاشتند. بالأخره راضی شدند من را به مدرسه ببرند. چون پدرم فرهنگی بود، گفتند فعلاً بیاید سر کلاسها به صورت مستمع آزاد بنشیند و اگر خوب بود جلو برود. من هم با نمرات خوب جلو رفتم. همانطور که گفتم فرهنگ دیالوگ برقرار کردن با من بود و در خانه ما هم ترویج میشد ولی این فرهنگ در مدارس ما وجود نداشت و پذیرفتنی نبود. مثلاً در دبستان به جای "من" باید میگفتیم "ما" و این خیلی برایم سؤال بود که من یک نفرم، پس چرا باید بگویم ما؟ ولی وقتی در کلاس این سوال را عنوان کردم معلم چنان برآشفته شد که هیچگاه یادم نمیرود. اما معلمهای دوست داشتنی و تاثیرگذار هم وجود داشتند. مثلا در دبیرستان یک معلم زبان به نام خانم شهلا طباطبایی داشتم که خیلی خانم مهربانی بود و پاسخگوی سوالاتم بود و من را عاشق زبان انگلیسی کرد ولی بعد از یک مدتی ایشان عوض شدند و یک خانمی آمد که نسبت به دخترهای جوان به صورت بیمارگونهای مسئله داشت به طوریکه من از زبان انگلیسی زده شدم و به زبان فرانسه گرایش پیدا کردم. به همین خاطر وقتی خودم درس میدهم خیلی برایم مهم است که بدانم رفتارم چه تأثیری روی سرنوشت دانشجوها میگذارد. البته الان خوشحالم که بعضی از شاگردهای قدیمی میگویند علیرغم سختگیریهایتان از شما خاطره خوشی داریم و خیلی چیزها از شما یاد گرفتیم. انشاءالله که اینطور بوده باشد. من یک زمانی تنها خانمی بودم که در دانشکده تولید دانشگاه صدا و سیما تدریس میکردم. دوران خیلی سختی بود اما من مشکلی با دانشجویانم و تدریس نداشتم و از آن لذت میبردم.
اولین بار در چه دورهای و با خواندن چه کتابی رغبت نوشتن در شما به وجود آمد؟
پاسخ دادن به این سوال خیلی سخت است. من کتاب خواندن را خیلی زود از کودکی باخواندن کتابهایی که در کتابخانه پدرم در دسترسم بود شروع کردم. در نوجوانی با شعر آشنا شدم و داستانها و رمانها و نمایشنامههای خارجی و ایرانی نظرم را جلب کرد. خیلی زود با کتابهای صادق هدایت آشنا شدم. یادم هست اولین داستانی که از او خواندم سه قطره خون بود. به همین خاطر قصهنویسی و نوشتن را فرا گرفتم اما شعر مجذوبم میکرد. دیوان حافظ را زیاد میخواندم. اصلاً اینطور بگویم که بیشتر با شعر شروع کردم. مثل همه ایرانیها، شعر برایم خیلی جذاب و مهم بود و خودم را در شعر میریختم. از حافظ شروع کردم که اشعارش کمال محض بود و برایم مثل یک نابغه میماند. بعدتر درمیان شاعران معاصر به اخوان ثالث و فروغ فرخزاد و سهراب سپهری خیلی علاقه پیدا کردم. شعر خواندن من را علاقهمند کرد که شعر بنویسم. بعد از شعر هم شروع به نوشتن قصه کردم . سن کمی داشتم و در آن سن توانایی نوشتن شعر و قصه به نظرم خیلی مهم میآمد.
آقای بیضایی در دانشگاه تأثیری در شما ایجاد نکرد که بخواهید بنویسید؟
بله بخصوص در مورد علاقمند شدن به تئاتر شرق این اتفاق افتاد ولی بیشتر جدی گرفتن و نحوه تدریسشان روی من تأثیرگذار بود. آقای بیضایی کتاب "نمایش در ایران" را در سنین پایین نوشته بودند و من فهمیدم که در سن پایین هم میشود چنین کتاب مهمی را نوشت. جدیتهای سختگیرانه و در عین حال تشویقگرانه دکتر رهآورد در مورد تئاتر غرب هم تاثیر مثبتی روی من گذاشت؛ اما اولین جرقه و انگیزه، این جمله پدرم بود که میگفت تو روزی نویسنده بزرگی خواهی شد، من در ناصیهات میبینم، این عین جمله اوست که در ذهنم ثبت شده. استاد دیگری هم با نام آقای شمیم بهار داشتم که ایشان هم به ویژه در مورد سینما خیلی تأثیرگذار بودند. من سعادت این را داشتم که در کلاسهای ایشان حضور داشته باشم. ایشان واقعاً یکی از مهمترین افرادی بودند که به خصوص برای نوشتن فیلمنامه در من تاثیر بسیاری گذاشتند و باعث شدند که به سمت فیلمنامهنویسی بروم. در واقع فیلمنامهنویسی و گرایش به سینما را با ایشان تجربه کردم. استاد بهار همین طوری ساعتها سیال میگفتند و میرفتند. خیلی آدم خاصی بودند و در نوع تدریسشان یک شور خاصی وجود داشت. علاوه بر این اساتید، پروفسور برنارد دُرت را هم هرگز فراموش نمیکنم.
اولین کتابی که از شما منتشر شد چه کتابی بود؟
کتاب "طنین". یک مجموعه مقاله است پیرامون تئاتر، سینما، تلویزیون، هنرهای تجسمی و موسیقی. کتاب طنین در واقع نخستین نشریه دانشکده صداوسیماست به سر دبیری سهیلا نجم در سال 1368 یعنی دهه آغازین تدریس و همکاری من در دانشکده صدا وسیما که به جز عشق به دانشکده، مسئولیتشناسی، پشتکار، هدفمندی و انگیزههای فرهنگی، تنها حکم امضا شدهای در دست داشتم باعنوان سردبیری نشریه دانشکده صدا وسیما از سوی رییس وقت دانشکده صداوسیما و سلسلهای از وعدهها و تعهداتی که تماما پوچ و تو خالی از آب در آمد.
بودجه، همکاران و هیات تحریریه مجله هنوز پیدا نشده، گم شدند و لابهلای نامهنگاریها و فرصتکشیها و نخواستنهای فرهنگی و خواستهها و اهداف غیر فرهنگی محو و نابود شدند و سهیلا نجم ماند و احساس مسئولیت و تعهدهای فرهنگیاش در قبال احترام و اعتماد یاران همراه و ارزشمندی که با اولین ندای او سفارشها و درخواستهایش را خالصانه پاسخ گفتند و مقاله پشت مقاله بود که رسید و من به تنهایی بادقت و وسواس آنها را گرد آوردم، برایشان تصویر جستوجو کردم، ویرایش کردم و بیهیچ توقع مالی کار کردم، مقاله نوشتم، ایدهپردازی کردم و پای تعهدات فرهنگی خودم ایستادم اما مجله باید چاپ میشد، صفحهآرایی میشد و حقالتحریرها پرداخته میشد و اگر یاریهای مهندس مهدی فیروزان مدیرعامل وقت انتشارات سروش و پاسخ او به همیاری و حمایت از کتاب نبود یقینا تمامی تلاشها بیحاصل میماند و جلد اول این مجموعه تحت عنوان کتاب طنین هیچگاه منتشر نمیشد هر چند که برای ادامه کار همچنان موانع به قوت خود باقی بودند.
شما یک مقاله زیبا هم در مورد "کاتاکالی" نوشتهاید که خود من بارها آن را خواندهام و از آن استفاده کردهام.
این مقاله مفصل و تالیفی با عنوان کاتاکالی نمایش رقصی هند حاصل سالها پژوهش و جستوجوی من در منابع خارجی و دیدن این نمایش مقدس در ایالت کرالای هندوستان است که برای نخستین بار درباره این شکل خاص و منحصربهفرد نمایشی در ایران نگاشته شده و برای اولین بار در کتاب طنین و تا پیش از آن که این مقاله را در کتاب طنین منتشر شود کوچکترین اطلاعاتی در این زمینه وجود نداشت و بسیار خوشحالم که این منبع هنوز مورد استفاده نویسندگان و اهالی نمایش قرار میگیرد.
مقالهها را خودتان به اهل قلم سفارش میدادید؟
بله. مثلاً بخشی از رساله مشهور ناتیا شاسترا درباره نمایش هند که توسط آقای بهروز غریبپور برای اولین بار ترجمه شد یا ترجمه مقالهای از رنه کلر درباره رابطه تلویزیون و سینما که توسط آقای داریوش مؤدبیان انجام شد، همچنین سه کتاب به زبان فرانسوی را به آقای دکتر حسینعلی طباطبایی سپردم تا ایشان با تسلطی که به زبان فرانسه و تئاتر دارند با استفاده از آنها مقالهای در مورد مشکلات بازیگری در سینما و تلویزیون بنویسند و ایشان لطف کردند و با دقت و وسواس بینظیرشان این مقاله را نوشتند. دکتر طباطبایی دندانپزشک هستند ولی استاد تئاتر در دانشکده هنرهای زیبا هم بودند و نقش مهمی بویژه در بنیانگذاری تئاتر اهواز داشتند و خانم ناهید طباطبایی نویسنده صاحبنام ایران نزد چنین پدر با فرهنگی پرورش یافتند. خوشحالم که طی مراسمی در اهواز از ایشان قدردانی شد، همینطور مقالاتی درباره موضوعات دیگر به استادان صاحب نام دیگر و در نهایت مجموعه مقالاتی که جمعآوری شد، تکمیلکننده هم بودند. طرح روی جلد کتاب را هم آقای قباد شیوا با ذوق و زیباییشناسی و الهام از تصاویر کاتاکالی درآورند. همه برای اینکه این کتاب در بیاید، ذوق و انگیزه داشتند. خلاصه در نهایت اولین کتاب من با مشقت فراوان چاپ شد.
و بعد در ادامه جستجوگریهایتان به سمت تئاتر ژاپن رفتید؟
من در کتاب "طنین" هم با تئاتر شرق شروع کردم. با این وجود، پژوهشهایم در مورد تئاتر ژاپن را به طور جدی از سال 70 آغاز کردم و دومین کتابم درباره نمایش ژاپنی بود که انتشارات سروش چاپ کرد.
برای تحقیقاتتان به ژاپن هم سفر کردید؟
بله چین، ژاپن و هند. از یک زمانی ترجیح دادم برای سفر به شرق آسیا بروم. به ژاپن دو بار سفر کردم و نمایش کابوکی و نو را دیدم. فضای زیست ژاپنی سرشار از ذوق هنری است و آن را تفکربرانگیز کرده. فرهنگ ژاپن بسیار غنی است چیزهای زیادی دارد که برای دیدن آنها باید چند بار به این کشور سفر کرد. همینطور هند و چین، به هند و چین چندباری سفر کردم. دو سفر اخیرم به چین بیشتر به خاطر نگارش کتاب "نمایش در چین" بود تا نمایش پکن را ببینم و از نزدیک با بازیگران چینی حرف بزنم و پای صحبت آنها بنشینم. دو بار هم برای دیدن نمایشهای "کاتاکالی" به یک شهر دور در جنوب کشور هند به نام کرالا سفر کردم. در سفر دومم متوجه شدم که تئاتر کاتاکالی چقدر فرق کرده است. فکر میکنم گذشت زمان بر روی آنها تاثیر گذاشته و احتمالاً دارد نسلهای آخرش را طی میکند.
با چه انگیزهای کتاب "تئاتر در ژاپن" را کار کردید؟
انگیزه اولیه و اصلی من در ترجمه و سپس تالیف کتاب نمایش ژاپنی زنده هزارساله بیشتر کمک به دانشجویان نمایش در دسترسی به متنی چند وجهی درباره نمایش در ژاپن به عنوان یکی از مظاهر مهم نمایش شرقی بود که در عین سادگی و اختصار بتواند انگیزههای لازم را در راه این شناخت اساسی و قابلیتهای نمایش ژاپنی فراهم کند. اینکه خودم تئاتر شرق را میشناختم و قابلیتهای ذاتیاش را کشف کرده بودم. به همین خاطر میدانستم که چطوری میشود از آن مناسب زمان استفاده کرد. همچنین میدانستم که جامعه ما و بهخصوص دانشجویان و اهالی تئاتر از تئاتر شرق دور هستند. ما الان خیلی بیشتر با تئاتر شرق آشنا شدهایم ولی در سال ۱۳۷۰ زمانیکه این کتاب به کمک انتشارات سروش چاپ و منتشر شد با وجود نیاز به شناخت و جستجو در سرچشمههای فرهنگ و هنر شرق، هیچ مطلبی درباره تئاتر ژاپن یافت نمیشد. تنها کتاب نمایش در ژاپن آقای بیضایی وجود داشت که ابتدا به صورت مقالات پیدرپی در مجله موسیقی چاپ شد که آن مجموعه هم اصلاً پیدا نمیشد. من همان زمان از کتاب نمایش در ژاپن آقای بیضایی با اجازه خودشان کپی گرفتم و آن را به کتابخانه دانشکده صداوسیما سپردم تا در اختیار دانشجویان قرار بگیرد. من در پاریس با مجموعه مقالات چندتن از استادان و صاحبنظران نمایش ژاپنی به مناسبت برگزاری نخستین نمایشگاه تئاتر ژاپن در پاریس آشنا شدم که توسط خانم سولانژ تیری، استاد دانشگاه سوربن گردآوری و به زبان فرانسه منتشر شده بود. آن کتاب را ترجمه کردم و جهت سهولت مطالعه آن برای عموم خوانندگان، افزودن بسیاری توضیحات و تصاویر را لازم دیدم. در نهایت آن مجموعه کامل شد و در اختیار خوانندگان قرار گرفت و به ویژه برای دانشجویان و اهالی نمایش بسیار سودمند و انگیزهساز افتاد و به زودی نایاب شد. بعداً خیلیها آمدند و گفتند که این کتاب تنها منبع قابل دسترس و مورد استفادهشان درباره تئاتر ژاپن بوده است. یادم میآید که در یکی از قسمتهای برنامه اردیبهشت که خانم چیستا یثربی با من مصاحبه میکردند، طی صحبتمان خانم یثربی با عنایت خاصی تعریف میکردند که به گفته ایشان چگونه این کتاب به دادشان رسیده گویا یکبار ایشان برای سخنرانی درباره تئاتر ژاپن به خارج از کشور دعوت شده بودند، میگفتند اگر کتاب شما نبود، من نمیدانستم چطور از پس آن سخنرانی بر بیایم. خیلیهای دیگر هم این حرفها را به من میزنند. البته آن کتاب پس از مدتی نایاب شد و در نبود کتاب مرتبا سراغ چاپ دوم از من گرفته میشد اما از سوی انتشارات سروش گویی نیازی به تجدید چاپ این کتاب فراموش شده احساس نمیشد تا اینکه درسال ۱۳۸۸ آقای مهندس ارژمند معاون فرهنگی وقت انتشارات سروش با دقت نظر فرهنگی خاص خود در پی تحولات دیگر در امور انتشارات سروش پیگیر چاپ دوم این کتاب نیز شدند. در چاپ دوم این کتاب با دریافتهای جدید ترم، مطالب تازه و تکمیلی مناسبی را برای آن تالیف و تنظیم کردم و همراه با تصاویر رنگی به آن اضافه کردم و همراه با تصاویر رنگی مطالب تازهای به آن اضافه کردم و چاپ دوم به صورت ترجمه و تالیف صورت گرفت و در ۱۳۹۰ به چاپ رسید و در اختیار علاقمندان قرار گرفت. بخشی از این مطالب تالیفی به جنبههای روایتی نمایش ژاپنی نیز میپردازد. بعد از آن هم همچنان در حال پژوهش در زمینه تئاتر شرق بودم. همیشه فکر میکردم که نقالی یا روایتگری در تمام جهان و به ویژه در شرق یک نمایش مادر است و از سرچشمههای اصلی به شمار میرود.
حتی دو روایت اصلی هم در مورد پیداش و سرچشمه تئاتر وجود دارد که یکی از آنها سرچشمه تئاتر را آیینها میداند و دیگری، روایتگریها و قصهگوییها. درست است؟
بله، کاملاً درست است. در مورد خاستگاه تئاتر چند نظریه وجود دارد... بسیاری خاستگاه تئاتر را جهشهای ریتمیک بشر اولیه میدانند. در واقع آنچه امروز میم و رقص مینامیم. براساس این نظریه، پایه و اساس وانمود کردن و تئاتر از طریق حرکات ریتمیک بدن ایجاد شده است. گروهی قصهگویی را سرچشمه تئاتر میدانند بدین معنا که بشر اولیه مثلا پس از بازگشت از شکار یا جنگهای قبیلهای چگونگی پیروزیش بر دشمن یا شکار را با تجسم بخشیدن به حرفهایش برای اهل قبیله تعریف میکرد و رفته رفته یک نفر قصهای را تعریف میکرد و افرادی شخصیتهای قصه را به نمایش در میآوردند و مجسم میکردند به این ترتیب بود که تئاتر شکل گرفت اما اغلب تاریخنویسان آیین را خاستگاه تئاتر میدانند که کاملتر است و هم قصهگویی و هم رقص و حرکات ریتمیک و آواز و همسرایی و استفاده از صورتک و هنر وانمود کردن را در بر میگیرد و بسیار به تئاتر نزدیک میشود و به دیتی رامبها و آیین ستایش دیونیزوس در یونان و پیدایش تراژدی میرسد. براساس این نظریه تئاتر از دل مراسم آئینی بیرون آمده است. ولی از آغاز شاهد حضور روایتگری و سیر تکوینی نمایش هستیم اما با مرزها و شکلهای گوناگون. زمانی که ارسطو درام را تعریف میکند، اصلاً اشارهای به کمدی یا تراژدی بودن آن نمیکند. ارسطو درام را به معنای نمایشی میداند که در صحنه به عمل در میآید و در حال انجام است. او بین درام با حماسهای که جنسش روایت است هم فرق میگذارد. تئاتر ارسطویی و تئاتر روایتی از آنجا آغاز میشود و بعداً برتولت برشت آن را بیشتر دنبال میکند. برشت معتقد است در این نوع تئاتر یک فاصلهگذاری ایجاد میشود که این فاصلهگذاری، فرصت تفکر را به تماشاگر میدهد و مثل ناتورالیسم اجازه نمیدهد همه چیز به تماشاگر تحمیل شود. البته بحث برشت با آن چیزی که ما در شرق داریم، متفاوت است. هرچند ممکن است یک رگههای مشترکی هم وجود داشته باشد که برشت از آن تاثیر پذیرفته و برای اهداف خود استفاده کرده است. در کل اگر بخواهیم این دو نوع تئاتر را قضاوت کنیم باید بگویم که نمایش شرقی از تماشاگر خودش یک نقاد عمل میسازد و نمایشهای برشت یک نقاد اندیشه. منظورم همان فاصلهگذاریهایی است که به تماشاگر اجازه نقد را میدهد. در نمایشهای قهوهخانهای و نقالی اگر تماشاگر خوشش بیاید نگاه میکند و اگر خوشش نیاید میتواند نگاه نکند. در واقع فضا یک فضای باز و صمیمی است. کسی که تعزیه میبیند، نقد هم میکند از بازیها، مثلا میگوید شمرخوان هم شمرخوانهای قدیم و از این قبیل. اما در هر صورت دارد عمل را نقد میکند. تماشاگر معتقد به تعزیه مثل تماشاگر کاتاکالی و دیگر نمایشهای آئینی شرقی با ایمانش به تماشا مینشیند و هیچوقت سوژه را زیر سؤال نمیبرد. در حالیکه برشت از فاصلهگذاری استفاده میکرد چون در دوران فاشیسم هیتلری زندگی میکرد و به قول خودش نباید تماشاگر مغزش را همراه با کلاهش به رختآویز بیاویزد و به سالن نمایش بیاید و هر چه که او میگوید را بپذیرد. برشت میگوید باید طوری نمایشم را اجرا کنم که تماشاگرانم فرصت قضاوت و تصمیمگیری داشته باشند. او با این کار از تماشاگر خودش یک نقاد اندیشه میسازد. برشت از شیوه روایتی نمایش شرقی بهرههای زیادی برده، مثلا نمایشنامه "آنکه گفت آری، آنکه گفت نه" که یک نمایشنامه آموزشی است را با اقتباس از نمایش ژاپنی "تانیکو" خلق کرد. در خلق میزانسن و کارگردانی هم از شیوه تئاتر شرق الهام میگیرد، در مقالههایم این را به تفصیل بیان کردهام. پیتر بروک، آریان منوشکین ایزنشتاین، پل کلودل، ژولین بک، گوردن کرگ و بسیاری دیگر از هنرمندان غربی با کشف هنر و نمایش شرق و بهرهگیری از آن آثار بسیاری بوجود آوردهاند. "هملت" پیتر بروک پر از قراردادها و کنوانسیونهای صحنه نمایش شرقی نظیر کاتاکالی، نمایش نو ژاپن و تعزیه است انا بدون اینکه اینها به کار تزریق شده باشند و شما احساسش کنید. مثل صحنه تمثیلی و روایتی شرق هیچ دکور واقعگرایانهای در آن نیست و بسیاری نشانهها و فضاسازیها در میزانسنی نبوغآمیز و اصیل به کار گرفته شده است بدون هیچ تصنع و وامگیری اما مثلا وقتی من این اثر را در کلاسم تجزیه و تحلیل میکنم، میگویم نگاه کنید که اینجا اثرات تعزیه یا اثرات تئاتر ژاپن دیده میشود یا در مورد نمایش "طبلها روی سد" اثر آریان منوشکین هم این اتفاق میافتد. "طبلها روی سد" یک نمایش فوقالعاده مدرن و متعالی امروزی است که از سنتهای نمایشی مختلف شرقی از هند وچین گرفته تا تبت و ژاپن بهره گرفته و در واقع سنتزی میان شرق و غرب است ولی در میزانسنی وحدت یافته و اوریژینال. منوشکین، آدمها را مثل عروسک مجسم کرده است. در واقع آدمهایی هستند که به آنها نخ آویزان است. یا مثل عروسکهای "بونراکو" ژاپنی و عروسکگردانهای سیاهپوش، شخصیتهای نمایش را توسط آدمهای سیاهپوش حرکت میدهد. در حالیکه آریان منوشکین این میزانسن را براساس نمایشنامهای از هلن سیکسوس با تم و ذهنیت سیاسی و فمینیستی خلق کرده است و بسیاری مثالهای دیگر.
کتاب "هنر نقالی در ایران" نزدیک به دو، سه دهه از وقت شما را گرفت و شما حتی با وجود داشتن یک پسر بچه مجبور بودید به سفرهای دور و نزدیک بروید که پای صحبت نقالها بنشینید. این مسیر سخت را چگونه برای خودتان راحت کردید؟
یکی از انگیزههای مهم من در دهها سال تحقیق مستمر و نگارش کتاب هنر نقالی در ایران نمایاندن زایندگی موجود در ذات این هنر و قابلیتهای موجود در اشکال متنوع نقالی و مناسب زمان شدن آنهاست. نقالی ضمن تاثیرپذیری از اشکال گذشته در پیدایش اشکال آینده نیز تاثیر خواهد گذاشت. من با این ذهنیت تحقیقاتم را در این زمینه از دوره دانشجویی در ایران آغاز کردم و همانطور که گفتید با داشتن بچه و زندگی خانوادگی ادامه دادم. من اصلاً اهل هیچ یک از مناطقی که پیرامونش تحقیق کردم نیستم و هیچوقت قهوهخانهنشین هم نبودهام منتها از آن دوران میدیدم که اغلب دارند به شکلی که گاه تکراری است درباره تعزیه کارهایی میکنند اما کسی سراغ یکی از سرچشمههای اصلی تعزیه یعنی نقالی مذهبی و حماسی را نمیگیرد. در حالیکه تاثیرات آن در تعزیه به وضوح مشهود است؛ از موضوعات گرفته تا قراردادها و نحوه اجرا و بازی شبیهها... اما کسی سراغ نقالی که مادر تمام این هنرها است نمیرود. تعزیه مقدار زیادی از آبشخورش، نقالی است. شگردها و تکنیکهای اجرایی آن، متاثر از نقالی حماسی برای مخالفخوانها و نقالی مذهبی، برای موالفخوانهاست و منابع تعزیهنامهها هم از منابع نقالی مذهبی گرفته شده است. پس در ایران اول باید نقالی را بشناسیم. البته در جهان هم همینطور است و یکی از منشاهای داستانی نمایش در جهان، روایت بوده است. هیچ فرقی نمیکند. ما در شرق هم اگر بخواهیم مثلا نمایش "کابوکی" را بشناسیم باید ابتدا از هنر نقالان اطلاع حاصل کنیم چون نمایش شرقی یک نمایش روایتی است. بنابراین ما اول باید به درک درستی از نقالی برسیم. این خیلی برایم سؤال بود و به همین خاطر برای اولین بار کمر همت بستم و به شهر ری رفتم. آن زمان هفده یا هجده سالم بود و میخواستم از قهوهخانهها و نقالان دورهگرد آنجا عکس و فیلم بگیرم. همراه برادرم و یک دوربین سوپر هشت راهی محلههای آنجا شدم، یادم میآید برای مصاحبهها به خانه مرشد ولی ترابی رفتیم و با خانمش چای نوشیدیم و صمیمانه حرف زدیم و طومارهایش را دیدیم و او هم در قهوهخانه و هم درفضای باز نقالی کرد. برخلاف آن چیزی که فکر میکردم، در آن مناطق هیچ چیز نبود که من را آزرده کند و همه چیز خوب بود و حرمت داشت. همه من را خوب پذیرفتند و خیلی خوب و راحت با من حرف زدند. ما رفتیم پردهخوانی دیدیم و آنها هر چیزی که میخواستیم را برایمان اجرا میکردند. آن زمان از تمام آنها با دوربین سوپر 8 فیلم گرفتم. هنوز هم فیلمهای شادروان مرشد ترابی جوان وجود دارند. او براستی یک آرتیست بود. بعد از آن حتی زمانی که در فرانسه بودم هم به ایران سفر میکردم و به شهرستانها و روستاهای زیادی میرفتم و هر دفعه از نزدیکانم کمکهایی برای همراهی میگرفتم. یکبار برای دیدن اجرای گروه عاشیقهای ترک زبان همراه با همسرم از فرانسه به ایران آمدیم. در یکی ازسفرهایم به تبریز رفتیم. پدر همسر من آذری است و فکر میکردم همسرم میتواند در این راه مترجم خوبی برایم باشد. یادم میآید بعد از اجرا درباره پیشینه آنها پرسیدم که بدانم موسیقی و ادبیات عاشیقی را از کجا و چطور یاد گرفتهاند. یکی از آنها گفت شما درس خوانده هستید و در طول کلاس با قلم حرفهای استادتان را بر روی کاغذ یادداشت میکنید ولی من قلبم را سر کلاس میبردم و حرفهای استادم را بر صفحه قلبم ثبت میکردم. هیچوقت این جمله طلایی از یادم نمیرود. بعداً متوجه شدم که این نقالان منطقهای به شکلهای مختلف در مناطق دیگر هم وجود دارند. همچنان که انواع دیگری از نقالی به جز نقالی حماسی و شاهنامهخوانی وجود دارد. خیلی دلم میخواست که در این زمینه کتاب جامعی بیرون بیاید چون بهترین کاری که در این زمینه شده بود فقط بخشی از کتاب "نمایش در ایران" بهرام بیضایی بود. آقای بیضایی در آن کتاب بخشی را هم به نقالی اختصاص داده بود که همان بخش به اضافه مصاحبههایی که با ایشان داشتم، برایم کارایی زیادی داشت. یک چیزی که در نگارش کتاب هنر نقالی در ایران خیلی برایم مهم بود و فکر میکنم از پس آن بر آمده باشم، ارائه یک تقسیمبندی جامع از انواع نقالی بود. مرزهای انواع نقالی گاه به هم بسیار نزدیک میشوند و تفکیکشان مشکل است، همینطور پراکنندگی انواع نقالی و تصویری که عموما از آن دارند. زمانی که اسم نقالی میآید، همه به یاد شاهنامه و نقالی در قهوهخانهها میافتند. من درباره این موضوع تا جایی که امکان داشت تحقیق کردم و در نهایت توانستم برای نخستین بار در ایران، یک تقسیمبندی آکادمیک و جامع براساس جنبههای مختلف نقالی در ایران، انجام بدهم. بعد بر اساس همان تقسیمبندی توانستم مطالبم را ارائه بدهم. این کتاب نزدیک به ۵۰۰ صفحه دارد با تصاویر اورژینال که بسیاری از آنها را خودم گرفتهام. خیلی از تصاویرش هم نشد که چاپ بشود.
انتشارات فرهنگستان هنر توانست زمینهها را برای چاپ کتاب "هنر نقالی در ایران" فراهم کند که این کتاب در اختیار مخاطبینش قرار بگیرد؟
چاپ این کتاب به کندی صورت گرفت و خیلی طولانی شد. ادیت و ویرایش کار به دلیل عدم آشنایی با موضوع و واژهها مشکل فراوان داشت. این کتاب به نظر من به ویرایش ادبی نیازی نداشت ولی ویرایش فنی دقیقی میطلبید که آن هم طبق معمول آن طور که باید انجام نشد و کتاب غلطهایی دارد. پخش کتاب هم مشکلات خودش را داشت. کتاب هنرنقالی درایران به عنوان کتاب ماه و کتاب سال تقدیر شد. اما هرگز نفهمیدم چرا انتشارات فرهنگستان نخواست که طبق روال از این کتاب رونمایی شود اما کتاب جای خودش و خوانندگانش را نهایتا پیدا میکند. به هر حال این کتاب هم منتشر شد و من خیلی از این بابت خوشحالم.
کتاب "هنر نقالی در ایران" تجدید چاپ نمیشود؟
مدتها است که کتاب هنر نقالی در ایران نایاب شده. این کتاب در واقع تنها منبع و مرجع جامع در مورد نقالی در ایران است و مدتهاست که از من سراغ چاپ مجدد آن گرفته میشود. رییس انتشارات فرهنگستان هنر در تماسی که داشتیم قول تجدید چاپ آن را داده است. امیدوارم این اتفاق بیافتد.
فکر میکنم کتاب "تله فیلم" جزو دغدغههای اصلی شما است. ابتدا به سراغ ساختن تلهفیلم رفتید و بعد هم دغدغه این را داشتید که این مجموعه چگونه سمت و سوی متفکرانه بگیرد و چطور تبدیل به یک مبحث آموزشی میشود. درست است؟
بله من تاکنون تعداد زیادی فیلمنامه سینمایی و تلویزیونی نوشتهام و چندتایی تله فیلم کوتاه و بلند کارگردانی کردهام و پس از کارگردانی بود که با توجه به تجربیات و مطالعاتم درباره نمایش در تلویزیون به نگارش کتاب تله فیلم پرداختم. من اساساً تحقیقاتم را ابتدا از نمایش در تلویزیون شروع کردم چون میخواستم درباره تئاتر تلویزیونی کار کنم ولی بعد دیدم از دهه 1970 میلادی به بعد هیچ مطلبی درباره تئاتر تلویزیونی وجود ندارد و این موضوع عملاً در جهان منسوخ شده است. در حال حاضر هم در جهان تئاتر در تلویزیون به شکل تئاترهای فیلم شده یا شکلهای دیگری نظیر سیت کام حضور دارد نه تئاتر تلویزیونی یا آنطور که مصطلح شده تله تئاتر. کتاب تله فیلم به ژانرهای مختلف داستانی در تلویزیون میپردازد از سیت کام یا کمدی موقعیت و سریال و سوپ اپرا گرفته تا تله فیلم بلند تک قسمتی داستانی یا همان فیلم هفته که بیش از یک دهه از رواج ساخت آن در ایران میگذرد و هنوز با ابهامات بسیاری روبروست، سعی کردم تاجای ممکن به رفع این ابهامات بپردازم، مهمترین نکته در کتاب تله فیلم بیان مساله تشخص تلویزیونی تله فیلم و مرز افتراق و اشتراک آن با فیلم سینمایی است که مسالهای جدی و بسیار مهم است، همچنین ساختار شناسی درام تلویزیونی، بخصوص ساختار فیلمنامه تلویزیونی، چون ساختار دراماتیک یا متنی، ساختار آغازین و بنیادین یک تله فیلم است.
آخرین کتاب شما "بیضایی از نگاه دیگر" است که در آن 3 فیلم و 1 فیلمنامه بیضایی را نقد و تحلیل کردهاید. کمی در مورد این کتاب بگویید؟
این کتاب، نقد و بررسی چهار اثر سینمایی از بهرام بیضایی است به نامهای "مرگ یزگرد"، "باشو غریبه کوچک"، "دیباچه نوین شاهنامه" و "مسافران". انتخاب این چهار مقاله از میان دیگر نوشتههایم درباره آثار چند لایه بهرام بیضایی البته دلایلی هم دارد. به نظر من، این چهار اثر سینمایی، تجربههایی است که هر یک به شکلی ریشه در جستوجوهای او در کشف و درک نمایشها و آیینهای بومی ایران و نمایشهای دیگر شرقی دارد و از این جهت ادامه مجموعه مقالاتم پیرامون نمایش در شرق است. دلیل دیگر این انتخاب این است که هریک از این چهار اثر، خودش نقطه عطفی در آثار بهرام بیضایی و سینمای پس از انقلاب است.
آثار آقای بیضایی مجموعاً به تئاتر ایرانی و روایت شرقی برمیگردند و ما حتی در مدرنترین و معاصرترین آثارشان هم نقالی و تعزیه را میبینیم. کتاب "بیضایی از نگاه دیگر" هم در ادامه پرسشگری شما در مورد تئاتر شرق شکل گرفت؟
دقیقاً. البته مقدم بر کتاب "بیضایی از نگاه دیگر" همانطور که گفتم یک کتاب حجیم دیگری با عنوان "مجموعه مقالات نمایش شرقی" بود که آن را به انتشارات رسم سپردم و قرار بود پیش از کتاب بیضایی از نگاهی دیگر چاپ شود که کتاب تکمیل کننده آن باشد. ولی در ادامه این انتشارات دچار مشکلاتی شد و چاپ کتاب به تعویق افتاد و قرار است بزودی چاپ شود.
با توجه به پیشینه پژوهشگری که شما دارید و سالها وقت و انرژیتان را صرف پژوهش در زمینه تئاتر کردهاید، آیا اجر و قربی روی کارتان نهاده میشود یا خیر؟.
پاسخ به این سوال باتوجه به شخصیت من و معیارهای رایج از پیش معلوم است. اساسا توقعی هم ندارم. من بنا به علایق و نیازهای خودم کار میکنم و چون قواعد بازی را نمیدانم وارد بازی نمیشوم. کسی برایم تبلیغی نمیکند و خودم هم نیازی به تبلیغ کردن برای خودم نمیبینم. همیشه فکر میکردم که من کارم را انجام دادهام و اگر نوشتههایم ارزشمند است، خودشان میآیند و درباره آن صحبت میکنند و اگر هم ارزشمند نیست، دلیلی ندارد که من برای شناساندن آن کوششی کنم. با این حال نمیتوانم منکر این شوم که بدترین اتفاق در مورد کار ما این است که کارمان نادیده گرفته شود. به نظرم اگر منتقدین بیایند کتابها را بکوبند اشکالی ندارد چون یک سری یادشان میافتد که همچین آثاری هم نوشته شده است و در نتیجه میروند آن را میخوانند اما سکوت در مورد کتابها معنای خیلی بدی دارد و اینطور برداشت میشود که شما اصلاً وجود ندارید. کتاب من حتی کتاب ماه و سال هم شد ولی حمایتی از من صورت نگرفت. شاید من باید بروم و کمی علوم ارتباطات جدید بخوانم! آدم در جوانی آنقدر سرگرم کار میشود که به این چیزها توجهی نمیکند. آن موقع کسانی که تجربههای بیشتری در تدریس داشتند به من میگفتند اینقدر خودت را درگیر درس نکن ولی من به عشق دانشجوها چندین کلاس را در یک روز برگزار میکردم. پیشنهادهای بازی در فیلم و کارگردانی و غیره را رد میکردم و حتی فرصت نگارش طرح فیلمنامههایی را که در کشوی میزم انبار شده بود، نمییافتم. آن وقت من را که زیر مجموعه وزارت علوم و عضو هیات علمی دانشکده صداوسیما بودم، دانشکده صداوسیما به غیرقانونیترین شکل ممکن، زود هنگام بازنشسته کرد. وزارت علوم اینکار را غیرقانونی میدانست و نامهنگاریهای بسیاری شد، ولی ظاهرا صداوسیما قوانین خودش را داشت! و وزارت علوم علناً گفت که ما زورمان به صدا وسیما نمیرسد!
در حال حاضر همچنان تدریس میکنید؟
بله. جاهای مختلفی از جمله دانشگاه تهران و دانشگاه آزاد تدریس میکنم. تدریس با من عجین شده و انگار دیگر بخشی از شخصیت من است.
و صحبتهای پایانی؟
از شما و خبرگزاری هنرآنلاین ممنونم. امیدوارم کتابهای "نمایش شرقی" و "نمایش در چین" هم به زودی در بیاید و خدمتتان باشیم.