سرویس تئاتر هنرآنلاین: محمد حاتمی بازیگر و کارگردان تئاتر، نمایش جدید خود را با نام "هگزا شهر دوشیزگان" در تماشاخانه دیوار چهارم روی صحنه برده است. این نمایش روایت داستان ورود یک مرد به شهری است که در آن همه افراد خانم هستند.
از محمد حاتمی دعوت کردیم که بیایند و مفصل درباره کارش گپ بزنیم چون از منظر داشتن تهیهکننده یک اتفاق نو در تئاتر تهران است چون مدیریت تالار از او خواستهاند که یک متن مشخص را کار کند و حتی به او تعدادی بازیگر را هم معرفی کردهاند که بعد از تست شدن برای بازی در این کار گزینش شدهاند. علیرضا سید، نویسنده و بازیگران: شیرین بینا، حسین رفیعی، مریم بخشی، مبینا طبایی و باران شادیپور از جمله عواملی هستند که در این گفتگو حضور پر رنگی دارند که در ادامه می خوانید:
آقای حاتمی، با توجه به اینکه شما معمولاً یا متنهای خودتان و یا متن نمایشنامهنویسهای شناختهشده را کار میکنید، چطور شد که به آقای علیرضا سید اعتماد کردید و تصمیم گرفتید متنی از ایشان را روی صحنه ببرید؟
محمد حاتمی: من قبلاً دو تجربه همکاری دیگر با مدیریت سالن دیوار چهارم داشتم. 4 سال پیش "سهگانه اورنگ" را در ایرانشهر اجرا کرده بودم که اجرای مجددش را به سالن تئاتر دیوار چهارم پیشنهاد کردم. مدیریت سالن پذیرفت و من آن را در دیوار چهارم روی صحنه بردم. سال بعدش هم به عنوان بازیگر در این سالن روی صحنه رفتم و همینطور آشنایی و رفاقت ما بسط پیدا کرد تا اینکه عید امسال با من صحبت کردند و گفتند یک نمایشنامهای داریم که دوست داریم شما آن را اجرا کنید. من نمایشنامه را خواندم و بعد یک جلسهای با آقای علیرضا سید گذاشتم. چند تا سؤال داشتم که میخواستم سؤالهایم برطرف شود و بعد بیایم کار کنم. این باب آشنایی ما بود و بعد هم روی آن کار کردیم تا آن را در یک زمان کم به اجرا برسانیم. زمان کم ما هم به خاطر اتفاقهایی که به نفع کار شد، یک مقدار به درازا کشید. به هر حال تیم ما باید به یک حد مطلوب میرسید که قابل عرضه باشد.
فکر میکنم این یک شیوه متفاوت کار حرفهای برای شما بود چون تا پیش از این معمولاً خودتان متن را انتخاب میکردید.
محمد حاتمی: بله دقیقاً. این اولین کاری بود که به من سفارش داده شده بود چون من قبلاً اگر قرار بود یک کاری را کارگردانی کنم، یا متن خودم بود و یا متن را میخواندم و به سالن ارائه میدادم. اما شیوهای که ما در مورد "هگزا شهر دوشیزگان" در پیش گرفتیم یک شکل متفاوتی در کارنامه من است که معمولاً این شکل از کار حرفهای در کمپانیهای تئاتر اروپایی هم خیلی متدوال است. یعنی تهیهکننده و نویسنده به یک توافقی میرسند و بعد بر اساس اجرای نمایشنامه یک کارگردانی را دعوت به همکاری میکنند. گاهی اوقات فیلمهای سینماییشان هم همینطوری ساخته میشود.
آقای سید، ما قبلاً اجرای دو متن دیگر شما را دیدهایم ولی امروز روی "هگزا شهر دوشیزگان" متمرکز هستیم. راجع به خودتان بگویید. چند وقت است دارید مینویسید و "هگزا شهر دوشیزگان" کجای نوشتههای شما قرار دارد؟
علیرضا سید: من از سال 86 مینویسم. مهندسی میخواندم و بعد در مقطع کارشناسی ارشد به سمت ادبیات نمایشی رفتم. مسئولین تماشاخانه دیوار چهارم که قبلاً متنهای مرا خوانده بودند، در ابتدای سال 96 به من گفتند که تو اگر نویسنده خوبی هستی، یک اثری بنویس که پرفروش باشد. البته فکر میکنم لازم است در مورد واژه پرفروش توضیح بدهم تا سوءتفاهم ایجاد نکند. واقعیت این است که من متنی مثل "زیر صفر" را نوشته بودم که مخاطب خاص داشت و فقط یک قشر خاصی میآمدند آن را ببینند ولی حالا قرار بود نمایشنامهای بنویسم که میانه بایستد و هم مخاطب خاص و هم مخاطب عام را راضی کند. نمایشی که داستانش را تعریف کند، درونمایه قویای داشته باشد و بر مبنای اصول داستانگویی پیش رفته باشد. بنابراین منظور ما از یک کار پرفروش این نبود که یک کار گیشهای بنویسیم. زمانی که مدیریت سالن دیوار چهارم پیشنهاد نوشتن یک متن را به من داد، من دفتر سوم مثنوی را میخواندم که خیلی برایم جذاب بود. در دفتر سوم مثنوی طرحهایی را میدیدم که شاید از نظر طرح داستانی به نظر سخیف میآمدند ولی مولانا از دل آن طرحهای سخیف حرفهای عمیقی گفته است. این برای من جذاب بود. یعنی من گفتم از یک طرحی استفاده کنم که شاید خیلی دستمالی شده و حتی خیلی رکیک به نظر بیاید اما از آن یک مفهوم درست و شاید تند بیرون بکشم که این شد "هگزا شهر دوشیزگان".
در متن "هگزا شهر دوشیزگان" ارجاعی به مولانا هم دارید؟
علیرضا سید: خیر. من فقط از یک فرم در نوشتار استفاده کردم.
در تمام کمدیهای جهان هم این وجود دارد که یک جورهایی به ابتذال میپردازند ولی انسان را نسبت به ابتذال عمیق میکنند و از چیزهای غیر اخلاقی به پرهیز وا میدارند.
علیرضا سید: بله. شما این را در کارهای ماکس فریش خیلی زیاد میبینید. مثلاً شاید به نظر بیاید که فریش در نمایشنامه "خشم شدید فیلیپ هوتس" دارد به ابتذال میپردازد اما استفاده و نوع پرداخت فریش به نمایشنامه طوری است که دارد در مورد یک مسئله عمیق انسانی صحبت میکند.
"هگزا شهر دوشیزگان" برای اینکه به سرانجام برسد دچار چه چالشهایی شد و چقدر بین شما و آقای حاتمی تبادل وجود داشت تا یک وضعیت مطلوبتری به لحاظ اجرایی در صحنه اتفاق بیفتد؟
علیرضا سید: من خیلی از این همکاری خوشحالم و فکر میکنم اجرای این متن توسط آقای حاتمی یک برد است. خودم به عنوان نویسنده میدانم که متن یک سری نکات مثبت دارد و یک سری نکات منفی. خیلی متن دیالوگمحوری است و شوخیها، شوخیهای کلامی است. کاری که آقای حاتمی انجام داد این بود که متن را بلند کرد. یعنی آن را از حالت دیالوگمحور بودن خارج کرد و الان شوخیهایی که در کار میبینید فقط شوخیهای کلامی نیست. این کار آقای حاتمی بوده است ولی خب قطعاً جاهایی با هم تفاوت دید هم داریم. به هر حال هر کارگردانی وقتی سراغ یک متن میرود، خوانش خودش را از دنیای متن ارائه میکند. ممکن بود اگر یک کارگردان دیگری سراغ متن میرفت، شما اجرای متفاوتی از این متن را روی صحنه میدیدید. شاید اگر خودم هم این متن را کارگردانی میکردم به یک سمت دیگری میرفتم ولی من اجرای آقای حاتمی را دوست دارم. به نظرم اجرای موفقی است و آقای حاتمی متن را خیلی خوب نقطهگذاری کرده است. در نتیجه متن و اجرا توانستهاند هم مخاطب عام و هم مخاطب خاص را راضی کند و به نظرم نشانه موفقیت اجرا، آقای حاتمی، تماشاخانه دیوار چهارم و من است.
آقای حاتمی برخورد اولیه شما با متن چطور بود؟
محمد حاتمی: من معمولاً در وهله اول که متن را میخوانم تا زمانی که بخواهم تصمیم بگیرم آن را اجرا کنم با شک و دودلیهای زیادی طرف هستم. یعنی گاهی پیش آمده است که من متنی را خواندهام و یک هفته تا ده روز با آن سر و کله زدهام ولی در نهایت در کنار ذهنم تصمیم گرفتهام آن را کار نکنم. این دلایل مختلفی دارد و گاهی با خودم اینطوری دو دو تا چهارتا میکنم که دانش و توانایی اجرایش را ندارم چون دنیای یک نویسنده یک دنیای شخصی است که در تنهاییاش مینویسد و حالا من قرار است آن را در جمع در معرض تماشا بگذارم و این کار سختی است. نمایشنامههای آقای غلامحسین ساعدی هیچوقت قبل از اجرا چاپ نمیشد. یعنی متن را به گروه اجرایی میداد و بین نویسنده و کارگردان یک سری تبادل نظر اتفاق میافتاد و بعد متن روی صحنه میرفت. بعد از اینکه متن اجرا میشد، تازه آقای ساعدی تصمیم به چاپ آن میگرفت. این حاصل بهتری داشت. الان خیلی از نمایشنامهنویسهای ما متنشان را قبل از اجرا چاپ میکنند که به نظرم چنین نمایشنامههایی بیشتر خواندنی است تا اجرایی. اگر قرار باشد چنین نمایشنامهای به نمایش تبدیل شود نیاز به یک پروسه دیگری است و یک سری عوامل دیگر مثل کارگردان، بازیگرها و حتی طراحان لباس و صحنه و مدیر هنری در شکل اجرایی آن دخیل میشوند. من همیشه به نمایشنامهنویسها گفتهام به من این اجازه را بدهید که نقطه نظرهایم را بگویم. این به معنای مخدوش کردن متن و قصه شما نیست و فقط میخواهم متن یک مقدار پویاتر و زندهتر شود. همه نمایشنامهها و فیلمنامهها در کتابخانهها هستند و اگر قرار است اجرا شوند باید یک اتفاق دیگر هم برایشان بیفتد. اما در مورد سؤال شما بگویم که من وقتی متن "هگزا شهر دوشیزگان" را خواندم، از ریتم کار خوشم آمد و یک سری سؤال هم در ذهنم شکل گرفت. حس کردم متن قابلیت اجرایی دارد و این یک چراغ سبز در ذهنم به وجود آورد که جلو بروم و پای صحبت بنشینم. برای من مهم است که متن و اجرا خاصیت هنر را داشته باشد که متأسفانه این روزها خاصیت هنر کاملاً یک شکل التقاطی پیدا کرده است. یعنی شما الان دیگر در هیچ سالنی هیچ تقسیمبندیای را نمیبینید و نمیدانید در کلام سالن چه نوع نمایشی را باید تماشا کنید. دست دختر یا مادرتان را میگیرید و به یک سالنی میبرید که یکدفعه یک چیزی را میشنوید که رویتان نمیشود توی روی همدیگر نگاه کنید. در هر صورت من بعد از خواندن متن "هگزا شهر دوشیزگان" احساس کردم با این متن میتوانم حرفهایی برای گفتن داشته باشم و کاری کنم که هم محلی برای عرضه کردن قابلیتهای خودم و بازیگران و سایر عوامل گروهم باشد و هم تماشاگران با یک نمایشی روبرو شوند که خاصیت هنری دارد.
خانم بینا، اولین مواجهه شما با نمایش "هگزا شهر دوشیزگان" چطور بود؟
شیرین بینا: من وقتی متن را خواندم واقعاً همه چیزش برایم سؤال بود. یک خرده هم دیرتر به گروه اضافه شدم و متأسفانه جلسات اول که بقیه دوستان در مورد شخصیتها و روند داستان صحبت میکنند را از دست دادم ولی متن و روند قصه در طول تمرینات بیشتر برایم قابل هضم شد و حالا در طول اجرا هم به نکتههای دقیقتری از آن میرسم. نقشم کم کم برایم جا افتاد.
فضای زنانه نقشتان را دوست داشتید؟ فکر میکنید این فضای زنانه چقدر نسبتهایش با اجتماع نزدیک است؟
شیرین بینا: بله خیلی دوستش داشتم. بعضی از تماشاگران خانم بعد از اجرا میگویند دلمان خنک شد که خانمها در پایان قصه مردها را میکشند (با خنده). ولی خب این ظاهر قضیه است. نمیتوانم بگویم یک داستان فمنیستی یا زنمحور است چون قصه در مورد یک شخصیت مردی است که در بین جامعه زنان یک بلایی سرش میآید و در آخر هم قربانی میشود.
وقتی شخصیت مرد قربانی میشود، تا حدی رادیکال بودن رفتار زنان را میرساند و این ممکن است ذهنها را به سمت فمنیسم ببرد. این سؤال برای تماشاگر پیش میآید که آیا مردی که غیر فعال و ناکارآمد است بایستی توسط جامعه زنان از بین برود؟
شیرین بینا: متن هم میگوید که اگر یک موجودی بیمصرف است دلیلی برای وجود داشتن ندارد. اگر جامعه از مظاهر بیخود پاک شود خیلی جامعه ایدهآلی میشود ولی طبیعتاً همیشه این اتفاق نمیافتد و خیلی از آدمهای بیگناه و کارآمد هم از بین میروند.
آقای رفیعی، ما شما را کمتر در تئاتر میبینیم. دلیلش چیست؟ چطور شد پیشنهاد حضور در "هگزا شهر دوشیزگان" را پذیرفتید؟
حسین رفیعی: من تقریباً هر دو سال یکبار یک کار تئاتر داشتهام که شاید رسانهای نشده است. شاید اگر این متن را یک کارگردان دیگری به من پیشنهاد میداد، به همین سادگی نمیتوانستم سر کار بروم ولی چون کار آقای حاتمی را دیده بودم و با ایشان سابقه رفاقت داشتم، مطمئن بودم که ایشان همه جوانب را در نظر گرفتهاند. آقای حاتمی شایستهمحور هستند و اینطور نیستند که بخواهند کسی را بر اساس رابطه سر کار بیاورند.
شما اولین مواجههتان با متن چطور بود؟
حسین رفیعی: من متن را که خواندم یاد زندگی عقربها افتادم. عقرب ماده با عقرب نر جفتگیری میکند و بعد خودش عقرب نر را میکشد و میخورد. شاید نگاه نقادانه به جامعه امروز دارد که همیشه از خشونت علیه زنان حرف میزند ولی خیلی وقتها هم خشونت علیه مردها اتفاق میافتد. من از صحبت ابوعلی سینا وام میگیرم که به او گفتند چرا هیچوقت ازدواج نکردی؟ گفت چون جانم را دوست داشتم! الان هم اگر شما نگاه کنید آمار مرگومیر بین مردها بیشتر از زنان است. من فکر میکنم متن "هگزا شهر دوشیزگان" نه میخواهد زنان را بکوبد و نه مردان را. اما یک واقعیتی را میخواهد بگوید که این دو گروه به هم محتاجاند و اصلاً رمز آفرینش است که این دو در کنار هم کامل شوند. هر کدام یک سری توقعاتی هم از هم دارند. در دنیا بعضی زنان هستند که خودشان دوست دارند بهشان ظلم شود و دچار یک جور مازوخیسم هستند. بعضی از مردها هم هستند که چون قدرت ظاهری بیشتری دارند فکر میکنند نژاد برتری هستند و حق دارند به جنسیت زن بیشتر حکمفرمایی کنند. اما چیزی که من از متن دستگیرم شده این است که خود زنها دنبال یک چیزی میگردند که نسلشان منقرض نشود. هم زنها در بحثهای فمنیستی میگویند دنیا بدون مردها بهتر است و مردها هم در صحبتهایشان میگویند اگر زنها نبودند جنگ و دعوایی هم نبود ولی در اصل این دو محتاج به یکدیگر هستند. من به متن "هگزا شهر دوشیزگان" از این زاویه نگاه میکنم که این متن یک بضاعت دوگانه دارد. "هگزا شهر دوشیزگان" شاید جزو معدود متنها و کارهایی است که چند قشر را راضی از سالن بیرون میبرد. یکی قشری که دنبال کار عمیق است و میخواهد تئاتر عمیق ببیند. یک قشر دیگر هم افرادی هستند که میگویند تئاتر فقط تئاتر آزاد. آنها میگویند میرویم تئاتر آزاد نگاه میکنیم، دلمان حال میآید و روحیهمان عوض میشود. متن "هگزا شهر دوشیزگان" یک نیمنگاهی هم به آن بخش دارد و تا حدی آن دسته از مخاطبان را هم راضی میکند. جالب این است که ما تماشاچی کودک هم داریم. شاید بعضی از موضوعات ما به لحاظ محتوایی و مفهومی برای مخاطب کودک مناسب نباشد ولی بچهها هم به تماشای کار مینشینند. با اینکه بچهها متوجه نمیشوند ما چه میگوییم ولی به خاطر فضای نمایش میخندند و با روحیه خوبی از سالن خارج میشوند. به هر حال آقای حاتمی این کار را لمس کرده و از زوایای مختلف به آن نگاه کرده است. آقای حاتمی و آقای سید با هم به این نتیجه رسیدند که ابتدا مردم را سر کار بگذاریم و طوری رفتار کنیم که انگار این اصلاً یک کار دیگر است و بازیگرهای روی صحنه دارند بین خودشان یک نمایشی را بازی میکند. یعنی بازی در بازی اتفاق میافتد. من فکر میکنم نمایش یعنی همین. یک روزی یک منتقدی به پیکاسو گفت تو داری از بیسوادی مردم استفاده میکنی و یک نقاشی که هیچ مفهوم و دلیلی ندارد که آنقدر فروخته شود را به خورد مردم میدهی. پیکاسو یک لبخندی زد و گفت با تو موافقم و همه حرفهایت هم درست و کارشناسی بود ولی آدمهایی که توی این گالری آمدند با من و تو موافق نیستند! آرزو میکنم تئاتر دوباره به همان جایگاه اصلیاش برسد. من جزو افتخاراتم بود که در کنار خانم بینا، سایر دوستان بازیگر و از همه مهمتر آقای حاتمی کار کردم. از آشنایی و همکاری با آقای سید هم خوشحالم. آقای سید یک جوان خوشفکر است. علیرغم اینکه خیلیها میگویند متن یک نقصهایی هم میتواند داشته باشد ولی من فکر میکنم اتفاقاً از یک جوانی مثل آقای سید نوشتن همچین متنی خیلی خوب و جالب است.
خانم بخشی، خانم شادپوری و خانم طبایی، شما وقتی متن آقای سید را خواندید واکنشتان چه بود و چه چالشهایی را پشت سر گذاشتید که به نقشهایتان برسید؟
مریم بخشی: من بعد از بازی در نقش "اخترالملوک" در مجموعه "قهوه تلخ" به کارگردانی آقای مهران مدیری تصمیم گرفتم که تحصیلات آکادمیک داشته باشم و به همین دلیل به ایتالیا مهاجرت کردم و چند سالی در مقطع کارشناسی ارشد علوم نمایش تحصیل کردم. غرض از مطرح کردن این موضوع این بود که من بعد از خواندن متن آقای علیرضا سید خیلی خوشحال بودم که در این متن به ابعاد مختلفی از یک زن در جامعه پرداخته شده است و این تنوع ابعاد شخصیتی زنها برایم جذاب بود. در کنارش میخواهم صمیمانه از کارگردانی و از آن مهمتر بازیگردانی آقای حاتمی تشکر کنم که به بازیگران این مجال و فرصت را میدادند که خلاقیتهای خودشان را در خلق تیپها و شخصیتهای نمایش به کار بگیرند. من در مواجهه با نقش "پرسی" احساس میکردم یک شخصیتی است که زیاد دیده نشده است و به خاطر همین در بحران کمبودها، محرومیتها و تنهاییها سعی در بازی کردن و دیده شدن بیشتری دارد و این محرومیت باعث عصبیتر شدن این آدم میشود. از طرفی این بُعد را هم در شخصیت "پرسی" دریافت کردم که میتواند حامی آدمهایی که دردهای مشابه او دارند باشد، مثل حمایتش از شخصیت "دمی". در خلال اینها با توجه به اینکه من تحت تأثیر تئاتر ایتالیا و به خصوص کمدی دلارته که اسم کاملاً "کمدی دلارته ایمپروویزو" است که مفهومش کمدی مهارت بداههپردازی میشود هستم، توانستم با اعتمادی که آقای حاتمی و دوستان به من داشتند، آواز و جملات ایتالیایی را به نقش بیفزایم که این در خلق تیپ "پرسی" به من کمک بیشتری کرد. چرا میگویم تیپ؟ به دلیل اینکه ما در این نمایشنامه مجال اینکه فقط بخواهیم به یک شخصیت بپردازیم را نداریم. در نتیجه من سعی کردم "پرسی" را به صورت یک تیپ بازی کنم و نقش به صورت بیرونیتر باشد. خوشبختانه آقای حاتمی هم در نهایت پذیرفتند که ما نقش "پرسی" را به این شکل به اجرا در بیاوریم. بداههپردازی تحت تأثیر کمدی دلارته خیلی به من کمک کرد. از کسانی که در خلق نقش "مادام پرسی" به من کمک کردند تشکر میکنم.
باران شادیپور: وقتی آقای حاتمی مرا به این نمایش دعوت کردند و من نمایشنامه را خواندم، نسبت به شخصیت "دمی" خیلی گنگ بودم چون خودش اصولاً حرف نمیزد و فقط برایش ترجمه میکردند. به همین خاطر از آقای حاتمی فرصت خواستم که بروم و از نزدیک این آدمها را ببینم که اصلاً به چه صورت صحبت میکنند و فکرشان چیست. آقای حاتمی کمک کردند و نامهای را به من دادند که من به کانون ناشنوایان رفتم و از نزدیک با آنها صحبت کردم. یکی دو جلسه در کنارشان آموزش دیدم و به یک چیزهایی رسیدم. هر کدامشان یک آواهایی داشتند که من این آواها را گلچین کردم و در کار آوردم. هر کدام از شخصیتهای نمایشنامه یک شخصیت متفاوتی دارند و شخصیت "دمی" یک آدم مازوخیسم و خودآزار است که به خاطر نادیده گرفته شدنش توسط دیگران و به خاطر زندگیای که داشته و اتفاقاتی که برایش افتاده است به خودش آسیب میزند. ما در نمایش میبینیم که حتی وقتی از روی دلسوزی هم به "دمی" کمک میکنند، "دمی" برداشت بدی دارد و واکنش بد نشان میدهد. نمیدانم در مورد این نقش چطوری توضیح بدهم ولی آقای حاتمی لحظه به لحظه این نقش را برایم باز کردند و کمک کردند که راحتتر بتوانم به آن برسم. آقای سید وقتی در مورد شخصیتها صحبت میکردند، میگفتند در نمایشنامه راجع به شخصیت "دمی" زیاد توضیح ندادهاند و به همین خاطر خلق این شخصیت برایشان خیلی جالب بوده است.
برداشت شما از متن چه بود و چقدر متن را زنانه میدیدید؟
باران شادیپور: من بر خلاف دیگر دوستان اصلاً متن را زنانه نمیدیدم چون یک سری سؤالات در ذهن همه شخصیتها وجود دارد و همه دنبال یک منجی میگردند که این سؤالات را از او بپرسند و به جواب برسند. در واقع زنها مردی را نمیکشند و فقط در ذهن خودشان است که کسی را به قتل میرسانند. یعنی همه اینها یک جوری نمادگرایی است و من اتفاقاتی که میافتد را بیشتر ذهنی میبینم تا عینی.
مبینا طبائی: من بازیگر نقش "آفی" هستم. برای من باعث افتخار بود که با آقای حاتمی کار کنم. به همین خاطر قبل از اینکه متن را بخوانم، دوست داشتم حضور در این نمایش را به خاطر آقای حاتمی قبول نکنم. بعد که متن را خواندم خیلی ترسیدم چون خیلی نقش سخت و حساسی بود. من یک نقش طولانی داشتم و باید چند کاراکتر را میساختم. قبلاً هم هیچوقت این جنس از بازیگری را تجربه نکرده بودم. یکی از سختترین کارها در تئاتر این است که تو دیوار چهارم را بشکنی و بیایی با تماشاچی حرف بزنی. باید دوستداشتنی باشی تا باورپذیر شوی. این برای من خیلی سخت بود ولی خب با راهنماییهای آقای حاتمی کم کم به نقش رسیدم و روز به روز یک چیزهایی را به نقش اضافه یا کم کردم. همیشه به آقای حاتمی میگویم که این نقش را مدیون شما هستم.
نقش "آفی" چقدر به شخصیت خود شما نزدیک است؟
مبینا طبائی: من هم کمی شیطون هستم ولی هیچوقت شیطنتهایی که آفی داشته را نداشتهام. من حتی در کلاسهای بازیگری هم همچین اتودی را نزده بودم. نقش حساسی را داشتم و از طرفی عضو کوچک گروه هم بودم و خیلی نگران این بودم که کار بقیه دوستان را خراب نکنم. آقای حاتمی خیلی کمکم کردند که به اعتماد به نفس برسم. ایشان لحظه به لحظه در کنارم بودند و به من قوت قلب دادند. واقعاً از آقای حاتمی ممنونم.
آقای حاتمی، ما پیش از این اجراهایی از شما میدیدیم که ذهنیتر و درونیتر یا انتزاعیتر بودند. در این نمایش هم چنین ویژگیهایی وجود دارد ولی اینجا اجرایتان به نسبت اجراهای قبلی که عمدتاً تراژدی بودند، لحظات کمدی بیشتری دارد. در مورد این تفاوت بگویید. چه چیزی باعث شد که یک اجرای متفاوت از کارهای قبلیتان را روی صحنه ببرید؟
محمد حاتمی: اتفاقاً وقتی من متن را خواندم، نقاط کمدی کمتری در آن دیدم. متن به نظرم درونیتر بود و تماشاگر خاص را میطلبید چون دارای یک سری لابیرنتها بود که تماشاگر در دل کار باید به آنها بیندیشد. من معمولاً در کارهایی که خودم مینویسم، با توجه به علایق و سلایقم یک سری گرایشها و نگرشهای فلسفی دارم، منتها معتقدم وقتی قرار است متن اجرا شود، این فلسفه را باید ساده کرد. گویی که فلسفه کلاً از بیرون ترسناک است و وقتی واردش میشود بسیار معقول و ساده است. یعنی فلسفه را هم میشود پیچیده کرد و عرضه کرد و هم ساده. من نظر شخصیام روی ساده کردن موضوعات است. اصولاً دلم میخواهد وقتی تماشاگر مینشیند یک کاری را ببیند، آن کار برایش خصوصیات دیداری داشته باشد. یعنی آنقدر غرقش نشود که مفاهیم را نفهمد. دلم نمیخواهد خدایی نکرده تماشاگر احساس کند نسبت به یک موضوعی بیسواد است. وقتی تماشاگر از یک جایی احساس کند که حرفهای نمایش را نمیفهمد، نسبت به ادامه اجرا هم غافل میشود و دیگر تا پایان چیزی نخواهد فهمید. بنابراین باید این دریچه را باز کرد که تماشاگر به آسانی وارد شود و با نمایش ارتباط برقرار کند و بعد میشود آنچه مد نظرت هست را بگویی.
اینکه کمدی کارتان برجسته شده اتفاقی بوده یا تعمداً خواستهاید به آن فضاهای کمدی برسید؟
محمد حاتمی: تعمدی بوده است. من نمیخواهم این تقسیمبندی را انجام بدهم و بگویم کار کمدی است یا تراژدی. همین چند روز پیش از زبان یک بازیگر شنیدم که میگفت من کار کمدی انجام میدهم و سمت درام نمیروم، در حالیکه درام به جفتش اطلاق میشود. درام هم کمدی است و هم تراژدی.
حسین رفیعی: آقای حاتمی به شدت میگفت به سمت طنز نروید. یعنی از ما میخواست تمام اتفاقات طنزی که میافتد در فضای جدی باشد. مرز بین لودگی و طنز هم همین است. وقتی شما بخواهید ادای طنازی را در بیاورید، کارتان به لودگی میرسد ولی اگر طنزی که به وجود میآید در موقعیت اتفاق بیفتد، بامزه است. مثل همان کاری که سالها باستر کیتون انجام داد.
محمد حاتمی: زندگی ترکیبی از کمدی و تراژدی است و به همین خاطر من نمیخواستم در کارم تقسیمبندی ایجاد کنم و بگویم میخواهم یک کار کمدی یا تراژدی انجام بدهم. گفتم بگذار روی صحنه زندگی جریان پیدا کند. اگر این کار را انجام بدهی، بخشهای کمدی و جدی نمایش خودش شکل میگیرد و اتفاق میافتد.
آقای سید، شما خودتان لحظات کمدی متن را از ابتدا مد نظر داشتید یا در طول نوشتن به این لحظات رسیدید؟
علیرضا سید: من به لحظات کمدی نمایشنامه فکر کرده بودم و میدانستم که کمدی را باید تا کجا پیش ببرم و کجا قرار است خنده تبدیل به تلخی شود. در "هگزا شهر دوشیزگان" کمدی و تراژدی آمیخته با هم است و من هر دوی اینها را از ابتدا در نظر داشتم منتها آقای حاتمی یک بخشهایی را کنار گذاشت یا تعدیل کرد تا متن به قول خودشان اجراییتر شود.
یکی از ویژگیهای آقای حاتمی این است که در هدایت بازیگرها موفق هستند. البته یک جاهایی ناموفقیتهایی هم داشتهاند که به خاطر این بوده که بازیگرها تحت شرایط ایشان کار نمیکردهاند. نظر شما به عنوان بازیگرهای نمایش "هگزا شهر دوشیزگان" در مورد همکاری با آقای حاتمی چیست؟
شیرین بینا: آقای حاتمی در این زمینه استاد هستند. کارهای زیادی انجام دادهاند و خیلی آدم باسوادی هستند. میدانند از بازیگر چه میخواهند و بلد هستند از بازیگر چطور بازی بگیرند. خیلی تلاش میکنند و زحمت میکشند. من خودم همیشه سعی میکنم به آن چیزی که مد نظر کارگردان است نزدیک شوم و آن چیزی که میخواهد را اجرا کنم. در کنارش میتوانم پیشنهادهایی هم بدهم و خلاقیت خودم را نشان بدهم. من واقعاً از کارهایی که آقای حاتمی انجام دادهاند لذت بردهام. معلوم است کارهایی که انجام دادهاند کاملاً کارگردانی شده است و نظارت خاصی روی بازیگرها و سایر عوامل وجود داشته است. کار کردن در "هگزا شهر دوشیزگان" هم خیلی برایم جالب بود.
باران شادپوری: آقای حاتمی از بیرون روی کار نظارت دارند و نقاط ضعف ما را حذف میکنند و روی نقاط قوتمان تأکید بیشتری میکنند. یعنی سعی میکنند در کار بازیگر یک تعدیل به وجود بیاورند. خیلی هم به بازیگر اعتماد میکنند و این برای بازیگرها اتفاق خوبی است. دقتی که روی ژستها و بازیگری دارند باعث میشود که تماشاچیها سرگرم شوند و لذت ببرند. ضمن اینکه در کنارش نگاه عمیق محتوایی هم دارند و مخاطب در کار ایشان با محتوای خوبی هم مواجه میشود.
مبینا طبائی: برای من جالب است که آقای حاتمی در روزهای اول تمرین دست بازیگر را باز میگذارند که هر جوری که دلش میخواهد اتود بزند و بعد آن را پر و بال میدهند و راهنماییات میکنند. به نظرم قبل از اینکه بازیگر را انتخاب کنند، درونش را میبینند. خیلی وقتها ایرادهایی که داریم را صریحاً به ما میگویند. دقتی که روی کار بازیگرها و به خصوص من دارند خیلی خوب است.
در این مواجهه عصبانی نمیشوید؟
مبینا طبائی: خیر. من از مکتبی آمدهام که به من گفتهاند کارگردان خدای یک کار است و باید هر چه بگوید را اجرا کنی. شاید یک جاهایی از ایرادهایی که آقای حاتمی از من میگیرند ناراحت شده باشم ولی بعداً متوجه شدهام که به نفع خودم بوده است. حضور در این نمایش برایم کلاس درس بود. از آقای حاتمی خیلی چیزها را یاد گرفتم.
سارا شادپوری: من از آقای حاتمی به خاطر اعتمادی که به من کردند و این نقش را به عهدهام گذاشتند تشکر میکنم. واقعاً لحظه به لحظه از ایشان یاد گرفتم. این نمایش برای من یک ورکشاپ بازیگری بود. اخلاق بازیگری مهمترین بحثی است که ایشان به ما یاد دادند. دنیای متفاوتی را با آقای حاتمی تجربه کردم و باعث شد خودم را بیشتر بشناسم و این برای من خیلی ارزنده بود.
حسین رفیعی: الان در هر هنری اگر هنرمند بداند چکار میکند، قطعاً هم خودش و هم کسانی که با او کار میکنند دچار مشکل نمیشود. ما یک مثالی داریم که میگوییم یک کسی مثل میکل آنژ وقتی میخواست مجسمه داوود را بسازد، میدانست که قرار است چه بسازد. یعنی با فرض آزمون و خطا شروع به ساختن آن مجسمه تاریخی نکرد. آقای حاتمی از معدود کارگردانیهایی است که کارش به ده روز نمیکشد که آماده میشود. این یک معجزه است. ایشان بیرون از کار رفیق خوبی است ولی در سالن تئاتر فقط رفیق کارش است. به شدت جدی است چون کارش را دوست دارد. هر کسی اگر در چارچوب کار آقای حاتمی قرار نگیرد و یا سختگیریها و توضیحات ایشان را به مثابه عناد و لجبازی تلقی کند، قطعاً در آن کار نتیجه نخواهد گرفت. من گاهی اوقات فکر میکنم اگر تجربه و فکر الانم را در فیلم "کمکم کن" آقای رسول ملاقلیپور داشتم، میتوانستم آن نقش را خیلی بهتر بازی کنم. من همیشه دوست داشتم خودم را از زاویه دید نگاه شما ببینم چون قطعاً نگاه شما چه نقادانه باشد و چه تحسینبرانگیز، نگاه واقعی است. حتی اگر با غرض و مرض هم باشد، من فکر میکنم حتماً نقصی در کارم بوده که این اتفاقات افتاده است. بنابراین بهتر است بازیگر خودش را مثل یک رنگ، متریال و ابزار در اختیار کارگردان قرار بدهد که حاصل کار خودش خوب شود. من معتقدم در این بازار آشفته که همه در آن مشغول کار کردن هستند، کار مجموعه ما خوب بود و اثر یکدستی را ارائه دادیم. الان در دنیای هنر و سینما سلبریتیها کار را بالا نمیبرند و این کستینگ خوب است که کار را بالا میبرد. یک جمله معروفی هست که میگوید حاصل یک متن خیلی خوب و یک کارگردانی خیلی بد، یک کار متوسط میشود اما حاصل یک متن خیلی بد و کارگردانی خوب حتی یک کار متوسط هم نمیشود. این نمایش متن خوبی داشت و کارگردان هم به درستی افرادش را انتخاب کرد. آقای حاتمی مدیریت درستی داشتند و این مدیریت هنوز هم ادامه دارد. علیرغم اینکه دوستان میگویند آقای حاتمی خوش اخلاق هستند، من فکر میکنم ایشان خیلی جدی و شاید بد اخلاق هستند. جوانانی که سودای کارگردانی دارند باید بدانند که کارگردان باید مقتدر باشد تا کار گروه نتیجه بدهد. یک فوتبالیست هم اگر مربی مقتدر و سختگیری داشته باشد مطمئناً نتیجه بازیاش مورد قبول است. من هم از آقای حاتمی به خاطر اطمینانشان و فرصتی که به من دادند تشکر میکنم.
آقای حاتمی، آقای سید اشاره کرد که سالن دیوار چهارم نوشتن متن را به ایشان سفارش داده است و خودتان هم اشاره کردید که پیشنهاد اجرای این متن از سوی مدیریت سالن به شما ارائه شده است. بنابراین سالن دیوار چهارم هم نمایشنامهنویس را انتخاب کرده و هم کارگردان. گویا بخشی از بازیگران هم توسط خود سالن انتخاب شدهاند. این کار شما به عنوان کارگردان را سخت نمیکرد؟
محمد حاتمی: در کستینگ عادی هم تمام افرادی که از روز اول مدنظرتان هستند به روی صحنه یا جلوی دوربین نمیروند. متأسفانه فیلمنامهها در ایران طوری نیستن که بگوییم نویسنده یک نقش را برای فلانی نوشته است و حتماً باید ایشان آن را بازی کنند. شاید بعضی از ضعفهای ما در ارائه فیلم یا تئاتر در همین حد باشد. نویسندگان ما فیلمنامه را مینویسند و بعد میگویند برای این نقشها کسی را سراغ دارید؟ به همین صورت اسم ۱۰-۵ نفر را مینویسند و در نهایت از بین آنها با یک نفر به توافق میرسند. این ماجرا در سینما و تلویزیون فرق دارد و آنجا مسئله دستمزد بازیگران هم مطرح است. حالا اگر تهیهکننده دلش بسوزد، میرود بازیگری را میآورد که نقش را به خوبی ایفا کند ولی این اتفاق در ایران به ندرت رخ میدهد. بازیگران معمولا در مرحله آخر انتخاب میشوند و بعد سر چرتکه میافتند که برای این کار چقدر دستمزد میدهید؟ اگر دو طرف به توافق نرسند، مذاکره با ۵ نفر بعدی شروع میشود. این مسئله در تئاتر کمتر اتفاق میافتد ولی به هر حال در تئاتر هم وجود دارد. زمانه الان زمانه حرف از معیشت است و همه احساس نیاز میکنند. ما در جامعهای زندگی میکنیم که معلوم نیست قرار است چه اتفاقی بیفتد. این مسئله به تمام موارد زندگی و جامعه از جمله هنر نیز تسری پیدا میکند. من در این کار با یک تیم ثابت برخورد کردم که بعضیهایشان را میشناختم و با بعضیها هم بعداً آشنا شدم. چند نفر را هم خودم معرفی کردم و گفتم این بازیگرها برای این نقشها مناسب هستند و اگر به گروه محلق شوند خیلی خوب میشود. در بقیه کارها هم همینطور است و من خیلی وقتها به بازیگرهای اولیه کارم میگویم برای فلان نقش چه کسی را میشناسید؟ آنها پیشنهاد میدهند و بعد من بررسی میکنم و اگر واقعاً مناسب باشد او را به کار دعوت میکنم. در این کار هم نمیتوانم بگویم بازیگرها به من تحمیل شدهاند چون میتوانستم آنها را نپذیرم و بگویم میخواهم کارم را با چهرههای دیگری روی صحنه ببرم ولی از آنجایی که من خودم در وهله اول بازیگر هستم و بعد کارگردان، شاخکهایم خیلی زود به کار افتاد و بررسی کردم که این بازیگرها به درد نقشهای نمایشنامه میخورند یا نه؟ من از حضور این بازیگرها خیلی خوشحالم. خیلی به آنها سخت گرفتم. به خودشان هم گفتم که من به شما سخت میگیرم تا تماشاچی به شما سخت نگیرد. من به این فرمول سنتی که میگویند بازیگری بعد از معدن سختترین کار است نمیخواهم برسم و اصلاً دوستش هم ندارم ولی از دوستی که در رسانه اعلام میکند بازیگری کار سادهای است گلهگی میکنم. بازیگری کار سادهای نیست. شاید کاری که ایشان انجام میدهد کار سادهای باشد.
بازیگری ساده نیست، به واسطه اینکه هر نقش یک جهان تازه است و سختیهای خودش را دارد.
محمد حاتمی: بله. مگر اینکه بخواهی در تمام عمرت همان فرمی که جا افتاد و کاری که همیشه انجام میدهی را تکرار کنی.
علیرضا سید: من قبل از آقای حاتمی در کنار بچههای تماشاخانه دیوار چهارم بودم. آنها از من خواستند متنی را بنویسم که حرف جامعه را بزند و برای دایره وسیعی از مخاطبان باشد. خواستیم یک کاری را روی صحنه ببریم که حرف دلمان را بزنیم و در عین حال مردم هم لذت ببرند. چند گزینه برای کارگردانی داشتیم که آقای حاتمی گزینه اولمان بودند و خداراشکر موافقت کردند این نمایش را کارگردانی کنند. بعد یک سری بازیگران را انتخاب کردیم که به تکتکشان اعتماد داشتیم. چند تا از بازیگرها را هم خود آقای حاتمی انتخاب کردند. بعضیها را تماشاخانه دیوار چهارم پیشنهاد کرد که آقای حاتمی میتوانست ردشان کند ولی ایشان از بازیگرها تست گرفت و آنها را برای حضور در نمایش پذیرفت. این کار یک شیوه تولید متفاوت داشت که با موفقیت همراه شد.
طراحی صحنه نمایش را چارچوب و اندازه سالن برای شما تعریف کرده بود یا این طراحی پیشنهاد خود متن بود؟ یک طراحی خیلی ساده و مختصر دارید. چند نقاشی و آینه روی صحنه است که تعریفی از شخصیتهاست و آن فضایی که میتواند یک تلنگر باشد. 6 در ورودی با تصویر زنان میبینیم که هر کدام میتواند نماینده بخشی از این فضای زنانه باشد و در عین حال یک آیین هم آن وسط دارد اتفاق میافتد. این آیین و این زنانگی چقدر میآید در کار شما مینشیند؟
محمد حاتمی: من در وهله اول آن چیزی که در پروسه کارگردانی به آن معتقد هستم، فضای کار است. یعنی هیچوقت به دکور فکر نکردهام. همیشه فکر میکنم دکور در ارائه مفهوم دست و پا گیر است. هر چیزی آرایه خودش را دارد اما خودم به شخصه به فضا بیشتر اهمیت میدهم. احساس میکنم فضا اگر مناسب باشد فرقی ندارد که ما در چه سالنی اجرایش کنیم. بنابراین معتقدم که بیش از هر چیزی فضاسازی مهم است. در مورد آیین و زنانگی هم که گفتید باید بگویم که همه اینها در هم تنیده شدهاند. طیف نوری که ما انتخاب کردهایم، شکل رنگها، نوع لباسها و نوع قرار گرفتن آینهها، همه اینها المانهای زنانه هستند. یعنی هیچ مردی آنقدر فرصت نمیکند که در آینه قدی خودش را نگاه کند. زن به عنوان عنصر خلقت باید این کار را انجام بدهد. من میگویم زن از زمانی که به دنیا میآید مادر است چون دارد خلق میکند. مهر و ظرافت را درون خودش دارد و عشق را پرورش میدهد. تمام اینها خصوصیت زن است و به همین خاطر زن یک موجود پیچیدهای است. من آینه را روی صحنه میگذارم، نه به مثابه اینکه زنها خودشان را در آن میبینند بلکه آن را برای انکثار میگذارم. آینهها کثرت و پخش شدن تصاویر و وجوه مختلف یک زن هستند. من آن آینهها را فقط به مثابه وسیلهای برای اینکه خانمها بروند جلوی آن آرایش کنند نمیبینم. آنها را به عنوان تکثیرکننده میبینم که تصویر زن در آنها پخش میشوند و تعداد زنان بیشتر میشود. حالا ما تعداد این آینهها را 6 تا گذاشتهایم. در اعداد یونانی عدد 6 یعنی هگزا. اصولاً طبق آنچه که در اسطورهها آمده، دنیا در 6 روز ساخته شده و در روز ششم است که انسان گناه میکند و خداوند روز هفتم را استراحت میکند. این عدد 6 کل کار تکثیر شده است. من از اسطوره وام گرفتهام چون در متن هم رویکرد وجود دارد و حتی اسامی هم متعلق به اسطوره است. بنابراین من باید از دروازه خط مشی قصه پیروی میکردم و آن را با تفکر، اندیشه و ایدئولوژی خودم در کار تسریاش میدادم. ارزش زن برای من به ذات زن بودن، مادر بودن، عشق و محبتش است و همه اینها را از اسطوره نشأت گرفتهام. چه در اسطورههای مشاهیر خودمان مثل فردوسی، سعدی و مولانا و چه در اسطورههای مغربزمین این نوع نگاه به زن و دیگر اتفاقات نمایش وجود دارد. همه اینها نشان میدهد که زنها موجودات بسیار بزرگ و پیچیدهای هستند و قابل عرضه و قابل احتراماند. در آثار بزرگان هم عنصر زن قوی است چون قابل پردازش است.
خشم و خشونتی که در فضا غالب میشود از کجا میآید؟ چرا ما از زن که عنصر عشق و محبت است این خشم را میبینیم.
محمد حاتمی: زن خشم هم دارد. من یک تعریفی از خودم دارم که از بگویم یک مقدار از متن خارج میشوم و عقاید خودم غالب میشود. بنابراین فکر میکنم آقای سید به این سؤال پاسخ بدهد بهتر است.
علیرضا سید: من میگویم ما در مواجهه با "هگزا شهر دوشیزگان" باید مرد و زن را کنار بگذاریم. این متن دارد راجع به یک جهان مصرفگرایی صحبت میکند که زن در آن زنیت خودش را از دست میدهد و مرد هم مردیت خودش را. یعنی شما اصلاً روی صحنه زن نمیبینید، یک سری دراکولا میبینید. مرد روی صحنه هم مرد نیست. جامعه مصرفگرا آنها را از زن و مرد بودن خارج کرده است. بنابراین متن نه فمنیستی است و نه ضد فمنیستی. اتفاقهایی که دارد میافتد ضد انسانی است. شما یک جامعهای را میبینید که در آن انسان از دست رفته و هیچ هویتی ندارد.
حسین رفیعی: من فکر میکنم آقای سید خواسته یا ناخواسته در متنشان به وضعیت فعلی کشور ما و جهان پرداختهاند. الان اگر شما به کشور خودمان نگاه کنید، رابطه زنها و مردها یک رابطه پیچیده است. همه زنها از مردها گلهمند هستند که مردشان آن مردی نیست که میخواستند و مردها هم با کمی اغماز نسبت به زنهایشان همین نگرش را دارند. متأسفانه الان نسل جدید هیچ اعتقادی به رابطه مشترک ندارند. ما با معضلاتی مثل طلاق عاطفی و طلاق محضری روبرو هستیم. ما در برنامههای تلویزیونی با کارشناسهای مختلف به این مسائل پرداختهایم. هر فردی الان بیشتر تمایل به یک همخانه دارد تا یک همسر. الان نگرش بعضی از دختران این است که از مردشان یک فرزند بگیرند و بعد با درآمد خودشان آن را بزرگ کنند. من فکر میکنم در حال حاضر این یک ماکت کوچکی از کره زمین است. شما در اشل بزرگتر رسواییهای دونالد ترامپ را میبینید که تمام زنهای دنیا از او متنفر هستند. خیلی از زنها حاضرند ترامپ را تکه تکه کنند چون معتقدند او شأن زن را پایین آورده است. یک سری آدم در کره زمین با هم در چالش هستند ولی نمیدانند از هم چه توقعی دارند.
شیرین بینا: در مورد اینکه پرسیدید چرا در رفتار زنان خشونت بروز میکند این را بگویم که همانطوری که آقای حاتمی فرمودند زن مظهر عشق است و آن را تجلی میدهد، خودش هم نیاز به این دارد که دوست داشته شود و اگر مرد را به عنوان جنس مکمل در کنار خودش داشته باشد، تجلی این مهر و عشق را بیشتر خواهیم داشت. زنهای نمایش دارند سعی میکنند عشق خودشان را به دست بیاورند. حالا شیوه و نوع رفتار هر کدام فرق دارد. افکار شخصیت هلن یک طوری است و مادام پرسی یک طور دیگر. مادام پرسی لوندی و عشوهگری دارد. در هر صورت هر کدام دوست دارند آن مرد ذهنی را به صورت عینی در کنار خودشان داشته باشند تا بحران تنهایی منجر به خشونت نشود ولی وقتی میبینیم که نه تفکر، نه زیبایی و نه آرایههای دیگر جهان به کمکشان نمیرسد، آن موقع است که از قالب زنانگی خودشان خارج میشوند و خشونت اتفاق میافتد. در مورد مرد هم همینطور است. یعنی اگر مرد به عنوان یک تکیهگاه نگاه نشود و زن بخواهد هویتش را از او بگیرد و به عنوان یک پشتیبان مالی یا حتی جنسی به آن نگاه کند، طبیعتاً از قالب مردانگی خودش خارج میشود و وارد یک بحرانی میشود که انتهای این بحران خشونت است.
علیرضا سید: من باز هم اصرار دارم که از بحث زن و مرد رد شویم. شما در "هگزا شهر دوشیزگان" با جامعهای طرف هستید که یک قاعدهای دارد. یک سابقهای از خشونت دارد و در آن یک خشونتی اعمال میشود. شخصیت "آفی" در نمایشنامه خیلی مهم است. "آفی" یک کودک معصومی است که هنوز تنش به گناه آلوده نشده است. این انسان خشونت را میبیند و به خشونت و ظلم تشویق میشود. میرود آن را انجام میدهد و این خودش به یک سرمنشأیی برای ادامه دادن به این قضیه تبدیل میشود. نقطه پایانی نمایشنامه هم جایی است که یکی از زنان خارج میشود و میگوید من چیزی را با نام "جنایت" کشف کردم و میخواهم بروم از این منشأ سیراب شوم. چه کسی را قرار است بکشد؟ غیر از این آدمها کسی در آنجا نیست. اینجا زن و مرد بودن مهم نیست. اینجا شخصیت است که قرار است برود یک بلاهایی سر بقیه بیاورد و این ظلم ریشه میدواند و ادامه پیدا میکند. بنابراین فکر میکنم میتوانیم از بحث زن و مرد فاصله بگیریم و از زوایای دیگر به اجرا نگاه کنیم.
بخشی از کار هم مربوط به موسیقی است و جنبههای موزیکال بودن در آن برجسته است. این موزیکال بودن فضا را فانتزی میکند و آن جدیتی که قرار است در کلیت کار باشد را میشکند. چطور شد که خواستید این فضای موزیکال را داشته باشید؟
محمد حاتمی: این به سلیقه شخصی من برمیگردد. من خیلی به موسیقی علاقهمند هستم اصولاً فکر میکنم اگر موسیقی را از زندگی انسان حذف کنی، خیلی چیزها مثل لطافت حذف میشود و خشونت جان بیشتری میگیرد. من معتقدم برای تلطیف وقایع، موسیقی بهترین درمان است. اصولاً موسیقی در قرن حاضر همیشه درمانگر بوده است. من هم خیلی به آن علاقهمند هستم و همیشه تأکید میکنم که یکی از ابزارهایی که باید بازیگر داشته باشد، تسلط به موسیقی و ریتم است. بازیگر حتی باید ساز بلد باشد و باید بلد باشد بخواند. موسیقی یک زبان جهانی است و ما نباید این را فراموش کنیم. من در کنار موسیقی خیلی به زبان بدن اعتقاد دارم؛ چیزی که خیلی وقت است در تئاتر و سینمای ما فراموش شده. زبان بدن فقط رقص نیست. زبان ریتم درست است. آدمی که خوب راه میرود در بدنش ریتم وجود دارد. ما وقتی بد راه میرویم، یعنی داریم خلاف خلقت راه میرویم چون خداوند ما را با ریتم و موسیقی آفریده است. مادر برای بچهاش لالایی میخواند تا بخوابد. ما مردمی هستیم که وقتی حرف میزنیم، آواز میخوانیم و میوههایمان را هم با آواز میخوریم. ما حتی مرثیههای مذهبیمان هم با آواز است. تعزیه را با آواز میگوییم. یا وقتی صحبت از شهامت و رشادت است، آن را با زبان آوازی و آهنگین میگوییم. به همین خاطر ما نباید ریتم و موسیقی را از نمایش بگیریم. باید شکلهای مختلف آن را در نمایش ایجاد کنیم. بنابراین من سعی کردم جنبههای موزیکال بودن را به نمایش اضافه کنم و بر اساس متن آقای سید یک سری ترانه بگویم که بازیگرها روی صحنه بخوانند. با آقای سید در این مورد صحبت کردم و خوشبختانه ایشان هم موافقت کرد.
علیرضا سید: من در بخشهای موزیکال، مونولوگهایی با همان مضمون و محور نوشته بودم ولی آقای حاتمی خودشان آنها را تبدیل به ترانه کردند. بعد هم برایش موسیقی نوشته شد و بچهها خواندند.
محمد حاتمی: من به آیین در اجرای نمایش خیلی اعتقاد دارم چون تماشاگر را جذب میکند. من چند سال پیش در جشنواره تئاتر فجر نمایش "من آلیس نیستم ولی اینجا همه چیز عجیب است" را اجرا کردم ولی جلویش را گرفتند. در آن دوره از جشنواره تئاتر فجر چند کارگردان از جاهای مختلف دنیا آمدند کار ما را دیدند که آقای چولی هم در بین آنها بود. من به آقای چولی گفتم میخواهید دیالوگهایی که میگوییم را برایتان بنویسم تا متوجه شوید؟ گفت اگر قرار باشد حرفی برای گفتن داشته باشید من میفهمم. این نکته ظریفی بود که من آن موقع یاد گرفتم. خیلی از تئاتریهای ما فکر میکنند اگر قرار است یک کاری را در خارج از کشور اجرا کنند، یا باید انگلیسی صحبت کنند و یا باید کلاً دیالوگ نداشته باشند. من میگویم اینطوری نیست. زبان فارسی خیلی شیوا و زیبا است. آهنگ و موسیقی کلام خیلی مهم است و موسیقی کلام وقتی به ساز تبدیل شود و از الگوی ساز بیرون بیاید، باعث ایجاز و تأثیرگذاری میشود. تمام سازهای ما از طبیعت گرفته شده است. مولانا به نی به عنوان یک نوا و شکواییه اشاره میکند و بعد تبدیل به ساز میشود. بنابراین موسیقی در همه کارهای من وجود دارد چون به آن اعتقاد دارم. احساس میکنم همه چیز را تلطیف میکند. بعضی وقتها کلام را کم میکنم و به موسیقی اضافه میکنم و موسیقی تبدیل به یکی از پرسوناژهای نمایش میشود. وقتی موسیقی اجرا میشود و همه چیز آهنگین میشود، تازه میبینیم که هوش و حواس مخاطبان دو برابر میشود.
ابتدای نمایش شما با "خانه برنارد آلبا" شروع میشود که میدانیم یک تراژدی مربوط به قرن 20 در اسپانیا است. شما بخشی از آن را اجرا میکنید و بعد کم کم میبینیم که تراژدی تبدیل به کمدی میشود و در نهایت هم میبینیم که یک تراژدی اتفاق میافتد.
محد حاتمی: این هم یک طرحی بود که در نوشته اول وجود نداشت. من با آقای سید صحبت کردم و از ایشان مشاوره گرفتم و خواهش کردم که اگر میشود ما بتوانیم این همسویی را با اثر جاودانه "خانه برنارد آلبا" داشته باشیم. "خانه برنارد آلبا" قطعاً یکی از تراژدیهای تأثیرگذار است. چیزی که درون آثار فدریکو گارسیا لورکا وجود دارد، زن بودن زنها است. من این را خیلی دوست دارم و حتی در میزانسنها هم آن را خیلی به بچهها تأکید کردم. فکر کردم این تقابل و کنار هم بودن خیلی میتواند به نمایش کمک کند. خیلی دنبال این بودم که به این پهلو بزنیم که اوج کمدی، تراژدی است. دنیا با همه عظمت و جدیتی که دارد کاملاً خندهدار است. جدی گرفتن بعضی مسائل واقعاً خندهدار است.
آقای حاتمی و آقای سید، شما در "هگزا شهر دوشیزگان" شیوه جدیدی از همکاری را با تماشاخانه دیوار چهارم انجام دادید. ارزیابیتان از ماحصل این پروژه چیست و فکر میکنید چقدر توانستهاید به آن تئاتری که هم مخاطب را سرگرم کند و هم تئاتر ارزشمندی باشد نزدیک شوید؟
محمد حاتمی: من ترجیح میدادم که آقای عبدالرزاق بنی شیخالاسلامى و آقای حسین جزایرى به عنوان مجریان طرح نمایش هم اینجا میبودند. به این دوستان هم گفته بودم ولی نمیدانم چه شد که نیامدند. به نظرم اصل موضوع که یک تماشاخانه بخواهد کاری مثل کار کمپانی انجام بدهد خیلی خوب است. ما در ایران کمپانی نداریم. کمپانی تعاریف خودش را دارد که امیدوارم این تعاریف در کشور ما جنبه عملی پیدا کنند. این خیلی خوب است که صاحبان یک سالن، کمپانی یا مؤسسه یک کاری را سفارش بدهند ولی باید پرزنت و معرفیاش هم کنند. منظورم این است که وقتی یک تهیهکننده تئاتر میخواهد یک کاری را به سرانجام برساند، باید این را بداند که فقط پول دکور، چای، بیسکویت، نان، پنیر و گوجه را نمیدهد بلکه قرار است یک بسته فرهنگی را عرضه کنند. بنابراین باید تلاشش چند برابر شود تا تماشاگران عام هم به دیدن کار بیایند و بعد سعی کند آن تماشاگران را برای کارهای بعدی هم نگه دارد. تهیهکننده باید تمام امور را ارزیابی کند و بعد یک کاری را عرضه کند. منظورم از تمام امور این است که انتخاب متن، کارگردان و بازیگران درست انجام شود و زمان اجرای نمایش هم درست تنظیم شود. وقتی به جایی میشود کمپانی گفت که هم مراودات داخلی و هم مراودات خارجی داشته باشد و با تمام دوستانی که عرضهکننده یک کالای فرهنگی هستند هم در ارتباط و تعامل قرار بگیرد. زمانی که یک مرکزی تمامی این وجوه را داشته باشد به آن میتوانیم بگوییم یک کمپانی. بیشتر از این را باید خود آقایان شیخ الاسلامى و جزایرى میبودند و در این مورد توضیح میدادند.
علیرضا سید: جای دوستان خالی است. من به تیم تبریک میگویم. این کار واقعاً به سختی تولید شد. آقای حاتمی و تک تک بازیگران با تمام تعهد و با عشق پای کارشان ایستادند. شرایط تولید کار و به روی صحنه بردنش خیلی سخت بود و من به دوستانم در تماشاخانه دیوار چهارم تبریگ میگویم. همچنین از مجریان طرح نمایش و آقای حاتمی بابت اعتمادی که به متن من داشتند تشکر میکنم. من فکر میکنم این نمایشی که الان روی صحنه است، یک اثر با کیفیت است و مردم میتوانند بیایند از دیدن آن لذت ببرند.
حسین رفیعی: همانطور که آقای حاتمی گفتند ما در تئاترمان کمپانی نداریم. در کشور ما تئاتر مثل یک کودک یتیم است که از هر یتیمی بیشتر به قیم و سرپرست نیاز دارد. من یادم میآید در روزهای اول که با آقای محمد رحمانیان و آقای بهروز بقایی کار تلهتئاتر را در تلویزیون شروع کرده بودیم، شبکه دو تخصصا تلهتئاترهای خوب و فاخر پخش میکرد که اتفاقاً مردم هم دوست داشتند. آرزو میکنم تئاتر از زیر زمین بیرون بیاید و بار دیگر به تلویزیون و دل مردم برود. ما یک دورهای تئاتر خیابانی داشتیم اما الان در تهران، بوستانها و پارکها و در شهرستانها، سالنهای رو باز زیادی وجود دارد که خیلی وقت است کسی روی سکوی آنها ننشسته است. به نظرم باید از افراد جوانی مثل آقا سید بخواهند که کار کنند. این خیلی فرق دارد با اینکه کارگردان یا نویسندهای خودش کار را برای ارائه ببرد چون در آن صورت هزار و یک ایراد از کار میگیرند و همانجا هم پرونده کار بسته میشود ولی وقتی کاری را به شما سفارش میدهند، شما امید دارید برای اینکه کار حرفهای میکنید. من و آقای حاتمی در خیلی چیزها همقول هستیم. مثلاً من میگویم اگر کسی به گالری نقاشی میرود باید پول بدهد و یک اثر را بخرد چون اگر برای هنر پولی پرداخت نکنید، هنر میمیرد. در حال حاضر آفت تئاتر ما این است که شما اجرا را با ۱۰۰ تماشاگر به روی صحنه میبرید ولی در نهایت میبینید که فقط ۲۰ نفر آنها بلیت خریدهاند و ۸۰ نفر بقیه مهمان هستند. به همین خاطر است که کمر تئاتر شکسته شده است چون ما فقط میگوییم سالن باید پر شود. بینندگان تئاتر ما عادت کردهاند در خانه بنشینند و منتظر تماس من باشند که به آنها بگویم فلانی کی میآیی کار مرا ببینی؟ من دوست دارم بینندههای ما یاد بگیرند که برای تئاتر پول بدهند تا تئاتر زنده بماند. تئاتر معیشت و شغل ما است و اگر این اتفاق نیفتد خواهد مرد. وقتی یک کمپانی یا مجموعهای تصمیم میگیرد یک پروژهای را روی صحنه ببرد، باید از دو ماه قبل موجبات کار را فراهم کند. من میگویم اگر قرار به آوردن تماشاگر مهمان است، ما دو روز در هفته را رایگان بگذاریم که مردم بیایند و نمایش را ببینند. الان سالن اجرای ما با مهمانان پر میشود که این اصلاً خوب نیست. نگرانکننده این است که این اتفاق فقط مختص نمایش ما نیست و انگار همه نمایشها به این ویروس مبتلا شدهاند. یعنی شما حتی در نمایشهای که در سالنهای تئاتر شهر یا تماشاخانه سنگلج اجرا میشود هم شاهد این اتفاق هستید. امیدوارم هر چه سریعتر اجراها و استقبال مخاطبان خوب شود.