سرویس تئاتر هنرآنلاین: اعظم بروجردی از درام‌نویسان نام آشنایی است که بیشتر در زمینه آثار ارزشی دست به نگارش می‌زند. او که سابقه نوشتن سریال "پهلوانان نمی‌میرند" را در کارنامه دارد، نمایشنامه‌های متعددی همچون "باغ عشق"، "آواز شن زار"، "اختر چرخ فلک"، "مثل باد آمد و چون باد گذشت"، "تندباد خیال"، "راز" و... را نوشته و کارگردانی کرده است.

این روزها نمایش "پهلوان" با نویسندگی و کارگردانی اعظم بروجردی در تماشاخانه‌ مهر حوزه هنری روی صحنه است. این نمایش تاریخی حماسی، روایتی از قصه‌ پهلوانان‌نما‌هایی است که به بهانه‌‌ کسب بازوبند پهلوانی، پهلوانان واقعی را به قتل می‌رسانند...

در این نمایش بازیگرانی چون آرزو افشار، منوچهر علیپور، بهار ارجمند، انوش معظمی و... به ایفای نقش می‌پردازند. به بهانه اجرای نمایش "پهلوان"، گفت‌وگویی با این نمایشنامه‌نویس و کارگردان داشته‌ایم که در ادامه می‌خوانید:

 

 

 

چی شد در شرایط امروز به سراغ نوعی متن با مشخصه پهلوانی رفتید؟

این نوع زبان و شخصیت برای تماشاگران جذاب است. زبان نمایش "پهلوان" الوان است و زبان رنگ رنگ و زبان تهران قدیم، برای تماشاگران جذاب است. به نوعی زبان اطواری است که رنگ و بو را در آن می‌بینید و مثل شعر است و از لحاظ تصویر ذهنی، زیبا است و دارای فضای تخیلی زیبا است.

روند نوشتن متن چقدر طول کشید و منابع نوشتن را از کجا جمع‌آوری کردید؟

نوشتن نمایشنامه دو ماه طول کشید و سه ماه هم برای اجرا تمرین شد. من معمولا داستان‌های نمایشم از خودم است و هیچ‌گونه اقتباسی در نمایشنامه‌هایم نداشتم. البته هیچ نویسنده‌ای نمی‌تواند ادعا کند که همه چیز داستان از آن من بوده، ما هر چه که داریم از گذشته‌ها داریم و منبعی که درون‌مان ذخیره شده از دانسته‌ها و معلومات‌مان است و سرچشمه آن به کودکی و نوجوانی تا میانسالی برمی‌گردد. به طور کلی همگی مربوط به دانسته‌های زندگی ماست که تجربه کردیم.  

چرا خاتون  شخصیت اول نمایش دو اسم دارد و نقره در نمایش "پهلوان" کیست؟

نقره خادمه خاتون است که توسط پهلوان نماها کشته شده است. خاتون در اصل مرده و راهش را نقره ادامه می‌دهد، ولی آنقدر که خاتون و نقره همراز بوده‌اند، همه فکر می‌کنند که نقره، خاتون است. 

قهرمان نمایش "پهلوان" یک زن است؛ اهمیت زن در آثار شما چیست؟

"پهلوان" یک نمایش استعاره‌ای است و من می‌خواستم ابعاد مختلف شخصیت کامل یک زن را به تماشاگر نشان دهم. سعی کردم شخصیت خاتون خودش نزدیک شود به یک انسان کامل؛ در حقیقت مثل حضرت زهرا سلام الله علیها باشد که همه امور یک زندگی را بتواند حل و فصل کند. نقره – همچین کاراکتری است که خادمه یک چنین شخصیتی است که همه چیز که لازم داشته باشد را دارد. خاتون می‌گوید که ازدواج کردم و خدا به من سه دختر داد که شهره نماد زمین، نسترن نماد قدرت و بهاره نماد درمانگری‌ست، اینها سه نیروی عظیم هستند که در این زن وجود دارد و آنچه که یک انسان به آن احتیاج دارد و همه در آرزویش هستند، ثروت، قدرت و درمانگری، دردهای خودش و دیگران. یک انسان می‌تواند کامل و جاودان و نامیرا باشد و دیگران را از درد و اندوه نجات دهد. کسانی هستند که اندکی از این نیرو و ثروت را دارا هستند و بسیار قانع‌‌اند؛ اما برخی بخاطر این اندک حاضرند همه را زیر پای‌شان له کنند و از بین ببرند چرا که انسان‌های بسیار کوچکی هستند. این انسان‌ها را در جامعه نمونه‌‌اش را زیاد داریم. یکی از دختران خاتون در نمایش به او می‌گوید: مادر تو چرا آنقدر ناراحتی و گریه می‌کنی در حالی‌که ما می‌توانیم با این همه ثروت همه را استخدام کنیم تا پهلوان را برگردانیم. خاتون در جواب می‌گوید کسی که خودش به امید این طلاها و جواهرات بیاید و با هر کسی که ما بخواهیم بجنگد  بدرد نمی‌خورد. انسان‌ها باید به یک آگاهی برسند و این آگاهی بسیار مهم است. خاتون بسیار انسان قدرتمندی است و در جایگاهی است که دارد به مردم کمک می‌کند و حتی آنها را مداوا می‌کند و چیزی که مهم است این است که خاتون همه چیز دارد و هیچگاه به بیراهه نمی‌رود.

آیا "پهلوان" یک نمایش مرد ستیز است؟

نه اصلا این طور نیست؛ چون همه زن‌های نمایش من به عشق یک مرد واقعی زندگی می‌کنند. متاسفانه پهلوان‌های نمایش من مرد واقعی نیستند و مرد نما هستند. چون نگاه من به مرد به عنوان جسمیت دادن نیست. مرد واقعی نمایش "پهلوان" مردی است که دارای استقامت و ستیزه‌گر در برابر ظلم و ستم و عاشق زندگی و خدا است. در حقیقت او انسان کاملی است و اسمش در نمایش من جهان پهلوان است و همه منتظر این جهان پهلوان هستند که بیاید. در جایی یکی از دختران خاتون می‌گویید با اینکه جهان پهلوان را ندیده‌ام ولی عاشقش هستم و شیفته یک نگاهش هستم. برای همین در نمایش "پهلوان" مرد با نامرد مجزا شده و زن‌ها مقابل مردنما ها ستیز می‌کنند و همه آنها در عشق یک مرد واقعی، زندگی می‌کنند.

چرا در نمایش شما یک مرد کامل مقابل این مرد نماها قرار نگرفت؟

مردهایی در نمایش هستند که شخصیت‌های مثبتی دارند، مثل جوان عاشق و یا مرد نابینا و یا مرد معلول که از لحاظ جسمانی مشکل دارند و عوامل طبیعی و موروثی باعث شده تا این مردهای خوب نمایش دچار نقصان باشند. غیوری و استقامت از آنان گرفته شده، یکی گرفتار عشق زمینی است و دیگری دچار بیماری چشمش؛ به طور کلی عواملی زمینی باعث شده که نمی‌گذارد که این مردها به درجه بالا برسند.

چرا شخصیت اصلی نمایشنامه شما  -خاتون - ایستا و ساکن است و دچار تحول نمی‌شود؟

بله دچار تحول شاید نشود ولی رشد و نمو را در خاتون می‌بینیم، مانند آنجایی که می‌گویید من خاتون نیستم و نقره خادمه خاتون هستم و خودش را می‌شکند.

چرا در این شرایط تصمیم به کارگردانی این نمایش گرفتید؟ 

بیشتر جامعه تئاتر ما این روزها دنبال مادیات هستند و این شرایط منو آزار میدهد. اساسا ترجیح می‌دهم کمتر کارگردانی کنم و بیشتر بنویسم و اگر کسی بود و می‌توانست نمایشنامه‌های من را کارگردانی می‌کرد، هیچ وقت خودم به سراغ کارگردانی نمی‌رفتم

برای آینده نیز برنامه‌ای برای کارگردانی دارید؟

مشغول نوشتن نمایشنامهای هستم درباره شخصیت رزمنده‌ای‌ بنام "شاهرخ ضرغام" که زندگی مانند حر دارد. او قبل از انقلاب نگهبان کاباره بوده و بعد از انقلاب توبه می‌کند و دچار تحول شخصیت می‌شود و فرمانده جبهه می‌شود.