سرویس تئاتر هنرآنلاین: گروه هنری آران به مدیریت بهروز غریبپور از سال 82 شکل گرفت و در سال 83 نخستین اثر خود را با عنوان اپرای عروسکی "رستم و سهراب" روی صحنه آوردند. با گذشت 18 سال از فعالیت این گروه ملی تاکنون شاهد اپراهایی چون "حافظ"، "سعدی"، "خیام"، "لیلی و مجنون"، "عاشورا" و "مکبث" در قالب اجراها و یا رپرتوارهایی مختلف بودهایم. آثار تولیدی این گروه علاوه بر اینکه در ایران بسیار شناخته شده و مورد توجه قرار گرفته است در عرصه بینالمللی نیز خوش درخشیده و مخاطبان بسیاری دارد. این گروه نمایشی منسجم و همدل از 23 بهمن ماه نیز با "اپرای عروسکی مکبث" در تالار فردوسی به روی صحنه خواهند آمد. به بهانه برگزاری این رپرتوارها و همچنین اجرای جدیدی با عنوان "سیمرغ عطار و شیخ صنعان" با بهروز غریبپور و دستیارانش گپ و گفتی داشتهایم که در ادامه میخوانیم:
آقای غریبپور، با توجه به اینکه مفهوم اپرا در ایران تا اوایل دهه 80 مفهوم غریب و مهجوری بود و اساساً اپرایی در ایران اجرا نمیشد، چطور شد که گروه تئاتر عروسکی آران را راهاندازی کردید و طی سالهای مختلف اپراهای متعددی را روی صحنه بردید؟
بهروز غریبپور: اجرای اپراهای گروه تئاتر عروسکی آران از سال 1383 با اپرای "رستم و سهراب" آغاز شد. البته از یک سال و نیم قبل، تولید عروسکها، ضبط موسیقی و تمرینات گروه آغاز شده بود و به نوعی میتوان گفت که گروه تئاتر عروسکی آران از سال 1382 شکل گرفت. من قبلاً در اوایل انقلاب و زمانی که مدیر مرکز تئاتر عروسکی بودم، یک گروه تئاتر عروسکی داشتم که برایش اسم انتخاب نکرده بودم ولی گروه فعالی بود و اجراهای مختلفی از جمله "بابا بزرگ و ترب"، "کارآگاه 2" و "جنگ کور" را هم همراه با آن روی صحنه بردم. بعد از آن تصمیم گرفتم گروه "خیمهشببازی ایران" را تأسیس کنم و خیمهشببازی به شیوه قاجار را به صحنه ببرم. آن گروه چند سالی پا برجا بود و چند اجرا داشت تا اینکه در سال 82 اجرای اپرای "رستم و سهراب" به من پیشنهاد شد. آن پیشنهاد را بررسی کردم و دیدم که یک تصمیم بدون آینده را اتخاذ کردهاند و نمیتوانم خودم را درگیر اتفاقات بدون پشتوانه و بدون آینده کنم. به ویژه اینکه آن موقع اپرا در کشور ما کاملا فراموش شده بود و میخواستم اگر قرار است دوباره در کشور اپرا اجرا شود، این اتفاق دائمی باشد و به یکی دو اجرا محدود نشود. بنابراین پیشنهادی که بابت اجرای اپرای "رستم و سهراب" مطرح شده بود را رد کردم و گفتم تنها زمانی این کار را انجام میدهم که برای این کار دورنما و چشمانداز وسیعتری وجود داشته باشد که خوشبختانه آقایان شریفخدایی، مرادخانی، کاظمی و مسجدجامعی با پیشنهاد من موافقت کردند و قرار بر این شد که اپراهایی را به صورت عروسکی کارگردانی کنم. از همان ابتدا هم شرط و شروط خودم را گذاشتم و گفتم که ما باید یک مکان دائمی داشته باشیم تا تمرینات و اجراهایمان در آرامش ادامه پیدا کند. ابتدا تصمیم بر این بود که یکی از ساختمانهای قدیمی کاخ سعدآباد به عنوان سالن اپرای عروسکی نامگذاری شود و ما در آنجا مستقر شویم که تغییر و تحولات مدیریتی باعث شد این اتفاق نیفتد تا اینکه در نهایت سر از کارگاه دکور تالار رودکی درآوردیم. البته آن موقع دیگر خبری از کارگاه دکور نبود و آن محل به یک خوابگاه و محل بازی پینگپنگ تبدیل شده بود و مخروبه بود و حتی آقای مهدی مسعودشاهی، مدیرعامل وقت بنیاد رودکی مدتها به آنجا سر نزده بودند. همانجا را انتخاب کردم و با کمک عوامل فنی بنیاد رودکی و همچنین دوستانمان در گروه آران از جمله آقای پاکدست و خانم اقبالی، آن مخروبه را به محل دائمی تمرینهای گروه تئاتر عروسکی آران تبدیل کردیم و دیگر به صورت جدی روی کارمان متمرکز شدیم.
با توجه به اینکه در آن زمان، سالها بود که اپرایی در ایران اجرا نشده بود، عوامل گروه تئاتر عروسکی آران را چطور گزینش کردید؟
بهروز غریبپور: آقای علی پاکدست و خانم مریم اقبالی از قبل در گروه "خیمهشببازی ایران" با من همکاری میکردند و من این دو نفر را به اتریش فرستاده بودم تا دوره ببینند ولی به جز این دو نفر، هیچکس دیگر با اپرای عروسکی آشنا نشده بود و بایستی آموزش داده میشدند. خوشبختانه یک سری از استعدادهای خوب حوزه تئاتر عروسکی را پیدا کردیم و آقای پاکدست و خانم اقبالی هم این افراد را تحت نظارت خود من آموزش دادند و اپرای "رستم و سهراب" را با همین افراد روی صحنه بردیم که بسیار مورد استقبال قرار گرفت. ما یک سال برای اپرای رستم و سهراب زحمت کشیدیم و بعد خواستیم کارهای دیگر را روی صحنه ببریم که دچار مشکل تأمین بودجه شدیم اما چون مایل بودم که اپرا را به جامعه ایران بشناسانم و گروه آران هم ادامه حیات دهد، تصمیم گرفتم اپرای "عاشورا" را با سرمایه شخصی خودم و با گرفتن حداقل کمک از سوی بنیاد رودکی به روی صحنه ببرم. به دنبال تدوین یک نظریه بودم که اپرای ملی را بر اساس دستگاههای موسیقی ایرانی، ردیف آوازی ایرانی و متون ایرانی به وجود بیاورم و برای این کار آواگران مختلفی در گروه آران تربیت شدند و خوشبختانه اپرای عاشورا هم با استقبال مواجه شد. بعد از آن هم اپراهای دیگر از جمله "حافظ"، "سعدی"، "خیام"، "لیلی و مجنون" و سایر اپراها را روی صحنه بردم و این کار تبدیل به یک حرکت تعریفی شد. امروز هم خوشحالم که گرچه اپرا یک تجربه جهانی است ولی کار ما تعریف ایرانی دارد و مشابه هیچ کار دیگری در جهان نیست.
در حدود 14 سالی که گروه تئاتر عروسکی آران فعالیت میکند و فعالیتش هم به شکل چشمگیر و دامنهداری بوده است، با مخالفت گروه خاصی روبرو نشدید یا کسی سعی نکرد در مسیرتان سنگاندازی کند؟
بهروز غریبپور: مخالفت اصلی با گروه تئاتر عروسکی آران از سوی خود خانواده تئاتر و تئاتر عروسکی بود. اولین مشکل هم این بود که همه میگفتند چرا بهروز غریبپور باید یک سالن ویژه داشته باشد؟ مقاومت بعدی از سوی مدیرانی شکل گرفت که درکی از این قضیه نداشتند. جالبترین قضیه این است که من بیشترین کارها را در دوران ریاستجمهوری آقای احمدینژاد انجام دادم، در حالیکه خود ایشان کاملاً با من و افکارم مخالف بود. متأسفانه کمترین حمایت هم از من در دوره ریاستجمهوری آقای روحانی صورت گرفت. قصه گروه تئاتر عروسکی آران قصه پر فراز و نشیبی است. در این سالها در مهمانیها، مجالس، سخنرانیها و سر کلاسهای هنر آنقدر علیه من و گروه صحبت کردند که حد و حساب ندارد. حتی گروه مرا متهم میکردند که این گروه دردانه است و روی پر قو میخوابد و دستمزدهای آنچنانی میگیرد. ما از درون و بیرون با چالشهای مختلفی روبرو بودیم ولی عشق ما را نجات داد و اگر میبینید که ما همچنان داریم کار میکنیم، بدون شک به خاطر عشق است.
علی ابوالخیریان: فکر میکنم که دولتها اگر زرنگ بودند، از گروه تئاتر عروسکی آران میتوانستند خیلی استفاده کنند. برای نمونه، اجراهای بینالمللی گروه تئاتر عروسکی آران، تأثیر بهسزایی در مردم کشورهای دیگر میگذارد و نگاه آنها را نسبت به ایران عوض میکند ولی مدیران فرهنگی ما آنقدر باهوش نبودند که از گروه تئاتر عروسکی آران آنطور که شایسته و بایسته است استفاده کنند.
چرا در اجرای اپراهای عروسکی عموماً به سراغ شعرهای کلاسیک میروید و تجربه اجرای شعر نو را رقم نمیزنید؟
بهروز غریبپور: چون شعر نو قابلیت اجرای اپرا را ندارد و شعرای نوپرداز ما هم زندگی پر چالشی ندارند. شما اگر تمام شعرهای نیما یوشیج را بررسی کنید، متوجه میشوید که یک جهانبینی حداقلی درباره موضوعات دارد، در حالیکه مولوی، سعدی، حافظ و خیام چنان زندهاند که شما فکر میکنید آنها یکی از شهروندان امروز ایران هستند و درباره مسائل جاری و مبرم حرف و نظر دارند. اتفاقاً به نظرم موج نو و شعر نو ما را در یک سالهایی غافل کرده بود و درهای میان ما و اندیشمندان بزرگمان ایجاد کرده بود که شکاف این دره حتی به درجهای رسیده بود که نسل شعر نو اصلاً حافظ و سعدی را نمیشناخت. بنابراین من میبایست این حرکت را با اندیشه و فلسفه ایرانی و با کسانی که قائل به موسیقی در شعر بودند، آغاز میکردم چون اپرا یک متن منظوم میخواهد و این متن منظوم بایستی در دستگاهها و ردیفهای آوازی قابلیت پیادهشدن داشته باشد، گویی که در مورد حافظ میگویند اکثر غزلهایش را میشود در دستگاه ماهور خواند و ما هم در عمل نشان دادیم که این امکانپذیر است. در نتیجه ما اشعار کلاسیک را اول به خاطر قابلیتهایش، دوم به خاطر آشناسازی نسل جدید با آن اشعار و سوم به خاطر ادای احترام به شعرای کلاسیک انتخاب کردیم. کشور انگلستان، ویلیام شکسپیر را دارد که نامش را در کل دنیا جاودانه کرده ولی ما فردوسی را در این مملکت داریم که هنوز آنطور که باید و شاید به او و اشعارش اعتنا نشده است. بنابراین وظیفهام این بود که موسیقی، شعر و اندیشه ایرانی را در اپرای عروسکی به کار ببرم. حتی اگر اپرای لیلی و مجنون را به زبان آذری روی صحنه بردم هم به دلیل این است که عزیز حاجیبیگف از مقامها و دستگاههای ایرانی در ساخت این اپرا استفاده کرده است.
با توجه به تأکیدی که روی ادبیات کلاسیک ایران دارید، "اپرای مکبث" را چطور شد که به روی صحنه بردید؟
بهروز غریبپور: "اپرای مکبث" را به این دلیل به صحنه بردم که میبایست مخاطبسازی هم میکردم و هنری را به مخاطب ایرانی میشناساندم که خیلیها حتی اسمش را نشنیده بودند. شما اگر به اخبار فرهنگی پیش از سال 1382 مراجعه کنید، متوجه میشوید که چیزی به نام اپرا در اخبار وجود ندارد. بنابراین من میبایست برای اپرا مخاطبسازی میکردم چون حس میکنم اپرا در ایران کجفهمی شده است، چه پیش از انقلاب و چه پس از انقلاب. خیلیها تصور میکردند که یک هنر غربی است. به صورت ظاهری هم واقعاً یک هنر غربی است چون آنها روی این هنر کار و سرمایهگذاری کردند و رشد پلکانی داشتند ولی پیش از اینکه اپرا در غرب اجرا شود، ما تعزیه را داشتیم که تمام امتیازات اپرا را دارد. من از کسانی بودم که اغلب آثار تالار رودکی زمان پهلوی دوم را دیدم و احساس کردم که هنرمندان ما نمیدانند که ما باید باله، اپرا و ارکستر سمفونیک داشته باشیم. بعد از اینکه درسم در ایران تمام شد و به ایتالیا رفتم هم از کسانی بودم که اپرا را پیگیری میکردم. بنابراین خودم را دانشجوی تجارت جهانی میدانم و همین امروز هم هر سفری برایم پیش بیاید، قطعاً یکی از برنامههایی که از قبل رزرو میکنم، برنامه اپرا یا باله است و کوششم این است که حرکت معاصر را فراموش نکنم. به جرأت میتوانم بگویم که هیچ کدام از اپراهایی که در دنیا اجرا میشود، قدرت اندیشه و فکر پیوند اندیشه و فکر با مخاطب را مثل اپرای حافظ، سعدی، مولوی، رستم و سهراب، عاشورا و دیگر اپراهای ایرانی را ندارد.
اپرای عروسکی را به خاطر محدودیتهایی که وجود دارد انتخاب کردید یا دلیل دیگری هم داشت؟
بهروز غریبپور: دلیلش تنها محدودیتهای تئاتر نبود بلکه به نظرم نمایش عروسکی خصلت، ماهیت و قابلیتهایی دارد که در ایران کشف نشده بود و من لازم دیدم به آن قابلیتها بپردازم. خیلیها هنوز فکر میکنند که نمایش عروسکی متعلق به کودکان است. بنابراین آشناییزدایی از تعریف نادرست نمایش عروسکی هم در دستور کار من بود. مضاف بر اینکه من همواره نسبت به تحقیر نمایش عروسکی از سوی مسئولین و خود نمایشگران عروسکی معترض بودم. زمانی با آقای علی منتظری، مدیر پیشین مرکز هنرهای نمایشی یک جنگ لفظی شدید داشتم چون بروشوری چاپ کرده بود که رویش نوشته شده بود: "علت توجه ما به نمایش عروسکی این است که نمایش عروسکی هم سادهتر است و هم ارزانتر." من به این بروشور به شدت اعتراض کردم. زمانی که عضو کارگروه کارشناسی تدوین درسها و عناوین دانشگاه هنر بودم هم یکی از اعضاء به نام آقای دکتر احمدی گفت: "جای تأسف دارد که اعلام کنم آقای غریبپور با همه پیشینه، تحصیلات و دانشی که در زمینه تئاتر دارند، به نمایش عروسکی پرداختهاند." من گفتم متأسفم برای کسی که در هندوستان درس خوانده و دورههای مختلف را گذرانده است ولی نمیداند که وصل مؤمنان به کائنات در هند به وسیله نمایش عروسکی صورت گرفته است. بنابراین هم از شورای کارشناسی تدوین درسها و عناوین و هم از مدیریت گروه تئاتر عروسکی دانشگاه هنر استعفا دادم. بعد با خودم فکر کردم که باید به ایشان هم حق داد چون تولیدات ما در زمینه نمایش عروسکی تا به امروز در حد مجاب کردن چنین ذهنیتی نبوده است. سپس در سال 1368 نمایشنامه "سفر سبز در سبز" که پیش از انقلاب نوشته بودم و اولین اثر عارفانه نمایشنامهنویسی ایران است را روی صحنه بردم و خیلی از اعضای آن شورا را دعوت کردم و گفتم بیایید در تالار وحدت نمایش عروسکی ببینید. بنابراین شکلگیری اپرای عروسکی برای من تحققِ چند دهه کار کردن بود و قابلیتهای آن باعث شد به سمت اپرای عروسکی بروم نه صرفاً محدودیتهایی که در تئاتر ما وجود دارد.
علی پاکدست: فکر میکنم اپرای زنده به اندازه اپرای عروسکی نمیتواند تأثیرگذار باشد. قابلیت تئاتر عروسکی خیلی به جذابیت کار کمک میکند. در آثار ما تماشاگر از سرعت تعویض صحنه شگفتزده میشود. حضور اسب در اپرای عاشورا یا پرواز جادوگرها در اپرای مکبث هم از دیگر ویژگیهایی است که شاید در تئاتر زنده به این خوبی انجام نمیشد. بنابراین معتقدم که قابلیتهای تئاتر عروسکی به غنای کار و جذب شدن تماشاگر بیشتر به اپرا کمک میکند.
آقای پاکدست، شما از ابتدا در اپراهای آقای غریبپور حضور داشتید و در کار نویی که ایشان انجام دادند سهیم بودید. چطور شد که در این اپراها حضور پیدا کردید و همکاریتان با آقای غریبپور ادامه پیدا کرد؟
علی پاکدست: من کارم با آقای غریبپور را از گروه "خیمهشببازی ایران" آغاز کردم. سال 62 تئاتر عروسکی را به عنوان رشته دانشگاهی خودم انتخاب کردم. یعنی اینطور نبود که کسی مرا به دلیل اینکه سوادم کمتر است به این رشته بفرستد. انتخابی که انجام دادم هم به واسطه این بود که کتابی از نوشتههای استاد غریبپور به نام "نمایش عروسکی گام به گام" خریدم و آن کتاب تأثیر فراوانی روی من گذاشت. به واسطه آن کتاب، رشته نمایش عروسکی را انتخاب کردم و بعد از دانشگاه هم در تلویزیون شروع به کار کردم. با آقای غریبپور هم از دور آشنا بودم. نمایش "بینوایان" را از ایشان دیده بودم و ترجمههایشان را خوانده بودم تا اینکه در سال 78 برای بازی در نمایش "عروسک خیمهشببازی" به گروه ایشان پیوستم. آقای غریبپور برای این نمایش از قبل خانم مریم اقبالی را انتخاب کرده بودند و بعد از ایشان پرسیده بودند که با چه کسی راحتی بازی کنی؟ خانم اقبالی هم گفته بودند با علی پاکدست. اینطور شد که آقای غریبپور از من دعوت به همکاری کردند و من عضو ثابت گروه تئاتر خیمهشببازی عروسکی ایران شدم. همیشه ذهن سازنده و هوشیار استاد غریبپور را ستایش میکنم چون با گروه تئاتر خیمهشببازی عروسکی ایران، دو نسل را با هم آشنا کردند؛ یعنی علیرضا خمسه و عیسی رزمجو که از یک نسل بودند را با من و خانم اقبالی آشنا کردند که از یک نسل دیگر بودیم. البته در ابتدا از سوی آقای خمسه کمی دافعه احساس میشد و ایشان نمیتوانست به سادگی من و خانم اقبالی را بپذیرد ولی بعد از مدتی که با هم زندگی کردیم، خیلی از کارهایش را به ما میسپرد و خیلی با ما دوست شده بود. به هر حال من و خانم اقبالی با آقای غریبپور کار کردیم و زمانی که ایشان میخواستند گروه تئاتر عروسکی آران شکل بگیرد و اپرای "رستم و سهراب" روی صحنه برود، ما را به ماریونتن تئاتر وین معرفی کردند تا در آنجا بتوانیم یک دوره کوتاه ببینیم. بنابراین ما این افتخار را داریم که از آن موقع تا الان عضو گروه تئاتر عروسکی آران هستیم و شاگرد آقای غریبپور.
آقای ابوالخیریان، شما از چه زمانی به گروه تئاتر عروسکی آران اضافه شدید؟
علی ابوالخیریان: من وقتی گروه اپرای "رستم و سهراب" بسته شده بود به کار اضافه شدم. زمانی که آقای پاکدست و خانم اقبالی از اتریش برگشتند، یک سری افرادی که در حوزه تئاتر عروسکی فعال بودند را دعوت کردند تا اپرای "رستم و سهراب" اجرا شود که خوشبختانه من هم جزو این گروه بودم. اپرای "رستم و سهراب" خیلی کار لذتبخشی بود. هر کسی که در حوزه تئاتر عروسکی فعال است دوست دارد با بهترین این حوزه کار کند که من افتخار کار کردن با بهترین را پیدا کردم. معمولاً پشت سر آقای غریبپور حرفهای زیادی زده میشود و من هم قبل از آشنایی با ایشان، پشت سرشان حرفهای منفی زیادی میشنیدم. در 13 سالگی یکبار آقای غریبپور را دیده بودم و بعد از آن فقط صحبت درباره ایشان شنیده بودم که معمولاً هم صحبتهای خوبی نبود و مردم از بد اخلاقی ایشان حرف میزدند. همیشه فکر میکردم اگر این آدم اینقدر آدم منفی و بداخلاقی است، پس چرا کارهایی که انجام میدهد اینقدر کارهای خوبی از آب در میآید؟ دیدم چه از نظر هنری و چه از نظر مدیریتی، چنین آدمی نمیتواند منفی باشد. پس فهمیدم حرفهایی که علیه ایشان زده میشود، از روی بخل و حسد است. سالها گذاشت تا اینکه آقای غریبپور مرا برای اپرای "رستم و سهراب" دعوت کردند و من با شوق و ذوق سر کار آمدم.
خانم اقبالی، شما جدا از اینکه جزو دستیاران و بازیدهندههای گروه اپرای عروسکی آران هستید، طراحی عروسکهای گروه را هم به عهده دارید. چطور شد که وظیفه طراحی عروسکهای گروه آران را به عهده گرفتید؟
بهروز غریبپور: خانم اقبالی از دستیاران، مشاوران، همیاران و دوستان عزیز بنده هستند. من نکتهای را درباره تفاوت استفاده از دو واژه بازیدهنده و عروسکگردان بگویم و بعد خانم اقبالی در مورد کارشان توضیح دهند. یکی از قدیمیترین اسنادی که نشان میدهد در ایران نمایش عروسکی وجود داشته، رباعیات خیام است. خیام میگوید: "ما لعبتکانیم و فلک لعبت باز، از روی حقیقتی نه از روی مجاز / یک چند درین بساط بازی کردیم، رفتیم به صندوق عدم یک یک باز". خیام با گفتن "لعبت باز"، دقیقاً به آفرینش و خلقت اشاره میکند. بنابراین وقتی که میگوییم یک نفر بازیدهنده است، شأن او را به جایی میبریم که او بتواند خلق کند ولی وقتی که از عنوان "عروسکگردان" استفاده میکنیم، در حقیقت داریم آن شخص را تحقیر میکنیم، در حالیکه یک بازیدهنده در اپرای عروسکی گروه آران واقعاً به خلق موجودات میپردازد. به همین دلیل من خیلی حساس هستم که واژه تحقیرکننده عروسکگردان را مطلقاً به کار نبریم.
مریم اقبالی: طراحی عروسکهای گروه آران را بیشتر آقای پاکدست انجام میدهند و قطعاً زیر نظر آقای غریبپور. من بیشتر بخش ساختاری و تکنیکال عروسکها را به عهده دارم. نحوه کار من و آقای پاکدست اینطور است که آقای غریبپور متن اپرا را در اختیار ما میگذارند و کاراکترهایی که مدنظرشان هست را به ما اعلام میکنند. در ادامه بر اساس تعریفی که متن دارد، آقای پاکدست طراحیها را انجام میدهند. در پروژههای اول گروه تئاتر عروسکی آران، طراحیها ابتدا روی کاغذ انجام میشد ولی بعد آقای غریبپور مرحله انجام طراحی بر روی کاغذ را حذف کردند. الان عروسکها به شکل سه بعدی توسط آقای پاکدست ساخته میشود و بعد آقای غریبپور تغییراتی که لازم میدانند را اعمال میکنند و عروسک وارد مرحله ساخت میشود.
علی پاکدست: آقای غریبپور خیلی بلند همتی و سعه صدر دارند. اگر روند ساخت عروسکهای ما را ببینید، متوجه میشوید آنچه که در نوع طراحی عروسکهای اپرای خیام وجود دارد، با آنچه که در اپرای مکبث هست فرق دارد. طراحی عروسکهای اپرای خیام را سالها قبل یک آدم حرفهایتر از من انجام داده است ولی آقای غریبپور همیشه بستری را برای جوانترها فراهم میکنند که منجر به رشد و پرورش جوانها میشود. به نظرم این اعتماد کردنها و احترام گذاشتنهاست که گروه تئاتر عروسکی آران را ماندگار میکند.
بهروز غریبپور: هیچکس در تاریخ تئاتر عروسکی ایران، تجربه آقای پاکدست و خانم اقبالی را در زمینه طراحی عروسک ندارد. این دو نفر با همدیگر نزدیک هزار عروسک را طراحی کردهاند. آقای ابوالخیریان هم تخصصش در زمینه قالبگیری و ریختهگری است و علیرغم اینکه استاد اول ایشان آقای قاسم رحمتی بودند ولی آقای رحمتی ایشان را به عنوان استاد خودشان قبول دارند. بنابراین جمعی که من انتخاب کردم، جمع بهترینهای ایران است. گروهمان جمعی است که هر کسی در حیطه کار خودش به درجه استادی رسیده است و من این را درباره همکارانم بی تعارف میگویم.
معمولاً در ایران اینطور جا افتاده که بازیدهندههای عروسکها بیشتر آدمهای جوان هستند ولی بازیدهندههای گروه تئاتر عروسکی آران سالهاست که دارند در این زمینه فعالیت میکنند و همچنان هم روی این کار متمرکز هستند و بهترینهای این حوزه محسوب میشوند. با توجه به تصوری که نسبت به بازیدهنده عروسکها در ایران وجود دارد، چطور شما در سنین میانسالی هم همچنان به انجام این کار مبادرت میورزید؟
مریم اقبالی: به نظرم اگر این نگاه وجود دارد به خاطر این است که بازیدهندههای عروسک به خوبی این هنر را نمیشناسند. نمایش عروسکی محدودیتهای خودش را دارد ولی در عین حال قابلیتهایی هم دارد که شاید این قابلیتها را نتوان در تئاتر زنده پیدا کرد. به نظرم نمایش عروسکی خیلی توانمند است چون کارهایی که یک بازیگر ممکن است نتواند روی صحنه انجام بدهد را عروسکها میتوانند انجام بدهند یا صحنههای اپراهای گروه آران گاهی اوقات آنقدر مخاطب را شگفتزده میکند که شاید مشابه آن را در هیچ تئاتری نتوان دید. در این سالها اگر محدودیتی سر راه گروه تئاتر عروسکی آران بوده، آقای غریبپور به هر طریقی سعی کردهاند این محدودیتها را بشکنند و گروه را پیش ببرند. ایشان آنقدر در کارشان قوی و ثابتقدم هستند که گاهی اوقات ما به عنوان دستیارهای ایشان پس کشیدهایم ولی خود ایشان بودند که ما را دوباره دنبال خودشان کشاندند و ما الان به خاطر توانمندیهای آقای غریبپور است که ادامه میدهیم. همیشه هم سعی میکنیم پشت ایشان باشیم و امیدواریم که همیشه سلامت باشند.
علی پاکدست: آقای غریبپور یک هدف و چشماندازی دارند که این هدف و چشمانداز بین همه ما مشترک است. ممکن است که آقای غریبپور به لحاظ تواناییشان انرژی بیشتری برای کار بگذارند ولی همه یک هدف مشترک داریم. ماندگاری ما در گروه هم به خاطر همین مشترکاتی است که بینمان وجود دارد.
بهروز غریبپور: من به جوانترها ایمان دارم و معتقدم که این را باید در عمل نشان داد. بنابراین همه این احساس را دارند که خودشان خالق اپرا هستند. من همه را صاحب کار میدانم. علت اینکه بعضی از عوامل اپرای من در گروههای دیگر حضور پیدا نمیکنند این است که انگار کارگران مزدبگیر آن کارها هستند نه صاحبان کار. در حالیکه گروه تئاتر عروسکی آران این شأن را به هر کسی میدهد که غایت توانمندی خودش را به نمایش بگذارد. در گروه آران ممکن است بعضیها به درجهای برسند که بگویند حالا خودم میخواهم کارگردانی کنم و گروه خودم را داشته باشم. البته اینطور نیست که همه در گروه تئاتر عروسکی آران ماندگار شوند ولی به هر حال امروز کسانی در گروه هستند که اپراها را تولیدات و حاصل خلاقیت خودشان میدانند. بنابراین وقتی کسی در یک گروه احساس آزادگی کند، احساس نمیکند که موقت است و دیر یا زود میرود. چنانکه میبینم که هر یک از اعضای گروه تئاتر عروسکی آران، استادان آینده نمایش عروسکی ایران خواهند بود.
مریم اقبالی: هر روز از این 15 سالی که من با آقای غریبپور کار کردهام برایم یک خاطره است و سخت میتوانم در موردش صحبت کنم. من رشدی که در این 15 سال در کارم کردهام را مدیون فضایی هستم که آقای غریبپور ایجاد کردهاند. شاید هیچوقت و در هیچ کجای دیگر نمیتوانستم اینقدر در حیطههای مختلف درس بگیرم و رشد کنم. آقای غریبپور این اعتماد را به من کردند و عنوان دستیاری و مدیریت کارگاههای ساخت عروسک گروه را به عهده من گذاشتند ولی هنوز از ایشان یاد میگیرم.
آقای رحمتی، شما چطور دستیار صحنه آقای غریبپور شدید؟
قاسم رحمتی: من اصلاً از تئاتر عروسکی خوشم نمیآمد و چیز زیادی هم درباره تئاتر عروسکی نمیدانستم تا اینکه وقتی 20 ساله بودم، نمایش "بابا بزرگ و ترب" به کارگردانی آقای غریبپور را دیدم و واقعاً به تئاتر عروسکی علاقهمند شدم. بعد از آن کارهای آقای غریبپور را دنبال میکردم و فقط هم کارهای ایشان را میدیدم چون خیلی از کارهایشان خوشم میآمد. اصلاً فکر نمیکردم که روزی وارد گروه ایشان شوم چون تا قبل از اینکه وارد گروه آران شوم، اصلاً تئاتر را دوست نداشتم. من مجسمهسازی میکردم و بیشتر به دنیای امروزی کشش داشتم ولی دیدم آقای غریبپور توانستند کارهایی که در اروپا با نرمافزارها انجام میدهند را با چوب، پارچه و مقوا انجام میدهند، بدون وجود هیچ نرمافزاری. از شیوه کارشان بسیار لذت بردم و الان حدود 9 سال است که افتخار همکاری و دستیاری آقای غریبپور را دارم و از این بابت خیلی خوشحالم.
آقای غریبپور، چرا فیلم اپرای عروسکی نمیسازید تا مخاطبان گستردهتری داشته باشید؟
بهروز غریبپور: ما آثارمان را ضبط ویدئویی میکنیم و در دسترس مردم قرار میدهیم ولی وقتی حمایت نباشد و برای تولید یک اثر وادار شوید همه چیز را از نو برای یک مسئول تعریف کنید، همین حداقلی که هست هم ارزشمند است. من خدا را شاکرم که جایگاه ثابتی داریم و گروهی هستیم دور همدیگر. اگر قرار باشد چنین فیلمی با چنین امکاناتی ساخته شود، نیاز به یک تهیهکننده با شعور و با فرهنگ است و آن تهیهکننده باید پشتوانه مالی غنی یا نسبتاً غنی داشته باشد. من عاشق فیلمسازی هستم و به موازات تئاتر، سینما هم کار کردم. در سال 52 مؤسس انجمن سینمای کردستان بودم. بعدها هم تلاش کردم با نوشتن فیلمنامه، کارگردانی چند اثر و ساختن مستندهای زیاد، نشان دهم از عشقم به سینما کاسته نشده است و همچنان هم تمام گرامر تئاتر و سینما را در آثار اپراییام رعایت میکنم. اگر تهیهکنندهای وجود داشته باشد که بتواند رضایت مرا جلب کند، فیلم هم میسازم چون میدانم که هر کدام از این اپراها برای مدیوم سینما هم میتوانند ساخته شوند. خیلی از تماشاگران از طریق ویدئوی اپراها شیفته آنها میشوند و دوست دارند اجرای زنده اپراها را هم ببینند و این تأثیر دوربین را نشان میدهد.
آقای رحمتی، ما در اکثر کارها بیشتر بازیدهندهها را میبینیم و همه مخاطبها سراغ بازیدهندهها میروند ولی در پشت صحنه یک گروه دیگر هم به نام گروه صحنه وجود دارد که باید با مدیریت هماهنگ شوند تا جادوی صحنههای اپرا تصویرسازی شود. تجربه هماهنگی و تعویض صحنه چطور تجربهای است؟
قاسم رحمتی: ما قبل از اینکه کار را شروع کنیم، با استاد غریبپور تمرین میکنیم و مسئولیت هر کدام از بچهها مشخص میشود. به محض اینکه پرده بسته میشود، یک دنیای پر جنب و جوشی آن پشت وجود دارد که هر کسی مسئولیت خودش را میداند. بچههای بالا ارتباط تنگاتنگی با بچههای صحنه دارند و حتی بعضی وقتها به آنها کمک میکنند. فکر میکنم که دکور اپرای عروسکی هم به موازات ارزشی که عروسکها دارند، ارزشمند شده است و ما باید مواظب باشیم دکور خراب نشود.
بهروز غریبپور: بعضی وقتها تعویض صحنه ما در دو ثانیه صورت میگیرد، مثل صحنه گفتوگوی تهمینه و سهراب و ناگهان حضور پیدا کردن در کاخ افراسیاب. گاهی این اتفاق در 7 ثانیه میافتد که باز هم زمان کوتاهی است و اگر برای انجام این کار بین دستیاران صحنه و تمام گروه مشارکت تمام و کمال وجود نداشته باشد، طبیعی است که تعویض صحنه محقق نمیشود. سرعت تعویض صحنه ما برای مخاطبان و حرفهایهای اپرا در دنیا هم جای تعجب دارد. ما وقتی اپرای عاشورا را در لهستان اجرا میکردیم، شب دوم اجرا مدیر جشنواره و چند کارگردان بزرگ و حرفهای از من خواهش کردند که اگر اجازه بدهید ما پشت صحنه شما حاضر باشیم. فکر کردند که ما میخواهیم رمز و رازمان را پنهان کنیم ولی من با کمال میل پذیرفتم و به آنها اجازه دادم به پشت صحنه اپرا بروند. آنها به پشت صحنه رفتند و آمدند گفتند که ای کاش شما میتوانستید پشت صحنهتان را هم به تماشاگرانتان هم نشان بدهید تا مخاطبان ایمان گروه صحنه شما را در تولید اثر هنری ببینند. در گروه ما ایمان و تعهد حرف اول را میزند. به گروه ما توجه مالی نمیشود و این ایمان است که باعث شده گروه تئاتر عروسکی آران همچنان پابرجا باقی بماند.
هزینههای اپراهایی که روی صحنه میبرید خیلی بالا به نظر میرسد.
بهروز غریبپور: بله همینطور است. بچههای ما برای دستمزد سر کار نمیآیند، حتی حرفهایترینها که دور همین میز هستند. واقعاً اولویت اولشان پول نیست بلکه این سعادت کنار همدیگر بودن و تماشاگر را غرق لذت کردن برای ما مهم است. ما تماشاگری داریم که نزدیک 50 بار به اجراهای ما آمده و شاهد کار ما بوده است و هر شب هم میآید و میگوید که من امشب یک چیز دیگر متوجه شدم. گروه تئاتر عروسکی آران این را فرا گرفته که ما بایستی جاننثارانه کار کنیم و تماشاگر برای ما محترم است و هیچ اجرایی برای ما تکرار نیست. یاد ریچارد چیشلاک، بازیگر ارزشمند گروه یرژی گروتفسکی افتادم که گفته میشود خودش را قربانی بازیگری کرد. در گروه تئاتر عروسکی آران هم همه ما خودمان را قربانی یک اثر میکنیم که این اثر متجلی شود. به جرأت میشود که گفت در جامعه هنری ما اعضای گروه تئاتر عروسکی آران تالی ندارند. ما به عنوان یک گروه آسیایی به فرانسه که مهد نمایش عروسکی دنیا است، رفتیم و اپرای عاشورا را در جشنواره "شارلویل مزیه" اجرا کردیم که بین همه نمایشگرهای عروسکی پیچیده بود که بروید ببینید اسب در این کار چطور بازی داده میشود! به ما میگفتند گروه اسبها. از بازی دادن اسب در اپرای عاشورا مبهوت مانده بودند. من بارها گفتهام که ما یک گروه ملی هستیم و دنبال این هستیم که بودجهای در حد یک گروه ملی را از دولت بگیریم چون این تجربه، تجربه گرانسنگی است. اگر میگویم گروه ما یک گروه ملی است، منظورم این است که گروه تئاتر عروسکی آران، موسیقی، خوانندگی، شعر، کلام بزرگان و اندیشمندان ما را نشان میدهد. بنابراین ما یک وظیفه خطیری را به عهده گرفتهایم که میشود گفت ادامهدهنده راه شعرا، ادبا، عارفان و هنرمندان پیشین ایرانی هستیم. در نهایت مظلومیت هم قرار گرفتهایم. ظلمی که خود خانواده تئاتر عروسکی به گروه آران کرده، دولتها نکردهاند. آنها با طعنهها و فضای منفی که به وجود آوردند، سعی کردند انرژی گروه ما را بگیرند ولی موفق نشدند. من اولین کاری که کارگردانی کردم، نمایش "آرش کمانگیر" نوشته سیاوش کسرایی بود که آن را در سن 16 سالگی روی صحنه بردم و از آن موقع هنوز تعهد و جانفشانی در مخیله من مانده است. هنوز امکان ندارد که کاری را دست کم بگیرم. برای خیلی از متنها سه سال کار میکنم و به همین خاطر است که اپراهای ما را ببینید، متوجه میشوید که هیچکدام شبیه کارهای دیگر نیست. ما اصلاً مورد توجه خاص قرار نگرفتیم بلکه خودمان داریم توجه خاص به کار خودمان میکنیم. علیرغم اینکه گروهمان یک گروه عظیم است و کارهایی که روی صحنه میبریم آثار پر هزینهای است ولی هیچوقت بودجه خاص نداشتهایم. برای کارهایم آهنگساز تربیت کردهام. آهنگسازهایی که استعداد و نبوغ داشتند ولی واقعاً نامی نداشتند. گروه تئاتر آران یک گروهی است که با هر اثر خودش، دهها نفر را به جامعه هنری ایران معرفی میکند.
شما در اپرای سعدی به مقام زن توجه ویژهای کردهاید و زن را در این اپرا به عنوان یک انسان عاقل، فهمیده و همراه نشان دادهاید. از طرفی اکثر اعضای گروهتان هم خانمها هستند. این میزان توجه به مقام و جایگاه زن از کجا میآید؟
بهروز غریبپور: از نظر کمی، تعداد عوامل مرد در گروه ما کمتر است و این اولین شوکی است که در رورانس به تماشاگر داده میشود. من اعتقادم بر این است که خلقت ذرهای نقص ندارد و اگر خدا میخواست تک جنسی بیافریند، طبیعتاً اراده میکرد که فقط آدم وجود داشته باشد ولی اگر حوا نبود، آدم بی معنی بود. بنابراین در اندیشه من است که زن خیلی مقام بالایی دارد. زن میتواند هشدار دهنده، دلسوز و چراغراه باشد، حتی برای سعدی بزرگ. بعضیها به من میگویند که چرا از غزلیات سعدی در اپرای سعدی کم استفاده کردید؟ در حالیکه من همزادی که در اپرای سعدی آفریدم، اصلاً مجسمه غزل است. اگر سعدی برای یک زن رویایی مینویسد، من این را مجسم کردم که سعدی بدون عشق به یک زن بی معنی است. حتی در اپرای رستم و سهراب، یک راه حلی پیدا کردم که این مادر (تهمینه) است که از فردوسی تمنا میکند که انتهای داستانش را تغییر بدهد چون در بیصدایی و در سکوت میگوید که این فاجعهآفرین است و فردوسی میگوید که متأسفم، تقدیر همین است. نشان دادهام که این مادران هستند برای سرزمین ایران که از دست رفته است شیون میکنند و این مادران هستند که پشت تابوت عطار زجه میکشند. در اپرای خیام هم این زنان هستند که بر مرگ خواجه نظامالملک شیون میکنند چون آنها میدانند که به وجود آوردن یک فرزند و از دست دادنش چقدر رنج و شیون دارد. من این نگرشها را به بازیدهندهها هم انتقال دادهام. کما اینکه الان 6 شاعر در وجود آقای پاکدست هست؛ محتشم کاشانی، فردوسی، خیام، حافظ، مولوی و سعدی. این سعادت خیلی بزرگی است. سعادت دیگر هم نصیب محمد معتمدی شده که 5 شاعر را بازی کرده است.
علی پاکدست: سال 75 و زمانی که من تازه فارغالتحصیل شده بودم، خبرنگاری سؤالی از من درباره مقایسه بازیدهندگی در نمایشهای ایران با نمایشهای خارج از کشور پرسید که من گفتم بازیدهندگی در تئاتر عروسکی ما پر از استعداد است ولی ما مشکل تداوم داریم. یعنی اجراهای ما تدوام ندارد که بخواهیم خودمان را آماده این کنیم که قابل مقایسه با بازیدهندههای خارجی باشیم ولی خوشبختانه الان در گروه تئاتر عروسکی آران این اتفاق افتاده که ما هر شب بتوانیم اجرا کنیم و هر شب خودمان را نسبت به شبها و سالهای قبل کاملتر کنیم. وقتی یک عملی را هر شب تکرار میکنیم، آنوقت است که میفهمیم کجا میتوانیم خودمان را کاملتر کنیم. فکر میکنم که آقای غریبپور هم میدانند که توانایی یک شخص چه اندازه است و چه گرایشهایی دارد. اصلاً این نقش به درد آن شخص میخورد یا نه؟ این یکی از عواملی است که موقع تقسیم نقش در نظر گرفته میشود. یک نفر ممکن است روحیه پر جنب و جوش خاص خودش را داشته باشد که طبیعتاً آن شخص روحیهاش در بازیدهندگی با شخصی که درونگراتر است خیلی فرق دارد. وقتی نقش تقسیم میشود، اتفاق خیلی ارزشمندی که برای یک بازیدهنده میافتد این است که آقای غریبپور فضایی را ایجاد میکنند که به شعور بازیدهنده خیلی احترام میگذارند. یعنی شیوه بازیدهندگی را به بازیدهنده دیکته نمیکنند. این خیلی زیبا است که بازیدهنده ابتدا کارش را انجام میدهد و اگر خوب بود مورد تأیید قرار میگیرد و اگر خوب نبود، مورد تأیید قرار نمیگیرد و احتیاج است دوباره مورد راهنمایی قرار بگیرد. ایشان فضایی را در اختیار بازیدهنده قرار میدهند و به او اعتماد میکنند و حالا بازیدهنده باید این اعتماد را جلب کند. این دیگر به روحیات، تجربه و تسلط بازیدهنده بستگی دارد.
بهروز غریبپور: من موقعی که میخواستم اپرای رستم و سهراب را کار کنم، به عروسکسازان غیر ایرانی و اتریشی متوسل شدم که عروسکها توسط آنها ساخته شد. همان گروه وقتی بعداً آمدند بخشی از اپرای مکبث را دیدند، متعجب شده بودند چون فکر میکردند که ما باید تا ابد دست به دامن آنها شویم ولی ما خودمان به همت عوامل گروه آران کار ساخت عروسکها را انجام دادیم. ما مکتب آران را داریم و عروسکسازی را در بهترین حالت یاد گرفتهایم. میتوانم بگویم که خوشبختانه ثابتقدمترین گروه تئاتر عروسکی جهان هستیم.
آقای حسینی، شما از اعضای جوان گروه آقای غریبپور هستید. چطور شد که آقای غریبپور به شما اعتماد کردند که در گروه تئاتر عروسکی آران حضور داشته باشید؟
هانی حسینی: من در دانشگاه نمایش عروسکی خواندم و این رشته را کاملاً خودخواسته انتخاب کردم ولی دوستان دیگری بودند که به اجبار نمایش عروسکی میخواندند ولی چون آنها میخواستند بازیگری و کارگردانی بخوانند ولی ظرفیت آن رشتهها تمام شده بود و آنها به اجبار سر کلاسهای نمایش عروسکی میآمدند. به همین خاطر فکر میکنم که نمایش عروسکی در دانشگاههای ما مهجور است. سال 88 وارد دانشگاه شدم و همان سال بنا بر فراخوانی که گروه تئاتر آران منتشر کرده بود و عضو جدید میخواست، من توانستم خودم را معرفی کنم و وارد گروه شوم. البته از آنجایی که غالب اعضای گروه تئاتر عروسکی آران خانمها هستند، استاد من در دانشگاه هم این موضوع را با دانشجویان خانم در میان گذاشته بود و فراخوان را به آنها اعلام کرده بود ولی من هم همراه دانشجویان خانم تست دادم و خوشبختانه برای گروه پذیرفته شدم. آن موقع هم همین جو منفی که دوستان گفتند علیه آقای غریبپور وجود دارد، همچنان وجود داشت ولی وقتی با آقای غریبپور برخورد کردم، دیدم که شخصیت ایشان طوری است که جوانها خودشان را پیدا میکنند و تازه متوجه میشوند که باید رفتار و منششان چطور باشد. وقتی که وارد فضای بازیدهندگی در گروه تئاتر آران شدم و چهرههایی را دیدم که سالها سابقه این کار را دارند، خود فضا مرا پیش میبرد و یاد میگرفتم که باید چطور رفتار کنم. مثلاً من وقتی میبینم که استاد غریبپور قبل از ساعت آفیش شده در محل تمرین حاضر میشوند، من چطور میتوانم به خودم اجازه بدهم دقیقهای تأخیر داشته باشم؟ طبیعتاً باید تابع استادم میشدم و به همان شکل رشد میکردم. امثال ما اگر بخواهیم در گروههای دیگر کار کنیم، همیشه به مشکل بر میخوریم چون در آن گروهها، نظم و جدیت گروه تئاتر عروسکی آران وجود ندارد و این برای ما آزاردهنده است. به عنوان یک بازیدهنده میبینم که آن احترام و اجر و قربی که باید وجود داشته باشد، وجود ندارد و به کاری که دارد انجام میشود، ارزش و احترام گذاشته نمیشود.
همکاری با گروه تئاتر آران و به ویژه آقای غریبپور که از نسلی متفاوت از نسل شما هستند چگونه است؟
هانی حسینی: گروه تئاتر عروسکی آران برای من مثل یک مدرسه است و هر شب که اجرا میکنیم، برایم به مثابه یک آزمون جدی است چون میدانم که یک چشم تیزبین و نگاه حرفهای مرا میبیند و ریز حرکاتم را در نظر دارد. به همین خاطر هر شب با خودم میگویم که امشب باید بهترین شبی باشد که روی صحنه عروسکم را بازی میدهم. استاد غریبپور اندکی کمکاری و سهلانگاری را بر نمیتابند و یکی از مهمترین دلایلی که گروه همواره روند صعودی داشته است هم همین نگاه بلندپروازانه و آرمانگرایانه استاد غریبپور است و ما هم همیشه همراه و پیرو ایشان هستیم و سعی میکنیم در جهت خواستههای ایشان و هدف کلی گروه حرکت کنیم.
مریم اقبالی: فکر میکنم که گروه تئاتر عروسکی آران نه تنها برای اعضای خود گروه به مثابه یک مدرسه است بلکه از جهات مختلف برای کل جامعه تئاتر عروسکی کشور تبدیل به یک مرجع شده است. این گروه به لحاظ مدیریت، شکلگیری گروه، رپرتوار، چگونگی تولید تئاتر عروسکی، وارد شدن، تثبیت و ماندگاری اعضاء، تبلیغات و... یک مرجع است. گروه تئاتر عروسکی آران اولین گروه در تئاتر ایران است که اجرای یک رپرتوار مشخص را شروع کرده و بر اساس آن رپرتوار اجرا میکند. تمام اینها یک مرجع است و آنها را میشود به عنوان یک سری عناوین درسی در اختیار دانشجویان رشته تئاتر عروسکی گذاشت. کسانی که به تئاتر عروسکی عشق میورزند، این را خوب میدانند که گروه تئاتر عروسکی آران یک گنجینه است ولی به نظرم متولیان هم باید گروه ما را به این نگاه ببینند. بقای این گروه باید یک جایی ثبت شود و سندیت پیدا کند که این احتیاج به هزینه و پشتوانه دارد ولی این اتفاق صورت نگرفته است.
آیا مشخص است پس از این رپرتوار، چه اپرایی را کار خواهید کرد؟
بهروز غریبپور: بله. صحبتهایش را کردهایم و به امید حق، اپرای "سیمرغ عطار و شیخ صنعان" را کار خواهیم کرد. من الان در حال نوشتن این اثر هستم و آقای امیر بهزاد، آهنگساز اثر هم مشغول آهنگسازی کار هستند. آقای امیر بهزاد بعد از اینکه اپرای سعدی روی صحنه آمد، به همسرم که مدیر مالی گروه است گفته بودند که اگر من جای آقای غریبپور بودم، هرگز امیر بهزاد را برای آهنگسازی این کار انتخاب نمیکردم و این ریسکی که ایشان کردند مرا تکان داد. آقای بهزاد این را در حالی گفته بود که به نظرم ایشان نابغه است.
خوانندههای اپرای شیخ صنعان چه کسانی هستند؟
بهروز غریبپور: اسحاق انور، شیخ صنعان و رها یوسفی، دختر ترسا را میخوانند. خوانندههای دیگر هم مشخص هستند که به وقت اجرا لیست خوانندهها را اعلام خواهیم کرد. فعلاً مشغول صحبت برای تأمین بودجه این اپرا هستیم. با بنیاد فرهنگی هنری رودکی صحبت کردهایم و منتظر هستیم که بنیاد رودکی بودجه را به ما بدهد و کار را وارد مراحل اجرایی کنیم. البته ما همین الان هم کار را شروع کردهایم و خود من همیشه تا 6 صبح در حال نوشتن متن این اپرا هستم. با بخشهای مختلف صحبتهایی صورت گرفته و قرار است بودجهای در خور بودجه یک تئاتر ملی به گروه آران تخصیص داده شود که امیدوارم این اتفاق بیفتد.
در سطح بینالملل چند گروه وجود دارد که مثل گروه تئاتر عروسکی آران با قدمتی بیش از یک دهه به شکل کاملاً منظم به اجرای رپرتوار میپردازند و هر سال یک اپرا را روی صحنه میبرند؟
بهروز غریبپور: ما در دوره ریاستجمهوری آقای احمدینژاد، سفرهای خیلی خوبی به خارج از کشور کردیم. گروه ما 8 تن وسیله دارد و یک سازه مختص به خودش دارد که در هیچ جای جهان نیست. گروه وسیعی است که بایستی یک تهیهکننده قدر پشت ما باشد تا بتوانیم به اتکای شرایط مالی که او فراهم میکند، کارمان را در خارج از کشور نشان دهیم. امیدوارم بر اساس قول و قرارهایی که گذاشته شده است، یک رپرتوار در فرانسه و آمریکا داشته باشیم. فکر میکنم که اگر شرایطش مهیا شود، ما رپرتوارمان را نه تنها در ایران بلکه در خارج از ایران هم میتوانیم اجرا کنیم. یک زمانی قرار بود این کار را در شیراز انجام دهیم که متوجه اهمیت موضوع نبودند و این اتفاق نیفتاد ولی امیدوارم که در خارج از کشور بشود این کار را انجام داد. امیدوارم که آقایان قدر این گروه را بدانند. ما مدیون مخاطبانمان هستیم و معتقدیم که اگر تا به امروز سر پا ماندهایم، به خاطر مخاطبانمان بوده است. در صدد این هستیم که اگر تولید اپرای شیخ صنعان مانع نباشد، عناوینی که در رپرتوار اخیرمان نبودند را در فصل بهار اجرا کنیم. اپرای شیخ صنعان را هم مهر سال آینده روی صحنه خواهیم برد.
با توجه به اپراهایی که شما روی صحنه میبرید و با توجه به اینکه به واسطه همت شما، اپرا و تئاتر عروسکی در ایران از مهجوریت درآمده است، تأسیس یک دانشکده مختص تئاتر عروسکی را چقدر ضروری میدانید؟
بهروز غریبپور: الان مکتب "آران" دقیقاً وظیفه دانشگاه را دارد و ما هنرجویانی داریم که لیسانس و فوق لیسانس رشتههای مختلف را دارند که میآیند همه مسائل را فرا میگیرند. تا روزی که دانشکده تئاتر عروسکی رسماً تأسیس نشود، مکتب آران همین بار را به دوش میکشد.
آقای غریبپور، به عنوان سؤال پایانی میخواهیم به نکتهای اشاره کنید که در طول گفتوگو چند بار توسط دوستان مطرح شد. با توجه به اینکه اکثر همکارانتان اشاره کردند که پیش از همکاری با شما تعریفهای خوبی از شما از جانب دیگران نشنیدهاند، فکر میکنید این صحبتهای منفی که همکارانتان آن را کاملاً رد کردند از کجا نشأت میگیرد و چرا چنین صحبتهایی در اطرافتان وجود دارد؟
بهروز غریبپور: اصولاً کار کردن با من آسان نیست چون من از خطای خودم هم نمیگذرم و معتقدم که یک گروه هنری باید حتماً در درجه اول اخلاق را رعایت کند. اما آنچه که عدهای در مورد من به میگویند، ترور شخصیت است و متأسفم که بگویم ترور شخصیت در ایران واقعاً رواج دارد. یکبار گفته بودند که بهروز غریبپور، مهدی فتحی را کتک زده است، در حالیکه هرگز چنین اتفاقی نیفتاده بود ولی اسم کاری که من با مهدی فتحی کردم از کتکزدن بدتر بود. مهدی فتحی سالیان سال به عنوان یک استعداد بزرگ بازیگری فراموش شده بود و وقتی که من پیشنهاد کردم در نمایش "بینوایان" نقش ژان والژان را بازی کند، انگار که حافظهاش را از دست داده بود. روزی مهدی فتحی روی صحنه از اینکه اشتباه کرده بود در حین اجرا خندهاش گرفت. من از اتاق فرمان فریاد زدم که چرا میخندی؟ دوباره جمله را گفت و باز هم اشتباه. مهدی فتحی دوباره خندید و من از اتاق فرمان آمدم و کلاه سیلندری که روی سر ایشان بود را گرفتم و پرت کردم. به مهدی فتحی گفتم خجالت بکش چون مهرگان که 7 سالش است دارد دیالوگهایش را درست میگوید و تو درست نمیگویی. مهدی فتحی تازه بیدار شد و فهمید که من توقع دارم او به عنوان بهترین بازیگری که ژان والژان را بازی کرده است به روی صحنه بیاید نه یک بازیگر معمولی. واقعاً نقشی که مهدی فتحی در آن نمایش بازی کرد، جزو ماندگارتری نقشهای تاریخ تئاتر ایران است. یا از بازی بهزاد فراهانی در نقش بازرس ژاول هنوز باید به عنوان یادگارهای تئاتر ایران یاد شود. این ترور شخصیت از آنجایی ناشی شده که من اهل معامله، آسانگیری و زد و بندهای پشت صحنه نبودم. اخیراً در روزهای فیلمبرداری فیلم سینمایی "اردک لی"، زودتر از تدارکاتچیها سر فیلمبرداری میآمدم، در حالیکه باری که به عنوان فیلمنامهنویس، کارگردان، طراح صحنه و طراح لباس بر دوش من سنگینی میکرد، نیازمند این بود که بیشتر استراحت کنم و دیرتر سر کار بیایم. در طول مدت فیلمبرداری "اردک لی"، در طول شبانهروز بیشتر از 4 ساعت نمیخوابیدم. در حالیکه سن و وضعیت جسمانیام، خلاف این را تقاضا میکرد. بنابراین آنچه که باید از گروه تئاتر عروسکی آران و جمع ما آموخت، عشق، تعهد و احترام به حرفه تئاتر عروسکی است. حرفه ما حرفهای بسیار ارزشمند و بزرگی است که خیام برای تببین خلقت و کائنات از آن استفاده کرده است. قسم خورده این کار هستم و کارم را با جدیت انجام میدهم. همانطوری که خانم اقبالی گفتند، اعتقاد من هم بر این است که ما یک گروه مرجع هستیم. اسم گروه تئاتر عروسکی آران به خانواده من بر میگردد. آران اسم پسر من است و من با این اسمگذاری نشان دادهام که گروه برای من حکم فرزندانم را دارد. همیشه گفتهاند که آدم به همه کس حسادت میکند جز به فرزندانش. من امروز افتخار میکنم که قدرترین نیروهای هنری ایران در خانواده آران حضور دارند.