سرویس تئاتر هنرآنلاین: نمایش "ملانکولی" که مالیخولیای اژدهایان نیز در پارسی نام گرفته است، باید که با نوعی حسرت و البته خوششانسی توأم باشد که عدهای بهناچار در دل طبیعت میمانند که اتفاقاً درباره خود طبیعت و زیباییهایش نمایشی را تدارک ببینند؛ و درواقع به رابطه میان بشر و طبیعت بپردازند.
گروهی از هنرمندان موسیقی هارد راک در یک ماشین پراید متوقف در میانه یک چشمانداز برفی چیپس سیبزمینی میخورند... تا اینکه خانم تعمیرکاری به نام ایزابل با دوچرخه به آنها میپیوندد و درمییابد که آنچه باید این خودرو را دوباره آماده حرکت کند، همانا هفت روز به دراز خواهد کشید بنابراین کل گروه هفت نفره معترض و ناامید میشوند اما چارهای هم جز تن دادن به شرایط ندارند. بنابراین آنها درباره شیوه کارشان و آنچه در کنار موسیقی به نمایش میگذراند توضیح میدهند و ضمن این توضیح دادنهاست که یک نمایش نیز به نام "ملانکولی" یا همان "مالیخولیای اژدهایان" شکل میگیرد.
شیوه دومینو
فیلیپ کن با اصول بازی دومینو پیش میرود: آخرین صحنه از شو، صحنه اول بعدی را به نمایش میگذارد و زمینه وسیعی را برای افکار فراهم میکند. بنابراین آنچه آنان ارائه میکنند نوعی هنر مفهومی است و بهجای داشتن یک درام، ما با ایدههایی مواجه خواهیم شد که در آن درنگ و تأملی نسبتاً به یافتههای بشر از ارتباط با طبیعت بدون واسطه رقم میخورد. طوری این چیدمان ایدهها شکل میگیرد که انگار ایزابل خواب میبیند و انگار به دنیای خیالانگیز پسران نداشتهاش پا میگذارد که آن پسرهای شیطون برای مامانشان بهترین چیزها را برای سرگرمی و از آن مهمتر درک انسان بهواسطۀ حضور در طبیعت تدارک دیدهاند.
مراحل شکلگیری این پرفورمنس:
1. آشنایی ایزابل با گروه موسیقی که این مقدمه بسیار به درازا میکشد و دستکم برای مخاطب ایرانی از ضرباهنگ میافتد.
2. آشنایی با کانتینر و آن همه دنگ و فنگی که برای ارائه نمایش و موسیقی باید در خدمت باشد. داشتن کلاهگیسهای رقصان با دستگاه مه ساز و نورهای قرمز و آبی و بودن بالنهای سیاهوسفید و داشتن اسکی و اسکیبازی. البته این بخش نیز خیلی کند و خیلی با توضیح واضحات توأم هست که یا مخاطب را خنگ فرض کردهاند و یا شخصیت ایزابل چنین هست و باید اینگونه همه چیز را از الف تا یایش توضیح بدهند که امر بدیهی چندان لطفی به کارکرد مفهوم سازهایش نخواهد کرد.
3. ارائه هفت جاذبه که عبارتند از: آشنایی با آب، باد، آتش، طبیعت، و حضور در طبیعت و ... و در پایان رفتن به حس اندوه در شب یا همان ملانکولی که به تعبیری همانند مالیخولیای اژدهایان میماند. شاید این قسمت سوم آنچه باید را بهتر متجلی میسازد و میتواند حتی جنبۀ نمایشی این پرفورمنس را تقویت کند که متأسفانه آنقدر دیر به این بخش هم میرسیم که دقیقاً سردرگمیم که چه چیزی باید ما را متوجه خود کند؟ یا مرکز ثقل آن، چه میتواند باشد؟ به هر حال میدانیم که پرفورمنس هم مثل تئاتر منطقی برای مواجهه و از آنسو نیز رمز و رازی برای نگه داشتن مخاطب باید داشته باشد و اگر این انگیزهها نباشد یا کمرنگ شده باشد، آنگاه از میزان ارتباط و تأثیر گرفتن آن نیز کاسته خواهد شد.
موسیقی
موسیقی زمینهساز حضور بهتر مخاطب برای ورود و درک صحنههاست. اگر موسیقی نبود مخاطبان نمایش را ترک میکردند و واقعاً اگر ماندند و صبوری کردند نسبت به دادههای موسیقی احساس خوبی مییافتند چون در آن دیباچه دراز هیچ چیزی نمیتوانست نگهدارنده باشد مگر خود موسیقی و جاذبهها و نحوه ارائهاش.
تجسمی
فیلیپ کن تحصیلکرده هنرهای تجسمی است؛ به همین سادگی نیز حضور قدرتمند عناصر تجسمی در طراحیهایش مشهود است. یک روز برفی در بریدهای از طبیعت با درختان لختوعور برفگرفته نخستین نمایۀ گیرای این نمایش است. در آن خودرویی گیر افتاده و یک کانتینر هم به دنبالش دارد. اما از این اتاق جادو ابزاری کارآمد بیرون میآید مانند فواره، مه ساز، حبابساز، دستگاه باد ساز، و بالنهای رقصان و بالنهای شبنما و... حس میشود که این پرفورمنس به دنبال یک ارتباط و در شهودی با ملاحظه از حضور در طبیعت است چنانچه کیف و لذتی هم دارد و در تناسب یافتن با تندرستی جسم و روان آدمی نیز بسیار مؤثر خواهد بود. بنابراین از هماهنگی بین طبیعت و جلوههای زیباییشناسانه عناصر تجسمی تأثیری شهودی بر مخاطب باقی میماند که این مهم در بازنمایی تصاویر مبتنی بر ترکیبهای قابل ملاحظه و حضور رنگهای زنده و متأثرکننده و درک شهودی فضای حاکم بر دادههای قابل ارائه در صحنه، شکل میگیرد.
در جامعه ایرانی هنوز بخش عمدهای از مردم در همان روال طبیعی خود به سر میبرند و نیازی هم به دیدن این نوع آثار ندارند چون غرق در این طبیعت و شهودند اما عدهای که در کلانشهرها زندگی میکنند باید این پرفورمنسها را ببینند و حتی در شکل گرفتنش هم مشارکت داشته باشند اما اینان غافلاند از این مهم چون سرگرمیهایشان را طور دیگری با حضور در طبیعت رقم میزنند که در واقع به ضرر خودشان و طبیعت خواهد بود. مثلاً آتش زدن شاخ و برگ درختان برای پخت و پز کباب و یا مصرف مواد مخدر و متوهمزا و... بنابراین ملانکولی برای ما هنوز ضروری نمینماید.
اما زیباترین تصویر دقیقاً در آن دقایق پایانی رقم میخورد که ما در مواجهه با یک شب خیالانگیز دچار حس و حال دگرگون شوندهای خواهیم شد. یک شب نسبتاً تاریک و بدون ماه و روشنایی در دل یک جنگل یا در حاشیۀ یک پارک که میتواند بیانگر ورود به جایی ناشناخته اما زیبا باشد و در عین حال در آن اطمینان خاطری برای بازنگری در خویشتن و از همه مهمتر یافتن آرامش تدارک دیده شده است.
پیامد حضور
این نمایش در سال 2008 ساخته شده و اجراهای متعددی را در جهان پشت سر گذاشته است و در ایران هم بیشتر در حد یک پیشنهاد است که میتواند از سوی هنرمندان علاقهمند به طبیعت و ارائه درک شهودی از انسان و هستی مورد توجه قرار گیرد و زمینههای خلق چنین آثاری را فراهم کند که برای اقشار متوسط جامعه میتواند کارایی مطلوبی داشته باشد.