سرویس تئاتر هنرآنلاین، فلوریان زلر نویسنده معاصر فرانسوی در مدت زمان کوتاهی شکوفا شد و با رمانها و نمایشنامههایش به سرعت در دل مخاطب نشست. متن "پدر" در ستایش روح و روان پدر و بررسی ایام دردآور پیری است. آنچه در متن به خوبی جلوه دارد، حال و احوال ساده و بی پیرایه "آندره" پیر است. آنچه حس و حال تماشاگر را به متن نزدیک میکند فضایی درهم تنیده از واقیعت و وهم رویا گونهایست که مابه ازای آن همسویی دارد با فرهنگ و مناسبت جامعه ما.
اجرای نمایش "پدر" در سالن تماشاخانه شهرزاد آنقدر گرم و دلنشین بود که آثارش را در روزهای پس از اجرا روی بیننده میگذارد. جزئیات و فضای حاکم بر روح پدر "آندره" سالخورده، متناسب با درون آشفته و مقتضیات نسیان گونه دوران پیریاش چنان ظریف توسط نویسنده بصورت پازل گونه طراحی شده که لازمه اجرایی متن شناسانه و دقیق دارد که فضاهای برشی روح پدر نامنظم و آشفته حکایت نا آرامی ذهن او را به نمایش بگذارد. این مهم با اجرای بسیار ساده در ترکیب صحنهها و پالایش روح پدر دیده میشود که گاه وضعیت روی صحنه مطابقت بسیاری با زندگی واقعی دارد. گاه تماشاچی عینا وارد روح پر التهاب پدر میشود و خود را پدری گرفتار پریشانی میبیند.
زنده نام برای رسیدن به ارزشهای متن فلوریان زلر با ریسک بالایی سادهگی در میزانسن، ساده گی در شیوه بیان بازیگران و مهمتر سادهگی در چیدمان صحنه را انتخاب کرده که این ترکیب داشتهها دنیای پیرامون روایت را به شکل خوبی دلنشین و صمیمی کرده است. زلر در نمایشنامههای دیگرش همچون "مادر"، "اگه بمیری" و ... یک فرمول ساده دارد که حتی در این رهگذر لازم نمیبیند با اسامی عجیب و غریب روی شخصیتها خود را آزار دهد. "آن" و "پیر" و "لورا و آندره" اسامی بیشتر نمایشنامههای اوست... بنظر آنقدر به این کاراکترها نزدیک است که آنها را زنده و روان میبیند. حتی در جایی میگوید؛ نمایش عجیب و خاص مثل یک پازل است که آدم به راحتی توی اون گم میشه ...
در اجرای "پدر" هم تماشاچی میان دنیای ذهن آندره و فضای حقیقی جاری در منزل "آن" دخترش سردرگم میماند و نشانههای آلزایمر نشسته بر روح اندره را که آقای چنگیز جلیلوند به زیبایی باورش کرده و نشانش میدهد میبیند. جلیلوند بازی نمیکرد او آنقدر طبیعی و حسی بود که باور تماشاگر میگوید آیا درگیر آلزایمر شده؟
خصیصه خوب اجرای "پدر" درک هوشیارانه کارگردان در ساده زیستی بازیگران، آیند و روند بی تکلفشان و بیان غیر اگزجره و دوری از غلو آنهاست. حتی در طراحی صحنه و گریم هم نهایت سادهگی رعایت شده. متناسب با متن و خواست نویسنده اثر آدمها در اسارت تشریفات و تجملات نیستند. این ابزار و وسایل است که در خدمت خواستهای بشری است. وقتی چنین طراحی بر نمایش حاکم باشد شاکله اصلی که نمود بارز و چشمگیری خواهد داشت مضمون و داستانی است که میبایست با مخاطب ارتباط برقرار کند و تماشاچی سوق داده میشود به درک دنیای رنج گونه روان پدر.
وقتی نمایش پدر تمام میشود سایه سنگینی از بخش اعظم و مهم زندگی بزرگسالانه پدران ما روی روح مینشیند و شاید به شکلی هم بشود به درهم فرو رفتگی نسلهایی که باهم بیگانهاند هم تفکر کرد. اینکه چرا آندره نمیتواند دخترش آن را بخوبی بفهمد و چرا دخترش او را آنطور که شایسته است نمیبیند.
به جز بازی دلنشین جلیلوند میتوان به لطیفی و روانی بازی فقیهه سلطانی در نقش دخترش اشاره کرد که همچنان روی صحنه خوب است. سلطانی اصلا بازی نمیکند و با تمام وجود زندگی را به نمایش میگذارد. بازی سایرین هم قابل قبول است و حتی بازی در نقش کوتاه خانم ساناز فلاح فرد هم آنقدر مهربان و درگیر کننده است که حس مخاطب را بسوی خود میکشاند. او که مترجم متن نیز هستند در نقش همان دیده گاه نویسنده که گاه واقیعت و حقیقت درهم ادعام شده را در شیوه حضورشان روی صحنه نشان میدهد.
در خاتمه معتقدم بازیها عاری از کلیشههای رایج فلسفه گونه و معنایی، به صورت واقعی در زندگی روزمره حس میشوند و تماشاچی بریدهای از زندگی را در قالب نمایش پدر میبیند.
در انبوه نمایشهایی که روی صحنه میرود و شاید دغدغه انتقال مفهوم و بیان موضوع سرلوحه و انگیزه گروه اجرا کنندهشان نباشد نمایش "پدر" ویژه است .