سرویس تئاتر هنرآنلاین: "کلنل" نمایشی است که تلاش دارد از مفاهیم گذشته تاریخی برای امروز جامعه ما مولفه‌هایی را بازگو کند. نمایشی که ساختارش را از نمایش‌های ایرانی به ویژه تعزیه وام گرفته و به شکلی منسجم روایت سیاست، عشق و مفاهیم زندگی را در ظرف هنر نمایش در مقابل تماشاگر قرار داده است. "کلنل" روایتی تاریخی است اما تاریخ را با هنر عجین کرده و نمی‌خواهد روایتی مستند از آن را به نمایش بگذارد. به بهانه این اجرا با خیرالله تقیانی‌پور کارگردان، حسین پاکدل، سیروس همتی، مونا فرجاد، الهه شه‌پرست بازیگران و رضا شاپورزاده طراح صحنه، نشستی را برگزار کردیم تا از شکل‌گیری این نمایش و دغدغه‌های این گروه نمایشی بیشتر بدانیم.

 

آقای‌ تقیانی‌پور معمولاً اهالی تئاتر و مخاطبان هنر شما را به عنوان کارگردانی می‌شناسند که به اجرای نمایش‌های تاریخی با تم دینی علاقه‌ دارید. علاقه‌تان به اجرای نمایش‌هایی که تم دینی دارد از کجا می‌آید؟ اصلاً به این قائلید که یک کارگردان نمایش دینی هستید یا چنین تقسیم‌بندی‌هایی را قبول ندارید؟

خیرالله‌ تقیانی‌پور: من با واژه تئاتر دینی مخالفم چون تئاتر از اخلاق و اندیشه حرف می‌زند که خود اخلاق و اندیشه از بنیان‌های دین هستند و رسالت تئاتر هم رسالتی است که دین دارد. به نظرم تعاریفی که از دین می‌شود در تمام نمایشنامه‌ها وجود دارد و حتی نمایشنامه‌های شکسپیر هم دینی است. اما در مورد بخشی دیگر از سؤال‌تان باید بگویم که علاقه من به استفاده از یک سری اتفاقات دینی در تئاتر به آموزه‌های دوره کودکی‌ام بر می‌گردد. من به تعزیه و المان‌های نمایش ایرانی علاقه‌مندم و این علاقه به دوره‌ای بر می‌گردد که پدرم تعزیه می‌خواند و خودم هم بچه‌خوان بودم.

از نمایش "پری" به بعد، تغییری در نمایشنامه‌نویسی‌تان شکل گرفت و سعی کردید تاریخ وقایع و شخصیت‌های نوشته‌های‌تان را به عقب‌تر ببرید و نگاه بیشتری به گذشته داشته باشید. چرا سعی کردید این اتفاق بیفتد؟

خیرالله‌ تقیانی‌پور: علاقه به تاریخ در همه وجود دارد، به خصوص آن‌که تاریخ تکرار می‌شود و از آن می‌توان درس و پند گرفت. مشابه همه اتفاقات روزمره و امروزی در گذشته اتفاق افتاده است و من دوست ندارم تماشاگر امروز تئاتر با آن فرهنگ و ادبیات فاصله داشته باشد. بخش مهمی از فرهنگ و ادبیات امروز ایران نشأت گرفته از دوره قجر است و هنر ایران از آن‌جا تحول شگرفی پیدا کرده است. جامعه امروز ایران درگیر سنت و مدرنیته است و شروع این تقابل‌ها هم به دوران قجر بر می‌گردد. بنابراین وضعیت امروز ایران شباهت زیادی به دوره‌های مختلف تاریخی کشور دارد و هر کدام از این شباهت‌ها و حتی تضادها را می‌توانند دست‌مایه یک درام نمایشی باشند.

سیروس همتی: شاید اگر کارگردان بخواهد یک سری مسائل و دغدغه‌ها را با اجرای نمایشی که جهان آن در زمان حال اتفاق می‌افتد، نمایش بدهد، به خاطر برخی ممیزی‌ها امکانش وجود نداشته باشد. در این شرایط بهتر است که آن دغدغه‌ها از دل تاریخ روایت شود تا احتمال اجرا شدن نمایش به صد در صد برسد.

خیرالله تقیانی‌پور- حسین پاکدل- سیروس همتی- مونا فرجاد - الهه شه‌پرست - رضا شاپورزاده

چرا در سال‌های اخیر وقتی نمایشنامه‌نویس‌ها و کارگردان‌های ایرانی می‌خواهند درباره مسائل روز جامعه صحبت کنند، به سراغ سمبل‌ها و شخصیت‌های تاریخی می‌روند و برای این کار از استعار‌ه‌ها استفاده می‌کنند؟

حسین پاکدل: جریان فکری جامعه باعث شده که نمایشنامه‌نویسان و کارگردان‌های تئاتر احساس کنند اگر به سمت روایت رئالیستی بروند، حرف‌شان خیلی شنونده ندارد چون مردم اتفاقات خیلی دهشتناک‌تر از آن را در دل جامعه می‌بینند. بنابراین کسی هنرمند را مجبور به این کار نمی‌کند و دوستانی که در شورای نظارت و ارزشیابی به متن‌ها مجوز می‌دهند هم آدم‌هایی خارج از همین اهالی تئاتر نیستند. زمانی من و دیگران روی متن‌ها نظارت می‌کردیم و حالا دوستان دیگر این کار را انجام می‌دهند. چیزی که باعث شده آقای تقیانی‌پور و دیگران برای گفتن حرف‌های امروز به تاریخ معاصر مراجعه کنند، شباهتی است که وقایع مشروطیه با وقایع امروز دارد. فکر می‌کنم گلوله‌ای که میرزا رضا کرمانی به قلب ناصرالدین شاه زد، تاریخ را دو شقه کرد. بعد از شلیک آن گلوله و ترور شاه قاجار، تاریخ با شتاب فزاینده و پیش‌برنده‌ای جلو رفت و از آن زمان تا کودتای سال 1299 وقایعی به اندازه وقایع کل تاریخ این سرزمین اتفاق افتاد. آن وقایع و به ویژه تقابل سنت و مدرنیته به شکل حیرت‌انگیزی به امروز جامعه ایران شباهت دارد. تا قبل از ترور ناصرالدین شاه، آب انبار لجن‌ گرفته‌ای از تاریخ وجود داشت که مردم در کنارش زندگی می‌کردند اما پس از آن عده‌ای آمدند و گفتند که شکل دیگری هم می‌شود چشم‌ها را شست و نگاه کرد. خیلی از سنت‌گراها در تقابل با مدرنیته قرار گرفتند ولی زور مدرنیته چربید و ظرف 20 و چند سال، کشور منطقه‌بندی شد و شهر و نظام پیدا کرد، ارتش به وجود آمد، آموزش و پرورش به سمت مدرنیته رفت، سیستم قضاوت، دادگستری پیدا کرد و خیلی از مناسبات اجتماعی، القاب و حرفه‌ها تعریف شد. در آن سال‌ها بود که شهروندان کم کم متوجه شدند که حق و حقوقی دارند و می‌توانند برای رسیدن به حق‌شان از دیگران شکایت کنند. تا قبل از آن یک حاکم بلا منازع دستور می‌داد و آن دستور به شکل‌های مختلفی اجرا می‌شد ولی بعد از ترور ناصرالدین شاه تا کودتای 1299 و بعد از آن به تناوب تا کودتای 28 مرداد سال 1332، روند کشور به شکلی پیش رفت که بیشترین اتفاقات معاصر در آن رخ داد. بعد از کودتای 28 مرداد سال 32 تا سال 57 هیچ چیز جذابی برای درام وجود ندارد و اگر هم هست، نقد قدرت و زندگی اجتماعی است. بیشتر رمان‌ها و قصه‌ها به همان مقطع تاریخی ترور ناصرالدین شاه تا کودتای سال 32 بر می‌گردد. ضمن این‌که در آن دوره درام جهان هم در حال پیشرفت بود و درام‌های مدرن زیادی در انگلستان و کشورهای اروپایی نوشته می‌شد که ترجمه‌شان هم در ایران در می‌آمد. بسیاری از درام‌هایی که از دهه 30 به بعد در ایران نوشته شد، به شدت تحت تأثیر درام‌های ترجمه‌ای است. شاید اکنون تعداد چنین درام‌هایی بیشتر هم شده است چون شما به تعداد می‌بینید که نمایشنامه‌نویس‌های ایرانی متن‌های قشنگی نوشته‌اند که فقط اسامی شخصیت‌های آن ایرانی است و مفاهیم و رفتارهای آن مطلقاً ایرانی نیست. فکر می‌کنم چیزی که آدمی مثل آقای تقیانی‌پور را به سمت نوشتن نمایشنامه‌هایی نظیر "کلنل" برده، علاقه‌اش به ادبیات نمایشی و تعزیه است. "کلنل" یک درام مدرن است که منتها زبان و شخصیت‌های آن از گذشته می‌آید و امروزه تمام این شخصیت‌ها مابه‌ازا دارند. شما مابه‌ازای رفتار این شخصیت‌ها را در کوچه و خیابان و در مناسبات پولتیک مردم می‌بینید. بنابراین طبیعی است که کارگردانی نظیر آقای تقیانی‌پور به سراغ چنین درامی برود. برای درام‌نویس، مهم بستر جذاب یک درام است که بر اساس آن درام بنویسد و دوران مشروطه هم یکی از بهترین دوره‌های تاریخی در ایران است که می‌شود آن را بستر نوشتن یک درام در نظر گرفت و هر حرفی که لازم است را در آن بستر گفت که آقای تقیانی‌پور این کار را انجام داده است.

در نمایشنامه "کلنل" کلک‌های سیاسی و یا ترورهای اجتماعی و سیاسی وجود دارد و شما به حذف آدم‌ها از اجتماع و کشتن و نابود کردن آن‌ها هم اشاره کردید. با این حال به نظر نمی‌رسد علاقه‌مند باشید عین به عین تاریخ را بنویسید و نویسنده یک تئاتر مستند باشید. خودتان چطور فکر می‌کنید؟

خیرالله‌ تقیانی‌پور: با شما موافقم و مطلقاً به نوشتن عین به عین تاریخ اعتقادی ندارم. مستند کردن تاریخ وظیفه من نیست و این کاری است که مورخ‌ها باید انجام بدهند. من می‌خواهم یک اتفاقی را دراماتیک کنم و هیچ‌وقت به مستند کردن تاریخ اعتقادی نداشته‌ام چون به زعم من، عین به عین گفتن تاریخ هیچ‌وقت جواب نداده است. نمی‌دانم این توفیق یا بد شناسی من بوده که مرا به عنوان نمایشنامه‌نویسی می‌شناسند که متن تاریخی می‌نویسد، در حالی که من نمایشنامه امروزی هم نوشته‌ام. معتقدم که یکی از رسالت‌های هر هنرمندی، آگاهی‌بخشی است و اگر هم یک اتفاقاتی را از بستر تاریخ می‌آورم و دراماتیک می‌کنم، بخشی از آن به خاطر آگاهی‌بخشی است و بخش دیگرش هم برای پیشبرد درام و قصه‌ای است که می‌گویم تا مخاطب ببینند و لذت ببرد.

حسین پاکدل: محال است بشود بدون دخل و تصرف در تاریخ نقل دراماتیکی از آن انجام داد. شما وقتی لباس هنر به یک واقعه تاریخی می‌پوشانید، آن را جاودانه می‌کنید که این جاودانگی در شکل‌های مختلف نمایش حیرت‌انگیز است. در واقع وقتی شما ناصرالدین شاه را در یک نمایش یا فیلم می‌شناسید و آن نمایش روی شما تأثیر می‌گذارد، دیگر در زمان کتاب خواندن هم همان تصویر از ناصرالدین شاه در ذهن‌تان است. جاودانگی یکی از کارکردهای هنر است و به همین خاطر است که در عرصه تصویر و نمایش، روی تاریخ و شخصیت‌های تاریخی حساسیت زیادی وجود دارد.

خیرالله تقیانی‌پور

زمانی نقدهایی به زنده‌یاد علی حاتمی می‌شد که می‌گفتند ایشان تاریخ را برای خودش می‌کند و بعد آن محصول از اندیشه علی حاتمی بیرون می‌آید. یکی از فیلم‌هایی که خیلی مورد نقد واقع شد، فیلم "ستارخان" بود که سندیکای هنرمندان هم مرحوم حاتمی را به تحریف روایت تاریخی محکوم کرد. وقتی یک نویسنده قصد دارد درامی در دل تاریخ بنویسد، با سندیت اتفاقات تاریخی چه باید بکند؟

خیرالله‌ تقیانی‌پور: به نظرم تماشاگر تاریخ را می‌داند، منتها می‌خواهد روایت شما را به عنوان یک نویسنده از تاریخ بداند. به طور مثال منبری یک روایتی از مقتل می‌گوید و یک منبر دیگر، روایتی دیگر. آن منبری مخاطب بیشتری دارد که روایتش صرفاً عین به عین گفتن تاریخ نیست و مردم را به شکلی هنرمندانه به تاریخ نزدیک می‌کند. مردم روایت مرحوم علی حاتمی از تاریخ را بیشتر از روایت‌های دیگر دوست دارند چون روایتی که ایشان دارد، به مخاطبش نزدیک‌تر است و حتی گاهی از مردمک چشم مردم به آن نگاه می‌کند.

سیروس همتی: نمایش "کلنل" فقط در یک بستر تاریخی روایت می‌شود وگرنه قصه آن جهان‌شمول و آدم‌هایش امروزی هستند. به نظرم خیلی خوب است که شما به عنوان یک گروه نمایشی می‌توانید حرفی که درباره امروز دارید را در  بستری تاریخی بزنید و این هیچ اشکالی ندارد.

در نمایش "کلنل" به یک مقطع خاصی از تاریخ تهران اشاره می‌کنید که در تهران استبداد وجود دارد و شمشیرش را روی گردن مردم گذاشته و آن‌ها را سرکوب می‌کند. در حالی‌که خیلی وقت‌ها جنبش‌ها از تهران به سمت شهرهای دیگر رفته است اما در آن مقطع زمانی، تبریزی‌ها، بختیاری‌ها، اصفهانی‌ها، گیلانی‌ها و مردم سایر مناطق ایران هستند که به یک جنبش می‌پیوندند و به کمک مردم پایتخت می‌آیند. این اتفاق در آن برهه از تاریخ عجیب نیست؟

خیرالله‌ تقیانی‌پور: زور و سرکوب در پایتخت زیاد بود و اکثر عوامل حکومتی در تهران مشغول استبداد بودند و این موضوع فرصت را برای مردم شهرهای دیگر به وجود می‌آورد که گروه‌های خود را برای جنبش‌های مردمی آماده کنند. آن سال‌ها شرایط کشور عجیب بود و همانطور که آقای پاکدل گفتند، اتفاقات مختلفی در سطح کشور رخ می‌داد که شاید در تاریخ چند صد ساله قبل از آن به وجود نیامده بود. به زعم خیلی از بزرگان و صاحب‌نظران، اگر اتفاق به توپ بستن مجلس رخ نمی‌داد، اکنون جامعه ایران خیلی شکوفاتر از این بود. آن زمان تمرین دموکراسی شکل می‌گرفت که این به ضرر خیلی از مستبدین بود و در نهایت مستبدین با به توپ بستن مجلس جلوی آن را گرفتند.

حسین پاکدل: تهران در دوره قاجاریه قلب جامعه ایران بود و معمولاً تا زمانی که اتفاقی در قلب جامعه تثبیت نشود، محال است منشأ تحول باشد. آن موقع هم اینطور بود و علیرغم آن‌که در بخش‌های مختلف کشور جنبش‌هایی در مبارزه با استبداد برخاسته بود، اما در تهران همچنان سرکوب‌گری مانع این اتفاق می‌شد. در آن روزها شایعه خیلی کاربرد داشت چون سرعت انتقال اخبار کند بود و تا می‌خواست یک شایعه تکذیب شود، کار خودش را کرده بود. البته هنوز هم رسانه‌های مجازی یا مکتوب می‌توانند یک حقیقتی را 180 درجه برعکس نشان بدهند ولی این اتفاق در آن سال‌ها وحشتناک‌تر بود و کافی بود حکومت 4 آدم درست حسابی جامعه را بخرد تا هر چه این‌ها بگویند را مردم به واسطه اعتباری که آن‌ها دارند، باور کنند و بپذیرند. 

خیرالله‌ تقیانی‌پور: در دوره قاجاریه، رسانه توده مردم یا قهوه‌خانه بود یا منبر. در هر دوی این رسانه‌ها هم به وفور نشر شایعه وجود داشته و خیلی وقت‌ها به خاطر شایعات، اتفاقات ناگواری افتاده است.

چرا در نمایش‌تان از تعزیه و به ویژه از یک تعزیه غریب که تعزیه "ارینب" است استفاده کرده‌اید؟

خیرالله‌ تقیانی‌پور: تم نمایشنامه "کلنل" تا حدودی تظلم‌خواهی است و رسالت تعزیه هم همین است. تعزیه "ارینب" هم ما‌به‌ازای آن روزها را دارد و چه بسا که امروز هم مابه‌ازا داشته باشد. پرداختن به تم تظلم‌خواهی از طریق دو نوع نمایش امکان‌پذیر است. یکی سیاه‌بازی است که در آن شخصیت سیاه سعی می‌کند در ابتدا خودش را آدم شیرینی جلوه بدهد و بعد که با خان یا شاه ارتباط می‌گیرد، شروع به تظلم‌خواهی می‌کند. در تعزیه هم همین اتفاق می‌افتد و تم آن تظلم‌خواهی است. در همین اواخر شاهد این بوده‌ایم که شمرخوان‌ها عینک دودی می‌زدند و وقتی می‌پرسیدیم چرا؟ می‌گفتند چون ساواکی‌ها خیلی از این عینک‌ها استفاده می‌کردند. یعنی آن‌ها برای تظلم‌خواهی سمبل می‌گذاشتند. نزدیک به انقلاب هم انقلابی‌ها را جور دیگری نشان می‌دادند و با تعزیه مانورهای دیگری می‌دادند که این هم جزو کاربردهای تعزیه است.

حسین پاکدل: ضمن آن‌که تعزیه جذابیت‌های صحنه‌ای هم دارد.

حسین پاکدل

نمایش "کلنل" بیشتر از این‌که یک نمایش تاریخی باشد، یک درام عاشقانه است که در  مقطع عجیب و غریب از تاریخ ایران شکل می‌گیرد و بستری برای روایت عشق میان دو شخصیت "سید علی اوسط" و "پری" می‌شود. شما می‌توانستید در همان بستر تاریخی، یک نمایشنامه‌ای بنویسید که تراژدی سیاسی- اجتماعی باشد ولی چرا ریسک کردید و تم عاشقانه آن را پر رنگ‌تر نشان دادید؟

خیرالله‌ تقیانی‌پور: واژه عشق به خاطر ذات پاک آن، تنها واژه‌ای است که همه را جذب می‌کند و همه نگاه‌ها به آن مثبت است. امکان ندارد کسی درباره عشق بشنود و بخواهد از آن روی برگرداند. بخشی از این‌که من تم عاشقانه نمایش را بیشتر کردم، به خاطر خود عشق است چون عشق در هر مکتب، دین و آیینی، تقدس دارد و من هم سعی کردم در خیلی از نمایشنامه‌هایم به این موضوع بپردازم. به زعم من، عشق تاریخ مصرف ندارد و در هر دوره‌ای مخاطب عام خودش را دارد، پس نمی‌شود گفت توجه بیشتر نمایش "کلنل" به موضوع عشق یک ریسک بوده است.

حسین پاکدل: مخاطب با عشق آشنایی بیشتری دارد و این موضوع برایش قابل لمس‌تر است. شاید اگر آقای تقیانی‌پور می‌خواست عشق میان یک دختر و پسر امروزی که در دو جریان مختلف قدرت و تحت سیطره قدرت قرار دارند را نقد کند، این امکان برایش وجود نداشت چون نمی‌توانست به منشأ قدرت اشاره کند، به همین خاطر دست روی دوره‌ای گذاشت که راحت‌تر می‌شود در موردش صحبت کرد. برای مثال اگر در فیلم "عصبانی نیستم" درباره برهه دیگری از تاریخ حرف زده می‌شد، راحت‌تر و بهتر می‌شد آن را تجزیه و تحلیل کرد.

در نمایش‌تان شخصیتی وجود دارد به نام "امین‌الله". این شخصیت که امروز هم مابه‌ازایش را می‌شود دید، به شدت به حکومت وفادار است ولی از طرفی با خیلی از مسائلی که به زعم او به غلط در حکومت اتفاق می‌افتد، مخالفت می‌کند و در طول نمایش بیشترین ضربه را هم می‌خورد. فکر نمی‌کنید که می‌شود در جهان نمایش‌تان خیلی قوی‌تر به این شخصیت پرداخت؟

خیرالله‌ تقیانی‌پور: این امکان وجود داشت ولی حس کردم اگر بخواهم بیش از حد به این شاخه‌ها بپردازم، تنه اصلی نمایش زائد می‌شود. بنابراین تعمداً سعی کردم که آدم‌ها به اندازه ظرفی که دارم در آن جا بگیرند. ایده‌آل من برای این نمایش 90 دقیقه بود و شاید اگر می‌توانستم یک نمایش 2- 3 ساعته روی صحنه ببرم، به همه این کاراکترها می‌پرداختم ولی وقت نمایش من مشخص و محدود است و این نمایش حول دو کاراکتر محوری به نام‌های "عزیزالله" و "عین‌الدوله" پیش می‌رود.

سیروس همتی: آدم‌هایی نظیر "امین‌الله" که هم با ادا و اصول هستند و هم با خدا و رسول، در همه دوره‌ها وجود داشته و دارند. این آدم‌ها هیچ‌وقت تکلیف‌شان مشخص نیست و هیچ‌کس متوجه نمی‌شود که این‌طرفی هستند یا آن‌طرفی. همین امروز هم نمونه آن‌ها وجود دارد که در پایان یک دوره 4 یا 8 ساله، دوره‌ای را دفن می‌کنند و وارد دوره دیگر می‌شوند.

حسین پاکدل: شخصیت "امین‌الله" جزو شخصیت‌های تأثیرگذار نمایش است که در بخش‌های مختصری به آن پرداخته می‌شود. این آدم بلد است مناسباتش را چطور بالانس کند. جاهایی احساس می‌کند وصلت با یک روحانی مبارز برایش تضمین بهتری دارد و به همین خاطر آدم نظامی را در یک زد و بند سیاسی کنار می‌زند و به یک روحانی اجازه وصلت می‌دهد ولی وقتی از قدرت برکنار می‌شود، نگاهش کمی تلطیف پیدا می‌کند. "امین‌الله" اهل مطالعه است، منتها تصور من بر این است که آقای تقیانی‌پور تعمداً نخواسته خیلی وارد این شخصیت شود چون در این صورت نمایش وارد مرحله دیگری می‌شد که جمع کردنش کار سختی بود.

شخصیت‌های "عزیزالله" و "عین‌الدوله" را چطور می‌بینید؟

حسین پاکدل: "عزیز‌الله" یک عمله اجرایی است که ما‌به‌ازا هم دارد. آدمی نظامی است که عصایش را دستش گرفته و هر جوری که می‌خواهد آن را هدایت می‌کند. در واقع "عزیزالله" یک مزدور است. "عین‌الدوله" یک شخصیت چند وجهی و پیچیده‌ است. او پیش از انقلاب مشروطه، صدر اعظم کشور بود و در انقلاب مشروطه هم نقش داشت و خفقان و وحشت ایجاد می‌کرد. محمدعلی شاه که به شدت ضد مشروطه بود را همراهی کرد و بعد در دوران فضای باز، دوباره صدر اعظم کشور شد. این‌ها اتفاقات عجیبی است که شخصیت این آدم را دراماتیک می‌کند. عین‌الدوله آدمی باهوش و یک سیاستمدار همه سو نگر بود که شباهت خیلی زیادی به قوام‌السلطنه داشت. البته قوام زیر دست عین‌الدوله بود و شرایط‌‌شان تفاوت‌های زیادی هم داشت. عین‌الدوله به عنوان یک آدم سیاسی، علاقه زیادی به سرکوب‌گری دارد.

خیرالله‌ تقیانی‌پور: در نمایشنامه "کلنل" توجه زیادی بر مابه‌ازای شخصیت‌های تعزیه کردم. به همین خاطر اکنون در نمایش هم از اولیاء دارم و هم از اشقیاء. آدم‌های خاکستری هم در نمایشنامه‌ام هستند که نمونه‌شان در تعزیه‌ هم وجود دارد. برای مثال شخصیت "امین‌الله" مابه‌ازای حُر بن یزید ریاحی در تعزیه است.

به نظر می‌رسد شخصیت "شیخ مقصود" هم مابه‌ازای عمر بن سعد باشد.

خیرالله‌ تقیانی‌پور: "شیخ مقصود" برگرفته از شخصیت قاضی شریح است و شاید مابه‌ازای آن در تعزیه هم همان عمر بن سعد باشد.

سیروس همتی

آقای همتی برای این‌که به نقش "شیخ مقصود" برسید، به سراغ مابه‌ازاهای تاریخی یا معاصر این شخصیت رفتید یا این کاراکتر را در وجود خودتان ساختید؟

سیروس همتی: در مورد این نقش آقای پاکدل تعدادی فیلم و سریال معرفی کرد که دیدم و به کاراکترهای مختلفی رجوع کردم. از جمله "قاضی شریح" کسی است که دستور جنگ علیه امام حسین‌ (ع) را صادر کرد و فتوای شهید کردن ایشان را داد یا شخصیت "قاضی شارع" در سریال "سربداران"، شخصیت "ولید بن عقبه" در سریال "امام علی (ع)" و شخصیت کعبه‌دار در فیلم "محمد رسول‌الله". کاراکتر "شیخ مقصود" نمونه آدم‌هایی است که تحت تطمیع یک دولت یا سلطنت قرار می‌گیرند و متأسفانه برای مردم هم قابل احترام هستند. از این آدم‌ها در طول تاریخ زیاد وجود داشته که زود آتش می‌گیرند و زود هم خاکستر می‌شوند. من با کمک‌هایی که از همکارانم در نمایش "کلنل" گرفتم به این نقش رسیدم و آن بخش‌هایی که ترکی صحبت می‌کنم هم مربوط به این است که اصالتاً آذری هستم.

دو شخصیت اصلی زن در نمایش "کلنل" وجود دارد که یکی "پری" است و دیگری "بیزبس". در میان کاراکترهای زن نمایش این دو نفر چه نقش پیش‌برنده‌تری دارند؟ "پری" انگار  کاراکتر شیدایی است که در زندگی خودش به نگاهی رسیده که از طرفی می‌خواهد "عزیزالله" که عشق قدیمی‌اش است را فراموش کند و از طرفی دیگر می‌خواهد شعله عشق به "سید علی اوسط" را در خودش نگه دارد که آن عشق جدید نقش پیش برندگی در نمایش "کلنل" دارد. فکر می‌کنید این موضوع می‌تواند در منطق یک زن جای بگیرد؟

مونا فرجاد: صد درصد. زن‌ها می‌توانند قلباً تا آخر عمرشان عاشق یک آدمی باشند ولی با یک نفر دیگر ازدواج و زندگی کنند. اتفاقاً زن‌ها در این مورد خیلی عاقلانه تصمیم می‌گیرند و گاهی اوقات چون حس می‌کنند زندگی با مرد مورد علاقه‌شان به صلاح‌شان نیست، با شخصی زندگی می‌کنند که از نظر خود آن‌ها انتخاب عاقلانه‌تری است. به نظرم "عزیزالله" تا جایی بی‌گناه است. اسمش را در بچگی برای دختر عمویش خوانده‌اند ولی به یک‌باره دختر عمومیش را به عقد کسی دیگر در می‌آورند. شاید اکنون جسارت دخترها بیشتر شده و بتوانند در مقابل این اتفاقات بایستند ولی در گذشته فرهنگ ایران شکل دیگری بود و مردسالاری در ایران و بخش‌های دیگری از جهان وجود داشت. بنابراین در آن دوره دختری مثل "پری" نمی‌تواند در مقابل حرف پدرش بایستد و با کسی دیگر ازدواج می‌کند. "سید علی اوسط" هم آدم بدی نیست. او آدم با خدا، شریف و آزاده‌خواهی است که شعر می‌گوید و حرف‌های شیرینی می‌زند. علی اوسط شاید از عزیزالله آدم با سوادتر و روشن‌تری باشد و پری به همین خاطر فکر می‌کند که او پتانسیل عاشقی را دارد. پری سعی می‌کند شعله عشق علی اوسط را در دل خودش نگه دارد ولی ممکن است عشق عزیزالله هم در دلش زنده باشد که این دلیل بر خیانت نیست چون پری به خاطر اتفاقاتی مجبور شده عزیزالله را ترک کند و این اتفاقات منزجرکننده نیست. این اتفاقی است که ممکن است برای خیلی دیگر از دخترها هم افتاده باشد و نشان می‌دهد که جدا شدن دو نفر لزوماً به خاطر یک اتفاق تلخی مثل خیانت یا تنفر نیست و گاهی ممکن است دو نفر در عین عشق از هم جدا شوند. به هر حال پری به جای عزیزالله با علی اوسط ازدواج می‌کند و به مرور حس می‌کند که علی اوسط هم ویژگی‌هایی دارد که بتواند آدمی مثل پری را عاشق خودش کند و پری او را به عنوان شوهر قبول داشته باشد. سید علی اوسط آدم باسواد و آزاده‌خواهی است و این ویژگی‌ها را در آن دوره کمتر مردهایی داشتند. به همین خاطر او کاریزما دارد و همین باعث جذب پری می‌شود. شاید علی اوسط می‌تواند پری را حتی بیشتر از عزیزالله دوست داشته باشد اما عزیزالله عشق دوران کودکی پری است و حتی در یک صحنه می‌گوید: "نگاه کودکی‌مان غصه‌های بی مادری من بود و قصه‌های بی پدری شما". هر دوی این آدم‌ها از کودکی یک خلأ عاطفی داشتند که حضورشان در کنار هم این خلأ را پر کرده بود. آن‌ها عشق قدیمی همدیگر بودند و فراموش کردن این خیلی سخت‌ است ولی به هر حال پری با مردی ازدواج‌ کرده که اتفاقاً او هم آدمی است که می‌شود دوستش داشت و حتماً به نسبت عزیزالله پتانسیل بیشتری برای شیدایی دارد. 

الهه شه‌پرست: من هم به عنوان یک زن فکر می‌کنم که یک زن می‌تواند عاشق یک مرد باشد ولی شاید حس کند نمی‌تواند با او زندگی کند. در این صورت آن زن، مردی که دوست دارد را مثل یک گنجینه در ذهن و قلبش نگه می‌دارد و می‌رود سراغ زندگی خودش. شخصیت "پری" در نمایش "کلنل" هم همین کار را انجام داده است.

الهه شه‌پرست

به نظر می‌رسد "بیزبس" نماد بیرونی "پری" است و چیزهایی که پری نمی‌تواند بگوید را "بیزبس" به عنوان زبان گویای این دختر به زبان می‌آورد. شما به عنوان بازیگر این نقش چطور به آن نگاه می‌کنید؟

الهه‌ شه‌پرست: من هیچ‌وقت این‌ شکلی به آن نگاه نکرده بودم. "بیزبس" کاراکتر جذابی دارد و خوبی‌ این نقش در این است که مختصر و مفید است و زوائد زیادی ندارد. جذابیت این کاراکتر در اتفاقی است که برایش می‌افتد و او را علیه خانواده‌ای می‌کند که به آن ارادت داشته است و کار دیگری هم نمی‌تواند انجام بدهد. هنوز نتوانسته‌ام با این موضوع کنار بیایم که "بیزبس" این‌طرفی است یا آن‌طرفی. فکر می‌کنم یک کاراکتر خاکستری روشن است. می‌خواهد اتفاقی که افتاده را جبران کند و تمام تلاشش را انجام می‌دهد. خیلی با مزه است که تماشاگرها این کاراکتر را دوست دارند و برای کاری که کرده به او حق می‌دهند. البته یک عده هم هستند که به "بیزبس" حق نمی‌دهند و علیه‌اش جبهه می‌گیرند. "بیزبس" ندیمه یک دختری است که با او بزرگ شده است و در بخش‌هایی در مرحله قضاوت قرار می‌گیرد و باید انتخابی کند که شاید هیچ‌وقت دلش نمی‌خواست مجبور به آن انتخاب شود. من سعی می‌کنم این کاراکتر را گناه‌کار نبینم و همانطور که گفتم به نظرم "بیزبس"  کاراکتر خاکستری روشن است. 

آقای تقیانی‌پور، شخصیت "عزیزالله" خیلی خاکستری است و مخاطب در هیچ کجای نمایش نمی‌تواند قضاوت کند که آدم خوبی است یا بد. اما چرا به عنوان نمایشنامه‌نویس و کارگران نمایش، پایان نمایش را به شکلی چیده‌اید که انگار دوست داشتید با آن خونی که از "عزیزالله" ریخته می‌شود، شست‌وشویش دهید؟

خیرالله‌ تقیانی‌پور: بخشی از آن به شباهتش به "حر بن یزید ریاحی" بر می‌گردد. عزیزالله تعریف بدی از رسیدن به وصل پیدا می‌کند و سعی می‌کند با سیاسی‌بازی و حذف‌ "امین‌الله" و "سید علی اوسط" به عشقش برسد ولی کم کم دوباره به ذات عشق بر می‌گردد. ارتباطی که با خود "پری" می‌گیرد و صحبت و درد دل‌هایش باعث این اتفاق می‌شود. او به شدت تحت تأثیر "پری" است. یک جایی می‌گوید من دیگر نیستم. انگار پیش‌بینی کرده بود که اگر کم آورد، چطور مهره‌چینی کند. در جایی هم تحت تأثیر همان عشق قرار می‌گیرد و سعی می‌کند به فطرت عشق بپردازد که اتفاق خوبی برایش نمی‌افتد و قربانی می‌شود.

آقای پاکدل فکر نمی‌کنید شخصیت "عین‌الدوله" با تمام سیاسی بودنش، در جاهایی از عشق رو دست می‌خورد؟

حسین پاکدل: سیاست یک جورهایی مثل بازی شطرنج است. شما در آن برای پیروز شدن حرکت می‌کنید و هر کجا که احساس کردید حرکت حریف‌تان مطابق میل‌تان نیست، بازی را عوض می‌کنید. سیاستمدار فقط می‌خواهد به هدفش برسد و برایش مهم نیست که آدم‌های پیش رویش چطور از مسیرش برداشته می‌شوند. سیاست اصلاً شوخی ندارد و این ذات قدرت است. در مورد "عین‌الدوله" هم همین اتفاق می‌افتد و او هر کجا که لازم ببیند، بازی‌اش را عوض می‌کند.

خیرالله‌ تقیانی‌پور: "عین‌الدوله" می‌تواند حرکت حریف را پیش‌بینی کند و می‌داند که با چه مهره‌ای می‌تواند "امین‌الله" را حذف کند.

یک تعزیه پس از برخورد "عین‌الدوله" و "امین‌الله" اجرا می‌شود که بعد از آن یک فلش‌بک به گذشته زده می‌شود و دوباره قصه از سر گرفته می‌شود. چرا هیچ تمهیدی برای این‌که نشان بدهید آن صحنه یک فلش‌بک به گذشته است نچیده‌اید تا مخاطب دچار سردرگمی نشود؟

خیرالله‌ تقیانی‌پور: ما ابتدا فکر می‌کردیم که مخاطب خودش می‌تواند این را مونتاژ ذهنی کند ولی به مرور فهمیدیم که این موضوع کمی برای عموم سخت‌ است و ممکن است آن‌ها متوجه این قضیه نشوند. در نتیجه در اجراهای اخیر به این قضیه فکر کرده‌ایم و تمهیدی اندیشیده‌ایم که فلش‌بک از زمان حال جدا شود.

طراحی نمایش "کلنل" را خودتان از قبل پیش‌بینی کرده بودید و به آقای شاپورزاده پیشنهاد کردید یا ایده خود آقای شاپورزاده بود؟

خیرالله‌ تقیانی‌پور: من کلیتی در مورد طراحی صحنه در ذهنم داشتم که مبهم بود. با رضا شاپورزاده صحبت کردم و بعد از این‌که او اتودهای مختلفی زد، به نتیجه نهایی رسیدیم. متأسفانه طراحی صحنه تئاتر به خاطر محدودیت‌های مالی و کمبود متریال با مشکل روبرو است و نمی‌تواند ایده‌آل کارگردان باشد. صحنه نمایش "کلنل" سمبل فضایی خفقان و دیکتاتورمعابانه است که انگار مردم در جایی زیر استبداد محبوس شده‌اند. من قبل از اجرا به این رسیده بودم که تعدادی مجسمه‌های بی سر روی صحنه بگذاریم، به این معنا که این‌ها سیاستمدارهایی هستند که فقط سرهای‌شان عوض می‌شود. حالا دوست دارم خود آقای شاپورزاده بیشتر در مورد صحنه صحبت کند.

رضا شاپورزاده

آقای شاپور‌زاده روی صحنه نمایش "کلنل" بیشتر فضای بیرونی خانه دیده می‌شود تا فضای اندرونی خانه. چطور شد به این ایده رسیدید که فضای بیرونی خانه بیشتر دیده شود و این فضا تبدیل به فضای بیرونی جامعه شود؟

رضا شاپورزاده: آقای تقیانی‌پور در صحبت‌های اولیه‌ای که با هم داشتیم، به من گفتند که می‌خواهم صحنه نمایش بشود تکیه دولت و در عین حال نشود تکیه دولت. ایشان با این حرفی که زد مرا به سمت معماری ایرانی کشاند. سعی کردم المان‌های معماری ایرانی را به صحنه اضافه کنم و از ویژگی‌های آن کمک بگیرم. به همین خاطر است که شما می‌گویید روی صحنه بیشتر فضای بیرونی خانه دیده می‌شود. من از بیرون می‌توانستم مانور بیشتری بدهم و از فضای بیرونی خانه استفاده بیشتری از فضای داخل خانه ببرم.

در نمایش "کلنل"، کارگردان این ریسک مالی را پذیرفته که برای طراحی صحنه هزینه کند تا طراح صحنه و خود او به اکثر ایده‌های خودشان برسند. با این حال باز هم همه می‌دانند که وضعیت تئاتر ما به گونه‌ای نیست که به حد کافی برای بخش طراحی و سایر بخش‌های یک تئاتر هزینه شود و بعضی از نمایش‌ها کمترین بخش بودجه‌شان را به این کار اختصاص می‌دهند. شما با این محدودیت‌ها چطور کنار می‌آیید و چطور می‌توانید در عین محدودیت مالی، بخش مهمی از ایده‌های‌تان را اجرایی کنید؟

رضا شاپورزاده: من اولین طراحی صحنه خودم را در سال 76 انجام دادم که اکنون 20 سال از آن می‌گذرد. طراحی صحنه را در ایران یاد گرفتم و در این‌جا به من یاد دادند که باید از متریالی که وجود دارد استفاده کنم و بر اساس همین امکانات جلو بروم چون چاره دیگری نیست. به همین خاطر در طول این 20 سال سعی کردم از امکانات و متریالی که دارم، بهترین استفاده را ببرم. همیشه سعی کرده‌ام ایده طراحی‌ام را به شکلی در نظر بگیرم که امکان‌ اجرایش وجود داشته باشد. اصلاً دوست ندارم طوری پیش بروم که به بن‌بست بخورم و بعد مجبور شوم بخش‌هایی از طراحی را حذف کنم و یک چهار پایه و چند پارچه روی صحنه آویزان کنم. البته من اخیراً کاری کردم که فقط پارچه روی صحنه آویزان کردم چون خواسته کارگردان و لازمه اجرا بود ولی نمایش مثل "کلنل" چیز دیگری را می‌طلبد که من باید سعی می‌کردم با امکاناتی که دارم، بهترین ایده‌ای که به ذهنم می‌رسد را به اجرا در بیاورم. 

خیرالله‌ تقیانی‌پور: در دوره طلایی تئاتر که آقای حسین پاکدل در رأس کار بودند، گروه‌ها دغدغه‌های این چنینی را نداشتند و بعد از دوره آقای پاکدل بود که دغدغه صحنه، پول، متریال و... به گروه‌ها اضافه شد. بعد از آن دیگر طراحی خوبی برای صحنه‌ها اتفاق نیفتاد و گروه‌ها ناچار شدند از بودجه طراحی صحنه بزنند که مشخص است این کار از ایده‌آل شدن نمایش جلوگیری می‌کند.

رضا شاپورزاده: دوره‌ای در تئاتر وجود داشت که نیروهای متخصص خوبی کار طراحی صحنه انجام می‌دادند و امکانات طراحی صحنه هم در زمان خودش کافی و کامل بود. آن موقع آدم‌هایی وجود داشتند که وقتی من به عنوان طراح، طرحم را به آن‌ها می‌دادم، آن را بدون خرابی می‌ساختند اما اکنون مشکلات عدیده‌ای وجود دارد. در آن سال‌ها آدم‌هایی نظیر آقای رحمانی وجود داشت که نقاشی‌های فوق تصور می‌کشید و افرادی نظیر آقایان اشتری و عباس‌پور با چوب و آهن معجزه می‌کردند. الان دیگر چنین آدم‌هایی در تئاتر ما فعالیت نمی‌کنند و چیزی به نام کارگاه دکور و کارگاه لباس در تئاتر وجود ندارد. من زمانی که مدیر فنی تئاتر شهر و مدیر کارگاه تالار وحدت بودم، پای کارگاه دکور تئاتر شهر و تالار وحدت ایستادم ولی دوستان دیگر نظری نداشتند و اجازه دادند این کارگاه‌ها برداشته شود.

خیرالله‌ تقیانی‌پور: حذف کارگاه دکور و لباس تئاتر شهر و تالار وحدت واقعاً تأثیر بدی روی تئاتر ما گذاشت. اکنون اگر نمایشی در جشنواره تئاتر فجر اجرا شود و قرار باشد چند ماه بعد به اجرای عموم برسد، دکورش را در آن چند ماه کجا بگذارد؟ تئاترشهر گنجایش حفاظت از این دکور را دارد؟ خیر. اکنون یک سری متریال در محل سابق کارگاه دکور تئاتر شهر باقی مانده که آن را به گروه‌های دیگر می‌فروشند یا اجاره می‌دهند. این به دور از انصاف است و همین اتفاقات است که باعث به وجود آمدن فساد می‌شود. همیشه‌ گفته‌ام که خدا نگذرد از آن آدم‌هایی که کارگاه دکور تئاتر شهر و کارگاه دکور تالار وحدت را تعطیل کرد و باعث محدود شدن آرشیو لباس تئاتر شدند. آن‌ها این کار را انجام دادند تا بالا دستی‌های‌شان را راضی کنند که این کار بدنه تئاتر را هم ساقط کرد. شاید آقای پاکدل و خیلی از بزرگان تئاتر حرف مرا قبول نداشته باشند ولی من به عنوان کسی که در آن سال‌های طلایی به عنوان دستیار فعالیت می‌کردم و در بطن تئاتر بودم، کاملاً این تفاوت را احساس می‌کنم و می‌دانم که حذف آن کارگاه‌ها چقدر اتفاق بدی بود.

خیرالله تقیانی‌پور- حسین پاکدل- سیروس همتی- مونا فرجاد - الهه شه‌پرست - رضا شاپورزاده

حسین پاکدل: شاید عده‌ای فکر کنند که چند سال قبل در تئاتر بریز و به پاش بود ولی واقعاً چنین چیزی در تئاتر وجود نداشت و فقط درایت بود که باعث می‌شد گروه‌ها کمتر به مشکل بخورند. اکنون تعداد نمایش‌هایی که هر شب اجرا می‌شود، وحشتناک است ولی خیلی از این کارها دیده نمی‌شوند. آن موقع کارهای کمتری روی صحنه می‌رفت ولی اکثر آن‌ها از سطح استاندارد و خوبی برخوردار بودند. اتفاقاً در آن دوره خیلی اقتصادی به تئاتر نگاه می‌شد و خیلی وقت‌ها امکان هزینه کردن برای نمایش‌ها وجود نداشت و بعضی لباس‌ها شست‌وشو می‌شد و برای ده نمایش دیگر هم مورد استفاده قرار می‌گرفت. الان لباس‌های بسیاری برای یک تئاتر طراحی می‌شود ولی نمی‌دانند با آن چکار کنند. من فکر می‌کنم مشکل اصلی در عدم درایت است وگرنه تئاتر ما همیشه مشکل مالی داشته و این چیزی نیست که بگوییم مربوط به امروز است.

خیرالله‌ تقیانی‌پور: یک نمایش را برای اجرا در تماشاخانه سنگلج آماده می‌کردم که در اواسط تمرین‌ها گفتند سالن دو اجرایی شده است چون پیشکسوتی آمده و می‌خواهد تئاتر اجرا کند و نمی‌شود دست رد به سینه ایشان زد. من به کارگردان آن نمایش گفتم که نورم را بستم ولی ایشان گفت اشکالی ندارد و من هم با نور شما اجرا می‌کنم. بحث دکور را پیش کشیدم و گفت اگر اشکالی ندارد با دکور شما اجرا کنیم. شگفت‌آور بود که پس این بزرگ تئاتری خودش به عنوان کارگردان چکار می‌کرد؟ این اتفاقات است که تئاتر ما را به این روز انداخته است.

"کلنل" کار پر هزینه، پر پرسوناژ و سختی است. در شرایط فعلی تئاتر که خیلی از بازیگرها وقت زیادی برای تمرین نمی‌گذارند و گاهی حتی پیش آمده که یک بازیگر نمایشی را در حین تمرین یا اجرا ترک می‌کند، چطور به این کست بازیگری رسیدید؟

خیرالله‌ تقیانی‌پور: متأسفانه الان این اتفاق جزو لاینفک هر نمایشی شده که بازیگر بعد از دورخوانی و حتی گاهی در حین تمرینات می‌گوید یک سریال به من پیشنهاد شده که باید تمریناتم را با فیلمبرداری آن سریال هماهنگ کنم. به این خاطر نمی‌شود در تئاتر ایران به یک کست ثابت بازیگری رسید. اولویت من این بود که از بازیگرانی استفاده کنم که تئاتر برای‌شان دغدغه باشد. بازیگری مثل شهرام‌ حقیقت‌دوست، پیشنهادهای سینمایی و تلویزیونی زیادی دارد که دستمزد بیشتری هم به او می‌دهند اما چون خودش عاشق تئاتر است، برای تئاتر وقت می‌گذارد و پیشنهاد خوب تئاتری را می‌پذیرد. بقیه بازیگران این نمایش هم همین شرایط را دارند. در این نمایش چیزی که خیلی مد نظر من بود و متأسفانه در تئاتر این مملکت هم کم داریم، بازیگری است که بازی نمایشی را بلد باشد و از دستگاه‌های موسیقی هم بداند. طبیعتاً یک سری از بازیگرانی که به یک شکل خاصی بازی می‌کنند را سخت می‌توان بیاوری و آن‌ها را در یک نمایش ایرانی به بازی بگیری. شهرام حقیقت‌دوست در این زمینه پیشینه دارد و همان موقع که داشتم طرح را کامل می‌کردم، جزو گزینه‌های مد نظرم بود و بعد با او وارد مذاکره شدم. اتابک نادری هم در کارهای قبلی من بوده و از این بابت در موردش اطمینان خاطر داشتم. آقای پاکدل هم که در این عرصه کارگردانی کرده و حضور در یک نمایش ایرانی برایش غریب نبود. من همیشه سعی می‌کنم نمایش جدیدم به نوعی تکمیل شده یک بخشی از نمایش‌های گذشته‌ام باشد. قطعاً در نمایش "کلنل" هم رگه‌هایی از نمایش‌های "تعبیر یک رویا" و "بوقلمون" وجود دارد. بازیگرهایی که در نمایش‌های قبلی من حضور داشتند، ناخودآگاه با ذهنیت من آشنا هستند. برای مثال من می‌دانستم که اگر سیروس همتی را برای نقش "شیخ مقصود" انتخاب کنم، کار زیاد سختی نخواهم داشت و وقت کمتری از من گرفته می‌شود چون سیروس همتی ذهنیت و نگاه مرا می‌داند و می‌شناسد. او در نمایش "بوقلمون" شبیه کاراکتر "شیخ مقصود" را در نقش "مرشد" بازی کرده بود. با الهه‌ شه‌پرست هم قبلاً چند کار انجام داده بودم. الهه شه‌پرست هم قبلاً در نمایش "تعبیر یک رویا" یا در نمایش‌های دیگر شبیه به کاراکتر خودش در نمایش "کلنل" را بازی کرده است و پیشینه‌ای که در نمایش‌های ایرانی داشت باعث شد خیلی در موردش تردید نداشته باشم. من وقت کمی تا اجرا داشتم و شاید اگر می‌توانستم 3 ماه تمرین کنم، برایم سخت نبود که بازیگرهای دیگری را سر کارم بیاورم اما چون وقتم کم بود، سعی کردم از بازیگرهایی استفاده کنم که از قبل با نمایش ایرانی آشنایی دارند.

خیرالله تقیانی‌پور- حسین پاکدل- سیروس همتی- مونا فرجاد - الهه شه‌پرست - رضا شاپورزاده

آرش آصفی که سابقه چندانی در تئاتر نداشت را چطور برای ایفای نقش "علی اوسط" انتخاب کردید؟

خیرالله‌ تقیانی‌پور: آرش آصفی قبلاً با خانم پری صابری کار کرده بود و از آن‌جایی که "علی اوسط" بیشتر سخنوری می‌کند، بیشتر به دنبال بازیگری می‌گشتم که صدای گرم، دلنشین و رسایی داشته باشد. وقتی به دنبال بازیگر نقش "علی اوسط" بودم، یک دوستی به من گفت فیلم "رستاخیز" را ندیده‌ای؟ آرش آصفی در آن فیلم صدای خوبی داشت. بعد هم سریال "مدینه" آقای سیروس مقدم را به من معرفی کرد و من هم دیدم صدایش مورد پسندم است و با او وارد مذاکره شدم. آرش آصفی دیر به نقشش رسید ولی بالأخره این کار را انجام داد. بعضی از بازیگرهایی که در کارهای قبلی من هم بودند، از دو سال پیش می‌دانستند که قرار است چنین نمایشی را تولید کنم. بازیگرهایی مثل الهه‌ شه‌پرست، جواد پورزند، حسین‌ شفیعی، وحید نفر و اتابک نادری از نمایش‌ام با خبر بودند و من از قبل در مورد "کلنل" با آن‌ها صحبت کرده بودم. دوست داشتم هادی عطایی هم در این نمایش حضور داشته باشد که او سر کار "پچ پچه‌های پشت خط نبرد" بود و توفیق نداشتیم در این نمایش همراهی‌مان کند.

آقای همتی پیش از این گفته بودید که در نمایش "کلنل" شما کارگردان را انتخاب کرده بودید. فکر می‌کنید در سیستم تئاتر ایران این کار موضوعیت دارد؟

سیروس همتی: من و آقای تقیانی‌پور در سال 82 جزو گروه کارگردانی نمایش "الکترا" خانم سپیده‌ نظری‌پور بودیم و از آن‌جا همدیگر را پیدا کردیم. بعد از آن خیرالله تقیانی‌پور در نمایش "بوقلمون" نقشی برای من نوشت که حسابی جای کار داشت و برایم جایزه جشنواره تئاتر فجر هم آورد. اما من به این خاطر می‌گویم که کارگردان را انتخاب کرده‌ام که وقتی آقای تقیانی‌پور برای نمایش "کلنل" با من تماس گرفت، گفتم هیچ مشکلی ندارم و آماده‌ام. می‌دانستم خیرالله تقیانی‌پور قابلیت‌های مرا می‌داند و با بررسی همه مسائل این نقش را به من پیشنهاد داده است. گفتم به جز آفیش سریال آقای منوچهر هادی، کار دیگری ندارم که بعد تعاملی میان من و خیرالله به وجود آمد و همه چیز برای یک همکاری دیگر آماده شد. وقتی وارد کار شدم، دیدم نقش "شیخ مقصود" همان نقشی است که می‌توانم روی آن مانور بدهم. آقای تقیانی‌پور جزو آدم‌هایی است که هر چه بگوید، می‌گویم چشم. می‌دانم ایشان ماکسیمم و مینیمم مرا می‌داند و برایم کم نمی‌گذارد، به همین خاطر من هم برایش کم نمی‌گذارم. بحث انسانی، رفتاری و شأنیت این آدم برایم بسیار قابل احترام است. می‌دانم که با بودن در کنار خیرالله، هیچ‌وقت ضرر نمی‌کنم. کمتر کارگردانی داریم که همه قابلیت‌های یک بازیگر را بشناسد و خیرالله تقیانی‌پور جزو آن معدود کارگردان‌ها است. به همین خاطر من انتخابش می‌کنم و به محض این‌که برای همکاری به من زنگ می‌زند، حتماً قبول می‌کنم که آن همکاری صورت بگیرد.

خیرالله‌ تقیانی‌پور: معمولاً در اولین تجربه همکاری‌ام با بازیگرها سعی می‌کنم به کشفیاتی از آن‌ها برسم تا در تجربه‌های بعدی از توانایی‌هایی که دارند استفاده لازم را ببرم. البته به یاد نمی‌آورم که هیچ بازیگری در کارهای من خودش را تکرار کرده باشد. به جای این کار می‌خواهم از داشته‌های دیگر بازیگرهایم استفاده کنم که البته بخشی از آن هم بر می‌گردد به معرفت خود این دوستان.

سیروس همتی: خیرالله‌ تقیانی‌پور به بازیگر آزادی عمل می‌دهد. برای مثال به من این آزادی عمل را داده که سعی کنم "شیخ مقصود" شبیه به "مرشد" در نمایش "بوقلمون" نباشد و من هم تمام تلاشم را به کار گرفته‌ام که اگر شباهتی هم وجود داشته باشد، در شرایط ظاهری آن آدم‌ها باشد نه هیچ چیز دیگر.

مونا فرجاد

خانم فرجاد و خانم شه‌پرست نظر شما در مورد وضعیت بازیگری در تئاتر و مشکلاتی که برخی از بازیگرها با نیامدن سر تمرین یا اجرا به وجود می‌آورند چیست؟

مونا فرجاد: در حال حاضر تئاتر ما به لحاظ کمی، بازیگرهای خیلی زیادی دارد ولی آیا همه این‌ها صدای مناسب یا هوش کافی از درک شرایط و موقعیت را دارند؟ خیلی از بازیگرهای نسل جدید، پر مدعا هستند ولی هیچ از بازیگری نمی‌دانند. اصلاً هم قبول ندارند که بلد نیستند و نمی‌خواهند یاد بگیرند. به خاطر این‌که در کارها فشار و تعجیل زیاد است، کسی فرصت نمی‌کند به این بچه‌ها بگوید این کارتان غلط است. بعضی از این‌ها نمی‌دانند که وقتی وارد یک جمع تئاتری می‌شوند باید سلام کنند. به همین خاطر حضور آدم‌هایی نظیر خانم گلاب آدینه در یک پروژه، در گرانبهایی است چون خانم آدینه بچه‌هایی که وارد می‌شوند را تربیت می‌کند و به آن‌ها خضوع یاد می‌دهد.

الهه شه‌پرست: ترکش‌های این رفتارهای غیر حرفه‌ای به ما هم می‌خورد که کمترینش این است که حرفه تئاتر از بیرون مؤدب دیده نمی‌شود. با این حال گاهی اوقات فکر می‌کنم که شاید الان یک دوره گذار است و لازم است این نسل هم بیایند و بروند. دوره‌ای خانم سیما تیرانداز را حرفه‌ای و با آن آداب معاشرت، داشتیم ولی حالا هم آدم‌های دیگری وارد می‌شوند که به لحاظ حرفه‌ای اصلاً در آن سطح نیستند ولی شاید باید بیایند و بروند چون چاره‌ای جز این نیست. جامعه ما در دوره گذار است و این حالت ممکن است طول بکشد. طول کشیدن یک دوره گذار به فرهنگ و تنبل نبودن آن جامعه بر می‌گردد. شاید اگر دوره گذار ما 40 سال طول کشیده، به خاطر این است که آدم‌های تنبلی هستیم و شاید این دوره گذار در کشوری مثل ژاپن کمتر طول بکشد.

سیروس همتی: بخشی از علتی که همه دوست دارند بازیگر شوند به خاطر کارهای راحتی است که عده‌ای از بازیگرها انجام می‌دهند. در برخی از نمایش‌ها یک عده می‌نشینند و فقط حرف می‌زنند. تماشاگر هم وقتی آن نمایش را می‌بیند، با خودش می‌گوید این بازیگر چه کاری انجام داد که من نمی‌توانم انجام بدهم؟ اما مطمئن باشید تماشاگری که به دیدن "کلنل" می‌آید، نمی‌گوید من می‌توانم نقش "شیخ مقصود" را بازی کنم چون می‌داند بازی کردن این نقش کار ساده‌ای نیست.

رضا شاپورزاده: اکنون تئاتر به محلی برای دیده شدن تبدیل شده است. من یک طراح صحنه هستم که برای این‌که زندگی‌ام بچرخد، کار طراحی داخلی انجام می‌دهم اما الان ممکن است یک معمار داخلی بیاید با هزینه شخصی خودش یک طراحی صحنه عجیب و غریب انجام بدهد که شاید ربطی به تئاتر هم نداشته باشد اما او این کار را انجام می‌دهد که اسمش به عنوان طراح صحنه تئاتر بیاید و دیده شود. کما این‌که خیلی‌ها به حوزه طراحی لباس تئاتر وارد شده‌اند و این حوزه را به سالن مد تبدیل کرده‌اند. تئاتر فعلاً به محلی تبدیل شده که آدم‌ها خودشان را در آن مطرح می‌کنند و این اتفاق نه تنها در زمینه بازیگری، بلکه در مورد سایر عوامل تئاتر هم می‌افتد.

آقای تقیانی‌پور در نمایش‌ "کلنل" از موسیقی زنده استفاده کردید و هر شب یک گروه 7-8 نفره می‌آیند و موسیقی زنده اجرا می‌کنند که این کار هزینه‌‌ زیادی است. چطور این ریسک را پذیرفتید و با سالار عقیلی و گروهش وارد همکاری شدید؟

تقیانی‌پور: کلاً تئاتر کار کردن یک ریسک است و ما همیشه یک ریسک و استرس زیادی را تحمل می‌کنیم و انرژی‌مان تحلیل می‌رود. به نظرم عنصر موسیقی یک عنصر لاینفک از نمایش ایرانی است و من به همین خاطر به موسیقی توجه کردم. در بحث آواز اصیل ایرانی به دنبال کسی بودم که یک صدای ناب ایرانی داشته باشد و نامش هم برند باشد. به آقای سالار عقیلی رسیدم که اگر اغراق نباشد، در موسیقی ایرانی صاحب برند است. ایشان تمرینات ما را دید و به خاطر علاقه خاصی که به تئاتر داشت و ضمن این‌که خودش هم دانش‌آموخته این رشته است، قبول کرد که با ما همراهی کند. آقای عقیلی برای آهنگ‌سازی کارهایش آقای بابک زرین را پیشنهاد کرد و آقای زرین هم چند جلسه آمد تمرین‌های ما را دید. نظر هر دوی‌شان این بود که ترانه‌های این مجموعه را افشین مقدم بگوید که از این طریق آقای مقدم هم به گروه موسیقی اضافه شد. آقای مقدم متن را خواند و بعد از گپ‌وگفت‌هایی که با ما داشت، یک نمونه از اشعار را برایم فرستاد و من هم نظراتم را گفتم و ایشان نظرات مرا هم لحاظ کرد تا این‌که ماحصل این همکاری‌ها و هم‌صحبتی‌ها، قطعات‌ و آوازهایی شد که در حین نمایش اجرا می‌شود.