سرویس تئاتر هنرآنلاین: "شوایک سرباز ساده دل" برداشتی از رمان "شوایک" اثر یاروسلاو هاشک نویسنده اهل چک است که در حال و هوای جنگ جهانی اول و علیه آن جنگ به زبان طنز نوشته شده است. شوایک روایت‌گر مرد سگ‌چرانی است که به جنگ جهانی اول دعوت می‌شود. او که قبلاً بخاطر سفاهت از سربازی معاف شده، تصمیم می‌گیرد از وقوع جنگ جلوگیری کند. نعیمی بر خلاف این رمان بلند که ناتمام هم مانده به دلیل مرگ نویسنده‌اش در این نمایش قهرمان اصلی را پس از آنکه نامه صلح آمیزش به دست امپراتور اتریش- مجارستان و مقامات بلندپایه کشوری و لشکری نمی‌رسد تا مانع از این جنگ شود که در آن شکست خواهند خورد، به دست روس‌ها که برنده این جنگ هستند، کشته می‌شود و این پایان غم انگیز را رقم می‌زند.

بازیگران (به ترتیب الفبا) که در این نمایش بازی کرده‌اند: فرهاد آئیش، کتانه افشاری‌نژاد، کامبیز امینی، رضا جهانی، امیرحسین رستمی، مهران رنجبر، محسن سالاری، بهنام شرفی، یعقوب صباحی، مرجان فریقی، حامد کمیلی، بهناز نازی، بهار نوحیان، پرهام ابراری، رضا افشار، سهیل باباعلی، مجتبی بابایی‌فرد، امین بالنگ، مجید تفرشی، کیارش دستیاری، سعید رستمی، ایمان سلگی، فرهاد قدیم‌خانی، محمد کمان‌گیر، سینا کوایی، علی گلشنی، صالح لواسانی، محمد مشتاقی، عطا مقیمی، محمد نژاد، محمد نیازی و سعید هاشمی هستند.

همچنین رضا مهدیزاده طراح صحنه، ادنا زینلیان طراح لباس، رضا حیدری طراح نور، علیرضا عبدالکریمی آهنگساز و محسن گودرزی طراح حرکات از دیگر همکاران این نمایش هستند.

این اجرای دقیق و ظریف حاصل جمع یک گروه از بازیگران و هنرمندان اهل فن هست که این روزها در تالار وحدت گرد هم آمده‌اند که هر شب ساعت 9 شب یک کمدی- تراژدی را رقم بزنند. از حمیدرضا نعیمی نویسنده و کارگردان که پیش از این نیز در تالار وحدت نمایش‌های خوش آوازه "سقراط" و "فاوست" را آفریده است و همچنین دو بازیگرش- مهران رنجبر در تقش وانک و امیر حسین رستمی در نقش کشیش اتوکاتز دعوت کرده‌ایم که در این گفتگو درباره این نمایش و زوایای پنهانی که منجر به نقش آفرینی‌های درست شده است، سخن بگویند که در ادامه می‌خوانید:

 

آقای نعیمی چطور شد که تصمیم گرفتید نمایشنامه‌ای اقتباسی از رمان "سرباز خوب شوایک" نوشته یاروسلاو هاشک بنویسید و در تالار وحدت روی صحنه ببرید؟

حمیدرضا نعیمی: من در سال 85 نمایش "شوایک" به نویسندگی و کارگردانی کوروش نریمانی را در سالن قشقایی مجموعه تئاتر شهر دیدم و قبل از آن هم نمایشنامه "شوایک در جنگ جهانی دوم" نوشته برتولت برشت را خوانده بودم. علاقه چندانی به اثر برشت نداشتم ولی از اجرای نمایش کوروش نریمانی خیلی لذت بردم و مشتاق شدم که بروم رمان "سرباز خوب شوایک" نوشته "یاروسلاو هاشک" را هم بخوانم. تنها ترجمه‌ای که آن زمان از این رمان پیدا کردم، ترجمه آقای ایرج پزشک‌زاد بود که بعدها با بررسی ترجمه‌های دیگر متوجه شدم آن ترجمه خیلی ترجمه جامع و کاملی نیست. رمان "شوایک" یاروسلاو هاشک را که خواندم، به شدت رویم تأثیر گذاشت و همان موقع تصمیم گرفتم یک اقتباس از این رمان انجام بدهم. می‌خواستم در همان دهه 80 این کار را انجام بدهم ولی مشغول کارهای دیگر شدم و این اتفاق به تأخیر افتاد. در سال 92 ترجمه خوب آقای کمال مظاهری از کتاب "شوایک" به بازار آمد که حجم کتاب تقریباً 6 برابر کتابی بود که آقای پزشک‌زاد ترجمه کرده بود. ترجمه خیلی شیرین و روانی بود که مرا به نوشتن طرح داستان نمایشنامه راغب کرد. چند ماه روی طرح این نمایشنامه کار کردم و بعد در همان سال‌ 92 طی 45 روز کل نمایشنامه "شوایک، سرباز ساده دل" را نوشتم. در سال 93 اجرای این نمایشنامه را به بنیاد رودکی پیشنهاد دادم که دیدم به هر دلیلی نمی‌خواهند با اجرای این نمایشنامه موافقت کنند. بدون آن‌که نمایشنامه را بخوانند، به من می‌گفتند فعلاً نمایش "سقراط" را کار کنید تا بعداً در مورد "شوایک" حرف بزنیم. بعد که آقای رضا دادویی به ریاست شورای نظارت و ارزشیابی منصوب شد، به من گفتند که با اجرای نمایشنامه "شوایک" موافقت نمی‌شود چون آقای محمد رحمانیان قرار است نمایش "شوایک در جنگ جهانی دوم" را کار کند. من به شوخی گفتم اشکال ندارد چون نمایش من "شوایک در جنگ جهانی اول" است! با این شوخی‌ها هم نتوانستم راضی‌شان کنم که با اجرای نمایشم موافقت شود. اواخر سال 95 با آقای علی‌اکبر صفی‌پور ریاست بنیاد رودکی راجع به اجرای یک نمایش بزرگ ایرانی در زمینه شاهنامه صحبت کردم که بنیاد رودکی خیلی موافق بود در تهیه و تولید آن مشارکت کند ولی بعد از مدتی اجرای آن نمایش هم منتفی شد. آقای صفی‌پور هم به من لطف داشتند و گفتند حالا که اجرای آن پروژه منتقی شده، یک نمایش دیگر را پیشنهاد کنید تا در تالار وحدت اجرا شود. من هم اجرای نمایش "شوایک، سرباز ساده دل" را پیشنهاد کردم که خیلی سریع کارهای اداری آن انجام شد و من هم نمایش را برای اجرا در اواسط سال 96 آماده کردم.

رمان "سرباز خوب شوایک" اثر یاروسلاو هاشک 700 صفحه است و نمایشنامه شما 120 صفحه. به عنوان مؤلف دوم، چقدر در متن این رمان دخل و تصرف کرده‌اید و چقدر به آن وفادار بوده‌اید؟

حمیدرضا نعیمی: رمان "سرباز خوب شوایک" یکی از تأثیرگذارترین رمان‌های اوایل قرن 20 میلادی است. به نظرم نویسنده این اثر یکی از اعجوبه‌های زمان خودش بوده است. این رمان علیرغم آن‌که به شکل سریالی و قطعه قطعه نوشته شده و در روزنامه به چاپ رسیده است، ولی بسیار مورد استقبال مردم عام قرار گرفته و الان به شکل یک رمان کامل و جامعه مورد وثوق خیلی از اهالی کتاب است. گرچه رمان "سرباز خوب شوایک" در زمان خودش مورد لعن و نفرین جامعه منتقدین ادبی شهر پراگ قرار می‌گیرد ولی برتولت برشت یک نقدی بر آن نوشته و آن را جزو سه رمان برتر قرن 20 تا آن زمان دانسته است. رمان "سرباز خوب شوایک" بعد از مرگ یاروسلاو هاشک جمع‌آوری می‌شود و به صورت یک کتاب در می‌آید و با نقدی که برشت در مورد آن می‌نویسد، به همه دنیا معرفی می‌شود و حتی خود منتقدین جامعه ادبی پراگ هم دیگر سکوت می‌کنند. چکسلواکی آن زمان تحت استعمار کشور اتریش بود و کتاب "شوایک" هم در ابتدا تحت تأثیر این ماجرا مهجور ماند اما با اقتباس آزادی که برشت از آن انجام داد، باعث شد این کتاب مورد توجه قرار بگیرد. برشت کاراکتر "شوایک" را به جنگ جهانی دوم برد و هیتلر را هم وارد قصه کرد تا یک فضای جدیدی را برای این نمایشنامه رقم بزند. من وقتی رمان آقای هاشک را خواندم، شیفته کاراکتر "شوایک" شدم. کاراکتر "شوایک" در رمان آقای هاشک، آدمی است که خیلی دقیق و شیرین حرف می‌زند. خود این کاراکتر تفکر و هدف مشخصی برای زندگی ندارد اما تمام ارجاعاتی که به تاریخ، مکان، شخصیت‌ها و... می‌دهد آنقدر جذاب و شیرین است که به نظرم تا آن زمان چنین کاراکتری در دنیای رمان‌نویسی خلق نشده بود. شاید این کاراکتر شباهت‌هایی به کاراکتر "ژاک" رمان "ژاک قضا و قدری و اربایش" اثر دنیس دیدرو فرانسوی دارد ولی به نظرم او به جذابیت کاراکتر "شوایک" نمی‌رسد. به هر صورت من شروع به نوشتن نمایشنامه کردم که در این مسیر با یک چالش مواجه بودم. رمان "شوایک" یک اثر نیمه کاره است چون نویسنده آن قبل از به پایان رساندن رمان از دنیا می‌رود. در رمان جنگ جهانی اول شروع می‌شود و کاراکتر "شوایک" به همراهی ستوان "لوکاش" وارد جنگ می‌شود. از آن‌جا به بعد رمان متوقف می‌شود و من یا باید خودم ادامه‌اش را قصه‌پردازی می‌کردم و یا باید مثل برشت آن را ناتمام فرض می‌کردم چون برشت می‌گوید کاراکتر "شوایک" آنقدر خاص است که نتوانستم آن را در نمایشنامه‌ام به پایان برسانم. من هم پایان قصه کاراکتر "شوایک" را به همان شکل رها و باز گذاشتم اما سعی کردم روی پایان نمایشم یک نقطه‌گذاری کامل و دقیق داشته باشم. به همین خاطر به عبارتی اثر ناتمام نویسنده اهل چک را تمام کردم و این جا همان جایی است که می‌توانم بگویم دست به اقتباس آزاد زدم.

حمیدرضا نعیمی - امیر حسین رستمی - مهران رنجبر

یکی از تفاوت‌های جدی نمایشنامه شما با رمان "سرباز خوب شوایک" در نوع نگاه‌تان به جنگ است که گویا شما خواسته‌اید چهره زشت و جدی‌تری از جنگ نشان بدهید. چرا خواستید این اتفاق بیفتد؟

حمیدرضا نعیمی: در متن رمان، وقایع حاشیه‌ای جنگ و اتفاقات طنزی که در آن می‌افتد مهم است ولی برای من وقایع اصلی جنگ و آدم‌هایی که در آن قربانی شدند مهم بود. احساس کردم فرصتی پیش آمده که چهره پلید و زشت جنگ را نشان بدهم. من خودم برآمده و بزرگ شده جنگ هستم و 8 سال جنگ تحمیلی را به چشم خودم دیده‌ام. من شهید شدن آدم‌ها، قطع شدن اعضای بدن، بمباران شدید، آتش گرفتن خودروها و تجزیه شدن جسدها را دیده‌ام و دوران نوجوانی‌ام را در کابوس زندگی‌ کرده‌ام. به همین خاطر نمی‌خواستم نگاه من به جنگ همان نگاه آقای هاشک به جنگ باشد. من نمایشم را با طنز شروع می‌کنم و کم کم به جدیت و تراژدی نزدیک می‌شوم و چهره کثیف و پلیدی از جنگ را نشان می‌دهم. به همین خاطر 90 درصد نیمه دوم نمایش که مربوط به جنگ است ربطی به رمان "سرباز خوب شوایک" ندارد.

در مورد نمایشنامه "شوایک، سرباز ساده دل" می‌شود گفت که این نمایشنامه بر خلاف برخی دیگر از نمایشنامه‌هایی که راجع به مقوله جنگ کار کرده‌اید، بیشتر مربوط به پیشگیری و گوشزد کردن جنگ است تا دفاع؟

حمیدرضا نعیمی: بله همینطور است. من در زمینه جنگ تحمیلی نمایشنامه‌های متعددی از جمله "امشب دیگر مهره‌های پشتم نی‌لبک می‌زنند"، "خط سرخ"، "ترانه‌ای برای آیدا" و "فقط ده دقیقه" را نوشته‌ام که راجع به دفاع جانانه مردم عزیز کشورمان بود. ما در 8 سال جنگ تحمیلی با دشمنان‌مان یک رفتار انسانی داشتیم ولی آن‌ها در حق ما ناجوانمردانه رفتار کردند. رنج‌هایی را که اسرای ایرانی در عراق کشیدند، هیچکس در هیچ کجای دنیا تجربه نکرده است. آرزویم این بود که جنگ تحمیلی آنقدر طول نمی‌کشید تا تعداد زیادی از عزیزان‌مان شهید نمی‌شدند و کشورمان این‌چنین خسارت اقتصادی نمی‌دید. به هر حال ما طی 8 سال جنگ، هر چه داشتیم و نداشتیم را خرج کردیم تا زنده بمانیم و از خاک‌مان محافظت کنیم. این‌ها باعث شد که در زمینه‌های مختلف با پیشرفت مواجه نشویم که طبیعی هم هست چون زنده‌ ماندن شرط اول است. من نمایشنامه‌هایی را که نام بردم، برای دفاع جانانه کشورمان کار کردم ولی در نمایشنامه "شوایک، سرباز ساده دل"، دیگر نگاهم به دفاع نیست و این متن در مورد جنگی است که آدم‌ها در آن نابود می‌شوند. در این نمایشنامه می‌خواهم بگویم آدم‌هایی نظیر آقای شواک، آقای وانک، ستوان لوکاش، خانم کاتی و دیگران ارزش زندگی کردن دارند. آن‌ها برای زندگی کردن ساخته شده‌اند اما تک تک‌شان مرگ را عین آب خوردن تجربه می‌کنند و به نیستی می‌پیوندند. حرف من در این نمایش این است که این نیستی و تباهی نباید اتفاق بیفتد. فقط به یک مقوله فکر کردم و آن هم این است که تحت هیچ شرایطی نباید جنگ اتفاق بیفتد. مقوله جنگ مقوله‌ای است که ابرقدرت‌های سیاست می‌توانند با آن خیلی از کشورهای دیگر را بازی بدهند و مهم است که کشورهای مختلف اجازه سوء‌استفاده از خودشان را به ابر قدرت‌ها ندهند. مثلاً همه ما می‌دانیم که مقوله حمله تروریستی 11 سپتامبر به برج‌های دو قلو یک مقوله مشکوک است که به غیر از خود سیاستمدارهای آمریکایی، هیچ‌کس نمی‌تواند بگوید آن اتفاق صد درصد کار جریان‌های خارج از آمریکا بوده است. مگر می‌شود دو هواپیما پرواز کنند و خیلی راحت به برج‌های دو قلو بخورند و این برج‌ها را نیست و نابود کنند؟ من همیشه به این فضیه مشکوکم و فکر می‌کنم که این اتفاق یک بازی طراحی شده برای ورود آمریکا به منطقه خاورمیانه و آشفته کردن کشورهای افغانستان، عراق، یمن، سوریه و... است. ابر قدرت‌ها خودشان گروه‌هایی مثل القاعده و داعش را درست می‌کنند و بعد هم خودشان را دشمن این‌ها نشان می‌دهند. داعش یک جریان اقتصادی-سیاسی و تبلیغاتی است. شوهایی که این گروه در مورد کشتن آدم‌ها نشان می‌دهد، چنان با قدرت و با کیفیت است که هالیوود نتوانسته نظیر آن را بسازد! مگر می‌شود ساده به این قصیه نگاه کرد؟ مشخص است که جریانی این‌ها را حمایت می‌کند. من همه این‌ها را یک بازی و طراحی بسیار دقیق می‌بینم که یک عده قرار است در آن تجارت کنند و به سهم خودشان برسند.

شخصیت "شوایک" در نمایش شما پیام‌آور صلح است و نامه‌ای در دست دارد که حرف از صلح می‌زند و می‌گوید جنگ مسبب آسیب و شکست است ولی انگار صدای او به گوش کسی نمی‌رسد و کسی که پیام‌آور صلح است، دچار یک تراژدی غمگین می‌شود. با توجه به این همه رمان، شعر، تئاتر، فیلم و آثار هنری دیگر، چرا صدای صلح به گوش جهان نمی‌رسد؟

حمیدرضا نعیمی: سازمان ملل سازمانی است که قدرت اجرایی منحصر به فردی دارد اما تا به حال توانسته جلوی کدام حرکت تروریستی یا کشور زیاده‌خواه را بگیرد؟ مثلاً وقتی نسل‌کشی سارایوو در بوسنی و هرزگووین اتفاق افتاد، سازمان ملل منفعل‌ترین ارگان در جلوگیری از آن نسل‌کشی بود و اگر کشورهایی مثل ایران به مردم سارایوو کمک نمی‌کردند، واقعاً آن‌ها نمی‌دانستند باید چکار کنند. برای همین است که مردم بوسنی و هرزگووین، ایرانی‌ها را خیلی دوست دارند. من در این نمایش تلاشم را کردم تا چهره چرک جنگ را نشان بدهم و امیدوارم که این کار مثمر ثمر بوده باشد. نمی‌دانم این کار به نتیجه می‌رسد یا نه. مهم وظیفه‌ای است که باید آن را انجام می‌دادم. انسان مکلف به انجام وظیفه است نه رسیدن به نتیجه. یکی از اتفاقاتی که در نمایشنامه من هست و در رمان آقای هاشک وجود ندارد، تعریف کردن یک هدف برای کاراکتر اصلی نمایش است. در رمان آقای هاشک، شخصیت "شوایک" هیچ هدفی ندارد و در هر موقعیتی که قرار می‌گیرد، فقط سعی می‌کند از آن موقعیت زنده بیرون بیاید. اما کاراکتر "شوایک" در نمایش من، سعی می‌کند جلوی جنگ را بگیرد. این انگیزه و هدفی است که "شوایک" در نمایشنامه من دارد و در رمان ندارد. به هر حال من با شما موافقم که شاید با کار کردن صد تئاتر دیگر مثل "شوایک"، قرار نیست اتفاق خاصی بیفتد اما با این حال معتقدم که نباید فرصت حرف زدن با تماشاگرم را از دست بدهم. جنگ مسئله مهمی است که همیشه وجود دارد. موضوعاتی همچون جنگ، تجارت دارو و اعتیاد، هیچ‌وقت تاریخ مصرف ندارد. موضوع جنگ به ویژه در منطقه خاورمیانه یک تهدید جدی است و ما که در یکی از امن‌ترین کشورهای دنیا زندگی می‌کنیم هم نباید فکر کنیم که نفوذناپذیر هستیم. باید خیلی‌ کارها کنیم و خودمان را همیشه آماده نگه داریم.

حمیدرضا نعیمی - امیر حسین رستمی - مهران رنجبر

آقای رنجبر تجربه حضور در نمایش "شوایک، سرباز ساده دل"، اولین تجربه همکاری‌تان با آقای نعیمی است. این تجربه را چطور می­‌بینید؟

مهران رنجبر: حضور در این نمایش اولین تجربه من به عنوان بازیگر در کارهای آقای نعیمی است ولی دوستی من با ایشان به حدود 16-17 سال قبل بر می‌گردد. من در سال‌های 79 و 80 در دانشگاه آزاد درس می‌خواندم و آقای نعیمی هم استاد آن دانشگاه بود. در ابتدا ارتباط من با ایشان به طور غیر مستقیم بود. من در آن روزها که دانشجوی تئاتر بودم، همیشه دغدغه نوشتن و کارگردانی داشتم و همیشه به نوشته‌ها و اجراهای آقای نعیمی توجه می‌کردم. سال‌های اواخر دهه 70 و اوایل دهه 80 سال‌های طلایی تئاتر ما بود و یادم می‌آید که آقای نعیمی هم در آن دوره یک گروه بسیار خوب داشت و نمایشنامه‌های دغدغه‌مندی می‌نوشت و روی صحنه می‌برد. ایشان در آن سال‌ها یک نمایشنامه به نام "آژاکس" نوشت که اثر خیلی خوبی بود و تأثیر زیادی روی من گذاشت. کارگردان‌های آن دوره معمولاً نمایشنامه‌های غربی را روی صحنه می‌بردند اما آقای نعیمی خودش نمایشنامه می‌نوشت. اولین باری که من از آقای نعیمی کمک گرفتم، مربوط به نمایشی به نام "کافه فرانسه" بود که نوشتم و کارگردانی کردم. آقای نعیمی برای آن نمایش لطف کرد و کمک بسیار زیادی به من کرد. دوستی میان من و ایشان ادامه داشت تا بالأخره امسال با نمایش "شوایک" به یک همکاری جدی تبدیل شد. حضور در این نمایش برای من بسیار خوشحال‌کننده است. آقای نعیمی کارگردانی است که میان خودش با بازیگران یک ارتباط علمی و روان‌شناسی برقرار می‌کند. یعنی ایشان ظرفیت یک بازیگر را برای رسیدن به یک نقش، روان‌شناسی می‌کند و می‌سنجد و بعد بازیگر مد نظر را به میزان کمکی که احتیاج دارد، هدایت و راهنمایی می‌کند. الان کارگردانی تئاتر در جهان به یک اتفاق علمی تبدیل شده و شما نمی‌توانید یک گروه را به شکل سنتی با دورخوانی و تمرین هدایت کنید. در این نمایش برای من جذاب بود که آقای نعیمی این نگاه علمی را دارد. ضمن آن‌که من نقش خوبی هم در این نمایش دارم. سال‌ها روی صحنه تئاتر نقشی را بازی نکرده بودم که تمام توانایی‌هایم را نشان بدهد ولی کاراکتر "وانک" در نمایش "شوایک، سرباز ساده دل" یک کاراکتر چند بعدی است که اجرای آن شیرین و در عین حال بسیار سخت است. این نوع کاراکتر را تا به حال در تئاتر بازی نکرده بودم. نقش "وانک" به واسطه قرار گرفتن در حس‌ها و شرایط مختلف، یکی از سخت‌ترین نقش‌هایی بود که در تئاتر با آن مواجه شدم. البته این جذابیت فقط مربوط به نقش من نیست و همه نقش‌های این نمایش به حد کافی جذاب هستند. بلافاصله پس از اتمام اجرا و رورانس شب گذشته، یک جمله عجیب و غریب از استاد عزیزم آقای فرهاد آئیش شنیدم که خیلی جالب بود. ایشان تا پرده‌های صحنه پایین آمد، با چهره‌ای رضایت‌مند به آقای نعیمی نگاه کرد و گفت:"حمید این متن را چقدر خوب نوشته‌ای". برایم جالب بود که یک بازیگر بلافاصله بعد از اجرا این دیالکتیک را با کارگردانش برقرار می‌کند. این اتفاقات باعث می‌شود هر بار طور دیگری به اجرای این نمایش فکر کنم و از این‌که روی صحنه هستم و توسط آقای نعیمی هدایت می‌شوم لذت ببرم.

آقای رستمی، معمولاً شما کمتر روی صحنه تئاتر حاضر می‌شوید ولی هر بار که روی صحنه رفته‌اید، مواجهه‌تان با صحنه بسیار تأمل برانگیز بوده است. چطور شد که به نمایش "شوایک، سرباز ساده دل" پیوستید و حضور در این نمایش چگونه تجربه‌ای برای‌تان بود؟

امیرحسین رستمی: امسال در نمایش "سیستم گرون هلم" آقای علیرضا کوشک جلالی روی صحنه رفتم و در فصل دوم سریال "لیسانسه‌ها" به کارگردانی سروش صحت هم مقابل دوربین قرار گرفتم. به همین خاطر می‌خواستم حداقل 6 ماه استراحت کنم که تا این تصمیم را گرفتم، به یکباره طی 4 روز، 5 کار بهم پیشنهاد شد. متن‌ها را گرفتم و خواندم و حتی روی یکی از آن‌ها جدی شدم ولی به یکباره نمایشنامه "شوایک، سرباز ساده دل" به دستم رسید که به من گفته شد آقای نعیمی نویسنده و کارگردان و آقای آئیش بازیگر آن هستند. من قبلاً تئاتر "سقراط" آقای نعیمی را دیده بودم و خیلی دوست داشتم در آن تئاتر حضور داشته باشم. خیلی کم پیش آمده یک نمایش را دو بار ببینم ولی در مورد نمایش "سقراط" این اتفاق افتاد. همیشه به این فکر می‌کردم که چقدر خوب می‌شد اگر در نمایش با شکوه "سقراط" حضور داشتم که این اتفاق نیفتاد ولی خوشبختانه در نمایش با شکوه‌تر "شوایک، سرباز ساده دل" حضور پیدا کردم. وقتی متن این نمایشنامه را خواندم، آقای آئیش با من تماس گرفت و درباره این نمایش یک سری توضیحات داد و من هم مشتاقانه به گروه نمایش آقای نعیمی پیوستم. متن "شوایک، سرباز ساده دل" برایم بسیار جذاب بود و انگار مرا موقع خواندن متن به روی صحنه برد. معمولاً بازیگرهایی که در کارهای طنز حضور داشته‌اند، خیلی سخت می‌خندند ولی من موقعی که این نمایشنامه را خواندم، قهقهه می‌زدم. حس کردم اگر یک نمایشنامه بتواند اینطور جذاب باشد، حتماً اجرای آن هم با حضور آقای نعیمی و آقای آئیش عالی خواهد بود. البته من 2-3 هفته قبل از این‌که به این کار دعوت شوم، متن را خوانده بودم. ماجرا از این قرار بود که قبل از من قرار بود بهنام تشکر نقش کشیش را بازی کند که به یک بدشانسی برخورد کرد. بهنام تشکر با برادرش مشغول تمرین یک تئاتر دیگر بود که به یکباره به آن‌ها سالن دادند و اجراهای بهنام شروع شد و اجرا در نمایش "شوایک، سرباز ساده دل" را از دست داد. قبل از آن‌که از من برای حضور در این نمایش دعوت شود، بهنام قرار بود نقش کشیش را بازی کند و هر روز سر فیلمبرداری سریال "لیسانسه‌ها" متن این نمایش را برایم می‌خواند. به هر حال من به جای بهنام تشکر سر نمایش آقای نعیمی آمدم که برایم بسیار خوشحال‌کننده بود. شاید دعاهایم سر نمایش "سقراط" مستجاب شد که به این کار دعوت شدم. در واقع یک جنبه معنوی در این همکاری تأثیرگذار بود که من خیلی به آن اعتقاد دارم.

حمیدرضا نعیمی - امیر حسین رستمی - مهران رنجبر

همین اعتقاد به جنبه‌های معنوی باعث شد ایفای نقش کشیش را عهده‌دار شوید؟

امیرحسین رستمی: بازی کردن این نقش خیلی شیرین است. اساساً در دنیای نمایش و تصویر، بازی کردن شخصیت‌های فاسد شیرین است، مگر این‌که قرار باشد آن نقش صرفاً به سمت درام برود و از حالت کمدی خارج شود. در کشورهای دنیا بیشتر برنامه‌های طنز با شوخی‌های جنسی و شوخی با سیاست ساخته می‌شود که در کشور ما چنین چیزی وجود ندارد. به همین خاطر نویسنده‌های ما کار خیلی سختی برای خنداندن مردم دارند. بازیگرهای "بد من" در همه جای دنیا کارشان بیشتر است و اگر طناز هم باشند، بهترین فرصت را برای نشان دادن خودشان دارند ولی در عین حال بازی کردن در این نقش‌ها به نسبت نقش‌های چند بعدی راحت‌تر است. من معتقدم که در نمایش "شوایک، سرباز ساده دل"، راحت‌ترین نقش را بازی می‌کنم و فقط لازم است آن‌چه که نویسنده نوشته را روی صحنه انجام بدهم. ویژگی‌هایی که شخصیت کشیش نمایش "شوایک، سرباز ساده دل" دارد، ویژگی‌هایی است که مصداق آن را می‌توان در پیرامون خود پیدا کرد ولی نقش‌های دیگر این نمایشنامه این حالت را ندارند. مثلاً مهران رنجبر نقشی را بازی می‌کند که چند شخصیتی است و چند لایه‌ای است و برای رسیدن به آن باید جلسات متعددی را با کارگردان بگذارند تا به این شخصیت برسد. بازی کردن نقش آدم‌های فاسد راحت‌تر است چون این آدم‌ها یک لایه‌ای هستند و خیلی عمق ندارند.

مهران رنجبر: من، آقای رستمی و دیگر بازیگرهای نمایش حس‌های مختلفی را هم در تمرینات و هم در پروسه اجرا دریافت کردیم و به تجربیات متفاوتی رسیدیم که این خودش خیلی جذاب بود و همچنان هم برای‌مان جذابیت دارد. این‌که آقای رستمی می‌گوید بازی کردن یک کاراکتر فاسد ساده است، به خاطر تواضعی است که دارد، وگرنه واقعاً اینطور هم نیست و امیرحسین رستمی کار سختی را انجام داده است. در شب سوم اجرا وقتی بازی من روی صحنه تمام شد، پشت صحنه به تماشای بازی آقای آئیش و آقای رستمی نشستم و یک لحظه ترسیدم. وقتی آقای رستمی در نقش یک کشیش مسیحی بازی گروتسک انجام می‌دهد و می‌گوید:"مرگ بر اتریش، مرگ بر فردیناند اول و دوم، زنده باد روسیه که کشته نشود"، تماشاگر به آن صحنه تراژیک می‌خندند. من از آن لحظه ترسیدم چون حس کردم وقتی آدم ته امیدش به یک کاراکتر معنوی مثل کشیش است و امیدش از این آدم را هم از دست می‌دهد، دیگر چیزی از انسان باقی نمی‌ماند. آن صحنه درست مثل بندبازی سیرک ترسناک بود. وقتی یک دلقک دارد از روی طناب راه می‌رود و همه به او می‌خندند، کسی به این فکر نمی‌کند که اگر یک لحظه از آن طناب بیفتد، جانش را از دست می‌دهد. در نمایش ما هم آن صحنه که کشیش مرگ بر اتریش و مرگ بر فردیناند می‌گوید، همین ترس وجود دارد و بخش ترسناک‌ترش زمانی است که همه شخصیت‌های مهم نمایش کشته می‌شوند اما کشیش همچنان زنده می‌ماند.

رابطه‌تان با آقای نعیمی به عنوان کارگردان نمایش چطور بود؟

امیر حسین رستمی: وقتی در مورد آقای نعیمی حرف می‌زنیم، داریم راجع به آدمی صحبت می‌کنیم که نویسنده، کارگردان، بازیگر و استاد دانشگاه است و طبیعتاً وقتی کسی استاد دانشگاه است، یعنی روانشناسی می‌داند. این روانشناسی متوجه اخلاق و روحیات بازیگرهایش می‌شوند و باعث می‌شود ایشان بداند با من، مهران رنجبر و دیگران چطور ارتباط بگیرد. شک ندارم که ایشان با روانشناسی که روی رفتار، توانایی و ذهن تک تک بازیگرها انجام داده، متوجه شده که باید هر کدام را چطور راهنمایی کند. فرق من با مهران رنجبر یا من با حامد کمیلی را شناخته و هنوز هم آماده است که این تفاوت‌ها را بشناسد و در مورد هر کدام از ما بهترین تصمیم را بگیرد. کار کردن با آقای نعیمی به علت این‌که ایشان روانشناسی را خیلی خوب می‌داند و آدم بسیار باهوشی است، برایم بسیار لذت‌بخش است. ضمن آن‌که آقای نعیمی طنزپرداز خیلی خوبی هم هست. در این سال‌ها یک هنرمندی که همیشه جدا از فیلم‌ها و شخصیتش در قامت کارگردانی، آدم طنازی بوده و مرا خندانده است، آقای مسعود کیمیایی بوده است که در این روزها متوجه شدم آقای نعیمی هم همچین شخصیتی دارد. طبیعتاً وقتی همچین کسی یک نمایشنامه طنز می‌نویسد، معلوم است که خروجی آن چه می‌شود.

حمیدرضا نعیمی - امیر حسین رستمی - مهران رنجبر

نمایش شما نمایش پر پرسوناژی است که در آن با بازیگرهایی هم همبازی شده‌اید که قبلاً سابقه همکاری با آن‌ها را نداشته‌اید. حضور در کنار این گروه را چطور دیدید؟

امیرحسین رستمی: به هر حال هر همکاری باید از یک جایی شروع شود. همانطور که گفتید، نمایش ما پر پرسوناژ است ولی آقای نعیمی با توانایی‌هایی که دارد، می‌تواند روی همه این شخصیت‌ها روانشناسی کند و آن‌ها را بشناسد. کنترل همچین گروهی هم برای کارگردانی نظیر آقای نعیمی کار سختی نیست. همه بازیگرهای این نمایش سر جای درست حضور دارند و کارشان را به بهترین شکل انجام می‌دهند که دلیلش هم حواس جمع کارگردان است. 

مهران رنجبر: من به عنوان کسی که سابقه کارگردانی دارم، در این نمایش درس‌های زیادی را از آقای نعیمی یاد گرفتم و بهت‌زده شدم. یکی از درس‌هایی که یاد گرفتم این بود که حواسم باشد به بازیگر چه بگویم. خیلی مهم است که کارگردان بداند حرفش را چگونه باید به بازیگر منتقل کند. آقای نعیمی در تمرینات مدام به من می‌گفت که در لحظه کشتن کاراکتر ستوان "لوکاش"، سعی کن مخاطب متوجه نشود که می‌خواهی این کاراکتر را بزنی. یعنی مخاطب نباید این را از چهره تو بفهمد. من این کار را انجام دادم و وقتی دیدم مخاطب از ضربه‌ای که من می‌زنم تعجب می‌کند، خوشحال شدم و به حرفی که آقای نعیمی گفته بود رسیدم. وقتی به صحبت‌های آقای نعیمی می‌رسم، تازه بهت‌زده می‌شوم که چرا در حین تمرینات روی این حرف‌ها تأکید داشته است. به قول آقای نعیمی و آقای آئیش، تئاتر کار کردن خیلی سخت است. متأسفانه الان خیلی‌ها دارند به تئاتر به چشم تجربه و بیزینس نگاه می‌کنند. این درست نیست چون تئاتر استراتژی‌های خاص خودش را دارد. من تئاتر "شوایک، سرباز ساده دل" را یک الگو می‌دانم و معتقدم که دانشجوهای مقاطع مختلف رشته تئاتر می‌توانند از آن یاد بگیرند.

امیرحسین رستمی: حضور در نمایش "شوایک، سرباز ساده دل"، چندمین تجربه همکاری من در سینما، تلویزیون و تئاتر با آقای فرهاد آئیش بود که از این بابت خیلی خوشحالم و لذت بردم. می‌خواهم بگویم حالا آرزوی من بعد از بازی نکردن در نمایش "سقراط" به حقیقت پیوسته است چون هم در کنار آقای آئیش هستم و هم در کنار آقای نعیمی.

حمیدرضا نعیمی: من امیرحسین رستمی را فقط یک‌بار در نمایش "کلمه سکوت کلمه" خانم مائده طهماسبی روی صحنه دیده‌ بودم و شناختم. از او بیشتر بابت کارهایش در عرصه تصویر بود. امیرحسین در نمایش خانم طهماسبی خیلی خوب بازی کرد و آن را هنوز هم در خاطرم هست. من آقای بهنام تشکر را برای بازی کردن نقش کشیش انتخاب کرده بودم اما آقای تشکر به هر دلیلی نتوانست بیاید. خیلی نگران بودم که چه کسی قرار است جایگزین آقای تشکر شود. دو گزینه جدی برای بازی کردن نقش کشیش مطرح شد که انتخاب من امیرحسین بود. این را در حالی گفتم که هیچ شناختی از امیرحسین نداشتم و نمی‌دانستم رابطه‌اش با کارگردان و همینطور با نقشی که به او محول می‌شود چگونه است. به هر حال به کمک آقای آئیش، امیرحسین را دعوت کردیم و آمد متن را خواند. ما خیلی عجولانه و سریع نمایش را برای بازبینی آماده کرده بودیم تا کارهای تبلیغاتی‌مان را زودتر انجام بدهیم. وقتی بازبین‌ها آمدند، من خودم قرار بود نقش کشیش را به صورت تمرینی اجرا کنم اما امیرحسین با این‌که فقط متن را خوانده بود و چیزی از میزانسن‌ها و حال و هوای اجرا نمی‌دانست، گفت اگر اجازه بدهید من نقش کشیش را بازی کنم. من به امیرحسین اجازه دادم این کار را انجام بدهد و او نقش کشیش را در بازبینی اجرا کرد که اتفاقاً خیلی هم بد اجرا کرد ولی من از شجاعتش خوشم آمد و همان لحظه به این نتیجه رسیدم که این بازیگر می‌تواند در نقش کشیش شکوفا شود. امیرحسین رستمی برای این نمایش از خیلی چیزهایی که قبلاً داشت، دست کشید. من می‌دانم که او بازیگر محافظه‌کاری است و کمتر هم به سراغ رفتار بدنی می‌رود. در حالی‌که همیشه به عنوان یک اکتور روی یک سری از ویژگی‌های خودش از جمله سکوت‌ها و نگاه‌هایش سرمایه‌گذاری کرده و از این طریق می‌تواند کارش را به بهترین شکل ممکن نشان بدهد. اما در نمایش "شوایک، سرباز ساده دل" نمی‌توانست روی این چیزها سرمایه‌گذاری کند چون این نمایش نوع اجرای متفاوتی از امیرحسین طلب می‌کرد. او در این کار از بدن، شکست‌های بدنی، بیان بدنی و اغراق‌ها استفاده کرد و به نوعی مقاومتش در مقابل رفتار بدنی را شکست که این کارش برای من جای افتخار دارد. درست است که امیرحسین رستمی می‌گوید بازی کردن نقش‌های فاسد راحت است ولی معنای حرفش این نیست که اگر هر کسی به جای او باشد، می‌تواند نقش کشیش را به همین خوبی بازی کند. کارهایی که چارلی چاپلین انجام می‌داد، برای خود او راحت بود و هر کسی نمی‌توانست مثل چارلی چاپلین با آن تیپ راحت باشد. بنابراین حرف‌های امیرحسین نباید اینطور تعبیر شود که هر کسی می‌تواند خیلی راحت نقشی که او بازی کرده را بازی کند. استاد اکبر زنجانپور سر یکی از کلاس‌هایش گفته بود که کارگردانی یعنی انتخاب درست. ایشان کارگردانی را در دو کلمه تعریف کرده بود که البته این تعریف، یک جهان کامل‌تری را در درون خودش دارد و این انتخاب درست باید در زمینه بازیگری، طراحی لباس، طراحی صحنه و... باشد. من همیشه این جمله را به نقل از زبان استاد زنجانپور می‌گویم چون به نظرم خیلی تعریف درستی برای کارگردانی است. می‌خواهم بگویم که خوشحالم در این نمایش که انتخاب درستی برای ایفای نقش کشیش داشتم. مهران رنجبر را از سال‌ها قبل می‌شناختم و بازی‌هایش را با دقت دیده بودم. نگاه و حساسیت‌های مهران در تئاتر را می‌فهمم و می‌دانم که چقدر عاشق تئاتر است. من مهران را در این نمایش خیلی آزار ندادم. فقط سعی کردم از چند چیزی که دوست دارد، دورش کنم تا به یک چیز جدید برسد. به مهران یک محدوده و گستره دادم که گفتم در این محدوده هر چقدر می‌خواهی مانور بده اما سعی کن از این محدوده خارج نشوی. دست و پایش را برای مانور دادن نبستم و آزادش گذاشتم اما سعی کردم کاری کنم که از آن محدوده‌ای که لازم بود خارج نشود. خوشبختانه مهران رنجبر قدر این فرصت را دانست و به بهترین نحو ممکن از آن محدوده استفاده کرد.

حمیدرضا نعیمی - امیر حسین رستمی - مهران رنجبر

آقای فرهاد آئیش پیش از این در نمایش "سقراط" به کارگردانی شما درخشیده بود. چطور شد که ایشان را به یک همکاری دیگر دعوت کردید؟ در حین نوشتن نمایشنامه به بازیگر هم فکر می‌کنید؟

حمیدرضا نعیمی: روزی که نمایشنامه "شوایک، سرباز ساده دل" را نوشتم، به هیچ بازیگری فکر نکردم. اصولاً این کار را انجام نمی‌دهم چون می‌دانم اگر بازیگری که مد نظرم است سر کار نیاید، چقدر کارم سخت خواهد شد. آقای مسعود کیمیایی این کار را سر فیلم "سرب" انجام داده بود و در حین نوشتن فیلمنامه به فرامرز صدیقی فکر کرده بود که وقتی فرامرز صدیقی سر آن کار نرفت، دیگر نمی‌توانست بازیگر جدیدی را جایگزینش کند. حتی وقتی مرحوم هادی اسلامی را هم به آقای کیمیایی معرفی کردند، در ابتدا خیلی دوستش نداشت و بعد از چند پلان، توانست با آقای اسلامی ارتباط بگیرد و فیلم را بهتر جلو ببرد. به همین خاطر من هیچ‌وقت چنین کاری را انجام نمی‌دهم. وقتی نمایش "سقراط" را کار کردم و آقای آئیش در نقش سقراط درخشید، متوجه شدم که ایشان به دنبال این است که شاه‌ نقش‌های دیگری را هم بازی کند تا فقط با آن نقش شناخته نشود. به همین خاطر موقع انتخاب کست، به آقای آئیش گفتم یک نمایش دیگر می‌خواهم شروع کنم و می‌خواهم شما در آن حضور داشته باشید. آقای آئیش هم بدون تردید قبول کرد و سر کار آمد. خوشبختانه حالا برای نقش "سقراط"، یک رقیب جدی پیدا شده که همان نقش "شوایک" است. آقای آئیش این نقش را خیلی با دقت طراحی و بازی کرد. البته ما یک جاهایی با هم جنگیدیم تا همه چیز خیلی اصولی پیش برود. آقای آئیش به من می‌گفت که میزانسنی که انتخاب کرده‌ای، غلط است و اشکال دارد. من با ایشان موافق نبودم ولی وقتی به خانه رفتم و پشت کامپیوتر نشستم، دیدم آقای آئیش درست می‌گوید. فردای آن روز آمدم و به همه بچه‌های گروه گفتم که از آقای آئیش بابت این‌که دیروز سر موضعش ایستاد متشکرم چون ایشان باعث شد من میزانسن بهتری را به کار بگیرم. در مورد حامد کمیلی هم بگویم که وقتی حامد کمیلی را برای نقش ستوان "لوکاش" انتخاب کردم، یکی از دوستان می‌گفت انتخاب حامد کمیلی برای این نقش مناسب نیست اما وقتی آمد تمرین را دید، گفت حرفم را پس می‌گیرم چون حامد کمیلی در این نقش فوق‌العاده ظاهر می‌شود. وقتی حامد را دعوت کردم، به فیزیکش فکر می‌کردم با خودم می‌گفتم چرا از فیزیک خوب او در فیلم‌ها استفاده نمی‌شود؟ حامد کمیلی بازیگر خیلی توانمندی است. حامد حتی می‌خواست برای نقش کشیش یک اتود بزند که من تأکید کردم روی نقش ستوان "لوکاش" تمرکز کند. انتخاب درست برای حامد کمیلی همین نقش ستوان "لوکاش" بود. حامد شبانه‌روز برای نقشش تلاش کرد. در ابتدا خیلی ژستیک، خشک و مقرراتی بازی می‌کرد و حتی صدایش شبیه مرحوم خسرو خسروشاهی شده بود. من گذاشتم کارش را انجام بدهد ولی یک‌بار به او گفتم بیا تمام دیواری که ساخته‌ای را خراب کن و وارد یک مسیر دیگر شو. حامد به من اعتماد کرد و اتفاق عجیبی افتاد. بابت اعتمادی که به من کرد خیلی خوشحالم. به نظرم او یک بازیگر تمام قد در تئاتر است و کارگردان‌ها باید از جنبه‌های مختلفش از قبیل نظم، اخلاق، تلاش، دقت و تعصبش استفاده کنند.