سرویس نمایش هنرآنلاین: فکر می‌کنید صد سال پیش چه چیزی جای خالی تلویزیون و سینما را برای مردم پر می‌کرد؟ این سوالی است که هرکس به گونه‌ای شاید آن را پاسخ می‌دهد اما یقینا نمی‌توان نقش نمایش‌های آیینی و سنتی را در آن انکار کرد. از زمانی که مردم درون قهوه‌خانه‌ها می‌نشستند و چشم به طومار نقال، درون سرزمین افسانه‌های شاهنامه سفر می‌کردند، زمان زیادی می‌گذرد. اما آن روزها همین نقال‌ها با یک عصای تعلیمی از عشق تا کارزار و جنگ را برای مردم تصویر می‌کردند و رویاهای شبانه‌شان را می‌ساختند. اما این تنها یک بعد ماجراست.

شادمانی‌ها هم در آن زمان متفاوت‌تر از امروز به دور از دی‌جی‌ها و استندآپ کمدی نبود. صدای خنده‌هایی که به آسمان می‌رفت، نتیجه حرکات سیاهی بود که ارباب خود را به سخره می‌گرفت و جایگاه اجتماعی او را به چالش می‌کشد. سیاه بازی همان کمدی است که در عین سادگی و بداهه‌گویی، بدنه جامعه روز را به زبان مردم کوچه و بازار نقد می‌کند. این نقد دلبرانه اما همان چیزی بود که مردم برای دیدن آن سر و دست می‌شکستند و تئاتر لاله‌زار و مراسم‌های شادمانه‌ را رها نمی‌کردند.

تراژدی هم یقینا در تاریخچه این نمایش سنتی نقشی پررنگ دارد. آن زمان که شمر شمشیر بالا می‌برد و مردم زار زار گریه می‌کنند، همان نقطه‌ای است که تعزیه را به کربلای واقعی تبدیل می‌کند و هنر را در نمایش آیینی و سنتی به تصویر می‌کشد.

نمایش آیینی و سنتی اما به واسطه پیشکسوتانی که سینه به سینه این تجربیات را منتقل کردند روی پای خود ایستاد تا جایی که امروز هجدهمین دوره نمایش آیینی و سنتی کشور برگزار می‌شود و جوانان تازه نفس بسیاری روی صحنه، سنت و آیین می‌برند. این در حالی است که هجدهمین دوره این رویداد که برای تاریخ نمایش و سرزمین‌مان رنگ و بویی خاطره و هویت‌ساز دارد، امسال در نبود چند تن از ستارگان درخشان خود برگزار می‌شود. به بهانه این رویداد مهم و اجرای دوباره نمایش‌های آیینی و سنتی، بد نیست یادی هم از بزرگان درگذشته این هنر ملی داشته باشیم؛ یادی از یاران موافق که در شکل‌گیری جشنواره آیینی و سنتی و احیای هنر گذشتگان و رسیدن به سن برومندی آن  (18 سالگی) کوشیدند. این یادمان از آن روست که نقش این مردان دلداده هنر و آیین و سنت رو به کمرنگی نرود و البته یادگاری‌ و آثار مکتوب‌شان در این روزها بازخوانی شود.

 

جابر عناصری، پشتوانه پژوهشی نمایش آیینی

جابر عناصری شاهنامه‌پژوه، ایران‌شناس و تعزیه‌شناس ایرانی است که دکترای فلسفه از دانشگاه تهران دارد. دکتر جابر عناصری در سال ۱۳۲۴ در محله معمار اردبیل به دنیا آمد. پدرش کربلایی علی عناصری از شبیه‌خوانان بود. دکتر جابر عناصری تحصیلات مقدماتی را در شهر اردبیل و تحصیلات متوسطه را در دارالفنون تهران با کسب مقام اول در رشته ادبی در میان تمامی دانش آموزان ایران به انجام رساند و سپس وارد دانشگاه تهران شد و تا سطح دکترای فلسفه و علوم تربیتی در ایران و کسب تخصص در انگلستان (دانشگاه لندن) به تحصیل ادامه داد.

این پژوهشگر برجسته پس از اخذ درجه دکتری از دانشگاه تهران و گذراندن دوره تخصصی مردم‌شناسی در انگلستان با تکیه بر پژوهش‌های قبلی خود، به تحقیق درباره خاورمیانه، جنوب غرب آسیا و به‌ویژه مسائل فرهنگی ترکیه و ایران و افغانستان پرداخت. وی ۴۱ سال در دانشگاه‌های تهران به‌عنوان استاد ممتاز به تدریس و تحقیق اشتغال داشت و بیش از چهل کتاب در زمینه فرهنگ ایران به رشته تحریر در آورده و صدها دانشجو تربیت کرد. وی از طرف مراکز فرهنگی به‌خاطر فعالیت‌هایش در عرصه هنر تعزیه و شبیه‌خوانی، لوح ویژه پدر تعزیه دانشگاهی ایران را دریافت کرد.

زندهیاد عناصری، آیینها و سنن گذشته را برای ادامه حیات هر ملتی ضروری می‌دانست: "ظرایف و دقایق مربوط به فرهنگ کهن و فرهنگ امروز ایران را از سبک‌ها، ‌مکتب‌ها و کتب ارزنده و نیز از جملات قصیر با معانی کثیر در ذهنم دارم. بسیاری هستند که این‌ها را نمی‌شناسند و از سر قدر ناشناسی سخن می‌گویند. به قول فرانسیس بیکن، فیلسوف انگلیسی، ما مثل غول‌هایی هستیم که بر شانه‌هامان کودکان کوچکی سوار می‌کنیم. می‌توانستیم به هدف برسیم ولی خواستیم که کودکان چنین کاری را بکنند و به منظور هم رسیدند و اگر ما خودمان را از زیر پای کودکان بکشیم با سر به زمین می‌خورند. لذا هر ملتی آیین، رسم و سنتش را فراموش کند، مثل طفلی است که باید همه چیز را از اول یادبگیرد."

جابر عناصری

"شناخت اساطیر ایران بر اساس طومار نقالان"، "شبیه‌خوانی کهن الگوی نمایش‌های ایرانی"، "مردم‌شناسی و روانشناسی هنری"، "عاشق‌ترین عاشقان فرهنگ"، "فرهنگ و پژوهش" و "نسیم خاطرات" از جمله آثار منتشرشده از زنده‌یاد جابر عناصری است.

عناصری که به گفته یکی از دوستان نزدیکش، واپسین سال‌های زندگی را با دل‌شکستگی و عزلت گذرانده بود، ساعت ۹ و۳۰ دقیقه صبح روز ۲۸ فروردین ۱۳۹۵ در سن ۷۱ سالگی درگذشت و همان روز در قطعه‌ای عمومی در بهشت زهرا به خاک سپرده شد. گفته شده، وی وصیت کرده بود که آیین دفنش به سادگی برگزار شده و مراسم ختمی برای او گرفته نشود تا هزینه‌های مربوطه به مرکزی خیریه اهداء شود.

 

محمد علی فیاض و جان بخشیدن به "شمر"

محمدعلی(هاشم) فیاض معروف به عمو هاشم 30 بهمن ماه سال 1330 در محله سنگلج تهران به دنیا آمد. گفته می‌شود که از زمان تولد مادرش، او را نذر تعزیه کرد.

هاشم فیاض تعزیه‌خوانی را از تکیه دولت و از سن 5 سالگی با بچه‌خوانی آغاز کرد و در کنار "میرغم" فرزند "میرعزا" از نسخه‌نویسان معروف تعزیه، این کار را آموخت و با "آسیدمصطفی" نوه "میرغم" تعزیه‌خوانی را ادامه داد و در دوران ممنوعیت‌های تعزیه (عصر رضاخان) برای احیای تعزیه تلاش کرد.

فیاض در کتاب خاطراتش از مشکلات اجرای تعزیه در دوران رضاشاه و کودتای 28 مرداد نوشته است. در این کتاب آمده: "سردار سپه که بود تعزیه بد نبود. همچین که اومد رو کار کم کم بنا کرد بی‌مزه بازی در آوردن. محرم تکیه‌ها رو جمع کرد و گفت تکیه‌ها رو خراب کردن و همه رو ور داشتن مدرسه کردن. من یادمه در تهرون تا حتی در دهات چه تکیه‌هایی بود، چه تالارهایی بود، چه چادرهایی بود، همه رو ورداشت مدرسه کرد و همه از بین رفت. یه مشتم وقفیات بود همه رو بنا کرد خوردن و جمع کرد."

هاشم فیاض به عنوان تنها بازمانده از تعزیه‌خوانان تکیه دولت استاد مجالس غریب تعزیه محسوب می‌شد که با گرد‌آوری 250 عنوان نسخه تعزیه و ملزومات و تکنیک‌های اجرایی آنها حافظه‌ای آشنا با روش‌های اجرا و موسیقی تعزیه به حساب می‌آمد.

فیاض نه تنها یکی از برجسته‌ترین تعزیه‌گردانان (معین البکاء) تاریخ تعزیه به شمار می‌آمد، بلکه با پشت سر گذاشتن دوره کودکی و بچه‌خوانی در زمینه‌های موافق‌خوانی و مخالف‌‌خوانی نیز مهارت داشت و در محلات قدیمی او را با عنوان "هاشم شمر" می‌شناختند. هاشم فیاض در دوران مختلف زندگی‌اش به بسیاری از شهرها و روستاهای کشور سفر کرد و به گفته خودش به عنوان ذاکر امام حسین(ع) در تمام کشور او را می‌شناختند.

هاشم فیاض

از مجالسی که هاشم فیاض در اختیار داشت، چندین نسخه در دفترهای تعزیه فصلنامه تئاتر و فصلنامه هنر به چاپ رسید. همچنین تعدادی از نسخ موجود در موزه واتیکان به مهر "هاشم شمر تهرانی" ممهور است.

هاشم فیاض نه تنها در تعزیه‌گردانی و تعزیه‌خوانی مهارت داشت، بلکه به عنوان یکی از بزرگترین اسباب‌داران و جامه‌داران تعزیه به شمار می‌آمد و در اتاقی از منزل وی (که خود آنجا را حسینیه می‌نامید) آرشیو کاملی از لباس‌ها و ادوات و ماسک‌ها و سرهایی که برای مجالس مختلف تعزیه ساخته شده بود، نگهداری می‌شود.

هاشم فیاض از ابتدای تاسیس کانون نمایش‌های سنتی و آئینی در زمینه تعزیه این کانون را یاری داد. مجالس تعزیه "حربن‌یزید ریاحی" و "امام رضا(ع)" به معین‌البکایی و تعزیه‌خوانی وی در سال 1370 در فستیوال آوینیون فرانسه اجرا شد و مورد توجه بزرگانی چون "پیتر بروک" و "ژان کلود‌ کاریر" قرار گرفت.

به گفته‌ هاشم فیاض، پیتر بروک فیاض را "علی بابا" می‌نامید و به او گفته بود تو "علی‌ بابای" ایران هستی و من "علی بابای" فرانسه.

هاشم فیاض همیشه آرزوی مردن در تعزیه را داشت و در زمان برگزاری نخستین سوگواره تعزیه حسینی قم که به عنوان داور حضور داشت، بیماری چند ساله کارش را نیمه تمام گذاشت و سرانجام در روز جمعه 21 اسفند ماه 1383 بر اثر بیماری دیابت در بیمارستان شماره 2 تهران درگذشت.

 

لبخندهایی که با سیاه بازی، سعدی افشار شکل گرفت

سعدی افشار متولد 1313 است. وی که تا ششم ابتدایی درس خوانده، برای نخستین بار در سال 1330 روی صحنه رفت.

افشار سیاه‌بازی را بر پایه بداهه‌گویی می‌دانست. در بخشی از گفت‌وگوهای او آمده است: "سیاه بازی بر پایه بداهه‌گویی و خودجوش و تجربی است؛ یعنی باید به طور حتم در ذات آن هنرمند چنین چیزی وجود داشته باشد تا بتواند بداهه‌گویی کند. به لطف خدا این موهبت در وجود من بود تا اینکه آرام آرام به جایی رسیدم که با هنرمندان بزرگ و حرفه‌ای تئاتر تخت حوضی و سیاه بازی کار کردم، البته باید بگویم که پس از گذشت سالها فعالیت در این زمینه هنوز خودم را پیدا نکرده‌ام، چرا که هنری است بی‌حد و مرز و بسیار مشکل"

وی سیاه‌بازی را هنر مورد علاقه مردم در دوره‌های گذشته می‌دانست: " خیلی از مردم عروسی‌هاشان را به تعویق می‌انداختند تا یکی از این هنرمندان (نمایشگران تخت حوضی) وقت داشته باشند که در مجلس عروسی آن‌ها شرکت کند و موجب شکوه مجلس آن‌ها شوند."

سعدی افشار

سعدالله رحمت‌خواه (ملقب به سعدی افشار) آخرین بازمانده بازیگر کمدی ایرانی بود که به سیاه‌بازی یا تخته حوضی شناخته می‌شد. افشار که از بیماری پوکی استخوان و همچنین عفونت ریه رنج می‌برد و بارها به این دلیل در بیمارستان بستری شده بود ساعت 12 ظهر جمعه 30 فروردین ماه 1392 در منزل خود دار فانی را وداع گفت.

 

مرشد ترابی از نقالی جنگ تا عاشقانه ها

ولی‌الله ترابی سفیدآبی، در سال ۱۳۱۵ در ده اسبی‌آب یا همان سفیدآب از توابع شهرستان تفرش در استان‌ مرکزی به دنیا آمد. وی کودک بود که همراه خانواده به تهران آمد و در محله دروازه غار ساکن شدند. در تهران به مکتب رفت و خواندن و نوشتن را آموخت. پدرش تعزیه‌خوان بود و ولی‌الله هم از همان دوران کودکی، نقش طفلان مسلم را در نمایش‌ها بازی می‌کرد. با گذشت ایام، پس از نقش دو طفلان، وی به ترتیب نقش‌های حضرت قاسم(ع)، حضرت علی‌اکبر(ع) و حضرت یوسف(ع) را خواند ولی پس از مدتی در حدود 20 سالگی، تعزیه‌خوانی را رها کرد و به سراغ آموختن فنون ورزش‌های رزمی قدیم مثل چوب‌بازی، شمشیرزنی، پرتاب نیزه و کارد و... رفت. مدتی هم گود مقدس زورخانه، فنون کشتی قدیم و خصلت‌های جوانمردی و پهلوانی را تجربه کرد.

مرشد ولی‌الله ترابی  با اجازه پدر، در حدود سال 1335، به خدمت مرشد روح‌الله شوقی نقال رفت و روایت‌های سینه به سینه نقالی را از ایشان آموخت و پس از مدتی نقالی را آرام آرام به صورت خودجوش با تمرین و ممارست در زمینه نحوه ورود شخصیت‌ها، رها کردن تیر از کمان، زدن گرز، جیغ و شیون و فریاد و دیگر حرکات نمادین آغاز کرد.

 وی در حدود سال 1340 از محله دروازه غار به محله شهر ری نقل مکان نمود و در حوالی منطقه محل سکونت خود، در یک قهوه‌خانه بزرگ رسماً اجرای نقالی را شروع کرد.

وی درباره نقالی گفته است:" طومار متن اجرایی نقال و تنها متعلق به خود اوست. هرچند طومار از شاهنامه بهره می‌برد اما اجرای صرف شاهنامه نیست و شامل تمام ویژگی‌های اجرا می‌شود. هرچند شاهنامه منبع الهام طومار است و خواندن شاهنامه برای همه افراد میسر می‌شود، اما طومار فقط در خدمت نقال است و راز و رمزهای اجرایی پشت پرده شاهنامه را از دیدگاه نقال دربردارد. طومار برای همه به راحتی قابل دسترسی و مطالعه نیست."

ولی الله ترابی

مرشد ترابی در سال 1353 توسط عطاالله بهمنش (از مفسران معتبر ورزشی) به عنوان نقال افتتاحیه جشن طوس انتخاب شد و بعد از آن نیز در جشنواره‌های شیراز و اصفهان و بسیاری دیگر، مقام اول نقالی را کسب کرد. این استاد هنر نقالی و نمایش، علاوه بر تهیه و تنظیم چندین طومار نقالی، روایت‌های گوناگون شاهنامه را نیز در چندین جلد گردآوری نموده که یک جلد آن با عنوان "مشکین‌نامه" توسط انتشارات نمایش به چاپ رسیده است.

ترابی در دهه 70 با هنرنمایی در فرهنگسراهای تهران و اجرا در جشنواره نمایش‌های آیینی و سنتی توانست خود را به عنوان یکی از شاخص‌ترین نقالان ایران معرفی کند.

مرشد ولی‌الله ترابی راوی، طومارنویس و نقال و پرده‌خوان پرآوازه پنج دهه اخیر هنرهای نمایشی ایران، مدت‌ها از بیماری سرطان رنج می‌برد و در بیمارستان "مدائن" تحت درمان بود تا اینکه  عصر روز شنبه، 12 مرداد ماه 1392 در سن 77 سالگی به دلیل بیماری سرطان در بخش I.C.U بیمارستان "مدائن" تهران درگذشت.