سرویس تئاتر هنرآنلاین: چندی پیش نمایشی با عنوان "هفت روز از تیر شصت" در تالار سایه مجموعه تئاترشهر به روی صحنه آمد که به جرات میتوان این اثر را که به واقعه هفتم تیر سال 1360 پرداخته است را به عنوان تنها نمایشی که به صورت مستند، پس از سالها به تاریخ معاصر این مرز و بوم توجه کرده است نام برد. با نگاهی به تاریخ انقلاب اسلامی دهه شصت، خشنترین دهه عمر این انقلاب است چراکه علاوه بر جنگ تحمیلی عراق علیه ایران که جامعه را درگیر خود کرد، اقدامات تروریستی داخلی نیز مزید بر علت شد. وقایع سالهای اول انقلاب بستر مناسبی برای تولید آثار هنری هستند و جای بسیاری برای کار دارند. کامران شهلایی نویسنده این اثر نمایشی است که به همراه محمد لارتی آن را کارگردانی کردند. به بهانه اجرای این اثر گفتوگویی با آنها و دوتن از بازیگران این نمایش داشتهایم که در ادامه میخوانیم:
آقای شهلایی ایده نگارش نمایشنامه "هفت روز از تیر شصت" از کجا آمد و چه شد که تصمیم گرفتید این متن را بنویسید؟
کامران شهلایی: من علاقه زیادی به تاریخ 4- 5 سال ابتدای انقلاب دارم و در فرصتهای طولانی راجع به آن مقطع زمانی تحقیق کردهام. در سالهای ابتدای انقلاب وقایع تروریستی زیادی در تهران اتفاق افتاد و امروز هم شرایط منطقه و جهان نسبت به مقوله ترور حساسیت بالایی پیدا کرده است. بزرگترین حادثه تروریستی در ایران، حادثه تروریستی 7 تیر 1360 است. برای من عجیب بود که درباره این موضوع هیچ اثر نمایشی، سینمایی و یا حتی مستندی ساخته نشده است. آرزوی شخصی خودم این است که یک مستند چند قسمتی درباره آن حادثه بسازم اما در وهله اول ترجیح دادم یک نمایشنامه در این مورد بنویسم تا تئاتر آن با همت دوستان روی صحنه برود. زمانی که برای نگارش این متن اقدام به تحقیق و جستوجو کردم، متوجه شدم که درباره سالهای اول انقلاب و به طور کلی درباره تاریخ معاصر کشور آثار هنری زیادی تولید نشده است. خیلی از آدمهای مهم تاریخ به علت کهولت سن از دنیا میروند. حیف است که به این آدمها پرداخته نشود. آنها میتوانند اطلاعات و درسهای مهمی را از زندگی خودشان و دیگران برای آیندگان به جای بگذارند. اما متأسفانه کمتر به آنها پرداخته شده و در نتیجه مردم ما نسبت به تاریخشان خیلی آگاه نیستند.
فکر میکنید چه افراد و نهادهایی در پرداختن به تاریخ معاصر کوتاهی کردهاند؟ مقصرش بخش دولتی است یا بخش خصوصی؟
کامران شهلایی: به نظرم بخش دولتی مقصر این اتفاق است چون بخش خصوصی هنوز نوپا است و نیاز به زمان بیشتری برای ورود به این جریانها دارد. در مورد تئاتر "هفت روز از تیر شصت" هم اگر حمایتهای دولت، معاونت فرهنگی وزارت ارشاد، تئاتر شهر و بنیاد شهید نبود، قطعاً اجرای این نمایش میسر نمیشد و حتی متن من هم به نگارش در نمیآمد. به هر حال لازم بود ما برای این کار هدفگذاری میکردیم. تحقیقات این کار حداقل 4- 5 ماه زمان برد و اگر فرصت من برای تحقیقات محدود نبود، شاید زمان تحقیقات حتی میتوانست به یک سال هم برسد. باید خیلی کاربردی تحقیق میکردم. گاهی متوجه میشدم که حجم اسامی و اطلاعات بیشتر از تصور من و دیگران است. هر چه پیش میرفتم، بیشتر غصه میخوردم که هیچوقت به این اسامی پرداخته نشده است. در پروسه تحقیق با چیزهایی مواجه شدم که غمانگیز بود و گریهآور. تاریخ 4- 5 سال اول انقلاب پر از ترور و اتفاقات ناگوار است. پر از جوانهایی است که پرپر شدند.
نمایش مستند، حلقه مفقوده تئاتر ایران است. چه شد که تصمیم گرفتید یک نمایش مستند بنویسید و اجرا کنید؟
کامران شهلایی: من از ابتدا قصد نکرده بودم به شکل مستند بنویسم. هدفم این بود که راجع به ماجرای ترور سال 60 بنویسم که به مرور به تئاتر مستند رسیدم. دیدم ژانر مستند میتواند ادای دین درستتری به این موضوع داشته باشد. به همین خاطر آرام آرام سعی کردم تئاتر "هفت روز از تیر شصت" کاملاً مستند شود و هیچ چیز غیر مستندی در آن نباشد.
منابع تحقیقاتیتان برای رسیدن به اطلاعات کافی برای نوشتن نمایشنامه "هفت روز از تیر شصت" چه بود؟
کامران شهلایی: من هم مطالعه کردم و هم با بازماندگان و خانوادههای شهداء دیدار کردم. 35 سال بود که کسی روی این موضوع کار نکرده بود و یا اگر کاری هم شده بود، از برنامههای سطح پایین تلویزیونی بود. به همین خاطر خیلی از خانوادههای شهداء حادثه 7 تیر به من اعتماد نمیکردند و خاطراتشان از آن دوره را نمیگفتند. حرفشان هم این بود که مگر قرار است چه اتفاقی بیفتد؟ فقط 2-3 خانواده راضی شدند درباره اتفاقات آن سالها حرف بزنند. بقیه خاطراتشان را نگفتند اما وقتی تئاتر ما را دیدند، خیلی مشتاق شدند که خاطرههای آنها هم تبدیل به یک نمایش شود.
محمد لارتی: آدمهایی که در حادثه تروریستی 7 تیر سال 60 شهید شدند، همه نخبههای سیاسی بودند و در زمره وزیرها، نمایندگان ملت و تصمیمگیرندههای حکومتی قرار میگرفتند. جلسه شب 7 تیر سال 60 جلسه بسیار مهمی بود که در آن جلسه در مورد مشکلات اقتصادی کشور صحبت شد و برای جایگزینی بنی صدر نیز رأیگیری صورت گرفت. متأسفانه در آن جلسه خیلی از نخبههای سیاسی کشور شهید شدند و این اتفاق باعث شد که در ادامه خانواده آن شهداء در یک خلأ قرار بگیرند و حس کنند که به آنها توجهی نمیشود. یکی از 73 شهید حادثه بمبگذاری در دفتر حزب جمهوری اسلامی، دکتر شهید بهشتی بود که از متفکرین و روشنفکرهای آن دوره محسوب میشود و قانون اساسی را هم ایشان تدوین کرد. برداشت مردم انقلابی آن دوره از انقلاب و اسلام با تفکرات آدمهایی چون شهید بهشتی عجیب شده بود. آنوقت در خصوص یک همچین شخصیتی کار هنری ساخته نمیشود. نه درامی نوشته میشود، نه سریالی ساخته میشود و نه فیلم و تئاتر. فقط گاهی در بنیاد "هفت تیر" کارهای کوچکی در حد بودجه خودشان انجام میشود و این قضیه در حد یک خبر باقی میماند. آنچه که حادثه ترور 7 تیر و یاد شهدا آن حادثه را زنده نگه میدارد، تولید آثار هنری است. متأسفانه در این زمینه کوتاهی شده که یک بخشی از این کوتاهی به سیاستگذاری غلط بر میگردد و بخش دیگرش به دسترسی به منابع. متأسفانه آنچنان که باید برای هنرمندان این جذابیت ایجاد نشده که به موضوع تاریخ معاصر بپردازند. سرچشمه خیلی از مشکلات ما به گذشته نچندان دور بر میگردد و برای آنکه آن اشتباهات تکرار نشود، لازم است به تاریخ معاصر پرداخته شود. مسئولان سیاستگذار و هنرمندان نسبت به تاریخ معاصر وظیفه دارند و باید در این زمینه خلق هنری داشته باشند.
آقای لارتی شما از چه زمانی به تئاتر "هفت روز از تیر شصت" ملحق شدید؟
محمد لارتی: این نمایش از همان ابتدا به صورت تیمی شروع شد و من هم در این تیم بودم. ما در بنیاد شهید، در تولید متن و همچنین ارائه اطلاعات و شماره تلفن خانواده شهداء به آقای شهلایی کمک کردیم و هیچ سانسوری را به ایشان تحمیل نکردیم. ما در ابتدای پروژه با همدیگر یک سری مشورتها داشتیم اما هیچوقت در متن ایشان دخالتهای بی مورد نداشتیم. در نتیجه متن "هفت روز از تیر شصت" حاصل تفکر و قلم خود آقای شهلایی است.
نمایش "هفت روز از تیر شصت" موضوع حساسی دارد و معمولاً وقتی اثری راجع به انقلاب، جنگ تحمیلی و ماجراهای پس از انقلاب ساخته میشود، مسأله سفارشی بودن یا نبودن آن اثر مطرح میشود. میخواهم بدانم در مورد نمایش "هفت روز از تیر شصت" چقدر به کاری که انجام دادید اعتقاد دارید؟
کامران شهلایی: نمایش "هفت روز از تیر شصت" سفارشی نیست. من قبلاً 6 کار در حوزه جنگ انجام دادهام و اتفاقاً خیلی از آن جاهایی که کار سفارشی میپذیرند، کارهای مرا رد کردهاند. نوشتن و اجرا کردن متنی درباره ماجرای تروریستی 7 تیر دغدغه من بوده است. امکان ندارد من کاری را انجام بدهم که به آن اعتقادی ندارم. اتفاقاً ایده تولید یک نمایش درباره این حادثه را من به بنیاد شهید ارائه دادم. به جرأت میگویم که بنیاد شهید جزو روشنترین و حامیترین بخشهای فرهنگی کشور است که تا به حال دیدهام. من تا به حال هیچ دخالتی از سوی این تیم در کار خودم ندیدهام و این اتفاق بسیار خوب و حرفهای است که دارد در بنیاد شهید میافتد. در هر صورت به نمایش ما به خاطر اسم و موضوعش انگ سفارشی بودن میزنند و یک عده بدون دیدن این نمایش آن را قضاوت میکنند. اما یک عده هم قبل از آنکه کار را قضاوت کنند، به تماشای آن آمدند و متوجه ماهیت اصلی این نمایش شدند.
محمد لارتی: سفارشی بودن یک کار به جهت بزرگ بودن آن اتفاق میافتد. معمولاً پروژههای هزینهبر که تهیهکنندگان خصوصی احساس میکنند در آن پروژهها برگشت سرمایه وجود ندارد، توسط ارگانهایی اجرا میشود که کارهای سفارشی انجام میدهند. در نهایت آنچه که برآیند اصلی یک اثر میشود، ارتباطش با مخاطب است. در این شرایط سفارشی بودن یا نبودن در درجه اول اهمیت نیست و آنچه که اهمیت دارد این است که مخاطب از کار شما تأثیر بگیرد.
واقعه 7 تیر جزو وقایع بحرانی تاریخ ایران است اما با این حال برخی از جوانهای نسل امروز از چنین موضوعاتی فاصله گرفتهاند و کمتر دغدغه دیدن یک تئاتر درباره اتفاقات سالهای اول انقلاب را دارند. زمانی که شما متن "هفت روز از تیر شصت" را نوشتید، از ارتباط نگرفتن نسل جوان با این اثر نترسیدید؟
کامران شهلایی: من در این متن تا حدودی به نسل جوان باج دادم تا از آن خوششان بیاید. اصولاً معتقدم آدم وقتی میداند یک کاری درست است، باید آن را انجام بدهد. به نظرم ساخته نشدن همچین تئاتری راجع به اتفاقی که در آن 73 آدم بیگناه کشته و ترور شدهاند، نامردی بوده است. من زمانی که با خانواده این 73 نفر همصحبت شدم، فهمیدم که خیلی غمگین هستند. لازم دیدم به طور جدی در این مورد کار کنم و برای آنکه جوانهای امروزی را هم با خود همراه کنم، به آنها باج دادم و متن را طوری نوشتم که دوست داشته باشند.
محمد لارتی: موضوع جذب مخاطب و ارتباط بچههای صحنه با مخاطب جزو مهمترین مسائلی بود که گروه به آن فکر کرد و مدام دغدغه تیم کارگردانی و عوامل نمایش بود. فکر میکنم تا جایی که لازم بود به این موضوع پرداختیم.
آقای شهلایی و آقای لارتی، نمایش "هفت روز از تیر شصت" سومین همکاری مشترک شما در مقام کارگردانی است. علاقهتان به کارگردانی مشترک از کجا ناشی میشود و اختلافنظرهای بین خودتان را چطور حل میکنید؟
کامران شهلایی: من تنهایی کارگردانی کردن را دوست ندارم و علاقهام به همکاری مشترک است. آقای لارتی اولین کسی نیست که با او همکاری مشترک داشتهام. قبلاً هم این کار را با دوستان دیگر انجام دادهام. اولین شرط کارگردانی مشترک این است که هر دو کارگردان با همدیگر تعامل داشته باشند. من و آقای لارتی هیچوقت سر متن، میزانسن و چیز دیگری دعوایمان نشده است و همیشه کارمان را با تقسیمبندی وظایف پیش بردهایم و خوشبختانه نتیجهاش هم برایمان رضایتبخش بوده است.
محمد لارتی: با آقای شهلایی موافقم و اعتقاد دارم که اگر نتیجه این همکاریها رضایتبخش نبود، هیچوقت همکاری اول به همکاری دوم و همکاری دوم به همکاری سوم منجر نمیشد. بین من و آقای شهلایی به لحاظ روحی و سلیقه یک همخوانی خوبی وجود دارد که اتفاقات خوب را باعث میشود. خودم احساس میکنم تاکنون نتیجه خوبی از این همکاری گرفتهایم اما نتیجه این کار را در نهایت دوستان باید قضاوت کنند و به ما بگویند.
خانم خالقی و آقای سیار دشتی، شما به عنوان بازیگرهای این پروژه چقدر توانستید خودتان را با شرایط حضور دو کارگردان در نمایش وفق بدهید و این موضوع چقدر برایتان دغدغه ایجاد کرد؟
مژگان خالقی: من ابتدا خیلی خوشبین نبودم که دو کارگردان یک نمایش را کارگردانی کنند. شاید چون حوصله دعوا و جر و بحث میان دو کارگردان را نداشتم. اما خوشبختانه فضای این نمایش آنقدر خوب بود که هیچوقت دعوا و جر و بحثی میان آقای شهلایی و آقای لارتی احساس نشد. من با آقای شهلایی یک دوستی 10-15 ساله دارم اما با آقای لارتی اصلاً کار نکرده بودم. با این حال خیلی زود همه چیز مشخص شد و من با گروه صمیمی شدم. تجربه آخر تئاتری من قبل از این کار، نمایش "بوف کور" به کارگردانی آقای ناصر حسینیمهر بود که در آن کار یک دیکتاتوری مطلق وجود داشت. بعد از آن کار به استراحت احتیاج داشتم و دلم میخواست پس از مدتی کار جدید خودم را شروع کنم اما پیشنهاد نمایش "هفت روز از تیر شصت" مطرح شد و من وارد این گروه شدم که خوشبختانه اتفاق خوبی افتاد و من در این گروه به آرامش رسیدم. من برای نقشم در این نمایش خیلی تلاش کردم و هر شب سعیام این بود که نسبت به شب قبل بهتر و پویاتر شوم. شاید دلیل این مساعدتهای فراوان، به خاطر آرامشی بود که به شکلی استثنائی از سوی دو کارگردان به من و عوامل گروه منتقل میشد.
رامین سیار دشتی: به نظرم در این نمایش اتحادنظر میان کارگردانها و سایر عوامل نمایش بیشتر از اختلافنظر بود. آقای شهلایی و آقای لارتی سعی کردند یک مسیر مشخصی را پیش ببرند و گویا اختلافنظرهایشان را از قبل با همدیگر حل کرده بودند.
مژگان خالقی: واژه اختلافنظر واژه خوبی است. آدمها همدیگر را کامل میکنند. معنای اختلافنظر این است که هر کدام از آدمها یک نظری دارند اما در نهایت با تعامل با یکدیگر، یک نظر واحد را روی پروژه اعمال کنند.
آقای سیار دشتی زمانی که متن نمایش "هفت روز از تیر شصت" را به شما پیشنهاد کردند، چه چیزی در درون متن دیدید که باعث شد پیشنهاد حضور در این نمایش را بپذیرید؟
رامین سیار دشتی: من در مورد واقعه روز 7 تیر فقط یک کلیتی از ماجرا میدانستم که در چنین روزی عدهای از افراد بالای نظام و سیاسیون آن موقع به شهادت رسیدهاند. اطلاعاتم در همین حد بود و چیز دیگری نمیدانستم. برای این نمایش آقای شهلایی با من تماس گرفت و متن را به من داد و خواندم. از آن ابتدا شخصیت محمدرضا کلاهی هم برایم عجیب بود و هم جذاب. در آن سال 60 دو اتفاق بزرگ تروریستی میافتد. یکی انفجار دفتر حزب جمهوری اسلامی در روز 7 تیر و دیگری حادثه تروریستی در دفتر نخست وزیری در روز 8 شهریور. عاملان هر دوی این حوادث تروریستی، یعنی محمدرضا کلاهی و مسعود کشمیری بعد از آن ترورها ناپدید میشوند. عملاً هیچ خبر مستند و روشنی از آنها نمیشود و این یکی از علامت سؤالهای بزرگ تاریخ جمهوری اسلامی است. افرادی که بیشترین ضربه را به این نظام میزنند، متواری میشوند و دیگر خبری از آنها نمیشود. البته وزارت اطلاعات قبلاً رد اینها را گرفته و حتی یک سری مدارک هم وجود دارد که این آدمها در اروپا شناسایی شدهاند اما هیچوقت به طور رسمی مشخص نشده که سرنوشتشان به کجا رسیده است. مسعود کشمیری، مشاور امنیت ملی نخستوزیر و یکی از افراد رده بالای سیاسی آن زمان بوده که دست به عملیات انتحاری 8 شهریور میزند اما محمدرضا کلاهی آدم سیاسی برجستهای نبوده است. محمدرضا کلاهی تا سال 57 عضو سازمان مجاهدین خلق بوده و در زمان انقلاب از این سازمان بیرون میآید و وارد سپاه و کمیته میشود. سال 58 به عنوان کارمند به دفتر حزب جمهوری اسلامی معرفی میشود و 2 سال بعد در 7 تیرماه دفتر حزب را منفجر میکند. در مورد کشمیری حداقل این پیش زمینه وجود دارد که او آدم سیاسی با نفوذی بوده که به راحتی توانسته همچین کاری کند اما کلاهی همچین قدرت و توانی نداشته است. این آدمها بعد از آن ماجرا خیلی راحت ناپدید میشوند و همراه با مجاهدین خلق به فرانسه میروند. حتی بعد از مدتی به عراق هم میآیند. ظاهراً اخبار اینگونه است که کلاهی و کشمیری بعد از آن ماجراها حتی یک تماس تلفنی هم با خانوادهشان برقرار نکردهاند. به هر حال این سؤالها سالهاست که در ذهن مردم مانده است و مردم نمیدانند تکلیف آن دو تروریست چه شده است. آیا وزارت اطلاعات توانسته آنها را گیرشان بیندازد و مجازات کند؟ شاید جمهوری اسلامی صلاح دیده این آدمها بدون هیاهو و جنجال تبلیغاتی معدوم شوند و شاید هم آنها پیدا نشدهاند و به مجازات نرسیدهاند. همه اینها اتفاقات عجیب و گستردهای است و میتواند خوراک دراماتیک باشد برای خلق یک نمایش. ماجرای خانوادههای شهداء واقعه تروریستی 7 تیر هم دراماتیک است. خانوادههایی که آن واقعه را لمس کردند و ترور اعضای خانوادهشان برایشان یک سری تبعات دیگر هم داشت. همه اینها دلایلی است که باعث میشود در نمایشی چون "هفت روز از تیر شصت" به آن پرداخت و با دید عمیقتری به اتفاقات سالهای ابتدای انقلاب نگاه کرد.
شما پیش از این نمایش تجربه کار کردن در یک مستند را داشتید یا نمایش "هفت روز از تیر شصت" اولین تجربه این فرمی است؟
رامین سیار دشتی: من تاکنون در این فضاها کار نکرده بودم و بیشتر کارهایم شکل فرمال، تئاتریکال و فانتزی داشت اما از آنجایی که بازیگر نباید خودش را به یک شکل تئاتری خاص محدود کند، این کار از منظر بازیگری برایم جذاب بود. من نقشی را بازی میکنم که مطالب زیادی در موردش نوشته شده و هر چه که هست، ارجاع به شایعات و گفتههاست. ساختن همچین کاراکتری با اطلاعات اندک سخت است. من برای رسیدن به نقشم در این نمایش، منابعی که آقای شهلایی در اختیارم گذاشت را خواندم و در ادامه نظر مخالفین جمهوری اسلامی را هم خواندم تا ببینم نظرها در مورد کاراکتر محمدرضا کلاهی چیست. به نظرهای متنوعی برخوردم و دیدم در مورد این آدم حرفهای مختلفی زده میشود. خیلی مهم بود که این کاراکتر چطور نشان داده شود. آدمی است که از آن ترور فاجعهبار خرسند میشود یا پشیمان؟ آقای دکتر علیرضا بهشتی فرزند شهید بهشتی وقتی نمایش ما را دیدند، گفتند که تا پیش از انفجار دفتر حزب جمهوری اسلامی، نظرات و گاردگیریها نسبت به شخصیت شهید بهشتی زیاد بود و بعد از انفجار نظر خیلیها راجع به ایشان عوض شد. پس از آن حادثه همه آدمهایی که شهید بهشتی را محکوم میکردند، متوجه اشتباهشان شدند. فرزند شهید بهشتی میگفتند که مطمئن هستند تروریستها پس از آن ترور از کارشان پشیمان شدهاند. این موضوع را آقای شهلایی خیلی جالب در متن گنجانده است. در مونولوگ آخر نمایش، محمدرضا کلاهی میگوید که نمیدانم بعد از این اتفاق دلم برای دکتر بهشتی تنگ میشود یا نه؟ در واقع یک نگاه با بعد انسانی هم به قضیه میشود.
کامران شهلایی: سازمان مجاهدین خلق هیچوقت به طور رسمی اعتراف نکرده که ترور 7 تیر را انجام داده است. حتی این مناقشه هم وجود دارد که محمدرضا کلاهی به صورت شخصی دست به آن ترور زده یا تحت نظارت سازمان مجاهدین خلق آن کار را انجام داده است. البته فیلمی از مسعود رجوی موجود است که میگوید این کار را سازمان مجاهدین خلق انجام داده اما باید دید که رجوی این ترور را برای تبلیغات مجاهدین خلق به عهده گرفته یا واقعاً آنها دست به ترور زدهاند. از این دست ابهامات در مورد حادثه تروریستی 8 شهریور هم وجود دارد و تمام اینها سلسله اتفاقاتی است که میشود در قالب درام به آنها پرداخت.
محمد لارتی: وقایع سالهای اول انقلاب بستر مناسبی برای تولید آثار هنری هستند و جای کار خیلی زیاد دارند. این گروه آمادگی دارد که در سالهای آینده چنین نمایشی را در مورد شخصیتهای دیگر بسازد و به داستان دیگر شهداء بپردازد. البته این کار نیاز به حمایت معاونت هنری وزارت ارشاد دارد و امیدوارم معاونت کمک کند تا نمایش "هفت روز از تیر شصت" در شهرهای دیگر مثل مشهد و شیراز هم روی صحنه برود و به مخاطبین سایر استانهای کشور نیز انتقال داده شود.
خانم خالقی ما میدانیم که در مورد آقایان سرافراز، کلاهی و نادعلی منابعی وجود دارد و این افراد سرشناس هستند. اما نقشی که شما در نمایش "هفت روز از تیر شصت" دارید، نقش یک همسر شهید است که بر خلاف سایر شخصیتها آدم شناخته شدهایی نیست. چه شد که پذیرفتید این نقش را بازی کنید؟
مژگان خالقی: من آقای شهلایی را از 18 سالگی و از زمان دانشجویی میشناسم. ما با هم کار کردهایم و من از ایشان متن خوانده و کار دیده بودم. الان هم قرار است یکی از نمایشنامههای خوب ایشان را کارگردانی کنم. برای نمایش "هفت روز از تیر شصت" آقای شهلایی با من تماس گرفتند و متن را برای من فرستادند اما من وقت نکردم متن را بخوانم و بدون خواندن متن قبول کردم در این نمایش حضور پیدا کنم. حتی وقتی ایشان از من پرسید متن را خواندهای؟ من جواب دادم بله. اما واقعاً فرصت نکرده بودم متن را بخوانم. به همین خاطر وقتی سر تمرین رفتم، تازه متوجه شدم که قضیه از چه قرار است. من یک آدم به شدت سیاسی هستم و اتفاقات سیاسی کشور برایم خیلی اهمیت دارد. به عنوان یک شهروند سعی میکنم سهم خودم را از سیاست کنار نگذارم. پیش از این یک تجربه اینچنینی دیگر با حضور در فیلم "چ" آقای حاتمیکیا داشتم و آن تجربه هم به من نشان داده بود که شخصت شهید چمران متفاوت از آنچه بوده که در این سالها فکر میکردهام. سر آن فیلم متوجه شدم که سالها حقیقت را به ما منتقل نکردهاند و در مورد نمایش "هفت روز از تیر شصت" هم دقیقاً همین اتفاق افتاد. من در این نمایش نقش همسر یکی از شهدای حادثه 7 تیر را بازی میکنم که من آن را با کمک آقای شهلایی و آقای لارتی تبدیل به یک نقش کردم. در مورد این نقش فکرهای زیادی کردم و از کارگردانهای نمایش کمک گرفتم و در نتیجه قرار بر این شد که تقدسزدایی از چنین شخصیتهایی دور شود و یک زن در مقام همسر شهید هم بتواند برای همسرش دلبری کند. در تئاتر و سینما شکل بازی نقش همسر شهداء اینطور شده که به آنها یک نگاه معنوی میشود و حتی سرشان را هم بالا نمیآورد که من با این موضوع مشکل دارم و در این نمایش سعی کردم آن بعد لطیف و زنانه یک همسر شهید را هم نشان بدهم.
محمد لارتی: این آشناییزدایی را آقای مهدویان در فیلم "ماجرای نیمروز" خرد میکند. ایشان یک رزمنده را نشان میدهد که تخمه میخورد. در واقع بُعد باورپذیرانه کاراکترها را نشان میدهد تا تماشاگر بتواند با آنها همذاتپنداری کند. چه توفیقی دارد اگر ما بخواهیم یک شخصیت دیگری از شهداء و خانوادههای ایشان نشان بدهیم؟ در آن صورت ما داریم یک تندیس از آن شخصیتها نشان میدهیم، نه خود واقعیشان. باید اینطور فکر کنیم که همه این شخصیتها در نهایت انسان هستند و باید ویژگیهای باورپذیر انسانی داشته باشند و وجوه شخصیتیشان باید برای مخاطب قابل درک و قابل لمس باشد.
مژگان خالقی: من فکر میکنم که آقای شهلایی و آقای لارتی آدم خوبی را برای نقش این همسر شهید انتخاب کردهاند چون من خیلی بی پرده و جسورانه به نقش حمله میکنم و دوست دارم واقعیتهای باورپذیر شخصیتها را نشان بدهم. وقتی دیدم کارگردانهای این نمایش هم با من همراه هستند، جرأت بیشتری برای نشان دادن ویژگیهای انسانی و احساسی این همسر شهید پیدا کردم. برای رسیدن به این نقش هیچ منبع مکتوبی هم از کارگردانها نگرفتم و بیشتر دادههای پیشینی که داشتم به من کمک کرد. زمان زیادی هم برای رسیدن به نقش نداشتم و شاید اگر زمان بیشتری برای تمرینات وجود داشت، اجرایمان خیلی بهتر میشد. هر چند که در همین شرایط هم همه میگویند اجرایتان خوب است.
تمرینهایتان چقدر به طول انجامید؟
کامران شهلایی: حدوداً یک ماه. ما در ماه رمضان تمرین کردیم و خانم خالقی یک مقدار دیرتر به ما ملحق شدند. خوشبختانه تیم این نمایش یک تیم حرفهای و با اخلاق بود. در چنین نمایشهایی که تمرینات فشرده انجام میشود، یک آدم بی اخلاق میتواند نشاط گروه را بگیرد که خوشبختانه همچین آدمی در گروه ما وجود نداشت.
در نمایشهای مستند، بازی بازیگرها از مقوله دراماتیک فاصله میگیرد و بازیگرها یک نوع دیگری از بازیگری را باید ارائه بدهند که مثل حرکت روی لبه تیغ میماند. در چنین نمایشهایی بازیگر نه میتواند خودش را به درام نزدیک کند و نه میتواند از آن فاصله بگیرد. مبنای انتخاب بازیگرهای شما برای این نمایش مستند چه بود؟
کامران شهلایی: من از همان ابتدا بازیگرهای 2-3 نقش این نمایش را انتخاب کرده بودم. برای من کار کردن با بازیگرهای باسواد خیلی خوشایند است. بازیگرهای باسواد و توانمند آنقدر آوردهشان زیاد است که هر روز یک چیزی را به نقش خودشان و همینطور کلیت نمایش اضافه میکنند. وقتی حس مشترک میان عوامل نمایش وجود دارد، همه برای کار دل میسوزانند و دغدغه خوب شدن آن را دارند. من تئاتر کار کردن را در چنین شرایطی دوست دارم.
آقای لارتی رشته تحصیلی شما زبانشناسی موسیقی است. با توجه به تخصصتان در مورد موسیقی این نمایش توضیح بدهید و بگویید که چطور شد موسیقی نمایش را به عهده علی سینا رضانیا گذاشتید؟
محمد لارتی: موسیقی نمایش "هفت روز از تیر شصت" موسیقی خلاقی است که در آن نوازنده حس را در لحظه دریافت میکند و ارائه میدهد. آقای رضانیا را آقای احمد جعفری یکی از بازیگرهای نمایش به ما معرفی کرد. ایشان انسان خلاق و نوازندهای چیره دست است که موسیقی نمایش را خیلی خوب میفهمد. تمام قطعاتی که آقای رضانیا در این نمایش اجرا میکند، مبتنی بر لحظه و تقویت جریان حس است. به نظرم شیوه درست موسیقی نمایش این است که موسیقی بخش جذاییناپذیر کار شود که در مورد موسیقی نمایش "هفت روز از تیر شصت" این اتفاق افتاد و آقای رضانیا در انتقال حس به صحنه و مخاطب خیلی موفق عمل کرد.
کامران شهلایی: آقای رضانیا موزیسین توانمندی است و به تنهایی 7-8 ساز مینوازند. ایشان بر اساس حس صحنه میتواند یک سازی را انتخاب کند و بنوازد که این اتفاق بسیار ویژهای است.
رامین سیار دشتی: علی سینا رضانیا برای هر کدام از کاراکترهای نمایش چند ساز تعریف کرده است. مثلاً زمانی که قصه آقای نادعلی روایت میشود، ایشان گیتار و هارمونیکا مینوازد و برای شهید سرافراز نی و تار. برای صحنههای مربوط به آقای کلاهی هم از ویولنسل استفاده میکند. سازی نیست که آقای رضانیا بلد نباشد بنوازد. من محو تواناییهای عجیب و غریب ایشان میشوم.
در نمایش "هفت روز از تیر شصت"، لباسهای کاراکتر محمدرضا کلاهی متمایز از لباس سایر شخصیتهای نمایش است. در مورد اعضای مجاهدین خلق شنیدهها حاکی از این است که آنها نسبت به پوشششان خیلی حساس بودند و نمیخواستند لباسهایی بپوشند که در ظاهر مشخص شود عضو حزب خاصی هستند. در نمایش شما شخصت محمدرضا کلاهی یک لباس آستین کوتاه با شلوار جین میپوشد. این پوشش خود آقای کلاهی بوده یا شما دلیل دیگری برای انتخاب این پوشش داشتید؟
کامران شهلایی: طراحی لباس این نمایش دقیقاً بر اساس واقعیتهایی است که وجود داشته. آقای کلاهی شاید به لحاظ رفتاری خیلی رفتار تند و تیز مذهبی داشته اما به لحاظ ظاهری به همین شکلی بوده که در نمایش میبینید. من در مورد ظاهر ایشان پرسوجو کردم و متوجه شدم که محمدرضا کلاهی پیراهن آستین کوتاه و شلوار جین میپوشیده و تیپش همین بوده است.
رامین سیار دشتی: نمونه بارز این پوششها را در فیلم "ماجرای نیمروز" هم میشود دید. در آن فیلم هم آدمهایی با آستین کوتاه و شلوار جین دیده میشود. به هر حال در سالهای ابتدای انقلاب، طیف گستردهای از آدمها در محیطهای سیاسی خدمت میکردند. لزوماً همه یقه بسته نبودند و شلوار پارچهای نمیپوشیدند. خیلی از آدمها همان تیپهای قبل از انقلابشان را داشتند. دهه 60 خیلی دهه عجیبی بود و شاید از دهه 70 بود که پوشش رسمی در کشور به وجود آمد. من سال 65 دانشآموز کلاس دوم دبیرستان بودم. در مدرسهای که من تحصیل میکردم، پوششها و تیپهای مختلفی وجود داشت. یک ناظمی در آن مدرسه بود که هنوز تیپ طاغوتی و سلطنتی داشت و در کنار آن آدم هم یک معلم پرورشی حضور داشت که با پیراهن سفید یقه بسته و شلوار پارچهای در مدرسه حاضر میشد. این دو همکار همدیگر بودند و در کنار هم کار میکردند و به همدیگر کاری نداشتند. این وضعیت در دهه 60 وجود داشت و در آن سالها هنوز خیلی چیزها به قانون تبدیل نشده بود.
کامران شهلایی: برای ما در این نمایش خیلی مهم است که لباس محمدرضا کلاهی به یک نماد تبدیل نشود. منظورم این است که کسی فرض نکند، تروریستها باید حتماً آستین کوتاه بپوشند.
مژگان خالقی: وقتی گرد زمان روی یک چیزی بنشیند، شما تازه میتوانید راجع به آن قضاوت کنید و رویش لیبل بزنید. در سالهای ابتدایی دهه 60 همه چیز مخشوش بود و احزاب نمیدانستند به چه سویی بروند. بافت فرهنگی کشور دچار اختلال شده بود. چادر در همان دو روز اول انقلاب به حجاب اسلامی برتر تبدیل شد. این اتفاق در مدرسه علوی افتاد.
کامران شهلایی: آزادیهای 4 سال اول انقلاب بینظیر بوده است. شاید اگر تندرویها و فعالیتهای افراطی سازمان مجاهدین خلق و گروههای دیگر نبود، کشور به سمت دیگری میرفت و قوانین متعددی در زمینههای مختلف گذاشته نمیشد. در آن سالها رجوی هر هفته در دانشگاه شریف سخنرانی روتین داشت و همه داشتند فعالیت خودشان را میکردند اما تندرویها باعث شد برخی از آزادیها از مردم گرفته شود. این خیلی غمانگیز است.
مژگان خالقی: من به عنوان یک جوان دهه شصتی، نمایشی را انتخاب کردهام که ممکن است خیلی انگها به آن بخورد و بگویند یک کار سفارشی است و دلی نیست. البته که این حرفها درست نیست اما به هر حال من این حرفها را میشنوم و در چنین شرایطی این نمایش را انتخاب کردهام و روی صحنه میروم. انتظار من این است که وقتی یک جوان دهه شصتی در چنین موردی انعطاف نشان میدهد، حکومت نیز گاهاً اشتباهات تاریخی خود را بپذیرد. به هر حال اشتباهات تاریخی در هر حکومتی اتفاق میافتد و اجتنابناپذیر است. فقط در چنین مواردی اهمیت دارد که آدمها زیر بار این اشتباهات بروند و بد اخلاق و خشمگین نشوند. من در نقشی که در نمایش "هفت روز از تیر شصت" دارم، سعی کردهام اخلاق و لبخند یک همسر شهید را نشان بدهم. این خانم مبارزات سیاسی میکرده و درگیریهای اینچنینی داشته اما خوشرو است و لبخند روی لبانش دارد. از این ویژگیها نمیتوانم بگذرم.
زمانی که پروژه نمایش "هفت روز از تیر شصت" را آغاز کردید، چه تصوری برای موفقیت این نمایش داشتید و آیا به آنچه که از این نمایش میخواستید رسیدید؟
کامران شهلایی: من اوایل از این پروژه میترسیدم چون پلات داستانی درستی برای نمایشنامه آن وجود نداشت و من اصلاً نمیدانستم قرار است راجع به چه چیزی بنویسم. شاید در 10 روز پایانی تکمیل متن بود که توانستم از آن یک نمایشنامه خوب در بیاورم. تا قبل از آن نمیدانستم چه اتفاقی قرار است بیفتد.
مژگان خالقی: در گروه ما اتفاق جالبی افتاد. در هر گروهی بالاخره یک نفر مهره جداگانه آن گروه است اما در گروه ما همه با همدیگر همدل بودند و تجربه یک کار گروهی شیرین اتفاق افتاد. من با آدمهای به نامتری هم کار کردهام اما تجربه این نمایش یکی از بهترین تجربیاتم بود. آدمهایی که آمدند تئاتر "هفت روز از تیر شصت" را تماشا کردند، نظرشان راجع به خیلی چیزها عوض شد و مجبور شدند در مورد مسائل زیادی فکر کنند. یکی از اتفاقات خوب متن این است که جهتگیری نکرده و با موضوع خیلی عادلانه برخورد کرده است. یعنی سعی کرده بینابین بودن را رعایت کند. از این نظر آقای شهلایی خیلی موفق عمل کرده است. من قبلاً با آقای شهلایی همکاری کرده بودم و در این نمایش با آقای لارتی اولین تجربه همکاریام را انجام دادم. از این بابت خیلی خوشحالم چون آقای لارتی یک آدم قوی و مهربان است و بازیگر میتواند به ایشان اعتماد کند. من خاطرم هست که به بخشهای مربوط به آقای هاشمی رفسنجانی در متن نمایش گیر داده بودند. من نگران حذف این بخشها بودم. به آقای لارتی گفتم این بخشها را حذف میکنید؟ آقای لارتی با جدیت تمام گفت نه اصلاً. این موضوع خیلی مرا خوشحال کرد.
کامران شهلایی: همزمان با اجرای ما، آقای روحانی هم یک کلیپ در خصوص آقای هاشمی گذاشتند. من خوشحالم که تمام تلاشمان را کردیم که این موارد از متن حذف نشود. ما صحبتهای شهید بهشتی راجع به دولت را در متن گذاشتیم و از مسائلی که به بدگویی و پشت سر هم حرف زدن مربوط میشد هم گذر نکردیم و خوشبختانه این موضوعات نیز در نمایش مطرح شد. بدگویی و بدنام کردن سیاستمدارهای کشور الان هم رواج دارد اما آن موقع خیلی تندتر بود.
محمد لارتی: خیلی از وزراء ما چه در دولتهای قبلی و چه در دولت فعلی به کشور خدمت کردهاند اما یک عده به آنها بدگویی میکنند و آنها را خائن مینامند. این خیلی وحشتناک و غیر قابل تحمل است و ما هنرمندان باید در مقابل این جبههگیریها عکسالعمل نشان بدهیم.
مژگان خالقی: به جزو یک دوره 8 ساله، در همه دولتهای دیگر نظام جمهوری اسلامی، وزیری را نمیبینید که جزو نخبههای مملکت نباشد. در همین حزب جمهوری اسلامی نیز همه تحصیل کرده بهترین دانشگاههای دنیا بودند. مجاهدین خلق میدانستند که چه کسانی را باید به شهادت برسانند.
محمد لارتی: خود دکتر شهید بهشتی یک نخبه و آزاداندیش به تمام معنا بودند و شاید اگر امروز حضور داشتند، میتوانستند خیلی از مشکلات ما را حل کنند. من یک جایی در مورد دکتر بهشتی خواندم که ایشان وقتی میخواهد وارد یک محفلی بشود، به صاحبان آن محفل میگوید که به مهمانها بگویید من بهشتی هستم که با کت و شلواریها، کراواتیها، بی حجابها، چادریها و عمامهایها حشر و نشر دارم؛ اگر مرا قبول دارید تا وارد شوم! ایشان شرط برادری و تعامل را با برادر دینی خود برقرار میکرد. نمونه همچین آدمهایی خیلی گرانبها هستند. مشکل اصلی الان جامعه ما نفاق و دورویی است. این مشکل همواره ما را زجر داده و مردم را متحمل هزینههای زیادی کرده است. امیدوارم یک روزی جامعه ایران از این قضیه نجات پیدا کند.
مژگان خالقی: من فکر میکنم مردم ایران خیلی مردم مهربان و در عین حال مظلومی هستند. اشتباه است اگر ما بخواهیم تاریخسازی کنیم و واقعیت را به آنها نگوییم. از این جهت معتقدم تئاترهایی مثل "هفت روز از تیر شصت" باید بیشتر تولید شود تا مردم به واقعیت ریشههای خود برگردند. فرزندان دکتر شهید بهشتی به خاطر صداقتی که در نمایش وجود داشتند هر شب آمدند و تئاتر ما را دیدند. من در خواب هم نمیدیدم که تا این اندازه به دختر شهید بهشتی نزدیک شوم. این کار ما را به همدیگر نزدیک کرد. این کارها چنین قابلیتی دارند اما شرط اصلیاش این است که در آنها حرف راست زده شود.
کامران شهلایی: ویژگی نمایش "هفت روز از تیر شصت" این است که به دلیل منصفانه بودنش، همه طیفها آن را دوست دارند و کسی در مقابل آن موضعی نمیگیرد. هر کسی تئاتر ما را میبیند، میگوید لذت برده است. دلیلش این است که ما واقعیت را میگوییم و از گفتن واقعیت لذت میبریم.
سالن سایه تئاتر شهر در زمان اجرای شما دو اجرایی بود. این مورد به طراحی صحنهتان ضربهای وارد نکرد و باعث نشد از برخی از خواستههایتان بگذرید؟
کامران شهلایی: من راجع به طراحی صحنه خیلی آدم سختگیری هستم. شاید دلیلش این است که در کارهای قبلیام به نتیجه مطلوبی در زمینه طراحی صحنه نرسیدهام. با طراحهای خوبی کار کردهام چون معتقدم طراح صحنه، کارگردان دوم یک نمایش است و میتواند نمایش را متحول کند. با این وجود، خیلی دوستان طراح ما زمان زیادی برای طراحی صحنه نمیگذارند و از حداکثر خلاقیتشان برای این کار استفاده نمیکنند. من با آقای سعید حسنلو آشنایی چند ساله دارم. در این نمایش هم ایشان چند طرح آوردند که من اصلاً قبول نمیکردم. در نهایت تصمیم گرفتیم خودمان یک کاری انجام بدهیم. نمایش قبلی من در تالار انتظامی از جانب طراحی صحنه ضربه بزرگی خورده بود اما خوشبختانه در این کار نهایتاً به یک طراحی خوب رسیدیم که شکوه ویژهای به نمایش داد.
محمد لارتی: تفکر زیادی پشت طراحی صحنه این نمایش بود اما به خاطر همان مسأله دو اجرایی بودن سالن که اشاره کردید، مجبور شدیم از برخی از این تفکرات بگذریم. مثلاً میخواستیم آن قابی که پشت محمدرضا کلاهی قرار میگیرد، فضایی باشد که کلاهی به یکباره غیب شود و برود آن پشت خرابکاری کند. منتها امکانات صحنه و دو اجرایی بودن سالن، کار را سخت کرد. تئاتر شهر به جهت زمان اجرا خیلی به ما کمک کرد. گروه تئاتری که در شب اجرای ما روی صحنه میرفت هم خیلی با ما همکاری کرد و باعث شد که ما دکورمان را پرتابل نزنیم و لازم نباشد هر شب آن را جمع کنیم. من از این گروه بابت کمکی که به ما کردند متشکرم.
آقای شهلایی قصد ندارید پس از نمایش "هفت روز از تیر شصت"، در نمایشنامههای دیگری به موضوعات حساس دهه 60 بپردازید و همین روند را ادامه بدهید؟
کامران شهلایی: بله چنین قصدی دارم. من در مورد چند موضوع مهم و جذاب آن دوره میخواهم بنویسم که فعلاً ترجیح میدهم خود موضوعات فاش نشود. نمایش "هفت روز از تیر شصت" هم هنوز برای ما تمام نشده و دلمان میخواهد این نمایش در شهرستانها اجرا شود و حتی اگر فرصتش پیش بیاید، در تهران هم دوباره اجرا شود. من هنوز دارم روی متن این نمایش کار میکنم و ممکن است برای اجرای بعدی تغییرات محسوسی در آن ایجاد شود. اولویت من مخاطب است. حاضر نیستم کاری انجام بدهم که باورش ندارم. من دارم نمایش اجرا میکنم و همه اینها ریشه در قصه گفتن دارد. باید قصه بگویی و قصه تو یک بار راست است و یک بار خیال. وقتی قصه راست میگویی، باید قصهات جذاب باشد. امیدوارم در این راه موفق شوم.
مژگان خالقی: کار باید دست کاردان باشد. آقای شهلایی و آقای لارتی تحصیلکرده هستند و تخصصشان تئاتر است. این آدمها میتوانند چنین نمایشهایی بسازند و جوانهای زیادی را با موضوعاتی آشنا کنند که لازم است از آنها بدانند. متأسفانه خیلی از آدمهای نسل جدید راجع به اتفاقات و شخصیتهای مهم تاریخ چیزی نمیدانند که این اتفاق خوبی نیست و با این کارها باید تلاش کرد تا جوانان با شخصیتی چون شهید بهشتی آشنا شوند.
محمد لارتی: یکبار تصویر دکتر بهشتی پخش میشود و یکی از تماشاچیها از آقای شهلایی میپرسد ایشان کیست؟ این غیر قابل باور و ناامیدکننده است. وحشتناک است که یک ایرانی شهید بهشتی را نشناسد. شهید بهشتی و خیلی دیگر از آن شهدای واقعه 7 تیر، کسانی بودند که قانون اساسی ایران را تدوین کردند. این آدمها را باید شناخت. متأسفانه نسل دهه 70 ما چیزی از این آدمها نمیدانند. امیدوارم سیاستگذاری و نوع تفکر مسئولین باعث ایجاد تغییر در این وضعیت شود و جوانان را به دانستن در مورد تاریخ معاصر علاقهمند کند. لازم است گروههای دیگری هم وارد تئاتر کشور شوند و در زمینه تاریخ معاصر تولید نمایش کنند. متأسفانه الان بهترین کارگردان، نویسنده و بازیگرها در کنار هم قرار میگیرند و نمایشهایی را میسازند که خیلی محتوا ندارد و چیزی را به مخاطب القا نمیکند. این آدمها میتوانند از هنرشان در جهت تولید تئاترهایی استفاده کنند که به هویت و تاریخ کشورشان کمک میکند و عدهای را از وجود شخصیتهای مهم تاریخ آگاه میسازد.
من از آقای سید حسن موذنی معاون فرهنگی و آقای بیات مدیر کل هنری بنیاد شهید متشکرم. دوستان ما در بنیاد شهید از ته دل میخواستند این کار به سرانجام برسد. آقای مرادخانی معاون امور هنری وزارت ارشاد نیز از شب عید پیگیر این ماجرا بودند و من صمیمانه بابت حمایتهای ایشان نهایت تشکر را دارم. همچنین آقای شریعتی و آقای شفیعی هم به لحاظ سختافزاری به ما کمک کردند تا این نمایش در تئاتر شهر روی صحنه برود. تلاش این عزیزان در جهت به ثمر رسیدن این نمایش ستودنی است.
مژگان خالقی: آقای شریعتی کلاً آدم جسوری هستند. در دوره مدیریت متن "بوف کور" صادق هدایت و متن "رگ و ریشههای دربدری" استاد ساعدی اجرای صحنهای و نمایشنامهخوانی شد. من همیشه نسبت به مدیرها مشکوک هستم اما آقای شریعتی واقعاً جسورانه کار میکنند و در حضور ایشان تنوع و تعداد تئاترها خیلی بالا رفته است. ایشان با روی باز تئاتریها را به حضور میپذیرند و با همه تعامل میکنند. به نظرم باید قدر آقای شریعتی را خیلی دانست.
خانم خالقی در حین صحبتهایتان اشاره کردید که قرار است متنی از آقای شهلایی را اجرا کنید. آن پروژه را چقدر پیش بردهاید و فکر میکنید چه زمانی روی صحنه برود؟
مژگان خالقی: من چند سال پیش یک متنی از آقای شهلایی به نام "تو مشغول مردنت بودی" خواندم که از آن خیلی خوشم آمد. در همان سالها آقای شهلایی یک متنی را به جشنواره تئاتر فجر ارائه دادند و به من گفتند بیا این را با همدیگر کار کنیم. در نهایت به اتفاق نظر نرسیدیم و آن نمایش از جشنواره انصراف داد. از آن ماجرا گذشت تا اینکه من از آقای شهلایی در مورد متن "تو مشغول مردنت بودی" سؤال کردم و ایشان اجازه اجرای آن را به من داد. قرار است این نمایش با یک شیوه خاص کارگردانی در تهران، اصفهان و احتمالاً در کرمانشاه روی صحنه برود. من پایاننامه مقطع کارشناسی ارشدم را در زمینه تئاتر تادئوس کانتور کار کردم. تا آن زمان کسی در ایران در این مورد کار نکرده بود و من چند مقاله تألیفی در موردش نوشتم. نمایش "تو مشغول مردنت بودی" را هم میخواهم بر اساس یکی از شیوههای تئاتری تادئوس کانتور با نام "تئاتر مرگ" اجرا کنم. کار سخت و هیجانانگیزی است. در این مورد با آقای شریفی برای اجرای نمایش در تئاتر شهر صحبت کردهام و امیدوارم این نمایش در ماههای آینده اجرا شود.