سرویس تئاتر هنرآنلاین: اصغر دشتی در عرصه تئاتر به عنوان یک کارگردان تجربهگرا شناخته میشود. کارنامه کاری او سراسر از فعالیتهایی است که دشتی را به عنوان یکی از چهرههای قابل توجه هنر نمایش کشور بدل کرده است. دشتی این روزها به عنوان کارگردان پروژه کنسرت - نمایش "سی"، تجربه جدیدی را در عرصه نمایش پشت سر میگذارد.
پروژه تئاتر، موسیقی و ویدئو مپینگ "سی" قرار است با 4 هزار تماشاگر و با پروداکشنی عظیم در فضای باز کاخ سعدآباد به کارگردانی دشتی روی صحنه رود و همایون شجریان به عنوان خواننده، سهراب پورناظری آهنگساز، نغمه ثمینی نویسنده و بهرام رادان، صابر ابر، مهدی پاکدل و سحر دولتشاهی به عنوان بازیگر در این پروژه حضور دارند. با اصغر دشتی درباره این تجربه و جزئیات این پروژه گفتوگویی داشتهایم که در ادامه میخوانید:
آقای دشتی از چه زمانی وارد پروژه "سی" شدید و چه چیزی باعث شد پیشنهاد این همکاری را بپذیرید؟
حضور در این نمایش به عنوان کارگردان از نیمههای دیماه سال گذشته از سوی آقایان پورناظری و شجریان به من پیشنهاد شد. وقتی ایده اجرای تلفیقی از تئاتر-موسیقی و ویدئو مپینگ به من ارائه شد، من آن را پذیرفتم و بعد با خانم نغمه ثمینی در حوزه قصه یک سری مذاکرات داشتیم و در نهایت هم با گروه تهیهکنندگان در خصوص انتخاب بازیگرها و انتخاب یک تیم قوی که بتواند ویدئو مپینگ را درست اجرا کند، همفکری کردیم و آرام آرام وارد مراحل اجرایی کار شدیم.
آقای پورناظری و آقای شجریان قبلاً تئاتری از شما دیده بودند؟
فکر نمیکنم کاری از من دیده باشند اما من ویدئوی کارهایم را به آنها دادم تا با فضای کارم آشنا شوند. این دو با یک سری از دوستان مشورت کرده بودند و آنها لطف داشتند و مرا به آقایان پورناظری و شجریان پیشنهاد کرده بودند که احتمالاً دلیل این انتخاب هم تجربههای پیشین من در زمینه به کارگیری تئاتر و موسیقی در کنار همدیگر بود. البته آن تجربیات متفاوت از تجربه پروژه "سی" هستند ولی احتمالاً تجربه تلفیق موسیقی و تئاتر در انتخاب و دعوت من برای حضور در این پروژه تأثیر داشته است.
شما چند سال پیش یک پروژه گسترده هم با یک گروه خارجی در زمینه افسانههای اروپایی داشتید. آن تجربه چقدر به پروژه "سی" شباهت داشت؟
پروژه "تل-ضحاک" سال 2012 همراه با گروه سوئیسی "مس اند فیبر" انجام شد که در حقیقت تبادل دو افسانه بود. آنها افسانه ضحاک را اجرا کردند و ما هم افسانه تل از تاریخ سوئیس را به فرمی از فضای ایرانی اجرا کردیم. آن پروژه به لحاظ عظمت پروداکشن و مدل مدیریتش شباهت زیادی به پروژه "سی" داشت. تفاوتی که این پروژه با پروژه سوئیس داشت این بود که این پروژه قرار بود در ایران اتفاق بیفتد و آن ذهن برنامهریز و بودجهبندی دقیق سوئیسی پشتش نبود. این موضوع باعث میشد یک مقدار در دل ما هراس بیفتد. این روزها وقتی وارد فضای کاخ سعدآباد میشوم و پیشرفت امور را میبینم با همه سختی و به جایگاه 3600-3700 تماشاگر نگاه میکنم راستش قدری از باورم دور است که پروژه در حال انجام شدن است. انجام پروژه کمی عجیب به نظرم میآمد اما رفته رفته به سمت شدن پیش رفتیم و اراده قوی که در مدیریت پروژه برای شدن وجود داشت "سی" را به اجرا نزدیک میکند و این بسیار خوشحال کننده است.
چرا همیشه از باور اهالی تئاتر ایران شکل گرفتن چنین پروژههایی عجیب و دور از تصور است؟
به خاطر اینکه تئاتر ما تجربههای اندکی در این زمینهها دارد و موانع اقتصادی و برنامهریزیهای نادرست هم خیلی وقتها بر سر راه این پروژهها قرار دارد. وقتی وسعت پروژهها بزرگتر میشود، اندازه موانع هم بزرگ میشود. همنشینی هنرمندانی که با هم تجربه همکاری ندارند نیز به موانع این اتفاق میافزاید اما به هر حال در این پروژه سه گروه حرفهای با هم همکاری میکنند و باید اتفاق خوبی برایش بیفتد. به نظرم شهر نیاز به پروژههای بزرگی دارد که فضاهای تابستانی را هم در بر بگیرد. من اگر بخواهم به علاقهمندی ظریف ذهن خودم در رابطه با تئاتر فکر کنم، طبیعتاً انتخابام یک بلکباکسی است که در آن امکان تجربههایی در اندازههای متعارف میسر باشد اما در عین حال ذهنم به انجام یک سری پروژههای بزرگ هم تمایل دارد. من حس کردم پروژه "سی" میتواند آورده تماشاگرش را از هر دو سویه موسیقی و تئاتر تأمین کند و موجب همنشینی تماشاگران این دو پدیده در کنار هم شود. وسعت این پروژه از آن جهت کار را سخت میکند که در تئاتر ما یک باور غلط در مورد کثرت تماشاگر وجود دارد و عدهای فکر میکنند باید از چیزی در درون خودشان بکاهند تا بتوانند گستره تماشاگر را وسیعتر کنند. به نظرم این باور توهین به جامعه و مردمی است که میخواهند بلیت تهیه کنند و به تماشای محصول ما بیایند. من معتقدم وقتی کثرت تماشاگر دارد بالا میرود، نمیشود محصولات فوق آوانگاردیسم به تماشاگران ارائه داد. از سویی دیگر وقتی قرار است 3500 نفر به تماشای پروژه ما بیایند، معنایش این نیست که ما باید دست به هر ابتذالی بزنیم تا این اتفاق بیفتد. سهراب پورناظری و همایون شجریان تلاش کردهاند با شگردهایی که در موسیقی دارند، با بدنه جوانتر جامعه ارتباط بگیرند اما این تلاششان باعث نشده که به سمت ابتذال بروند. خانم نغمه ثمینی هم نویسنده سریال "شهرزاد" است که یکی از پرفروشترین سریالهای تاریخ ایران شده است. در این پروژه خانم ثمینی هم سعی کرده متنش برای مخاطب قابل هضم باشد اما این کار را طوری انجام داده که در کیفیت متنش نزول اتفاق نیفتد. در تجربیات من و بازیگران نمایش هم همچین پروژهای سابقه ندارد. ما در این پروژه با اندیشه، زیباییشناسی و جاذبه سر و کار داریم اما در عین حال سویه مبتذل و تن دادن به نیازهای اولیه مخاطب را سر لوحه کار قرار ندادهایم. طبیعتاً اتکای همه ما به مخاطبینی است که ریشهشان را از استاد محمدرضا شجریان و بعدها از خود آقای همایون شجریان گرفتهاند. من خودم را مسئول این دانستم که وقتی قرار است صدای آقای شجریان به عنوان میراث کشور با تئاتر همنشینی داشته باشد، اثری را تولید کنم که این همنشینی آبرومند باشد.
قبول دارید این ریسک برای گروه موسیقی و گروه تئاتر دو طرفه بوده است؟
صد درصد. الان یک هفته به اجرا مانده و ما هنوز هم ریسک را احساس میکنیم چون این همنشینی برای هیچکدام از ما تجربه نشده است. ما نمایشهایی را داشتهایم که به موسیقی آمیخته بوده اما هیچوقت آدمهایی با این وزنه در کنار همدیگر قرار نگرفته و چنین پدیدهای را شکل ندادهاند. از این جهت ریسک کار ما خیلی بالاست.
انتخاب بازیگرها به انتخاب شما و خانم ثمینی بود یا از قبل در ذهنیت آقایان پورناظری و شجریان وجود داشت؟
انتخاب بازیگرها تلفیقی از پیشنهادهای سهراب پورناظری و همایون شجریان و من بود. ممکن بود یک جاهایی من یا تهیهکنندگان نمایش با هم اختلاف نظر داشتیم و از گزینههایی که مطرح میشد راضی نبودیم اما الان در نهایت همه در جایی قرار گرفتهایم که از انتخابهایمان راضی هستیم.
به نظر میآید بازیگرها هم با حضور در این پروژه ریسک بزرگی را انجام دادهاند. برای مثال تماشاگری که یک مقدار کلاسیک به شاهنامه نگاه میکند، ممکن است حضور مهدی پاکدل در نقش رستم برایش قدری غریب باشد.
بله. این هم یک بازی و بازیگوشی جالب است که در این پروژه اتفاق میافتد. من هیچوقت نخواستم به دنبال بازیگرانی بروم که تماشاگرها آنها را در نقشهای رستم، سهراب یا اسفندیار تصور کنند. در واقع من تعمداً سعی کردهام از آنچه که در خصوص شاهنامه قابل تصور است پرهیز کنم. به همین خاطر بازیگرها برای نقشهایشان یک مقدار دور از انتظار هستند. این ریسکی است که ما انجام دادهایم و باید ببینیم نتیجهاش چه میشود. من دوست داشتم زمان بیشتری برای این پروژه داشتم اما معمولاً پروداکشنهای بزرگ در دنیا فرصت کوتاهی برای تمرین دارند. پیش تولید این پروژهها زمان زیادی میبرد و به همین خاطر تولیدشان چندان فرصتی ندارد. تمرینات من حداقل 6 ماه طول میکشد اما این پروژه را دارم در طول 6 هفته آماده میکنم و روی صحنه میبرم.
در این پروژه آشنایی بازیگرها به موسیقی را هم در انتخابهایتان لحاظ کردهاید یا اهمیتی نداشت که بازیگرها به موسیقی آشنایی داشته باشند یا خیر؟
به جز آقای شجریان که قرار است آواز بخواند، ضرورتی نداشت بقیه آواز بلد باشند. در این اجرا تماشاگر حین دیدن یک نمایش، کنسرت هم تماشا میکند و قرار گرفتن نمایش و کنسرت در کنار هم خیلی اهمیت دارد. در پروژه "سی"، گروه موسیقی خودشان جزو کاراکترهای نمایش هستند و وقتی چنین باشد، دیگر نمیتوانیم بگویی ما داریم اپرا یا نمایش موزیکال کار میکنیم. اینکه خواننده و نوازندهها جزوی از کاراکترهای نمایش شدند، بخشی از نگرانیهای ما را بر طرف کرد.
شما معمولاً نمایشنامههایتان را یا خودتان مینویسید و یا با همکاری با خانم نسیم احمدپور متنها را نوشته و دراماتورژی کردهاید اما در این نمایش دارید متنی از خانم نغمه ثمینی را اجرا میکنید. این همکاری را چطور ارزیابی میکنید؟
خانم ثمینی پیش از من شروع به کار کرده بود و من بعد از ایشان به پروژه پیوستم. با تمام احترامی که قائل هستم و تمام لذتی که از این پروژه میبرم، شک ندارم اگر من به عنوان کارگردان پیش از نمایشنامهنویس انتخاب شده بودم، مسیر پروژه جور دیگری پیش میرفت. گرچه امروز هم نگاه میکنم و میبینم خیلی اتفاق بدی نیفتاده است ولی اگر این پروژه قرار بود به تمایل من پیش برود، آماده کردن آن در 6 هفته مقدور نبود. در این پروژه هم من و هم خانم ثمینی هر دو از ایدهالهایمان پایینتر آمدهایم و گفتمان و تعامل را تجربه کردیم. من بیشتر یک کارگردان اجرایی هستم و اتکایم به نمایشنامه کمتر است. در حالی که خانم ثمینی بیشتر به نمایشنامه اتکا دارد. در این پروژه خانم ثمینی تمایلات اجرایی مرا جدی گرفته و من هم به شأن و جایگاهی که ایشان در نمایشنامهاش دارد قائل هستم و نکاتی که مد نظرش بوده را در نمایش لحاظ کردهام. به طور کلی با توجه به استایل چنین تجربههایی، من از اتفاقی که افتاده رضایت دارم.
میتوان گفت شخصیتهای نمایش "سی" به نسبت شخصیتهای شاهنامه امروزیتر هستند و به آگاهی بیشتری نسبت به سرنوشت خودشان دارد؟
بله. البته من در مورد امروزی بودن نمیتوانم حرف بزنم چون امروزی بودن یک مفهوم غریبی است. به طور کلی میتوانم بگویم ما به متن شاهنامه وفادار نبودهایم اما به شدت وامدار شاهنامه هستیم. متریال اصلی ما شاهنامه است اما ما با این متریال بازی کردهایم تا بتوان خواستههای امروزی را در آن لحاظ کرد. فکر میکنم اگر این پروژه بتواند از کلیشههای خودش عبور کند، میتواند ارتباط تازهای با منبع شاهنامه ایجاد نماید.
فکر میکنید ممکن است چندین بار دیگر پروژهای مثل "سی" با پروداکشنی پر هزینه و با عواملی حرفهای از سه حوزه هنری اتفاق بیفتد یا تکرار چنین پروژههایی دشوار است؟
از آنجایی که پروژه "سی" ما به ازای دیگری ندارد، آن را نمیتوان با پروژه دیگری قیاس کرد و به همین دلیل نمیشود آینده چنین پروژههایی را متصور شد. پیش از این در کشور ما همنشینی موسیقی، تئاتر و ویدئو مپینگ در این ابعاد و اندازه اتفاق نیفتاده و به همین خاطر امکان تکرار این پروژه با موانعی که ممکن است سر راه چنین پروژههایی باشد، قابل حدس و قابل تصور نیست.
آیا اصغر دشتی بعد از پروژه "سی" یک راه دیگری را در تئاتر در پیش میگیرد؟
من بعد از پروژه "سی" تجربه کارگردانی یک پروژه با پروداکشن عظیم را کسب میکنم که یقین دارم نه جسم و نه روح من به صورت مداوم نمیتواند آن را تجربه کند. قطعاً به فضاهای کوچکتر خودم بر میگردم و تئاترهای خودم را کار میکنم اما تجربه این پروژه را هم به عنوان یک مهارت در چنته خودم نگه میدارم تا در صورت موفق بیرون آمدن از این پروژه، شاید در آیندهای دورتر شکل دیگری از آن را اجرا کنم اما حتماً این اتفاق به صورت مداوم نخواهد افتاد.
با توجه به آنکه شما کارگردانی هستید که اجراهایتان در فضای پوشیده و محدود سالنهای تئاتر برگزار میشود، اجرا در فضای باز کاخ سعدآباد با 4 هزار تماشاگر، هراس به دلتان نینداخته است؟
این هراس در من وجود دارد اما پیش از من چه کسی تجربه چنین کاری را داشته؟ هر کدام از دیگر همکاران هم جای من بود همین هول و هراس را داشت. من در حد توان خودم سعی کردم اجرای پروژه "سی" را برای فضای بزرگ کاخ سعدآباد آماده کنم و گرچه در آن فضا از ماشینری و جلوههای ویژه محروم هستیم اما امیدوارم اجرایمان یک اجرای موفق باشد که بعد از ما کسی از تکرار چنین تجربههایی نترسد. در این پروژه فاصله تماشاگر از صحنه دور است و به همین خاطر بازیهای ظریف بازیگران دیده نمیشود. اینها همه مشکلاتی است که وجود دارد و من هم نمیتوانم بگویم به همه ایدهآلهایمان رسیدهایم اما حداقل با هر مشکلی که هست دست و پنجه نرم میکنیم تا ببینیم گیرشان کجاست.
به نظر میرسد پروژه "سی" میتواند یک پیشاهنگ و پیشتاز برای انجام پروژههای اینچنینی باشد. شما هم اینطور فکر میکنید؟
بله. وقتی کارهای تجربه نشده را انجام میدهید، دیگر امکان بازگشت به قبل را ندارید. زمانی که من تئاتر "متاستاز" را اجرا میکردم، یک سری از دوستان میگفتند محال است تو بتوانی این تئاتر را در یک بازه زمانی 4 ماهه نگهداری و به سالنهای مختلف ببری. اما من آن کار را انجام دادم و امروز هر کدام از همکاران بخواهند چنان تجربهای را انجام بدهند، تجربه "متاستاز" پشت سرشان است و میدانند که قبلاً یک نفر این کار را انجام داده، پس میشود آن را دوباره تجربه کرد و نترسید. پروژه "سی" هم میتواند همچین حالتی داشته باشد اما متأسفانه مشکل این است که در ایران همه میخواهند سرآغاز سخن باشند و هیچکس نمیخواهد سخن دوم را بگوید. پروژه "سی" میتواند سرآغاز سخن باشد و سخن دوم هم میتواند به سرآغاز سخن نگاه کند و ادامه بدهد. من حاضرم در چنین مواقعی به نفرات بعدی کمک کنم و موانع و محسناتی که سر راهم قرار داشته را به آنها بگویم چون معتقدم برای تکرار این تجربهها باید به افرادی که قبلاً آن کار را کردهاند رجوع کرد. اما همانطور که گفتم، ما هر کدام جزایر جداگانهای هستیم و هر کس دلش میخواهد در گور خودش بخوابد.
فکر میکنید نقش نهادهای دولتی در چنین پروژههایی صرفاً باید نقش حمایتی باشد یا خود نهادهای دولتی هم می توانند آن را برگزار کنند؟
به نظرم برگزاری این پروژهها بهتر است از سوی بخش خصوصی صورت بگیرد و دولت فقط باید امتیازهایی به بخش خصوصی بدهد که خیال این بخش راحت باشد. البته در اصل برگزاری همچین پروژههایی وظیفه دولت است ولی وقتی دولت میخواهد آن را انجام بدهد، دوست دارد در آن دخالت کند. صفر تا صد پروژه "سی" را بخش خصوصی دارد انجام میدهد اما حمایت سازمان میراث فرهنگی نیز پشت آن است و کار را برای پروژه سهل میکند. چنین پروژههایی وقتی توسط دولت انجام میشوند، به واسطه هزینههای سنگینی که دارند تا حدودی باعث میشوند فضای ارتباطی هنرمندان با یکدیگر پر از مسأله و سوء تفاهم شود. در نهایت من فکر میکنم وظیفه دولت این است که یک توزیع عادلانهای از شرایطش برای هنرمندان داشته باشد و از بخش خصوصی برای انجام چنین پروژههایی حمایت کند.
هر کدام از بازیگرهای پروژه "سی" چه نقشی را ایفا میکنند؟
صابر ابر نقش یک منجمی را بازی میکند که قصه دارد از طریق رصد آن منجم اتفاق میافتد. بهرام رادان (زال) سحر دولتشاهی (رودابه) مهدی پاکدل (رستم)، حسین صوفیان (سهراب)، بانیپال شومون (اسفندیار) و ... بازیگران این نمایش هستند.