سرویس تئاتر هنرآنلاین: کشورهای زیادی در سراسر جهان با فرهنگها و ویژگیهای گوناگون وجود دارند که افراد بسیاری برای دیدن و تجربه کردن آنها کولهبار سفر میبندند تا بتوانند از نزدیک شاهد اتفاقات و رویدادهای مهم و گاهی عجیب زندگی باشند.
من هم از این قاعده مستثنی نیستم و هرگاه بتوانم، بر اساس شنیدههایم از نقاط مختلف به آنها سفر میکنم. معتقدم، همه کشورها برای خود صدا و آوایی خاص دارند که آنها را از یکدیگر مجزا میکند. صداهایی که گاه شنیدنشان، برایم بسیار زیبا، دلنشین و حتی رویاگونه است.
انگلستان؛ کشوری نام آشنا در قاره سبز. وقتی به این کشور سفر میکنید یک صدا بیشتر از هر آوایی برایتان آشناست چراکه حتما ساکن هر نقطه از جهان هستی که باشید یکبار آن را شنیدهاید؛ صدایی که میخواند:
"بودن یا نبودن مساله این است! آیا پسندیدهتر آن است که تازیانهها و بلاهای روزگار غدار را با پشت شکسته و خمیدهمان متحمل شویم یا آن که ساز و برگ نبرد برداشته، به جنگ مشکلات فراوان رویم تا آن دشواریها را از میان برداریم؟ مردن... آسودن... سرانجام همین است و بس؟ اگر خواب مرگ دردهای قلبمان و هزاران آلام دیگر را که طبیعت در پیکر ما فرو ریخته پایان بخشد، نهایت و سرانجامی است که باید آرزومند آن بود..."
این آوایی است که هر مسافر این سرزمین را در نخستین روزهای حضورش به شهر کوچک "استراتفورد"، در جنوب بخش واریک میکشاند. شهر محل تولد و درگذشت خالق تعدادی از مهمترین آثار ادبیات نمایشی جهان یعنی "ویلیام شکسپیر".
شهر کوچک "استراتفورد" در نزدیکی دومین شهر بزرگ انگلستان،" بیرمنگام"، واقع شده و روزانه میزبان حضور توریستهای بیشماری است که به این منطقه و بخش قدیمی شهر که محل تولد و فوت این هنرمند بزرگ در آن قرار دارد، میشوند.
وارد شهر که میشوید به واسطه وجود تابلوهای زیاد به راحتی میتوانید به مرکز شهر جایی که خانه محل تولد شکسپیر (shakspeares birthplace) در آن قرار دارد، دسترسی پیدا کنید. در اطراف این بخش، امکانات لازم و مناسب برای توریستهای بسیار فراهم آمده است تا هیچکس با مشکل خاصی، مواجه نشود.
خیابان "Henley" که خانه محل تولد شکسپیر در آن قرار دارد، خیابان نه چندان بزرگی است که به نظر میرسد از یک سر آن تا سر دیگر را میتوان در عرض ده دقیقه پیاده طی کرد، اما این اتفاق به دلیل وجود کافهها و مغازههای فروش هدیه که مدتها حاضران را سرگرم میکند هیچگاه برایتان رخ نمیدهد.
نکته قابل توجه علاقه مردم شهر "استراتفورد" به هر چیز لوکس و قدیمی است به شکلی که در اکثر مواقع نمایشگاهای مختلفی در شهر برپا میشود که خود جذابیتهای بسیاری برای مسافران این شهر به وجود میآورد مانند تجربه من از تماشای نمایشگاه ماشینهای لوکس و قدیمی در روز سفرم.
خانه محل تولد شکسپیر، ساختمانی دو طبقه و چوبی به سبک خانههای قدیمی انگلستان است که به همان شکل از زمان ساخته شدن حفظ و نگهداری شده است.
برای ورود به خانه باکمی فاصله از ساختمان اصلی، ساختمان دیگری قرار دارد که افراد بعد از تهیه بلیت میتوانید از طریق آن وارد محوطه اصلی شوند.
آشنایی با خانه محل تولد نابغه ادبیات نمایشی
اولین مکان قبل از ورود، موزه کوچکی است که در آن آثار متعدد هنرمندان در مورد شکسپیر و محل اکران فیلم قرار دارد. در آغاز بازدید حاضران میتوانند بخشهایی از اجراهای مختلف نمایشنامههای شکسپیر را بر پرده مشاهده کنند. آثاری که به بررسی مساله عشق در آثار این نویسنده میپردازد.
از این بخش که عبور کنید، میتوانید تعدادی از وسایل و ابزار، دست نوشتهها و تابلوهای نقاشی به جا مانده از گذشتههای دور را مشاهده کنید مانند کتاب "the first folio" یکی از اولین کتابهایی که به این هنرمند و آثار او اختصاص دارد. (شکسپیر هیچ کدام از آثارش را منتشر نمیکرد. "جان همینگز" و " هنری کوندل" بازیگرانی که در نمایشهای او بازی میکردند، پس از مرگاش و در سال 1623 تمامی آثار او را جمعآوری و 36 نمایشنامهاش را در این کتاب منتشر کردند که منبعی برای تمامی آثاری است که شکسپیر نوشته است.)
یکی دیگر از آثاری که در این بخش توجهها را به خود جلب میکند تصاویر نقاشی شده از اعضا خانواده شکسپیر یعنی مادر، مادربزرگ، همسر و دخترش "susanna" است. گویا نسخه اصلی تابلو همسر شکسپیر که نام هنرمند آن نیز مشخص نیست در آمریکا نگهداری میشود.
پس از دیدن این بخش از در پشتی ساختمان وارد خانه چوبی دو طبقهای میشوید که مانند همه خانههای انگلیسی اتاقهایی مجزایی دارد. در طبقه اول سه اتاق کوچک وجود دارد آشپزخانه که محل گردهم آمدن اعضا خانواده بوده است و پس از آن در سوی دیگر تخت خوابی قدیمی قرار دارد که محل خواب پدر بوده است و در نهایت وارد اتاق کار که محل ساخت دستکشهای چرمی است میشوید. کارگاهی که گویا محل کسب و کار خانواده به شمار میرفته و اکنون نیز در آن تولیدات و دست ساختههایی وجود دارد که اگر بازدیدکنندهای علاقمند به خرید باشد، میتواند اقدام به تهیه آنها کند.
با عبور از راه پله بسیار کوچک و باریکی به طبقه دوم دسترسی پیدا میکنید.
طبقه دوم نیز مانند طبقه اول از سه اتاق اصلی و یک اتاق زیر شیروانی شکل گرفته است. جذابترین اتاق خانه در طبقه دوم قرار دارد اتاقی با تخت خوابی بزرگ و یک گهواره کوچک در کنار آن که محل تولد نابغه ادبیات نمایشی است.
راهنمایان و نگهبانان خانه لباسهای قرن شانزدهم را بر تن دارند و با توضیحاتشان گویی برای لحظاتی شما را به گذشته میبرند و میتوانید شاهد تولد و کودکی شکسپیر باشید.
شاید جذابترین اتاق خانه اتاقی است که تخت بزرگی با یک گهواره در گوشه آن وجود دارد و جایی است که چهارصد سال پیش یکی از نوابغ دنیا در آن چشم به جهان گشود.
یکی از دو اتاق دیگر طبقه دوم محل کار پدر شکسپیر به شمار میرفته است، گویا این هنرمند علاقه خاصی به اتاق پدر داشته و در این مکان برای نوشتن خلوت میکرده است.
اتاق سوم مشرف به اتاق بسیار کوچکی در زیر شیروانی است. در این محل پنجره بزرگی قرار دارد که روی آن میتوان امضاهای بسیار زیاد بازدیدکنندگان خانه محل تولد شکسپیر را دید. مهمترین امضاها مربوط به "والتر اسکات" نویسنده معروف انگلیسی، توماس کارلایل فیلسوف، الن تری و هنری ایروینگ دو شکسپیرن معروف انگلستان است.
با تماشای تمام قسمتهای داخلی، وارد حیاط بزرگ خانه میشوید. باغی که گویا بعدها برای توسعه کار و کسب خانواده یعنی چرمسازی به ساختمان افزوده شده است. در مرکز باغ سکویی ساخته شده که بازیگران به صورت مداوم قطعاتی از نمایشنامههای معروف شکسپیر را برای خانوادهها و کودکان اجرا میکنند.
رد پای شکسپر در جای جای شهر
شاید دانستن یک نکته در مورد خانه محل تولد شکسپیر و دیگر ساختمانهای مربوط به این هنرمند که میزبان هزاران نفر از سراسر جهان است بسیار جالب باشد و آن تامین هزینهها است. اکثر افرادی که در این محل کار میکنند فعالیت داوطلبانه دارند و هزینهها از طریق فروش بلیت، خرید کتاب و هدایای بازدیدکنندگان از فروشگاه پشتخانه و پولهایی که توریستها به اجراگران میدهند تامین میشوند و دولت هیچ نظارت و هزینه مجزایی برای آنها ندارد.
مردم شهر با علاقه بسیار کار گروهی قابل تقدیری را برای حفظ آثار ارزشمند کشورشان انجام میدهند و از این خانه کوچک ساده همچون گنجی ارزشمند مراقبت میکنند. حضور شکسپیر در شهر "استراتفورد "تنها به خانه محل تولد او در یک خیابان محدود نمیشود و در جای جای شهر میتوان ردپای او را دید. منزل دختر شکسپیر "Hall's Croft"، ، کلبه "آنه هثاووی" همسر شکسپیر که اطلاعات کمی در مورد او موجود است، خانه "ماری آردن" مادر شکسپیر، انستیتوهای مختلفی نظیر انستیتو شکسپیر برای مطالعه آثار او، مدرسه شاه ادوارد ششم، مدرسهای پسرانه، که نقل است شکسپیر در آنجا تحصیل کرده، تئاتر سلطنتی شکسپیر، پارک چارلِکوت در (۶ کیلومتری شرق استراتفورد) این پارک محل نگهداری گوزنها بوده و گفته میشود شکسپیر در این محل به شکار گوزن میپرداخته است از دیگر مکانهای دیدنی شهر به شمار میروند.
"هولی ترینیتی" جایگاه آرامش ابدی یک اسطوره
از خانه محل تولد تا کلیسای "هولی ترینیتی" (holy trinity) فاصله چندانی نیست، با دنبال کردن رودخانه "اون" (avon) به کلیسایی قدیمی و زیبا میرسید، محلی که این هنرمند بزرگ در آن آرامش ابدی یافته و حضورش به مانند شهر تمام فضای کلیسا را تحت تاثیر قرار داده است.
بخش قدیمیتر کلیسا به دوران ساکسونها باز میگردد و بخش جدید آن که محل دفن شکسپیر و همسر اوست بعدها توسط افراد ثروتمند ساخته شده است. کلیسا نیز مانند سایر قسمتهای شهر روزانه میزبان توریستهای بسیاری از نقاط مختلف انگلستان و کشورهای دیگر است.
محل دفن شکسپیر در کنار همسر اوست. کمی آن سوتر جایگاهی سنگی قرار دارد که این هنرمند بعد از تولد در آن غسل تعمید داده شده و میتوانید نام او در لیست دستنویسی که در کنار آن قرار دارد ببینید.
شیشههای رنگی و نقشدار، موسیقی و فضای معنوی حاکم بر کلیسا، شکسپیر را در ذهن هر بازدیدکنندهای، در حالیکه جمجمهای به دست دارد تدعی میکند که میگوید...
مردن... آسودن... و باز هم آسودن... و شاید در احلام خویش فرورفتنها! مشکل همین جاست؛ زیرا اندیشه اینکه در این خواب مرگ پس از رهایی از این پیکر فانی، چه رویاهایی پدید میآید ما را به درنگ وامیدارد؛ و همین مصلحت اندیشی است که این گونه بر عمر مصیبت میافزاید وگرنه کیست که خفّت و ذلّت زمانه، ظلم ظالم، اهانت فخرفروشان، رنجهای عشق تحقیرشده، بی شرمی منصب داران و دست ردّی که نااهلان بر سینه شایستگان شکیبا میزنند، همه را تحمل کند، در حالی که میتواند خویش را با خنجری برهنه خلاص کند؟ کیست که این بار گران را تاب آورد و زیر بار این زندگی زجرآور، ناله کند و خون دل خورد؟ اما هراس از آنچه پس از مرگ پیش آید، از سرزمینی ناشناخته که از مرز آن هیچ مسافری بازنگردد، اراده آدمی را سست نماید و وا میداردمان که مصیبتهای خویش را تاب آوریم، نه اینکه به سوی آنچه بگریزیم که از آن هیچ نمیدانیم و این آگاهی است که ما همه را جبون ساخته، و این نقش مبهم اندیشه است که رنگ ذاتی عزم ما را بیرنگ میکند. و از این رو اوج جرات و جسارت ما از جریان ایستاده و ما را از عمل بازمیدارد. دیگر دم فرو بندیم، ای افیلیای مهربان! ای پریرو، در نیایشهای خویش، گناهان مرا نیز به یاد آر.