سرویس موسیقی هنرآنلاین: شروع پخش قطعات موسیقی با کلام در فیلمهای ایرانی به حدود پنج دهه پیش برمیگردد. در اواخر دهه 40 و 50 شمسی که دوران طلایی تاریخ موسیقی ایران است، فیلمهای بسیاری تولید شد که موسیقیهای با کلام خوانندگان پاپ و بعضاً سنتی باعث دیده شدن بیشتر آن فیلمها شدند.
از پیش از انقلاب اسلامی، فیلمهایی چون "فریاد زیر آب"، "رضا موتوری"، "سلطان قلبها"، "خداحافظ رفیق" و "تنگنا" در خاطر مخاطبان سینما مانده که هر کدام قطعات موسیقی ماندگاری دارند و چه بسا خیلی از مخاطبان هنر، فیلمها را به واسطه آثار موسیقی به خاطر بیاورند. این مسیر در دهههای 70، 80 و 90 نیز در سینمای ایران ادامه پیدا کرد و فیلمهای "دلشدگان"، "مرسدس"، "پر پرواز" و "سنتوری" از جمله فیلمهایی بودند که یک خواننده در آنها نقشی اساسی ایفا میکرد.
روند تأثیرگذاری موسیقیهای با کلام در سریالها به طور جدی از ابتدای دهه 80 آغاز شد. تا پیش از آن سریالهای تلویزیونی معمولاً با یک موسیقی بی کلام آغاز میشد و با یک موسیقی بی کلام هم تیتراژ پایانی آن بسته میشد، اما از ابتدای دهه 80، خوانندگان پاپ و سنتی نقش مهمی را در دیده شدن سریالهای مختلف تلویزیونی ایفا کردند و بالعکس. احسان خواجهامیری، علی لهراسبی، مجید اخشابی و محمد اصفهانی از جمله خوانندگانی هستند که در دهه 80 فعالیت عمدهشان در سریالهای تلویزیونی بوده و به همین واسطه بیش از پیش دیده شدهاند.
موسیق در سالهای اخیر نقش ویژهتری را در فیلم و سریال ایرانی ایفا میکند. از زمانی که شبکه نمایش خانگی شروع به تولید سریال کرد، نقش موسیقی در سریالهای ایرانی پررنگتر شد و در سینما هم به واسطه فعالیت چند کارگردان به خصوص، هرازچندگاهی فیلمهای موزیکال ساخته میشود و مسأله موسیقی دوباره به مانند دهه 50 نقش بزرگی را در عرصه تصویر ایفا میکند. یا حتی در فیلمهای غیر موزیکال هم گاهی در تیتراژهای پایانی از صدای یک خواننده استفاده میشود. البته استفاده از موسیقی در فیلمها و سریالهای ایرانی گاهاً خیلی بی مورد به نظر میرسد و نه تنها به فیلم کمکی نمیکند، بلکه هم فیلم و هم موسیقی به واسطه یک انتخاب اشتباه، از آنچه که باید فاصله میگیرند.
در عرصه فیلمسازی و تولید سریال در ایران، کارگردانهایی مانند حسن فتحی، مسعود کیمیایی و یا حمید توجه ویژه به موسیقی دارند و از آن طرف کارگردان بزرگی چون اصغر فرهادی نه تنها تا به حال از موسیقی با کلام در آثارش استفاده نکرده، بلکه موسیقی متن فیلمهایش هم خیلی پررنگ نیست. فتحی کارگردانی است که در اکثر سریالهایش از جمله "شب دهم"، "میوه ممنوعه"، "در مسیر زایندهرود"، "زمانه" و "شهرزاد"، از موسیقی به عنوان یک مدیوم کمکی برای دیده شدن و انتقال مفهوم بهتر کارش استفاده کرده است. تقریباً تمامی ساختههای این کارگردان با موسیقی عجین است. حمید نعمتالله هم در دو فیلم اخیر ("آرایش غلیظ" و "رگ خواب")، توجه ویژهای به موسیقی داشته و همایون شجریان هم پاسخ اعتمادش را به خوبی داده است.
آنچه در شروع دهه 90 در عرصه تصویر اتفاق افتاد، حکایت از نفوذ موسیقی به سینما و تلویزیون دارد و نشان میدهد که موسیقی تا چه اندازه تأثیرگذار است. در سال 94 سریال "شهرزاد" با خوانندگی محسن چاوشی راهی شبکه نمایش خانگی شد که در این سریال، چاوشی همپای بازیگران اصلی سریال گل کرد و دیده شد. فتحی با تولید کلیپهایی از قطعات چاوشی، تمام 28 قسمت فصل اول سریال را به شکلی موزیکال در 8 کلیپ خلاصه کرد، به طوری که اگر مخاطب از کلیپ ابتدایی تا کلیپ پایانی سریال را تماشا کند، میتواند یک قصه را با صدای یک راوی گوش کند و کاملاً بفهمد. این اتفاق دارد برای شروع فصل دوم این سریال هم میافتد و "شهرزاد 2" هم به جای پخش آنونس، از طریق ویدئویی با صدای چاوشی تبلیغات خود را شروع کرده که احتمالاً تأثیرگذاریاش بیشتر است.
البته کاری که فتحی در "شهرزاد" انجام داد، جسارت بسیاری میخواهد، چرا که معمولاً کارگردانها ابا از آن دارند که با تولید موسیقی، خود اثرشان در حاشیه قرار بگیرد اما فتحی با موسیقی چاوشی نه تنها کارش در حاشیه قرار نگرفت، بلکه تحسین هم شد و سریالش امروز جزو محبوبترین سریالهای چند سال اخیر در ایران است. گرچه احتمالاً سریال فتحی قابلیتهای بلاملاحظهای دارد، وگرنه ممکن بود که از سریال او فقط چند کلیپ مثل "کجایی" در بیاید و تمام. گذشته فیلم و سریالسازی در ایران نشان میدهد که از فیلم و سریالهای زیادی فقط یک موسیقی خوب باقی مانده که در این مسأله جای بحث مفصل دارد اما قطعاً در اینجا ضعف کارگردان عامل اصلی بروز چنین اتفاقی است. فتحی کارگردانی است که به خوبی میداند از چه موسیقی باید در کجا استفاده کند و به همین خاطر در این حوزه موفق نشان داده است.
اتفاقی که با "شهرزاد" در شبکه نمایش خانگی آغاز شد، با سریال "عاشقانه" منوچهر هادی ادامه پیدا کرد. این سریال هم از حضور دو خواننده پاپ دیگر با نامهای فرزاد فرزین و فریدون آسرایی بهره میبرد. "عاشقانه" هم به خوبی درک کرده که در حال حاضر خوانندگان پاپ چقدر میتوانند به فروش یک اثر کمک کنند. در این سریال هم موسیقیهای مختلفی با صدای فرزین و آسرایی پخش میشود که برخی از آنها به واسطه ایفای نقش فرزاد فرزین در سریال، در دل خود قصه قرار میگیرد. در اپیزودهایی از این سریال، شاید موسیقی 20 درصد از زمان آن اپیزود را به خود اختصاص دهد که اتفاق تأمل برانگیزی است. این سریال نیز همچون "شهرزاد" با تولید ویدئوهایی از صحنههای عاشقانه سریال سعی میکند به تلفنهای همراه مردم نفوذ پیدا کند.
پیش از "شهرزاد" و "عاشقانه"، سریال "قلب یخی" هم در شبکه نمایش خانگی به موسیقی مازیار فلاحی تکیه بسیاری کرده بود. در همین سالها فیلمهایی همچون "بی خداحافظی" هم توجه ویژهای به موسیقی داشتهاند. "رگ خواب" به کارگردانی حمید نعمتالله آخرین فیلمی است که موسیقی آن به شدت گل کرد. با این که این فیلم هنوز اکران نشده اما موسیقی سهراب پورناظری و همایون شجریان آنقدر خوب است که شاید "رگ خواب" برای فروش میلیاردی به تبلیغات خیلی وسیع دیگری احتیاج نداشته باشد. در سالهای دورتر هم فیلم "سنتوری" به کارگردانی داریوش مهرجویی به عنوان یک فیلم موزیکال، با صدای چاوشی ماندگار شد. البته در این مورد، ژانر فیلم میطلبید که از قطعات مختلفی برای پیش بردن قصه استفاده شود و این موضوع کاملاً قابل درک است اما باز هم نشان از اهمیت ویژه موسیقی طی این سالها در سینمای کشور دارد چون در دهههای 60 و 70 کمتر از این اتفاقهای موسیقایی در سینما میافتاد.
هدف از استفاده از موسیقی با کلام در فیلم و سریالها هم در وهله اول پیشبرد قصه است. در واقع تجربه ثابت کرده که اگر کارگردانی قصد داشته که بدون توجه به پیشبرد قصه از موسیقی یک خواننده استفاده کند، تجربه ناموفقی را رقم زده است. بنابراین در درجه اول باید توجه کرد که موسیقی با کلام هم مثل موسیقی متن باید به درک بهتر سریال کمک کند، نه آنکه تافته جدا بافتهای از قصه و متن باشد. یکی از نمونههای درست دیگر استفاده از موسیقی با کلام هم تیتراژ سریال "میوه ممنوعه" با صدای احسان خواجهامیری است که در یک حدوداً قطعه 3 دقیقهای، بخش عمدهای از قصه سریال روایت میشود. در نتیجه اگر یک موسیقی با هدف و با برنامه برای یک سریال تولید شود، احتمالاً دیگر لازم نیست که کارگردان سریال بیم از آن داشته باشد که خود کارش در حاشیه قرار بگیرد.
فیلمها و سریالهایی که در سالهای اخیر انتخاب درستی در بخش موسیقی خود داشتهاند، به لحاظ بیننده و فروش با موفقیت مواجه شدهاند. "شهرزاد" نمونه بارز این انتخاب صحیح است. کارایی خواننده در این سریال کمتر از کارایی بازیگران و سایر عوامل پشت صحنه نیست. به همین منظور میتوان با قطعیت گفت که درصد قابل توجهی از فروش و میزان مخاطب "شهرزاد" به خاطر ترانههای چاوشی بوده است. این اتفاق در مورد سریالهای دیگر هم کم و بیش رخ داده. شاید سریال "عاشقانه" به اندازه "شهرزاد" فروش نکرد اما این سریال هم به لحاظ فروش و بازدید تا حدودی به خوانندگانش دین دارد. در مورد سریال "قلب یخی" هم همینطور. حتی خیلی از ویژهبرنامههای تلویزیونی مثل "ماه عسل" که در ماه رمضان از تلویزیون پخش میشود هم از این قائله مستثنی نیستند.
آنچه امروز در عرصه فیلم و سریال میافتد و توجه ویژهای که کارگردانها به موسیقی با کلام دارند، اتفاق بسیار خوب و مثبتی است که میتواند هم به عرصه تصویر کمک کند و هم به عرصه موسیقی. از آن جایی که امروزه مرز میان هنرها در هم شکسته و فعالیتهای بین رشتهای زیادی در سراسر دنیا انجام میشود، لازم نیست که دلواپس حضور موسیقی در عرصه تصویر بود. مادامی که یک موسیقی بتواند مخاطبانی را به سینما بکشاند و یا باعث شود که مردم به مراکز فروش محصولات فرهنگی بروند و یک اپیزود از یک سریال را خریداری کنند، میتوان این قضیه را به فال نیک گرفت.
اما محل نگرانی آنجاست که عوامل یک فیلم یا سریال بدون توجه به خواستههای اثرشان به سراغ موسیقی بروند. این اتفاقی است که امکان دارد بزودی حداقل در عرصه سریال به امری رایج تبدیل شود. معمولاً سینما نشان داده که کمتر وارد این جریانها میشود اما پخش شبکه نمایش خانگی به خاطر نیاز مبرمی که به فروش بیشتر دارد، احتمالاً در آیندهای نزدیک سریالهایی را تولید میکند که هم در بخش هنرپیشگی و هم در بخش خوانندگی صرفاً سلبریتیمحور باشد و قصه، اجرا و کارگردانی در حاشیه این انتخابها قرار بگیرد. اگر این مسیر طوری هدایت شود که لازم نباشد فیلم و سریالها از موسیقی فقط برای فروش بیشتر کمک بگیرند، آن زمان میتوان ابراز امیدواری کرد که اتفاقات بهتری با حضور موسیقی در سینما و تلویزیون بیفتد.