سرویس موسیقی هنرآنلاین: محمدرضا فروتن بعد از محمدرضا گلزار، بهرام رادان، حامد بهداد و.... تازه ترین چهره سرشناسی است که از حوزه سینما وارد عرصه موسیقی شده است.
پیشتر این اتفاق در خصوص ورزشکاران میافتاد و افرادی چون نیما نکیسا، مهرداد میناوند، پژمان جمشیدی، غلامرضا عنایتی و... پا به عرصه موسیقی نهادند و شانس خودشان را در این حوزه نیز امتحان کردند. البته این اتفاق صرفاً ختص هنر ایران نیست و در سطح وسیعتر، بده بستانهای هالیوود و موسیقی آمریکا خودش گواه جهانی بودن آن است. چنین پدیدهای به جهات مختلفی قابل تحلیل و بررسی است.
اصولاً عشق به آواز در ذات هر بشری وجود دارد. حتی آن دسته از افرادی که تاب شنیدن موسیقی و صدای دیگران را ندارند، خودشان آگاه یا ناخودآگاه و در جمع یا در خفا میخوانند و انتظار تأیید گرفتن از دیگری هم ندارند چون آنچه به صورت آواز بر زبانشان جاری میشود، یک جور تخیله درونی است که با آهنگین شدن کلمات بروز پیدا میکند.
در شرایط کلی و غیر حرفهای، سر دادن آواز حق شخصی هر فرد است و نقدی بر آن وارد نیست اما وقتی آواز به یک هنر حرفهای تبدیل میشود، دیگر نمیتوان با عینک تفنن به آن نگاه کرد و باید همه چیزش حرفهای باشد. مسأله ورود چهرهها به عرصه موسیقی هم از این قائله مستثناء نیست و اتفاقاً این مسأله باید وجهه حرفهایتری داشته باشد چون مسببین آن کسانی هستند که در عرصههای حرفهای فعالیت میکنند و باید نسبت به این مقوله دید دیگری داشته باشند.
موسیقی به عنوان یکی از هنرهای هفتگانه، شخصیتی حرفهای دارد که باید فعالان در این حوزه اعم از هنرمندان، مسئولین، ناشرین و... نیز حرفهای و تخصصی باشند. لزومی ندارد که یک هنرمند صرفاً در یک زمینه فعالیت کند اما مهم است که یک فرد وقتی فیالمثل وارد حوزه موسیقی میشود، یک موزیسین حرفهای باشد و موسیقی را جدی میگیرد. بنابراین اگر یک سینماگر یا حتی یک چهره غیر هنری بخواهد وارد حرفه موسیقی شود، تنها ویژگی موزیسین بودن و شناخت کافی از موسیقی است که میتواند باعث پذیرش او شود. در غیر اینصورت اگر چهرهای به هنرش در عرصه موسیقی ایمان نداشته باشد، ورودش به این عرصه به نوعی سوء استفاده از محبوبیتش در میان مردم است.
در سالهای اخیر بازیگران سینما و تلویزیون، فوتبالیستها و چهرههای مختلف هنری و غیر هنری پا به عرصه موسیقی گذاشتهاند که این مسأله به مذاق خیلیها خوش نمیآید. گرچه عدهای از موزیسینها از ورود هنرمندان حوزههای دیگر به عرصه موسیقی استقبال میکنند اما تعداد مخالفان این پدیده جمعیت بیشتری از موزیسینها و مخاطبان موسیقی را در برمیگیرد. شاید علت اصلی مخالفت مردم با وقوع چنین اتفاقی، پرونده کم فروغ بازیگران و ورزشکاران در عرصه موسیقی باشد.
در واقع الآن حدود 2 دهه است که تعداد زیادی از ورزشکاران و بازیگران پا به عرصه موسیقی نهادهاند اما هیچ کدام به موفقیت نرسیدهاند. شما در تاریخچه موسیقی بعد از انقلاب یک بازیگری را نخواهید شناخت که در ابتدا صرفاً یک بازیگر حرفهای بوده و بعدها به موسیقی آمده و محبوبیتی بیشتر از سینما کسب کرده باشد. معمولاً شرایط طوری است که هر بازیگری میخواهد در عرصه موسیقی فعالیت کند، بعد از تبلیغات آنچنانی و حمایت برخی از رسانهها از وی، آلبومی ضعیف - یا در بهترین شرایط متوسط - را به بازار موسیقی ارائه میدهد و پس از مدتی نه ردپایی از خود او در موسیقی میماند و نه اثرش.
این اتفاق شاید از عدم شناخت کافی چهرهها از مخاطب موسیقی ناشی میشود. امروز دیگر شرایط به گونهای نیست که مخاطب موسیقی پلیلیست خود را با آثار چهرهها جمعآوری کند و نهایتاً 10 خواننده در لیست پخش او قرار بگیرد. اخیراً آنقدر خواننده زیاد شده که ممکن است در میان 100 قطعه پلیلیست شما در مقایسه با پلیلیست یک فرد دیگر، حتی یک اثر مشترک هم وجود نداشته باشد. از میان آن 100 قطعه، شاید نیمی از قطعات هم متعلق به افرادی باشد که برای یک فرد دیگر شناس نیستند. این اتفاق نشان میدهد که مخاطب امروزی موسیقی تنها آنچه دوست دارد را میشنوند و اسم و رسم یک هنرمند نمیتواند باعث محبوبیت آثارش شود. البته این امر نسبی است و اسم یک چهره سرشناس حداقل در تبلیغات اولیه روی آلبوم تأثیرگذار است اما نام او اصولاً نمیتواند ضامن موفقیت یک آلبوم شود.
وقتی یک چهره سرشناس وارد حوزه خوانندگی میشود، باید با فرض آنکه در این عرصه یک هنرمند ناشناخته است به موسیقی ورود پیدا کند. مشکل در این است که هنرمندان معمولاً چنین فرضی را ندارند و صرفاً به خاطر آنکه یک بازیگر یا فوتبالیست محبوب هستند میخواهند یک خواننده محبوب هم باشند. در واقع آنها هرگز قصد ندارند که همه چیز را از صفر شروع کنند و همین باور غلط باعث میشود که با کمترین تلاش ممکن یک آلبوم موسیقی که همه چیزش توسط افراد دیگر آماده شده را بخوانند و با نام خود منتشر کنند. طبیعی است با چنین وضعیتی، رسیدن به موفقیت آن هم در کشوری چون ایران که گوش مخاطبان روز به روز دارد جدیتر میشنود، سخت و نشدنی است.
ورود از سینما یا فوتبال به عرصه موسیقی، تبعات زیادی برای خود سینماگر یا فوتبالیست دارد. برای مثال مادامی که یک بازیگر سینما پا به عرصه موسیقی مینهد، میبایست فعالیت سینمایی خود را تعطیل کند تا به تولید اثرش در حوزه موسیقی بپردازد که همین اتفاق او را از قدمهای رو به جلو در سینما باز میدارد و در نهایت تلاشش در عرصه موسیقی هم بازخورد مناسبی نمیگیرد چون حتی خودش هم میداند که اینکاره نیست. این اتفاق بالعکس و در مورد هجوم خوانندگان به عرصه تصویر نیز صدق میکند. یک خواننده یا آهنگساز پاپ میتواند در مدت 6 ماه چند خلق جدید کند و کنسرتهای مختلفی را در جهت تحکیم ارتباط خود با مخاطبان موسیقی برگزار نماید اما وقتی این برهه زمانی را به حضور در یک سریال یا برههای کمتر از آن را به ایفای نقش در یک فیلم سینمایی ناموفق اختصاص میدهد و نقش ضعیفی را ایفا میکند، باور مخاطب راجع به تواناییهای خود را هم برهم میزنند. بنابراین به همین خاطر است که مخاطبان موسیقی و سینما از حضور هنرمندان یکی از این دو حوزه در حوزه دیگر واهمه دارند چراکه میخواهند هنرمند محبوبشان را همواره موفق ببینند.
در نتیجه، ورود اهالی سینما به عرصه موسیقی و بالعکس، زمانی توجهپذیر است که فرد بتواند در هر دو زمینه موفق باشد. اگر کسی چنین قابلیتی داشته باشد، مطمئناً هیچکس نمیتواند از او ایراد بگیرد اما همچنانکه خوانندگان در بازیگری و بازیگران در خوانندگی موفق نیستند، زیر تیغ نقد قرار دارند و باید آن را بپذیرند. در هنر بینالملل (مخصوصاً آمریکا)، هنرمندانی وجود دارند که ثابت کردهاند میتوانند در حوزههای مختلفی فعالیت کنند و در اکثر آن حوزهها هم موفق باشند. شاید سرآمد این افراد فرانک سیناترا بازیگر فیلم هایی چون "اینجا تا ابدیت" و "مرد بازوطلایی" باشد که یکی از برترین و پرفروشترین خوانندگان آمریکا بود و در عین حال در دنیای سینما هم شهرت فراوانی داشت و حتی موفق به کسب جایزه اسکار شد. آیا در کشور ما نیز همچین هنرمندی وجود دارد؟ تا زمانی که چنین افرادی در ایران وجود ندارند، ای کاش هنرمندان قدر استعداد و هنر واقعی خود را بیشتر دانسته و از شهرتزایی بیشتر در جهت ثابت ماندن جایگاه خود در میان مردم خودداری کنند.