سرویس موسیقی هنرآنلاین: موسیقی ایرانی در سالهای اخیر بیش از هر زمان دیگری کشمکش سنت و مدرنیته را تجربه کرده است. بسیاری از نوازندگان نوگرا (حداقل به تعبیر خودشان) معتقدند برای طرحی نو در انداختن لازم است از سنت عبور کنیم و پا را در وادی ارتباط با مخاطب امروز بگذارند. در این بین اما کسانی هستند که ضمن مخالفت با دیدگاه دسته اول، معتقدند بدون شناخت و واکاوی سنت، راهی برای حضور در اتمسفر موسیقی ایرانی وجود ندارد. به نظر این دسته ارائه پرداختهای نو هم نیازمند شناخت تام و تمام از آن چیزی است که سنت خطابش میکنیم.
پژمان حدادی نوازنده نام آشنای تنبک یکی از افرادی است که میشود او را جزو دسته دوم دانست. او علاوه بر بیانی نو و بدیع همیشه معمولا کلید واژههای نوازندگی سازش را با پارامتری به نام سنت ارائه داده است. او در جدیدترین تجربه موسیقاییاش قرار است شنبه و یکشنبه 4 و 5 بهمن ماه با پویا سرایی (نوازنده سنتور و آهنگساز) کنسرت دونوازی در تالار رودکی برگزار کند. گفت و گوی هنرآنلاین با این هنرمند را درباره شرایط کنونی سازش و راههای برون رفت از فضای پر اصطحکاک در بین نوازندگان جوان و با تجربه را در ادامه مطلب خوانید:
اگر شما را تاثیر گرفته از حسین اعیان و حسین تهرانی بدانیم، با نسلی بعد از شما مواجه هستیم که کامران منتظری و دیگر نوازندگان جوان تنبک نمایندگانش هستند. به نظر شما این امتداد چیزی شبیه آنچه در مورد ساز تار اتفاق افتاد است یا چیز متمایزی است؟ گویی شارپ بودن تفاوت صدا از هوشنگ ظریف تا حسین علیزاده در مقایسه با علیزاده تا قمصری کم رنگتر است. میخواهم بگویم آیا این مقایسه در مورد ساز تنبک هم صادق است؟
تنبکنوازی امروز در بین نسل بعد از من گواه یک رشد تکنیکی غیر قابل انکار است. اگر از دوره حسین تهرانی به این طرف را مد نظر قرار دهید، وضعیت رشد در مقوله تکنیک اصلا قابل انکار نیست. اما از نظر من تکنیک تا جایی لازم است که بناست شما را در مقوله بیان احساس یاری کند. ملات اولیه الزاما تکنیک به حساب نمیآید. از سوی دیگر باید به این موضع هم اشاره کنم که شناخت ما از تنبکنوازی از دوره حسین تهرانی به بعد آغاز میشود. اما آنچه در شرایط کنونی در مورد این ساز و سایر سازهای دیگر حاکم است درگیری ذهنی نوازندگان برای ارائه تکنیکهای پیچیدهای است که بسیاری از آنها اضافه بر سازمان هستند. بسیاری از تکنیکهای موجود در تنبکنوازی با پرداختهای سادهتر هم قابل ارائهاند. شاید به خاطر جستجوی ذهنی که نوازندگان جوان درگیر آن هستند بیان احساسی در کارها کاهش پیدا کرده است.
بسیاری از نسل شما امروز در ایران حضور ندارند. پژمان حدادی و خلج و دیگرانی که تنبکنوازان صاحب سبک ابرانی به حساب میآیند هیچ کدام در ایران زندگی نمیکنند. شاید این موضوع هم یکی از دلایل سردرگمی نسل جوان باشد چرا که نتوانستند با آن حلقه حد وسط و بدنه پیشرو ساز تنبک ارتباط چهره به چهره و حضوری داشته باشند؟
از نسل من فقط ما نیستیم که فعالیت میکنیم!
اما شما از جمله افراد نوگرا و به علاوه جزو شناخته شدهترینهای این ساز هستید...
من با این موضوع موافق نیستم. در دورهای که من و هم دورههایم میخواستیم تنبکنوازی را بیاموزیم، منابع در دسترس خیلی کم بودند اما امروز شما میتوانید تمام ردیفهای مختلف را حتی از اینترنت هم تهیه کنید. البته به نظر من هم رابطه استاد شاگردی واقعا لازم است. با این وجود آثار ضبط شده و نوشتهها خیلی در دسترس هستند. بنابراین اگر بخواهم جواب سوال شما را بدهم میگویم، این موضوع به نگرش شخصی افراد مربوط است. نکته حائز اهمیت چگونگی استفاده از منابع و رپرتواری است که در اختیار هم فردی وجود دارد. من این موضوع را هم متاثر از سرعت زیاد و عجلهای که هر کدام از ما برای رسیدن به هدف داریم میدانم. یکی از مسائل مهم در این بین که امروز در بین نسل جوان کمرنگ شده سنتگرایی است. سنتگرایی و ریشهیابی و به شیوه سنتی کار کردن امروز تقریبا از بین رفته است. در نوازندگی تنبک چیزی که بسیار مهم است و امروز کم رنگ شده تصنیفخوانی و ضربیخوانی است. کسانی مثل فرهنگفر، امیر بیداریان یا حتی حسین تهرانی روی این موضوع تسلط داشتند، به همین خاطر هم همراهی ساز آنها در عین ساده بودن موزیکال هم بود. امروز همراهی با رنگ و تصنیفنوازی به شدت کاهش پیدا کرده و این ایراد اصلی ماجراست. سنت در موسیقی نسل امروز تجربه نمیشود. شاید هم نوعی خود کم بینی وجود دارد که ما فکر میکنیم چون در ساز تنبک ریتمهای کمی در اختیار داریم باید به سراغ ریتمهای آفریقایی برویم. من موافق تاثیرگذاری این ریتمها هستم چرا که در دورهای از نوازندگی اصلا سنتی نیاندیشیدم. اما نباید همه چیز حرکت به سمت آن ریتمها بشود. یکی از شیوههای خود من این بود که ساعتهای متمادی با نوارها و فرمهای مختلف ساز میزدم. شاید عجلهای که برای دست یافتن به الگو و ریتمهای خاص داریم باعث وضعیت کنونی شده است. مرحله مهم و اصلی که پرداختن ریشههاست امروز در ساز بسیاری از نوازندههای تنبک کاهش یافته است.
نظر شما در مورد شرایط امروز موسیقی ایرانی خصوصا با وجود نوآوریهایی که توسط نسل جوان این نوع از موسیقی اتفاق میافتد چیست؟
وضعیت به وجود آمده مرا تا حد زیادی امیدوار میکند. برخی از موزیسینهای جوان دوباره به سمت سنتگرایی گرایش پیدا کردهاند. این روزنه دقیقا همان چیزی است که میتواند بقای موسیقی ایرانی را تضمین کند. چرا که اگر قرار باشد کارهای ارائه شده مطابق حالتی باشد که امروز شنیده شود و فردا نه، موسیقی ایرانی وارد بلاتکلیفی گستردهای میشود و برون رفت از این شرایط کار مشکلتری خواهد شد.
به نظر میرسد نوع نگاه برخی از فعالان در حوزه موسیقی ایرانی به نحوی است که بیشتر ما را یاد موسیقی پاپ میاندازد تا یک موسیقی جدی دغدغهمند. همیشه شنیدهایم موسیقی سنتی ایران بنا ندارد فراگیر شود و در بطن جامعهای که شنوندهاش هستند باقی میماند. اما در شرایط کنونی حتی بعضی از چهرههای شناخته شده دقیقا همان کاری را میکنند که مخاطبی که به موسیقی نگاه سرگرم کننده دارد...
به نظر من بخش زیادی از این ماجرا به نگاههای اقتصادی موجود مربوط است. امروز کنسرتی اهمیت پیدا میکند که لزوما در تالار وزارت کشور یا فلان سالن مهم و بزرگ برگزار شود در صورتی که اهمیت ذاتی یک کار موسیقایی به درون مایه آن مرتبط است. کمیت جای کیفیت را گرفته است. در بخش اجرایی اخیرا اتفاقاتی افتاده که ظاهر بینی را به یاد آدم میآورد. در میان اقشار مختلف و خصوصا در شهرهای بزرگ، تشریفات از آن دست مسائلی است که ما به طور فرهنگی درگیر آن هستیم. این تشریفات به موسیقی هم رسیده است. من نمیدانم اجرا در سالنهای کوچک چه ایرادی دارد؟ میشود در جاهای کوچک اجراهای جدی داشت. موسیقی ایرانی در سالنهای کوچک خیلی بیشتر از سالنهای بزرگ میدرخشد. به نظر میرسد ذهن بسیاری از موزیسینهای مطرح حول همین موضوع میچرخد که حتما باید در سالنهای بزرگ به اجرای موسیقی بپردازند. من با اجرا در سالنهای بزرگ مشکلی ندارم اما میگویم چه خوب است، در کنار اجرا در سالنهای بزرگ، مخاطبان جدی موسیقی ایرانی را هم دریابیم. در این شرایط شنوندگان واقعی موسیقی ایرانی شانس بیشتری برای حضور در این سالنها خواهند داشت. خیلیها برای سرگرمی و پر کردن وقتهای خالی به سالنهای بزرگ میروند. تجربهای که در طول این سالها در خارج از ایران اندوختهام میگوید: اگر یک سالن 400 نفر توسط مخاطبان جدی موسیقی پر شود اتفاق خوبی افتاده است. در آن سوی دنیا هم قرار نیست فقط در "دیزنی هال" یا "کارنیگی هال" اجرا کنید. اجراهای من و استاد علیزاده در خارج از ایران عموما در همین سالنهای کوچک و 200 تا 400 نفره است. این اتفاق در شهرستانهای ما هم میافتد. جمعیتی که در شهرستانها برای شنیدن موسیقی به سالن میآیند علاقه و عشقی به مراتب افزونتر از مخاطبان موسیقی در تهران دارند. من اجرا در برج میلاد را اصلا برای اجرای موسیقی ایرانی مناسب نمیدانم. صدا در آنجا محو میشود. به علاوه سالن بزرگ آن موسیقی را میگیرد. وقتی بنا میشود صدای ساز را فقط به واسطه مانیتور که صدایی تصنعی است بشنوید، آن موسیقی از شما گرفته میشود. با این وجود این اجراها را منع نمیکنم. اما میگویم ای کاش جوانهایی که امروز مطرح هستند و شنونده خود را هم به دست آوردهاند، این ذهنیت را هم داشته باشند که در کنار اجراهای بزرگ در سالنهای کوچک هم اجرا بگذارند تا دوستداران و مخاطبان موسیقی جدی بتوانند با بلیتهای ارزانتر به اجراهای دلخواه خود دسترسی داشته باشند.
با این وجود احتمالا شما هم قبول دارید که موزیسینها هم بر آمده از متن همین جامعهاند. سرعت و تبخیری بودن الان جزو یکی از ویژگیهای غیرقابل انکار این جامعه است...
مسلما تنش و سرعتی که امروز در اجتماع ما وجود دارد، بر روی روحیه موزیسینهای جوان تاثیر گذاشته است. نقش منفی وضعیت اجتماعی در حوزه موسیقی نیز تاثیرگذار است. خیلی از کارهایی که ساخته میشود توسط برخی از هنرمندان پاپ قلمداد میشود، اما آهنگساز آلبوم مربوطه، منظورم مشخصا آلبوم "نه فرشتهام نه شیطان" و حرفهای آقای پورناظری در یکی از مصاحبههایشان هست که گفت هر کسی بگوید این آلبوم پاپ است از موسیقی آگاهی ندارد. گردهماییها و تبادل نظرها میتواند این اصطحکاکها را کاهش دهد. اگر این امکان وجود داشته باشد که موزیسینهایی مثل علی قمصری (که خیلیها او را دوست دارند و بعضیها هم او را نقد میکنند) در مقابل استاد علیزاده بنشینند و به بحث و تبادل نظر بپردازند شرایط تغییر خواهد کرد. در این فضا آنها میتوانند نسبت به کارشان به صورت آزاد و بدون دغدغه به تبادل نظر بپردازند و از تجربیات فردی مثل علیزاده به صورت درست استفاده کنند. نباید همه چیز در پرده ابهام قرار بگیرد. در این شرایط فضا وهمآلود و تیره و تار نمیشود و فلان موزیسین جوان انتقاد فلان استاد را در مورد کارش، به صورت غیر مستقیم نمیشنود.
اما اگر قرار باشد به فضایی برویم که مطابق گفته خود شما از نقدهای بیش از اندازه دوری کنیم و هنر برای هنر معنای واقعی خود را پیدا کند، توضیح شما در بخش قبلی تعارضی را ایجاد می کند. ممکن است این تعارض فقط ظاهری باشد اما برای گشایش گره ایجاد شده از شما میپرسم پاسخ شما در مورد این تعارض چیست؟
منظورم این نیست که موسیقی ساخته شده توسط آهنگساز جوان نفی شود و او هم بگوید چشم و الزاما مسیر ذهنی او تغییر کند. در میان گذاشتن مهمترین وجه این همنشینی است. ما باید به فضای ریش سفیدی و کدخدایی که همیشه در فرهنگ ایرانی وجود داشته بازگردیم. اما در اینکه نگرشها از نسلی به نسل دیگر تغییر میکند بحثی نیست. زمانی که حسین علیزاده "نینوا" را میسازد حتما از سوی موزیسینهای نسل قبل از خود مورد انتقادهای جدی قرار میگیرد. (البته شاید این انتقادها مثل امروز عیان نشده بود و در مقام حرف و سخن باقی میماند). این یک قانون کلی است و این پویایی لازمه هنر است و الا همه چیز میمیرد. اما اگر همنشینی که مراد من بود برقرار شود، شاید تا حد زیادی از میزان سردرگمی موجود فاصله بگیریم. امروز این سردرگمی به حدی رسیده که کار را حتی برای تعیین ژانر هم با مشکل مواجه کرده است. یکی میگوید فلان آلبوم پاپ است و دیگری میگوید این طور نیست. حتی اگر وارد بحثهای فرسایشی شویم (که حتما هم خواهیم شد) باز هم وجود چنین ارتباطی در گذر زمان سازنده است. منظورم این نیست که ذهنیت قمصری یا دیگری عوض شود و دیگر نتواند خودش باشد و حس نوازندگی خودش را به مخاطب القا کند، منظورم این است که ارتباط پدر و فرزندی و استفاده از تجربیات موزیسینهای با تجربه که پیش از این وجود داشت تاثیرات غیرقابل انکاری در راه خواهد بود.