سرویس موسیقی هنرآنلاین: نادر مشایخی، آهنگساز و رهبر ارکستر میهمان خبرگزاری هنر ایران (هنرآنلاین) بود. این رهبر ارکستر در این میهمانی کارنامه هنری خود را از کودکی ورق زد و درباره مشکلات ارکستر ملی، ارکستر سمفونیک و راهکارهایی برای پیشرفت این دو ارکستر سخن گفت. در ادامه گفت و گوی این نوازنده از نظرتان میگذرد.
به عنوان سوال اول، چرا شما موسیقی کلاسیک را انتخاب کردید؟
من موسیقی کلاسیک را انتخاب کردم، زیرا در آن زمان موسیقی کلاسیک بسیار اهمیت داشت و به شکوفایی رسیده بود و کم کم هنرمندان کلاسیک پیشرفت میکردند. در آن زمان ارکسترها روز به روز بهتر میشد و از نوازندگان خارجی دعوت به عمل میآمد تا با ارکستر کار کنند در نتیجه من هم به سمت این نوع موسیقی گرایش پیدا کردم. دیدگاهی که آن زمان نسبت به موسیقی اصیل وجود داشت با دیدگاهی که الان داریم کاملا فرق داشت. یادم میآید اگر آن زمان میگفتیم که در هنرستان هستیم تاکید میکردیم که در هنرستان عالی موسیقی هستیم؛ زیرا خیلی به موسیقی کلاسیک و ارکستر سمفونیک اهمیت داده میشد. ما دوست نداشتیم تصوری که نوازندگان سازهای ایرانی داشتند را ما هم داشته باشیم. این موضوع واقعیت است که انقلابی اساسی در این 30 سال اخیر در موسیقی کلاسیک ایرانی به وجود آمد که همه را شگفتزده کرد.
در این 30 سال اخیر وضعیت موسیقی کلاسیک را چطور ارزیابی میکنید؟ چه مشکلاتی به وجود آمد که این نوع موسیقی به سمتی که الان شاهد آن هستیم رفته است؟
به نظر من مهمترین مسئله این است که نوع شنیداری موسیقی کلاسیک در ایران از بین رفته است. موسیقی کلاسیک کم کم در حال شکلگیری بود ولی متاسفانه به مرور زمان نوع شنیداری مردم تغییر کرد. مهمترین سوال این است که مخاطبان چگونه باید موسیقی کلاسیک گوش کنند؟ موسیقی باید شنیده شود و اگر شنیده نشود مانند باد هوا است. زمانی که گوش ما مانند ابزار، موسیقی را دریافت میکند شروع به تفسیر و بررسی آن میکند. عادت شنیداری به موسیقی کلاسیک در گذشته در حال شکلگیری بود که بنا به دلایلی از بین رفت. این موضوع پیش آمد که اشکالی در عادت شنیداری ما ایرانیان به وجود آمده است؛ زیرا موسیقی کلاسیک ابزاری نیاز دارد که شامل عادت شنیداری این نوع موسیقی است. ما عادت شنیداری داریم که باید با موسیقی مورد نظرمان کنش داشته باشد یعنی اینکه اگر به کنسرتهای ایرانی برویم مخاطبان در خیلی از مواقع با ریتم دست میزنند یا اینکه با خواننده میخوانند در نتیجه در عادت شنیداری ما میان کنش تاثیر بسزایی دارد. ولی در موسیقی کلاسیک نمیتوانیم با آثار بتهوون بخوانیم یا دست بزنیم و فقط شنیدن مهم است.
چگونه میتوانیم فرهنگسازی کنیم که مخاطبان به سمت موسیقی کلاسیک گرایش پیدا کنند؟
این کار چندین جنبه مختلف دارد که یکی از مهمترین کارها این است که بتوانیم ابتدا موزیسین خوب تربیت کنیم. موسیقی کلاسیک نیاز به ابزار دارد که یکی از مهمترین ابزارها نوازنده و موزیسین خوب است. تمام تلاش من این است که یک موقعیتی به وجود آوریم که جوانان بتوانند در این حوزه فعالیت کنند زیرا این را به جدیت می گویم که ما جوانان با استعدادی داریم. من کسی نیستم که زیاد تعریف کنم ولی در این یک مورد به صراحت میگویم که ایران دارای جوانان با استعداد است در نتیجه باید شرایطی به وجود آوریم تا این جوانان پرورش یابند. من با خونم امضا میکنم که جوانان ایرانی خیلی با استعداد هستند.
در موسیقی کلاسیک تحت تاثیر چه کسانی بودید؟
همان طور که میدانید موسیقیدانها هر چند سال یک بار تحت تاثیر افراد خاصی قرار میگیرد و این موضوع تغییر میکند ولی یک نفر بود که من همیشه تحت تاثیر او بودم که "گوستاو مالر" است. او برای من شروع موسیقی مدرن است یعنی او نحوه شنیداری موسیقی مدرن است و او توانست یک نحو شنیداری مدرن به وجود آورد که بر روی من تاثیر فراوان گذاشت. زمانیکه "گوستاو مالر" را شناختم متوجه شدم که موسیقی نباید الزاما زیبا باشد بلکه باید موسیقی الهام بخش باشد برای همین موسیقی "جان کیج" هم زندگی من را کاملا تغییر داد. یک موسیقی یک نوع نگرش به جهان اطراف است و یک نوع مشاهده است و تنها فرقی که دارد این است که به جای اینکه با چشم مشاهده کنیم با گوشمان مشاهده میکنیم. این نوع موسیقی سبب میشود جهان اطرافمان را به شکل دیگری مشاهده کنیم. اگر این نوع موسیقی همیشه وجود داشته باشد برای من جذاب است ولی اگر موسیقی باشد که فقط زیبا باشد زیاد تاثیرگذار نیست زیرا زیبایی نسبی است.
شما در صحبتهایتان گفتید باید نوازندگان خوبی برای موسیقی کلاسیک تربیت کنیم به نظر شما شخصی که میخواهد سولیست شود چقدر باید تمرین کند تا بتواند نوازنده خوبی شود؟
مهمترین مسئله این است که باید ببینیم برای نوازنده شدن چند جنبه اساسی وجود دارد. به نظر من سه مسئله مهم و با اهمیت وجود دارد که مهمترین آن جنبه هنری است. همچنین تکنیک بسیار مهم است. تکنیک یعنی اینکه یک نوازنده باید کیلومترها بنوازد. در وین معلم اصلا راجع تکنیک با شاگرد صحبت نمیکند زیرا تکنیک الزامی است و معلم میداند که شاگرد تمام فکر و ذکرش این موضوع است. به نظر من 75 درصد نوازندگی تکنیک است. تکنیک سبب میشود با صداهای مختلف در موسیقی آشنا شویم. شناخت اگر ایجاد شود توانستهایم با تکنیک آشنا شویم. یک نوازنده حداقل باید چهار ساعت تمرین کند و به تمام شاگردانم تاکید میکنم که کمتر از چهار ساعت نوازنده نمیشوند. من گاهی اوقات میگویم اصلا نمیخواهد چهار ساعت فلوت بزنیم بلکه فقط آن فلوت را دستمان بگیریم.
در ارکستر اصل نوازنده است یا رهبر؟
یک ضربالمثل آلمانی است که میگوید ارکستر بد وجود ندارد بلکه رهبر بد وجود دارد. یعنی اینکه یک رهبر بد میتواند از یک ارکستر خوب یک ارکستر بد درست کند ولی برعکس این موضوع اصلا وجود ندارد یا کمتر پیش میآید زیرا کار رهبر این است که در همان جلسه اول مشکلات و ضعفهای ارکستر را متوجه شود زیرا هر ارکستری ویژگیهای خاص خودش را دارد. 35 در صد رهبری مربوط به روان شناسی است یعنی اینکه یک رهبر باید روان شناس خوبی باشد زیرا با 80 نوازنده کار میکند و باید بداند چه میگوید و چه نمیگوید! جمله اول رهبر ارکستر نشان میدهد که آن رهبر صلاحیت رهبری دارد یا ندارد. یعنی اینکه جمله اول یک رهبر نشان میدهد که رابطه او با ارکستر چطوری است. رفتار رهبر باید به گونهای باشد که بتواند یک هیئت 80 نفره را رهبری کند. رهبر مهمترین است.
یک آهنگساز خوب و حرفهای چه مشخصاتی باید داشته باشد؟
آهنگسازی هم دارای چند بخش است که شامل بخش هنری و بخش حرفهای است. آهنگساز حرفهای کسی است که اگر میگوید چهار ماه آینده قطعه را آماده میکنم بتواند چهار ماه آینده قطعه مورد نظر را تحویل دهد. زیرا هر کسی آهنگسازی میکند میداند زمانی که کار را شروع میکند به جایی میرسد که ایدههای جدیدی به ذهنش میرسد. هر آهنگسازی که فکر کند خودش دارد آهنگ میسازد سخت در اشتباه است به عنوان مثال تفاوت این موضوع مانند این است که شخصی یک ایمیل مینویسد یا اینکه میخواهد یک نامه بنویسد و این دو مورد کاملا با هم فرق میکند. متریال روی آهنگساز تاثیر میگذارد و متریال است که سبب میشود آهنگساز آهنگی را بسازد. آهنگساز خوب کسی است که بتواند تاثیر متریال را جدی بگیرد.
در چند سال اخیر موسیقیدانان ما تک روی میکنند و دیگر مانند قبل همبستگی ندارند به نظر شما این موضوع چه تاثیری بر روی موسیقی ما گذاشته است؟
این موضوع خیلی بد است و بر موسیقی تاثیرات جبران ناپذیری گذاشته است. من در ایران بر همکاری موزیسینها بسیار تاکید میکنم. الان زمانی است که باید با هم همکاری کنیم و کار خود را پیش ببرند. در گذشته به این شدت نبود البته این موضوع در اروپا هم وجود دارد ولی فرقی که وجود دارد این است که در اروپا کسی که خود را رقیب یک موزیسین میداند سعی میکند از آن بهتر شود ولی در اینجا برعکس است و همش سعی میکنند طرف مقابل را پایین بکشد.
برای پیشرفت ارکستر ملی و ارکستر سمفونیک چه اقداماتی باید صورت گیرد؟
در مرحله اول مهمترین مسئله در کنار کار حرفهای مسائل مالی است. هیچ ارکستری در جهان با فروش بلیت زندگی نمیکند زیرا نمیتوان از فروش بلیت 5 درصمخارجاش را تامین کند. برای این مسئله چندین راه مختلف وجود دارد به طور مثال فیلارمونیک برلین یک نهاد دولتی بود و الان یک بنیاد شده است؛ زیرا بنیاد توضیحی به دولت نمیدهد، دولت سرمایهای به بنیاد میدهد و بنیاد میتواند اسپانسر بگیرد. زیرا اگر ارکستر دولتی باشد نمیتواند اسپانسر بگیرد ولی زمانی که بنیاد باشد راحت میتواند این کار را انجام دهد و به این ترتیب مسائل دیگر هم به سادگی حل میشود. به نظرم الان مشکل ارکسترهای ما مشکل انتخاب قطعات نیست یکی دیگر از معضلات کنسرتهای مناسبتی است که این تکلیف ارکستر سمفونیک نیست. در هیچ کشوری آثار مناسبتی اجرا نمیکنند؛ اما زمانی که ارکستر زیر نظر یک نهاد دولتی باشد، دولت از امکانات ارکستر استفاده میکند. به نظرم دولت میتواند از ارکسترها استفاده خیلی مثبت کند و خوشبختانه با حضور علی مرادخانی و وزیر ارشاد مطمئن هستم که بسیاری از مشکلات برطرف می شود و همه ما به آینده امیدوار هستیم.
زمانی که ارکسترها فعال بودند ما شاهد این بودیم که مخاطبان از موسیقی کلاسیک استقبال نمیکردند دلیل این موضوع چیست؟
یک دلیل مهم این است که موسیقی کلاسیک در ایران یک جنبه تجملی به خودش گرفته است. جنبه تجملی به این معنا نیست که من به کنسرت می روم تا زندگیام به درستی شکل بگیرد. ولی این موضوع کم کم تغییر کرد زیرا جنبه تجملی همخوانی با موسیقی کلاسیک نداشت. الان دوباره به سمت تجملی میرود و برای اینکه این اتفاق نیفتد که مخاطب خیلی خاص داشته باشد باید موسیقی کلاسیک را از جنبه تجملی جدا کنیم. یعنی اینکه افرادی کار کنند که میخواهد این موسیقی را در سطح قشر متوسط ترویج دهند. اگر افرادی باشند که بخواهند گندهنمایی کنند کار ارکسترها به بیراهه میرود. مسئولین باید به این توجه کنند که ارکستر میخواهد چه کاری انجام دهد. خیلیها میگویند ارکسترها سالی دو میلیارد ضرر میدهد چون مخاطب ندارد در نتیجه ما باید مخاطبان را به سمت موسیقی کلاسیک جذب کنیم.
شما سال 1384 رهبری ارکستر سمفونیک را به عهده گرفتید و سال 1386 ارکستر را ترک کردید، دلیل جدایی شما از ارکستر چه بود؟
در آن زمان مسئله این بود که هر ارکستری قطعاتی که اجرا میکند تعیین کننده این قطعات رهبر دائمی است. رهبر است که ارکستر را میشناسد و میداند که چه قطعاتی اجرا کند. هر تمرینی برای اجرای یک ارکستر 50 میلیون است در نتیجه رهبر میداند که برای یک کنسرت چند جلسه تمرین لازم است. رهبر زمانی دائم میشود که تعیین کند یک ارکستر چه قطعاتی را اجرا کند. رهبر باید بداند چه قطعاتی برای یک ارکستر لازم است زیرا اگر سخت باشد بد است و اگر هم خیلی آسان باشد باز هم بد است. در آن زمان گفتند ارکستر باید شورا داشته باشد و من هم موافقت کردم ولی شورای ارکستر باید از اعضای خود ارکستر باشد زیرا این افراد می دانند مشکلات ارکستر چیست و چگونه می توانند این مشکلات را برطرف کنند. در شورای ارکستر باشند و نباید درباره زیباییشناختی آثار بتهوون صحبت کنند زیرا مسائل مهمتری در ارکستر وجود دارد که باید به این مسائل بپردازیم. کسانی که کار تئوری انجام میدهند مشکلات ارکستر را نمیدانند زیرا در این زمینه اطلاعاتی ندارند. در نتیجه اگر شورایی تشکیل شود و اعضا کسانی باشند که کارشان در زمینه ارکستر نیست این شورا بی پایه و اساس است. همچنین اساسنامهای نوشته شد که اساسنامه نبود بلکه شرح وظایف ارکستر و اختیارات شورا بود. در اساسنامه ارکسترهای خارجی این مسائل وجود ندارد. اساسنامه باید درباره مسائل داخلی ارکستر باشد. به همین دلیل نتوانستم همکاری کنم زیرا هیچ کسی به غیر از خود من نمیداند چه رپرتواری میتوانیم رهبری کنم یا چه رپرتواری را نمیتوانم رهبری کنم. به همین دلیل اعلام کردم این شورا بی معنی است و یا شورا باید انخاب شود یا من انتخاب شوم! که آنها هم شورا را انتخاب کردند و من هم رفتم، به هین سادگی!
حاضر هستید یک بار دیگر رهبری ارکستر سمفونیک را به عهده بگیرید؟
صد در صد حاضر هستم ولی باید ببینیم چه شرایطی وجود دارد و آیا من میتوانم با این شرایط کار کنم. من نمیتوانم با شرایطی که تا الان وجود داشته است کار کنم زیرا نتیجه آن را دیدیم و اگر ما با آن شرایط کار کنیم، اشتباه است. باید ساختار ارکستر تغییر اساسی کند و این تغییر ضروری است.
می توانیم بگوییم که به غیر از مشکلات مالی ارکسترهای ما، مشکل دیگر این است که رهبر دائمی نداریم؟
مشکل اصلی ما این نیست که رهبر دائمی نداریم بلکه مشکل این است که اختیارات رهبر ارکستر به طور دقیق تعریف نشده است به عنوان مثال ما باید مشخص کنیم که رهبر ارکستر چگونه می تواند در ارکستر تعیینکننده باشد و چه اختیاراتی دارد، در نتیجه اگر وظایف رهبر ارکستر تعریف شود به ساختار مورد نظر بیشتر نزدیک میشویم.
در همان دورانی که شما رهبر ارکستر سمفونیک بودید با وجود تمامی مشکلات و ناهماهنگیها، شما ارکستر را به آلمان بردید. کمی در اینباره صحبت کنید چگونه این کار را انجام دادید؟
من معتقدم کسانی که در ارکستر هستند نوازندگان خوبی هستند و به قول معروف شناگران ماهری هستند و فقط نیاز دارند که به آنها آب را نشان دهیم. رفتن ارکستر به آلمان هم درست مانند این موضوع بود. آلبوم آن کنسرت منتشر شده است و باید این سی دی را گوش کنید تا متوجه شوید. از هر کدام از نوازندهها بپرسید میگویند که بهترین کنسرت، کنسرت آلمان و اتریش بود.
کمی درباره نشر موسیقی کلاسیک صحبت کنید.
اولین مسئله این است که به سوالهایمان پاسخ داده شود. برای من سوال است که چرا دانشگاه علمی کاربردی موسیقی دو سال است که دانشجوی ساز سمفونیک قبول نمیکند؟ جواب این سوال برای من مهم است. باید بدانم چه کسی این تصمیم را گرفته است؟ این جمله زندگی من را تغییر داده است "راجع به چیزی که نمیدانم باید سکوت کنم" این یک اصل منطقی است. این موضوع و این اشتباه بزرگ غیرقابل هضم است؛ زیرا این کار در این شرایط اشتباه محض است. ما در حال پیشرفت هستیم و به تمام اتفاقات امیدواریم در نتیجه نباید این تصمیمها گرفته شود. همچنین نشر موسیقی کلاسیک هم مانند این موضوع است.
دوران طلایی موسیقی کلاسیک در ایران را چه زمانی میدانید؟
دورانی که فرهاد مشکات رهبر ارکستر سمفونیک بود قطعاتی در ایران اجرا شد که هیچ سابقه تاریخی نداشت و برای اولین بار در ایران بود. در آن زمان از مالر و... اجرا شد. در آن زمان دانشجو بودم و تمامی کنسرتها را میرفتم یعنی اگر هم تکرار میشد میرفتم. در آن زمان موسیقی کلاسیک در حال جوشش بود. در یکی از کنسرتها چون میدانستم قطعه آخر چیست تصمیم گرفتم به خانه برگردم. چون تنها آمده بودم، وقتی بیرون آمدم دیدم رو به روی تالار خانمی به همراه فرزندش ایستاده و جوری تالار را نگاه میکرد که انگار یک سفینه فضایی را نگاه میکند. آن جا متوجه شدم که چه اختلاف طبقاتی وجود دارد و من این را نمیدانستم و زمانی که من را دید رفت و پشت درخت قایم شد.
موسیقی کلاسیک را در آینده چطور ارزیابی می کنید؟
من معتقدم در حال حاضر موسیقی کلاسیک دچار وضعیتی شده است که جوانان میتوانند چند سال آینده این موسیقی را به شکوفایی برسانند. ما شش ماه موسیقی جان کیج را با بچههای رده سنی 3 تا 12 سال کار کردیم. اگر در هر کشوری جان کیج با این رده سنی اجرا شده بود من هر چیزی را که بگویید قبول میکنم. زیرا کودکان ایرانی این قابلیت را دارند که پیشرفت کنند. موسیقی جان کیج با تصادف سر و کار دارد و اتفاق جزیی از زندگی ما است. کودکان هم با این اتفاقات زندگی میکنند. لازم نبود اصلا توضیح دهیم زیرا این کودکان خودشان به سرعت متوجه میشدند. موسیقی جان کیج در ایران بهتر از کشورهای دیگر اجرا میشود زیرا زندگی ما ایرانیان با اتفاق عجین است.
چه برنامههایی برای آینده دارید؟
ما در آلمان پروژهای داریم. چیزی که من را همیشه اذیت میکند این است که مثلا من یک قطعهای را برای سالن به خصوص مینوشتم چون میدانستم از نظر صدا دهی چطور است در نتیجه من برای آن سالن قطعه را مینوشتم ولی این قطعه در سالنهای دیگر هم اجرا میشد. من آن قطعه را برای یک شرایط آکوستیکی نوشته بودم و مخصوص همان سالن بود. همیشه به این فکر میکردم که چه کار کنم تا اینکه به این نتیجه رسیدم که شرایط آکوستیکی را جاهای مختلف اجرا کنیم زیرا امکان این وجود ندارد که در سالنهای مختلف شرایط آکوستیکی مختلف به وجود آوریم و بهتر است یک سالن کنسرت متحرک درست کنیم و این کار را انجام دادم. یک سالن متحرک در اکتبر مصادف با مهر و آبان افتتاح میشود. سالنی است ک در کویر لوت هم میتوانیم آن را سرپا کنیم یعنی دو روز طول میکشد که آن را درست کنند و دو روز طول میکشد آن را از هم جدا کنند. آهنگساز قطعهای را می سازد و همیشه همان صدایی که مد نظرش بوده میدهد. همچنین قصد دارم دو اپرایی که ساختم را امسال در ایران اجرا کنم. اپرایی بود که روی متن "ملکوت یک نول" از بهرام صادقی است و یکی از زیباترین داستانهای پست مدرن است و سال 1345 نوشته شده است. یعنی آن زمان این فرد پست مدرن فکر میکرده و واقعا زیبا کار کرده است. این اثر دارای سه داستان مجزا است که باز به هم میرسند. همچنین اپرای دوم به اسم "آوا" که چهار سال پیش در آلمان اجرا کردم که بر اساس شخصیت زنان نظامی است. یادم میآید سنم که کم بود پدرم همیشه درباره نظامی صحبت میکرد و درباره شخصیتهای مانند شیرین و توراندخت، فتنه و... صحبت میکرد. من هم روی این موضوع کار کردم. این دو اپرا هر دو آلمانی و برای اجرا ارکستر از خارج از کشور میآوریم.
وضعیت آموزش موسیقی کلاسیک را چطور ارزیابی میکنید؟
باید ببینیم اساتید چه چیزهایی را تدریس میکنند بعد متوجه میشویم چیزهایی آموزش میدهند که خودشان یاد گرفته و همان را آموزش میدهد. اساتید بیشتر تئوری یاد میگیرند و به هنرجویان همان را آموزش میدهند. مشکلی که در تئوری زمانهای گذشته وجود داشته این است که فقط یک جنبه زیباشناسانه دارند و اصلا جنبه اجتماعی ندارد؛ در حالی که تمامی موسیقی کلاسیک این نبوده است. موسیقی جنبه اخلاقی و اجتماعی داشته به عنوان مثال در زمان موتزارت این مسائل وجود داشته است ولی در 30 سال گذشته این مسائل کمرنگ شده است. تئوری بتهوون با تئوری که امروزه تدریس میشود کاملا متفاوت است. موسیقی دهه 50 میلادی به گونهای بوده که تئوریسینها به خاطر جنگ جهانی نمیخواستند با دورههای قبل در ارتباط باشند. بنابراین کسانی که در سالهای 50 تئوری نوشتن میگویند ما از سال صفر شروع میکنیم زیرا نمیخواستند با گذشته در ارتباط باشند. اواسط دهه 50 از تئوریهای قدیمی دوباره استفاده شد و الان کسی خندهاش میگیرد که درباره آن تئوریها صحبت شود ولی امروزه آنها در ایران تدریس میشود. متاسفانه متد واحد و مشخصی وجود ندارد زیرا تئوریها دیدگاههای مختلف درباره یک موضوع مشخص هستند.
چرا آثار امروزی کمتر ماندگار می شود؟
من همیشه میگویم زمانی که در خیابان راه میرویم تابلوهای بزرگی برای تبلیغات است و اگر این تابلوها را از نزدیک ببینیم کدر هستند و آثار امروزی مانند این تابلوها است. این تابلوها را باید از عقب نگاه کنیم موسیقی نیاز دارد تا کمی از ما دورتر شود. هنر نیاز دارد تا کمی زمان از آن بگذرد تا ارزش یک اثر را متوجه شویم.