سرویس موسیقی هنرآنلاین: لوریس چکناواریان پیشکسوت عرصه موسیقی کشور دومین میهمان سفره هفتسین خبرگزاری هنر ایران (هنرآنلاین) بود. چکناواریان در این میهمانی کارنامه هنری خود را از کودکی و زمان تحصیل در اروپا و رهبری در کشورهای مختلف ورق زد و درباره تعطیلی ارکستر ملی و ارکستر سمفونیک سخن گفت. در ادامه گفت و گویی این هنرمند پیشکسوت از نظرتان می گذرد.
شما هم سفره هفت سین می چینید؟
بله همیشه سفره هفت سین را می چینم زیرا به این کار علاقه خاصی دارم. هفت سین مفهوم زندگی است و هر چیزی که در سفره هفت سین وجود دارد به معنای زیبایی، خوشبختی و زندگی است.
نظرتان درباره عید نوروز چیست؟
من عید نوروز را دوست دارم. به نظر من برای هر آدمی باید هر روز نوروز باشد و نباید منتظر نوروز باشیم. من همیشه به این فکر می کنیم هر شب که می خوابیم، می میریم و صبح دوباره زنده می شویم و گاهی اوقات دیگر بیدار نمی شویم در نتیجه هر روز ما نوروز است. عید نوروز، نوروز طبیعت است و خیلی زیباست که یک ملتی هر سال در کنار هم عید نوروز را جشن می گیرند. نوروز باستانی است و تولد دوباره طبیعت و همه ما است. همچنین خیلی خوب است که روز اول بهار است.
تفاوتی بین عید نوروز ارامنه با این عید وجود دارد؟
ارامنه قبل از اینکه دین مسیحی را قبول کنند و فارس ها قبل از اینکه اسلام را قبول کنند مانند یک سیب بودیم که همه مانند هم بودیم. سنت ها همان ها هستند ولی فرهنگ ها تغییر کرده است. ارامنه هم عید نوروز دارند ولی در هزار سال پیش تاریخ عید نوروز از بهار به تابستان و از تابستان به بهار تغییر می کرد. در ارمنستان سردسیر است به همین دلیل نوروز را در تابستان می گیرند. در ایران چون هوا خوب است اوایل بهار را عید نوروز می دانند. زرتشتی ها هم نوروز را در تابستان می گیرند. همچنین ارامنه هم نوروز دارند و عید دیگری دارند که همزمان با سال جدید است که ارامنه مانند اروپا جشن می گیرند.
سالی که گذشت برای شما چطور بود؟
برای من خیلی خوب بود، من الان به سنی رسیدم که زیاد نمی خواهم کنسرت برگزار کنم؛ زیرا 76 سالم شده است و روزهایم شمرده شمرده شده اند و نمی دانم فردا صبح هستم یا نیستم. برای این می گویم که رهبری در کنسرت مانند پرنده ای است که از قفس می پرد و برنمی گردد. اما آهنگسازی که اثری می نویسد آن اثر می ماند. من هم این روزها بیشتر آهنگسازی می کنم. سمفونی کوروش کبیر را نوشتم که چند سال طول کشید و چهار ماه پیش در سانفرانسیسکو اجرا شد. این سمفونی 16 قسمت بود و واقعا موفق شد. همچنین من صادق هدایت را دوست دارم و برایم جالب بود برای صادق هدایت یک سمفونی بنویسم. همیشه به این فکر می کردم که آخرین ساعتی که او زنده بوده است چه اتفاقاتی در آپارتمانش برایش افتاده است. من "بوف کور" و "زنده به گور" را که مطالعه کردم خودم یک سناریو نوشتم که در یک ساعت پایانی چه چیزهایی اتفاق افتاده است و صادق هدایت یک دوست ارمنی داشت که بهش گفته بود به منزلش برود در نتیجه همه چیز تعیین شده و با برنامه ریزی پیش رفته بود. همچنین یک اپرای یک ساعته برای تلویزیون نوشتم که یکی از قهرمانان من به عنوان یک انسان واقعی جهان پهلوان تختی است که این اپرا در تابستان همزمان با بزرگداشت جهان پهلوان تختی در 12 قسمت ارائه می شود. این اپرا یک تراژدی است درباره تولد، اولین بار قهرمان شدن او، ازدواج و...تختی است و امیدوارم به زودی تمام شود.
وضعیت موسیقی را در سالی که گذشت چطور ارزیابی می کنید؟
متاسفانه ارکستر ملی و ارکستر سمفونیک منحل شد و چون کار ما با ارکستر است در نتیجه نمی توانستم رهبری کنیم. مانند این است که به یک نویسنده بگویند دیگر چاپ خانه وجود ندارد در نتیجه نویسنده یک داستان خوب می نویسد ولی جایی برای ارائه ندارد. ما هم همین طور هستیم زمانی که ارکسترها نباشند ما هم نمی توانیم هنر خود را ارئه دهیم. امیدوارم طی صحبت های رئیس جمهور، وزیر و معاون هنری ارکسترها دوباره احیا شوند. همچنین برخلاف آن چه که مردم فکر می کنند ارکستر سمفونیک خارجی است اصلا این طور نیست بلکه مردمی است و بیانگر فرهنگ است. از سوی دیگر سولیست ها هم باید اجرای صحنه ای داشته باشند در نتیجه اگر ارکسترها دوباره زنده شوند این سولیست ها سفرای فرهنگی ما می شوند. موسیقی کلاسیک مانند زبان انگلیسی است زیرا همه متوجه می شوند و بیانگر فرهنگ هر کشوری است. به نظر من ارکسترها بودجه می خواهند در نتیجه امیدواریم به زودی کار خود را شروع کنند. همچنین موزیسین ها باید تامین شوند یعنی همان طور که فوتبالیست ها را تامین می کنند باید به اهالی موسیقی هم توجه کنند. این مملکت بدون هنر هر چقدر هم ثروت داشته باشد ارزشی ندارد.
فکرمی کنید دلیل اینکه آثار امروزی مانند گذشته نمی تواند جاری خود را در خاطره های مردم پیدا کند به چه چیزی بر می گردد؟
به نظر من آثار فوق العاده ای خلق می شود ولی به گوش مردم رسیده نمی شود بلکه 50 سال آینده ظهور می کند و مردم تازه متوجه می شوند. هر اثر هنری که منتشر می شود حتی اگر در دوره زندگی همان هنرمند شکوفا شود و هنرمند معروف شود به این دلیل نیست که نسل آینده هم از همان اثر خوشش بیاید. من خودم همیشه می گویم دوست دارم برای نسل آینده باشم زیرا من برای امروز زندگی نمی کنم یعنی اگر امروز به من بگویند بی نظیر هستم فقط در حد حرف است ولی اگر نسل آینده به این دیدگاه برسد واقعی است و برای من بسیار ارزشمند است. هر کاری که می کنیم برای نسل آینده است یعنی اگر درختی می کاریم برای نسل آینده است. اگر من اثری بسازم و در دوره حیاتم من را تشویق کنند به درد من نمی خورد بلکه دوست دارم آن اثر مورد توجه نسل آینده قرار گیرد.به عنوان مثال یک ساختمانی است که با حساب و کتاب صحیح ساخته می شود در نتیجه سالیان سال باقی می ماند؛ کارهای هنری هم این طور است و ما باید به فکر آینده و نسل آینده باشیم. به نظر من اگر فقط امروز در ذهن ها ماندگار شویم ابدیت نخواهیم داشت زیرا همه مانند من رفتنی هستند. فقط می توانیم در نسل آینده با آثارمان زنده بمانیم در نتیجه هرکاری که ارائه می دهیم باید براساس علم و دانش باشد. مثلا شعر حافظ را که می خوانیم برایمان لذت بخش است به این دلیل است که علم و دانش حافظ سبب ماندگاری او شده است. بزرگی هنرمند در زمان حیاتش دلیل قطعی موفقیت آن هنرمند نیست. شاید امروز خیلی ها را نشناسیم اما بعدها و در نسل آینده نامشان ماندگار می شود. همچنین نسل جوان امروز می تواند برترین ها را در 100 سال گذشته شناسایی کند در نتیجه نباید به امروز کار داشته باشیم بلکه باید به گذشته توجه کنیم.
با این تعریف شما، یک آهنگساز خوب و حرفه ای باید چه مشخصاتی داشته باشد؟
به نظر من هنرمند باید با مردم باشد زیرا هنرمند چیزی از خودش ندارد بلکه هر چه که دارد از مردم می گیرد و دوباره به مردم پس می دهد. همچنین اگر هنرمند در سطح مردم زندگی نکند موفق نخواهدشد. هنرمند از مردم ایده می گیرد و تکنیکال آن را درست می کند. حافظ و مولانا کلمه عشق را به وجود نیاوردند بلکه از اول عشق بوده و این عزیزان خودشان چیزی به آن اضافه کردند. مثلا رستم را فردوسی به وجود نیاورده است بلکه رستم بوده است و فردوسی به آن بیشتر بها داده است در نتیجه فردوسی از مردم گرفت و به مردم پس داد. همچنین فردوسی با این اقدام هنرمند بزرگی شد. به نظر من مشخصات یک آهنگساز خوب این است که با مردم زندگی کند و نبایدهیچ وقت خودش را بالاتر بداند.
چرا در چند سال اخیر سولیست خوب و با تکنیک کمتر به وجود آمده است؟ در یک ارکستر اصل نوازنده است یا رهبر؟
به نظر من سولیست خوب در ایران زیاد داریم ولی این هنرمندان جایی برای ارائه هنر خود ندارند به عنوان مثال اگر زمینی نباشد که یک فوتبالیست ورزش کند در نتیجه نمی توانیم متوجه شویم که ورزشکار خوبی است یا نه! پس هنرمند هم اگر نتواند هنر خود را ارائه دهد نمی توانیم نظر نهایی را بدهیم. هنرمندان ما امکانات کافی ندارند در حالی که سولیست ها باید در سال چندین بار کنسرت برگزار کنند زیرا نوازنده با کنسرت رشد می کند و شناخته می شود. اگر من در خانه پیانو بزنم هیچ وقت پیانیست قابلی نخواهم شد در نتیجه زمانی موفق می شوم که کنسرت برگزار کنم. به طور کلی مردم ویتامین هنرمند هستند پس نباید هنرمند را از مردم جدا کنیم. در یک ارکستر نوازنده و رهبر مکمل همدیگر هستند زیرا یک دست به تنهایی صدا ندارد. در یک ارکستر نوازنده باید قادر و توانا باشد تا بتواند به خوبی بنوازد و رهبر باید بتواند یک ارکستر را اداره کند تا مانند یک بدنه شوند. رهبر ارکستر باعث تلفیق می شود و در نتیجه رهبر و ارکستر با هم ادغام میشوند. بزرگ ترین و سخت ترین آنسامبل در دنیا ارکستر است زیرا در طول اجرا ممکن است نیم میلیون نت اجرا شود.
چرا مخاطبان موسیقی کلاسیک کم هستند و چرا به این نوع موسیقی کمتر توجه می شود؟
در کشور ما ادبیات حرف اول را می زند ولی با این حال جوانان و مردم بیشتر روزنامه می خوانند و کمتر حافظ را مطالعه می کنند. موسیقی کلاسیک با فرهنگ سر و کار دارد یعنی باید فرهنگ سازی شود. در اروپا کودکان را از همان کودکی به کنسرت می برند و به آن ها آموزش موسیقی می دهند ولی در کشور ما اصلا موسیقی نداریم که بخواهیم به کودکانمان موسیقی یاد بدهیم. خیلی ها نمی دانند موسیقی کلاسیک و حتی ارکستر چیست به همین دلیل ارتباطی با ارکستر ندارند در نتیجه موسیقی کلاسیک را باید با دانش گوش کنیم. موسیقی کلاسیک مانند موسیقی پاپ یک بار مصرف نیست و به نظر من موسیقی کلاسیک مانند غذای فست فود نیست. در بعضی از کشورها حتی اگر مردم موسیقی کلاسیک را نشناسند از این نوع موسیقی حمایت می کنند به عنوان مثال در اتریش زمانی که جنگ تمام شد امریکایی ها پول دادند تا اتریشی ها کشورشان را دوباره بسازند و آن ها در اولین اقدام سالن اپرا و ارکستر ساختند که این کار با اعتراض امریکایی ها مواجه شد و اتریشی ها در جواب گفتند کارخانه ای که ما می سازیم اگر کارگرمان فرهنگ نداشته باشد به هیچ دردی نمی خورد. به همین دلیل پول هنگفتی را صرف فرهنگ کشورشان کردند زیرا هم فرهنگ شان را بالا می برد و هم سبب جذب توریست می شود در نتیجه باید جوانان را از کودکی با موسیقی کلاسیک آشنا کنیم. هنر هم الفبا دارد و باید این الفبا را به جوانان آموزش دهیم.
شما چطور موسیقی کلاسیک را انتخاب کردید؟
به نظر من هر کسی که شغلی در این دنیا دارد خودش تعیین کننده نبوده است بلکه خداوند آن فرد را آن طور که دوست داشته به وجود آورده است در نتیجه هرکسی یا نقاش، یا سیاست مدار، یا دکتر و... می شود. زیرا خود ما رهبر زندگی خودمان نیستیم بلکه کاپیتان زندگی هستیم و فقط می توانیم این کشتی را هدایت کنیم. به عنوان مثال من که موزیسین هستم به خواسته خودم نبوده است بلکه به من الهام شده است. به نظر من هر چیزی که داریم خداوند به ما داده است و باید قبول کنیم ما از خودمان چیزی نداریم. ما این طوری ساخته شدیم و فقط به ما اجازه داده می شود که زندگیمان را اداره کنیم. بالای سر ما کسی است که اگر منحرف شویم کشتی را به راه درست هدایت می کند. یادم می آید پنج سالم بود که ارکستری در ارمنستان کنسرتی برگزار کرد که من اولین بار بود ارکستر را می دیدم و از همان اول تحت تاثیر نوازندگان ویولن قرار گرفتم و زمانی که به خانه رفتم شروع به تقلید کردم. آن زمان در ایران موقعیت موسیقی بد بود. ارامنه در خانواده رسم داشتند که حداقل یکی از فرزندان ساز بزند و معمولا دخترها پیانو و پسرها ویولن می زدند. ارامنه از همان ابتدا فرزندان خود را این طور تربیت می کردند. در آن زمان پدرم دوست نداشت من موزیسین شوم زیرا بعد از جنگ که متفقین آمدند مهاجران بسیاری از گرجستان، لهستان، روسیه و.... به ایران آمدند و در آن زمان ایران ارکستر نداشت در نتیجه چون اقتصاد خوبی نداشتیم بیشتر نوازنده ها در کافه ها می زدند در نتیجه به راههای نادرست کشیده می شدند به همین دلیل هر کسی می گفت می خواهم موزیسین شوم خانواده هایشان می ترسیدند. پدرم همیشه دوست داشت وکیل یا دکتر شوم و خیلی با من مبارزه کرد ولی من به موسیقی علاقه مند بودم. همچنین مشکلات زیادی بر سر راهم بود زیرا بسیاری از معلمان من مهاجر بودند و بعد از مدتی رفتند ولی بالاخره من به آن چیزی که می خواستم رسیدم. در سن 17 سالگی تصمیم گرفتم به خارج از کشور بروم و زمانی که به خارج از کشور رفتم تحصیلاتم در حوزه موسیقی عمیق تر شد؛ چون نمی خواستم سطحی کار کنم و بیشتر به دنبال علم موسیقی بودم. به نظر من می توانیم موسیقی را به سه بخش تقسیم کنیم که شامل موسیقی محلی که در روستاها ساخته می شود و بسیار دلنشین است، موسیقی سنتی که هرکشوری دارد و موسیقی علمی. موسیقی کلاسیک مخصوص یک ملت نیست ولی در اروپا شکل گرفته است مانند موسیقی دستگاهی که در ایران شکل گرفته است. ارامنه موسیقی سنتی ندارند البته تا 100 سال پیش داشتند ولی بیشتر مایل بودند موسیقی چند صدایی وارد کلیسا شود در نتیجه ربع پرده ها را برداشتند.ارامنه یا موسیقی کلاسیک یا موسیقی محلی دارند در نتیجه در اروپا و در آکادمی وین موسیقی کلاسیک را فرا گرفتم و بعد از اینکه فارغ التحصیل شدم به ایران برگشتم. همچنین اینکه چرا موزیسین شدم را من باید از خدا بپرسم البته از دیدگاه پروردگار بنده ها هیچ فرقی با هم ندارند.
در سال های پس از انقلاب اپرای واقعی در ایران اجرا نشد اما در سالی که گذشت اپرای "اشک ها و لبخندها" اجرا شد نظرتان دراین باره چیست؟
من واقعا تبریک می گویم و کار بسیار فوق العاده ای بود زیرا کار بزرگی انجام شد. البته 10 سال پیش اپرای رستم و سهراب در تالار وحدت اجرا شد. اولین بار در دوران ریاست جمهوری آقای خاتمی به ما مجوز دادند که اپرای خودم با عنوان رستم و سهراب را با ارکستر اجرا کنیم ولی بعد از آن هیچ اپرایی اجرا نشد و خوشحالم که این قدم برداشته شد و امیدوارم این کار ادامه یابد و جوانان به اپرا گرایش پیدا کنند. البته نباید در ابتدا اپراهای سنگین اجرا شود . به نظر من این کار خیلی خیلی مثبت بود. از این کار باید حمایت شود و معاون هنری باید از هنرمندان پشتیبانی کند، خوانندگان نیاز به خواندن دارندچون اگر نخوانند پیشرفت نمی کنند.
آیا زبان فارسی قابلیت اپرایی دارد یا نه؟
اپرا خیلی سخت است، اپرا تئاتر است ولی تئاتری نیست که نیاز باشد همه چیز را متوجه شویم. در اپرا موسیقی در اولویت قرار دارد و کلام در مرحله بعدی است. در زبان فارسی "ع"، "ک"، "خ" داریم در نتیجه نمی توانیم به راحتی آن را بخوانیم. در اپرا خواننده باید بتواند کلمات را بدون میکروفون تلفظ کند. مردمی که به اپرا می روند برای شنیدن موسیقی می روند و کلام برایشان مهم نیست. به عنوان مثال در اپرای وین یک شرکت ژاپنی پشت هر صندلی مانیتور گذاشته بود تا مردم صدای خواننده را دنبال کنند ولی متوجه شدند این کار اصلا مورد توجه قرار نگرفته است زیرا مخاطبان به جای صدا به موسیقی توجه می کنند. در اروپا تصمیم گرفتند اپرا را به زبان انگلیسی بخوانند ولی استقبال نشد در نتیجه در هر کشور اپرا را به زبان اصلی اپرا اجرا می کنند. همچنین اپرای رستم و سهراب را که در کشورهای دیگر اجرا کردم نخواستند که به زبان خودشان اجرا کنیم بلکه دوست داشتند به فارسی اجرا شود. ولی در این جا ما فقط به دنبال کلام هستیم و این اشتباه است زیرا در اپرا باید به موسیقی توجه کنیم. در ایران قبل از انقلاب هم اپرا را به زبان اصلی اجرا می کردیم.
در چند ماه اخیر در خبرهایی که منتشر شده است گفته شده که شما در حال همکاری با یک کارگردان تئاتر هستید، آیا این خبر صحت دارد؟
زمانی که من از اتریش برگشتم روی سازهای ایرانی مطالعه می کردم، در آن زمان ارکستری به اسم "پایور" تشکیل شده بود و من برای این ارکستر داستان سیمرغ را نوشتم ولی در آن جا سعی کردم چند صدایی به وجود آید که استاد پایور از این کار استقبال کردند و اولین بار با صدای ساز ایرانی و به صورت چند صدایی ضبط شد. در چند ماه اخیر آقای عزیزی کارگردان تئاتر از من خواستند تا این موسیقی سیمرغ من را برای نمایش استفاده کند ولی به نتیجه نهایی نرسیدیم.
برخی معتقدند یکی از علت های عدم پیشرفت موسیقی ما نداشتن رسانه تصویری است، نظرتان در این باره چیست؟
من کاملا با این موضوع موافق هستم و امیدوارم روزی همه متوجه شوند که موسیقی حرام نیست زیرا اگر حرام بود هیچ ادیانی از موسیقی استفاده نمی کرد و حتی در بسیاری از مواقع در زمان عبادت هم از موسیقی استفاده می کنند. هر چیزی در این دنیا می تواند حرام باشد به عنوان مثال زبان می تواند حرام باشد زیرا خطرناک تر از موسیقی است. زبان مستقیم حرف ها را می زند در نتیجه اگر ما می خواهیم حس های بد را از بین ببریم باید اصلا صحبت نکنیم. در نتیجه صحبت کردن ممکن است فساد ایجاد کند ولی هنر فساد را پاک می کند. موسیقی ممکن است حس ایجاد کند که این حس بد نیست زیرا موسیقی می تواند فضای معنوی ایجاد کند. موسیقی زبان خداوند است و نمی توانیم آن را قدغن کنیم. موسیقی زیباست در نتیجه بهتر است هنگام پرستش خدا از موسیقی استفاده کنیم زیرا موسیقی عبادت را زیباتر می کند.
آینده موسیقی را چطور می بینید؟
موسیقی همیشه هست یعنی از روز اولی که خدا انسان را خلق کرده موسیقی بوده و تا زمانی که این دنیا به اتمام برسد موسیقی وجود دارد. هر نسلی حرف خودش را می زند در نتیجه موسیقی را نمی توانیم هدایت کنیم. هر نسلی از موسیقی چیزی می خواهد که اقتضای زمانه اش است و هر کدام از ما هنرمان را به نسل بعد از خودمان هدیه می دهیم.
چه برنامه ای برای سال جدید دارید؟
اگر بودجه در اختیارمان قرار دهند قرار است از 25 اردیبهشت تا 2 خرداد در فرهنگسرای نیاوران تمام کارهایم به نمایش گذاشته شود که شامل 80 جلد از نت هایم، پوسترها و...می شود.همچنین به احتمال زیاد کنسرتی هم برگزار می کنم که به زودی اخبار دقیق آن انعکاس می یابد. همچنین اگر بودجه کافی در اختیارمان قرار دهند و ارکسترها احیا شود آثارم را روی صحنه می برم. اپراهایی که نوشتم نیاز به بودجه زیاد دارند در نتیجه امیدوارم در آینده ارکستری تشکیل شود تا این آثار اجرا شود.
راستی خاطره ای از عید نوروز دارید؟
من خیلی خاطره دارم و حتی بهتر است بگویم به اندازه موهای سرم خاطره دارم.
شما عیدی هم می دهید؟
بله همیشه به همسایگانم عیدی می دهم ولی تا به حال عیدی که در خاطرم مانده باشد نگرفتم. من همسایه های خوبی دارم و همیشه برایم شیرینی می آورند.
چه آرزویی در سال جدید دارید؟
امیدوارم در سال جدید ارکسترها دوباره فعالیت خود را آغاز کنند و فضا برای فعالیت جوانان باز شود. همچنین فرهنگ سازی درست انجام شود. من دوست دارم مانند ماهی ها باشم چون زنده هستند. دوست دارم مانند ماهی ها بدون هیچ هدفی فقط شنا کنم. خیلی دلم می خواهد روز عید نوروز کنسرتی برگزار کنم ولی هیچ وقت موفق نشدم. به نظر من نباید موسیقی و تئاتر را تعطیل کنیم تا مردم استفاده کنند. امیدوارم نوروز آینده بتوانم این آرزو را برآورده کنم.