گروه موسیقی - احمد محمدتبریزی: روزبه بمانی استعدادی ناب در فضای شعر و ترانه کشور است که پس از نسل ترانهسرایان شاخصی مثل افشین یداللهی، عبدالجبار کاکایی و نیلوفر لاریپور نام خودش را مطرح کرد. بمانی از همان نخستین تلاشهایش در سرودن ترانه، ذوق و قریحه خودش در ترانهسرایی را نشان داد و به خاطر جنس ترانههایش خیلی زود نامش بر سر زبانها افتاد.
نام بمانی در اواخر دهه 80 و پس از همکاری موفق با داریوش اقبالی در ذهن علاقهمندان به موسیقی پاپ ثبت شد. به جز یک قطعه، بمانی خالق تمام ترانههای آلبوم «دنیای این روزای من» بود. آلبومی با حس و فضایی عاشقانه که جنس ترانههایش متفاوت از آثار دیگر اقبالی بود.
همین تازگی و شاعرانگی آلبوم «این روزای من» را به یکی از موفقترین آلبومهای پاپ چند سال اخیر تبدیل کرد. با اینکه بمانی پیش از این تجربه همکاری با داریوش اقبالی را داشت ولی این آلبوم در حکم سکوی پرتابی برای این ترانهسرا به شما میرفت.
پس از این موفقیت، سیل پیشنهادات همکاری به سوی بمانی سرازیر شد و او با خیلی از خوانندگان سرشناس موسیقی پاپ همکاری کرد. احسان خواجهامیری، مهدی یراحی و محسن یگانه خوانندگانی هستند که بمانی با آنها به همکاری پرداخت.
روحیه جستوجوگر بمانی اجازه نمیداد تا او فقط در قالب ترانه کار کند. او تجربه بازی در سینما و تئاتر را از سر گذراند که هیچ کدام تجربههای موفقی نبودند. بمانی همچنین علاقهاش به خوانندگی را چندین بار نشان داد ولی تا قبل از خواندن قطعه «کجا باید برم» خیلی جدی خوانندگی را دنبال نکرد.
«کجا باید برم» که به موسیقی تیتراژ فیلم «لاتاری» هم تبدیل شد، مورد استقبال مردم قرار گرفت و کمی بعدتر بمانی با همکاری دوست قدیمیاش علیرضا افکاری، نخستین آلبوم استودیوییاش را منتشر کرد.
آلبوم با 13 قطعه مورد قبول طیف خاصی از شنوندگان قرار گرفت. غیر از «کجا باید برم»، قطعات «شلیک»، «به من نگو عاشق» و «جنون» قطعات دیگر این آلبوم بودند که مورد توجه بیشتری قرار گرفتند.
پس از این آلبوم بمانی خوانندگی را به شکل جدیتری دنبال کرد و با انتشار تک آهنگ، نخستین کنسرتهای خودش را هم برگزار کرد.
برای طرفداران بمانی این نگرانی وجود داشت که او با فعالیت در مارکت موسیقی از سبک مخصوص به خودش فاصله بگیرد و ترانههایش آن عمق و طراوت قبل را نداشته باشند.
با اینکه روزبه بمانی سعی کرده از استانداردهای خودش در ترانهسرایی و ملودی فاصله نگیرد، ولی آلبوم جدید او به نام «برف و کاج» نشان میدهد ترانههای این خواننده دیگر همچون گذشته عمیق و جذاب نیست.
نگرانی طرفداران او خیلی زود تعبیر شد و زمان گذاشتن برای خوانندگی و کنسرتها، تمرکز و انرژی لازم جهت سرودن ترانه را از روزبه بمانی گرفته است.
این ترانهسرا که در آلبوم «کجا باید برم» ترانههایش قدرت و اثرگذاری خوبی روی مخاطب داشت، در آلبوم «برف و کاج» به شکلی واضح دچار پسرفت در نوشتن ترانه شده است. کاملا مشخص است خوانندگی و حاشیههایش تمرکز و انرژی لازم را از بمانی میگیرد و او مثل قبل قادر به سرودن ترانه نیست.
برای نمونه در قطعه «پایان خوب» با چنین عبارتهایی روبهرو هستیم: «دستاتو وا کن رو به آغوشم/ این بهترین شکل مجازاته/ محکم بغل کن این روانیتو/ آغوش تو دار مکافاته/ چیزی ندارم لایق دستای تو اما/ من جونمو میدم برای تو به جون تو» بری مخاطبی که با ترانههای بامعنا و عمیق بمانی آشنایی دارد چنین ترکیببندی سادهای دور از انتظار است.
قطعه «صد سال تنهایی» نیز از استانداردهای بمانی در ترانهسرایی به دور است: «من پامو پس نمیکشم از تو، با اینکه قلبم غرق آتیشه/ اینجا همون جاییه که کلا، فرفی نداره آخرش چیشه/ تصمیم من در مورد فردام، هرجا ازم دوری عوض میشه/ باید نبایدهای این دنیا با عشق بدجوری عوض میشه...» کاملا مشخص است در این قطعه ترانه و کلام از استانداردهای ترانهسرایی پائینتر است و با ترانهای سهل و نسبتا ضعیف روبهرو هستیم.
حال با افول بمانی در سرودن ترانه، این نگرانی بین طرفداران این خواننده و موسیقی پاپ به وجود میآید که با خواننده شدن او، موسیقی پاپمان یک ترانهسرای خوب را از دست داده است؟!
انتهای پیام