گروه موسیقی هنرآنلاین: علیرضا قربانی مرد نامدار موسیقی ایران است که تور کنسرتهایش با وجود آرامش حاکم بر اجرا؛ حاشیههایی داشته است. به عنوان کسی که کنسرت علیرضا قربانی اولین کنسرت رسمی تجربه شدهاش بوده در چهار موقعیت این برنامه را برای شما در قالب کلمه به تصویر میکشم تا نادیدهها ببینند (هر چند که شنیدن کی بود مانند دیدن) و برای آنانکه دیدهاند و این کنسرت را مزمزه کردهاند، تجدید خاطرهای باشد به طعمی که بر مزاق دلشان رسوب کرده است.
موقعیت اول:
آنتندهی نت دچار مشکل شده است. نقشهی مسیر رسیدن به هتل اسپیناس پالاس را گم کردهایم. راننده آن حوالی را نمیشناسد. ماشین میایستد کنار دو مردی که به تاکسیهایشان تکیه دادهاند. های نفسشان با دود سیگار قاطی شده. شیشه پنجره که پایین میآید سرما هجوم میآورد. راننده از نشانی هتل اسپیناس میپرسد. در دلم میگویم «پالاسش را بگو، پالاسش هم مهم است. یک موقع میبینی یک هتل اسپیناس بی پالاس هم هست و ما به جای کنسرت علیرضا قربانی سر از کنسرت معین مناطق محروم در آوردیم. آن وقت ...»
راننده جواب سوالش را گرفت و با دنده عوض کردن به خنده گفت: «اینقدر آدرس این هتل را پرسیدند که میدانستند برای کنسرت علیرضا قربانی میرویم.»
موقعیت دوم:
هر چه به هتل مورد نظر نزدیکتر میشویم شیب خیابان نفسگیرتر میشود. رسیدیم به خیابان منتهی به هتل. راننده میگوید همین است؛ رسیدیم. ماشینها در ورژنهای مختلف پارک کردهاند. پراید نشسته بغل شاسی بلندی که اسم محترمش را نمیدانم. گوش تا گوش خیابان پر است از ماشینهایی که صاحبینشان به سمت هتل پیاده طی میکنند. به یاد حضور رونالدینیو و آن صحنهی بالا رفتن مردم از کوه میافتم. از پیچ منتهی به پارکینگ دیگر خدا راضی نبود اسنپی را هم به دنبال خودم بکشانم. پیاده شدم. مردم در هیبتهای مختلف و متفاوت پیاده به سمت ورودی هتل میروند. از دخترهای کم سن و سال و جوان با تیپهای روز بینتشان هست تا خانمهای محجبه و چادری و آقایانی که نگاهشان را با سر انداختن پایین کنترل میکنند. گروهی با هیجان پایین پلههای مارپیچی کنار دیواری که آگهی تبلیغاتی رویش نقاشی شده بود در حال عکس گرفتنند. روی پله تراکم جمعیت بالاست اما حرکت به سمت هتل روان و آرام است. همه با لبخند و بهترین تیپهای پلوخوری آمدهاند. مثل این است که دورهمی بزرگی است برای یک همدلی موسیقایی. همه و همه از مرد موسفید تا دختر تینیجر حضور دارند. هیچکس برخورد تنشآفرینی ندارد. مثل این است که ابهت هتل و کنسرتی که انتظارش را میکشیدند آنها را گرفته بود. گرفتنی شیرین و آرامبخش.
موقعیت سوم:
در سیل جمعیت روان به سمت سالن اصلی، بسیار ساده با اسکن بلیت از گیت رد میشویم و وارد سالن انتظار میشویم. محیط جلوهی شاهانهای دارد. هر کس به شکلی آراسته خودش را مشغول کرده تا کنسرت شروع شود. یکی در سالن انتظار در حال عکاسی سلفی است، دیگری با همصحبتی با همراهانش مشغول است، یکی هم چشمهاش را بسته و لبهاش چیزی را زمزمه میکند. احتما میدهم آهنگهای قربانی را دوره میکند. مثل این است که شب امتحان از ترانههای قربانی است. در عین همهمهی حضور مخاطبان کنسرت، هیجانی آرام زیر پوست جمعیت وول میخورد. حدس میزنم کم کم «روزگار غریبی است» و «با من بخوان» را بتوانم همخوانی کنم. دلم میگیرد که چرا نمیتوانم همراهی فعالتری در این دورهمی عمومی و عاشقانه داشته باشم. در بین جمعیت آشنایی را میبینم که او هم برای اولین بار در کنسرت شرکت کرده است. جو حاکم برایش عجیب است و میپرسد: «چرا باید جمع شوند یکجا و به اجرای خوانندگی قربانی نگاه کنند. همین ترانهها را میشد در خانه و بدون هزینه پلی کنند و حالش را ببرند.» ازش میپرسم «خودت اینجا چه میکنی» میگوید «دعوت شدم. گفتم بیام ببینم دنیا دست کیه؟ چه خبره که جلوی کنسرتش را میگیرند؟» احسنتی بهش میگویم. همین قدر که به دنبال پاسخ سوالش راه افتاده آمده و شخصا شرایط را برآورد میکند، یعنی واقعگرا و حقیقتجو است و صرف شنیدهها و کلیشهها قضاوت نمیکند.
موقعیت چهارم:
با راهنمایی اعضا تشریفات سالن صندلیم را پیدا میکنم. کیپ تا کیپ سالن پر است. طبقات بالا هم در حال پر شدند. خانمی چادری به همراه پسر نوجوانش بین ردیفها به دنبال صندلیاش میگردد. پسرِ جوانِ گوشوارهداری پا میشود تا خانم چادری راحتتر بگذرد. از قضا صندلیشان هم کنار هم است. خانم چادری پسرش را کنار پسر گوشوارهدر مینشاند و از او بابت همیاریاش تشکر میکند.
اعضا کنسرت با تشویق حضار روی صحنه آمده و سازهایشان را در دست میگیرند. بعد از دقایقی قربانی با وقار و طمانینه به صحنه میآید و سالن در طبقات مختلف به شور مینشیند. قربانی ادب کرده دست بر سینه گذاشته و خم میشود و هر از گاهی بوسهای به احترام متقابل مخاطب و خواننده نثار میکند.
حالا قربانی در جایگاهش ایستاده و دانه دانه ترانهها و آهنگهایش را به مردمی پاک، نجیب و لایق احترام تقدیم میکند. با هر ترانه موزیسینی که ساز و نوایش تاثیر بیشتری در اجرا دارد به اشاره قربانی ایستاده و مورد تشویق قربانی و حاضرین قرار میگیرد. ادب قربانی در احترام به همراهان اجرایش و دانستن اثر همراهی دوستانش در کیفیت آثار مخاطبانش را شیفته منش و اخلاق حرفهای او میکند. با هر بار خم شدن قربانی و ادای احترام به اعضای کنسرت و حاضرین، به یاد صحبتهای اصفهانش میافتم که نقل به مضمون از اعتماد به هنرمند و آگاهی آنان به آداب و اعتقادات ایرانی گفته بود. و چه خوب که وزیر فرهنگ پای کنسرت او ایستاد.
جمعبندی:
تقابل محترمانه مخاطبان متفاوت کنسرت و درایت مسئولین و مجریان آن همگی باعث شد کنسرتهای قربانی با حضور تقریبی هر سانس 2500 نفر و در هر شب دو سانس اجرا، بعد از 200 اجرا در ایران و خارج از آن 7 فروردین 1403 به خوشی و آرامش پایان یابد. هر چند که در این مسیر علیرضا قربانی عزادار خانم محترمش شد و کنسرتهای پایانی را داغدار و پربغض اما پرصلابت اجرا کرد.
زهرا عباسی