سرویس موسیقی هنرآنلاین: از پیانو تا دف؛ شاید غریبترین مسیر در موسیقی جلوه کند، اما مسعود حبیبی سالها پیش از ساز کلاسیک غربی به سوی ساز کوبهای ایرانی کوچید و البته نام خود را به واسطه نوآوریها با دف گره زد و ماندگار کرد. «دفِ حبیبی»، امروز عبارتی آشنا برای دوستداران موسیقی بهویژه علاقهمندان به دف محسوب میشود، اما روزگاری اصلاحات و ابداعات مسعود حبیبی با انتقادات و حتی مخالفتهای بسیاری روبرو بود.
مسعود حبیبی، ۲۶ بهمن، پنجاه و نهمین سالروز تولدش را جشن میگیرد. به همین بهانه با این نوازنده، سازنده و مدرس دف به گفتوگو نشستیم تا نقبی به گذشته بزند. او از کودکی و تصویر پیانو در خیالش گفت و دیدگاهش درباره تقدس ساز را مطرح کرد. جانمایه این گفتوگو را در ادامه میخوانید:
آقای حبیبی، چه عاملی سبب شد به موسیقی گرایش پیدا کنید؟
وقتی کودکی کم سن و سال بودم، با تصویر ساز پیانو، ارتباط عجیبی برقرار کردم و این تصویر به نقش خیال من تبدیل شد. رفته رفته بزرگ شدم و به سن ۱۰ سالگی رسیدم. ضمن اینکه ورزش میکردم، موسیقی هم جزئی از زندگیام بود. برادر بزرگم برای من به عنوان هدیه، ساز ملودیکا خرید. با این ساز ظرف مدت دو روز بدون معلم، شاید قریب به ۲۰ آهنگ یاد گرفتم؛ اتفاقی که به خانوادهام نشان داد در موسیقی، استعداد دارم، به همین دلیلبرای من یک ارگ تهیه کردند. علاقه عجیبی داشتم و با این ارگ شروع به تمرین کردم. وقتی ۱۷ ساله شدم توسط دوستانم که در ارکستر رادیو و تلویزیون کرمانشاه فعالیت میکردند، به این ارکستر دعوت شدم و فعالیت حرفهای خود را به صورت رسمی شروع کردم.
چگونه از ملودیکا و ارگ به دف رسیدید؟
سال ۱۳۶۷ در مرکز رادیو در میدان ارگ به عنوان نوازنده پیانو استخدام شدم. روزهای پایانی جنگ بود. در آن مرکز توسط یکی از دوستانم به نام مرحوم سهیل ایوانی با ساز دف آشنایی پیدا کرده و علاقه بسیار شدیدی به این ساز پیدا کردم. بعد از آشنایی با دف، حسابی مشغول به تمرین با این ساز شده و در حقیقت محو دف شدم. دف طوری در وجود من رخنه کرد و آنچنان به این ساز علاقهمند شدم که کمتر پیانو مینواختم و بیشتر دف میزدم. البته همانقدر که ساز دف را دوست داشتم، مشکلاتش را نیز مشاهده میکردم، مثلاً میدیدم پوست دف باید همیشه داغ باشد تا آماده نواختن شود یا سنگینی وزن دف را احساس میکردم. اغلب اوقات دستهای من بهویژه دست چپ که وزن ساز را نگه میدارد، زخمی و خونآلود میشد. البته من این نکته را اصلاح کرده و وزن ساز را روی هر دو دست انداختم، ولی به هر حال دف، مشکلاتی بسیار جدی داشت.
به همین دلیل، شستی را روی ساز دف ایجاد کردید؟
بله، دقیقاً. تمام مشکلاتی که خودم تحمل کرده بودم را روی ساز دف برطرف کردم، چون میدیدم بسیاری از شاگردانم نیز همان مشکلات را تحمل میکنند. این اشکال، از من و از بچهها نبود، بلکه ایراد از ساز بود. ما با دو مشکل بزرگ مواجه بودیم؛ یکی اینکه متد درستی برای آموزش نداشتیم و در حقیقت هیچ متدی موجود نبود. دوم اینکه خود دف، سازی بدوی و ناقص بود؛ هم کمانه ساز به لحاظ ساختاری و هم پوست ساز، مشکلاتی داشت. پوست دف از جنس پوست گوسفند یا بز بود و بر اثر رطوبت، گرما و سرما؛ کشش ساز و سفتی مطلوب روی کمانه رقم نمیخورد، ثابت نمیماند و شل یا بسیار سفت میشد. تصور کنید در فصل زمستان، دف را در خانه روی بلندی گذاشتهاید و شوفاژ هم روشن است، پوست ساز بهقدری سفت میشد که اصلاً خود به خود میترکید.
این مشکلات را بارها و بارها در طول فعالیت حرفهای در استودیو و اجرای زنده کنسرت شاهد بودیم، چرا که رطوبت زیاد بود و ما باید محکم ساز میزدیم، اما دف ناگهان پاره میشد. بارها برای من این اتفاق پیش آمد و چنین معضلی؛ هم من و هم دیگران را آزار میداد، تا اینکه آستین بالا زدم، شروع به کار کرده و مشکلات را یکی، یکی برطرف کردم. هنوز هم دست برنداشتهام. این ساز هماکنون استاندارد مناسبی دارد و من استاندارد «بیرو وریتاس» را برای آن گرفتهام. «بیرو وریتاس» شرکت بزرگی است و به کمپانیهایی مثل تویوتا و جیام آمریکا، گواهی استاندارد داده است. با تحقیقی که انجام دادم، دیدم این کمپانی از همه بهتر است. به قدری عاشقانه، دف را دوست داشتم که رفتم و از این کمپانی درخواست گواهی استاندارد کردم. به کمک این کمپانی موفق شدم کارگاه استاندارد، خوب و مناسب برای تولید ساز دف راه بیندازم.
شما را اولین فردی میدانند که از پوست مصنوعی برای ساز دف بهره برده است. این ایده از کجا و چه سالی به ذهن شما رسید؟
از حدود سال ۱۳۷۰ شروع به تحقیق و کار کردم تا بتوانم از پوست مصنوعی بهجای پوست طبیعی استفاده کنم. سالهای ۱۳۷۶ و ۱۳۷۷، این ساز آماده استفاده شد و من با این ساز کنسرت برگزار کردم. Prototype (نمونه اولیه) را که درست کردیم به صورت آزمایش و تست در کنسرتهایی که خودم اجرا میکردم، روی صحنه میبردم و سرانجام در سال ۱۳۸۰ رسماً ثبت شد. مدارکش نیز موجود بوده و در سایت ما قابل مشاهده است.
وقتی پوست مصنوعی را برای ساخت دف به کار بردید، انتقادهایی نیز شد. هرچند برخی از همان منتقدان در ادامه از دف با پوست مصنوعی استفاده کردند. مواجهه شما با منتقدان چگونه بود؟
کار به جایی کشید که مقالهای در روزنامهای با مضمون توهین به مقدسات چاپ شد. جالب اینکه همان نویسنده مطلب و خانوادهاش در حال حاضر از دف با پوست مصنوعی استفاده کرده و حتی مبادرت به خرید و فروش «دفِ حبیبی» میکنند. افرادی در آن سالها میگفتند: «ما بدون وضو به ساز دف، دست نمیزنیم و برای ساختن ساز دف نیز با ذکر خاص، گوسفند را قربانی کرده و مراحل تولید دف را طی میکنیم.» برای آنها قابل قبول نبود که دف را میتوان با پوست مصنوعی نیز ساخت. اعتقاد قلبی من این است که ساز، مقدس نیست، بلکه قلب مؤمن است که مقدس است، چرا که خانه خدا، دل مؤمن است. این ساز میتواند در دست هر فردی قرار بگیرد و دلیل بر این نیست که آن ساز، معجزه میکند. ممکن است کیفیت صدای بسیار خاصی داشته و دارای ارتعاش ویژهای باشد که انسان را سریعاً به درون خود معطوف میکند، اما دلیل بر مقدس بودن ساز نیست.
این عقیده را از ابتدا داشتم و با ایمان و باورهای قطعی خودم، مبادرت به ساختن این ساز کردم، چون دف واقعاً از نظر بدنه و پیکره ناقص بود. سازی که ثابت نباشد، ساز مناسبی نیست. تصور کنید پیانویی هر پنج دقیقه، کوکهایش بههم بریزد. تجسم کنید تاری هر دقیقه نیاز به کوک کردن داشته باشد. باید ساختار چنین سازی اصلاح شود. ساز باید مناسب باشد تا نوازنده بتواند از آن استفاده کرده و حداقل یک آهنگ را درست بنوازد. وقتی دف را اصلاح کردم، با من برخورد شد و حتی تهدیدم کردند. البته اشکالی نداشت، چون بر باور خود استوار بودم و خوشبختانه با مقاومتی که کردم به همه ثابت شد «دف حبیبی» نهتنها مشکلی ندارد، بلکه خیلی از مشکلات را هم برطرف کرده است. رفته رفته نقایص دیگر دف را نیز برطرف کردم.
شما ساز دف را در اندازهها و وزنهای مختلف برای گروههای سنی متنوع نیز ساختید. علت چه بود؟
بدیهی است خانمها ظریفتر از آقایان هستند و به صورت نسبی، قوت کمتری به لحاظ فیزیکی دارند. دفی که یک مرد را بعد از نیم ساعت نوازندگی خسته میکند، بدیهی است خانمها را به مراتب دچار عذاب بیشتری کند. در کلاسهایم شاهد بودم استقبال خانمها برای آموزش، بیشتر از آقایان است و در عین حال به عینه مشاهده میکردم خانمها تا چه اندازه از وزن دف و پهنای کمانه اذیت میشوند؛ وزن و کمانهای که همیشه مناسب دست آقایان درست میشد، به همین دلیل به فکر افتادم و کمانه را به اندازه مناسبی که به ساختار صدایی ساز دف، ضربه و لطمه نزند، باریک کردم تا راحتتر در دست خانمها جا بگیرد و وزنش هم سبکتر باشد. بخشی از چوب ساز را حذف کردم. مثلاً ضخامت کمانهای که ۶ سانتیمتر پهنا داشت را به ۴٫۸ سانتیمتر کاهش دادم و هنرجویان، بهره خوبی هم بردند، چون به صدا هم لطمهای نمیخورد و بسیار مناسب دست خانمها بود.
از جهتی قطر دایره ساز را هم کوچکتر کردم. مثلاً ما ویولن یکچهارم، دوچهارم، سهچهارم و چهارچهارم داریم که مناسب سنین مختلف است. من همین کار را روی دف انجام دادم، یعنی دف برای خردسالان و نوجوانان طراحی کردم. به طور مثال فردی که ۱۳، ۱۴ ساله است، دف دوچهارم برای او مناسب بوده و فردی که ۱۶، ۱۷ سال سن دارد، دف سهچهارم برای او مناسب است. وقتی بزرگتر شوند، میتوانند دف چهارچهارم در دست بگیرند. در ضمن وقتی صدای سازهای سهچهارم و چهارچهارم را مقایسه میکنید، میبینید هیچ فرقی با یکدیگر ندارند، بهجز در ولوم و شدت صدا. اگر به طور مثال شما بخواهید بدون میکروفون در جایی ساز بزنید، بدیهی است ساز سهچهارم مناسبتر است تا چهارچهارم که بلندای صدای بسیار زیادی دارد. در آنسامبل و دونوازی، سازی که میکروفون جلویش نیست، صدای خیلی بلندی ندارد. مگر یک کمانچه چقدر صدا دارد؟ اما ببینید صدای دف تا چه اندازه بلند است. برای چنین شرایطی ساز سهچهارم بیشتر بهکار میآمد. من این نکات را میدانستم، بعد مبادرت به ساخت ساز کردم که خوشبختانه استقبال شده، جواب داده و مورد مصرف همگان قرار گرفته است. اعتقاد دارم وقتی حقانیتی در سوژهای باشد، مسلماً آن سوژه رشد میکند. اگر هر سوژه، اشکال داشته باشد، خود به خود شکست میخورد و کنار میرود. تاریخ ثابت میکند کدام غلط و کدام درست است. خوشبختانه هر کاری تا کنون کردهام، نهتنها ماندگار شده، بلکه فراگیر نیز شده و از آن کپیبرداری همکردهاند.
شما را در آموزش ساز دف نیز جزو پیشگامان میدانند و حتی پایهگذار دفنوازی نوین مینامند. چگونه نتنویسی را وارد آموزش ساز دف کردید؟
همانطور که پیشتر گفتم نیاز به یک متد مناسب در آموزش ساز دف، احساس و دیده میشد. همان اوایل که در رادیو شروع به دفنوازی، برداشت صدا و ضبط آهنگها کردم، افراد زیادی متوجه شدند که دف را بلدم، خوب مینوازم و از طرف دیگر میدانستند من نُتیست هستم، چون پیانو میزدم، به همین دلیل درخواست آموزش میدادند. وقتی میخواستم با شاگردانی که میپذیرفتم، شروع به تمرین کنم، میدیدم برای آموزش نت باید کتاب پیانو جلوی شاگردانم بگذارم، به همین علت مجبور شدم از همان ابتدا خودم آستین بالا بزنم و متدی طراحی کنم که مدرسهای باشد، نه متدی که محدود به من و شاگردانم شود.
خودم نیز به همان شیوه آموخته بودم و میدانستم باید متدی دقیق باشد؛ هم به لحاظ آموزشی سیستماتیک بوده و هم علائمی که برای نوشتن انتخاب میکنیم، علائم جهانی باشد. به طور مثال نمیخواستم از علائمی که برای ساز ترومبون یا سنتور یا تار هست استفاده نکنیم. باید علائمی منحصر به ساز دف ابداع و استفاده میکردیم. کارهایی انجام دادم و مشورتهایی با استادان بزرگ مثل زندهیاد استاد حسین دهلوی و زندهیاد استاد هوشنگ ظریف داشتم و از کارهای آنها استفاده کردم. به هر حال کتاب استاد حسین تهرانی را این بزرگان به همراه دیگر استادانی مثل آقای فرهاد فخرالدینی، نتنگاری و تهیه کردند و یدی در نوشتن علائم مخصوص سازهای ضربی داشتند. به محضر استاد دهلوی رفتم و از او طلب یاری کردم.
استاد دهلوی واقعاً هم مرد و مردانه کمک کرد، جلسات زیادی وقت گذاشت و همفکری کردیم. او علامتی میگذاشت و وقتی میدیدم با این علامت ارتباط برقرار میکنم، همان علامت را انتخاب میکردیم. مثلاً حرکت بالارونده و پایینرونده روی دف با یکدیگر، دو صدای متفاوت دارند، به همین دلیل دانه دانه، تمام سکنات، حرکات و صداها را آنالیز و بررسی کردیم و مدرسهای برای دف، نت نوشتیم و متد درست کردیم. دروس یک و دو تا پایان را مشخص کردیم. طراحی هر یک از این دروس، وقت میگرفت، کار میبرد و آزمون و خطا داشت. به هر حال این کار انجام شد و اکنون پنج دفتر آماده است. جلد پنجم به زودی منتشر میشود. البته به متد آموزش هفت جلدی فکر کردهام. کارهای دفاتر ششم و هفتم را انجام دادهام و فقط باید نتنویسی کامپیوتری و صفحهآرایی انجام شود. وقتی سازی، متد مناسب داشته باشد، مسلماً بسیار فراگیر میشود، چون آموزش آن راحت و روان خواهد شد، بر این اساس میبینیم سازهایی که هنوز متد مناسبی ندارند، نوازندگان کمتری دارند، چون در این صورت نواختن ساز سخت میشود. به طور مثال هنوز که هنوز است متدی مستقل و مناسب برای کمانچه وجود ندارد.