سرویس موسیقی هنرآنلاین: نوازنده پیانو و هارپ است و نزدیک به دو دهه است که برای بانوان اجرا میکند. نازلی بخشایش در ارکسترهای وصال، گروه کر جوانان تالار وحدت، پریرخ، سیمین غانم، ارکستر فیلارمونیک ایرانیان، ارکستر سی ساز، پریشاد و ارکستر مجلسیان و ارکستر البرز نوازندگی کرده است.
او همچنین مدیریت گروه ارکستر مهرنوا را بر عهده دارد که چند مقام در جشنوارهها کسب کرده است، بخشایش جدا از فعالیت موسیقایی برای مدتی بهعنوان سردبیر و مدیرمسئول نشریه تخصصی موسیقی (همآوا) نیز بوده است. این نوازنده بهعنوان مدرس مشغول فعالیت است و به بهانه فعالیتهای تازه با او مصاحبه داشتهایم:
خانم بخشایش، چطور شد که به موسیقی روی آوردید و وارد حوزه نوازندگی شدید؟
موسیقی را از خردادماه سال 68 با ساز پیانو شروع کردم. حدود هشت سال پیانو را با الئنورا میرزائیان کار کردم و پس از آن مدتی هم با خانم میترا بصیری که از شاگردان آقای اصلانیان بودند کار کردم. بعد نزد آقای کامبیز روشنروان کلاسهای سلفژ، تئوری موسیقی، هارمونی، کنترپوان و سازشناسی را گذراندم. رشته تحصیلی من در دبیرستان ریاضی فیزیک بود و در مقاطع تحصیلی لیسانس و فوقلیسانس هم رشته اقتصاد خواندم. در نتیجه چون هنرستان نمیرفتم، دروس موسیقی را به شکل مجزا با آقای روشنروان کار میکردم. زمانی که وارد دانشگاه شدم شروع به انجام فعالیتهای صحنهای کردم. همراه خانم پری زنگنه بهعنوان پیانیست در یک سری جشنوارههای ویژه بانوان حضور داشتم. تجربه همراهی کردن با گروههای بزرگتر را اولین بار با یک گروه کُر به رهبری کامبیز آریایینژاد انجام دادم. ایشان آن موقع گروهی به نام گروه کُر جوانان تالار وحدت تشکیل داده بودند که هرکدام از خوانندگان آن گروه الآن خودشان یا رهبر ارکستر و رهبر گروه کُر هستند یا در کشورهای دیگر خوانندههای حرفهای شدهاند. مثلاً خانم شقایق الهیاری الآن در ایتالیا فوقلیسانس اُپرا دارد و آقای علیرضا شفقی نژاد هم رهبر گروه کُر است. اینها همه خوانندگان آن گروهی بودند که من پیانیستشان بودم. چند سال قبل از آن گروه کُر با خانم زنگنه اجراهای متعددی انجام داده بودم، منتها آن اجراها دونفره بود. از همان سالها بود که به امر همراهی کردن با خوانندهها و یا نوازندههای کلاسیک علاقهمند شدم چون ما نوازنده همراهیکننده به شکل تخصصی کم داریم. در واقع سولیستها هستند که کار همراهی کردن را انجام میدهند ولی آنها هم تخصص دانشگاهی ندارند و خودم نیز این تخصص را بیشتر به شکل تجربی به دست آوردهام. سال 74 زمانی که وارد دانشگاه الزهرا (س) شدم، دانشگاه ما دانشکده هنر داشت ولی رشته موسیقی نداشت و به همین خاطر تصمیم گرفتم جایی را برای انجام کارهای موسیقی تأسیس کنم. به قسمت فوقبرنامه دانشگاه مراجعه کردم و برای انجام چنین کاری اعلام آمادگی کردم. سال 77 خانم زهرا رهنورد رئیس دانشگاه ما بودند و برای جشن دانشجویان فارغالتحصیل از آقای خاتمی که رئیسجمهور بودند دعوت کردند در آن مراسم حضور داشته باشند. آن مراسم با جشنواره موسیقی فجر همزمان شد و در آن سالها بخش بانوان جشنواره موسیقی فجر در دانشگاهها برگزار میشد و به همین خاطر از طرف وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی یک پیانو به دانشگاه ما داده بودند. من اعلام کردم که میتوانم یک گروه کُر تشکیل بدهم و یک سری برنامه اجرا کنم و خودم نیز میتوانم تکنوازی پیانو داشته باشم که آنها هم استقبال کردند. ما برنامه را اجرا کردیم و بعد از اجرا فرصتی پیش آمد تا من با آقای خاتمی از نزدیک صحبت کنم. به ایشان گفتم سایر دانشگاهها پیانو دارند ولی دانشگاه الزهرا (س) پیانو ندارد. بعد ایشان همان موقع دستور دادند که یک پیانو به دانشگاه ما اهدا کنند. پیگیریهای لازم را انجام دادم و پیانو را گرفتم و از همان سال در دانشگاه الزهرا (س) جایی به نام کانون موسیقی راهاندازی کردم و با مبلغ بسیار کمی به دانشجویان آموزش پیانو دادم. علاوه بر کلاس پیانو دنبال یک سری استاد گشتم که با دستمزد بسیار پایین بیایند سایر سازها را در دانشگاهمان تدریس کنند. یک گروه کُر و یک ارکستر هم تشکیل دادم. در واقع در کنار تحصیلم، فعالیتهای موسیقیایی هم انجام میدادم. یک نشریه هم به نام "همآوا" منتشر کردم که خودم مدیرمسئول و سردبیر آن بودم. ما در آن نشریه بهطور تخصصی مطالب موسیقیایی چاپ میکردیم. پس از چند سال از طرف وزارت علوم، بخشی در تمام دانشگاههای سراسر کشور به نام بخش کانونهای فرهنگی هنری دانشگاهها تأسیس شد. تقریباً طی تمام دوران تحصیلم در مقطع کارشناسی و کارشناسی ارشد، دبیر کانون موسیقی دانشگاه بودم. در واقع قبل از این که آن کانونها به وجود بیایند شروع به کار کرده بودم، اما از زمانی که کانونهای فرهنگی هنری در دانشگاهها تأسیس شدند توانستم این کار را به شکل بهتری انجام بدهم. بعد بهعنوان دبیر کانون موسیقی دانشگاه الزهرا (س) در مجامع کانونهای موسیقی کشور شرکت کردم و در آنجا بهعنوان نایب دبیر کل مجامع کانونهای موسیقی کشور انتخاب شدم. ما در آنجا سعی کردیم فعالیتهایمان را بیشتر کنیم. من حتی موفق شدم یک نوبت اجرا برای گروه کُر و ارکستر دانشگاه الزهرا (س) در کشور مالزی بگیرم و آنها را به مالزی ببرم. جالب است که همه آنها دانشجویان دانشگاه الزهرا (س) بودند، درحالیکه هیچکدام رشته تحصیلیشان موسیقی نبود و موسیقی را فقط در کنار رشته تحصیلیشان پی میگرفتند. من تقریباً 10-12 سال در دانشگاه کار کردم و پس از آن به دلیل مشغلههای زیاد دانشگاه را ترک کردم. وقتی موسیقی در دانشگاه الزهرا (س) جا افتاد احساس کردم که رسالتم را در آن دانشگاه انجام دادهام و به همین خاطر پس از آن کارهای شخصی خودم را پیش بردم.
گروه ارکستر مهرنوا را چه سالی تأسیس کردید؟
ارکستر مهرنوا را سال 85 در وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت کردم که این ارکستر سال 85 و 86 در اختتامیه جشنواره موسیقی فجر برنامه اجرا کرد. یکی از ویژگیهای ارکستر مهرنوا این است که نوازندههای آن را همیشه خانمها تشکیل میدهند. در سالهای اول بیشتر سازهای کلاسیک استفاده میکردیم ولی پس از گذشت چند سال تصمیم گرفتم از سازهای ایرانی استفاده کنم چون مخاطبان در بسیاری از اجراهای خارجی خواستار سازهای ایرانی بودند. در نتیجه خودم ترجیح دادم بیشتر با سازهای ایرانی کار کنم. خوانندگان مختلفی با ارکستر ما کار میکنند و اینطور نیست که ما فقط یک خواننده ثابت داشته باشیم. بارها پیش آمده که با پیشکسوتان مختلف کار کردهایم. مثلاً خانم پری زنگنه چندین بار با ارکستر مهرنوا کنسرت برگزار کردهاند و با خوانندگانی نظیر سینا سرلک، علیرضا وکیلیمنش و سعید لاری هم کار کردهایم. اکثر اجراهایی که با ارکستر مهرنوا داشتهام خارج از ایران بوده است ولی در سال 87 زمانی که جشنواره موسیقی فجر بخش رقابتی داشت، ما در بخش ارکسترال مقام دوم را آوردیم. ما جزو اولین گروههایی بودیم که موسیقی روایتی اجرا کردیم. سال 87 عنوان برنامه ما "قصه لیلا" بود که طرح آن برنامه از خود من بود. من دوست داشتم زنی به نام لیلا داشته باشیم که همسرش در حملات شیمیایی جانباز شده باشد. در واقع میخواستم به مقوله همسران افراد جانباز و شهید بپردازم چون در حوزههای مختلف و خصوصاً موسیقی کمتر به این مسئله پرداخته شده است. البته آهنگسازان مختلفی در زمان جنگ آهنگسازی میکردند، منتها من میخواستم سوژه موسیقی ما زنی باشد که همسرش جانباز شده است. ما چهار اپیزود داشتیم و قصه از جایی شروع میشد که لیلا عاشق یک مردی بود که پدرش ساز میساخت و خودش هم نوازنده بود. همسر او پس از بمباران شیمیایی جانباز میشود و در پایان کنسرت به شهادت میرسد. آن اجرا هیئتداوران را تحت تأثیر قرار داد و حتی برخی از مخاطبان و داوران گریه کردند. ما چهار قطعه مختلف داشتیم که کاملاً گویا اتفاقات بود و بین هر اپیزودیک سری دیالوگ هم داشتیم که از آقای حبیب رضایی و خانم مهتاب نصیرپور خواهش کردیم و آمدند آن دیالوگها را گفتند. آن سال ارکستر بادی تهران به سرپرستی آقای سینا ذکایی مقام اول را به دست آورد و گروه ارکستر مهرنوا و ارکستر سمفونیک دانشگاه هنر به ترتیب دوم و سوم شدند. دوم شدن در آن جشنواره برای ما موفقیت بسیار خوبی بود. من تا قبل از آن معمولاً بهعنوان نوازنده به گروههای دیگر دعوت میشدم ولی در آن اجرا خودم سرپرست گروه بودم و صفر تا صد کارها با خودم بود و در نتیجه برای من احساس شیرینتری داشت.
شاید بخش مهمی از فعالیتهای شما در زمینه موسیقی بانوان باشد. کمی هم در مورد فعالیتهایتان در این زمینه بگویید.
بله، من در بخش موسیقی بانوان هم فعالیتهای زیادی داشتهام. حدود 20 و چند سال با خانم پری زنگنه کار کردم و حدود چهار سال در گروه خانم سیمین غانم بودم. تاکنون دو کنسرت با خانم پری ملکی کار کردهام. خانمهای دیگری هم بودهاند که من آنها را همراهی کردهام. میتوانم بگویم که در بخش موسیقی بانوان تجربه لازم را کسب کردهام. چند سالی است که تصمیم گرفتهام کمتر در بخش موسیقی بانوان شرکت کنم.
حتی در مصاحبهای گفته بودید که دیگر نمیخواهید برای موسیقی بانوان کار کنید.
واقعاً چند سالی هم این کار را به دلایل مختلفی انجام ندادم. یکی از دلایلش به این مسئله برمیگردد که متأسفانه خانمهای خواننده در ایران تریبون درستی ندارند. مثلاً اگر یک خواننده خانم جدید بخواهد برای اولین بار کنسرت برگزار کند، مخاطبانی که میخواهند بلیت کنسرت او را بخرند بههیچوجه صدای او را نشنیدهاند که بخواهد آنها را راغب کند تا بلیت بخرند و بیایند از کنسرت لذت ببرند. در نتیجه مخاطبان همواره دوست دارند در کنسرت خانمهای پیشکسوت شرکت کنند که در گذشته یک سری آلبوم منتشر کردهاند و مخاطبان هم آهنگهای آنها را گوش دادهاند. در نتیجه آن خانمهای پیشکسوت هم میتوانند آثارشان را بارها به شکل تکراری اجرا کنند و مخاطبان هر دفعه لذت ببرند، اما خوانندههای جدید چنین فرصتی ندارد. خوانندههای خانم حتی انگیزه ندارند که موسیقی جدید بسازند و اجرا کنند چون تا آهنگهای جدید در ذهن مخاطبان حک شود ممکن است 10 سال طول بکشد و به همین خاطر خوانندههای خانم جدید ترجیح میدهند آثار قدیمی را بازخوانی کنند. در نتیجه کیفیت کار آنها رشد پیدا نمیکند. موسیقی بانوان نسبت به موسیقیهای دیگر کمتر موردتوجه قرار میگیرد. حتی من در جشنواره موسیقی فجر هم متوجه شدم که آنها نیز بخش موسیقی بانوان را جدی نمیگیرند چون موسیقی بانوان در جامعه موسیقی دیده نمیشود و فقط یک قشر خاصی از مردم میتوانند موسیقی بانوان را گوش کنند. نکته دیگری که وجود دارد این است که معمولاً سالنها ساعت دو و سه بعدازظهر را به کنسرت خانمها اختصاص میدهند که به نظرم آن ساعتها برای اجرای کنسرت مناسب نیستند. همین مسئله نشان میدهد که موسیقی بانوان جدی گرفته نمیشود. در امر صدابرداری آن امکاناتی که گروههای آقایان دارند را به خانمها نمیدهند. همه این مسائل دستبهدست هم میدهند و کیفیت آثار را پایین میآورند. همکاری با کسی مثل خانم پری زنگنه همیشه برای من لذتبخش است و افتخار دارد، اما واقعاً آن انگیزه لازم را ندارم که بخواهم در موسیقی بانوان وقت بگذارم و با هر خوانندهای همکاری کنم. زمانی که آن مصاحبه را انجام دادم در یک شرایط سختی قرار داشتم و تصمیم گرفته بودم که دیگر این کار را انجام ندهم. اخیراً شنیدهام که فرهنگسرای نیاوران دارد به گروههای موسیقی بانوان در شب هم وقت میدهد. مسئله دیگر این است که مخاطبان کنسرتهای موسیقی بانوان بیشتر طالب برنامههای شاد و سرگرمکننده هستند. خانمها آنقدر مشغول کار در منزل و بچهداری در خانه هستند که لازم دارند لحظات شادی را هم تجربه کنند، اما آن کنسرتهای جدی که در بخش عمومی وجود دارد در بخش موسیقی بانوان هم موجود است، منتها کمی کمتر از بخش عمومی.
شما علاوه بر پیانو، نوازنده ساز هارپ (چنگ) هم هستید. نوازندگی هارپ را از چه زمانی آغاز کردید؟
بله، ساز دوم من هارپ است. زمانی که من ساز هارپ را شروع کردم واقعاً مدرسی در ایران وجود نداشت و مدرسی برای آموزش آن پیدا نمیشد. کسی که اولین بار دست من را روی این ساز گذاشت خانم پوراندخت عضدی بود. این خانم پیش از انقلاب تنها مدرس ساز هارپ در ایران بودند و در هنرستان موسیقی درس میدادند. وقتی من ایشان را دیدم 90 سالشان بود. خانم عضدی 80 سال پیش به پاریس رفته بودند و در کنسرواتوار پاریس رشته هارپ خوانده بودند. تمام شاگردان خانم عضدی با ساز ایشان تمرین میکردند. یکی از موفقترین شاگردانشان خانم فرزانه نوایی خواهر خانم فیروزه نوایی بودند که متأسفانه بر اثر بیماری فوت شدند. زمانی که خانم عضدی در هنرستان درس میدادند شاگردی داشتند که پدر آن شاگرد عضو ساواک بوده است. رئیس هنرستان به خانم عضدی میگوید به این شاگرد نمره بدهید چون پدرشان عضو ساواک هستند و به همین خاطر خانم عضدی از هنرستان استعفا میدهند. پس از استعفا از هنرستان در کتابخانه هنرستان مشغول به کار میشوند و به بچههای رشته آواز درس زبان ایتالیایی میدهند چون زبان فرانسوی و ایتالیایی ایشان بسیار خوب بوده است. خانمها پری زنگنه و شهلا میلانی هم جزو شاگردان کلاس زبان ایتالیایی خانم عضدی بودند. شاید تعداد آدمهایی که با ایشان معاشرت داشتند از تعداد انگشتهای یکدست کمتر بود. دو نفر از کسانی که به ایشان نزدیک بودند خانم پری زنگنه و خانم شهلا میلانی بودند. متأسفانه خانم عضدی پس از چند سال فوت کردند. واقعاً حیف است که هیچ نامی از ایشان در هیچ کجا وجود ندارد. خانم عضدی یکی از بزرگترین موزیسینهای گمنام بودند. من یک روزنامه فرانسوی را دیدم که عکس خانم عضدی را روی آن بهعنوان یک هارپیست موفق ایرانی چاپ کرده بودند. یک روز به خانم زنگنه گفتم خیلی دوست دارم ساز هارپ را یاد بگیرم و به همین خاطر یک روز با همدیگر به دیدن خانم عضدی رفتیم و ایشان اجازه دادند که من هفتهای یکی روز به خانهشان بروم و کمی با ساز هارپی که در خانه داشتند کار کنم. ایشان یک ساز دستساز فرانسوی داشتند که دیگر چنین سازی تولید نمیشود. برای من بسیار رؤیایی بود چون آن ساز در ایران فراموش شده بود و ما فقط یک خانم ارمنستانی به نام ژانا هوانسیان را داشتیم. در مواقعی که گروهها به هارپ لازم داشتند این خانم را از ارمنستان دعوت میکردند. وقتی متوجه شدم که خانم ژانا هوانسیان به ایران میآید به دفتر موسیقی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی پیشنهاد دادم اگر میشود یک کلاس پیشرفته ساز هارپ برگزار کنیم. آن زمان رئیس دفتر موسیقی با من همکاری کردند. حتی پیشنهاد را طوری مطرح کردند که برای تمام سازهای ارکستر سمفونیک کلاس پیشرفته گذاشتند که مورد استقبال قرار گرفت، اما در زمینه ساز هارپ تنها شرکتکننده مسترکلاسهای خانم ژانا هوانسیان من بودم. چند جلسهای هم با خانم ژانا کار کردم و چند سال بعد شنیدم خانم فتانه شاهین هم به اروپا رفتهاند و نوازندگی هارپ را در آنجا یاد گرفتهاند و حالا به تهران آمدهاند و کلاس آموزش هارپ گذاشتهاند. من چند جلسه هم نزد ایشان رفتم و بعد متوجه شدم که ایشان یک خانمی را برای کلاس پیشرفته از ایتالیا آوردهاند و من با آن خانم هم دیدار کردم. از آن سال به بعد شروع به پیدا کردن معلمهای اروپایی برای کلاس پیشرفته کردم. کار مثبتی که خانم شاهین انجام دادند این بود که با چند فروشنده ساز صحبت کردند و آنها را به واردات ساز هارپ تشویق کردند. اولین فروشگاهی که از ایتالیا ساز آورد فروشگاه لوازم موسیقی اورنگ بود. در حال حاضر پس از چندین و چند سال آقای ملازم از فرانسه هارپ وارد میکنند. شخصی به نام آقای عباسی هم شروع به ساخت هارپ در ایران کردند. خوشبختانه ساز هارپ آنقدر توسعه پیدا کرده که شاگردان من الآن میتوانند حق انتخاب داشته باشند که چه هارپی را انتخاب کنند، درحالیکه من وقتی کارم با هارپ را آغاز کردم حتی یک هارپ هم در ایران وجود نداشت. قبل از این که با خانم عضدی آشنا شوم، با خانم آذرنوش صدر سالک تماس گرفتم چون شنیده بودم ایشان تنها هارپیست تهران هستند. ایشان به من گفت شما اگر ساز هارپ را پیدا کردید میتوانید کارتان را آغاز کنید. یعنی ساز هارپ آن موقع اینقدر نایاب بود. خوشبختانه در حال حاضر این مشکل حل شده و ما بهوفور شاگرد ساز هارپ داریم. خودم بهعنوان یک مدرس در آموزشگاه پارس میبینم که تعداد زیادی از هنرجوها جذب ساز هارپ میشوند. حالا ممکن است از هر 20-30 نفری که به این کلاس میآیند یکی دو نفرشان هارپیست شوند.
تکلیف ساز خانم عضدی چه شد؟
خانم عضدی خودشان بچه نداشتند و ساز ایشان به نوه خواهرشان رسیده است. از آنجا که ورثه ایشان یک شخصی خارج از ایران است، متأسفانه آن ساز در جایی دارد خاک میخورد و ما نمیتوانیم خانواده ایشان را مجبور کنیم که ساز را در اختیار ما قرار بدهند.
ساز پیانو یک ساز کلاسیک است و به ساز مادر معروف است. در حال حاضر جوی پیش آمده که ساز پیانو انگار یک دکور محسوب میشود. شما بهعنوان یک مدرس فکر میکنید چرا این اتفاق افتاده است؟
پیانو یک ساز است که در سالهای اخیر در ایران مد شده است و اکثر خانوادههای ایرانی دوست دارند که بچههایشان پیانو بزنند و یا بهصورت دکور در خانههایشان یک پیانو داشته باشند. بسیاری از کسانی که به کلاس پیانو مراجعه میکنند اولین سؤالشان این است که چه زمانی میتوانند فلان آهنگ را بزنند؟ دیدگاهشان بسیار غیرعلمی است و نمیشود به آنها خرده گرفت. متأسفانه در کلاسهای پیانو هم شاید از بین 20 نفر فقط یک نفر بتواند پیانیست شود. در کشور ما موسیقی مد شده است. مثلاً ما در حال حاضر در آموزشگاه پارش صد نفر هنرجو ساز هارپ داریم. شما در کل اروپا هم اگر بگردید نمیتوانید این تعداد هنرجو ساز هارپ پیدا کنید. اساساً تعداد نوازندههای ساز هارپ در دنیا کم هستند. یکی از دلایل کم بودن نوازندههای هارپ، گران بودن این ساز است. ما در حال حاضر آنقدر در ایران نوازنده هارپ داریم که میتوانیم برخی از آنها را صادر کنیم.
وضعیت آموزش پیانو به چه شکل است؟
پیانو یک درس عمومی برای همه موزیسینها است. شما هر رشته موسیقی که بخوانید یک تعداد واحد درس عمومی پیانو هم باید بگذرانید. فکر میکنم این که بچهها بیایند پیانو بزنند و حتی بعداً سازشان هم تغییر کند چیزی را از دست نمیدهند و به علم موسیقیشان اضافه میشود. شخصاً تدریس را خیلی دوست دارم و سالهاست که دارم این کار را انجام میدهم. در واقع میتوانم بگویم که شاگردانم جزئی از زندگی من هستند و با آنها زندگی میکنم. من در ردههای سنی مختلف شاگرد دارم و با انواع آدمها و فرهنگها سروکار دارم. از آنجا که عاشق ارتباط با آدمها هستم این شغل من را راضی میکند، منتها نکتهای که اهمیت زیادی دارد این است که موزیسینها باید آلوده تدریس نشوند چون وقتی به امر تدریس میپردازند دیگر خودشان کمتر وقت تمرین دارند.
فکر میکنید سازهای کلاسیک چقدر در ایران مهجور واقع شدهاند و چرا کمتر به آنها بها داده میشود؟
موسیقی کلاسیک شنونده خاص دارد. شما وقتی در مورد موسیقی پاپ صحبت میکنید با شنونده عام در ارتباط هستید و هر کس با هر سلیقهای در هر سطحی میتواند شنونده آن باشد. فکر میکنم موسیقی کلاسیک حتی در اروپا هم شنونده خاص دارد. خودم یک دختر 14 ساله دارم که هنرستان موسیقی میرود و ساز ویولن مینوازند ولی استعداد ویژهای در آواز اُپرا دارد. در چند فستیوال بینالمللی شرکت کرده و مقام اول را به دست آورده است. تاکنون در هر جا که اجرا داشته مورد تشویق قرار گرفته است. خودش هم میداند که در اُپرا میتواند موفق شود ولی در عین حال تمایل زیادی به موسیقی پاپ دارد. شاید اگر بخواهد فیلمی از خودش ارائه بدهد فیلمهایی که در آن قطعات پاپ خوانده است را منتشر میکند. یک بار از او پرسیدم چرا این کار را میکنی؟ گفت اُپرا شنونده خاص دارد ولی موسیقی پاپ میتواند شنوندههای بیشتری داشته باشد.
برای آینده چه برنامههایی دارید؟
در حال حاضر مشغول ضبط یک آلبوم موسیقی هستم. علاوه بر آن ممکن است در یک دانشگاه موسیقی در فرانسه هم اجرا داشته باشیم. این اجرا ربطی به گروه مهرنوا ندارد و فقط یک آنسامبل کوچک است که من پیانو میزنم و خانم نگار نوراد ویولنسل مینوازد. البته ممکن است در برخی از قطعات هارپ بزنم و دخترم نیز ما را به شکل وکال همراهی کند. بهعنوان نوازنده در گروههای مختلفی مشغول کار هستم. یکی از کارهایی که الآن وقتم را به آن اختصاص میدهم تهیه یک فیلم مستند است. پنج، شش سال است که دارم یک فیلم مستند تهیه میکنم که موسیقی در آن بولد است. در این فیلم به ارتباط موسیقی و صلح میپردازم و بیشتر وقتم را صرف این مسئله میکنم. علاقهمند هستم که فعالیتهایم مفاهیمی به غیر از صرف خود موسیقی داشته باشد. سالهاست دارم در زمینه صلح فعالیت میکنم و ارتباط نزدیکی با موزه صلح تهران دارم. یک انجیاوی به نام "هنر برای صلح" هم دارم که در آن سعی میکنیم از موسیقی بهعنوان یک پیام صلح در موارد مختلف استفاده کنیم. من در این زمینه با کشور ژاپن همکاری زیادی دارم. در واقع چند بار به مناسبت سالگرد بمباران اتمی در هیروشیما برنامه برگزار کردهام. گروه مهرنوا اولین گروه ایرانی بود که در سالروز بمباران هیروشیما در ژاپن برنامه اجرا کرد. من در آن برنامه موسیقی کُردی اجرا کردم، در حالی که خودم کُرد نیستم. حتی به دخترم یاد دادم تا لالایی کُردی را به یاد مادران و کودکانی که شهید شدهاند اجرا کند. ما بارها همراه نوازندهها و ارکسترمان به شهر سردشت رفتهایم و موسیقی اجرا کردهایم. تعداد زیادی درناهای کاغذی که سمبل صلح است را با خودمان به سردشت بردیم و در آنجا توزیع کردیم. چند کلاس آموزشی برای بچههای سردشت برگزار کردم و به آنها آموزش دادم که درنای کاغذی درست کنند و اسمهای خودشان را بنویسند. بعد درنای آنها را به هیروشیما بردم و به موزه صلح هیروشیما دادم. زمانی که دخترم 9 سالش بود او را به شهر هیروشیما بردم که برای صلح برنامه اجرا کند. ضمن این که به مناسبت مصدومان بمباران اتمی چند کار مشترک با گروه کُر شبکه NHK ژاپن انجام دادم. ما در سال 2017 از طرف چند انجیاو صلحآمیز هیروشیما برای اجرای برنامه دعوت شدیم که آن سال دو بچه کُرد را با خودم به ژاپن بردم. در آنجا همه لباس کُردی پوشیدیم و من توضیح دادم که ما هم بمباران شیمیایی را در شهر سردشت تجربه کردیم. آن کار را به شکل کاملاً خودجوش و شخصی انجام دادم و از طرف هیچ ارگانی تشویق نشدم. البته این را هم بگویم که رایزنی فرهنگی ایران در ژاپن و موسسه توسعه فرهنگی هنرهای معاصر از لحاظ مالی به ما کمک کردند. در پی مطرح کردن کارهایی که انجام میدهم نیستم ولی به نظر خودم اتفاق مهمی رخ داد. در هیروشیما پس از بمباران سه ساختمان باقی مانده است که در یکی از آن ساختمانها فقط فعالیتهای هنری انجام میشود و ما هم در آنجا برنامه اجرا کردیم. یکبار هم سال 2014 از طرف موزه صلح تهران به هیروشیما رفتم و در یک فستیوال شرکت کردم. بار دومی که به ژاپن رفتیم چند قطعه هم به زبان ژاپنی اجرا کردیم که برای ژاپنیها بسیار جالب بود. کسانی که موسیقی سنتی کار میکنند ترجیح میدهند فقط قطعات فارسی اجرا کنند ولی به احترام به کشور میزبان ترجیح میدهم چند ملودی معروف آن کشور را هم اجرا کنم.