سرویس موسیقی هنرآنلاین: افشین سیاهپوش جزو خوانندگان نسل اول موسیقی پاپ بعد از انقلاب است که آثارش هنوز ورد زبانهاست. او در کنار خوانندگی کار ترانهسرایی را هم ادامه میداد و ترانههای موفق زیادی از او توسط خوانندگان آن زمان از جمله سعید شهروز و قاسم افشار اجرا شد.
خواننده آلبومهای "واسه دل خودم" و "دلم تنگ شده" این روزها فارغ از موسیقیهای نهچندان جذاب پاپ مشغول تدریس آواز و کشف استعدادهای مختلف است. با او درباره فعالیتهای خود و برنامههای آتیاش گفتوگو کردهایم:
آقای سیاهپوش، در سالهای اخیر به نسبت به گذشته چندان از شما در رسانهها و فضای مجازی خبری نیست. دلیلش چیست؟
شما میدانید که ما نسل اولی هستیم و کسانی که همدوره من بودند و کارشان را در آن برهه زمانی آغاز کردند تقریباً همه حذف شدند. این اتفاق چه در مورد خوانندهها، چه ترانهسراها و چه تنظیمکنندهها و آهنگسازها افتاده است و حتی بهتبع آن استودیوییهایی که نسل اولی بودند هم حذف شدند.
فکر میکنید چرا این اتفاق افتاد؟
نتوانستند خودشان را با مارکت جدید سازگار کنند.
آیا این حذف خودخواسته نبوده است؟
تا حدودی حرفتان را قبول دارم چون مثل سابق از طرفدارانشان فیدبک نگرفتند و کمکم خودشان را کنار گذاشتند، اما مهمتر این است که سیاستگذاران بخش تولید موسیقی در زمان ما شم هنری هم داشتند، یعنی هنردوست بودند و در عین حال توان سرمایهگذاری هم داشتند ولی الآن متأسفانه هنردوست نیستند و فقط سرمایهگذاری میکنند. به همین خاطر دنبال یک آدم هنرمند نمیگردند بلکه دنبال کسی میگردند که اتفاقاً بیهنر و برده باشد تا هر جوری که دلش میخواهد بتواند با آنها تا کند و قرارداد ببندد و سیاست بازار را سوق بدهد.
به نظرتان چرا بازار به این سمت رفته است؟
بازار ربطی به سلیقه مردم ندارد. به مردم کار خوب بدهید گوش میکنند و کار بد هم بدهید گوش میکنند ولی وقتی تیراژ کارهای بد زیاد میشود، کارهای خوب هر چقدر هم ارزشمند باشد دیگر به چشم نمیآید. الآن پدیدهای به نام مدیا و اینستاگرام آمده است که سیاستگذاران بخش موسیقی میروند در این شبکههای مجازی آدمهایی را که از آنها بهعنوان اینفلوئنسر یاد میشود و فالوورهای زیادی دارند کشف و لانسه میکنند و طبیعتاً این منجر به خوار و سخیف شدن هنر میشود، اما در مورد خودم بگویم که من از آن دسته آدمهایی بودم که اتفاقاً خودم را با اینستاگرام سوق دادم. اگر اینستاگرام من را ببینید، من یک همکاری خوب با خانم شهره سلطانی دارم که بهزودی سورپرایز میشوید. یک تیم کاری فوقالعاده خوب هم دارم که یک گروه کامل اعم از تنظیمکننده تا گریمور، کلیپساز و... است. من تدریس آواز میکنم و کاری که انجام میدهم این است که با مهرههایی که قبلاً کار کردهاند کار نمیکنم بلکه از صفر با شاگردان خودم کار میکنم و آنها را تبلیغ و به بازار معرفی میکنم. من معتقدم اگر شما با یک خواننده مطرح کار بکنید، کار خیلی شاقی انجام دادهاید چون آن اسم بالأخره کار شما را به یک نوعی مطرح میکند، اما اگر شما بتوانید یک خواننده ناشناخته را مطرح کنید کار مهم و بزرگی کردهاید.
پروژه جدید شما در چه مرحلهای قرار دارد؟
در حال حاضر چهار یا پنج نفر از این خوانندهها به مرحله انتشار اثر رسیدهاند.
شما بهعنوان تهیهکننده و اسپانسر با آنها همکاری میکنید؟
من میتوانم بهعنوان معرف باشم. خوشبختانه دو تای آنها در این ترم اسپانسر گرفتند.
در واقع استعدادیابی میکنید؟
دقیقاً.
واقعیت این است که شما و چند خواننده نسل اول پاپ یک دوره طلایی داشتید و آثارتان در میان مخاطبان موسیقی از محبوبیت بالایی برخوردار بود، اما چه اتفاقی افتاد که بهیکباره آن دوره طلایی به پایان رسید و مخاطبان به سمت موسیقیهای دیگر رفتند؟
چندی پیش در این مورد با یک خواننده نسل اول پاپ صحبت میکردم که ایشان پرسید چرا من اگر کنسرت بگذاریم دیگر مردم نمیآیند که من گفتم اولین دلیلش این است که تو حدود پنجاه سالت است و تهیهکننده و اسپانسر نمیآید با یک آدم 50 ساله کار کند. ما تعارف نداریم و این یک واقعیت است که در دنیای امروز مقوله اسپانسرینگ طوری است که تهیهکنندهها به سراغ خوانندههای نوجوان و جوان میروند تا یک پروسه حداقل پانزده ساله را با او بگذرانند. من این حقیقت را قبول کردهام که افشین سیاهپوش از سنی به بعد باید در ذهن مردم بماند. من در این سن نیاز ندارم که طرفدارهای آنطوری داشته باشم. دیگر سن من این اجازه را نمیدهد. من الآن فقط دوست دارم اسمی از من به جا بماند. هدفم کنسرت و پول نیست بلکه میخواهم به مردم عشق بدهم و از آن طرف فیدبک بگیرم. مثالش حسن گلنراقی است که فقط "مرا ببوس" را خوانده است ولی همان یک اثر پرونده او را بست و او را جاودانه کرد. معتقدم ما باید یک مقدار انسانیتر به این قضیه نگاه کنیم. یعنی قبل از هر چیزی عشق به مردم و عشق به هنر اهمیت دارد و مقوله انتفاعی و مادی در مرحله آخر قرار میگیرد. خوانندههای جوان امروزی اولویت نخستشان مسائل مادی است و بعد به مسائل دیگر نگاه میکنند. به همین دلیل بسیاری از آنها خیلی زود فید میشوند. ما خوانندهای داشتیم که سال گذشته هزار کنسرت برگزار کرد اما ایشان امسال کجاست؟ باز دم ما گرم که بیشتر از یک دهه دوام آوردیم! این خوانندهها به یک سال هم نمیرسند و من نمیخواهم اینجوری باشم. من به کیفیت اهمیت بیشتری میدهم تا کمیت. در مورد طرفدار هم همینطور فکر میکنم. یعنی یک طرفدار درست و با هویت را به هزاران طرفدار بیهویت که هر روز برای یک نفر هورا میکشند، ترجیح میدهم. برای من بیش از هر چیزی این مهم است که اسمم بماند. امیدوارم اینطور باشد.
با توجه به صحبتهایتان به نظر میرسد شما مقصر اصلی وضعیت فعلی موسیقی پاپ را تهیهکنندهها میدانید. آیا همینطور است؟
بله، مقصر تهیهکنندههایی هستند که این سیاست را دارند تبیین میکنند. تهیهکنندههایی که چرتوپرت را به جای کلام به گوش شنونده میرسانند. چرا خیلی از ترانهسراهایی که زمانی اسم و رسم داشتند الآن کار نمیکنند؟ به دلیل اینکه تعمداً نمیگذارند کلام خوب به گوش مردم برسد. متأسفانه دولت هیچ ممیزی ندارد. نمیخواهم اسم ببریم یا به ترانه خاصی اشاره کنم. شما خودتان میشنوید و مخاطب هم آگاه است. متأسفانه جوری میخوانند که شما حتی فارسیاش را هم به فارسی متوجه میشوید. بیشتر ادا است تا خوانندگی. آثاری که امروز میشنوید قابلیت این را ندارند که شما با آنها خاطرهسازی کنید، در حالی که آهنگهای دهه هفتاد و اوایل دهه هشتاد این قابلیت را داشتند. واقعاً دهه هفتاد تا سالهای 84 و 85 دوران طلایی موسیقی پاپ پس از انقلاب بود. آن موقع هم آثار کم کیفیت و بیکیفیت ساخته میشد اما الآن همه کارها بیکیفیت است و سالی یکبار یک کار خوب میآید. مشکل دیگر پیشرفت نرمافزارها و افزایش استفاده از آنها بود که باعث شد ما چیزی به نام مهارت نوازنده را از دست بدهیم. متأسفانه ساز زنده دارد حذف میشود و این بدترین چیز است. به نظر من الآن وضعیت کنسرتهای موسیقی کلاسیک ما خیلی بهتر از موسیقی پاپ است ولی مسئلهای که وجود دارد این است که نوازندههای موسیقی کلاسیک ما قدرت بداهه و نوازندگی برای موسیقی پاپ را ندارد. موسیقی پاپ شیطنت دیگری را میخواهد که ممکن است نوازنده موسیقی کلاسیک آن را نداشته باشد. در حال حاضر تعداد ویولنیستهای ما که خلاقیت نواختن موسیقی پاپ را دارند به پنج نفر نمیرسد. هشتاد میلیون جمعیت داریم و تعداد ویولنیستها و گیتاریستهای خوبمان به تعداد انگشتهای دو دست نیست. ما در کشورمان سه یا چهار نوازنده کلارینت داریم. این را هم بگویم که ما خوانندههایی را داریم که بیش از نیم قرن روی استیج هستند و همچنان دارند میخوانند و ما وقتی به پروسه کاری این خوانندهها نگاه میکنیم میبینیم اینها کار درستودرمان خواندهاند و چرتوپرت نخواندهاند. مخاطب هم کارشان را همچنان دوست دارد. میخواهم بگویم مردم هم در آخر به ذات خودشان برمیگردند.
فکر میکنید آیا اگر همین امسال بخواهید کنسرت برگزار کنید، مخاطبان به کنسرت شما میآیند؟
بله. البته من کاری را انجام میدهم که میدانم موفق میشود. من در یک سالن 300 نفری به نفع بچههای سرطانی اجرا کردم، اما شما میبینید بعضی از همکاران من در سالن میلاد کنسرت میگذارند و تصور میکنند الآن همان 20 سال پیش است. به همین خاطر است که گاهی میبینیم سالن را نمیتوانند پر کنند. البته شما خودتان هم میدانید که بلیت کنسرتهایی که ظرف 10 دقیقه پر میشود در میان کارکنان دولتی تقسیم شده است و یا خوانندهها و نوازندهها از اقوام خود خواهش کردهاند به کنسرت بیایند که به نظر من این کار درستی نیست. متأسفانه الآن تمام آمارها فیک است.
از اواسط دهه هشتاد نیز تعدادی خواننده با سبک و سیاق خاص خودشان دیده شدند. نظرتان راجع به موسیقی آنها چیست؟
موسیقی دهه هشتاد هم تأثیر گرفته از دهه هفتاد بود اما موسیقی در دهه نود فاجعه شد. البته الآن خیلی از خوانندههایی که در دهه هشتاد دیده شدند هم سالن را پر نمیکنند. متأسفانه در هنر ما یک سادهانگاری و یک مینیمالیست خندهدار اتفاق افتاده است که بنا بر آن هر چیزی که دم دست آدم است میتواند قابلیت هنری شدن پیدا کند. وضعیت موسیقی جهانی هم همین است و شما چیزی به نام هنر واقعی نمیبینید. مدیا کاری کرده است که همه فکر میکنند میتوانند کار هنر انجام بدهند. در واقع هنر بهعنوان یک کار ساده جای افتاده است. موسیقی آنقدر اینسترومنتال و آنقدر ماشینی شده است که ما چیزی به نام عشق و انتقال احساس را خیلی کم میشنویم. بنابراین وقتی فاکتور عشق و احساس را از موسیقی میگیریم مجبور میشویم چرتوپرت تحویل مردم بدهیم. من چند وقت پیش داور "عطف" کانون زمستان برای انتخاب ترانه بودم و فکر میکنم مشکلی که ترانهسراهای جوان ما دارند این است که اصلاً تعریف درستی از عشق ندارند. وقتی صاحب ترانه ذهنیت درستی از ترانه نداشته باشد خیلی خطرناک است چون ملت ما کلاممحور هستند و کلام روی آنها تأثیر زیادی میگذارند. یک زمان خوانندهای آمد و گفت "تیکه تیکه کردی دل منو" و کلام را فدای ریتم کرد. این اتفاق افتاد و الآن موسیقی کلام دارد با همدیگر جلو میرود ولی باز هم برای مردم مهم است که شما چه میگویید. مردم ما نمیتوانند نسبت به کلام بیتوجه باشند. با این وجود من فکر میکنم همین نسل هم مجبور میشود کار خوب گوش کند.
قبول دارید که ترانه هم دارد قربانی خواننده و موسیقی امروز میشود؟
بله. عجیبتر این است که الآن خود خواننده یا خود آهنگساز دارد ترانه میگوید. خواننده پیش خودش میگوید من چرا فلان مقدار پول بدهم تا ترانه بخرم؟ خودش چیزی مینویسد و میخواند. من همیشه میگویم ترانه، کلامی است که سادهنویسی دارد ولی به سادهانگاری نباید برسد. الآن خیلی راحت و بدون مکث میشود گفت "قربونت برم الهی، چه خوشگلی چه ماهی، دوست دارم گاهی گاهی"! اینجوری گفتن خیلی راحت است. اما عجیب است که خیلیها میگویند این ترانه چه فانتزی است! این ترانهها پیش از انقلاب هم بوده و ما آن زمان ژانر کوچهبازاری داشتهایم که به اعتقاد من اگر ژانر کوچهبازار نبود اصلاً موسیقی ما بعد از انقلاب وجود نداشت. یک خواننده فوقالعاده خوب و محترمی مثل نعمتالله آغاسی در زمان خودش از خوانندههای انتکتوئل موجهتر بود. متأسفانه الآن ترانهها به بیاحترامی و بیغیرتی رسیده است. ما میبینیم خواننده میگوید اگر او از من بهتر است برو با همان! اینها شعار است و واقعیت ندارد و هیچ نشانی از غیرت هم در آن نیست.
ما کانونها، کارگاهها و خانههای ترانه زیادی داریم. به اعتقاد شما این کارگاهها تأثیرگذار بودهاند؟
این کارگاهها گاه خروجیهای خوبی داشتهاند. من، نیلوفر لاریپور و مهدی محتشم صفا در سال 78 اولین خانه ترانه را تأسیس کردیم و بعد افشین یداللهی، یغما گلرویی، عباس سجادی، سعید اصلانی، بابک صحرایی و خیلیهای دیگر به آن اضافه شدند. آن خانه ترانه خروجیهای خوبی داشته است. افشین مقدم، روزبه بمانی، حمیدرضا صمدی، علی ایلیا و مهدی ایوبی خروجی آن بوده است. آنها قبلاً ترانهسراهای فوقالعادهای بودند اما یک پاتوق و تریبون در اختیارشان قرار گرفت که دیده شوند. همین افراد بازار لسآنجلس را از چرتوپرت خوانی نجات دادند. اگر همین افراد نبودند موسیقی لسآنجلس خیلی زودتر از اینها به پایان میرسید. هنوز هم ترانههای معنیدار خوانندههای لسآنجلس نشین را این ترانهسراها میگویند.
آیا در دهه هفتاد یا اوایل دهه هشتاد انتظار این را داشتید که بعدها موسیقی پاپ کشور به چنین روزی بیفتد؟
به هر حال باید انتظار همه چیز را داشت. همانطور که آن موقع کسی فکر نمیکرد موسیقی بهمرور تنزل پیدا کند، امروز هم کسی به آینده خوشبین نیست اما همیشه باید برای هر اتفاقی آماده بود. تئاتر ما دقیقاً در لحظهای که همه فکر میکردند مرده است، زنده شد و رشد کرد. این اتفاق در مورد هنر موسیقی نیفتاده است اما امیدوارم اینچنین شود. 10 سال پیش از من پرسیدند نظرت راجع به وضعیت موسیقی پاپ چیست که من گفتم موسیقی مملکت ما در دهه هشتاد مثل یک طفل است که باید به حد بلوغ برسد و بعد راجع به آن حرف بزنیم، اما الآن میگویم موسیقی مملکت ما مرده است و برای مرده نباید بیخود عزاداری کرد. عزاداری کردن برای چیزی که از دست رفته بیفایده است.
آیا یک ترانه قیمت دارد؟
خیر.
پس چرا قیمت یک ترانه پانصد هزار تومان است و یک ترانه پنج میلیون تومان؟
نبود سندیکا و صنف باعث شد که هر کس برای خودش قیمتی بگذارد. شنیدهام که برخی ترانهها تا مرز 10 میلیون تومان هم فروخته شده است، اما برخی ترانهسراها هستند که پول هم میدهند تا کارشان را بخوانند. وقتی چیزی نظم و قاعده نداشته باشد هر اتفاقی ممکن است بیفتد.
با مبالغی که برای فروش ترانهها تعیین میشود موافق هستید؟
معتقدم اولین چیزی که ترانهسرا باید در فروش ترانه در نظر بگیرد وجدانش است. اگر میبینید که خواننده یک خواننده فوقالعاده خوب است و تعهد دارد اثر شما را بهخوبی به گوش شنونده برساند، چه ایرادی دارد که دستش را بگیرید؟ زمانی هم هست که شما برای ترانهتان قیمت میگذارید و خواننده هم پولش را دارد و آن را میپردازد. این هم مشکلی نیست چون شما دارید پول زحمتتان را میگیرید.
نقش ترانه در هیت و مگاهیت شدن قطعات موسیقی چقدر مهم است؟
یک زمان کلام 80 درصد تأثیرگذار بود و موسیقی 20 درصد، اما الآن نقش موسیقی 60 به 40 نسبت به ترانه بیشتر است. در کل مردم مشرقزمین کلاً کلاممحور هستند و برایشان مهم است که شما چه گفتهاید، بنابراین شاید ما از این دوره گذار بهسلامت عبور کنیم و یک اتفاق خوب را رقم بزنیم.
در سالهای اخیر هیچوقت نخواستهاید با همکارانتان از نسل اول پاپ همکاری کنید؟
من چون آهنگساز هستم ترجیح میدهم گروه خودم را داشته باشم. دوستان هم سن و سال من اصلاً کار نمیکنند. اکثر آنهایی که کار میکنند هم بدقول هستند و آنقدر کار را طول میدهند که مشتری میپرد. طرز تفکرشان هم کهنه است. معتقدم از میان مثلث صدا، موسیقی و آهنگ، یک نفر باید سنش از بقیه بیشتر باشد تا یک تجربه بالا در کنار یک تیم خوشفکر و خوش ایده امروزی قرار بگیرد. وقتی این ترکیب ایجاد شود کار مطرح میشود.
قصد انتشار آلبوم ندارید؟
خیر. منتشر کردن آلبوم دیوانگی است. من آثارم را در قالب تکآهنگ منتشر میکنم.
کنسرت چطور؟
من بیشتر در مؤسسات خیریه و به نفع این مؤسسات کنسرت میگذارم و کنسرتها برایم جنبه انتفاعی ندارد. البته اگر یک اسپانسر بخواهد روی من سرمایهگذاری کند من کنسرتهای بزرگتر هم برگزار میکنم، اما اگر اتفاق نیفتد این روند را ادامه میدهم و سکوت نخواهم کرد. تمام تلاشم این است که یک اسم نیک از خودم جای بگذارم. فکر میکنم اتفاقاتی که باید برایم میافتاده، واقعاً افتاده است. با افتخار میگویم که امروز روزگاری نیست که یک نفر بتواند یک دهه بدرخشد. در خارج از کشور هم همینطور است. شما خیلی از گروههای بزرگ را میبینید که خود تهیهکننده آنها را خراب میکند تا یک گروه دیگر بیاورد. من و همدورهایهایم دو دهه درخشیدیم و کار بزرگی کردیم.
در پایان اگر صحبتی باقی مانده است بفرمایید.
یک تشکر ویژه از حمیدرضا رضایی دارم که من را دوباره به موسیقی برگرداند. همچنین مخاطبان را دعوت میکنم که آثار جدیدم را بشنوند. همکاریهایی با نوید مولوی و موزیسینهای دیگر دارم که بهزودی این آثار را خواهید شنید. این کارها از نظر خودم کارهای خیلی خوبی شده است.