سرویس موسیقی هنرآنلاین: خیلی اهل مصاحبه نیست و با اصرار فراوان رضایت داد. در بحث ترانهسرایی حرفهای زیادی برای گفتن دارد و در صحبت با او تعصب فوقالعادهاش به کلام را میتوان بهراحتی درک کرد.
امیر ارجینی کارش را بهصورت حرفهای با محسن چاوشی شروع کرد و در آلبومهایی چون "خودکشی ممنوع"، "لنگه کفش"، "متأسفم" و "حریص" با او کار کرد. ارجینی همچنین ترانه پرطرفدار "سنگ صبور" را برای فیلم "سنتوری" سرود.
او در ادامه با خوانندههایی چون حجت اشرفزاده، سیروان خسروی، علی لهراسبی، بهنام صفوی و... کار کرد. ارجینی این روزها مشغول فعالیتهای تازه در حوزه ترانه و تولید اولین آلبوم رسمیاش است و این بهانهای برای گفتوگو با او شد.
آقای ارجینی، در حال حاضر مشغول چه کاری هستید؟
این روزها مثل گذشته مشغول نوشتن و سرودن ترانه برای چند نفر از دوستان آهنگساز هستم. پیشتر با خوانندهها در ارتباط بودم و این ارتباط گاهی ارتباط صمیمی نبود ولی در چند سال گذشته بیشتر با خود آهنگسازان در ارتباط بودهام و گاهی حتی نمیدانم سرنوشت ترانهای که مینویسم چه میشود و قرار است چه خوانندهای آن را بخواند ولی معمولاً حاصل همکاریهای ما خوب بوده است چون تعاملی بین من و آهنگسازان هست که کمک میکند تا کار خوب از آب دربیاید. هرچند خوانندههایی هم هستند که خودشان آهنگسازان هستند. منظور من بیشتر آهنگسازانی هستند که خودشان هم خواننده هستند و هم آهنگساز و تنظیمکننده. اخیراً من و بابک مافی در یک اثری با نام "دیوار" با هم همکاری کردیم و در نهایت آن قطعه را علی لهراسبی خواند. با یک سری دوستان جوان هم آشنا شدهام که کار آهنگ و تنظیم انجام میدهند و واقعاً خوشذوق هستند.
چطور شد که جذب ترانهسرایی شدید؟
من سالهای 80 یا 81 شروع به نوشتن ترانه کردم. قبل از آن غزل مینوشتم. البته هنوز هم غزل مینویسم. آشنایی من با محسن چاوشی باعث شد که ترانه هم بنویسم. مورد اقبال قرار گرفتن ترانههای من توسط هواداران محسن چاوشی و دوستانی که همینطور به مخاطبین کارهای من اضافه میشدند، من را مجاب کردند که تمرکز بیشتری روی ترانه بگذارم و کارم تاکنون ادامه پیدا کرده است.
زمانی پُرکار بودید و با خوانندههای بنامتری همکاری میکردید ولی بعد انگار کمی کمکار شدید. چرا؟
شاید شما بهعنوان یک خبرنگار از بخشی از اتفاقاتی که دارد در حوزه ترانه و ترانهسرایی و حتی موسیقی میافتد بیاطلاع باشید. ما نیز گاهی خودمان را به بیاطلاعی میزنیم. یعنی میدانیم که دوستان با چه شیوههایی کار میکنند ولی خودمان را به اطلاعی میزنیم. من همیشه سفارشگیرنده هستم و به کسی سفارش نمیدهم. اگر دوستی از همکاری من به موفقیت رسیده و فکر میکند همکاری ما همکاری موفقی بوده است میتواند دوباره تمایل به همکاری داشته باشد و من هم متقابلاً این تمایل را دارم که با دوستان همکاری کنم ولی فکر میکنم جایگاه و مرتبه کلام حکم میکند من خودم را در هیچ جایی کوچک نکنم و کلام را مقدس بشمارم تا در ادامه هم از نوشتن لذت ببرم. اگر بخواهد ذرهای به غرور من و کلام ضربهای وارد شود از ترانه لذت نمیبرم.
اگر خودتان صدای خواننده خاصی را بپسندید آیا حاضر هستید که به او پیشنهاد همکاری رایگان بدهید؟
من با هیچکس و به هیچ وجه رایگان کار نمیکنم. در بازار موسیقی دهههای 30 و 40 زمانی که یک شاعر و آهنگساز یک اثری را میساختند و میدیدند که مناسب صدای یک خواننده خاصی است، به او پیشنهاد همکاری میدادند و آن خواننده هم بسیار خوشحال میشد، اما در حال حاضر دیگر شرایط مثل آن زمان نیست. الآن فضای مجازی باعث شده است که دوستان دچار توهم شوند. شما زمانی که با آنها تماس میگیرید و میگویید ما کاری انجام دادهایم که به صدای شما میخورد، اولین چیزی که به ذهنشان میرسد این است که شما فن یا هوادارشان هستید. تنها خوانندهای که گوشی همراهم را بردارم و با او تماس میگیرم و میگویم یک کار خوبی دارم بیا آن را بخوان، حجت اشرفزاده است. من و حجت قبل از اینکه او محبوب و معروف شود با هم دوست بودیم و من از اخلاق او آگاهی کامل دارم و میدانم انسان شریفی است. او اگر اثر را دوست داشته باشد میخواند و هیچوقت بابت دستمزد شاعر و آهنگساز کوتاهی نمیکند. من کاری را به حجت اشرفزاده معرفی میکنم که مطمئن باشم به صدای او میخورد. نزدیک 10-12 سال است که با حجت دوست هستم ولی در کل فقط یک قطعه "سفر نرو" که حاصل همکاری ما بوده بیرون آمده است. البته کارهای دیگری هم داریم که هنوز منتشر نشدهاند. متأسفانه در موسیقی ما فضای حرفهای وجود ندارد، وگرنه مطمئن هستم که میتوانستم کارهای موفقتری با اغلب خوانندههای معروف داخلی انجام بدهم. هنوز هم این توانایی را در خودم میبینم. اگر در هر خوانندهای منش و رفتار حرفهای ببینم مطمئن باشید برای من با حجت اشرفزاده هیچ فرقی نمیکنند و با آنها هم تماس میگیرم و میگوییم ما کاری تولید کردهایم و فکر میکنیم به صدای شما میخورد. آقای فلانی هم اگر دوست داشت آن اثر را میخواند و میگوید بسیار ممنونم که به یاد من بودید، حالا بگوید دستمزد شما چقدر میشود. رفتار حرفهای اینگونه است ولی الآن این رفتار حرفهای وجود ندارد. در حال حاضر اگر با هرکدام از خوانندهها تماس بگیریم فکر میکنند ما طرفدار آنها هستیم و نباید پولی بگیریم، در صورتی که من چنین چیزی را برنمیتابم. اگر هم با چشم خودم چنین چیزی ببینیم و حتی اگر خودم در آن قضیه دخیل نباشم حتماً برخورد میکنم. کسی که در حوزه کلام دارد این کار را میکند اگر برای خودش احترامی قائل باشد این کار را انجام نمیدهد. در حال حاضر فضای مجازی هم باعث شده است که دسترسی به خوانندههای برند راحتتر شود. خواننده باید دستمزد ترانهسرا را لحاظ کند ولی خود ترانهسرا هم نباید از حقوق خودش کوتاه بیاید.
محسن چاوشی بخشی از محبوبیت ابتدایی خودش را مدیون همکاری با شماست. به نظر خودتان چرا همکاری شما ادامه پیدا نکرد؟
این قضیه متقابل است. زمانی که من و محسن چاوشی با هم همکاری کردیم هر دو به یک اندازه برای مخاطب شناختهشده بودیم. همان قدر که شعر من به محسن چاوشی کمک کرد، پکیج محسن چاوشی هم به من کمک کرده است. به نظر من محسن چاوشی یک پکیج است و فقط یک صدا نیست. او یک آدم باهوش است که خوب ملودی میسازد و کارهای بسیار بجایی انجام داده است. نمیدانم در تاریخ موسیقی چه زمانی یک آهنگی مثل "سنگ صبور" میتواند تکرار شود. واقعاً "سنگ صبور" جزو کارهای بینظیر و کمنظیر موسیقی ما است. این قطعه تقریباً پس از گذشت 15 سال هنوز دارد شنیده میشود. نوازندگی اردوان کامکار بسیار تأثیرگذار بود. اینکه چرا من و محسن چاوشی با هم کار نمیکنیم به سال 89 یا 90 برمیگردد که ما با هم زاویه پیدا کردیم. تاکنون ترجیح دادهام چیزی در مورد آن اتفاق نگویم. نمیدانم شاید یک روز سر دلم باز شد و حرفم را زدم ولی فعلاً این تصمیم را دارم که به خاطر اتفاقهای مشترکی که بین ما بوده صحبتی درباره این ماجرا نکنم.
نقش ترانه را در موفق شدن یک قطعه چقدر مؤثر میدانید؟
ترانه بهتنهایی نمیتواند باعث موفق شدن یک قطعه شود ولی در ابتدا بحث ترانه و ملودی در محبوب شدن یک قطعه اهمیت بسیار زیادی دارند. قطعههای زیادی بودهاند که حتی تنظیم چندانی هم نداشتهاند و با یک گیتار خالی نواخته شدهاند و فقط به خاطر شعر و ملودی بین مردم جای باز کردهاند. شعر و ملودی در محبوبیت یک اثر بسیار مؤثر هستند ولی به نظرم شعر در ماندگاری یک قطعه تأثیرگذاری بیشتری دارد. دلبری که کلمهها در شعر میکنند به ماندگاری یک اثر موسیقیایی در ذهن مخاطب کمک زیادی میکنند. ترانههایی که در دهههای 30 و 40 سروده و خوانده شدهاند با گذشت چند سال هنوز شنیده میشوند و مردم آنها را گوش میکنند. امیدوارم که برای ترانههای ما هم همین اتفاق بیفتد.
من برخلاف شما احساس میکنم ترانه برای یک اثر موسیقی مثل یک مادر میماند که خانواده را تشکیل میدهد یا مثل یک پایه میماند که روی آن چیزهای دیگر قرار میگیرد ولی همه دکور آن پایه را میبینند و خود پایه را نمیبینند؟
این نگاه شما کاملاً درست است ولی اگر من این حرف را بزنم شاید از جانب آهنگسازان و تنظیمکنندهها مورد هجمه قرار بگیرم. البته بابت این موضوع باکی هم ندارم. اسم موزیک باکلام روی خودش است و کلام به موسیقی هویت میبخشد، وگرنه مردم میتوانند موسیقی بدون کلام گوش کنند. فکر میکنم این مسئله در ذهن من نیز همین شکل است. حتی محسن چاوشی هم در یکی از مصاحبههایش گفت که در یک اثر موسیقی، 70 درصد ترانه مهم است. وقتی ترانه روی کاغذ باشد آن تریبون را به دست نمیآورد که خودش را به گوش مخاطب برساند. بنابراین پکیج ملودی و تنظیم هم اهمیت دارند. هر کدام در جایگاه خودشان اهمیت ویژهای دارند.
چقدر به مظلومیت ترانه در این روزها اعتقاد دارید؟ روزهایی که ترانهها دارند قربانی موسیقی پاپ میشوند؟
به نظر من ترانهها قربانی نمیشوند. ترانهها هم اندازه همان آهنگهایی است که منتشر میشوند. اگر ترانهای باشد که من بگویم این ترانه واقعاً وزنش بیشتر از اینها بود و باید بیشتر از یکی دو سال شنیده میشد، من حق را به شما میدادم. میتوانم درباره مظلومیت ترانهسرا صحبت کنم ولی درباره مظلومیت ترانه نمیتوانم چیزی بگویم. بهزودی میخواهم از طریق صفحه خودم و یا سایتها دیگر یک اطلاعیه بدهیم که اگر کسی خواست آثار ما را بخواند، حتماً باید از ما اجازه بگیرد. بارها دیدهام که قطعه "سنگ صبور" را بهعنوان یک تِرَک مستقل خواندهاند و منتشر کردهاند. من کاری با آهنگساز ندارم ولی سر اجرای صحنهای این قطعه اگر قرار باشد در آینده خواننده اثر اجرا کند مدعی هستم. اجازه نمیدهم بدون اجازه من حتی اجرای صحنهای این کارها روی استیج برود. فکر میکنم این وسط ترانهسرا مظلوم است. آثاری که منتشر میشوند بیشتر به محبوبیت خواننده اثر کمک میکنند ولی به ترانهسرا بابت سراینده اثر و صاحب آن ترانه هیچ دستمزدی پرداخت نمیکنند. در گذشته بازخوانیهایی داشتهایم که با واکنش ترانهسرایانی مثل آقای اردلان سرفراز روبهرو شده و ایشان حتی شکایت هم کردهاند. من دوست ندارم کار به شکایت برسد. از همین الآن میگویم اگر کسی میخواهد آثار من را بازخوانی و یا اجرای صحنهای کند باید از من اجازه بگیرد. اگر ببینم خوانندهها این مسئله حرفهای را رعایت نمیکنند مجبور میشوم شکایت کنم. آن کسی که میخواهد در ایران فعالیت کند حتماً باید با شاعر هم هماهنگ شود و برای کنسرتش مجوز بگیرد.
بحث دیگری که الآن بسیار مطرح است بحث در مورد ترانههای موسوم به "دیس لاو" است. زمانی این نوع ترانهها در موسیقی رپ جذابیت زیادی داشتند ولی در ادامه کمکم به موسیقی پاپ هم سرایت کردند و الآن ترانه بیشتر توی چشم است. فکر میکنید این نوع ترانه چقدر میتواند به بحث ترانه و موسیقی ضربه بزند؟
قطعاً ضربه میزند ولی جای تأسف دارد که همه این ترانهها مجوز هم میگیرند. فکر نمیکنم دوستان در شورای شعر خودشان خواسته باشند به این شعرها مجوز بدهند، بلکه شاید فشارهایی از بیرون بوده است که این اشعار حتماً مجوز بگیرند. احساس میکنم تهیهکنندهها به قدرتی رسیدهاند که هر کاری که دوست دارند را انجام میدهند. شورای شعر شعری را رد میکند و اینها با رایزنیهای مختلف حتی مجوز میگیرند. نمیدانم کارگردانی که تیتراژ فیلمش را به یک خواننده میسپارد چرا باید کلمه "موچین" را بپذیرد؟! چند ماه برای فیلم سینمایی زحمت میکشند ولی چرا خواننده آن نباید چند ساعت برای کارش زمان بگذارد؟ واقعاً کارهای خوبی نیستند. برخی از خوانندهها میآیند ترجمه کارهای اروپایی را میخوانند. نخست اینکه اختلاف فرهنگ را در نظر نمیگیرند. اکثر قانونها با توجه به عرف جامعه نوشته شدهاند. بسیاری از قانونها ابتدا عرف بودهاند و بعد قانون شدهاند. عرف کمتر از قانون نیست. ما در جامعه عرفی داریم که قانون نانوشته است. شما نمیتوانید آن را لحاظ نکنید چون توسط اطرافیان خودتان مورد شماتت قرار میگیرید. یک عده میروند ترجمه آثار موسیقی موفق آمریکایی را میخوانند. ترانهها کلمهای ترجمه میشوند و تحت لفظی نیستند و همیشه به شعر ضربه میزنند. کامبیز روشنروان چند سال پیش یک مصاحبه تصویری انجام داد و گفت: "ما پس از انقلاب اگر مدیریت کرده بودیم الآن یک پاپ ایرانی داشتیم ولی ما پاپ ایرانی نداریم". ترکیه پاپ دارد و شما در میزان دوم سوم آهنگ میفهمید که آن اثر یک اثر تُرک است چون اصالت دارد. یعنی آن را با فرهنگ خودشان تلفیق کردهاند. آثار ما بهراحتی آب خوردن از روی آثار دیگر کپی میشوند و دوستان با پررویی تمام حتی اسم صاحب اصلی اثر را هم پای کار نمیزنند. در کنار این مسئله، ترانهسرا هم به خواننده میگوید، "هر چه تو بگویی!" چون فقط به فکر این است که کارش اجرا شود. من به جرئت میگویم 99 درصدشان چیزی از کلمه و شعر نمیدانند. حمید هیراد رفته بود و از هر صفحهای یک بیت شعر که خوشش آمده بود انتخاب کرده بود. حتی برخی از آنهایی که هیراد شعرشان را برداشته بود، خودشان هم فکر نمیکردند شاعر باشند ولی پس از این اتفاق فکر کردند کسی هستند. فضای مجازی باعث شده که دسترسی به اشعار امکانپذیرتر باشد. مثلاً برخی از افراد از کلمه مثلاً "موچین" یا "بشقاب" در ترانه خوششان میآید و دیگر با ساختار ترانه کاری ندارند و آن ترانه را انتخاب میکنند. زمانی هم که به آنها میگوییم چرا این ترانه را انتخاب کردید میگویند سلیقه ترانهای من اینطور است. میخواهم به آنها بگویم مگر شما در آثارتان یک آکورد اشتباه را میپذیرید؟ مگر یک گام و یا نت اشتباه را میپذیرید؟ پس چرا اینقدر راحت از ترانه میگذرید؟ ما ترانههایی را میشنویم که دستور زبان فارسی در آنها رعایت نشده است و ضعف تألیفهای سخیفی دارد که شاید بچه اول ابتدایی هم آنها را رعایت کند. بسیاری از دوستان ترانهسرای من هستند که این ماجرا را میدانند ولی هیچی نمیگویند چون فکر میکنند شاید یک روزی با فلان خواننده کار کنند و فلان خواننده به آنها زنگ بزند. بسیاری از دوستان حضوری به من گفتهاند که آقای ارجینی ترانههایی که شما با محسن چاوشی کار کردید ترانههای بسیار خوبی بودند، اما یک نفر از آنها را ندیدهام که در مصاحبهها و صفحه شخصیشان چنین جملهای را بگویند، چون با خودشان میگویند چه بهتر که اصلاً امیر ارجینی نباشد. یک عده میدانند وضعیت ترانه به چه صورت است ولی هیچی نمیگویند چون میگویند ممکن است فلان خواننده ناراحت بشود. خب بگذار ناراحت شود. برای شما کلمه مهمتر است یا ناراحتی فلان خواننده؟ من حاضر هستم حتی کارگری هم بکنم ولی تن به این کارها ندهم. تورج نگهبان یک جمله بسیار ارزشمند دارد. او میگوید: "من زندگیام را کوچک نگه داشتهام تا خودم را پیش کسی کوچک نکنم". من هم همین جمله را تکرار میکنم. سعی میکنم زندگیام را کوچک نگه دارم ولی خودم را در حوزه موسیقی پیش هیچکس کوچک نکنم.
وضعیت ترانه را در مقایسه با سالها و دهههای گذشته روبهپیشرفت میدانید یا پسرفت؟
به خاطر کثرت کارها باید بگویم ترانه پیشرفت کرده است. در گذشته 10 کار ساخته میشد و از بین آنها هفت اثر خوب وجود داشت ولی الآن کارها زیاد شده و اگر بخواهیم با آن مقیاس بگوییم باید از بین هزار اثر، 700 ترانه خوب باشد ولی اینطور نیست. در حال حاضر هزار کار ساخته میشود و باز فقط هفت اثر خوب دیده میشود. جمعیت ایران افزایش پیدا کرده است و آن موقع فضای مجازی اینقدر راحت همه را هنرمند نمیکرد. بسیاری از آهنگهای امروزی که خوانده میشوند، اگر در دهههای 30 و 40 میخواندند، آهنگساز بهراحتی خواننده را رد میکرد. در گذشته خواندن اینقدر آسان نبود که هر کسی به خودش اجازه بدهد وارد این عرصه شود. به هر حال ترانه هم میتواند پسرفت داشته باشد و هم پیشرفت. من فکر میکنم هر چیزی وارد ایران شد بیشتر با مضراتش وارد شد. فضای مجازی هم همینطور بود. متأسفانه ما به جای اینکه از این فضا درست استفاده کنیم، مغلوب تمام تکنولوژیهایی شدیم که به لحاظ فرهنگی مدیریت نشدهاند. شاید خواسته مسئولین هم از وارد شدن تکنولوژیها بیشتر این بود که از آنها بهرهبرداری رسانهای کنند. فضای مجازی و باز شدن حوزه موسیقی پاپ، همه اینها به ما ضربه زدند. ما در هر دورهای به نحوی زیادهروی کردیم و جوری راه را اشتباه رفتیم. چند روز پیش حسین زمان پس از سالها کنسرت اجرا کرد که اتفاق بسیار خوبی بود. ما در همان دورهای که حسین زمان، قاسم افشار و خشایار اعتمادی آمدند خواستیم بهرهبرداری رسانهای کنیم که بگوییم ما در ایران هم میتوانیم همان کاری را انجام بدهیم که شما در آن طرف انجام میدهید. شاید هنرمندان بسیار خوبی بودند که در آن حلقه تقلید هنرشان گم شد چون قرار بود از این ماجرا بهرهبرداری رسانهای شود. ما همیشه مغلوب کارگزارهای رسانهای شدهایم.
ما در ایران ترانهسراییهایی داریم که رقم نجومی میگیرند و ترانهسراهایی هم داریم که رقم بسیار پایینی میگیرند. نظر شما چیست؟
من چون خودم ترانهسرا هستم میگویم اگر ترانهسرایی بابت ترانهاش 20 میلیون تومان هم گرفت نوش جانش، اما این که عدالت وجود ندارد به خاطر این است که ما صنف ترانهسرایی نداریم. در اروپا حتی رانندهها هم صنف دارند و هر تصمیمی که بگیرند زنجیرهوار پشت هم هستند. به نظر من ترانهسرایی نرخ ندارد. مثلاً بگذارید در حوزه نوازندگی، آقای پیام طونی نوازنده ویولن را مثال بزنم. اگر کسی بتواند مثل پیام طونی ویولن بنوازد دیگر پیام طونی نمیتواند بگوید من 10 میلیون تومان پول میگیرم، اما از آنجایی که واقعاً کسی مثل او نمیتواند ساز بزند ارزش کارش بالاتر میرود. ما در این حوزه فعالیت نکردهایم که پیام طونیهای زیادی را به وجود بیاوریم. شاید خودش باید این کار را انجام بدهد. درست است که کار کردن با خوانندههای برند یک امتیاز است ولی دوستان پشت پردهها را نمیدانند.
در حال حاضر برای ترانهسرایی چه رقمی پرداخت میشود؟
هیچ محدودهای وجود ندارد. یک نفر باید بیاید محدوده آن را مشخص کند. مثلاً در حال حاضر سازمان مسکن و شهرسازی میگوید خانه در فلان منطقه نباید از این قیمت بیشتر باشد. اگر بازار سیاهی هم شکل بگیرد فوقش قیمت یکی دو میلیون بالاتر میرود. در حوزه ترانهسرایی هیچ محدودهای وجود ندارد. یک ترانهسرا میگوید من فلان قدر دستمزد میگیرم، اگر میخواهی با هم همکاری کنیم و اگر نمیخواهی من ترانهام را نمیدهم. ممکن است یک نفر پول نیاز داشته باشد و با 500 هزار تومان هم ترانه بفروشد. متر و معیاری برای قیمت ترانه وجود ندارد و قیمت ترانه را خود ترانهسراها مشخص میکنند.
به نظر شما خانههای ترانه و جایزههای ترانهسرایی چقدر میتوانند مؤثر باشند؟
اخیراً کارگاههای ترانه زیاد شده است. اگر مدرسهای این کارگاهها خوب باشند میتوانند مؤثر باشند. دوستان در فضای مجازی مینویسند آموزش عروض، دستور زبان فارسی و ... فقط در 12 جلسه. یک عالم چیز مینویسند که شاید یاد گرفتن آنها احتیاج به یک دکترای ادبیات عالی میخواهد ولی اینها لطف میکنند و میخواهند همه اینها را در 12 جلسه یاد بدهند! من حاضرم قسم بخورم که میخواهند چیزهایی را یاد بدهند که حتی خودشان هم بلد نیستند و در آن زمینه ضعف دارند. من میبینم دانشگاههای ما هم از این افراد برای تدریس استفاده میکنند. دانشگاههای ما مگر مدیریت و هیئت علمی ندارند؟ هیئت علمی دانشگاه نمیآید سواد این آدمها را بسنجد؟ در دانشگاه دیگر تجربه حرف اول را نمیزند و آنجا کاملاً یک محیط آکادمیک است. من خودم معتقد هستم که تجربه یک گام از دانش جلوتر است ولی بیرون از دانشگاه. به نظر من کارگاههای ترانه کارگاههای خوبی نیستند. در چند سال آینده متوجه خواهیم شد که اینها فقط کارگاههایی هستند که از هنرجوها پول میگیرند. بیشتر آن پول را هم آموزشگاهها برمیدارند. یکبار با خود من مذاکرهای انجام شد که بیایم این کار را انجام بدهم و کامل در جریان کارهای آموزشگاه هستم. بیشتر کارگاهها به جای اینکه دانششان را بالا ببرند، کارگاههایشان را بزکدوزک میکنند و در نهایت هم میبینیم که این کارگاهها خروجی خاصی ندارند. مگر ما ترانه و یا شعر نوشتن را در کجاها یاد گرفتیم؟ ما در جلسات شعر از استادها پرسیدیم و از آنها خواهش کردیم چیزی به ما یاد بدهند. نه کسی از ما پول گرفت و نه وقتی چیزی از آنها پرسیدیم ممانعت کردند. در حال حاضر همه زود استاد میشوند. اگر در یک جلسه شعر دعوتشان نکنند و عکسشان در پوستر نباشد به آن جلسه نمیروند. ما شاید پیش خودمان بگوییم مگر شما در حوزه ادبیات چه کارهایی انجام دادهاید؟
آیا در حال حاضر مشغول خواندن هم هستید؟
نزدیک سه یا چهار کار خوب آماده پخش دارم. چند وقت پیش قطعهای با نام "روز بزرگ" را منتشر کردم که فضای آن قطعه راک بود. دوستانی که آن قطعه را شنیدند گفتند صدای تو به این سبک بیشتر میآید و من هم تصمیم گرفتم در همین حوزه فعالیت کنم. در حال حاضر سه چهار کار انجام دادهام که آماده میکس و مستر هستند، اما از آنجا که خودم بهتنهایی نمیتوانم پخش قوی از کارها داشته باشم آنها را نگه داشتم و منتظر هستم که ببینم آیا اسپانسر و تهیهکننده خوب پیدا میکنم یا نه. کارهای من سوژههای بکری دارند. یکی از کارها شعری دارد که فکر نمیکنم در 40-50 سال اخیر به لحاظ شعری چنین سوژهای در ترانههای ما اتفاق افتاده باشد. تنظیمهای خوبی هم روی آنها انجام شده است. کارهای من کارهایی نیستند که هر کسی به سمت آنها بیاید و سرمایهگذاری کند، بلکه به یک آدمهایی نیاز دارد که دل عاشقی داشته باشند و بگویند بیاییم در بازار موسیقی این حوزه را هم پُررنگ کنیم.
در روند ساخت این قطعات با چه کسانی همکاری کردهاید؟
یکی دو تا از ملودیها را خودم ساختهام و یک ملودی هم از ساسان ترابی گرفتهام. در زمینه تنظیم با آقای پیام شفاهی همکاری کردهام و واقعاً کار او را دوست دارم. شهاب اکبری و میلاد مصدق هم دیگر تنظیمکنندههایی هستند که با آنها کار کردهام. همه قطعات در حوزه پاپ راک هستند. من در حوزه موسیقی پاپ یک آلبوم ساختم که همه را فروختم. ابتدا میخواستم آن آلبوم را خودم بخوانم ولی بعد که دوستان گفتند صدای تو در حوزه راک بهتر است، آن آثار را فروختم.
در بین آثارتان ترانهای در سبک ترانه "سنگ صبور" دارید؟
ترانههایی در آن زمینه نوشتهام ولی اینکه بخواهم خودم آنها را بخوانم هنوز تصمیم نگرفتهام. به هر حال راک یک سبک خشک است. سبک کارهایی نظیر "سنگ صبور" خشک هستند.
چرا به سمت خوانندگی رفتید؟
اگر فقط میخواستم خوانندگی را امتحان کنم که تاکنون باید آن را رها میکردم. من در هر کاری که بروم دوست دارم در آن موفق شوم. دوستان خواننده کاملاً پشت من را خالی کردهاند. حتی زمانی که ترانههای من را روی صفحههایشان مینویسند زورشان میآید که اسم من را بنویسند و تگ کنند. اشکال ندارد همه اینها میگذرد. فکر میکنم اگر روزی اینترنت در ایران قطع شود امپراتوری بسیاری از افراد فرو میریزد. یعنی دلشان به اینترنت خوش است. من خواندن را دوست دارم. در فیلم "سنتوری" هم در یک قطعه با محسن چاوشی خواندم. پس از آن یک قطعه دیگر را هم با همدیگر خواندیم و پخش شد. آن موقع بسیار تفننی میخواندم. زمانی که برادرم فوت کرد یک قطعه با نام "پرنده" داشتم که میخواستم خودم آن را بخوانم ولی بعداً دیدم که دلش را ندارم و آن را دادم خود محسن بخواند. من به خواندن علاقه داشتم و الآن چیزهای دیگری هم در کنار آن علاقه وجود دارد.