سرویس موسیقی هنرآنلاین: علی جعفری پویان نوازنده و مدرس ویولن و بنیانگذار سالنوای موسیقی ایران بیش از دو دهه است در حوزه موسیقی و به شکل تخصصی در رشته نوازندگی ویولن فعالیت میکند و در ارکسترهای مختلفی همچون پارسیان، سمفونیک، ملی، فیلارمونیک، ارکستر سمفونیک صدا و سیما و … ساز زده و در ضبط صدها اثر موسیقی فیلم، کلاسیک، سنتی و پاپ نقش داشته است.
تازهترین آلبوم این هنرمند با نام "بوسه بر بالهای پروانه" به تازگی منتشر شده است که این بهانهای برای گفتوگوی هنرآنلاین با او شد.
"بوسه بر بالهای پروانه" تازهترین آلبومی است که از شما منتشر شده است. زمینههای تولید این آلبوم چگونه شکل گرفت؟
آلبوم "بوسه بر بالهای پروانه" سومین مجموعهای است که من به بهانه همکاری مشترکم با آهنگسازان معاصر ایرانی منتشر کردهام. نام اولین آلبوم من "رد انگشتان من" بود که بیشتر قطعات آن مربوط به موسیقی فیلمهای سینمایی و سریالهای تلویزیونی است که با همکاری ۲۷ آهنگساز معاصر ایرانی ساخته شده است. من در آن آلبوم یک هویت مستقل موسیقی را ایجاد کردم و آثاری را انتخاب کردم که محوریت اصلی آنها ویولن و تکنوازی ویولن بود. هدفم از انتشار آن آلبوم این بود که فرهنگ شنیداری کسانی که به ویولن علاقهمند هستند و ضمن احترام به آقایان بیژن مرتضوی و شادمهر عقیلی، کسانی که الگوی شنیداریشان فقط این دو نفر بودند را تغییر بدهم. ضمن احترام به تمام اساتید نظیر آقای حبیبالله بدیعی، آقای اسدالله ملک و آقای پرویز یاحقی که الگوی اصلی کار آنها سبک ویولننوازی ایرانی بوده است، فکر میکنم ما میتوانستیم الگوهای شنیداری مختلفی داشته باشیم. سعی کردم استایل کلاسیک ولی با ملودیهای ایرانی که برای من نوشته شده بود انتخاب کنم و این همکاری تاریخی را ثبت کنم. آلبوم "رد انگشتان من" 51 قطعه داشت و در دو سیدی منتشر شد. پس از آن سعی کردم کارهایی که در دهه 1390 ساختم دوباره انتخاب کنم. هر کدام از آنها یک طراحی ذهنی و فکری متفاوتی شدند. کارهای من در آن دهه تبدیل به سه آلبوم شد که تاکنون دو آلبوم آن را منتشر کردهام. نام یکی از آن آلبومها "تا ابد ابری" است که حاصل همکاری من با 11 آهنگساز و شامل 17 ترک است. به نوعی میشود گفت بر مبنای حال و هوای ابری طراحی شده است و اتمسفری دارد که بر مبنای نامش شنونده را همراهی میکند. آلبوم "بوسه بر بالهای پروانه" حاصل همکاری با 18 آهنگساز و شامل 30 تِرَک است. در واقع میشود گفت این آلبوم با یک حال و هوای دیگری نسبت به دو آلبوم قبلی منتشر شده است.
عنوان آلبوم را بر چه اساسی انتخاب کردید؟
بهانه انتشار این آلبوم بسیار جالب است. هنگام جمعآوری آثار متوجه شدم که مادرم 70 ساله و من 40 ساله شدهام و اختلاف سنی ما 30 سال است. ما 30 ترک را انتخاب کردیم و با اجازه آهنگسازان، این آلبوم را به مادرم تقدیم کردم. نام مادر من پروانه است و نام "بوسه بر بالهای پروانه" هم بر همین اساس انتخاب شده است.
آیا به هدفتان یعنی تغییر الگوی شنیداری علاقهمندان به ویولن رسیدید؟
تا حدودی به هدفم رسیدهام. البته باید زودتر از اینها برسیم. ما در ماجرای ابراز و تثبیت نیت سالممان تنها هستیم. ضمن احترام به بقیه گفتم میخواهم پلی باشم بین آثاری که هضم آنها برای مردم سنگین است و آثاری که هضم راحتتری دارند و یک نوع لهجه دیگر را معرفی کنم. فکر میکنم اگر این کار را نمیکردم به راحتی فراموش میشدم. بحث من بر سر این نیست که برایم مهم باشد 30 سال دیگر کسی از من یاد کند یا نه، بلکه بحث من این است که من به موسیقی کشورم مدیون هستم و باید کاری که از دستم بر میآمد را انجام میدادم. حالا ممکن است کارهای دیگری هم از دست من بر بیاید ولی من این کار را با انتشار سه آلبوم به یک شکلی ثبت کردم. نیتهای مختلفی دارم. هدفم از انتشار آلبومها این بوده که دلم میخواسته آثارم تأثیر خوبی روی جامعه بگذارد. در حال حاضر تقریباً به نیت خودم رسیدهام ولی مسائلی مثل پخش نادرست آثار هم وجود دارد.
به همین مسئله بپردازیم. شما برای معرفی اثرتان با چه مشکلاتی مواجه میشوید؟
مشکلات متعددی سر راه ما قرار دارد. به طور مثال زمانی که یک اثر منتشر میشود تمام فروشگاهها آن اثر را ندارند. ما فروشگاههای تخصصی موسیقی زیادی نداریم. گاهی شهر کتابها جور کمبود فروشگاههای تخصصی موسیقی را میکشند. در حال حاضر شرایط انتشار آلبومها کمی بهتر شده است. امکان فروشهای آنلاین و سیستم دانلود و سیستم ارسال نسخههای فیزیکی به وجود آمده است ولی زحمت زیادی کشیده شده تا به اینجا رسیدهایم. مثلاً از سال 92 تا سال 98 از آلبوم "رد انگشتان من" چهار هزار نسخه تولید شد. مدیریت آلبوم "تا ابد ابری" با خودم بود و از اسفندماه سال 96 تا اردیبهشتماه سال 98 هم چهار هزار نسخه تولید شده که سه هزار نسخه آن به فروش رفته است. از آلبوم "بوسه بر بالهای پروانه" بهعنوان چاپ اول دو هزار نسخه چاپ شده است که در همان هفتههای اول حدود 500-600 نسخه آن فروش رفته است. ما 80 میلیون ایرانی هستیم. باید ببینیم چه کاری میتوانیم انجام بدهیم تا این آثار زودتر به دست شنوندهها برسد. آثاری که عمق کمتری دارند در سوپرمارکتها وجود دارند ولی برای فروش آثاری که مختص موسیقی هستند و زحمات بیشتری برای آنها کشیده میشود بستر مناسبی وجود ندارد.
با پخش و انتشار سوپرمارکتی آلبومها موافق هستید؟
موافق هستم ولی نه برای آثاری که بنده عرضه میکنم. من میگویم چرا بستر مناسبی برای آثاری که میتواند مردم را به تفکر عمیقتری وا دارد موجود نیست؟ ما که نمیخواهیم انواع دیگر موسیقی را نابود کنیم. آنها هم مسیر خودشان را میروند. در نهایت مردم هستند که باید هر دو نوع آثار را به صورت مساوی داشته باشند و ببینند کدام را باید انتخاب کنند. ما بستر مناسبی در اختیار آثار عمیق موسیقی قرار نمیدهیم و راه فروش آنها را بستهایم. در واقع ما برای فروش آثار جدی موسیقی تعداد بسیار کمی فروشگاه تخصصی موسیقی داریم. وجود 70 فروشگاه تخصصی موسیقی خوش حساب با شرکتهای پخش در کل کشور بسیار کم است. انتظار دارم اگر رادیو برنامهای میگذارد و درباره آلبوم ما و هر آلبوم دیگر موسیقی صحبت میکند، حداقل پس از پخش آثار بیاید شناسنامه آثار را هم معرفی کند. در حال حاضر بسترهای اینترنتی کمک زیادی به ما کرده است. رادیو و تلویزیون هم میتوانند کمک زیادی به ما کنند. یک مصاحبه مطبوعاتی هم میتواند به من کمک کند. همه چیز حکم تبلیغات شخصی پیدا کرده است. ما انتظار یک حمایت عمومیتر را داریم تا آثارمان به گوش مردم برسد. من این آلبومها را تولید کردم تا مردم لذت ببرند و بیشتر با ویولن رفیق شوند.
در اینکه آثار شما باارزش و فاخر است شکی نیست و طبیعتاً در شرایط عادی میبایست این آثار در فروشگاههای محصولات فرهنگی عرضه شوند اما در شرایط فعلی شاید بد نباشد که آثار شما هم در سوپرمارکتها عرضه شود تا مخاطبی که برای خرید به سوپرمارکت رفته است و اتفاقاً مخاطب موسیقی جدی هم هست اثر شما را ببیند و خریداری کند و گوش بدهد.
ما حرفی نداریم، به شرطی که المانهای پخشکننده و فروشنده و مناسبتاتی که با هم دارند رعایت شود. من در جریان مناسبات پخشکنندهها و فروشندهها نیستم. نمیدانم شاید الآن اگر با پخشکننده صحبت کنم بگویند این آثار در فروشگاههای سوپرمارکتی هم وجود دارد ولی مطمئن هستم که در یک سری مناطق تهران چنین کششی وجود ندارد که مردم یک سیدی 30 هزار تومانی بخرند. شاید مناسبات دیگری دارد. ما اثرمان را برای عرضه در سوپرمارکت تولید نکردهایم. مگر اینکه بیاییم یک تدبیری بیندیشیم و ببینیم این اثر در کدام سوپرمارکتها و با چه المانهایی حضور داشته باشد. معرفی کردن سایتهای دانلود بد نیست ولی باید ببینیم آیا خود مردم تمایل دارند در سایتها برای خرید اقدام کنند یا خیر. من چند سال پیش با دوستانم شوخی میکردم و میگفتم یک روز کار ما به جایی میرسد که باید سیدی را داخل گونی برنج بگذاریم و به دست مردم برسانیم! ما دوست داریم خود مردم هم راغب باشند و دنبال کارهای جدیتر هم باشند و هر چیزی را بهعنوان یک اثر موسیقی کامل نپذیرند. ادعایی ندارم که آثارم بدون نقص هستند ولی به هر حال به دنبال فرار از همیشگیها هم هستم.
سوال دیگری که شاید به ذهن مخاطبان هم بیاید این است که با توجه به آشفتگی موجود در بازار موسیقی اصلاً چرا آلبوم منتشر میکنید؟
نمیدانم چند سال دیگر قرار است چه اتفاقی در رابطه با پلیرها بیفتد. در حال حاضر پلیرها تبدیل به فلش شدهاند و ممکن است کسی سیدی نخواهد. من همچنان میبینم که در کشورمان تولید سیدی وجود دارد. فکر میکنم ماجرای رساندن سیدیها به مخاطب مسئله ما بوده است. من بعد از آلبوم "تا ابد ابری" امیدوار شده بودم که میتوانم حداقل دو هزار نسخه را در چاپ اول به فروش برسانم. با این حال نیت من از انتشار آلبوم از ابتدا ثبت در تاریخ موسیقی بوده است. میخواستم بهعنوان یک نوازنده ویولن آثاری که برای دیگران منتشر کردهام فقط روی یک فیلم نرود. فکر میکنم این آثار بهانهای برای هنرجویان ساز ویولن است که با یک زبان دیگری به آنها آموزش داده شود. اگر زمان اجازه بدهد، بهزودی این سه سیدی کارهای آموزشی خواهند داشت. هدفم از انتشار آلبوم فقط تفنن برای شنیدن مردم نیست، بلکه هدفم تغییر فرهنگ علاقهمندان ساز ویولن به عمق ویولن بوده است تا مردم ویولن را شوخی نگیرند و ببینید که با مدلهای دیگر هم میشود ویولن را اجرا کرد.
در واقع خواستید کمی تخصصیتر به ساز ویولن نگاه کنید.
من هم نگاه تخصصی داشتم و هم آثار را طوری انتخاب کردم که شنونده با آنها دوست شود. بسیاری از آثاری که اجرا کردم را در آلبومهایم نگذاشتم. در حال حاضر نزدیک صد تِرَک در این سه سیدی وجود دارد و شاید ما نزدیک به صد تِرَک دیگر را حذف کردیم و در آلبومها نگذاشتیم. با دوستان مختلف مشورت کردهام تا ببینیم کدام تِرَکها را انتخاب کنیم چون این تِرَکها متعلق به آهنگسازان مختلفی هستند و قرار نبوده کنار هم منتشر شوند ولی باید یک استراتژی هنری و فکری پشت آنها قرار میگرفت که شنونده خسته نشود. از طرفی باید میدیدیم برای مخاطبی که نوازنده است چه چیزی را باید از لحاظ فنی در هر ترک بیان کنیم. برای کسی که میخواهد به صورت تفننی این آثار را گوش کند و از موسیقی لذت ببرد هم یک سری چیزها را رعایت کردهایم. یعنی کاری کردهام که مخاطب خسته نشود و با ویولن دوست شود. امیدوارم در این زمینه موفق بوده باشم. شنونده مشخص میکند که موفق بودهام یا نه. خوشبختانه تاکنون بازخوردهای خوبی داشتهام. به هر جهت ما جای کار داریم. نمیتوانم خودم را گول بزنم. این همه ویولنیست خوب در دنیا وجود دارد و من هم یکی از ویولنیستهای این کره زمین هستم. آگاه هستم که چقدر نوازندههای با تکنیک و چقدر آدمها با نگاههای متفاوت پشت این ساز حضور دارند ولی من هم نگاه خودم را پشت ساز دارم و میخواهم مخاطب خودم را پیدا کنم. بر مبنای سایز فکری جامعهام پیش میروم و بسیار ظریف دارم ذائقه شنوندهها را تغییر میدهم. تلاشم را میکنم و هیچ ادعایی پشت کار من نیست.
یک سری از همکاران شما برای خوانندگان پاپ کار میکنند و درآمدهای بالا و مداوم دارند. شما نمیخواهید با خوانندههای پاپ کار کنید؟
درآمد نوازندگان و همکاران من که میفرمایید در اجراهای پاپ بالا است، به نظر من بالا نیست و با درآمد خوانندگان و تهیهکنندهای موسیقی قابل مقایسه نیست، اما درباره این که بخواهم با خوانندههای موسیقی پاپ کار کنم باید بگویم من گاردی در رابطه با کار هنری ندارم و برای کار هنری یک سری تعریفها دارم. معتقدم هر کس باید مراقب شخصیت هنری خودش باشد و زمان مشخص میکند که هر هنرمندی چه استایلی دارد. شما نمیتوانید مثل آفتابپرست باشید و هر روز یک طور برخورد کنید. شما چه از لحاظ شخصیت هنری و چه از لحاظ شخصیت صوتی و ویژگی که ساز زدنتان دارد باید مُهر شخصی خودتان را داشته باشید. من به تمام دوستانم که کاری را با تفکر انجام میدهند احترام میگذارم. فکر میکنم اگر نوازندهای میآید با خواننده موسیقی پاپ کار میکند حتماً تصمیم گرفته است که برای یکی دو سال خودش را از ارکسترهای جدی و کارهای جدی جدا کند و برای اینکه بتواند زندگیاش را بگذراند استایلش را تغییر بدهد و برود برای خوانندههای پاپ ساز بزند. شاید حاضر نباشم استایلم را برای اینکه درآمد بیشتری داشته باشم تغییر بدهم. یک نوازنده میتواند تدریس کند و هر روز درس بدهد. البته تدریس را هم باید ببینید با چه نگاهی انجام میدهد و آیا مراقب اینکه شاگردی را از راه به در نکند هست یا خیر. یعنی باید حواسش باشد که با تدریس متوسط لطمهای به آن دانشجو نزند. جدا از اینکه یک شاگرد میتواند در عدم پیشرفت مقصر باشد، معلم هم میتواند مقصر باشد ولی اگر قرار است معلم به خاطر توجه کم به شاگرد مقصر باشد بهتر است این کار را انجام ندهد. من هفتهای یک روز درس میدهم و تا به امروز کسی را از ساز ویولن زده نکردهام. یعنی کاری نکردهام که طرف ویولن را به خاطر من کنار بگذارد. هدفم این است که در تدریس باعث قطع ارتباط یک آدم با موسیقی نشوم ولی تا جایی که بلد هستم به یک هنرجو یاد میدهم. این مسئله هم در آموزش اهمیت زیادی دارد که شما به خودتان دروغ نگویید و به اندازهای که بلد هستید درس بدهید. بعضیها اندازهای که بلد نیستند درس میدهند و به همین خاطر است که شاگرد، شاگرد نمیشود. من فکر میکنم خوب آگاه هستم که چه کسی بعد از من میتواند با شاگرد من کار کند. نگاه من به آموزش اینطور است و شاید بسیاری از دوستان این نگاه را نداشته باشند. در رابطه با همکاری با خوانندهها و موسیقی پاپ هم گاردی ندارم ولی تعریفهای خودم را دارم.
بیشتر توضیح بدهید. چه تعریفهایی مدنظرتان است؟
آدمهایی که با آنها کار میکنم باید آدمهای محترمی باشند و شخصیت هنری آنها برایم قابل احترام باشد تا یک روزی بتوانم از کاری که کردهام دفاع کنم. من در رابطه با دیگران نمیتوانم تصمیم بگیرم که آنها دارند چهکار میکنند ولی خودم سعی کردهام گزیده کار باشم. شرایط زندگی هم به من کمک کرده است تا بتوانم این کار را انجام بدهم. گاهی شرایط زندگی با شما کاری میکند که مجبور هستید کارهای زیادی انجام بدهید. من از این نوع حرف زدن میترسم. خدا و زندگی به من کمک کردهاند تا بتوانم انتخابی کار کنم یا اصلاً چطور کار کنم. توقع من از زندگی طوری بوده که نخواستم جهانگیر باشم و همه جا حضور داشته باشم. برخی میگویند ما چرا تو را در همه کارها میبینیم؟ آنها تفکر این را دارند که اینها حتماً مافیا هستند و اجازه ورود کسی را نمیدهند، اما اینطور نیست و به این فکر نمیکنند که این آدم چقدر زحمت کشیده است تا بتواند مداوم حضور داشته باشد و با غیر همنسلهایش چقدر توانسته رفیق باشد که همزمان با آنها هم کار کند. من جزو آدمهایی هستم که با نسل بعد از خودم خیلی خوب برخورد میکنم و اجازه میدهم بیایند وارد کار شوند و اتفاقاً بهعنوان نگاه پرانرژی به ما کمک کنند. با آدمهای بزرگتر از خودم هم سعی میکنم برخورد خوبی داشته باشم و احترامشان را حفظ کنم. نگاه من این است که ما یک زنجیر هستیم و اگر نسل قبل از من نمیبود، من نمیبودم و اگر من نمیبودم، نسل بعد از من نمیبود. فکر میکنم این سلسله احترام در هر کاری بسیار مهم است. در رابطه با احترام با صنفم، غیر از نوازندگی، با برگزاری مراسمی به نام سالنوا که نیت و هدفش احترام موزیسین به موزیسین و فراموش نشدن موسیقیدانهای باارزش است سعی کردهام به همصنفیهای خودم احترام بگذارم. فکر میکنم شاید طی یک دوره تاریخی و به طور مثال پنج سال بعد یک نفر به عقب برگردد و بگوید چقدر جالب که تو این کارها را کردی. احساس میکنم خودم باید بهعنوان یک هنرمند از وجود خودم در جامعهام راضی باشم و بتوانم آدم تأثیرگذاری باشم. هدف من همین است.
همکاری شما با ابراهیم لطفی چگونه شکل گرفت؟
آشنایی من با آقای ابراهیم لطفی از دوران هنرستان شکل گرفت. آقای لطفی من را در موسیقی دگرگون کرد. آشنایی با ایشان یک شانس بزرگ بود و ایشان هم روی شخیصت هنری و هم شخصیت اجتماعی من تأثیر گذاشت. به خاطر اختلاف سنی تقریباً کم ما که حدوداً 10-12 سال است، میتوانم بگویم ایشان برادر معنوی و استاد بنده است. آقای لطفی طی 10-15 سال گذشته با نوع آموزش متفاوتش روی نوازندگی ویولن در ایران تأثیر بسیاری داشته است. در واقع ایشان یک موزیسین کاملاً ذاتی است و به صورت خدادادی و ژنتیکی درک بالایی از موسیقی دارد. اگر بررسی کنیم میبینیم ایشان چقدر دورههای محدودی را گذرانده و معلمهای کمی داشته است ولی برداشتی که از موسیقی عمیق کرده خیلی جالب است. شما باید ببینید شاگردهایش با چه تفکراتی ساز میزنند و وقتی ایشان یک کاری را بهعنوان هدایتکننده و رهبر ارکستر انجام میدهد آن را با چه نگاه متفاوتی رقم میزند. همکاری با آقای لطفی همیشه لذتبخش است و من همیشه به ایشان ادای دین میکنم. آدمهایی مثل ایشان در موسیقی ایران کمیاب هستند و باید قدرشان بیشتر دانسته شود. به نظرم ایشان در آموزش ویولن در ایران بسیار تأثیرگذار بوده است و خودش هم در دورهای که نوازندگی میکرده است یک نوازنده بسیار خوب بوده و همیشه در آثار مختلفی که در ایران تولید شده حضور داشته است. به هر حال فکر میکنم در یک گفتوگوی شخصی با خودشان بیشتر با روحیاتشان آشنا میشوید.
چطور شد آقای لطفی شما را بهعنوان کنسرت مایستر ارکستر آرکو انتخاب کردند؟
اولاً من فعالیتم در زمینه ارکسترال کم شده است و آقای لطفی هم 10 سال بود که فقط تدریس میکرد. ما در این 10 سال ارتباط و دوستی خودمان را داشتیم و من همیشه به ایشان پیشنهاد میدادم که شروع به کاری غیر از تدریس کنند. ما 14 سال پیش یک همکاری خیلی خوب در فرهنگسرای نیاوران داشتیم. یک ارکستر زهی بسیار خوب داشتیم و با هم کار میکردیم اما معمولاً در ایران فعالیتهای هنری زیادی انجام میشود که بعد فراموش میشود. اصلاً یادمان میرود که چه اتفاقی افتاد و به همین خاطر آدمها لطمههای روحی میخورند چون کلی انرژی میگذارند و بعد به هیچ میرسند. انگار همه چیز پوچ بوده است. کاش حداقل یک سیدی از رپرتوار سنگینی که ما در فرهنگسرای نیاوران اجرا کردیم ضبط میشد. نتیجه همان همکاریها بود که تبدیل به بانک تکنیکی ما برای حضورمان در ضبطهای مختلف موسیقی شد. ما آنجا به وسیله اجرای آثار بسیار سخت موسیقی جهانی یک آموزشهایی دیدیم و یک تجربیاتی به دست آوردیم. یا ما با "ارکستر زهی پارسان" 5-6 سال فعالیت مداوم داشتیم و موسیقی را بسیار جدی کار میکردیم. در نهایت از ما یک سیدی باقی ماند. چرا نباید آن سیدی دوباره نشر پیدا کند؟ چرا آن ناشر باید اینقدر بی انگیزه باشد که بگوید من دو هزار نسخه از این سیدی بزنم که چه شود و کسی آن را گوش کند؟ یک یأس و افسردگی در آدمها وجود دارد که میگویند ما این کار را انجام بدهیم که چه شود؟
ناشران بیشتر به خاطر بحث مالی و بیزنس است که اینگونه برخورد میکنند وگرنه اگر آلبوم برای آنها سوددهی مالی داشته باشد به سرعت آن را بازنشر میکنند.
بله. ما هیچ حمایتی نمیشویم و هیچ بودجهای اختصاص داده نمیشود که تعریف کارهای فرهنگی درست شود. شاید بگویند که ما داریم از فرهنگ حمایت میکنیم و برای این کار بودجه فرهنگی اختصاص دادهایم ولی واقعیت این است که تعاریف فرهنگی ما متفاوت است. مثلاً آیا کسی میآید بگوید سیدی ارکستر زهی پارسیان برای ما یک کار فرهنگی تلقی میشود؟ بیایند یک درجهبندی خوب انجام بدهند و بگویند این کار ارزشش را دارد که در جامعه ما پخش گستردهتری داشته باشد. ما احتیاج به چیزهای زیادی داریم که همه آنها قابل حل هستند ولی ما 30-40 سال است که فقط حرف میزنیم و میگوییم باید این کارها را انجام بدهیم اما کار نمیکنیم. الآن طوری شده که هر کدام از ما داریم مدیر کار خودمان میشویم. بسیار سخت است اما چهکار میتوانیم کنیم؟
به سوال شما برگردیم. من حاصل تریبت آقای لطفی هستم و تفکرم به ایشان نزدیک است. ما با هم بهتر میتوانیم یک کاری را جلو ببریم. از طرفی من در جامعه موسیقی غیر از نوازندگی، ارتباط عمومی بسیاری قوی دارم. با آدمهای مرتبط با موسیقی روابطی دارم که شاید بسیاری از نوازندههای دیگر ندارند. به خاطر کارهای مختلفی که کردهام دوست ناشر، پخشکننده و برگزارکننده کنسرت زیاد دارم. سعی کردهام با نشر آثارم روابط مختلفی ایجاد کنم تا یاد بگیرم شرایط پخش، نشر و جریانات موسیقی چطور است. در تور کنسرتهای خوانندگی نظیر همایون شجریان هم بودهام. به شهرهای مختلف ایران رفتهام و یک تجربیاتی را به دست آوردهام تا معطوف به یک نوازنده ویولن نباشم. نمیدانم شاید آقای لطفی غیر از داستان رفاقت، این چیزها را هم در نظر گرفته است. این سوال را باید از خودشان پرسید ولی فکر میکنم انتخاب من بیشتر یک انتخاب فنی بود چون من در ارکسترهای کمتری مشغول فعالیت هستم. قدم همه دوستانی که شاگرد آقای لطفی بودهاند و نوازندههای خوبی هستند همیشه در "ارکستر زهی آرکو" روی چشم ما خواهد بود. قرار نیست که همیشه من مایستر ارکستر باقی بمانم. هدف ما این است که بتوانیم از موسیقی یاد بگیرم و لذت ببریم. ما خوشحال میشویم که نوازندگان خوب دیگری هم در کنار ما باشند. قطعاً آقای لطفی انتخابهای متفاوتی خواهند داشت، منتها به شرط اینکه دوستان دیگر هم راغب به همکاری با ارکستر باشند.
همکاری شما با آقای لطفی ادامه خواهد داشت؟
در حال حاضر ما داریم یک آزمون برگزار میکنیم تا نفرات جدیدتری را به ارکستر اضافه کنیم. از طرفی رپرتوار جدیدی را آماده کردهایم و سعی داریم آبانماه در تالار وحدت یک اجرا داشته باشیم.
ملاک و معیارتان برای انتخاب افراد ارکستر آرکو چیست؟
هدف ما انتخاب نوازندگان با تکنیکی است که کمتر مشغول به کار در ارکسترهای دیگر هستند چون موازیکاری و حضور نوازنده در ارکسترهای دیگر مزاحم فعالیت او در ارکستر ما میشود و ممکن است تداخل تمرین و کنسرت بهوجود بیاید و ما نتوانیم نوازنده را دائم داشته باشیم. ارکستر آرکو یک ارکستر خصوصی است. خیلی از بچهها در ارکسترهای دولتی ساز میزنند و کارمند آن ارکسترها هستند و به همین خاطر نیمههای کار ما را رها میکنند. در پروژه قبلی ما این اتفاق افتاد و علیرغم اینکه شاگردهای خوب آقای لطفی در ارکستر ما بودند ولی به پروژه "بینوایان" رفتند و اواسط کار ما را ترک کردند. سر آن پروژه لطمه بزرگی به ارکستر ما خورد و ما استارت ارکستر را با نفرات و دوستان دیگری زدیم. از این رو ما به دنبال این هستیم تا افرادی با تکنیک که در ارکسترهای دیگر مشغول به کار نیستند را برای همکاری انتخاب کنیم. اما بهعنوان نوازنده مهمان یا دوستی که به صورت موقت به ما کمک کند، خوشحال میشویم از نوازندههای باتجربهتر و باسابقهتر همکاری کنیم.
خودتان چرا یک مدت از ارکسترها کنارهگیری کردید؟
فکر میکنم ارکسترهایی که در ایران داریم از لحاظ تأمین کردن نوازندهها ضعیف عمل میکنند. هر کدام از ما نگاه هنری مختلفی برای خودمان داریم. شکلی که حضور در ارکسترها برای من پیدا کرد شکل آزاردهندهای شد. از طرفی رهبران خوبی که ما با کار میکردند تعدادشان کم بود و از طرفی دیگر تأمین یک نوازنده به وسیله تهیهکننده کنسرتها بسیار ضعیف انجام میشد و فکر میکردم به نسبت کار و زحمتی که میکشیم حقوق مناسبی دریافت نمیکنیم. از لحاظ حاشیهای هم اتفاقاتی میافتاد که حضور دائمی در یک ارکستر خستهام میکرد. به همین خاطر سعی کردم تا جایی که میشود در ارکستری کار کنم که بحث و جدل در آن کم باشد. به خاطر همین چیزها خودم را کنار کشیدم. فکر میکنم بیشتر مشکلی که ما در ارکسترها داریم و راجع به آن بحث میشود به این برمیگردد که ما ساختارهای نرمافزاری، سختافزاری و تأمین یک ارکستر را درست انجام نمیدهیم و نوازندگان طی یک مدتی خسته میشوند و ارکسترها را ترک میکنند. بیشترین مشکل، تأمین نشدن نوازندههاست.
تأمین مالی منظورتان است؟
بله. ما امنیت شغلی نداریم و امنیت روحی روانی و یک بستر آرام هم در ارکسترها فراهم نیست. کسانی که این سالها دارند کار میکنند زحمت زیادی میکشند ولی به طور مثال ارکستر سمفونیک تهران یک سرویس برای بچههای نوازندهاش نمیگذارد که صبح آنها را سوار کند و بیاورد سر کار. چرا یک نوازنده باید با فشار کاری زیاد و با استرس سر تمرین بیاید؟ معمولاً نوازندههای ما مجبور میشوند چند جا کار کنند. تمرین میکنند و بعد میروند درس میدهند یا در استودیو ساز میزنند. چرا باید اینطور باشد؟ مسئله مهم دیگر این است که در این چهل سال سازهای درجه یک به کشور ما وارد نشده است و ما سازهای متوسطی داریم. در حال حاضر سازندگی سازهای زهی ما به وسیله سازندگان ایرانی رو به بهبود و پیشرفت است ولی به نظرم در میان آنها ساز بد بیشتر از ساز خوب پیدا میشود و ما ساز خوب کم داریم. سازندههای ما هم ساز خوب هم دارند ولی این هماهنگی و تأمین بودجه باید توسط خانه موسیقی یا وزارت ارشاد انجام شود تا سازهای خوب این سازندهها برگزیده شود و با تحصیلات خوب در اختیار نوازندهها قرار بگیرد. یک نوازنده چطور میتواند برای خرید یک ساز 20 یا 30 میلیون تومان بپردازد؟ الآن اگر شما بخواهید ساز خارجی خریداری کنید حداقل هفت هزار دلار باید بپردازید. حساب کنید و ببینید یک نوازنده چه قیمت عجیبی را باید بگذارد تا ساز خارجی بخرد. ما دچار معضلات متعددی هستیم و من نمیتوانم همه را در یک کلام بگویم. من نیامدهام غر بزنم و آمدهام بگویم کار سختی داریم اما میتوانیم با حمایت هنری خوب از طرف ارگانهای مخصوص موسیقی از بخش زیادی از این سختیها عبور کنیم. من به دوستانم در خانه موسیقی و وزارت ارشاد احترام میگذارم و میخواهم احترام همدیگر را نگه داریم. نیامدهام از آنها بدگویی کنم، اما میگویم آنها میتوانند کارهایی را که ما میخواهیم انجام بدهند. معمولاً عید که میشود میترسم. میگویم ما اگر بهعنوان نوازنده عیدی نداریم، لااقل تبریک عید نمیتوانیم داشته باشیم؟ واقعاً چرا باید این بی توجهی به نوازندهها باید عادی شود؟ به هر حال امیدوارم که زودتر بجنبیم و تغییر کنیم و چیزهایی که میدانیم ایراد دارد را رفع کنیم، وگرنه من سال بعد یا دو سه سال بعد دوباره میآیم همین حرفها را میزنم. امیدوارم اینطور نباشد.
بهعنوان یک مدرس موسیقی فکر میکنید آیا وضعیت آموزش موسیقی به خصوص موسیقی کلاسیک در کشورمان پیشرفتی داشته است؟ با توجه به اینکه سازی مثل پیانو ساز گرانی است و بیشتر علاقهمندان به موسیقی تمایل دارند سازی مثل گیتار را بنوازند.
همیشه همینطور بوده است. اما در مورد وضعیت آموزشی من فکر میکنم وضعیت به چند دلیل در سالهای اخیر بهتر شده است. یکی از دلایلش این است که ما ساز و نوازندگی را به ناچار از طریق اینترنت، ماهواره و فیلمهای آموزشی دیدهایم و یا دوستان زیادی به خارج از ایران رفتند و تحصیل کردند و برگشتند و این را به بچههای نسل جدید منتقل کردند. از نظر من آموزش موسیقی در ایران به صورت تخصصی جاهایی خوب بوده است و جاهایی بد. وضعیت هنرستانها را باید سنجید. ممکن است در یک ساز یک آدم پیشرفتهای داشته باشیم و آن ساز رشد کرده باشد و یک ساز دیگر مدرس خوب نداشته و رشدش متوقف شده است. جواب دادن به این سوال کلی که وضعیت آموزش موسیقی طی این سالها خوب بوده است یا نه، خیلی کار سختی است و کار من نیست، اما میتوانم بگویم که ما نواندگان خوبی را در کشور داریم که در چند سال اخیر با همین وضع آموزش تربیت شدهاند، اما فکر میکنم از لحاظ امکانات آموزشی با دنیا بسیار غیر قابل مقایسه هستیم. فقط میتوانم بگویم همه بچههایی که طی این سالها با این امکانات آموزش دیده یا آموزش دادهاند خیلی هنر کردهاند. اگر تبدیل به یک جایی میرسند به خاطر این است که زحمت کشیدهاند و اگر نمیرسند هم به خاطر این است که امکانات و شرایط آموزشی ما مطابق با دنیا نیست.
آیا حضور رهبران ارکستر خارجی یا رهبران ارکستر ایرانی که در خارج تحصیل کردهاند میتواند به پیشبرد وضعیت فعلی ارکسترها و نوازندگان ما کمک کند؟
طبیعتاً میتواند. همه ارکسترها از رهبرهای خارجی استفاده میکنند ولی ما اول باید زیرساختهای ارکسترهایمان درست شود.
سوالم را طور دیگری میپرسم. به نظر شما اگر از خود شما و دیگر نوازندهها و رهبرهای ارکستر کاربلدی ایرانی استفاده شود بهتر است و بیشتر به ارکسترهای ما کمک میکند یا نوازندهها و رهبرهای خارجی؟
بهتر است هم از رهبرها و نوازندههای ایرانی استفاده شود و هم برای بهروز شدن ارکسترها از حضور رهبرهای خارجی بهره بگیریم. ما باید همیشه ارتباطمان را با ارکسترهای دنیا حفظ کنیم و حتی از نحوه مدیریت ارکسترهای دنیا الگوبرداری کنیم. همیشه میگویم ما چرا از ارکسترهای خارجی الگوبرداری مدیریتی نمیکنیم؟ وقتی ارکسترهای ما رپرتواری را آماده میکند، آن رپرتوار باید پس از تهران بلافاصله در سایر کلانشهرهای ما اجرا شود. اما چرا برای این کار بودجه اختصاص نمیدهند؟ این بودجه کجا میرود؟ ما با انجام این کار میتوانیم تغییر ذائقه شنیداری ایجاد کنیم و از این طریق قطعاً مخاطب موسیقیمان هم متفاوت میشود. ما باید مثل همه جای دیگر در کنار موسیقی پاپ تفننی و موسیقی پاپ غیرتفننی، مخاطب موسیقی جدی هم داشته باشیم. من اصلاً مخالف موسیقی پاپ نیستم و فکر میکنم هر نوع موسیقی قابل ستایش و احترام است، به شرط اینکه یک سری فاکتورها در آن رعایت شود و ببینیم چه اندیشهای پشت آن هست و با چه نیتی دارد اجرا میشود. ما خیلی از کسانی که انگیزه انجام کار جدی داشتهاند را خشکاندهایم. به آنها فقط انگ کسلکننده زدهایم و گفتهایم جامعه ما جامعه با نشاطی نیست و موسیقی تو به درد این جامعه نمیخورد. به هر صورت ما باید در مخاطبمان تغییر ذائقه ایجاد کنیم و رادیو و تلویزیون میتوانند نقش مهمی را در این زمینه ایفا کنند. من عملکرد رادیو را عملکرد بهتری میبینم اما عملکرد تلویزیون عملکرد ضعیفی است. من بهعنوان یک دوست و هموطن دارم این را میگویم که بسیاری از آثاری که در این سالها ضبط شده است آثار باارزشی هستند که من اصلاً آنها را نمیشنوم. همیشه میگویم ما این همه اثر خوب ضبط کردهایم اما این آثار کجا هستند؟ مدیران پخش ما در رادیو و تلویزیون حتماً باید موزیسین باشند، نه آدمهایی که فقط سلیقهای عمل میکنند. یعنی موسیقی در صداوسیما میتواند شورا یا آدم مخصوص خودش را داشته باشد و مسئولیت پخش آثار شنیداری را میتوانند در برهههای زمانی مختلف در اختیار موزیسینهای شاخص کشور قرار بدهند. کارهای زیادی میتوانیم بکنیم ولی متأسفانه انجام نمیشود.
برنامهتان برای آینده چیست؟
به کمی استراحت، خلوت شخصی، ترمیم روحی و ساعاتی برای تفکر و بازسازی خودم احتیاج دارم؛ چیزی که با توجه به زندگی شهری کمی سخت به دست میآید. علاوهبر این میخواهم یک آلبوم دیگر منتشر کنم. کارها را جمعآوری کردهام و باید هر سه آلبوم دهه نودم را سروسامان بدهم. آن آلبوم قطعاً آلبوم خاصتری نسبت به آلبومهای دیگرم است و آلبوم خیلی ملودیکی نیست و بیشتر فضاسازی است. قطعاً مخاطب خاصتری خواهد داشت. البته مخاطبان ما غیر قابل پیشبینی هستند و شاید با این آلبوم بیشتر ارتباط برقرار کنند. ضمن اینکه به دنبال این هستم تا ببینم آیا با سطح انرژی فعلیام میتوانم دوره پنجم سالنوا را برگزار کنم یا نه؟ و یا با ساختارهای جدیدی انجامش بدهم یا نه. حتی در فکر این هستم که اگر میشود سالنوا را دو سال یکبار برگزار کنم اما کیفیتش از آنچه که در این چهار سال بوده است حتماً بالاتر ببرم. اولین بار است که دارم این را اعلام میکنم. سالنوا برایم خیلی مهم است و یا همیشه باید با یک کیفیت خیلی بالا برگزار شود و یا دوست ندارم به یک چیز عادتی تبدیل شود که بخواهم حتماً هر سال با هر کیفیتی برگزارش کنم. با ارکستر آرکو هم کنسرت خواهیم داشت و امیدوارم بتوانیم به نسبت کنسرتهای قبلیمان یک کیفیت جدیدتری ارائه بدهیم. کارهای ضبطی آهنگسازان مختلف برای فیلم، سینما و تئاتر هم در پیش خواهم داشت. یک کارهایی هم در رابطه با نشر کتاب و کار آموزشی خواهم داشت که امیدوارم بتوانم ظرف یکی دو سال آینده این کار را انجام بدهم. معمولاً دوست ندارم راجع به کارهایم حرف بزنم چون آدم را مسئول میکند که حتماً انجامش بدهد و استرس میآورد ولی این کارها در فکرم میگذرد و امیدوارم انجامشان بدهم.
و کلام آخر؟
از شما که لطف کردید و من را دعوت کردید بسیار ممنونم و از تمام کسانی که برای موسیقی دارند زحمت میکشند هم تشکر میکنم. من از تمام دوستان آهنگسازم ابتدا بابت اینکه من را قابل دانستند تا آثارشان را اجرا کنم و دوم بابت اینکه آثارشان را برای انتشار در اختیار من قرار دادند تشکر میکنم و امیدوارم که بتوانم آثارشان را به درستی معرفی کنم.