سرویس موسیقی هنرآنلاین: مستند "آخرین بخشی" کاری از فرشاد فداییان، محصول مرکز گسترش سینمای مستند و تجربی، سال 1382 به زندگی یکی از بهترین خنیاگران خطه خراسان میپردازد.
فیلم به داستان چگونگی آشنا شدن حاج قربان سلیمانی با موسیقی و استعداد درخشانِ او در فراگیری سنت بخشیگری، همچنین خانواده و فرزندان و نوههای او و محیطی که در آن رشد کرده است میپردازد. در سن ده سالگی به سفارش مادرش فاطمه از فردی به نام حداد برای او سازی تهیه میشود و نزد شخصی به نام غلامحسین بخشی آموزش میبیند. در کنار حرفهی کشاورزی به تمرین ساز میپردازد و اعتقاد دارد که بخشیِ واقعی میبایست از پس تمام کارهایش بربیاید.
سنت خنیاگری در بسیاری از مناطق ایران به چشم میخورد و در هر منطقهای نامهای خاص خود را دارد. برای مثال به خنیاگران خطه خراسان "بَخشی"، خطهی ترکمن "بَگشی"، آذربایجان "عاشیق" و در مناطق دیگر نامهای خاص خود را دارد که در فیلم اشارهای به این موضوع نمیشود و جای خالی نظر چند پژوهشگر در مورد هنر حاجقربان و موسیقی این منطقه در فیلم بهشدت احساس میشود. بهنظر میرسد سوژه این مستند از طریق دوست یا آشنایی به کارگردان معرفی شده باشد، چرا که در ابتدای فیلم زمانی که چند کادر از اطراف اتاق حاجقربان گرفته میشود و پوستر قرمزرنگ اجرای او در جشنواره اَوینیون فرانسه نشان داده میشود تنها به همین سؤال از او اکتفا میشود که این پوستر مربوط به کجاست؟! در حالی که او در همین برنامه لقب ستارهی جشنواره را از آن خود کرده و حتا به ماجرای این سفر و چگونگی شکلگیری آن، و هیئت نوازندگان اعزامی به فرانسه اشارهای نمیشود. اما از آنجا که سوژه خود به اندازهی کافی جذاب است بیننده را در جهت آشنایی با دیگر جنبههای شخصیتی او میکشاند.
بخش اول، دستهای حاجقربان، ناخنهای حنازده و در ادامه سازهای او را نشان میدهد. یکی از عوامل طولانیشدن فیلم مربوط به همین بخش است، چرا که در مورد جزء به جزء ساز، اندازهها، وترها و موارد دیگر ساز از ایشان سؤال میشود که تنها برای پژوهشگران موسیقی اقوام اهمیت زیادی دارد. بهتر بود بخشی از فیلم به سالهای 1345 تا 1362 میپرداخت؛ هفده سالی که حاجقربان ساز را به توصیهی یکی از متشرعین کنار میگذارد و یا حتا به داستان اجراهای او در امریکا یا کشورهایی اروپایی میپرداخت. همچنین نیازی نبود تمام حرفهای ایشان در فیلم منعکس شود، بهویژه بخشی که از هنر نوازندگی پسرش علیرضا سلیمانی میگوید. چرا که علیرضا سلیمانی (دارای مدرک درجهی یک هنری) تنها وارث هنر ایشان و یکی از بهترین نوازندگان حال حاضر خراسان، منطقهی قوچان، است.
اما فیلم از بخشهای جذابی هم برخوردار است، برای مثال نشاندادن دفترچه شعرهای حاجقربان و نحوهی جمعآوری آن؛ دستخط، کادربندی، حاشیهی دفترچه و همچنین سلیقهی او در گردآوری مجموعه داستانها و شعرها در نوع خود مثالزدنی است. اجرای مقامهای متداول در منطقهی شمال خراسان و صحبت در مورد بخشی و بخشیگری. او معتقد است بخشی باید بیان خوب داشته باشد، کتابش را خودش تکمیل کند، داستانهایش را بنویسد، سازش را خودش بسازد و بتواند آن را ترمیم کند.
"بیخ چراغ تاریک است". یکی دیگر از بخشهای جالب فیلم مثلی است که حاجقربان در مورد وضعیت خود در شهرش میزند. نور چراغ اطراف خود را روشن میکند اما به پایهی آن نوری نمیرسد و تاریک است. او میگوید در فرانسه من را بیشتر از تهران و در تهران من را بیشتر از شهرم قوچان میشناسند و هنرم را دنبال میکنند. او در انتهای فیلم ابراز امیدواری میکند که نوهاش حیدر که به حرفهی کشاورزی مشغول است روزی بتواند جای او را بگیرد و وارث هنر او شود.