سرویس موسیقی هنرآنلاین: وقتی درباره موسیقی خیابانی حرف میزنیم، راجع به چه نوع از موسیقی سخن میگوییم؟! این را میدانیم که جمعی از بهترین نوازندگان و خوانندگان راک، پاپ، جَز و حتی کلاسیک در خیابانها، ایستگاههای مترو، روی عرشه کشتیها و... نواختهاند، نمونه آنها جیمی هندریکس افسانهای. پس عجیب نیست اگر بگوییم که موسیقی خیابانی مجموعهای است از آواها و نواهای ماندگار که گویی مأموریت دارد تا موسیقی را در ذهن عابران، رهگذران و توریستها ماندگار و مانا کند. چند سالی است که گروهها و نوازندگان جوان و تحصیلکرده بر آن شدند که موسیقی خوب و به تعبیری درست را در سطح شهر رواج دهند و گوش و ذهن شنودگان را از موزیک بنجل پاک. چه بخواهیم و چه نخواهیم امروزه موسیقی خیابانی به یک واقعیت تبدیل شده که باید آن را جدی گرفت. به بهانه تقدیر معاون هنری وزیر ارشاد از گروه خیابانی "گرین دریم" (رؤیای سبز)" در آیین پایانی جشنواره "کتاب و رسانه"، از نوازندگان گروه، منصور شرفآبادی و حسام عسگری به همراه محسن خانجهانی مستندسازی که میخواهد راجع به آنها فیلم بسازد و همینطور علیرضا بهرامی روزنامهنگار دعوت کردیم تا درباره این اتفاق و همینطور نوازندگان خیابانی به گفتوگو بنشینیم.
علیرضا بهرامی: آغاز ماجرا از جایی بود که آقای محسن خانجهانی مسئولیت ریاست جشن مستقل سینمای مستند ایران را برعهده داشت. قائدتاً بخشی از کارهایی که رئیس و دبیر یک جشنواره انجام میدهد، معطوف به مدیریت لجستیک او برای اجرای مراسم مربوط به جشنواره است که اجرای نوازندههای خیابانی در اختتامیه جشن مستقل سینمای مستند هم در همین راستا اتفاق افتاد. جشن مستقل سینمای مستند ایران یک اختتامیه داشت که با حضور برخی از مسئولان حوزه سینما و فرهنگ در سالن کتابخانه ملی برگزار شد. یادم است آقای خانجهانی در یک صحبت تلفنی از تصمیمش برای دعوت از یک گروه موسیقی خیابانی برای اجرا در مراسم اختتامیه خبر داد. ایشان تصمیمش را گرفته بود اما یک مقدار تردید داشت که آیا این اتفاق خوبی است یا نه؟ حتی خاطرم هست که ایشان بین دو انتخاب، یعنی یکی گروه موسیقی خیابانی و دیگری یک قشر دیگر، مردد بود ولی در نهایت تصمیمش این شد که یک گروه موسیقی خیابانی در اختتامیه جشن نوازندگی کند. من هم با این انتخاب موافقتر بودم و سعی کردم تصمیم ایشان را تحسین و تشویقش کنم برای انجامش. خودم هم در آن اختتامیه حضور پیدا کردم تا ببینم در این زمینه چه اتفاقی میافتد. آن شب بزرگوارانی از سینمای مستند در آنجا حضور داشتند که آقای سیفالله صمدیان خیلی فیالبداهه از این اتفاق تمجید کرد. آقای صمدیان خیلی غافلگیر شده بود و میگفت چه اتفاق جالب و چه کار قشنگی انجام شد. نکتهای که هم در نظر من و هم در نظر آقای سیفالله صمدیان میگذشت، این بود که این مقوله با مفهوم سینمای مستند ارتباط متناسبی دارد. آنجا در ذهن من جرقهای زده شد که اگر ما به برخی چیزها باور داریم، بیاییم در کار رسانهای آن را به یک موضوع و سوژه فرآیندمدار تبدیل کنیم تا به هدفی مطلوب برسیم.
چه لزومی باعث شد به این فکر بیفتید؟
علیرضا بهرامی: این باور نشأت گرفته از این بود که ما در حوزه موسیقی شهری یا خیابانی، مثل خیلی چیزهای دیگر با تحولهای بنیادین مواجه شدهایم. مشخصاً تغییر نسلی داریم که این تغییر نسلی به تغییر ماهیت هم منجر شده است. شاید 20-30 سال پیش تصور ما از موسیقی خیابانی، نواختن آکاردئون یا گارمون با ملودیهای محدود در خیابان بود که چیزی شبیه موسیقی کولیها بود و نشانهای از موسیقی روحوضی هم در آن وجود داشت اما الآن با یک تغییر نسل مواجه هستیم و ماهیت نوازندگان خیلی تغییر کرده است. در حال حاضر اکثر نوازندگان خیابانی تحصیلکردههای دانشگاهی حوزه موسیقی یا دیگر رشتهها هستند و برخی از آنها تجربه اجرا در جایگاهها و صحنههای رسمی از جمله ارکسترهای خاص را داشتهاند و از طرفی سعی میکنند موسیقی مورد علاقه خودشان را ارائه کنند تا هم لذت فردی ببرند و هم ذائقه مخاطب را هدایت کنند یا تحت تأثیر قرار بدهند. این تغییر ماهیت و حتی تغییر شکل و فرم، گویای این است که ما با مفهوم تازهای مواجهیم که هر چه دیرتر به آن توجه کنیم، خسران و عقبماندگی بیشتری در پی دارد. بر این اساس ما موسیقی خیابانی را یک فرآیند میبینیم و آقای خانجهانی آن را از شاخه تخصصی خودش پیگیری کرده است و میخواهد یک فیلم مستندی در این زمینه بسازد و من هم در شاخه تخصصی خودم که رسانه است، فکر کردم بستری ایجاد کنیم تا این رویداد تکرار شود. از جمله اینکه وقتی مسئولیت برگزاری هفته فرهنگی ایران و اوکراین را داشتم، تصمیم گرفتم گروه موسیقی که برای افتتاحیه دعوت میکنیم، همین دوستان نوازنده خیابانی باشند و بعد بهعنوان دبیر جشنواره کتاب و رسانه، آنجا را هم فرصت مناسبی دیدم تا در اختتامیهاش موسیقی خیابانی اجرا شود؛ از این جهت که میدانستم حداقل از وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، دو معاونت و چند مدیر فرهنگی دیگر هم در اختتامیه حضور خواهند داشت و مخاطبانمان هم شاید 90 درصدشان اهالی رسانه بودند و این خودش به بازتاب و انعکاس این اتفاق کمک میکرد.
آیا زمانی که تصمیم گرفتید از گروه نوازندگان خیابانی برای اجرا در اختتامیه جشنواره کتاب و رسانه دعوت کنید، ماجرای برخورد نامناسب با نوازندگان خیابانی در شهر رشت اتفاق افتاده بود؟
علیرضا بهرامی: بنده از مدتی قبل این مسئله را هماهنگی و پیگیری میکردم که درنهایت آن اتفاق ناخوشایند در شهر رشت اتفاق افتاد. فکر کردم چقدر خوب است که ما هم یک اقدام واکنشی نسبت به آن کنشی که انجام شده بود، داشته باشیم. میزبان جشنواره معاون فرهنگی وزیر بود که از قبل از معاونت مطبوعاتی هم برای حضور دعوت کرده بودند. شبانه با آقای فروغی، مدیر روابط عمومی معاونت هنری ارتباط گرفتم و خواستم فردای آن روز که روز جمعه بود این پیشنهاد را با آقای حسینی مطرح کنند تا ایشان در روز اختتامیه مهمان ما باشند و یک تجلیل نمادین از دوستان نوازنده خیابانی داشته باشند؛ تا این خودش صادرکننده یک پیام باشد. همان روز جمعه دوستان از معاونت هنری تماس گرفتند و گفتند آقای محمد مجتبی حسینی خیلی استقبال کرده است و حتی خواسته برنامه دیگری را که در آن ساعت داشته است تغییر دهند تا در اختتامیه جشنواره کتاب و رسانه حضور پیدا کند. جالب است که پربازتابترین بخش مراسم اختتامیه جشنواره کتاب و رسانه که من از همکاران مطبوعاتی دریافت کردم، یکی تجلیل از آلبرت کوچویی، پیشکسوت رادیو، بود و دیگری اجرای موسیقی خیابانی. من معتقدم ما میتوانیم از مسئولان تصمیمگیر توقع داشته باشیم که برای نوازندگان خیابانی که قشر قابل توجهی از جوانان هستند و در بلاتکلیفی قرار گرفتهاند، تصمیمهای جدیدی در نظر بگیرند. ما تا الآن هیچ سهمی برای این دوستان قایل نبودهایم و آنها در رویدادها و آییننامهها و مصوبههایمان هیچ سهمی ندارند. البته اخیراً آقای حسینی در مصاحبهای وعده دادند که در آینده فستیوال موسیقی خیابانی برگزار خواهد شد که این طبیعتاً خودش میتواند یک تثبیت جایگاه برای نوازندههای خیابانی باشد. من خودم شخصاً توقعم از آقای حسینی این است که در دوره مدیریت هنریشان، در فرآیندی که قرار است آییننامهها و شوراها را بازنگری کنند، یک تصمیمگیری هم راجع به آییننامهها و مصوبههای جدید داشته باشند تا ما بتوانیم در جشنوارهای مثل جشنواره موسیقی فجر برای موسیقی خیابانی هم سهمی قایل شویم. معتقدم که این اتفاق به ارتقای سلیقه مخاطبان و فضای موسیقی کشور کمک خواهد کرد.
آقای خانجهانی چه اتفاقی افتاد که تصمیم گرفتید برای اختتامیه جشن مستقل سینمای مستند از یک گروه نوازندههای خیابانی استفاده کنید؟
محسن خانجهانی: ماجرای آشنایی من با موسیقی خیابانی به کلیپی برمیگردد که یکی دو سال پیش در فضای مجازی دیدم و از آن موقع کلاً پیگیری موسیقی برایم جذاب شد. دقیق نمیدانم کلیپی که دیدم آیا از راجر واترز بود یا نه، اما ماجرای کلیپ از این قرار بود که خوانندهای (راجر وارتز یا یک خواننده بزرگ دیگر) در بزرگترین سالن شهر خودش کنسرت داشت و بلیتهای اجرایش در یک ساعت به فروش رسیده بود اما برای افتتاح آن برنامه به یک ایستگاه مترو رفت و حدود سه ساعت آنجا ساز زد و در آن سه ساعت مبلغی کمتر از پول فروش یک بلیت از کنسرتش را جمع کرد. این به من ایده ساخت یک فیلم مستند را داد و فکر کردم میتوانم به موسیقیهای خیابانی توجه کنم. من همیشه راجع به موسیقیهای خیابانی تحقیق و پژوهش میکردم تا اینکه امسال بهعنوان رییس جشن مستقل سینمای مستند ایران انتخاب شدم. این جشن را شروع کردیم و به نقطه اختتامیه آن رسیدیم. معمولاً وقتی جشنی میخواهد برگزار شود، آدم با خودش فکر میکند که در کنار اتفاقات روتینی که در جشنها میافتد، اتفاق دیگری هم رقم بزنیم که باعث شادی شود. ما اول فکر کردیم یک خواننده معروف را بیاوریم تا در اختتامیه بخواند اما بعد دیدیم بودجهای برای این کار نداریم. به یکباره به نظرم رسید حالا که برای چنین جشن مهمی تصمیمگیرنده هستم، یک گروه خیابانی خیلی خوب را پیدا کنم و بیاورم تا اجرا کنند، چون به هر حال موسیقی خیابانی هم بخشی از خود بدنه مستند اجتماعی جامعه است. شاید فاصله بین تصمیم گرفتن راجع به این موضوع تا اجرایی کردن آن فقط چند ساعت بود. نوازندگان خیابانی زیادی در سطح شهر دیده بودم اما این دو هنرمند (منصور شرفآبادی و حسام عسگری) ملکه ذهنم شده بودند. برای اینکه این گمان را که در اختتامیه قرار است چند نوازنده معروف روی صحنه بیایند و اجرا کنند از بین ببرم، به یکی از دوستان مستندساز گفتم برود یک فیلم مستند کوتاه دو سه دقیقهای از این بچهها تهیه کند تا ما در اختتامیه ابتدا این فیلم را پخش کنیم و بعد خود بچهها روی سن بیایند و اجرا کنند. همین اتفاق افتاد و بچهها آمدند و یک اجرای خوب داشتند و بعد از اجرای گروه تقریباً کل سالن ایستادند و بچهها را تشویق کردند. هر کس هم که به من میرسید، از آقای سیفالله صمدیان تا خود آقای بهرامی و آقای شاهسواری (مدیرعامل خانه سینما)، از این اجرا تعریف و تمجید کردند و این اتفاق به یکباره به یک جریان تبدیل شد و ما دیدیم آقای مسجدجامعی هم روی سن راجع به بچهها صحبت کرد و گفت ما از این بچهها غافل شدهایم و میتوانیم بهشان توجه کنیم و با آنها کارهای بزرگ انجام بدهیم.
یکی از اتفاقهایی که به کار نوازندگان خیابانی میتواند رسمیت بدهد، برگزاری یک جشن یا جشنواره موسیقی خیابانی است. نظر شما در اینباره چیست؟
محسن خانجهانی: من خودم از سه سال پیش مدام دنبال این بودم که یک جشنواره موسیقی خیابانی راه بیندازم. اینکه آقای بهرامی گفتند موسیقی خیابانی میتواند در قالب جشنواره موسیقی فجر اجرا شود هم ایده خوبی است که من به آن فکر نکرده بودم. ما در کنار جشنواره تئاتر فجر، تئاتر خیابانی فجر هم داریم و حالا میتوانیم جشنواره موسیقی خیابانی فجر هم داشته باشیم تا به موسیقی خیابانی رسمیت بدهیم. آقای عسگرپور دارند برنامهای با نام "ستارهساز" را برای تلویزیون تولید میکنند که این برنامه میخواهد استعدادهای بازیگری را شناسایی کند. حالا من فکر میکنم یکی از بهترین ستارههای ما همین موزیسینهای خیابانی هستند که باید دیده و شنیده شوند. خودم با توجه به اهمیتی که در کار این جوانان دیدم سعی کردم از آنها برای اجرا در اختتامیه یک جشنواره دعوت کنم و بعد آقای بهرامی این اتفاق را پیگیری کردند و قضیه را به سمتی بردند که مدیران و دولتیها هم به این قضیه توجه کنند. امیدوارم این توجهها در حد حرف نباشد و واقعاً موسیقی خیابانی را به رسمیت بشناسند و به نوازندگان خیابانی کمک کنند. استارت این کار را از قبل آقای مسجدجامعی بهعنوان شورای شهر زده اما اینها معمولاً در حد یک سخنرانی اتفاق میافتد و تمام میشود یا مصرفش در حد یک میتینگ یا یک نشست خبری است. امیدوارم به این وعدهها جامه عمل پوشانده شود و مسئولان وزارت ارشاد به زودی اتفاقی را ایجاد کنند. ما میتوانیم یک جشن یا جشنواره موسیقی خیابانی برگزار کنیم و خود بنده هم حاضر هستم دبیری آن را قبول کنم و حتی میتوانیم برندگان این رویداد را به جشنواره موسیقی فجر ببریم.
آقای شرفآبادی، شما هم گیتاریست هستید و هم هارمونیکا مینوازید. موسیقی را از کجا شروع کردید؟
منصور شرفآبادی: من در یزد دانشجوی مهندسی منابع بودم که آنجا یکی از دوستانم نوازنده گیتار بود. من خودم خیلی به نواختن گیتار علاقه داشتم اما شرایط مالی و شرایط وقتی و کاریام اجازه نمیداد این ساز را یاد بگیرم. آنقدر علاقه نشان دادم که دوستم در یزد گیتارش را به من داد و تمرینهایی را به من میداد تا گیتار بنوازم. مدام با گیتار تمرین میکردم و خوشبختانه شرایط به طوری پیش رفت که پس از چهار سال که دوران دانشگاه تمام شد، در نوازندگی گیتار مَستر شده بودم و به حدی رسیده بودم که میتوانستم ساز بزنم و برای خودم ابداعهایی هم داشته باشم. اما چگونگی یادگیری ساز هارمونیکا به علاقه من به باب دیلن برمیگردد. باب دیلن به صورت همزمان نوازنده سازهای گیتار و هارمونیکا است و من هم در ذهنم بود که گیتار و هارمونیکا را به طور همزمان بنوازم. به همین خاطر من گیتار و هارمونیکا را به طور همزمان جلو بردم و با وسیلهای با نام "هولدر" آشنا شدم که با آن میشود هارمونیکا را نگه داشت و ساز زد. با نواختن هارمونیکا یواش یواش آشنا شدم؛ وگرنه هیچ تجربهای در مورد این ساز نداشتم.
شما خواننده گروه هم هستید؟
منصور شرفآبادی: بله.
آقای عسگری شما چه سازهایی مینوازید؟
حسام عسگری: من نوازنده سازهای مختلفی هستم. حدود 11 سال گیتار زدم و نوازنده سازهای تنبور و هارمونیکا نیز هستم. تجربه خواندن هم دارم و الآن تقریباً دو سال است که ساکسیفون میزنم.
ساکسیفون ساز سختی است. چطور در این مدت کم توانستید ساکسیفون بزنید؟
حسام عسگری: بله ساکسسفون واقعاً ساز سختی است ولی اصولاً شما هر سازی را اگر روزانه 8-9 ساعت تمرین کنید، بازدهی سریعی خواهید داشت. من روزانه تمرین بسیار زیادی دارم و کاملاً هدفمند جلو میروم. هر روز صبح با یک هدف خاص از خانه بیرون میزنم و کاری را بی هدف انجام نمیدهم. همچنین سعی میکنم با سیستم جهانی کار کنم؛ چون آنها از هنرمندان داخل کشور بسیار بهروزتر هستند. سعی میکنم چیزهایی را که یاد میگیرم با خودم بیاورم و در داخل کشور استفاده کنم.
اجرای ساکسیفون در کنار دو ساز زهی و ضربی کمی غریب نیست؟
حسام عسگری: من حدود دو سال در کنار یکی از دوستانم که در حال حاضر در کالیفرنیا آمریکا حضور دارد در استانبول ترکیه زندگی میکردم. آن موقع من نوازنده گیتار بودم و دوستم نوازنده ساکسیفون بود و یک سری چیزها را به من یاد میداد. ساکسیفون در قدیم یک ساز اشرافی بوده و هر کسی نمیتوانسته ساکسیفون تهیه کند و بنوازد. به همین خاطر من هم موقعیتش را نداشتم که این ساز را تهیه کنم. وقتی به ایران برگشتم به هر دری زدم تا بالآخره توانستم یک ساکسیفون تهیه کنم. دید من نسبت به موسیقی بسته نیست و همیشه به دنبال راهی میگردم که جلو بروم. مثلاً اگر الآن بگویند که ارکستر سمفونیک اتریش به یک نوازنده هارپ نیاز دارد، میروم هارپ یاد میگیرم تا وارد آن ارکستر شوم. خودم را محدود به یک ساز نمیکنم.
برای سازهایی که تاکنون یاد گرفتهاید، استادی هم داشتهاید؟
حسام عسگری: در اکثر مواقع یوتیوب استاد من بوده است. اساتید گیتار من آقایان تورج فرشیدی، هژیر همتی و محسن نبیزاده بودند و تنبور را هم نزد استاد مظفر برنجی یاد گرفتم. برای آموزش تنبور هفتهای یکبار تا کرمانشاه میرفتم و برمیگشتم.
میدانم که موسیقی برای نوازندهها بهنوعی خود زندگی است ولی بقیه زندگی شما چطور میگذرد؟ بهجز اجرای موسیقی کار دیگری هم انجام میدهید؟
منصور شرفآبادی: من علاوه بر مهندسی منابع، مهندسی عمران هم خواندهام و در حال حاضر هم دانشجو رشته موسیقی هستم. در واقع فکر میکنم در نهایت دل و روح آدم مشخص میکند که به کدام سمت حرکت کند. روزی که ما شروع کردیم به نواختن موسیقی در خیابان، یک سری نوازنده انگشتشمار بودیم که کاملاً همدیگر را میشناختیم. ما حدود هشت سال است که داریم موسیقی خیابانی کار میکنیم. شخصاً فکر میکنم حلالترین پولی که ممکن است در کشور به دست بیاید، پولی است که بر اساس فروختن احساس به دست میآید. اگر کسی 10 هزار تومان پول در دخل من میگذارد، کاملاً با عشق این پول را میگذارد و من چیزی عینی به او نمیفروشم. به این ژانر از موسیقی باسکینگ هم میگویند و باسکینگ در تمام دنیا مرسوم است. من و حسام زمانی در خیابان استقلال ترکیه با هم موسیقی خیابانی کار میکردیم، منتها وقتی برای اولینبار میخواستیم در ایران نوازندگی کنیم، مدام استرس داشتیم که شاید افکار مردم نسبت به این کار تکدیگری باشد.
بعد از انقلاب یک سری از نوازندهها جذب صداوسیما شدند ولی یک عده برای امرار و معاش زندگی مجبور بودند در خیابان نوازندگی کنند. در ابتدا افراد نابینا یا حتی افراد بینا در خیابان حاضر میشدند و آکاردئون یا ویولن میزدند یا در ادامه هنرمندانی آمدند که سازهای محلی نظیر ساز و نقاره یا دهل و نقاره را در خیابانها مینواختند. البته نوازندههای ساز و نقاره از قدیمالایام در خیابانها حضور داشتند ولی برداشت ما معمولاً اینطور بوده که اینها نوازندههای محلی هستند و ساز را بدون نت و به صورت دلی یاد گرفتهاند. بعدها ما در خیابان یک سری نوازنده جوان دیدیم که اصلاً نگاه ما را به موسیقی خیابانی عوض کردند. اوایل نوازندههای خیابانی یک سری ملودیهای آشنا میزدند ولی در ادامه دیدیم که از آثار آهنگسازان و نوازندگان بسیار خوب غربی هم اجرا کردند.
چطور شد از جایی به بعد نوازندههای خیابانی تصمیم گرفتند شکل دیگری از موسیقی خیابانی را برای مخاطبان خود اجرا کنند؟
حسام عسگری: دغدغه اصلی نوازنده خیابانی پول در آوردن نیست، چون برای پول در آوردن در کافه و یا نهایتاً در کلابهای ترکیه میتواند کار کند. دغدغه شخصی خود من بهعنوان یک نوازنده خیابانی این است که موسیقی درست را به گوش مردم برسانم. مردم ما در حال حاضر فقط موسیقی پاپ را میشناسند. به نظرم آدم وقتی موسیقی گوش میکند، باید الهاماتی از موسیقی بگیرد؛ وگرنه موسیقی تنها برای رقصیدن نیست. گاهی من در خیابان موسیقی جز میزنم و میبینیم که یک خانم مسن میایستد و میگوید چقدر قشنگ بود، ببخشید اسم این موسیقی چیست؟ بعد من برای آن خانم اسم موزیک را مینویسم که وقتی به خانه رفت، فرزندش در گوگل جستوجو کند تا بفهمد این ژانر از موسیقی چطور است. در واقع همان یک مخاطب برای من کافی است. برخی میگویند کسی که کارش خوب باشد هیچوقت در خیابان ساز نمیزند، درحالیکه اصلاً اینطور نیست. جیمی هندریکس که زمانی بزرگترین نوازنده گیتار دنیا بود هم در خیابان ساز میزد. ما که بالاتر از جیمی هندریکس نیستیم. شما اگر دقت کنید در خیابان تنبور و سهتار نمیبینید، بلکه بیشتر ادوات و سازهای غربی را استفاده میکنند. بیشتر نوازندههای خیابانی بر پایه بداههنوازی جلو میروند. شاید اگر نوازنده گیتار خیابانی را به استیج ببرید، استیج را خراب کند؛ چون آنقدر در ذهن خودش بداههنوازی و ملودیسازی کرده است که در حد یک انفجار است. برخی از نوازندههای خیابانی به فکر پول در آوردن هستند ولی بعضیها اصلاً فکرشان چیز دیگری است و زندگی خودشان را برای موسیقی ریختهاند تا چیز جدیدی ارایه کنند. ما در ایران چیزی نداریم که بخواهیم به آن بنازیم و بگوییم فلان استیج را داریم. چند وقت پیش آقای رامبد جوان برای برنامه "قاچ" در اینستاگرام اطلاعیهای داده بودند که من تصمیم گرفتم دو اثر از خودم را برای این برنامه بفرستم. فردای آن روز با من تماس گرفتند و من به آنجا رفتم. آنجا حدوداً 30-40 نفر نوازنده بودیم که برای این برنامه جمع شده بودیم. بعد آقای جوان به ما گفت شما نوازندهها باید با جارو گیتار بزنید و روی سطل آشغال بنشینید و کاخون بزنید! البته آن بندهخدا هم تقصیری ندارد، چون صداوسیما نمیتواند ساز را نمایش بدهد. این یعنی کار ما از پایه و اساس مشکل دارد.
منصور شرفآبادی: درمورد مبحث موسیقی خیابانی تنها درصدی از افکار ما به سمت مسائل اقتصادی میرود که البته اقتصاد هم خیلی مهم است. در خیابان اتفاقاتی رقم میخورد که برای ما خیلی عزیز است. یکبار زن و شوهری در خیابان داشتند دعوا میکردند ولی وقتی ما را دیدند و موسیقی ما را شنیدند، مکث کردند و شاید یاد لحظات خوب زندگیشان افتادند. در واقع حداقل در آن زمان تصمیمشان نسبت به دعوا عوض شد. ما اولین گروهی بودیم که به صورت گروهی موزیک میزدیم و همیشه هم مورد تهاجم شهرداریها و پلیس قرار میگرفتیم. بدیها و سختیهای زیادی هم دیدهایم. نمیدانم که به چه دلیل ولی همیشه در کمتر از نیم ساعت ما را جمع میکردند. یکبار یکی از ضابطین شهرداری در خیابان ساز من را شکست. ما به خاطر یک تکه جا که در خیابان ساز بزنیم، ساعتها التماس آدمی را میکردیم که شاید مدرک سیکلش را هم به زور گرفته بود. البته ما این وسط یک سری شانسهای بزرگ هم داشتیم. یکی از شانسهای بزرگ ما آشنایی با آقای خان جهانی و آقای بهرامی بود. من و حسام در زندگی موسیقایی خودمان آدمهای خوششانسی هستیم. همیشه آدمهایی سر راه ما قرار میگرفتند که میتوانستند صدای ما را به جایی برسانند. ما توسط این دو عزیز در یک سری رسانهها دیده شدیم. به نظرم این مصاحبه زمانی ارزشمند میشود که برای آن کسی که ساز دستش است و هیچ پناهگاهی ندارد یک اتفاق خوب بیفتد. من عاشق کار موسیقی خیابانی هستم. در حال حاضر دارم زبان انگلیسی میخوانم و سطح علمی من شاید برای یک سری کارها خوب باشد ولی عاشق ارائه فرهنگ نوازندگان خیابانی به مردم هستم. دوست دارم مردم عام هم موزیک فاخر را بشنوند. موسیقی مثل همه هنرها یک چیزی است که فقط به روح آدم ارتباط دارد و اصلاً انتهایی در آن وجود ندارد.
آیا شما سازمان مشخصی دارید که محل حضور و اجرای نوازندهها را تعیین کند یا هر کدام از قبل، جایی داشتید و بر اساس آن کسی نمیتواند به حریم شما نزدیک شود؟
حسام عسگری: قصه آشنایی من و منصور شرفآبادی خیلی جالب است که برایتان بگویم. وقتی از ترکیه برگشتم، دوباره به سمت پاساژ پایتخت رفتم تا مثل گذشته جلو آن پاساژ ساز بزنم ولی اینبار دیدم منصور آنجا ایستاده است. کمی با هم بحث کردیم و من گفتم اینجا جای من است و در نهایت منصور بلند شد و رفت ولی وقتی داشت میرفت او را صدا کردم و گفتم تو بشین ساز بزن، من میروم. در نهایت من همانجا ماندم و منصور کمی آنورتر جلو پاساژ اکسیر ایستاد و ساز زد. همان روز کارم تمام شد و داشتم به خانه میرفتم که دیدم منصور دارد ساز میزند و مردم هم پول زیادی جلو او گذاشتهاند. رفتم جلو و گفتم چهکار میکنی که اینقدر پول در میآوری؟ گفت هم میزنم و هم میخوانم. گفتم میشود با هم بزنیم و بخوانیم؟ فردای آن روز ما با هم کار کردیم و در عرض چند ساعت 600 هزار تومان پول در آوردیم. سال 88 بود.
منصور شرفآبادی: طبقهبندی بچههای قدیم موسیقی خیابانی به این صورت بود که اگر هر کسی یک قسمت از شهر را انتخاب میکرد، بهنوعی قدیمی آنجا محسوب میشد و سایر نوازندهها به احترام او دیگر در آن منطقه ساز نمیزدند. در مورد داستان آشنایی من و حسام باید بگویم که من واقعاً حسام را از قبل در آنجا ندیده بودم ولی بعد به من ثابت شد که حسام از من قدیمیتر است. اما در حال حاضر مرامها تغییر پیدا کرده است.
میانگین درآمد شما چقدر است؟
منصور شرفآبادی: در کشور ما تعداد روزهای عزای عمومی بسیار زیاد است و ما در این روزها و چند روز قبل و بعد از آن نمیتوانیم ساز بزنیم. هر چقدر درآمد روزانه ما زیاد باشد ولی اگر این پول را در ماههای مختلف سال تقسیم کنیم، واقعاً پول خیلی زیادی نمیشود. ما از نظر درآمد پول کمی به دست نمیآوریم ولی بیشتر از اینکه به فکر پول در آوردن باشیم، در واقع داریم با موسیقی خیابانی عشق میکنیم. ما سه نفری که با هم هستیم، به شدت همدیگر را دوست داریم.
برای من جالب بود که مدیریت اکسیر چطور اجازه میداد شما در آنجا ساز بزنید؟
حسام عسگری: مدیریت اکسیر ما را خیلی دوست داشت ولی چون دوربینهای انتظامی روبهرو ما قرار داشت، وضعیت را بسیار سخت میکرد. ما داستانهای زیادی داشتیم و واقعاً از همه لحاظ دلمان خون است.
موسیقی خیابانی با موسیقی زیرزمینی تفاوت دارد. برخی به اشتباه موسیقی خیابانی را به موسیقی زیرزمینی نسبت میدهند. در این مورد صحبت کنید.
حسام عسگری: در حال حاضر موسیقی زیرزمینی دیگر معنایی ندارد. موسیقی زیرزمینی متعلق به زمانی بود که شما اگر گیتار سیاه دستتان میگرفتید، به شما میگفتند شیطانپرست! اصلاً زمانی داشتن گیتار الکتریک جرم بود ولی ما در حال حاضر ایونتهای زیادی میرویم. نکته دیگر این است که نوازندههای خیابانی دیگر به پول نیازی ندارند. اگر کسی در خیابان ساز میزند، به خاطر عشق و علاقه قلبی است. اصلاً شاید یک نفر در خانه جایی برای تمرین ندارد و به همین خاطر در خیابان ساز میزند و تمرین میکند. فکر میکنم بخش بیزینسی کار به سمت شرکت در ایونتها رفته است.
منصور شرفآبادی: من با بخش آخر صحبتهای حسام مخالف هستم. از آنجایی که ما برای ورود به خیابان کنکور نداریم، بعضیها میآیند در خیابان ساز میزنند و اسم نوازندههای خیابانی را خراب میکنند. در صورتی که نوازندههای خیابانی در کشورهای دیگر یک سری فیلد دارد و نوازندهها از یک سری فیلتر رد میشوند و بعد میتوانند در اماکن عمومی مثل مترو ساز بزنند. هیچکس سر خود حق ندارد که در مترو ساز بزند.
حسام عسگری: در حال حاضر همه قشرهای جامعه در خیابان ساز میزنند ولی قدرت تشخیص گوش مردم عوض شده است. در مترو هفت تیر پسری گیتار میزند و یک سری نامربوط میخواند. من هیچوقت راجع به موسیقی اینطوری نظر نمیدهم ولی فکر میکنم آن موسیقی با چارچوبی که در ذهن من وجود دارد همسان نیست. ممکن است آن آقا دو هزار تومان دربیاورد ولی یک نفر که در خیابان ولیعصر کلارینت میزند، کوهی از پول جلو آن قرار گرفته باشد.
ما نوازندههای خیابانی خانم هم داریم. به نظر میرسد نوازندههای خانم نسبت به شما مشکلات بیشتری دارند. اینطور نیست؟
محسن خانجهانی: خانمها معمولاً در یک گروه حل میشوند.
حسام عسگری: اتفاقاً همیشه تک میایستند. خانمهایی هم هستند که در گروه آقایان ساز میزنند ولی سریع میآیند و به آنها گیر میدهند.
من فکر میکنم ما مخاطبان موسیقی خیابانی هم دیگر گوشمان به موسیقی خوب شنیدن عادت کرده است و کسانی را که خیلی خوب در خیابان نوازندگی میکنند، میشناسیم. بسیاری از موسیقیهای خیابانی در کشورهای مختلف نظیر ترکیه، آمریکا، انگلیس و اسکاتلند تبدیل به یک فستیوال شدهاند. من فکر میکنم اگر اولین دوره فستیوال موسیقی خیابانی راه بیفتد، هم نوازندهها یک شکل کانالیزهای پیدا میکنند و هم سره از ناسره تشخیص داده میشود. نظر شما چیست؟
محسن خانجهانی: درست است. اتفاقی که من میگویم باید بیفتد، دقیقاًهمین است. من یادم است که چند سال پیش زمانی که هنوز دستگاه قهوهساز به ایران وارد نشده بود، یک نفر در خانه هنرمندان با یک دستگاه چرخیمانند که خودش درست کرده بود به همه قهوه میداد. یکبار مأموران پلیس و شهرداری آمدند تمام وسایل آن آدم را پخش کردند روی زمین. همه از این بابت ناراحت شدیم ولی چیزی نمیتوانستیم بگوییم ولی چند سال بعد حتی یک خیابان (سی تیر) را به این مسئله اختصاص دادند. ای کاش یک خیابان هم به نوازندههای خیابانی اختصاص بدهند. من چند وقت پیش در آمستردام هلند بودم و در آنجا دیدم که آمستردامیها هم مثل خیابان استقلال استانبول خیابانی دارند که نوازندهها در آنجا موسیقی اجرا میکنند. چه اشکالی دارد که در ایران هم خیابانی برای این مسئله درست کنند تا یک جای توریستی شود؟ شهرداری حداقل میتواند نوازندههای خیابانی را در یکجا جمع کند و از همان یکجا شادی را بسط و گسترش بدهد.
آقای خانجهانی فکر میکنم اگر سه چهار نفر مستندساز خوب مثل شما جمع شوند و به آن شکلی که خانم رخشان بنیاعتماد راجع به کارآفرینان فیلم مستند ساختند، مستندی راجع به موسیقی خیابانی بسازند، اتفاقهای خوبی خواهد افتاد. خودتان تأثیرهای مستند در زمینه موسیقی خیابانی را چگونه ارزیابی میکنید؟
محسن خانجهانی: وقتی یک مستند میخواهد ساخته شود، یا باید کاملاً دلی ساخته شود و خودتان پول آن را تهیه کنید یا از جایی به شما سفارش بدهند که مستند بسازید. قطعاً ما چنین جایی را نداریم که بیایند به ما سفارش ساخت مستند بدهند. مستندی هم که خانم بنیاعتماد ساختند، حمایت وزارت کار پشت آن بود. مگر ما در ایران خانه موسیقی نداریم؟ خانه موسیقی بیاید پنج نفر مستندساز را دعوت کند و بگوید ما میخواهیم در این مورد پنج مستند بسازیم، در آن صورت قطعاً یک سری ایدههای جدید و فکرهای بهتر مطرح میشود.
مرکز گسترش سینمای مستند و تجربی نمیتواند در این زمینه شما را کمک کند؟
محسن خانجهانی: خیر، معمولاً آنها چنین کاری نمیکنند. من حتی همین طرح را هم به آنها نشان دادم ولی قبول نکردند. افراد اصولاً در سینمای مستند بهدنبال طرحهایی که دردسرساز باشند نمیروند. چند روز پیش مستندی با نام "میدان جوانان" ساخته خانم مینا اکبری اکران شد که پربینندهترین فیلم روز بود. معمولاً برای فیلمهایی که طی روز پربیننده هستند یک سئانس ویژه میگذارند ولی سئانس ویژه آن شب را به فیلم دیگری دادند که بهزور سالن را پر کرده بود. بعد من پرسوجو کردم که چرا این اتفاق افتاد، گفتند این مستند راجع به مطبوعات دوره اصلاحات است و ما نمیخواهیم آن دوره را بزرگش کنیم. بنابراین میخواهم بگویم که گاهی نمیخواهند چنین سوژههایی بزرگ دیده شوند. من خودم در سالهای اخیر فیلمهای سیاسی زیادی ساختهام و به همین خاطر برای اینطور کار کردنها سرم درد میکند. دوست دارم آدمهایی را پیدا کنم که سختیهای زیادی کشیده باشند تا فیلم من را جذاب کنند. اگر بخواهیم همینطوری فقط یک گزارشی تهیه کنیم که، افراد مختلف در فضای مجازی دارند این کار را انجام میدهند.
به نظر میرسد هر کدام از نوازندگان خیابانی قصههای بسیار خوبی دارند. صحبتی که آقای عسگری و شرفآبادی درباره نحوه آشناییشان داشتند، خودش یک قصه است و درام جالبی دارد. فکر میکنم برای پرداختن به زندگی نوازندگان خیابانی، علاوه بر سینمای مستند حتی میشود به سمت سینمای داستانی هم رفت. شما هم اینطور فکر میکنید؟
علیرضا بهرامی: بله. در درام زندگی این بچهها موقعیت طنز و تراژیک هم وجود دارد. یعنی یک هستی و زندگی است که در درجه اول خودش مجبور است زور بزند تا آدمها را تغییر بدهد و در درجه دوم ما هستیم که باید نگاهمان را تغییر بدهیم. در مبحث تأثیر حضور و گسترش نوازندههای خیابانی روی تغییر فرهنگ و ذائقه موسیقایی باید به این نکته توجه کنیم که آیا در جوامع توسعهیافته تنها به این دلایل است که موسیقی خیابانی پیشرفت کرده است؟ آیا این اتفاقات در آنجا بدون برنامهریزی شکل گرفته است؟ در کشورهای توسعهیافته نمایشهای خیابانی جایگاه خودشان را دارند و موسیقی خیابانی هم از جایگاه خاصی برخوردار است. من عاشق سفر هستم و به همین خاطر به کشورهای دیگر هم میروم. پس از مدتی هر کسی نسبت به جهانبینی که پیدا میکند، تحلیل و استنتاج خاصی دارد. شخصاً معتقدم و حدس میزنم که موسیقی خیابانی در کشورهای توسعهیافته طبق یک برنامهریزی کار میکند و فکر میکنم این حدس درستی باشد. از طرفی شرایط کشور ما در حال شبیه شدن به شرایط کشورها و شهرهای توسعهیافته است. ساختمانهای بلندمرتبه، پیادهروها و گذرگاههای تنگ که هم معماری بر ذهن مردم فشار میآورد و هم مشغولیتهای مدرن زندگی شهری توأم با شتاب، روح را آزار میدهد. همه اینها کشورهای توسعه یافته را رهنمون کرده است برای اینکه انسان در طول روز بتواند در زندگی مدرن شهری دوام بیاورد، در گذر از یک ساختمان به ساختمان دیگر یا از ساختمان به ایستگاه مترو برای چند لحظه ذهنش تسکین پیدا کند. با وجود شباهتهای زندگی مدرن شهری ما با جوامع توسعه یافته، ظاهراً این بینش در مسئولان ما وجود ندارد. به همین خاطر توقع نداریم که این اتفاقها در مسیر تغییر و توسعه بیفتد، بلکه توقع داریم که تغییر براساس اصرار ما اتفاق بیفتد. تقریباً جای ما تغییر پیدا کرده است. به جای اینکه آنها فکر کنند این نوع فرایند به مدیرت شهری چه کمکی میتواند کند، ما داریم اصرار میکنیم که این اتفاق بیفتد. فکر میکنم ما در این مسئله هم باید برای اشخاص و توانمندیهایشان سهم قایل باشیم، هم برای عقلانیت. شخصاً معتقدم که هر کسی باید سهم خودش را در این مسئله ادا کند. اگر آقای مسجدجامعی فکر میکند که صرفاً با یک سخنرانی میتواند سهم خودش را ادا کند، من هیچ مشکلی ندارم ولی از آقای حقشناس بهعنوان رییس کمیسیون فرهنگی و اجتماعی هم انتظار دارم که سهم خودش را ادا کند. برخی از افراد در خیابان با یک نوازنده خیابانی مواجه میشوند و طی یک اقدام سمبلیک میایستند و گوش میکنند و در نهایت مبلغی را هم پرداخت میکنند. من هم بهعنوان روزنامهنگار دارم سهم خودم را ادا میکنم. انتظار دارم که همکار من در خبرگزاری مهر یا معاونت هنری و مؤسسه توسعه هنرهای معاصر هم سهم خودشان را ادا کند. خانه موسیقی ما کمی از تبختر فاصله بگیرد و یک سال در تقسیمات رانتی که برای بلیتفروشی اینترنتی جشنواره موسیقی فجر میکند، یکی از آنها را به نوازندههای خیابانی اختصاص بدهد. واقعاً توقع بزرگی نیست که دفتر موسیقی بخواهد این کار را انجام بدهد. به نظرم تغییری که دوستان میگویند در بدنه جامعه اتفاق افتاده است، باید در بدنه مدیران ما انجام شود. من فکر میکنم نوازندههای موسیقی خیابانی تمام وجود و داراییشان را کف دست گرفتهاند و به خیابان رفتهاند. شرایط و مشکلات دوستان نوازنده خیابانی بر تن من لرزه میاندازد که شما هر روز بخواهید در شرایط استرس و بغض کار کنید. ما مدام از وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی نام میبریم و از دوستان ارشاد کمک میخواهیم چون از سایر شاخهها قطع امید کردهایم. امیدوارم وزارت ارشاد مسئله به رسمیت شناختن نوازندههای خیابانی را جدی بگیرد.
کم کم مصاحبه را به پایان میرسانیم چون میدانم شما میخواهید بروید به نوازندگیتان برسید. یکی از آخرین سوالهایم این است که شما خودتان برای مجوز گرفتن از سازمانها و نهادها اقدامی هم کردهاید؟
منصور شرفآبادی: متأسفانه ما در کشوری زندگی میکنیم که انرژی منفی در آن زیاد است. در واقع شما اگر بخواهید مجوز بگیرد هم با موانع بسیار زیادی روبهرو میشوید. همانطور که آقای بهرامی گفت، ما واقعاً پر از لحظههای دراماتیک هستیم. یکی از اتفاقهای جالبی که برایمان افتاد این بود که یکبار داشتیم در خیابان ساز میزدیم ولی هیچکس به ما توجه نمیکرد. کم کم داشتیم احساس میکردیم که داریم به تکدی گرها نزدیک میشویم که بعد یکی از افرادی که نان خشک از آشغالها جمع میکرد، یک هزار تومانی از جیبش در آورد و با آن ور رفت تا صاف شود و آرام آمد هزار تومانی را روی دخل ما گذاشت و برای ما دست زد. من هر بار که به آن لحظه فکر میکنم، بغضم میگیرد. یکبار هم زندهیاد حبیب این حس را به ما داد. ایشان پولی را در دخل ما گذاشت و گفت دمتان گرم. من این حس را پس از آشنایی با آقای خانجهانی و آقای بهرامی دوباره از آنها گرفتم. واقعاً این دو نفر خیلی بیریا دارند برای ما یک کاری انجام میدهند. من از ته قلبم میگویم که این دو عزیز اصلاً قصدشان این نبود که اسمی از آنها برده شود. امیدوارم صحبتهای ما در حد مصاحبه نماند و اگر کسی صدای ما را میشنود، خواهش میکنم به ما مجوز بدهند. ما مدام اسم گروهمان را عوض کردیم تا معروف شویم ولی متأسفانه معروف نشدیم. البته الآن دارد اتفاقهای خوبی برای ما میافتد.
حسام عسگری: متأسفانه برای این حرکت هیچ قانونی در مملکت ما وضع نشده است. اگر واقعاً کار ما غیرقانونی است که من بروم کار دیگری انجام بدهم یا از کشور بروم. اگر زدن ساز در خیابان منعی ندارد، پس حداقل مجوزی به ما بدهند تا با آرامش خاطر بیشتری در خیابان ساز بزنیم. گاهی در حس و حال خودمان هستیم و داریم ساز میزنیم ولی به یکباره یک نفر میآید و سیم گیتارمان را میکشد. واقعاً در آن شرایطبه هم میریزیم. من خواهش میکنم وضعیت ما را مشخص کنند.
تاکنون از شما دعوت شده که بروید در یک ارکستر قانونی ساز بزنید؟
منصور شرفآبادی: بله. زیاد ساز زدهایم.
شما خودتان نوازندگی در خیابان را بیشتر دوست دارید یا نوازندگی در استیج را؟
منصور شرفآبادی: من ساز زدن در خیابان را بیشتر دوست دارم
حسام عسگری: من برای هر دو اینها ارزش قایل هستم. به نظرم هیچ آرتیستی وجود ندارد که بگوید من استیج را دوست ندارم. همه استیج و دیده شدن را دوست دارند. من هم گل پرتاب کردن هواداران را دوست دارم ولی ساز زدن در خیابان را هم دوست دارم. من در خیابان حس واقعی مردم را درک میکنم. در واقع خودم را میسنجم که بفهمم چقدر میتوانم با مردم ارتباط برقرار کنم.
صحبتی اگر در پایان باقی مانده است بفرمایید.
علیرضا بهرامی: من کارت خبرنگاری صادرشده توسط معاونت مطبوعاتی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی که حالا قرار است لفظ هنر هم به عنوان آن اضافه شود، سال 90 گرفتم ولی هیچوقت از آن استفاده نکردم. منتها همیشه آن را در کیف خودم نگه داشتهام. معاونت مطبوعاتی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی یکبار خواست که تمام خبرنگاران و رسانهها نمونه آثار خودشان را در سایتی ثبت کنند و بعد بر اساس آن یک کارت شاید سمبلیک صادر کردند که پشت آن این عبارت درج شده است: "دارنده این کارت از نظر وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی خبرنگار شناخته میشود و هیچکس جز در محدوده قانون نمیتواند مانع فعالیت و انجام وظیفه وی شود". هیچ خبرنگاری تنها با داشتن این کارت مشکلاتش برطرف نشده، پس نوازندههای خیابانی هم نباید امید داشته باشند که با صدور کارت مشکلاتشان حل شود؛ منتها این حداقل کاری است که یک مسئول وزارت فرهنگ، هنر و ارشاد اسلامی میتواند در حق نوازندههای خیابانی انجام بدهد. شاید انجام دادن این کار حداقل باعث شود که نوازندهها را دستبند به دست به کلانتری نبرند، چون یک مقام و مسئولی تأیید کرده است که اینها هنرمند هستند و با مجرمان تفاوت دارند. من میخواهم به معاونت هنری وزارت ارشاد پیشنهاد کنم که چنین کاری برای نوازندههای خیابانی انجام دهد و کارت شناسایی مشابهی برای آنها صادر کند.