به گزارش هنرآنلاین به نقل از اعتماد، فرهاد فخرالدینی، فخر موسیقی ایران، حالا در آستانه پنجاهمین سال فعالیت هنری ١١ و ١٢ مردادماه به همراه ارکستر "فرهنگ و هنر" در تالار وحدت روی صحنه میرود تا رپرتواری از آثار برگزیده و کمتر شنیده شدهاش را اجرا و رهبری کند.
او که از سال ١٣٧٧ بر مسند رهبری ارکستر موسیقی ملی ایران تکیه زده بود پس از فراز و نشیبهای بسیار از این سمت کنارهگیری کرد تا با فراغت بیشتری کارهای پژوهشیاش را دنبال کند. ماحصل این دوران انتشار آثار قابل توجهی است که از جمله مهمترین آنها میتوان به " تجزیه و تحلیل و شرح ردیف موسیقی ایران" اشاره کرد. فرهاد فخرالدینی چنانکه خودش نیز در گفتوگوی پیش رو اشاره میکند، هرگز و در هیچ برههای از زمان دست از کار و فعالیت برنداشته و همواره در تلاش بوده تا ضمن نگارش آثار موسیقایی و پژوهشی، نسل جوان موسیقیدانان ایران را نیز تربیت کند. حالا او در زمانهای که از در و دیوار شهر صدها خردهموزیسین و آهنگساز و نوازنده میریزد، چوب رهبری ارکستر جوانی را در دست گرفته که معتقد است میتوانند آینده هنری این کشور را رقم بزنند. استاد فخرالدینی هرگز برای ارتقای هنر این سرزمین از پای ننشسته است؛ از این حیث به جرات میتوان گفت هر زمان که او چوب رهبری ارکستری را به دست میگیرد یا برای نوشتن اثر تازهای دست به قلم میشود، روز بزرگداشت مقام شامخ هنری اوست.
شما چه زمانی که رهبر ارکستر ملی بودید و چه حالا که قرار است ارکستر فرهنگ و هنر را رهبری کنید همواره نگاه ویژهای به نسل جوان موسیقیدان داشتید. اهمیت کار با جوانان را در چه میبینید؟
این جوانان بسیار مستعدند و شوق زیادی برای کار دارند. علاوه بر این ما تعدادی از نوازندههای حرفهای و درجه یک را هم برای حضور در این کنسرت دعوت کردهایم چون معتقدیم بهترین کلاس درس برای نوازندههای جوان این است که در کنار پیشکسوتان و افراد باسابقه قرار بگیرند و رموز نوازندگی را از آنها بیاموزند. درست مثل یک دانشجوی رشته پزشکی که وقتی به عنوان دستیار در کنار یک جراح قرار میگیرد، نکات و ظرایفی را میآموزد که هیچگاه نمیتواند در کلاس درس تجربه کند. بنابراین یک نوازنده هم تمامی آموختههایش در ارکستر شکل میگیرد و به نتیجه میرسد. برای هر هنرمندی مهمترین کار عملی، حضور در صحنه است که تربیت خاص خود را میطلبد. به نظر من نوازندههای ارکستر فرهنگ و هنر از هر نظر موجه هستند و میکوشند تا کارشان را درست انجام بدهند به همین دلیل هم فکر کردم که میتوانم با آنها کار کنم و کنسرتی از آثارم را روی صحنه آورم.
قطعاتی که برای اجرا در این کنسرت انتخاب کردهاید طیف گسترده و در عین حال متنوعی دارد. این در حالی است که برخی قطعات شناختهشدهتان مثل موسیقی سریال "ابنسینا" یا "سربداران" اجرا نمیشود. دلیل انتخاب این رپرتوار چه بود؟
بعضی از این قطعات برای اولینبار اجرا میشوند. اتفاقا امروز به این موضوع فکر میکردم که اگر قرار باشد آثار خودم را اجرا کنم (چه آنها که برای ارکستر ملی و سمفونیک نوشتهام و چه آثاری که برای آنسامبلهای ایرانی ساخته شده) بین ٨ تا ١٠ کنسرت میشود. علاوه بر این اگر بخواهم همین برنامه را- برای آثاری که آنها را مدیریت و رهبری کردهام یا آنهایی که تنظیم من یا دیگران بوده- داشته باشم چیزی متجاوز از ٥٠-٤٠ برنامه میشود. این کنسرت تنها نمونهای است از قطعاتی که من از سال ٤٧ تا به امروز نوشتهام و گزیدهای است از ٥٠ سال فعالیت هنری من. هر چند موسیقی سریالهای "ابنسینا" و "سربداران" را اجرا نمیکنم اما قطعه معروف "کل صبحٍ" از سریال امام علی اجرا خواهد شد که برای مردم آشناست و نیز قطعه "به یاد جوانی" که اخیرا آن را نوشتهام و اغلب در خارج از ایران اجرا شده است. البته تاحدودی حرف شما را قبول دارم که آن قطعات هم میتوانستند اجرا شوند اما به هرحال این رپرتوار را برای این کنسرت مناسب دیدم.
اتفاقا به نظر من یک وجه مثبت این کنسرت همین است چون معمولا کسانی که بعد از سالها دوباره روی صحنه برمیگردند برای جذب مخاطب و غیره سعی میکنند رپرتواری از موسیقیهای نوستالژیک شان اجرا کنند که ممکن است بارها و بارها تکرار شده باشند.
بله همینطور است. ضمنا در این کنسرت من سوییت آوازی "صدرا" را اجرا خواهم کرد که در ٥ تابلو نگاشته شده و تا امروز هم اجرای صحنهای نداشته است. علاوه بر این قطعه "برای دخترم..." روی شعری از فریدون مشیری اجرا میشود که در سال ١٣٥٣ آن را نوشتهام و تنها یک بار (همان سالها) در تالار رودکی اجرا شد. هر کدام از این قطعات ویژگیهای موسیقایی خاص خودشان را دارند؛ مثلا "موج" وقتی در شهر آستانه (پایتخت قزاقستان) با ارکستر سازهای سنتی به رهبری علیاکبر قربانی و خوانندگی وحید تاج اجرا شد، بسیار مورد استقبال قرار گرفت.
قطعه "درد گنگ" هم ١٥ سال پیش اجرا شده بود و "خلیج فارس" هم اصلا اجرای صحنهای نداشت. من معتقدم با این کنسرت قطعات کمتر شنیده شده من میتوانند به مردم معرفی شوند هر چند انتخاب این رپرتوار بار تمرینات و فشار کاری زیادی روی دوش من و دیگر همکارانم گذاشت اما در مجموع فکر میکنم انتخاب بدی نیست و مطمئنا اجرای خوبی خواهد شد، به علاوه گروه کُر هم به ارکستر اضافه شده است.
من پیش از این یک بار به دانشگاه علمی-کاربردی رفته بودم، محبت این دانشجویان به من بسیار حیرتانگیز بود. آنها آیندههای کشور ما هستند و برای اینکه تجربه کسب کنند باید با کسانی که سابقه ممتدی در زمینه موسیقی دارند، اجرا داشته باشند. من همواره در زندگیام به نیروی جوانان اهمیت دادهام و همچنان فکر میکنم باید ضمن ارزش نهادن به پیشکسوتان، آنها را هم دریافت. در همه این سالها من با کنار هم نشاندن جوانان و پیشکسوتان تلاش کردهام تا نسل تازهای از موزیسینهای توانمند را تربیت کنم. نمونهاش علیاکبر قربانی، شهرام توکلی، مازیار حیدری، مزدا انصاری، مهدی حسینی و خوانندههایی که از اولین اجرا تا به امروز کارشان پختهتر شده است.
به قطعه "برای دخترم" اشاره کردید که قرار است بعد از سالها در این کنسرت اجرا شود. دلیل ساخت این قطعه چه بود؟
وقتی از سفر لندن ناکام برگشتیم و دخترم فرناز زیر عمل فوت شد، من و همسرم آزرم، حال آشفتهای داشتیم. حقیقتش این است که آن سال هر دوی ما احساس خفگی میکردیم و نمیتوانستیم این غم را فراموش یا تحمل کنیم.
یک روز که آزرم کتاب اشعار مشیری را ورق میزد و به شعری رسید که او برای دخترش بهار سروده بود، از من خواست تا به یاد فرناز روی این شعر موسیقی بنویسم. من هم چند ماهی بعد از فوت فرناز شروع به کار کردم و در این باره به مشیری و ابتهاج (که آن زمان با هم در رادیو کار میکردیم) چیزی نگفتم. از طرفی هم چون شعر مضمون بهاری داشت سعی کردم از موسیقیای استفاده کنم که پرنشاط باشد. یادم هست فریدون اصرار داشت بیت آخر را که میگوید: "به چشم خویشتن میبینم از دور/ بهار دلکش آینده تو" را هم استفاده کنم. او که نمیدانست این موسیقی را برای دخترم مینویسم که دیگر آیندهای پیش رویش نبود. روزی که این قطعه را ضبط کردیم نمیدانم کدام یک از بچهها به فریدون گفت که من آن را به یاد دخترم نوشتهام. فریدون هم حالش گرفته شد و به ابتهاج گفت. یکباره دیدم "سایه" سرش را روی دیوار گذاشته و بسیار غمگین و متاثر شده. تازه فهمیدم ماجرا از چه قرار است و آنها فهمیدهاند که من این قطعه را برای فرناز نوشتهام. بعد از پخش آن، مصاحبه مفصلی هم در رادیوی وقت با من انجام شد و بخشهایی از خاطراتش را در کتاب "شرح بینهایت" آوردهام. هنوز هم وقتی این قطعه را میشنوم یاد شیرین زبانیهای دختر ٥ سالهام میافتم که خیلی زود به دلیل یک مشکل قلبی از بین ما رفت. او دختر بسیار هوشیاری بود و شور و شوق عجیبی داشت.
آقای فخرالدینی شما در همه این سالها به تربیت نسل جوان اهمیت دادید اما در این بین معرفی خوانندهها توسط شما و ارکستر ملی از جایگاه دیگری برخوردار بود. کمااینکه سالار عقیلی و علیرضا قربانی هم توسط شما به جامعه هنری ایران معرفی شدند. در جریان اجرا با ارکستر فرهنگ و هنر قرار نیست خواننده تازهای را معرفی کنید؟
من با وسواس زیادی خوانندهها را انتخاب میکنم. به عنوان مثال مجتبی عسگری که اولین برنامه مهمش را با ارکستر موسیقی ملی ایران اجرا کرد و امید دارم که آینده درخشانی داشته باشد. همین طور وحید تاج که در طول اجرا در قزاقستان بسیار خوش درخشید. در این سفر ارکستر ما بسیار توانمند بود و نوازندهها با جان و دل ساز زدند به همین دلیل هم مورد توجه قرار گرفتیم و حتی ضیافتی هم به افتخارمان برگزار کردند. این نشان از لیاقت موزیسینهای جوان ایرانی دارد. تصور میکنم این اجرا هم چنین باشد.
این کنسرت برای بزرگداشت ٥٠ سال فعالیت هنری شماست. از زمانی که شاگرد استاد صبا بودید تا حضور در ارکستر رادیو... قطعا این دوران با خاطرات تلخ و شیرین فراوانی روبهرو بوده است. بزرگترین آرزوی شما در همه این سالها چه بود؟
من شاگرد استاد ابوالحسن صبا بودم و بعدها همکاریام را با روحالله خالقی و جواد معروفی در ارکستر "گلها" شروع کردم، همزمان در ارکستر فرهنگ و هنر وقت هم با حسین دهلوی کار میکردم. یعنی در دو جای مختلف (رادیو و اداره هنرهای زیبا) که فرصت خوبی برای من ایجاد میکرد. گاهی اوقات در هر دوی این ارکسترها چند سمت داشتم؛ آهنگساز، رهبر ارکستر و نوازنده. در عین حال ارکستر هنرستان موسیقی را هم اغلب من رهبری میکردم و شانس این را داشتم که در بهترین موقعیتها حضور داشته باشم؛ هم رادیو، هم وزارت فرهنگ و هنر و هم هنرستان موسیقی که بهترین معلمان و اساتید صاحبنام در آنجا جمع میشدند. من با چنین افرادی همنشین بودم. در حال حاضر هم وظیفه داریم که این کار را برای جوانان انجام دهیم و آنچه را یاد گرفتهایم به نسل بعد منتقل کنیم تا آنها هم به سهم خود به نسل بعدی انتقال دهند. خوشحالم که میبینم زحماتم بر باد نرفته و بسیاری از شاگردانم با جدیت فراوان در زمینههای مختلف هنری فعالیت میکنند. بزرگترین آرزوی من همواره همین بوده که محقق شده است.
جالب است که در کتاب "شرح بینهایت" نوشتهام در سنین کودکی همیشه فکر میکردم هنرمندان در داخل رادیو هستند و مدام دنبال آنها میگشتم و پیدایشان نمیکردم. شاهرخ تویسرکانی مدتی پیش در مراسمی که شاگردانم برای بزرگداشت من برگزار کرده بودند به من گفت بالاخره توانستی آنهایی که دنبالشان میگشتی را پیدا کنی. هیچ چیز بهتر از این نیست که انسان موفقیت شاگردانش را ببیند.
شما ارکستر موسیقی ملی را راهاندازی کردید و سالیان سال برای فعالیتش زحمت کشیدید. این در حالی است که چند سال پیش از رهبری این ارکستر کناره گرفتید و حالا هم اجرایتان را با ارکستر "فرهنگ و هنر" روی صحنه میبرید. آیا این ارکستر را جایگزین ارکستر ملی کردهاید؟ و نکته دیگر اینکه به عنوان پایهگذار ارکستر ملی وضعیت امروز آن را چطور میبینید؟
به اعتقاد من اگر این ارکستر بخواهد به راه خود ادامه دهد نیاز به ترمیم دارد. بعد از کنارهگیری من تعدادی از نوازندههای حرفهای که در ارکستر ساز میزدند همکاریشان را قطع کردند اما در همان دوران خاطرم هست به رهبری لوریس چکناواریان و سهراب کاشف برنامههای بسیار خوبی با ارکستر ملی اجرا کردیم و عازم شانگهای شدیم. آن زمان ارکستر در شرایط بسیار خوبی قرار داشت اما متاسفانه مدیر سابق بنیاد رودکی نتوانست آن طور که باید و شاید این ارکستر را حفظ کند. زمانی که از شانگهای بازگشتیم هزاران مساله پیش آمد که باعث رنجش من شد و کار به جایی رسید که ترجیح دادم دیگر کار نکنم. اگرچه هنوز هم بنیاد تمایل دارد من با این ارکستر همکاری کنم اما شرط من این است نوازندگانی که میتوانند کار کنند و اعتبار بیشتری به ارکستر ببخشند در کنارم باشند. نوازندههای امروز ارکستر ملی بچههای خیلی خوبی هستند اما براساس چند اجرایی که از آنها به صورت کوتاه در رسانههای مختلف دیدم، تصور میکنم که نیاز به تقویت دارند. امیدوارم روزی این کار صورت بگیرد. در هر صورت ارکستر فرهنگ و هنر هم برای من مثل ارکستر ملی است و برای نوازندههای آن آرزوی موفقیت میکنم. این فراز و نشیبها هم در زندگی همه ما بوده و متاسفانه گاهی فرودها بیشتر از اوج گرفتنها است.
به فراز و فرودهای این سالها اشاره کردید و جالب است که در همه این سالها با آنکه موقعیت داشتید، مثل سایر همکاران و دوستانتان از ایران مهاجرت نکردید. دلیلش چه بود؟ آیا هنوز هم فکر میکنید تصمیم درستی گرفتید؟
من ریشه در این سرزمین دارم. نمیتوان درخت را از زمین برکند و جای دیگری کاشت. سرزمین من اینجاست و تمامی گذشتهام به آن متصل است. این گذشته را به راحتی نمیتوان از یاد برد و یکسره از جا کند. اگرچه صادقانه باید بگویم بارها به مهاجرت فکر کردهام مثلا زمانی که احمد پژمان داشت با خانوادهاش از ایران میرفت مدام به من هم اصرار کرد که با او بروم اما آنها رفتند و من ماندم. وسوسه شده بودم اما شرایط طور دیگری رقم خورد، انقلاب شد و ماندنی شدیم. شاید اگر میرفتم سرنوشت دیگری داشتم و قطعا آدم دیگری از من به وجود میآمد.
سال گذشته از طرف کنسرواتوار باکو به عنوان داور فستیوال موغام به آذربایجان دعوت شدم. در این سفر متوجه نکات جالبی شدم؛ آنها تعجب میکردند من ٢٥ سال پیش در این کشور با ارکستر سمفونیک باکو کنسرت داشتم و بعد از ٢٥ سال دوباره به آنجا سفر کرده بودم. به من میگفتند شما با آنکه در فهرست آهنگسازان آذربایجان، نفر دوم هستید چطور در این ٢٥ سال اینجا کنسرت نداشتهاید؟ این در صورتی است که من رامیز قلیاف و لطفیار ایماناف را به ایران دعوت کردم تا موسیقی آنها را به ایرانیان معرفی کنم و با ارکستر موسیقی ملی ایران اجراهای متعددی داشتیم. به هر حال به هر کشوری برای اجرا رفتهام با استقبال خوبی روبهرو شدهام. تصدیق میکنم که شاید بد نبود از ایران مهاجرت کنم اما به قول فریدون مشیری: "من اینجا ریشه در خاکم/ من اینجا عاشق این خاک اگر آلوده یا پاکم/ من اینجا تا نفس باقیست میمانم..." ما ریشه در خاکمان داریم. گاهی اوقات پیش میآید که از اوضاع موجود دلم بگیرد. با خودم میگویم ما تا این حد برای جامعه زحمت کشیدیم و مفید بودیم چطور یک نفر میتواند هرچه دلش میخواهد درباره موسیقی بگوید و کارمان را زیر سوال ببرد و آن را ناروا بشناسد؟ این چه بیانصافی است که هر روز از موسیقی استفاده میکنند ولی از خالقان آنها بد میگویند. این موضوع دل آدمی را به درد میآورد اما در مقابل مردمی را میبینم که ما را دوست دارند. این عشق و علاقه را نمیتوان نادیده گرفت. من برای مردم سرزمینم زندهام وهنوز در این سن و سال آن قدر هنرم را دوست دارم که گاهی اوقات از ٦ صبح تا ١٢ شب کار میکنم. خودتان میدانید مهیا کردن یک کنسرت اصلا کار سادهای نیست ضمن اینکه اخیرا دانشگاه تبریز به مناسبت هفتادمین سال تاسیس از من خواستند به این مناسبت سرودی بنویسم. تصور کنید بین همه این گرفتاریها روزی حداقل ١٤ ساعت روی ساخت این قطعه برای ارکستر سمفونیک کار میکردم تا بالاخره تمام شد. من کارم را عاشقانه دوست دارم اما از طرفی هم دلم میخواهد کسانی که تریبونها را در دست دارند قدر زحمات ما را بدانند، قدر کسانی که به فرهنگ این مملکت کمک میکنند را بدانند و تا این حد از چیزی که نسبت به آن آگاهی کافی ندارند بد نگویند. اگر موسیقی بد است از آن استفاده نکنید ولی وقتی استفاده میکنید دیگر حق بیاحترامی ندارید.
در این کنسرت بیشتر قطعات روی اشعار فریدون مشیری هستند مثل "موج"، "سرود بهار" و غیره. گویا همچنان رفاقت بین شما و مشیری ادامه دارد...
"سرود بهار" سال ٥٤ اجرا شد و بعد از انقلاب که هر هفته با هم کوه میرفتیم، این سرود را میخواندیم. من و فریدون مشیری از سال ١٣٤٢ با هم آشنا شدیم و کار کردیم و این دوستی تا آخرین روزهای زندگی او ادامه داشت. جالب است که اخیرا کتابی از اشعار منتشر نشده فریدون با عنوان "همیشه با تو" چاپ شده یک شعر هفتبیتی نیز که برای من سروده بوده در آن کتاب هست. من اصلا از وجود این شعر خبر نداشتم و قصد دارم آن را در کتاب تازهام (زیر گنبد مینا) مجددا چاپ کنم. فریدون از نزدیکترین دوستان من بود؛ ما با هم سفر میرفتیم، کار میکردیم و مدام در رفت و آمد بودیم.
به کتاب تازهتان اشاره کردید. یکی از مهمترین رویدادهای چند سال گذشته رونمایی کتابهای شما بود؛ مثل "شرح بینهایت" یا "تجزیه و تحلیل ردیف موسیقی ایران". کتاب "زیر گنبد مینا" چه زمانی چاپ میشود؟
همه کارهای کتاب انجام شده و فقط بخش نمایههای آن باقی مانده که باید آماده شود اما به دلیل این کنسرتها کمی روند آن به تاخیر افتاد. در نهایت فکر میکنم طی یک یا دو ماه آینده این کتاب هم منتشر شود. ضمن اینکه کتاب "هارمونی موسیقی ایرانی" هم قرار است تجدیدچاپ شود و کتاب "تجزیه و تحلیل و شرح ردیف موسیقی ایران" هم به چاپ چهارم رسیده است. خانواده من ما را بسیار فعال بار آورد خصوصا پدرم بسیار اصرار داشت که ما فعال و نسبت به اتفاقات جامعه مسوول باشیم. کار کردن جزو خصلتهای ما شد آنقدر که وقتی کاری ندارم گیجم. اصلا عادت به بیکاری ندارم.
من ریشه در این سرزمین دارم. نمیتوان درخت را از زمین برکند و جای دیگری کاشت. سرزمین من اینجاست و تمامی گذشتهام به آن متصل است. این گذشته را به راحتی نمیتوان از یاد برد و یکسره از جا کند.
در حال حاضر وظیفه داریم آنچه را یاد گرفتهایم به نسل بعد منتقل کنیم تا آنها هم به سهم خود به نسل بعدی انتقال دهند. خوشحالم که میبینم زحماتم بر باد نرفته و بسیاری از شاگردانم با جدیت فراوان در زمینههای مختلف هنری فعالیت میکنند.