سرویس موسیقی هنرآنلاین: ساده و دوستداشتنی! این جامعترین کلامی است که میتوان بعد از چند ساعت معاشرت با پروین بهمنی بانوی لالاییخوان قشقایی به کار برد. او میتواند با داستانِ زندگیاش کاری کند که از خودتان شرمگین شوید. تمام کارهایی که تا به حال انجام دادهاید و به نظرتان بزرگ آمده است را پوچ کند و هیچ کند و باعث شود سرتان را که روی بالش میگذارید؛ فکر کنید که چقدر به خودتان و زندگیتان بدهکارید. او تمامِ تصوراتتان را به هم میریزد.
خانم بهمنی در سال 1396 بعد از حدود 30 سال فعالیت در حوزه موسیقی، نشان درجه یک معادل دکتری را برای "آواز" گرفت. او پیش از این نیز نشان درجه دو هنری را در بخش "پژوهش" دریافت کرده بود. دانشگاه آتاتورک در ترکیه شبی را برای او برگزار کرد و قزاقستان، ترکیه، روسیه و فدراسیون بینالمللی کشورهای عضو اسکاندیناوی، مدرک دکتری افتخاری به او دادهاند. بهمنی سالها در مدارس عشایر تدریس کرده و اولین حروف را با آواز و دستمالهای رنگی قشقایی به فرزندان ایل یاد داده است. او فرزندان خودش را هم برای نواختن موسیقی تربیت کرده است. او و یکی از فرزندانش دامون ششبلوکی که پژوهشگر موسیقی نواحی و عضو گروه موسیقی "حاوا" است، به بهانه نوروز مهمان هنرآنلاین شدند.
خانم بهمنی، چطور شد به موسیقی علاقهمند شدید و تصمیم گرفتید خواننده موسیقی قشقایی شوید؟
پروین بهمنی: من قشقایی هستم. قشقاییها زندگیشان با شعر و موسیقی عجین است. بنابراین زیاد هنر نکردم که به موسیقی گرایش پیدا کردم. پدرم صدای خوبی داشت و من در دوران نوزادی دایهای داشتم که برایم لالایی میخواند و آن لالایی هنوز در گوشم نجوا میکند. ایشان یک سال است که فوت شده ولی من همچنان بویش را استشمام میکنم. دوران کودکیام را در ایل گذراندم. یک روستایی با نام جایدشت در حوالی فیروزآباد فارس وجود دارد که سالها در آنجا زندگی کردم. اکثر موسیقیدانهای بزرگ قشقایی در آن روستا بودند؛ از جمله محمدحسن کیانی، محمدقلی خورشیدی، هادی نکیسا و غیره. همه اینها در ملک شخصی پدرم بودند. پدرم برای این موسیقیدانها خانه تهیه کرده بود و غروب که میشد، مردم به خانه ما میآمدند و مجلس شعرخوانی و موسیقیخوانی برقرار میشد. جمع خیلی خوبی بود. من آن زمان یک بچه 4-5 ساله بودم. خیلی جسور بودم. هیچوقت با بچههای همسن و سال خودم بازی نمیکردم و همیشه میخواستم ببینم در این مجالش شعرخوانی و اجرای موسیقی چه خبر است.
اشاره کردید که زندگیتان در ایل میگذشت. در آن شرایط، تحصیلاتتان را چطور گذراندید؟
پروین بهمنی: برای رفتن به مدرسه ناچار شدیم به شیراز برویم. من در مدرسه در مراسم مختلف موسیقی کار میکردم. هم آواز میخواندم و هم کارهای نمایشی انجام میدادم. خیلی جسارت داشتم. در دوران دبیرستان، آقای بیژن سمندر و برادرشان سروش سمندر که در رادیو شیراز کار میکردند، به مدرسه ما میآمدند و در جشنهای ما ساز مینواختند. موسیقی شیرازی را هم من از آقایان سمندر یاد گرفتم. غیر از موسیقی قشقایی، موسیقی بویراحمدی و تا حدی موسیقی بختیاری را هم یاد گرفتم چون ما ییلاق و قشقاق داشتیم و همین بهانهای میشد که من با موسیقی و سنت قومهای دیگر هم آشنا شوم. وقتی مدرسه تمام میشد، 3 ماه تابستان را به صورت ایلی در ییلاق زندگی میکردم و 15 روز عید هم به قشلاق میرفتیم. از تهران برایمان مهمانهای سرشناسی میآمد. آقای مسعود فرزاد، استاد نورعلی خان برومند و آقای رسول پرویزی از دوستان پدرم بودند. استاد برومند از من خیلی خوشش میآمد. بچه هم داشت و به پدرم میگفت تو 7-8 بچه داری، پروین را بده به من. من هم خیلی استاد را دوست داشتم و علیرغم اینکه جدایی از خانواده خیلی سخت بود ولی دوست داشتم با استاد به تهران بروم چون ایشان میگفت هر وقت دل پروین تنگ شد، بلافاصله او را به شیراز میآورم. با این حال مادرم میگفت مگر میشود کسی بچهاش را به کسی دیگر بدهد تا بزرگ کند؟ در نتیجه من با استاد به تهران نرفتم ولی فکر میکنم اگر این اتفاق میافتاد، در موسیقی ملی هم خیلی پیشرفت میکردم. بعدها با آقای مرتضی شریف، یکی از بهترین شاگردهای تاج اصفهانی آشنا شدم که استاد شجریان هم حنجره ایشان را تحسین کرده بودند. زندگی کودکی و جوانی من به این شکل گذشت.
شما در منطقهای زندگی میکردید که موسیقی به صورت سینه به سینه به آنجا رسیده است. در آنجا آواز را به صورت آکادمیک و کلاسیک هم آموزش میدیدید؟
پروین بهمنی: کلاس خاصی نبودم که بروم ولی به صحبتهای اساتیدی که به خانهمان میآمدند به دقت گوش میدادم. من هر وقت از رادیو تصنیفی را گوش میکردم، بلافاصله آن را میخواندم. بیشتر تحت تأثیر چیزهایی که میشنیدم بودم. عموی مادرم، آقای داوود نکیسا یکی از بهترین نوازندههای سهتار بود و من از ایشان هم خیلی چیزها یاد گرفتم.
خودتان هیچوقت نوازندگی نکردید؟
پروین بهمنی: من سهتار را شروع کردم، اما دیدم خواننده نمیتواند به طور همزمان هم بخواند، هم سرپرست گروه باشد و هم نوازندگی کند. سرپرست گروه شدن از همه کارها سختتر است. مخصوصاً در شرایطی که کشورمان دارد و شما در اجرا دائماً ناچارید مواظب باشید صدایتان از صدای خواننده مرد بالاتر نرود. این واقعاً رنج بزرگی است، به خصوص اینکه من گام صدایم بالاست و به سختی میتوانم طوری بخوانم که بلندی صدایم از بلندی صدای خواننده مرد بیشتر نباشد. خیلی وقتها صدای من از صدای خواننده مرد بالاتر میرود و اتفاق خاصی هم نیفتاده است.
دامون شش بلوکی: خوانندگی و آموزش دیدن مادرم دو بخش دارد؛ یکی در بخش موسیقی قشقایی و دیگری در بخش موسیقی ایرانی. در مورد خوانندگی موسیقی قشقایی، مادرم با شانسی که داشتند، در خانه پدریشان با بهترین موزیسینهای قشقایی ارتباط برقرار میکردند و به همین خاطر تقریباً میشود گفت که در خانه پدریشان آموزش برقرار بوده است. آموزش موسیقی فولک به صورت نت یا کلاسی نیست بلکه همین ارتباطها باعث یادگیری موسیقی نواحی میشود. در نتیجه مادرم موسیقی قشقایی را در معاشرت با کسانی یاد گرفتهاند که رفرنسهای درجه یک این موسیقی بودهاند. در مورد موسیقی ایرانی هم ایشان یک زمانی ردیفهای موسیقی دستگاهی را پیش خانم اخوان آموزش دیدهاند. سایر شاخه فعالیتهای ایشان هم به حوزههای پژوهشی، سرپرستی گروههای موسیقی، انتشار آلبوم و برگزاری کنسرت مربوط میشود که هر کدام از اینها سرفصلهای جداگانهای هستند.
خانم بهمنی، اولین اجرایی که خارج از فضای خواندن برای خانواده و اقوام انجام دادید و با آن به عنوان یک خواننده حرفهای معرفی شدید چه اجرایی بود؟
پروین بهمنی: من در دبیرستان مهرآیین شیراز درس میخواندم. آنجا هر وقت فرصتی پیش میآمد، میخواندم و کارهای نمایشی انجام میدادم. قبل از اینکه به تهران بیایم، با آقای محمدرضا درویشی آشنا شدم که این آشنایی به یک همکاری انجامید. ایشان از موسیقی قشقایی من استفاده کردند و من هم چگونگی پژوهش و تحقیق را از ایشان یاد گرفتم. بعد از آن در کارم جا افتادم و بیشتر یاد گرفتم چکار انجام بدهم. البته با محدودیت امکانات مواجه بودم. 20-30 سال پیش که به تهران آمدم، یک پایم تهران بود و یک پایم ایل قشقایی و بویر احمدی و بوشهر. بعد به توصیه آقای درویشی برای خودم یک گروه با نام "حاوا" تشکیل دادم. حوا نام یک زن خوش صدای قشقایی بوده که ما به زبان قشقایی آن را حاوا صدا میزنیم. اولین اجرایی که با این گروه روی صحنه بردم، سال 81 در فرهنگسرای ارسباران بود. بعد از آن هم در فرهنگسرای نیاوران اجرا کردیم. البته من سال 78 هم در فرهنگسرای نیاوران اجرا کرده بودم ولی آن موقع هنوز "حاوا" تشکیل نشده بود. من سال 82 در کرمان جزو 36 استاد موسیقی نواحی ایران معرفی شدم و همان سال در گرگان عنوان تنها زن پژوهشگر موسیقی بومی در ایران را به من دادند. چند سال پیش هم در شیراز در هفته سعدی از من تجلیل شد که آن موقع من بیمار بودم وخواهرم به نیابت از من به آنجا رفت. در یکی از دورههای جشنواره موسیقی فجر هم اسم یک شب از را به خاطر من "شب پروین" گذاشتند که خیلی از آن استقبال شد.
دامون شش بلوکی: سال 72 که اولین دوره جشنوارههای آینه آواز و جشنواره حماسی در حوزه هنری برگزار شد، برای اولین بار یک گروه کامل موسیقی قشقایی روی صحنه رفت که سرپرستی آن را مادرم به عهده داشتند. ایشان اساتید درجه یک موسیقی قشقایی را دعوت کردند و همه رپرتوارهای ارجینال موسیقی قشقایی را با حضور آنها روی صحنه بردند.
موسیقی قشقایی چند رپرتوار اصلی دارد؟
دامون شش بلوکی: سه رپرتوار. موسیقی چنگی، موسیقی عاشیقی و موسیقی ساربانی. موسیقی عاشیقها تقریباً چند دهه بود که کاملاً از بین رفته بود و حتی برای خود قشقاییها هم غریبه بود ولی خوشبختانه الآن وضعیت بهتری پیدا کرده است.
این سه رپرتوار موسیقی قشقایی چه تفاوتی با هم دارند؟
دامون شش بلوکی: سازبندی رپرتوار چنگیها شامل کرنا، سرنا و نقاله است. این رپرتوار که شامل قطعات موسیقی بی کلام است، معمولاً در عروسیها و شادیها و بعضاً سوگواریها اجرا میشود. رپرتوار چنگیها را تقریباً همه اقوام آن منطقه دارند ولی سازبندیشان متفاوت است. موسیقی چنگیها در میان قشقاییها، بختیاریها و بویراحمدیها نزدیکی بیشتری به هم دارد چون ساز کرنا در هر سه مشترک است ولی بقیه مناطق فقط سرنا را دارند. موسیقی ساربانی، به موسیقی چوپانی نزدیک است که در همه جای ایران وجود دارد منتها رپرتوار موسیقی ساربانی وسیعتر است چون ساربانها با چوپانها متفاوت بودند. ساربانها قشلاقشان در منطقه دشتی بوده و به همین خاطر آواز دشتی در موسیقی قشقایی رواج زیادی دارد. ساز ساربانها نی و نیلبک بوده که در اصطلاح قشقایی به آن دودوک میگویند. ساز دودوک در ارمنستان و آذربایجان یک استانداردی دارد ولی در موسیقی قشقایی دارای استاندارد نیست. رپرتوار دیگر موسیقی قشقایی هم رپرتوار عاشیقها است. قشقاییها تنها قومی هستند که هیچ همسایه ترکزبانی ندارند. بقیه اقوام ترک از چین تا سراسر آسیای میانه و اروپای شرقی به هم متصلاند ولی قشقاییها از سایر اقوام ترکزبان دور افتادهاند. با این حال رپرتوار موسیقی عاشیقها در بین همه ترکزبانها مشترک است. ایلخانان قشقایی بر خلاف خیلی از عاشیر و اقوام ایرانی، نگاه خوبی به موسیقی داشتند و از موسیقیدانها حمایت میکردند. عاشیقهای قشقایی از ایلخانها مستمری میگرفتند که بروند در میان طوایف ساز بنوازند. ایلات و عشایر، مسجد و مسائل دینی ندارند و بیشتر توسعه فرهنگ شیعی در عشایر توسط عاشیقها انجام گرفته است. منظومههای اصلی ترکزبانان، منظومههای "کوراوغلو"، "زهره و طاهر"، "اصلی و کرم" و... هستند ولی در منظومههای قشقایی، شخصیتهای شیعی حضور پیدا میکنند و خیلی بولد میشوند.
موسیقی قشقایی در تمام این سالها دچار تغییر و تحول خاصی نشده است؟
دامون شش بلوکی: موسیقی قشقایی از دورهای به بعد شکل دیگری پیدا میکند. مادرم پسر عمویی به نام فرود گرگینپور دارند که ایشان برداشتهای خودشان از موسیقی قشقایی را مطرح میکنند و آن نوع از موسیقی تبدیل به رفرنس موسیقی قشقایی میشود. در اواخر دهه 60 که آقای محمدرضا درویشی موسیقی قشقایی را بررسی کردند و آقای شکارچی هم به صورت تخصصی روی ساز کمانچه عاشیقها پژوهشهایی انجام دادند، رفرنس مطالعات و پژوهشهایشان تغییراتی بود که آقای گرگینپور در موسیقی قشقایی به وجود آورده بودند. مادرم سال 72 عاشیق اسماعیل را به جشنواره آینهآواز آوردند و ایشان در آن جشنواره اجرا کردند. متأسفانه یک سال بعد هم فوت شدند. مادرم مدتی وقتشان را روی حفظ، احیاء و اشاعه موسیقی عاشیقی گذاشتند و موسیقی عاشیقی به همت ایشان در تهران بررسی شد. ایشان در اواخر دهه 80 هم سه سیدی با نام "نغمههای عاشیقی قشقایی" منتشر کردند که یک کتابچه هم داشت و در آن توضیح داده شده بود که این اولین اثر صوتی در رابطه با موسیقی عاشیقهای قشقایی است. در ادامه من هم یک سری کارها در این زمینه منتشر کردم. مادرم در برگزاری چند جشنواره تخصصی موسیقی قشقایی نقش داشتند که یکی از مهمترین آنها یک یادماین در تالار وحدحت برای عاشیق اسماعیل بود. ایشان در آن یادمان بهترین بخش از تمام رپرتوارهای درجه یک موسیقی عاشیقی را جمعآوری کرد و تمام نمونههای موسیقی عاشیقی قشقایی را به شکل ارجینال و دقیق اجرا شد. مادرم در 99 درصد جشنوارههای موسیقی محلی قشقایی چه به عنوان خواننده و سرپرست گروه و یا چه به عنوان داور و پژوهشگر شرکت کردهاند.
پروین بهمنی: عاشیقهای قشقایی اصلاً ساز نداشتند. بعد از انقلاب سازهای پدرانشان را شکسته بودند و اینها آنقدر فقیر بودند که نمیتوانستند ساز بخرند. سال 72 آقای درویشی سفارش دادند یک ساز درست هماندازه ساز عاشیق اسماعیل ساخته شود و ما هم با رایزنیهایی که انجمن موسیقی ایران داشتیم توانستیم دو ساز دیگر بگیریم. وقتی این سازها را ده دقیقه قبل از اجرا به عاشیقها دادیم، اصلاً باورشان نمیشد. من و خانم اولیا در پشت صحنه به اجرایشان نگاه میکردم و از شوق اشک میریختم. دامون هم با آنها تنبک میزد. خیلی لحظه زیبایی بود.
دامون شش بلوکی: بچههای عاشیقهاخاطره بدی از موسیقی داشتند و موسیقی را عامل بدبختی زندگیشان میدانستند. وقتی مادرم به عنوان پژوهشگر به آنها مراجعه میکرد، در خانه را باز نمیکردند ولی وقتی مادرم به هر طریقی آنها را را به جشنواره آورد و ساز به دستشان داد، علاقهمند شدند و روایتهای پدرانشان را یاد گرفتند و شروع به نواختن کردند.
در تمام این سالها وضعیت موسیقی قشقایی در جشنوارههای مهمی مثل جشنواره موسیقی فجر چطور بوده است؟
دامون شش بلوکی: در دورههای نخست جشنواره موسیقی فجر، استاد فرزین گرگینپور یک سری تکنوازیها را روی صحنه میبردند که بعد ایشان بیمار شدند و موسیقی قشقایی در جشنوارهها کمرنگتر شد. اما برای اولین بار گروهنوازی موسیقی قشقایی در جشنواره موسیقی فجر توسط گروه "حاوا" انجام شد. مادرم در یک دورهای سعی کردند نوازندههای درجه یک محلی را انتخاب کنند و به گروه بیاورند ولی بعد از مدتی متوجه شدند که آنها از موسیقی شهری تأثیر میگیرند. به همین خاطر سیاستگذاریشان تغییر کرد و تصمیم گرفتند موسیقی قشقایی را به فارغالتحصیلان رشته موسیقی که علاقهمند به موسیقی قشقایی هستند آموزش بدهند. در نتیجه نوازندگان خوبی مثل آرش عزیزی، کاوه آهنگر، سارا نادری، بیتا قاسمی و بهرام خانی با گروه "حاوا" نواختند و گروه "حاوا" شکل خوبی به خود گرفت. با این حال جای انتشار آلبوم خالی بود تا اینکه بالأخره مادرم آلبوم "خدای من غریب" را در اوایل دهه 80 با همخوانی آقای قربان نجفی، از خوانندگان و بازیگران سینما منتشر کردند. در این آلبوم نوازندگانی همچون فرج علیپور، ایرج دشتیزاده و غلامعلی گرگینپور ساز زدند. البته این آلبوم جا داشت خیلی بهتر از این شود. آقای نجفی صدای خوبی دارند ولی بعضی مقامها را خیلی سخت میگفتند و از آنجایی که محدودیت تکخوانی صدای زن وجود داشت و مادرم باید کار همخوانی آواز را انجام میدادند و این کار یک کار غیر علمی است، آلبوم "خدای من غریب" آن چیزی که باید میشد نشد ولی به هر حال همچنان آلبوم خوبی است. بعد از آن مادرم آلبومی را با نام "به یاد فرود" ضبط کردند که قرار بود انجمن موسیقی آن را منتشر کند ولی همینطور در تغییر و تحولات مدیریتی ماند.
خانم بهمنی به جز شهرهای مختلف ایران، در خارج از کشور هم اجرای زنده داشتهاند. آن اجراها چطور بود؟
دامون شش بلوکی: ایشان در کنسرتها خیلی تأکید به حفظ اصالت و ساختار مقامها دارند. ایشان اجراهایی را در جشنواره موسیقی فجر در تالار وحدت، فرهنگسرای ارسباران و فرهنگسرای نیاوران داشتهاند و در کنار آن یک سری برنامههای خارجی هم وجود داشته است. بخش دیگری از فعالیتهای مادرم در زمینه پژوهش است. یکی از فعالیتهای مهم ایشان در این زمینه، همکاری با دانشگاه آتاتورک ترکیه بود. پروفسور علی قافقازیالی رئیس دانشکده زبان و ادبیات ترک دانشگاه ارزروم یک پژوهشی در ارتباط با فرهنگ، ادبیات و موسیقی ترکهای ایران انجام دادند که استارتش را مادرم زدند و در ادامه من هم به ایشان ملحق شدم. حاصل این پژوهش 6-7 کتاب شد که در ترکیه به چاپ رسید. ما در تحقیقات میدانی بقیه اقوام ترک هم همکاری داشتیم که یک نمونه از این همکاریها، منظومهای بود که مادرم نوشتند و یک دانشگاه روسی و یک دانشگاه آمریکایی آن را به عنوان یک پروژه ترجمه کردند و به چاپ رساندند. ایشان یک سری همکاری هم در برگزاری مجموعه فستیوالی به نام "فرهنگ و ادبیات موسیقی ترکان جهان"داشتند که در آن فستیوال که در قزاقستان برگزار شد، نشان بانوی فرهنگی ترکان جهان به مادرم اهداء شد. در یک مراسم دیگر هم عنوان یکی از مشاهیر و مفاخر جهان ترک را به ایشان دادند. ضمن اینکه دو سال پیش هم در فستیوال "فرهنگ و موسیقی ترکان جهان" در ترکیه از ایشان قدردانی شد.
مادرم در کنار پژوهشهایی که در سطح برونمرزی انجام دادند، در داخل کشور هم یک سری پژوهشها انجام دادهاند که یکی از مهمترین آنها در مورد منظومه "اصلی و کرم" است. این منظومه در همه کشورهای ترکزبان و اقوام ترک به صورت جسته گریخته وجود دارد. مادرم در یک تحقیق وسیع در کشورهای ترکزبان، مجموعه مفصلی از "اصلی و کرم" را تألیف و به زبان فارسی ترجمه کرد که در ایران به چاپ رسید. آقای محمدرضا درویشی هم یک مقدمه برای این کتاب نوشتند. در کتابی که مادرم تألیف کردند، منظومه "اصلی و کرم" خیلی مفصل نوشته شده و نزدیکترین روایت به روایتهای عاشیقها و آوازخوانهای قشقایی است. قشقاییها تنها قوم ترکزبانی هستند که شاهنامهخوانی دارند. محمدقلی خورشیدی این کار انجام میداده است. استاد عارف رییسی، معروف به استاد شوقعلی رییسی و محمودخان اسکندری هم شاهنامهخوانهای دیگر قشقایی بودهاند. من، مادرم و آقای درویشی پژوهشهایی در این زمینه هم انجام دادیم که ماحصل آن در آلبوم "شاهنامهخوانی در مقاطع مختلف ایران" گنجانده شده است.
لالاییخوانی یکی از عوامل شهرت خانم بهمنی است که با استقبال خیلی خوبی هم از سوی مخاطبان همراه میشود. در مورد لالاییخوانی و جایگاه آن در موسیقی قشقایی برای مخاطبان هنرآنلاین بگویید.
دامون شش بلوکی: لالایی، عصاره فرهنگی یک قوم است و خیلی فراتر از موسیقی و سادگی یک موسیقی است. لالایی یک موسیقی بداهه است که ساخته میشود و این بداههگی با ناخودآگاهی آن مادر از موسیقی فرهنگ خودش گرفته میشود. مثلاً یک مادر در ایل قشقایی، با همه آنچه که در ناخودآگاه خودش از موسیقی قشقایی شنیده، لالایی را به صورت بداهه اجرا میکند. مثلاً ممکن است یک مادر قشقایی در لالایی برای فرزندش آرزو کند تیرانداز خوبی شود، در حالیکه یک مادر از یک قوم دیگر میتواند آرزوی متفاوتتری برای فرزندش داشته باشد. در میان قشقاییها، لالایی اهمیت ویژهای دارد. ما در موسیقی قشقایی لالاییهایی را داریم که به چند دلیل ماندگار شدهاند و شکل یک مقام موسیقی را گرفتهاند. یکی از دلایلش این است که این لالاییهای ماندگار بر حسب یک اتفاق تاریخی خوانده شدهاند. مثلاً یکی از خانهای قشقایی پسرش را از دست داده و مادر آن پسر یک لالایی برای پسرش خوانده است که چون خانواده شناختهشدهای بودهاند، این لالایی تأثیرگذار بوده و ماندگار شده است.
پشت بعضی از لالاییها داستانهای مختلفی وجود دارد. مادرم تمام این لالاییها را جمعآوری کردند که در نهایت به صورت یک مجموعه با نام "لالاییهای قشقایی" در فرانسه منتشر شد. یک آلبوم دیگر هم با نام "آواز زنان قشقایی" منتشر شده است که آن هم یک بخشش مربوط به فرهنگ موسیقیهای مادرانه است که شامل لالاییها و آوازهای زنان ساربانی است. سال 91 فستیوالی با نام فستیوال عشایر ایران در نمایشگاه بینالمللی تهران برگزار شد که ما در آن از 105 ایل مختلف ایران دعوت به عمل آوردیم. یک بخشی از طرح آن جشنواره متعلق به من بود و دبیر هنریاش هم من بودم. آن فستیوال یک بخشی با نام "مادرانهها، لالاییها و آوازهای زنان ایران" داشت که دبیرش مادرم بودند. در آن بخش موسیقیهای مناطق مختلف از جمله بلوچستان، آذربایجان، خراسان و کردستان اجرا شد. در کنار اینها مادرم روی حوزههای موسیقی چنگی و ساربانی هم تحقیقاتی انجام دادند. ایشان در ابتدا به خاطر حفظ اصالتها یک مقدار روی تلفیق در موسیقی قشقایی حساس بودند ولی به مرور دیدگاهشان کمی متفاوت شد و آثاری را به گروههای جوانتر مثل "رستاک" ارائه دادیم و "رستاک" یک قطعه موسیقی قشقایی اجرا کرد.
خانم بهمنی تجربیاتی هم در زمینه اجرای موسیقی فیلم دارند. تا کنون در چه فیلمهایی موسیقی اجرا کردهاند؟
دامون شش بلوکی: ایشان در فیلم "سه زن" به کارگردانی خانم منیژه حکمت لالایی خواندند. در فیلم "پا برهنه تا صبح"، یکی از مستندهای خودم و در فیلمی که آقای فارسی راجع به زندگی قشقاییها ساخت هم اجرا کردند. اجرای موسیقی یک تئاتر آقای کوهستانی و تئاتری از خانم مریم بخشی هم به عهده ایشان بود. در فیلم عروسی "آل" که در یک جشنواره ایتالیایی شرکت کرد و چند فیلم دیگر هم اجرا کردند و در موسیقی فیلم هم تأثیرگذار بودهاند. یک کاری هم با آقای آریا عظیمینژاد برای فیلم آقای قدکچیان ضبط کردند که نمیدانم تکلیفش چه شد. موسیقی فیلم "سه زن" تجربه خیلی موفقی شد و باعث شد خیلی از آهنگسازها به سمت موسیقی قشقایی بیایند.
خانم بهمنی، تا کنون پیش آمده ممنوعیتهایی که در کشور برای اجرای بانوان وجود دارد، شما را دلسرد کند و به جایی برساند که دیگر نخواهید به موسیقی ادامه بدهید؟
پروین بهمنی: بعضی وقتها این محدودیتها خستهام کرده است ولی عشق و علاقهای که به کارم دارم باعث میشود همچنان به کارم ادامه بدهم.
چند سال پیش کنسرواتوار چایکوفسکی مسکو به شما دکترای افتخاری اهداء کرد. این اتفاق چطور رخ داد؟
پروین بهمنی: من در مسکو یک اجرا داشتم که روسها خیلی از آن خوششان آمد و همه مبهوت مانده بودند. پس از اجرا همه جلوی در سالن ایستاده بودند تا من از سالن خارج شوم. حس میکردم در ایران اجرا گذاشتهام. دکترای افتخاری را به خاطر آن اجرا به من دادند.
در تمام این سالها شاگردی را آموزش دادهاید که در سطح حرفهای مطرح شده باشد؟
پروین بهمنی: من نوازندههایی را آموزش دادم که بتوانند با خودم ساز بزنند. در کنار آنها به یکی دو نفر هم آواز قشقایی را یاد دادم. دختر عطاءالله جنگوک، آواز قشقایی را به اندازهای زیبا میخواند که خود قشقاییها نمیتوانند اینطوری بخوانند. ایشان حتی زبان ترکی را هم بلد نیست. دختر آقای پرویز آبنار هم مدتی از برلین آمد و اینجا ماند، فقط به خاطر اینکه فیلم "سه زن" را در برلین دیده بود و میخواست موسیقی قشقایی یاد بگیرد. بقیه کسانی که با من آواز کار کردند، اینکار را نصفه رها کردند و یا به خارج از کشور رفتند. من رقص سماع هم آموزش میدادم. رقصی که میگویم، با رسم و رسومات قشقایی همراه است و ویژگیهای خاص خودش را دارد.